«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه افضل صلوات المصلین؛ صلواتی محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله رویته و زیارته و شهاده بین یدیه صلوات دیگری عنایت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

برای سلامتی، عافیت، رزق واسع مادی و معنوی همه شیعیانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، حاضرین در جلسه و میهمانانِ عزیز که از مسجد زعیم تشریف آورده‌اند و برآورده شدن همه حاجات به قدر کَرَمِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

عزیزانی که حقیرِ سراپا تقصیر را می‌شناسند، می‌دانند که موضوع خیلی از بحث‌های ما در طول سال «فضائلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» است، ولی بنده خیانت می‌دانم که منبری در شب و روز عید غدیر، موضوع بحث خود را به فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تقلیل بدهد.

جا برای فضیلت‌گویی در مدح زیاد است ولی روز عید غدیر، روزِ بیان فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه توسط سخنران نیست.

موضوع «غدیر» با موضوع «ولادتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» فرق می‌کند. موضوع «غدیر» با موضوع «ازدواج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها» فرق می‌کند. موضوع «غدیر» با موضوع «ولادت حضرت ولی‌عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء» فرق می‌کند.
استراتژی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روز «غدیر» برای این است که این دین، دینِ خاتَم و خاتِم باشد.

مسلّماً این طور نبود که دستِ خداوند متعال خالی باشد فلذا دیگر نبی نفرستاده باشد و بفرماید که محمد ختم المرسلین است. خداوند متعال، جهان را بدون ولی و حجّت رها نکرده است.

اگر خوب توجه بفرمائید؛ بحثی که امروز می‌خواهم محضر شما تقدیم کنم، شاید جذابیت یک بحث فضیلتی و داستانی را نداشته باشد ولی می‌خواهم نکته مهمی را تقدیم کنم.

یک زمانی ما از منظر حق و باطل به «غدیر» نگاه می‌کنیم که ما هم در مجالس مفصل بحث کرده‌ایم. امام خمینی رحمه الله علیه حوالی سال ۱۳۶۵ فرمودند که «غدیر» یک مساله‌ای است که اگر کسی تمام آداب و عبادات شیعی را انجام بدهد ولی آن [غدیر] را  قبول نکند، باطل است. از منظر حق و باطل، این یک بحث است.

موضوع بحث امروزِ بنده، حق و باطل نیست البته آن هم سر جای خود یک بحث مهمی است و ما هم زیاد بحث کردیم. این که «حق» با چه کسی بود، یک بحث مفصلی است که موضوع بحث امروز ما، آن نیست.

برای «روشن شدن ظرفیت و عظمتِ غدیر و این که چرا غدیر برای همه مسلمانان است و فقط برای شیعیان نیست؟» به عرض بنده توجه بفرمائید.

اگر کسی مُقر ولایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوَلَایَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّه علیهم السلام»[۴] امّا فرض کنید که بنده نمی‌خواهم به عنوان «حق و باطل» هم صحبت کنم بلکه می‌خواهم مسئله غدیر روشن شود و  کاری هم ندارم که بعد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، منافق داشتیم یا نداشتیم.

دو استراتژی برای اداره جامعه اسلامی

دو ایده برای اداره جامعه اسلامی [بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم] وجود داشت. الان کاری ندارم که کدام ایده حق و کدام ایده باطل بود. اگر خوب دقت بفرمائید، می‌خواهم از یک منظر دیگری به «غدیر» بپردازم.

«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[۵] «أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»[۶] اگر در فهم قرآن کریم، تفاوتِ فهم پیدا کردید؛ فصل الخطاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. اداره جامعه به شیوه نبوی است. زندگی به سیره نبوی است. باید به سبک زندگی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، عمل کنیم. «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی»،[۷] نماز  باید به شکل نمازِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، روزه باید به شکل روزه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و زندگی هم باید به سبک و سیره حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد.

خب! بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باید چه کار  کرد؟

در جامعه اسلامی دو ایده کلی وجود داشت که امروز یک ایده آن آن دو ایده کلاً از بین رفته است.

بدون اینکه عرض کنم که کدام ایده حق و کدام ایده باطل بود؛ دو ایده را توضیح می دهم البته یکی از آن دو ایده، از بین رفته است و وجود ندارد.

سیر تولد تا زوالِ استراتژی اول

یک ایده می گفت: بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، باید تکلیفِ امت را به امت واگذار کرد. این ایده کمی هم ظاهرِ زیبایی دارد.

این سوال مطرح شد که «باید تکلیفِ امت را به امت واگذار کرد» یعنی چه؟ باید چه کار کرد؟ آن زمان چطور باید احراز هویت صورت می گرفت؟ آیا باید کل جهان اسلام، همگی با هم رأی بدهند؟ این که امکان نداشت.

گفتند: خیر! مدینه که پایتخت دولت اسلامی است، باید مشخص کند!

هیچ وقت این ایده درست اجرا نشد امّا فرض کنیم که در مرتبه‌ی اول درست اجرا شد.

ایده اول می گفت: باید حکومت، اداره و سبک زندگی را به امت واگذار کنیم و امت ـ شورایِ مسلمین ـ کسی را انتخاب کند. هیچ وقت این ایده تحقیق خارجی پیدا نکرد. هیچ وقت! اما فرض کنیم که مرتبه‌ی اول تحقق پیدا کرد.

با وجود این که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و دیگران موافق نبودند؛ اما می‌گوییم فرض کنیم که ایده اول تحقق پیدا کرد.

گفتند: «مردم رفتند و یک جای جمع شدند. سقفی بودند و فلان. مردم گفتند که چه کنیم؟ چه کسی از همه برای اداره بهتر است؟ برای اداره زندگی مسلمین به چه کسی رجوع کنیم؟ گفتند: یک نفر را انتخاب می‌کنیم. نفرِ اول را انتخاب کردند.»

فرض می‌کنیم که درست عمل کردند. تا حالا ایده این بود که «مردم ـ شورای مسلمین ـ باید یک نفر را انتخاب کند.» فرض کنیم که درست عمل کردند.

اینقدر همراهی می‌کنیم! اصلاً بحث بنده حق و باطل نیست بلکه می‌خواهم عرض کنم که ایده اول منقرض شد چون قابلیت اجرا نداشت.

دو سال که از این واقعه گذشت، ایشان اجازه نداد که شورای مسلمین برای انتخاب نفر بعد تصمیم‌گیری کند و خودِ او شخصاً فرد دیگری را انتخاب کرد!

خب! مگر [به ادعای شما] حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، تکلیف امت را به امت واگذار نکرده بود؟! چرا حضرتعالی شخصاً انتخاب کردید؟!

این را هم می‌پذیریم و می‌گوییم: ایشان دلسوز بود لذا تصمیم گرفت و بهترین فرد را انتخاب کرد!

ببینید که چقدر همدلانه صحبت می‌کنم. اصلاً ایشان از روی شدت دلسوزی، یک نفر را انتخاب کرد. ولی ایده اول دچار خدشه شد، چون «شورای مسلمین، انتخاب کند» به «شورای مسلمین انتخاب کند یا خلیفه، خود نفر بعدی را انتخاب کند» تبدیل شد!

آقا! اگر ما بخواهیم امام جماعت یک مسجد را انتخاب کنیم؛ باید فردِ مورد نظر چند صلاحیت نظیر عدالت، علم به میزان کافی و… داشته باشد. حداقل خلیفه مسلمین باید مجتهد باشد. همه هم این موضوع را قبول دارند و اینطور نیست که فقط ما شیعه‌ها این را بگوییم… خیلفه مسلمین باید «شجاعت» داشته باشد. اگر کفار او را بترسانند و آن خیلفه بترسد و فرار کند که به کار نمی‌آید،
آن فرد باید یک سری صلاحیت‌های فردی را دارا باشد. کسی که می خواهد احکام شرعی صادر کند، باید دین شناس باشد. حاکم مسلمین؛ امام جمعه، قاضی و…. انتخاب می‌کند،  حکم صادر می‌کند و خطبه جمعه می‌خواند و…. لذا باید دین شناس باشد. حاکم مسلمین باید شجاع، عادل، راستگو و… باشد و این‌ها هم حداقل صلاحیت‌ها است.

اصلاً فرض می‌گیریم که در دو مورد اول هم رخ داد.

خوب دقت بفرمائید که می‌خواهم چه چیزی عرض کنم.

در مورد اول، ادعا شد و ما هم همدلانه پذیرفتیم. مخالفت حضرت فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما و برخی از مهاجرین و انصار را ندیده می گیریم. نفر اول به فرض با این صلاحیت‌ها انتخاب شد. ولی نفر دوم را خودِ نفر اول انتخاب کرد!

باز هم بنده همدلانه عرض می‌کنم که فرض کنید که تمام این صلاحیت‌ها را نفر دوم داشت و نفر اول هم درست انتخاب کرد.

وقتی ده سال که گذشت، وضع جامعه به هم ریخته بود و مردم ناراضی بودند، در این وضعیت نفر دوم که فرض گرفتیم که تمام این صلاحیت‌ها را هم دارا است، دید که شرایط این که انتخابِ نفر سوم را به جامعه بسپارد…

شعار این بود که تکلیف امت را باید به مردم سپرد. نفر دوم دید که اگر انتخاب نفر سوم را به مردم بسپارد «علی علیه السلام» حاکم خواهد شد. کتاب صحیح بخاری خیلی مفصل روی این موضوع بحث کرده است.

او دید که نمی توان انتخاب نفر سوم را به شورای مسلمین واگذار کرد چون اگر واگذار می‌کرد؛ مردم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رأی می دادند. خواستِ عمومی؛ حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.

او دید که اگر نفر سوم را خودِ او انتخاب کند، جامعه زیر بار نمی‌رود، لذا یک راه سومی رفت؛ یعنی بیل دومی به کمرِ ایده اول اصابت کرد! با تسامح ۲ سال فردی با انتخاب شورای مسلمین حکومت کرد و ۱۰ سال بعد، فردی با انتخاب فردِ دیگری حکومت کرد!

بعد از ۱۰ سال دید که اگر انتخاب را به شورای مسلمین واگذار کند؛ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاکم خواهد شد و اگر هم بگوید که خودم تعیین می‌کنم؛ جامعه نمی پذیرد لذا یک کار جدیدی کرد و گفت: از بین این ۶ نفر، یک نفر خلیفه بشود!

خودِ او بیل محکمی به ایده اول زد. این در صحیح بخاری[۸] و جاهای دیگری وجود دارد که سخنرانی کرد. ابتدا به قدری شتاب‌زده شده بود که می‌خواست در مکه سخنرانی کند، به او خبر دادند که مردم هر کجا که می‌نشینند می‌گویند: اگر آقای خلیفه از دنیا برود؛ «قَدْ بَایَعْنَا عَلِیّا»[۹] با علی بیعت می‌کنیم.

او می‌خواست صحبت کند که عبدالرحمن بن عوف گفت: صحبت نکن! اینجا مردم هستند، به مدینه می‌رویم و همان جا سخنرانی کن که همه خودی هستند.

او در مدینه سخنرانی کرد و گفت: مردم به این شیوه ما معترض هستند. عده‌ای به من گفتند که ما از همان دفعه‌ی اول هم پشیمان هستیم. خود خلیفه دوم هم تأیید کرد و گفت: «کَانَتْ بَیْعَهُ أَبِی بَکْرٍ فَلْتَهً»[۱۰] خود او گفت که بیعت با او یک کارِ شتاب زده بود!

آیا خداوند متعال بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، جهانِ اسلام را رها کرده است؟ پاسخ می دهند: خیر! دو ایده برای اداره جامعه جهانی اسلام وجود دارد.
بنده در حال بحث راجع به ایده اول هستم. ایده اول این بود که تکلیفِ امت را به شورای مسلمین واگذار کنیم. این در حالی است که خودِ نفر دوم گفت:
«کَانَتْ بَیْعَهُ أَبِی بَکْرٍ فَلْتَهً»؛ یعنی دفعه اول هم ایده اول ـ واگذاری تکلیف امت به شورای مسلمین ـ درست اجرا نشد. او در ادامه گفت: «فَمَنْ عَادَ إِلَى مِثْلِهَا فَاقْتُلُوهُ»؛ اگر کسی دوباره چنین کرد، باید کشته شود لذا باید شورا درست تعیین کند. خود او [به علت شرایط جامعه] نمی توانست نفر بعدی را انتخاب کند.

این مطلف در صحیح بخاری است که گفت: «إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدِ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی»[۱۱] اگر من خلیفه تعیین کنم؛ فردِ اول که از من بهتر بود، خلیفه تعیین کرد. «وَ إِنْ أَتْرُکْ فَقَدْ تَرَکَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ» و اگر انتخاب خلیفه را بعد خود را ترک کنم، رسول الله هم تعیین نکرد! (در این ایده، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خلیفه تعیین نکردند.) امکان انتخاب شتاب زده هم وجود ندارد. اگر انتخاب را هم به شورای مسلمین بسپارم؛ علی رأی می آورد!

راه سوم این است که باید یک شورای شش نفره تشکیل شود.

دو بیل به ایده واگذاری تکلیف امت به شورای مسلمین خورد؛ یک دفعه با تعیین فرد دوم توسط فرد اول و دفعه دوم با تصمیم گیری ۶ نفر به جای همه!

مسیر سوم، ۱۳ سال حرکت کرد. اوضاع به قدری نابهنجار شد که خودِ مسلمین، حاکمِ مسلمین را به عنوان بدعت‌گر کشتند!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر سر کار آمدند. اختلافاتی رخ داد که در پی آن جمل، صفین و نهروان به وقوع پیوست. بعد از آتش بس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه؛ معاویه لعنه الله علیه که زور دار بود، حاکمِ مسلمین شد!

خیلفه مسلمین چه کسی بود؟ درواقع خلیفه رسول الله بود! کسی است که باید شئون نبوی را اجرا کند. معاویه!

بنده با این موضوع هم مشکلی ندارم. معاویه لعنه الله علیه هم دید که از ایده شورای مسلمین هم چیزی که مطلوبِ اوست خارج نمی‌شود، لذا بیلِ دیگری به کمر ایده زد. و گفت: من می‌خواهم ولیعهد تعیین کنم! این یک شیوه جدید است.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا شهید شدند. پسر خالد، عبدالرحمن بن ابی بکر و خیلی از افراد اعتراض کردند و ترور شدند، چون معاویه لعنه الله علیه می خواست ولیعهد تعیین کند.

بعد از شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که بحث سر این بود که شورای مسلمین «خلیفه الرسول» انتخاب کند،  اینقدر جامعه اسلامی حقیر شد که یزید لعنه الله علیه حاکم شد!

یزید لعنه الله علیه، امیرالمومنین شد!!! یعنی امیر الفاسقین، سید البطالین، رئیس الفاجرین و باقی صفات او که بالای ۱۸ سال است و بنده نمی‌توانم عرض کنم، امیرالمومنین شد!!!

عده‌ای از علماء که در حالِ دنبال کردنِ این فکر بودند مجبور بودند که او را تایید کنند، لذا دیدید که وقتی امام حسین صلوات الله علیه می خواهد حرکت کنند، آخوند‌ها حضرت حسین بن علی صلوات الله علیهما را نهی از منکر می‌کنند!!!

«لَا تَخْرُجْ إِلَى الْعِرَاق‏»[۱۲] «امتِ پیغمبر را چند پاره نکن»! «شقِ عصای مسلمین نکن»! «وحدت را نشکن»! «از طاعتِ امام خارج نشو»! منظورشان از «امام»، یزید لعنه الله علیه بود.
شورای مسلمین کجا و خروجیِ یزید لعنه الله علیه کجا؟ من باز هم همراه هستم و فرض می‌گیرم که مشکلی ندارد، بعد یک اتفاق دیگری افتاد.

حال که هیچ کس نتوانسته است که عدالت، اجتهاد، علم و امثال این صلاحیت‌ها را برای یزید لعنه الله علیه تطبیق کند؛ یعنی احدی جز نواصب برای یزید لعنه الله علیه صفاتی همچون شجاعت، اجتهاد، علم، عدالت، تقوا و … را بیان نکردند. باز هم من همراهی می‌کنم و می‌گویم: یزید هم خوب است! می‌خواهم ببینید که این ایده چقدر حفره و اشکال دارد.

وقتی یزید لعنه الله علیه به درک واصل شد بنی مروان کودتا کردند!

نه شورا، نه انتخاب، نه شورای شش نفره و نه ولایتعهدی! به به! به این نظریه که هر کس ‌می‌رسد، یک چماق بدان می‌زند.

بنی مروان ، کودتا کردند. آیا اینطور است که وقتی کسی کودتا می‌کند می‌گویند: لطفاً عزیزانی که تقاضای کودتا دارند، به وزارت کشور بیانید و اسامی خود را بنویسند تا ما شرایط افراد را بررسی کنیم و احراز صلاحیت بشود که چه کسانی حقِ کودتا دارند؟! اینطور است؟

کودتا، کودتا است. دیگر شرایطی نظیر اجتهاد، عدالت و … را ندارد. کودتا، قهر و غلبه است و فرد اسلحه و زور دارد.

یک ماله برداشتند و تمام صلاحیت‌های خلیفه مسلمین را به دیوار مالیدند و رفت، چون آخوندهای درباری، کودتا را توجیه کردند.

برای نمونه «شرح المقاصد التفتازانی» را ببینید. برای خلیفه مسلمینی که با کودتا سر کار آمده است، مشروعیت قائل شدند.

مسلّماً معنای کودتا را می‌دانید. یعنی بنده اینجا صحبت می‌کنم، فرض کنید که در این جلسه دولت دستِ من است. یک فردی بلند می‌شود و روی شقیقه من اسلحه می‌گذارد و می‌گوید: بیا پایین، من می‌خواهم منبر بروم! تا وقتی اسلحه دستِ این فرد است و می‌تواند ماشه را بچکاند و نیرو دارد که کسی از من حمایت نکند، من نمی‌توانم بگویم که آیا شما می‌توانی صحبت کنی یا خیر؟

– «توان صحبت کردن» چیست؟ ماشه را می‌چکانم.

در کودتا، صلاحیت مطرح نیست. آیا افرادی که در طول تاریخ کودتا کردند، مجتهد بودند؟ عادل بودند؟ عالم بودند؟ اصلاً صلاحیت لازم ندارد.

گفتند بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو ایده وجود دارد، یک: تکلیف امت را باید شورای مسلمین تعیین کند. ببینید «شورای مسلمین» به کجا رسید. کودتا!

طبعاً در کودتا هیچ یک از ویژگی‌های حاکم اسلامی رعایت نمی‌شود. البته در موارد قبل هم رعایت نمی‌شد. مگر وقتی که معاویه لعنه الله علیه، یزید لعنه الله علیه را به عنوان ولیعهد خود انتخاب کرد؛ یزید لعنه الله علیه مجتهد بود و علم  داشت؟! اینطور توجیه کردند که او صحابی و خال المومنین بود! عیبی ندارد، در حال همراهی کردن هستیم.

اما کودتا را چه می‌گویند؟ در کودتا که فرد هیچ یک از صلاحیت‌ها را ندارد. اصلاً ولید اموی لعنه الله علیه در حوض شراب عملِ منافی عفت انجام داد! ولید لعنه الله علیه قرآن را به جای سیبل گذاشت و به سمت قرآن کریم تیر پرتاب کرد! این شخص امیرالمومنین شد!!!

یک مرتبه برمی‌گردیم که بحث را گم نکنید. یک  وقت بحث سرِ حق و باطل است. مثلاً می‌گوییم «حق با علی است»، این یک فضا است.

بنده می‌خواهم عرض کنم که جز ایده «غدیر» در جامعه اسلامی، ایده دیگری وجود خارجی ندارد. انتخابی نیست.

اخیراً مشهد بودم. بعد از سخنرانی به هتل رفتم. گفت: چه چیزی میل می کنید؟ بنده منو را نگاه کردم و دیدم که ۶ نوع غذا دارند. گفتم: قیمه. گفت: نداریم! گفتم: قورمه. گفت: نداریم! گفتم: مرغ. گفت: نداریم! گفتم: چه چیزی دارید؟ وقتی یک مدل غذای یخ کرده دارید، چرا می‌پرسید که چه چیزی میل دارید؟ همان غذا را بیاورید، می‌خوریم.

اصلاً انتخابی وجود ندارد. «شورای مسلمین انتخاب کند» کجا بود؟! کودتا کردند! ولید اموی لعنه الله علیه به قرآن کریم تیر می‌زد! اگر جرأت دارید، در مقابل او بیاستید. طرف نماز را جابه‌جا کرد، گریه‌ی صحابه را درآورد ولی گفتند: زور او زیاد است! احکام را جابه‌جا کرد، گفتند: زور او زیاد است!

بحث این بود که آیا در گنجینه خداوند متعال، نبی کم آمد که فرمود: محمد، خاتم المرسلین است؟ آیا امت را رها کرد؟ پشت سر هم پیغمبر می‌آمد، گاهی چند پیغمبر همزمان با هم حضور داشتند.

شما باید یک چیزی بگوید. آیا خداوندِ رحمانِ رحیمِ حکیمِ علیم، امت را به حالِ خود رها کرد؟!

پاسخ می‌دهند: خیر! دو ایده وجود دارد.

ایده اول: تکلیف امت را به امت واگذار کرد. در حال بررسی این ایده هستیم و واگذاری را می‌بینیم.

آقا! من با کودتا هم مشکل ندارم. دیگر  من چقدر همراهی کنم؟ بنی مروان قیام و کودتا کردند و بنی امیه که فرزندانِ ابوسفیان بودند را کنار زدند. حالا اینکه آیا اسلام به برکت این‌ها اسلام می‌شود یا نمی‌شود را فرض می‌کنیم که می‌شود.

بنی عباس قیام و کودتا کردند و بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین را کنار زدند. چند صد سالی هم بنی عباس کجدار و مریض با یک عالمه تسامح… چون یک وقتی در زمان متوکل، قدرت در دستِ ترکانِ شمالِ غرب و شرقِ ایران امروز ـ نه عزیزانِ آذربایجانِ خودمان ـ بود، یک وقت قدرت در دستِ برامکه بود. یک وقت هم قدرت در دست افراد دیگری بود.

بنده فرض می‌کنم که همان بنی عباس، امراء مومنین بودند! وقتی مغول آمد، از بین رفتند.

۸۰۰ سال است که آن گروهی که می‌گفت: «خدا، مسئله هدایت امت اسلام را به شورای مسلمین واگذار کرده است» زیر کرسی نشسته‌اند و دست روی دست گذاشته‌اند و حتی نتوانستند یک نفر را در حد یزید لعنه الله علیه معرفی کنند و بگویند که ایشان امیرالمومنین و رئیس المسلمین است! ۸۰۰ سال است! یعنی ایده‌ی اول از بین رفت!

۸۰۰ سال است که گروهی که مدعی بودند که پیغمبر، تکلیف امت را به شورای مسلمین واگذار کرده است؛ نتوانستند یک نفر را معرفی کنند که جامعه اسلامی (یک میلیارد و  ۴۰۰ میلیون مسلمانِ غیرشیعه. اصلاً همه شیعیان را بکشید.) بگوید: این فرد، رئیس مسلمین است. شما در حد مروان یا ولید اموی که به قرآن کریم تیر می‌انداخت، رئیس المسلمینی را معرفی کنید.

روایات را ببینید. «مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِیتَتُهُ مِیتَه جَاهِلِیَّه»[۱۳] این روایت که فقط برای ما نیست. کسی بی‌امام، بی‌حاکم، بی‌رئیس بمیرد، به مرگ جاهلی مُرده است. « مَنْ خَرَجَ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»[۱۴] اگر فردی یک قدم از سلطان فاصله بگیرد؛ « مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً» . «مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»[۱۵] این در صحیح مسلم است که اگر کسی بی‌بیعت بمیرد؛ به مرگِ جاهلی مرده است.

مسلمان‌ها! شما در این ۸۰۰ سال با چه کسی بیعت می کنید؟! یک یزید پیدا کنید و همه زیر پرچم او بروید! ۸۰۰ سال است که همه همدیگر را نگاه می کنند و هیچ خبری نیست. هر کس از والده خود قهر می‌کند، می‌گوید که آن فرد، من هستم! طالبان می‌گوید: من هستم! داعش (دولت اسلامی عراق و شام!) می‌گوید: من هستم! ابوبکر بغدادی می‌گوید: من هستم! بن لادن می‌گوید: من هستم! قذافی می‌گفت: من هستم!

مسلمین در مباحثِ کلامی به صورت مفصّل گفته‌اند و شکی ندارند که باید یک نفر رئیس مسلمین باشد.
سوال این است که آیا گنجینه خداوند متعال کم داشت که پیغمبر بفرستد که ختم نبوت رخ داد؟ بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چه شد؟ خداوند متعال تکلیف امت را به چه کسی سپرد؟ آیا در حد یزید لعنه الله علیه هم نداریم؟ خیر! ۸۰۰ سال است که ندارند! بگردید و پیدا کنید!
مسلمان‌ها! فردی که اگر بیعت او بر گردن شما نباشد بر مرگ جاهلی می‌میرید؛ چه کسی است؟ ۸۰۰ سال است که پاسخی ندارند و همه همدیگر را نگاه می‌کنند. فردی در حد یزید لعنه الله علیه هم نمی‌توانند پیدا کنند! معلوم است که ایده از بین رفت.

طالبان، داعش، بوکوحرام و… علامت این است که گاهی به میتِ این نظریه برق می‌زنند و یک تکانی می‌خورد و داعش می‌شود و بعد دوباره افول می‌کند.

من هو خلیفه الرسول الله؟ من الخلیفه بعد رسول الله؟ حتی در حدِ یزید لعنه الله علیه! دیگر چقدر کوتاه بیاییم؟
ایده اول سوخت و تمام شد. ۸۰۰ سال است که قائلی ندارد. یک وقت بحث کلامی می‌کنیم…

مثل این می‌ماند که دو تیم که یکی اول و دیگری دوم لیگ فوتبال هستند. می‌گویند که یکی قهرمان است. وقتی یکی از این دو تیم به دسته سه بروند، دیگر در موضوع قهرمان مطرح نیستند.

یک نظر می‌گوید که هدایت مسلمین را باید به شورای مسلمین واگذار کرد. این نظریه ۸۰۰ سال است که از بین رفته است لذا آن را کنار می‌گذاریم.

اصلاً تا همین جا فَثَبَتَ وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صلوات الله علیه!

چون دو نظریه بیشتر وجود نداشت که یکی از آن نظریه‌ها از بین رفته است.

می‌گویند: این انگشتر متعلق به چه کسی است؟ دو نفر ادعا می کنند و دیگر هیچ کس ادعا نمی‌کند. خب! انگشتر را به بقیه نمی دهند. یک از این دو نفر رها می‌کند و می رود. تمام است. اختلاف تمام شد و دعوا نداریم.

مسیر حق و باطل، یک مسیر است. آن مسیر دیگر نیست و قائلی ندارد. حالا چقدر مسلمین بیچاره بشوند که بگوییم: یزید را خلیفه مسلمین بگذار! این قدر کوتاه آمدیم. نه این که سلمان، ابوذر، عمار، شیخ مفید و سایر علماء را خلیفه مسلمین بگذارید.

اصلاً همه‌ی شیعه‌ها بکشید و همان یزید، مروان، قذافی، صدام، ابوبکر البغدادی و… یک نفر را پیدا کنید که جهان اسلام زیر پرچم آن فرد بروند، ندارند!

این ایده از نظر تئوری تمام شده است. ۸۰۰ سال است که پاسخی ندارند، با وجود این که ما عرض کردیم که مکرراً بیل به کمر این ایده زدند و تغییراتی در آن دادند. یک قانون نوشتند و مکرراً آن را کج و راست کردند.

«غدیر» تنها استراتژی برای هدایت امت

امّا ایده دوم.

قرآن کریم به تنهایی نمی تواند فصل الخطاب بین مسلمین باشد. گاهی ممکن است که در فهم قرآن کریم بین دو شیعه هم اختلاف وجود داشته باشد. ممکن است که بین صاحب تفسیر مجمع البیان و صاحب تفسیر المیزان، در تفسیر قرآن کریم اختلاف وجود داشته باشد. متن به تنهایی نمی تواند فصل الخطاب باشد و مفسر لازم دارد.

متنِ قانون به تنهایی نمی‌تواند فصل الخطاب باشد و تفسیرِ شورای نگهبان از قانون ملاک است چون اختلاف پیش می‌آید.

همه جا همین است و بالاخره یک نفر باید ملاک باشد. قرآن به تنهایی نمی تواند ملاک باشد چون اگر شما حق را هم بگویید، ممکن است حاشا کنند و فصل الخطاب لازم است. خود قرآن کریم هم این را قبول دارد.

خداوند متعال می‌فرماید: «وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ»[۱۶] چطور شما کافر می‌شوید در حالی که برای شما آیات خدا تلاوت می‌شود؟

اگر آیات کافی بود، اینجا باید آیه تمام می‌شد. «چطور ممکن است که کسی کافر شود در حالی که قرآن وجود دارد؟» خداوند اینطور نمی‌فرماید بلکه می‌فرماید: «وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ»؛ حال که آیات هست و رسول الله هم به عنوان فصل الخطاب بین شما است؛ دیگر در روز قیامت کسی حجت ندارد که بگوید: خدایا! من کافر شدم! در پاسخ می‌گویند: آیات و رسول الله بین شما حضور داشتند لذا هیچ دلیلی برای کفر خود ندارید و باید به جهنم بروید.

وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفتند، فقط «وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّه» بود و نبی بین ما نبود؛ آیا ما در قیامت حجت داریم؟ آیا نعوذ بالله خدا کم آورد؟ آیا در قیامت می توانیم به خدا عرض کنیم که فقط قرآن در بین ما بود و رسول الله در بین ما نبود؛ پس درِ بهشت را باز کنید و حوری‌ها را آماده کنید که ما آمدیم؟!

نظام الدین نیشابوری که شیعه نیست و به بعضی از مباحث معتزله تمایل دارد؛ این سوال را ذیل این آیه پرسیده است. یعنی چه؟ یعنی تا وقتی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حضور داشتند و قرآن تلاوت می‌شد؛ دلیلی برای عدم ایمان وجود نداشت.

آیا ناگهان ختم المرسلین شد و نعوذ بالله خدا کم آورد و نبی نداشت؛ بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چه شد؟ «وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ»
یکی از کارکردهای حدیث ثقلین، آیه مباهله و امثال آن‌ها، این است. آیه مباهله می‌فرماید که علی علیه السلام، «نفس الرسول»[۱۷] است.

نه این که بنده عرض کنم بلکه نظام الدین نیشابوری که شیعه هم نیست، می‌گوید که این ایده جواب می دهد. «وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ». «نفس الرسول» یعنی همان رسول. هر چه می‌خواستید از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوال بپرسید، از «نفس الرسول» بپرسید. هر چه می‌خواستید به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نگاه کنید، به «نفس الرسول» نگاه کنید. سیره، شیوه، علم، شجاعت و… «نفس الرسول» همان سیره، شیوه، علم و شجاعت و … حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

سایرین درخواست معجزه از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داشتند ولی «نفس الرسول» قبل از این که تعلیم اسلام ببیند در حالی که ۷ ـ ۸ سال سن داشت و شاگردی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نکرده بود؛ می فرمود: «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَاله»[۱۸]
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند که وقتی که ۷ ـ ۸ سال داشتند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را می‌دیدند، می‌فهمیدند که حضرت محمد؛ رسول الله است، در صورتی که هنوز وحی نشده بود.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند: «أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ»؛ رایحه نبوت می‌دهد.

این چشم و مشام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، حال حواس پنجگانه حضرت را ببینید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند: «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ»؛ وقتی وحی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و شیطان جیغ کشید، شنیدم. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفتند هم من دیدم.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»

اگر چشم ما خیلی دوربرد باشد، کجا را می‌بینیم؟ چشمِ بنده که ضعیف است، اینجا که پرده زدند، فقط متوجه می‌شوم که عزیزانی که نشستند انسان هستند و جزئیات را نمی‌بینم. اگر پرده را بردارند، پشت پرده را کلا نمی‌بینم. حالا فردی می‌گوید که چشمِ من دوربرد است و تیک تیرانداز هستم. هزار متر، دو هزار متر و… چشمان شما تا کجا می‌رود؟

در زیارت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض می‌کنیم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَاظِرَ شَجَرَهِ طُوبَى‏ وَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى‏»[۱۹].
ایده دوم می‌گوید: بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، فردی عینِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد.

نظام الدین نیشابوری می‌گوید: گمان نکنید که اسلام تمام شد و نعوذ بالله خداوند متعال کم آورد بلکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: « إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی».[۲۰]

در هر عصری باید یک نفس الرسولی باشد وگرنه به توحید اشکال وارد می شود.

مگر خداوند متعال نعوذ بالله کم آورد که نبی نفرستاد؟ پاسخ خداوند متعال این است که نبی نفرستادم بلکه بهتر از آن را فرستادم.

«کُلُ قُومٍ تَوسَلَت بِنَبیٍ *** و به قَد تَوَسَّلت انبیاء»

هر قومی گدایِ یک پیغمبری است؛ همه انبیاء گداییِ درِ خانه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند.
من کم نیاوردم. نبی کم نبود، علی آوردم.

ایده دوم می‌گوید: مسلمین! خداوند متعال شما را تنها نگذاشته است، رها نکرده است و بر شما غضب نکرده است. «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ».[۲۱]

آیا ۲۳ سال «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» بود و بعد از ایشان، مردم باید بروند و بمیرند؟! ایده اول اینطور شد! ایده دوم می‌گوید: خیر! امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، نفس الرسول حضور دارد. بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، نفس العلی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حضور دارند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیمار شدند و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را برای سخنرانی فرستادند و به همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم فرمود: شما بروید و بیاناتِ حسنم را بشنوید.

وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه برگشتند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، امام حسن علیه السلام را در آغوش کشیدند و فرمودند: « بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی »،[۲۲] ای کاش مادرت بود و می‌دید که اینطور سخنرانی می‌کنی…

بعد از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم نفس الحسن ـ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ـ حضور داشتند. بعد از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هم نفس الحسین ـ حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه ـ حضور داشتند.

در ایده دوم، هدایت امت یکپارچه است و هیچ وقت امت رها نشده است.

فردی از امام صادق صلوات الله علیه پرسید: آقا جان! ما می‌توانیم به فرزند شما که قیام می‌کند با لقب «امیرالمومنین» سلام بدهیم؟ امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: خیر! «امیرالمومنین»، شاخص مسئله حق و باطل هستند لذا فقط جدم حضرت علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را «امیرالمومنین» خطاب کنید.

پرسید: پس چگونه به ایشان سلام بدهیم؟

امام صادق  صلوات الله علیه فرمودند که عرض کنید : « السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ »[۲۳]، امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: « أنّ قائمنا أهل البیت علیه السلام إذا قام لبس ثیاب علیّ علیه السلام و سار بسیره »[۲۴].

یک ایده به غیر از بحث حق و باطل، ۸۰۰ سال است که عقیم است و حرفِ ایده دیگری سر جای خود است و با هیچ یک از آیات و روایات تناقض ندارد.

نه خداوند متعال قهر کرده است، نه بخل ورزیده است؛ ابداً! هیچ مشکلی نیست.

هر وقت عزیزانِ غیر شیعه آوردند، ایده خود را بیاورند که روی دایره بریزیم و با هم بحث کنیم. فعلاً اصلاً ایده ای به جز «غدیر» وجود ندارد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؛ امامِ هدایت و رحمتِ تمامِ عالم

چرا «غدیر» متعلق به همه مسلمین است؟ چون امام برای هدایت و رحمت همه عالم آمده است. هدایت هم اختیاری است.

من و فرد دیگری را به مدرسه می‌برند. من وقت تلف کردم و آن فرد درس خواند. من هم می‌توانستم درس بخوانم.

هدایت، عام و شامل است. بله! هر کس بیشتر قدم بردارد؛ مراحل بعدی بیشتر کسب می‌کند.

«شکر نعمت، نعمتت افزون کند *** کفر نعمت از کفت بیرون کند»

ان شاء الله شما خواهید دید وقتی حضرت بقیه الله روحی له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف بیاورند و عموم عالم رفتارِ ایشان را ببینند؛ از ما بیشتر شیفته ایشان می‌شوند. آن‌ها خبر ندارند، چه می‌دانند. ما در تبلیغ مقصر هستیم. حق به خیلی از افراد نرسیده است.

شمشیر برای مستکباران و امثالِ ترامپ است؛ یعنی رؤسای کفار که سرباز دارند.

مسیحیانی که عرب‌زبان بودند و جملاتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیدند و اینطور بیچاره شدند، به ما می‌گویند: چرا می‌گویید که علی برای شما است؟ علی، امام ما [مسیحیان] هم است. «امیرالمومنین مسیحین و مسلمین » چرا می‌گویید که علی برای شما است؟ ما هم علی را امیر خود می‌دانیم.

حالا او به اندازه‌ی فهم خود می‌گوید.

«بولس سلامه» می‌گوید: ما هنگام عبادت در صومعه‌های خود، اوصافِ علی را می‌گوییم و گریه می‌کنیم.

وای بر من که عُرضه نداشتم که مولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معرفی کنم. یک ایده سرپا ایستاده است.

جایگاهِ تولّی

این که ما قبول کردیم و الحمدلله ولایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را پذیرفتیم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوَلَایَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّه علیهم السلام»؛ خیلی خوب است.

«لا عذَّبَ اللّهُ اُمِّی إِنَّها شرِبَتْ *** حبَّ الوصیَ وغذَّتنیهِ باللبن»[۲۵]

خدا مادرم را رحمت کند که حب وصی را نوشید و به من جرعه جرعه نوشاند.

خداوند متعال، پدر و مادرهای شما را رحمت کند و اگر در قید حیات هستند، عمرِ طولانی به آن بزرگواران بدهد و به شما هم توفیقِ نوکری مفصل آن‌ها را بدهد.

اگر کسی می‌خواهد ببینید که شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است یا خیر… این که فرد به ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اعتقاد دارد؛ الحمدلله یک قدم جلو آمده است امّا کسی شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیروی کند و بپذیرد؛ «أن الشیعه من شایع علیا».[۲۶]
این که من بگویم که نسخه شفا بخش دستِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و بعد خود درمانی کنم، معلوم است که درمان نمی‌شوم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چگونه بودند؟ بنده دو مورد را عرض می‌کنم.

بنده یک سالی در دهه محرم این مسئله را علمی توضیح دادم. جامعه ای که در آن تولی نیست؛ یعنی شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست.

عبارت «تولی» به چه معنا است؟

امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ مِن أبیهِ وَ اُمِّه».[۲۷]

هر کسی که عید غدیر جمع شده است، هیأت نیامده است ولی شما می‌دانید که آن فرد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را امام می‌داند و یک کارهای خاصی نمی‌کند مثلاً منکر ضروری نیست و… همین آدم‌هایی که در خیابان هستند….

نسبت من با لاستیک فروشی که داشت چرخ یک ماشینی را باز می‌کرد و در پاسخ این سوال که «امام تو کیست؟» گفت: «حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طاللب» این است: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ مِن أبیهِ وَ اُمِّه»؛ گویی از یک پدر و مادر هستیم. آیا انسان به برادر خود خیانت می‌کند؟ مثلاً جنسِ قلابی یا غذای فاسد به برادرِ خود می دهد؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَیْنُهُ وَ دَلِیلُهُ لَا یَخُونُهُ»؛ امکان ندارد که خیانت کند.

لذا از بازارِ ما تا بازارِ شیعیان خیلی فاصله دارد چون در آن خیانت و غشِ در معامله رخ می‌دهد.

امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: «الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَیْنُهُ وَ دَلِیلُهُ لَا یَخُونُهُ وَ لَا یَظْلِمُهُ وَ لَا یَغُشُّهُ وَ لَا یَعِدُهُ عِدَهً فَیُخْلِفَهُ»؛ مومن امکان ندارد که خیانت و ستم کند و اگر وعده بدهد، امکان ندارد که به وعده خود عمل نکند. چکِ مومن که بر نمی‌گردد. مومن به پدر، مادر، خواهر و برادرِ خود خیانت نمی‌کند. مومنین به یکدیگر محبت می‌کنند.

فردی خدمت حضرت رسید و عرض کرد: آقا جان! اگر من از شما دور بودم و می خواستم به شما خدمت کنم، چه کار کنم؟ حضرت فرمودند: به شیعیانم خدمت کن.

جامعه‌ای که در آن تولّی نیست و افراد  نسبت به هم مهربان و دلسوز نیستند…

یک نفر ماشین دو میلیاردی سوار می شود و دیگری نگاه می‌کند و آه می‌کشد! یک نفر شب به قدری سیر می‌خورد که نمی‌تواند بخوابد و دیگری در حسرت است! فردی برندی می‌پوشد و دیگری در حسرت است! این چشم و هم چشمی، دل سوزاندن‌ها و… این جامعه، جامعه‌ی شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست.

اگر امروز فردی پول دارد، هیچ عبادتی بالاتر از این نیست که یک جوان شیعه را سر کار ببرد تا آن جوان با عزت خود کسب درآمد کند.

تا وقتی جامعه شیعه همبستگیِ محکم و پولادین نداشته باشد، کار پیش نمی‌رود.

امروز را که فرمودند که اگر اطعام کنید، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت بقیه الله روحی له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف سرِ سفره شما می‌نشینند…

به یک رفیق خود زنگ بزنید و بگوئید: آقا! من امروز به حساب شما اینقدر پول واریز می‌کنم، شما غذای امروز را از بیرون بگیرید. من می‌خواهم غذای امروز را بدهم.

ائمه اطهار علیهم السلام سرِ سفره شما بنشینند…

اگر این همبستگی اتفاق بیافتد، هدف بعدی این است که بگوییم: مثل اربعین هیچ خانه ای در  ایران دو ـ سه روز غذا درست نکند.

هدف بعدی این است که بگویم: هیچ کشور شیعی وجود نداشته باشد که روز غدیر غذا درست کند، ما به همه غذا توزیع می‌کنیم.

هدف بعدی این است: نباید کسی از شیعه و سنی در خاورمیانه در روز غدیر، غذا درست کند.

یک مرتبه غذای ولایت را به یک نفر بدهید و بعد بگوئید که چرا نمی‌پذیرند؟ آن بیچاره کجا است؟ او چه محبت و منطقی از من و شما دیده است؟ از صبح تا شب هم بر علیه ما به او دروغ  گفته‌اند.

هرکس که بخواند نام پاکش خائب نشد و جواب بشنفت

خیلی این دو روایت را از بنده شنیده‌اید ولی بنده دوست دارم با نیت و توسل عرض کنم، چون واقعی است و نمی‌خواهم قصه عرض کنم که بگوید «تکراری است».

اگر الان که ما اینجا نشسته‌ایم، شهردار، معاون وزیر، رئیس جمهور، رئیس مجلس و… می‌آمدند و می‌پرسیدند: آقا! کاری، گرفتاری، مشکلِ حقوقی، شهریه دانشگاه یا چیز دیگری ندارید که حل کنم؟
در این صورت می پرسیدیم که آیا شوآف است؟ آیا انتخاباتی چیزی در پیش است که شهردار آمده است و یکی یکی مشکلِ مغازه دارها را می‌پرسد؟ اینقدر دور هستیم که این‌ها افسانه است.

بنده چند روز پیش که کربلا بودم، هوا ۵۶ درجه بود. از ماشینِ کولر دار پیاده شدم و ۵ دقیقه طول نکشید که وارد هتل بشوم، به قدری حرارت بود که فکر کردم که مغزم بخار شد و تمام شد!

«سعید به قیس» می‌گوید: دیدم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دور از دار الحکومه زیر آفتاب در حالی که غرقِ عرق هستند نشسته‌اند. تعجب کردم و پرسیدم: آقا! چه چیزی باعث شده است که به  اینجا تشریف آورده‌اید؟ آیا اتفاقی افتاده است؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: گفتم شاید مضطری باشد و نتواند تا دارد الحکومه بیاید. من به سراغِ گرفتارها می‌آیم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نامه نوشتند و فرمودند: برو آنجایی که هیچ کس به قیافه‌های آن‌ها نگاه نمی‌کند و هیچ آن‌ها را آدم حساب نمی‌کند. برو ببین که این‌ها چه کار دارند.

فقط آن‌هایی که آشنا دارند، پول دارند، به چشم می آیند، لباسِ درست و حسابی دارند و…؟!

حکومت یک وظایفی دارد که اگر انجام نمی‌دهد، بیچاره است. امیدواریم که ان شاء الله خدا آن‌ها را کمک کند.

ولی ما هم وظایفی داریم. اگر ما در دولت بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین هم زندگی می‌کردیم، ما یک وظایفی داشتیم. فعلاً من وظیفه خودم را انجام بدهم. دعا می‌کنم که مسئولین هم وظایف خود را انجام دهند.

این که ما مکرراً به مسئولین فحش بدهیم، دردی را دوا نمی‌کند. اصلاً لعنت خدا بر هر کم کاری! آن مسئله سر جای خود.

در روایتِ صحیح السندی که در «معانی الاخبار» وجود دارد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرماید: «أَنَا مَلْجَأُ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ مَأْمَنُ کُلِّ خَائِفٍ»[۲۸] هر کسی ضعیف است، من پشتیبانِ او هستم. هر کسی از چیزی می ترسد، من پناهگاه او هستم. «أَنَا أَبُو الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ زَوْجُ الْأَرَامِلِ»
طبق روایاتِ متعدد، ما یتیم هستیم.
«یَتِیماً مِنْ أَیْتَامِنَا الْمُنْقَطِعِینَ عَنَّا وَ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا»[۲۹] کسی که دستِ او به امام زمان روحی له الفداء نمی‌رسد را یتیم حساب کردند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «أَنَا أَبُو الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ زَوْجُ الْأَرَامِلِ» من سرپرستِ زن‌های بی‌سرپرست هستم، به دنبالِ شما می‌گردم و شما را پیدا می‌کنم.

یا امیرالمومنین! آن روزی که در قیامت معلوم نیست که بتوانیم صدا بزنیم، شما بگردید و ما را پیدا کنید… «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ»[۳۰] آن روزی که مُهر به دهان‌ها بزنند، دیگر امکان صدا زدن وجود ندارد…
یا امیرالمومنین! ما را دریابید…

بنده این مطلب را هم زیاد عرض کردم، چند جا هم وصیت کرده‌ام، ان شاء الله اگر شما زنده بودید و  در حالِ بردنِ تابوت من بودند، دوست دارم هنگام تلقین این مطلب را بالای سر من بگویند…

همه‌ی شما باربری را دیدید. کامیون می‌آید و بارِ خانه را از یک جایی به جای دیگری می‌برد و خالی می‌کند. آیا تا به حال به ذهن من و شما که افرادِ عادی هستیم، خطور کرده است که وقتی این باربرها بار همسایه‌ی چند کوچه‌ی آن طرف‌تر را می‌برند، من هم بروم و کمک کنم؟

می‌گویند: آقا! باربر بابت کار خود حقوق می‌گیرد.

اصلاً به فکر ما نمی‌رسد!

دیگر خیالِ اینکه یک مسئول با شش ماشین اسکورت، همگی بروند و کمک کنند…. در انتخابات و شوآف هم این کار را نمی‌کنند.

این‌ها ایده‌آل‌های ما است که ما بفهمیم که خداوند متعال چه چیزی برای ما قرار داده است.

شیعه و سنّی این مطلب را دارند که اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقت اضافی می‌آورد به بازار می‌رفتند، ایشان در بازار که فقط به حجره پولدارها نمی‌رفتند…

عرب می‌گوید: «حمّال». ما این عبارت را بد می دانیم و می‌گوییم: «باربر و حمل کننده».

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگاه می‌کردند و می‌دیدند که باربرها در مقابلِ حجره‌ای بار می‌زنند یا بار خالی می‌کنند، «یُعِینُ الْحَمَّالَ عَلَى الْحَمُولَهِ»،[۳۱] امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌رفتند و زیرِ بار را می‌گرفتند، در حالی که این باربرها برای کارِ خود حقوق می‌گرفتند…

یا امیرالمومنین! بارِ ما افتاده است. بارِ گناه ما سنگین است… «یا معین الْحَمَّالَ عَلَى الْحَمُولَهِ»، بار گناهِ ما سنگین است…

«یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا یَأْتِی عَلَیْهَا  إِلَّا رِضَاکُم‏».[۳۲]

ان شاء الله برقِ فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اشعه لمعات فضائلِ حضرت، دل شما را روشن کند، صلواتی مرحمت بفرمایید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ».


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] . إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج‏۱، ص ۴۶۴٫

[۵] . سوره مبارکه حشر، آیه شریفه ۷٫

[۶] . سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه ۳۲٫

[۷] . بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج‏۸۲ ، ص۲۷۹٫

[۸] . صحیح البخاری ، جلد ۸،  صفحه ۱۶۸ . (حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَهَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: کُنْتُ أُقْرِئُ رِجَالًا مِنَ المُهَاجِرِینَ، مِنْهُمْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ، فَبَیْنَمَا أَنَا فِی مَنْزِلِهِ بِمِنًى، وَهُوَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، فِی آخِرِ حَجَّهٍ حَجَّهَا، إِذْ رَجَعَ إِلَیَّ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَالَ: لَوْ رَأَیْتَ رَجُلًا أَتَى أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ الیَوْمَ، فَقَالَ: یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ، هَلْ لَکَ فِی فُلاَنٍ؟ یَقُولُ: لَوْ قَدْ مَاتَ عُمَرُ لَقَدْ بَایَعْتُ فُلاَنًا، فَوَاللَّهِ مَا کَانَتْ بَیْعَهُ أَبِی بَکْرٍ إِلَّا فَلْتَهً فَتَمَّتْ، فَغَضِبَ عُمَرُ، ثُمَّ قَالَ: إِنِّی إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَقَائِمٌ العَشِیَّهَ فِی النَّاسِ، فَمُحَذِّرُهُمْ هَؤُلاَءِ الَّذِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَغْصِبُوهُمْ أُمُورَهُمْ. قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: فَقُلْتُ: یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ لاَ تَفْعَلْ، فَإِنَّ المَوْسِمَ یَجْمَعُ رَعَاعَ النَّاسِ وَغَوْغَاءَهُمْ، فَإِنَّهُمْ هُمُ الَّذِینَ یَغْلِبُونَ عَلَى قُرْبِکَ حِینَ تَقُومُ فِی النَّاسِ، وَأَنَا أَخْشَى أَنْ تَقُومَ فَتَقُولَ مَقَالَهً یُطَیِّرُهَا عَنْکَ کُلُّ مُطَیِّرٍ، وَأَنْ لاَ یَعُوهَا، وَأَنْ لاَ یَضَعُوهَا عَلَى مَوَاضِعِهَا، فَأَمْهِلْ حَتَّى تَقْدَمَ المَدِینَهَ، فَإِنَّهَا دَارُ الهِجْرَهِ وَالسُّنَّهِ، فَتَخْلُصَ بِأَهْلِ الفِقْهِ وَأَشْرَافِ النَّاسِ، فَتَقُولَ مَا قُلْتَ مُتَمَکِّنًا، فَیَعِی أَهْلُ العِلْمِ مَقَالَتَکَ، وَیَضَعُونَهَا عَلَى مَوَاضِعِهَا. فَقَالَ عُمَرُ: أَمَا وَاللَّهِ – إِنْ شَاءَ اللَّهُ – لَأَقُومَنَّ بِذَلِکَ أَوَّلَ مَقَامٍ أَقُومُهُ بِالْمَدِینَهِ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَقَدِمْنَا المَدِینَهَ فِی عُقْبِ ذِی الحَجَّهِ، فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الجُمُعَهِ عَجَّلْتُ  الرَّوَاحَ حِینَ زَاغَتِ الشَّمْسُ، حَتَّى أَجِدَ سَعِیدَ بْنَ زَیْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ جَالِسًا إِلَى رُکْنِ المِنْبَرِ، فَجَلَسْتُ حَوْلَهُ تَمَسُّ رُکْبَتِی رُکْبَتَهُ، فَلَمْ أَنْشَبْ أَنْ خَرَجَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، فَلَمَّا رَأَیْتُهُ مُقْبِلًا، قُلْتُ لِسَعِیدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَیْلٍ: لَیَقُولَنَّ العَشِیَّهَ مَقَالَهً لَمْ یَقُلْهَا مُنْذُ اسْتُخْلِفَ، فَأَنْکَرَ عَلَیَّ وَقَالَ: مَا عَسَیْتَ أَنْ یَقُولَ مَا لَمْ یَقُلْ قَبْلَهُ، فَجَلَسَ عُمَرُ عَلَى المِنْبَرِ، فَلَمَّا سَکَتَ المُؤَذِّنُونَ قَامَ، فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی قَائِلٌ لَکُمْ مَقَالَهً قَدْ قُدِّرَ لِی أَنْ أَقُولَهَا، لاَ أَدْرِی لَعَلَّهَا بَیْنَ یَدَیْ أَجَلِی، فَمَنْ عَقَلَهَا وَوَعَاهَا فَلْیُحَدِّثْ بِهَا حَیْثُ انْتَهَتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ، وَمَنْ خَشِیَ أَنْ لاَ یَعْقِلَهَا فَلاَ أُحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَکْذِبَ عَلَیَّ: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالحَقِّ، وَأَنْزَلَ عَلَیْهِ الکِتَابَ، فَکَانَ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ آیَهُ الرَّجْمِ، فَقَرَأْنَاهَا وَعَقَلْنَاهَا وَوَعَیْنَاهَا، رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَرَجَمْنَا بَعْدَهُ، فَأَخْشَى إِنْ طَالَ بِالنَّاسِ زَمَانٌ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ: وَاللَّهِ مَا نَجِدُ آیَهَ الرَّجْمِ فِی کِتَابِ اللَّهِ، فَیَضِلُّوا بِتَرْکِ فَرِیضَهٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ، وَالرَّجْمُ فِی کِتَابِ اللَّهِ حَقٌّ عَلَى مَنْ زَنَى إِذَا أُحْصِنَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ، إِذَا قَامَتِ البَیِّنَهُ، أَوْ کَانَ الحَبَلُ أَوِ الِاعْتِرَافُ، ثُمَّ إِنَّا کُنَّا نَقْرَأُ فِیمَا نَقْرَأُ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ: أَنْ لاَ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِکُمْ، فَإِنَّهُ کُفْرٌ بِکُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِکُمْ، أَوْ إِنَّ کُفْرًا بِکُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِکُمْ. أَلاَ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: “لاَ تُطْرُونِی کَمَا أُطْرِیَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ، وَقُولُوا: عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ ” ثُمَّ إِنَّهُ بَلَغَنِی أَنَّ قَائِلًا مِنْکُمْ یَقُولُ: وَاللَّهِ لَوْ قَدْ مَاتَ عُمَرُ بَایَعْتُ فُلاَنًا، فَلاَ یَغْتَرَّنَّ امْرُؤٌ أَنْ یَقُولَ: إِنَّمَا کَانَتْ بَیْعَهُ أَبِی بَکْرٍ فَلْتَهً وَتَمَّتْ، أَلاَ وَإِنَّهَا قَدْ کَانَتْ کَذَلِکَ، وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا، وَلَیْسَ مِنْکُمْ مَنْ تُقْطَعُ الأَعْنَاقُ إِلَیْهِ مِثْلُ أَبِی بَکْرٍ، مَنْ بَایَعَ رَجُلًا عَنْ غَیْرِ مَشُورَهٍ مِنَ المُسْلِمِینَ فَلاَ یُبَایَعُ هُوَ وَلاَ الَّذِی بَایَعَهُ، تَغِرَّهً أَنْ یُقْتَلاَ، وَإِنَّهُ قَدْ کَانَ مِنْ خَبَرِنَا حِینَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا، وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِی سَقِیفَهِ بَنِی سَاعِدَهَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا، وَاجْتَمَعَ المُهَاجِرُونَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ، فَقُلْتُ لِأَبِی بَکْرٍ: یَا أَبَا بَکْرٍ انْطَلِقْ بِنَا إِلَى إِخْوَانِنَا هَؤُلاَءِ مِنَ الأَنْصَارِ، فَانْطَلَقْنَا نُرِیدُهُمْ، فَلَمَّا دَنَوْنَا مِنْهُمْ، لَقِیَنَا مِنْهُمْ رَجُلاَنِ صَالِحَانِ، فَذَکَرَا مَا تَمَالَأَ عَلَیْهِ القَوْمُ، فَقَالاَ: أَیْنَ تُرِیدُونَ یَا مَعْشَرَ المُهَاجِرِینَ؟ فَقُلْنَا: نُرِیدُ إِخْوَانَنَا هَؤُلاَءِ مِنَ الأَنْصَارِ، فَقَالاَ: لاَ عَلَیْکُمْ أَنْ لاَ تَقْرَبُوهُمْ، اقْضُوا أَمْرَکُمْ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَنَأْتِیَنَّهُمْ، فَانْطَلَقْنَا حَتَّى أَتَیْنَاهُمْ فِی  سَقِیفَهِ بَنِی سَاعِدَهَ، فَإِذَا رَجُلٌ مُزَمَّلٌ بَیْنَ ظَهْرَانَیْهِمْ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالُوا: هَذَا سَعْدُ بْنُ عُبَادَهَ، فَقُلْتُ: مَا لَهُ؟ قَالُوا: یُوعَکُ، فَلَمَّا جَلَسْنَا قَلِیلًا تَشَهَّدَ خَطِیبُهُمْ، فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، فَنَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ وَکَتِیبَهُ الإِسْلاَمِ، وَأَنْتُمْ مَعْشَرَ المُهَاجِرِینَ رَهْطٌ، وَقَدْ دَفَّتْ دَافَّهٌ مِنْ قَوْمِکُمْ، فَإِذَا هُمْ یُرِیدُونَ أَنْ یَخْتَزِلُونَا مِنْ أَصْلِنَا، وَأَنْ یَحْضُنُونَا مِنَ الأَمْرِ. فَلَمَّا سَکَتَ أَرَدْتُ أَنْ أَتَکَلَّمَ، وَکُنْتُ قَدْ زَوَّرْتُ مَقَالَهً أَعْجَبَتْنِی أُرِیدُ أَنْ أُقَدِّمَهَا بَیْنَ یَدَیْ أَبِی بَکْرٍ، وَکُنْتُ أُدَارِی مِنْهُ بَعْضَ الحَدِّ، فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَتَکَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَکْرٍ: عَلَى رِسْلِکَ، فَکَرِهْتُ أَنْ أُغْضِبَهُ، فَتَکَلَّمَ أَبُو بَکْرٍ فَکَانَ هُوَ أَحْلَمَ مِنِّی وَأَوْقَرَ، وَاللَّهِ مَا تَرَکَ مِنْ کَلِمَهٍ أَعْجَبَتْنِی فِی تَزْوِیرِی، إِلَّا قَالَ فِی بَدِیهَتِهِ مِثْلَهَا أَوْ أَفْضَلَ مِنْهَا حَتَّى سَکَتَ، فَقَالَ: مَا ذَکَرْتُمْ فِیکُمْ مِنْ خَیْرٍ فَأَنْتُمْ لَهُ أَهْلٌ، وَلَنْ یُعْرَفَ هَذَا الأَمْرُ إِلَّا لِهَذَا الحَیِّ مِنْ قُرَیْشٍ، هُمْ أَوْسَطُ العَرَبِ نَسَبًا وَدَارًا، وَقَدْ رَضِیتُ لَکُمْ أَحَدَ هَذَیْنِ الرَّجُلَیْنِ، فَبَایِعُوا أَیَّهُمَا شِئْتُمْ، فَأَخَذَ بِیَدِی وَبِیَدِ أَبِی عُبَیْدَهَ بْنِ الجَرَّاحِ، وَهُوَ جَالِسٌ بَیْنَنَا، فَلَمْ أَکْرَهْ مِمَّا قَالَ غَیْرَهَا، کَانَ وَاللَّهِ أَنْ أُقَدَّمَ فَتُضْرَبَ عُنُقِی، لاَ یُقَرِّبُنِی ذَلِکَ مِنْ إِثْمٍ، أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَتَأَمَّرَ عَلَى قَوْمٍ فِیهِمْ أَبُو بَکْرٍ، اللَّهُمَّ إِلَّا أَنْ تُسَوِّلَ إِلَیَّ نَفْسِی عِنْدَ المَوْتِ شَیْئًا لاَ أَجِدُهُ الآنَ. فَقَالَ قَائِلٌ مِنَ الأَنْصَارِ: أَنَا جُذَیْلُهَا المُحَکَّکُ، وَعُذَیْقُهَا المُرَجَّبُ، مِنَّا أَمِیرٌ، وَمِنْکُمْ أَمِیرٌ، یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ. فَکَثُرَ اللَّغَطُ، وَارْتَفَعَتِ الأَصْوَاتُ، حَتَّى فَرِقْتُ مِنَ الِاخْتِلاَفِ، فَقُلْتُ: ابْسُطْ یَدَکَ یَا أَبَا بَکْرٍ، فَبَسَطَ یَدَهُ فَبَایَعْتُهُ، وَبَایَعَهُ المُهَاجِرُونَ ثُمَّ بَایَعَتْهُ الأَنْصَارُ. وَنَزَوْنَا عَلَى سَعْدِ بْنِ عُبَادَهَ، فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ: قَتَلْتُمْ سَعْدَ بْنَ عُبَادَهَ، فَقُلْتُ: قَتَلَ اللَّهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَهَ، قَالَ عُمَرُ: وَإِنَّا وَاللَّهِ مَا وَجَدْنَا فِیمَا حَضَرْنَا مِنْ أَمْرٍ أَقْوَى مِنْ مُبَایَعَهِ أَبِی بَکْرٍ، خَشِینَا إِنْ فَارَقْنَا القَوْمَ وَلَمْ تَکُنْ بَیْعَهٌ: أَنْ یُبَایِعُوا رَجُلًا مِنْهُمْ بَعْدَنَا، فَإِمَّا بَایَعْنَاهُمْ عَلَى مَا لاَ نَرْضَى، وَإِمَّا نُخَالِفُهُمْ فَیَکُونُ فَسَادٌ، فَمَنْ بَایَعَ رَجُلًا عَلَى غَیْرِ مَشُورَهٍ مِنَ المُسْلِمِینَ، فَلاَ یُتَابَعُ هُوَ وَلاَ الَّذِی بَایَعَهُ)

[۹] . الغارات (ط – القدیمه)، ج‏۲، ص۲۶۰٫

[۱۰] . بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۳۰، ص ۴۴۳٫ «قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ- مَعَ کَوْنِهِ وَلِیّاً وَ نَاصِراً لِأَبِی بَکْرٍـ  کَانَتْ بَیْعَهُ أَبِی بَکْرٍ فَلْتَهً وَقَى اللَّهُ الْمُسْلِمِینَ شَرَّهَا فَمَنْ عَادَ إِلَى مِثْلِهَا فَاقْتُلُوهُ ، و لا یتصوّر فی‏ التخطئه و الذمّ أوکد من ذلک‏»

[۱۱] .  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۳۰، ص ۴۳٫ «وَ عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَهَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: قِیلَ لِعُمَرَ: أَ لَا تَسْتَخْلِفُ؟. فَقَالَ: إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدِ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی، أَبُو بَکْرٍ، وَ إِنْ أَتْرُکْ فَقَدْ تَرَکَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی أَبُو بَکْرٍ ، وَ إِنْ أَتْرُکْ فَقَدْ تَرَکَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَأَثْنَوْا عَلَیْهِ، فَقَالَ- رَاغِباً رَاهِباً- وَدِدْتُ أَنِّی کَفَافاً لَا عَلَیَّ وَ لَا لِی‏»

[۱۲] .  مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏۴، ص ۸۹٫

[۱۳] . الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۱، ص ۳۷۱٫

[۱۴] . صحیح البخاری ، جلد ۹، صفحه ۴۷٫ (حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَارِثِ، عَنِ الجَعْدِ، عَنْ أَبِی رَجَاءٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «مَنْ کَرِهَ مِنْ أَمِیرِهِ شَیْئًا فَلْیَصْبِرْ، فَإِنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»)

[۱۵] . تفسیر ابن کثیر – ط العلمیه ، جلد ۲،  صفحه ۳۰۲٫  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۲۹، ص ۳۳۲٫

[۱۶] . سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه ۱۰۱٫ «وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیم‏»

[۱۷] . الأمالی( للصدوق)، النص، ص ۵۲۵ و ۵۲۶٫ «فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقُلْ یَا مُحَمَّدُ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ فَأَبْرَزَ النَّبِیُّ ص عَلِیّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ فَاطِمَهَ ص وَ قَرَنَ أَنْفُسَهُمْ بِنَفْسِهِ فَهَلْ تَدْرُونَ مَا مَعْنَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ قَالَتِ الْعُلَمَاءُ عَنَى بِهِ نَفْسَهُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع غَلِطْتُمْ إِنَّمَا عَنَى بِهَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع وَ مِمَّا یَدُلُّ عَلَى ذَلِکَ قَوْلُ النَّبِیِّ ص حِینَ قَالَ لَیَنْتَهِیَنَّ بَنُو وَلِیعَهَ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلًا کَنَفْسِی یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَهَذِهِ خُصُوصِیَّهٌ لَا یَتَقَدَّمُهُ فِیهَا أَحَدٌ وَ فَضْلٌ لَا یَلْحَقُهُ فِیهِ بَشَرٌ وَ شَرَفٌ لَا یَسْبِقُهُ إِلَیْهِ خَلْقٌ أَنْ‏ جَعَلَ نَفْسَ عَلِیٍّ کَنَفْسِه‏»

[۱۸] . نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۰۱٫ «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّهُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْرٍ وَ لَقَدْ کُنْتُ مَعَه‏»

[۱۹] . بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۹۹، ص ۱۱۷٫

[۲۰] . تفسیر النیسابوری = غرائب القرآن ورغائب الفرقان، جلد ۲،  صفحه ۲۲۱٫ (وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ استفهام بطریق الإنکار والعجب. والمعنى من أین یتطرق إلیکم الکفر والحال أن آیات الله تتلى علیکم على لسان الرسول صلى الله علیه وسلم فی کل واقعه وبین أظهرکم رسول الله یبین لکم کل شبهه ویزیح عنکم کل عله؟ ومع هذین النورین لا یبقى لظلمه الضلال عین ولا أثر، فعلیکم أن لا تلتفتوا إلى قول المخالف وترجعوا فیما یعنّ لکم إلى الکتاب والنبی صلى الله علیه وسلم. قلت: أما الکتاب فإنه باق على وجه الدهر، وأما النبی صلى الله علیه وسلم فإن کان قد مضى إلى رحمه الله فی الظاهر، ولکن نور سره باق بین المؤمنین، فکأنه باق على أن عترته صلى الله علیه وسلم وورثته یقومون مقامه بحسب الظاهر أیضا. ولهذا

قال صلى الله علیه وسلم: «إنی تارک فیکم الثقلین ما أن تمسکتم بهما لن تضلوا کتاب الله وعترتی»)

[۲۱] . سوره مبارکه انبیاء، آیه شریفه ۱۰۷٫

[۲۲] . تفسیر فرات الکوفی، ص ۷۹ . «فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ قَالَ عَلِیُّ ابْنُ أَبِی طَالِبٍ لِلْحَسَنِ  قُمِ الْیَوْمَ خَطِیباً وَ قَالَ لِأُمَّهَاتِ أَوْلَادِهِ قُمْنَ فَاسْمَعْنَ خُطْبَهَ ابْنِی قَالَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ قَالَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَقُولَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی بَابٍ وَ مَنْزِلٍ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ کَانَ کَافِراً أَقُولُ قَوْلِی وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الْعَظِیمَ لِی وَ لَکُمْ وَ نَزَلَ فَقَامَ عَلِیٌّ یُقَبِّلُ [فَقَبَّلَ‏] رَأْسَهُ وَ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی ثُمَّ قَرَأَ ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.»

[۲۳] .  تفسیر فرات الکوفی، ص ۱۹۳٫ (فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ عُمَرَ بْنِ زَاهِرٍ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ نُسَلِّمُ عَلَى الْقَائِمِ بِإِمْرَهِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ لَا ذَلِکَ اسْمٌ سَمَّى اللَّهُ بِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَا یُسَمَّى بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ إِلَّا کَافِرٌ قَالَ فَکَیْفَ نُسَلِّمُ عَلَیْهِ قَالَ تَقُولُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ قَالَ ثُمَّ قَرَأَ جَعْفَرٌ بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین‏)

[۲۴] . حلیه الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج ‏۶، ص ۲۳۵٫

[۲۵] . أبو اسماعیل بن عباد. (المعروف بالصاحب)

[۲۶] .  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۸، ص ۳۶۳٫

[۲۷] . الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص۱۶۶٫ «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَیْنُهُ وَ دَلِیلُهُ لَا یَخُونُهُ وَ لَا یَظْلِمُهُ وَ لَا یَغُشُّهُ وَ لَا یَعِدُهُ عِدَهً فَیُخْلِفَهُ.»

[۲۸] . معانی الأخبار، النص، ص ۱۷و ۱۸٫ «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی خُطْبَتِهِ:

 أَنَا الْهَادِی أَنَا الْمُهْتَدِی وَ أَنَا أَبُو الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ زَوْجُ الْأَرَامِلِ وَ أَنَا مَلْجَأُ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ مَأْمَنُ کُلِّ خَائِفٍ وَ أَنَا قَائِدُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى الْجَنَّهِ وَ أَنَا حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ أَنَا عُرْوَهُ اللَّهِ الْوُثْقَى وَ کَلِمَهُ اللَّهِ التَّقْوَى وَ أَنَا عَیْنُ اللَّهِ وَ لِسَانُهُ الصَّادِقُ وَ یَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ الَّذِی یَقُولُ- أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ  وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ الْمَبْسُوطَهُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَه وَ الْمَغْفِرَهِ وَ أَنَا بَابُ حِطَّهَ مَنْ عَرَفَنِی وَ عَرَفَ حَقِّی فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ لِأَنِّی وَصِیُّ نَبِیِّهِ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى خَلْقِهِ لَا یُنْکِرُ هَذَا إِلَّا رَادٌّ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ.»

[۲۹] . الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏۱، ص ۱۷٫ « وَ عَنْهُ ع بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ قَالَ قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع: فَقِیهٌ وَاحِدٌ یُنْقِذُ یَتِیماً مِنْ أَیْتَامِنَا الْمُنْقَطِعِینَ عَنَّا وَ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا بِتَعْلِیمِ مَا هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَیْهِ أَشَدُّ عَلَى إِبْلِیسَ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ لِأَنَّ الْعَابِدَ هَمُّهُ ذَاتُ نَفْسِهِ فَقَطْ وَ هَذَا هَمُّهُ مَعَ ذَاتِ نَفْسِهِ ذَوَاتُ عِبَادِ اللَّهِ وَ إِمَائِهِ لِیُنْقِذَهُمْ مِنْ یَدِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ فَلِذَلِکَ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ وَ أَلْفِ أَلْفِ عَابِدَهٍ»

[۳۰] .  سوره مبارکه یس، آیه شریفه ۶۴٫

[۳۱] . عمده عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، النص، ص ۳۰۸ . «وَ بِالْإِسْنَادِ الْمُقَدَّمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَیُّوبَ الْمَخْرَمِیُّ إِمْلَاءً مِنْ کِتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْغَفُورِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ الرُّمَّانِیُّ عَنْ زَاذَانَ قَالَ: رَأَیْتُ عَلِیّاً ع یُمْسِکُ الشُّسُوعَ بِیَدِهِ ثُمَّ یَمُرُّ فِی الْأَسْوَاقِ فَیُنَاوِلُ الرَّجُلَ الشِّسْعَ وَ یُرْشِدُ الضَّالَّ وَ یُعِینُ الْحَمَّالَ عَلَى الْحَمُولَهِ وَ هُوَ یَقْرَأُ هَذِهِ الْآیَهَ- تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ  ثُمَّ یَقُولُ هَذِهِ الْآیَهُ أُنْزِلَتْ فِی الْوُلَاهِ وَ ذَوِی الْقُدْرَهِ مِنَ النَّاس‏»

[۳۲] . من لا یحضره الفقیه، ج‏۲، ص ۶۱۶٫