تشیع در طول سه سده نخست خود طیفهای مختلفی را به خود دید؛ گرایشات مختلفی که ریشه در منابع اعتقادی مختلف در بومها و در جریانات گوناگون داشت: شماری از شیعیان تنها به این دلیل شیعه قلمداد می شدند که از لحاظ سیاسی به خاندان اهل بیت تعلق خاطر داشتند؛ گروهی دیگر تنها طبق سنتی در کوفه، به فقه حضرت امیر و اهل بیت تعلق داشتند. گروهی هم ضمن تعلق سیاسی به علویان، کلیت نظام مشروعیت مسلط در جامعه اسلامی را به چالش می کشیدند. این چالش ابعاد مختلفی را شامل می شد و دامنه اش می توانست در میان گروههای مختلف شیعی متفاوت باشد. بدین ترتیب برخی صرفا نظام حاکمیت سیاسی پس از پیامبر را به پرسش می گرفتند (و حتی در میان آنان کسانی تنها با نظام دینی/ سیاسی امویان و دخالتهای امویان در امور شریعت مخالفت می ورزیدند) و برخی نیز تئوری هایی برای تفسیر دین، امت، شریعت، ظاهر و باطن دین می پرداختند که اساس نظام مشروعیت دینی و سیاسی حاکم را زیر پرسش می گرفت. در این طیف اخیر گروههای غلات به تدریج شکل گرفتند و نظریات خود را به تدریج تکمیل و بارور ساختند. شیعیان در نیمه دوم سده دوم و نیمه اول سده سوم، میراثبر همه این جریانات و طیفهای گوناگون بودند و اختلافات درون گروهی و برون گروهی در طیفی از همین مسائل به صورت ضعیف و شدید ایجاد شد. بنابراین نمی توان غلات سده دوم را با سده سوم و بعد از آن با یکدیگر خلط کرد؛ کما اینکه نمی توان اعتدال شیعی را در دوره های مختلف با یکدیگر آمیخت. پاره های اندیشه به سادگی وام گرفته می شد و تعاملی زنده در میان همه طیفها وجود داشت. به دلیل موضع اقلیت شیعیان در برابر هیئت حاکمه و بسته به شرایط اجتماعی و سیاسی مختلف روابط مستمری میان طیفهای مختلف شیعی وجود داشت و گاهی انتقال از یک اردوگاه به دیگری بسیار آسان صورت می پذیرفت. بدین ترتیب در بستر تاریخی، از تئوریهای کهنتر نظریات جدیدتری ارائه می گردید و تأثیر و تأثرات همواره برقرار بود. در میراث کهن شیعی همه این طیفها به اندازه های مختلفی حضور خود را حفظ می کردند و هر یک سهم خود را بر جای می گذاشتند. اتوریته کاملی برای حذف یک اندیشه و یا حفظ اندیشه ای دیگر وجود نداشت و به دلیل آنکه سهم هر یک از این گروهها از لحاظ اجتماعی در جامعه شیعیان قابل اعتنا بود، هر کوششی برای حذف دیگری نه تنها مؤثر نبود، بلکه در وضعیت اقلیت بودن شیعیان، به نظر هیچ کس از شیعیان و رهبران محلی آنان مفید قلمداد نمی شد؛ با این وصف اختلافات فکری کم و بیش گاهی از عمق به سطح می آمد. فی المثل در رابطه با محدث و فقیه شیعی ابن ابی یعفور در منابع تاریخی می بینیم که موضع اعتدالی او از سوی شماری دیگر از شیعیان به شدت محل انتقاد قرار می گرفت؛ اما هیچ گاه گسست کاملی میان شیعیان مخالف طیف اعتدالی با آنان و از جمله ابن ابی یعفور به انجام نرسید.
جریانهای غالی شیعی در دو سده دوم و سوم قمری و البته متأثر از بسیاری از افکار و جریانات مذهبی و فکری در بین النهرین و ایران و از جمله گرایشان گنوسیستی و نیز پاره ای از باورهای مذهبی در طیفهایی از مسیحیان و مانویان و ثنوی اندیشان و آیینهای ایرانی پیشا اسلامی، منظومه /منظومه های فکری ای در رابطه با “تاریخ نجات” و جایگاه انسان در آن و نسبت میان خدا و انسان و نسبت امر مطلق قدیم با عالم خلق/ابداع داشته اند که این نظرات به صورتهای مختلف و در قالب تعابیر گوناگون در طیفهایی از تشیع نخستین مجال ظهور یافته بوده است. طرح این موضوعات در قالب بحثهایی که در زمینه مسائل جهان شناسی و کیهان شناسی، تاریخ مقدس و فرجام باوری ارائه می شده پیشینه ای کهن در افکار و عقاید دینی و فلسفی داشته است که بین النهرین و عراق پس از اسلام میراث خوار آن همه افکار بوده است. البته طبعا بخشی از مسائلی که در میان غلات شیعی طرح می شده جنبه مذهبی/ سیاسی داشته و ناظر به وضع موجود بوده است. با وجود آنکه تحولات سیاسی در دوران اسلام نخستین در شکل دهی به غلات شیعی و جهت گیری های آنها تأثیری تمام داشته است و نوع و گونه ابراز مطالب و عقاید را شکل می داده، با این وصف برای تحلیل دقیق منظومه های فکری آنان شناخت همه جانبه از همه جریانات فکری، فلسفی و مذهبی پیشگفته در عراق دو سده نخستین ضروری است. عقاید غلات را بدین ترتیب نمی توان برکنار از عقاید گروههای مانویان و ثنویان و ملحدان و نیز عقاید معتزلیان و مرجئه و جهمیه و شماری دیگر از فرق و طیفهای مذهبی آن دوران مورد مطالعه قرار داد. سنتهای نو افلاطونی و هرمسی اواخر عهد باستان و گرایشات ثنوی، در عراق و محیط اطراف آن در دو سده نخستین اسلام قابل ردیابی است و غلات شیعی که ریشه در گرایشات کیسانی در نخستین ظهور تاریخی خود دارند، در ارتباط با همین جریانات و مفاهیم شکل گرفته اند. از دیگر سو، شناختی عمیق از شرایط مذهبی در دوران امویان، بروز تشیع کوفی، انقلاب عباسی و ویژگیهای شیعی آن، بروز جریانات افراطی و از جمله تشیع افراطی در دوران پس از انقلاب عباسی، شناخت دقیق طیفهایی مانند غلات خطابیه، منصوریه، بیانیه و مغیریه در نیمه دوم سده دوم قمری، تحولات مذهبی در جامعه شیعه در دوران چهار امام آخر شیعه، بروز اختلافات فکری در میان جامعه شیعه در نیمه سده سوم و دخالت مسائل سیاسی در بغداد و دهها موضوع دیگر است که می تواند شناخت ما را از پدیده ای به نام شیعیان غالی روشن کند. بدین ترتیب بررسی همه جانبه و در عین حال تاریخی نگر مفاهیم، اصطلاحات و متون و اسناد می تواند راهی را برای محقق امروزی باز کند و به همین دلیل نمی توان صرفا بر اساس پیش داوریهای غیر دقیق و مبتنی بر دیدگاههای ایدئولوژیک و یا مفاهیم برساخته و غیر تاریخی برای تعیین حدود و ماهیت غلو در اسلام شیعی احکام کلی صادر کرد
مسئله و مشکل محوری غلات با دیگران ارائه “نظریه فوق بشری از امامان” و یا مخالفت با این نظریه نبوده است؛ بلکه درونمایه اصلی اختلاف میان غلات شیعه با سایر شیعیان و یا طیفهای مختلف اسلامی در این بوده است که غلات منظومه /منظومه هایی جهانشمول ارائه می دادند که شامل مباحث وجود شناختی، معرفت شناختی و نظریه تاریخ/فرا تاریخ بود که متأثر از جریانات فکری و عقاید گنوسیستی و ثنوی اندیشی طراحی می گردید. در نخستین جریانات غالیانه البته تصویر کامل و روشنی از این دست عقاید ابراز نمی شد و بیشتر مباحثی در محور امام شناسی ارائه می گردید و خاصتا کانون بحثها در محور طبیعت مقام امام و نحوه انتقال امامت بود. در کنار این بحث، مسئله نگره تأویلی به دین و توجه به امور باطنی محل عنایت بود. غلات در نخستین دوره های ظهور در دوران اسلامی، با دلمشغولی سخت به واقعیت اجتماعی و سیاسی تعالیم خود را در چارچوبی متأثر از همین محور ارائه می دادند و طبعا میراث تشیع نخستین و مأثورات و متون و دعاوی تبلیغی شیعی نخستین، آنطور که در سده های اول و دوم به ویژه در کوفه بروز می یافت را مورد استفاده قرار می دادند. البته غلات شیعی در ابراز منظومه های فکری خود گامهای دیگری برداشتند و منظومه های فکری آنان بحثهای عمیقتری را در زمینه مسائل باطنی و تأویلی و تاریخ مقدس و ثنوی اندیشی ارائه داد. غلات متأخرتر و از جمله طیفهای غلات در سده چهارم و پنجم نماینده تحولات بعدی در اندیشه غلاتند، بطوری که در آثار آنان می توان تکامل نظریات اولیه و خام نخستین را به خوبی باز یافت. اما به هر حال تعاملی میان عقاید شیعی در محیط عام شیعی با عقاید غلات وجود داشت و این تعامل همواره پس از آن ادامه یافت. هم آنان متأثر از بحثها و مسائل دینی و مذهبی عام شیعی می شدند و هم طیفهای مختلف شیعی از عقاید غلات اطلاع حاصل می کردند و موضع گیری می کردند. به طور مثال اینجا باید به نظریه عصمت امام اشاره کرد که برخلاف نظر آقای محسن کدیور در مقاله “قرائت فراموش شده” نه تنها نظریه ای برخاسته از اندیشه های غالیان نیست، بلکه نظریه ای است مبتنی بر عقاید تشیع نخستین درباره طهارت اهل بیت که در برابر نظریات غلات درباره طبیعت متافیزیکی امامان ابراز گردید. نظریه کلامی “نص” هم دقیقا به همین منوال است؛ این نظریه در برابر نظریات طیفهای غالیان شیعی ارائه گردید که از مکانیزم دیگری برای کشف و انتقال امامت دفاع می کردند. طبعا طیف های اعتدالی شیعه و از جمله طیفهای متکلمان و فقیهان خود از بحثهای پیچیده ای که در میان غلات شیعی مورد تداول بود هم تأثیر می پذیرفتند. دلیل آن هم این بود که اندیشه غلات درونمایه ای فلسفی داشت که برخاسته از میراث مشترک ادیان و مکاتب فلسفی و کلامی اسلامی و غیر اسلامی مختلف بود و درست است که متکلمان مسلمان با تئوری پردازیهای غلات شیعی موافق نبودند، اما لزوما این امر به معنی نفی کامل مبانی اندیشه های آنان نبود؛ بلکه آن نظریات در قالبهای دیگری مورد تأیید نو افلاطونیان مسلمان قرار داشت و بعدها هم اصول آن نظرات در مکتب عرفان نظری ابن عربی و شاگردان مکتب او و از جمله سید حیدر آملی مورد توجه قرار گرفت.