سلفی های امروز، بدنبال برتر جلوه دادن معاویه، از خلفای اربعه و امیرالمومنین علیه السلام (برای اهل سنت و شیعیان) هستند.

در جنگ صفین، بعد از ماجرای حکمیت (با این که امیرالمومنین علیه السلام موافق نبودند) ابو موسی اشعری از طرف سپاه عراق حَکَم شد. شایان ذکر است وی پدر همسر عبدالله بن عمر بود.

با اینکه عبدالله در جنگ حاضر نشده و بیعت نکرده بود، به او پیغام دادند: بیا تا شاید زمینه برای حکومت شما فراهم شود.

معاویه پس از آنکه از آمدن عبدالله باخبر شد، وی را تهدید به قتل کرد (شاید باور این مطلب برای برادران غیر شیعه سخت باشد).

صحیح بخاری این مطلب را از اینجا به بعد آورده است که: معاویه سخنرانی کرد و گفت: مَن کانَ یریدُ أن یَتکلم فی هذالأمر فلْیُطلعْ لنا قرنَه. چه کسی جرأت دارد درباره خلافت با من بحث کند؟

یعنی واضح است که معاویه نه دنبال خون عثمان بوده (کما اینکه بعد از استقرار حکومت خودش نیز، هرگز دنبال خون عثمان نرفت) و نه دشمنی خود را با امیرالمومنین علیه السلام کتمان می کند. در ادامه می گوید: فلنحنُ أحقُّ بهِ و من أبیه یعنی من از عبدالله و عمر صاحب حق تر هستم. (جالب این است که راوی این روایت شخص عبدالله بن عمر است) و حال اینکه غیر شیعه چه جایگاهی برای خلیفه دوم قائل هستند؟

19-1-hkashani

بعد از این مسئله به عبدالله گفته شد: تو چرا حرف نزدی؟ گفت: من خواستم حرف بزنم و بگویم: و هممتُ أن أقول: أحقُّ بهذالأمر منکَ مَن قاتلکَ و أباک. صاحب حق تر به تو کسی است که با تو و پدرت (وقتی کافر بودید) جنگید. اما فخشیتُ أن أقولَ کلمه تفرَّق بینَ الجَمع. عبدالله گفت: خواستم تفرقه نشود.

متأسفانه عبدالله بن عمر بارها با این بهانه که «شاید تفرقه شود»، در برابر ظلم ظالمان سکوت کرد.