«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیه الله الاعظم، روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرج الشریف ، و اینکه خداوند ان‌شاءالله، به عنایت و برکت وجود مقدس حضرت حجت سلام الله علیه، دیدار آن حضرت و نوکری در آستان مقدس حضرت و شهادت در راه ایشان را روزی همه‌ی ما کند؛ صلواتی دیگر عنایت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

برای سلامتی همه ی بیماران، التماس دعا گفته‌ها، حاجت روا شدن هر کسی که دغدغه‌ و گرفتاری دارد؛ و یکی از عزیزان این جلسه که فردا عمل جراحی دارد؛ خداوند ان‌شاءالله همه را به برکت حضرت حجت سلام الله علیه، الساعه و در کمترین زمان به بیش از توقع ایشان، حاجت روا کند؛ صلوات دیگری عنایت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

ما قدم به قدم نکاتی را درباره ی سیر فهم عقائد در اذهان شیعیان با هم گفتگو می‌کنیم. اگر فضای جلسه، هیئات نبود و به طور مثال، حوصله ی گفتگوی دقیق‌تر بود؛ این بحثها، از سنخ تاریخ اندیشه است. اما ما سعی داریم این بحث را تا جائیکه امکان دارد نرم و نازک بیان کنیم تا حوصله ی شنونده کمتر خسته شود ؛ تا بعد که ان‌شاءالله شما می‌خواهید توسل کنید؛ حالتان زیاد خراب نشده باشد.      

به اینجا رسیده بودیم که، آنچه در آموزه‌های اسلامی و آموزه‌های نبوی است؛ تا بخواهد در ذهن مردم بنشیند و تبدیل به باور شود؛ اگر مانع هم نداشت، به این راحتی امکان پذیر نبود. ولی مانع هم زیاد داشت؛ از جمله رفتار خلفای بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، که اینها مسیر را به سمتی بردند که تلقی از اسلام را عوض کردند.

ما در دهه ی سوم ماه صفر گذشته، در مشهد الرضا سلام الله علیه، بحث استقرار فرهنگ سقیفه را داشتیم؛ آنها را نمی‌خواهیم در اینجا تکرار کنیم. فقط، تیتر آن مباحث را عرض می‌کنم؛ که ، اینطور نیست که فقط عده‌ای تحت تأثیر فکر جریان سقیفه قرار گرفته‌اند؛ خیر؛ کسانیکه بعضی اشخاص را امام و مقتدا می‌دانستند و می‌خواستند به سیره و سنت آنها عمل کنند؛ که هیچ، آنها آن راه را انتخاب کردند. شیعیان هم به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند. حکومت به شدت در رفتار فردی و اجتماعی و باورها، تأثیر دارد.  

ضرورت حکومت اسلامی

من لازم می‌دانم این مطلب را به عنوان یک مقدمه‌ی دیگری بر این بحث، که ما در این شبها ( اگر خاطر شریفتان باشد، چون بحثهای این شبها کاملا به هم پیوسته است ) عرض کردیم؛ تلقی مخاطبان این بود که، اصل امامت، صرفاً یک مسئله سیاسی است. ولی واضح است که امام،‌ حتماً حاکم و صاحب حکومت است. اما فقط رفتار حکومتی و سیاسی را از امام توقع داشتند؛‌ به همین دلیل هم از امام سجاد، علیه صلوات و السلام، تا ولایت عهدی امام رضا علیه السلام،‌ عده‌ای گیج بودند و هنوز هم کسانی که آن تفکر را دارند گیج هستند؛ که چرا این ائمه، کارِ درجه دو و سه ‌کردند؟

درست است که ائمه ما در صدد تشکیل حکومت هم بودند ولی این را به عنوان کار فوری، نمی‌دیدند. من الفاظ خود را با دقت انتخاب می‌کنم زیرا به قیود باید توجه کرد. حضرات ائمه علیهم السلام ما دنبال تشکیل حکومت بودند؛ ولی مثل کسی که به دنبال میوه هلو و گلابی و گردو است، شما اگر بخواهید گردو را بدست بیاورید باید ابتدا بذر آن کاشته شود تا نهالی و باغی شود. باید هفت، هشت، یا شاید ده سال صبر کرد تا به میوه برسد. یعنی مقدمات ضروری دارد تا به آن میوه برسید.

حکومت اسلامی، قطعاً آرمان همه أئمه علیهم السلام بوده است؛ اما اولاً در مقدمات ضروری آن متوقف بودند. ثانیاً، تنها آرمان اهل بیت علیهم السلام تشکیل حکومت نبوده است. ما گرفتار انحصار سازی هستیم، دلیل انحصار سازی را باید از دین گرفت.

تعیین تکلیف برای امام معصوم؟!

لذا توقع داشتند که حضرات معصومین علیهم السلام رفتار سیاسیِ عینیِ ظاهریِ کنشیِ شدید دائم داشته باشند. مرتب اعتراض می‌کردند که آقا چرا قیام نمی‌کنید؟ صد هزار نفر ‌فلان جا شمشیر زن دارید… یعنی همه چیز فراهم است، پس چرا شما قیام نمی‌کنید؟ چون کار اصلی امام را قیام می‌دیدند. چون اصلاً امام را در آن سطحی که باید امامت را می‌شناختند نمی‌شناختند. اما در اینجا یک مقدمه ضروری و لازم وجود دارد که باید بنده عرض کنم. زیرا ممکن است در این شبها که داریم حرف می‌زنیم مخاطب عزیزی فکر کند که بحث ما این است که سیاست یا حکومت مهم نیست.

حقیقت امامت،‌ اوسع است؛ وسیع‌تر و همه جانبه‌تر از یک بُعد است. این خیلی بُعدِ مهمی است. حالا برای این که بگویم بُعدِ مهمی است، مقداری از وقت امشب را می‌گیرم و مجدداً آدرس می‌دهم تا عزیزانی که خواستند بروند و در جای خودش ببینند.

اهمیّت حکومت اسلامی

ما یک سال در همین هیئت محترم حضرت عبدالله‌ بن الحسن علیه السلام در فاطمیه به این موضوع پرداختیم که نقش حکومتها در دین‌داری چیست؟ الان چند جمله عرض می‌کنم و هر کس خواست به آنجا مراجعه کند.

پس در اینکه حکومت مهم است که اصلاً شکی در آن نیست؛ اما آن مردم از همه‌ی عظمت امامت، مانند کسی از همه‌ی حقیقت حضرت ربّ الارباب، به طور مثال بگوید «زورش هم زیاد است!»  «أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ» [۴] در این که شکی نیست. ولی  وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ [۵] و أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ [۶] هم هست. حالا امکان دارد تحلیل کنند و بگویند: صفات خدا عین ذاتش است و همه صفات، به یک جا بازمی‌گردد ؛ همه از یک مصدر برمی‌خیزد؛ این قدرت همان علم است؛ این بحث‌های متکلمین سر جای خود باشد. اما اگر به یک جا گیر بدهیم؛ باقی را از دست داده‌ایم. مخصوصاً اینکه ما گاهی ( شبهای اول هم عرض کردم) در مسائل اجتماعی روز، نیازهایی داریم و برای اینکه این نیاز را پاسخ بدهیم؛‌ دین را با چکش می‌زنیم و در این إشل امروزی، که الان لازمش داریم؛ خرجش می‌کنیم؛ و این خیلی خطرناک است.

بله،‌قطعاً امروز، دین به نیازهای ما پاسخ می‌دهد؛ ولی فقط به آن نیازهایی که ما احساس می‌کنیم؛ نیاز ما است؛ پاسخ نمی‌دهد؛ بلکه آمده تا ما را متعالی کند. در این که حکومت مهم است؛‌ شکی نیست. شاید سنگین‌ترین جمله آن، ‌این جمله باشد؛ که من عرض می‌کنم” که هر اجتماع مذهبی در یک نقطه جغرافیایی، شما پیدا کنید؛‌ نود درصد،‌ حاصل حکومتها است. ” یعنی اگر شما در شبه قاره می‌بینید، حنفی هستند؛ که تا جنوب شرق ایران هم آمده‌اند.

در ایرانِ ما عده‌ای اثنی عشری و امامی هستند، در عربستان، امروز عده‌ای سلفی هستند، در افریقا عده‌ای مالکی هستند، هر کجا که کلونی و اجتماع یک جمعیت است، فارغ از اینکه کدام مذهب حق است و کدام نیست، واضح است که ما شیعیان خودمان را حق می‌دانیم و دیگران هم خودشان را حق می‌دانند و می‌شود گفتگوی دینی هم کرد، اما حق بودن ‌لزوماً دلیل اجتماع، نیست. کما اینکه زمان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، امام سجاد علیه السلام، امام صادق صلوات الله علیه کلونی و اجتماع نبود، با اینکه امام حضور داشت.

«حقانیت» لزوماً اجتماع ساز نیست؛ این حکومت است که اجتماع می‌سازد. تمدن است که اجتماع می‌سازد. قطعاً اگر صفویه در ایران مذهب اصلی را تشیع اعلام نکرده بود، امروز ایران، کلونی شیعه به این شکلی که امروز هست نبود و این به معنی این نیست که تشیّع حق نیست؛‌ حق هست، هزار و چهارصد سال بر سر شیعیان زدند، متفرق کردند، کتک زدند، کشتند، پوست کندند،‌ کسی نفس نکشد، تکفیر روی تکفیر، قتل روی قتل، علمای تراز اول ما را که علمای مذاهب دیگر درباره آنها در شگفت بودند،‌ مانند شهید اول سلام الله علیه، که اگر شهید اول از اهل سنت بود، امروز شاید در شهری نبود که مجسمه او را در اندازه برج آزادی نمی‌ساختند؛ نعوذبالله به جرم شراب خواری و یا حلال شمردن شراب، یا نعوذبالله، گناهان اخلاقی و چیزهای دیگر امروزه او را متّهم کردند، چیزهایی که نمی‌شود گفت. هر بلایی سر شخصیت او آوردند، مگر شهید اول چه کار خلافی کرده بوده است؟ وقتی ایشان سی سال سن داشتند علمای تراز اول عصر ایشان از اهل سنت که هشتاد سال سن داشتند وی را «امامُ اهل الدنیا» می‌گویند، البته نمی‌دانستند که مذهب او چیست، بعد هم که لو می‌رود که او شیعه است‌، ایشان را به آن وضع فجیع می‌کشند.

همیشه در طول تاریخ ما شیعیان را شکنجه می‌کردند، ما مرغِ عزا و عروسی بودیم. هر کجا می‌خواستند پدر یک کسی را دربیاورند، ما همیشه در صدر جدول بودیم.

مرحوم علامه سید جعفر مرتضی رحمه الله علیه یک کتابی درباره‌ی شیخ مفید دارد. یک رساله‌ی کمتر از دویست صفحه است، آن را ببینید. یک کتابی هم مرحوم آقا شیخ محمد رضا جعفری رحمه الله علیه دارد که نام آن «طقوس الشیعه الامامیه» است که ترجمه شده‌‌ به معنای مراسمات شیعه است.

سالی چند مرتبه بر سر غدیر و محرم و امثال اینها،‌ پوست ما را می‌کندند، هفده هزار و بیست هزار سر می‌بریدند. یک مرتبه هم یک حکومتی پیدا شده به اسم صفویه و مذهب رسمی را شیعه اعلام کرده که برای دیگران همیشه در این هزار و چهارصد سال مذاهب دیگر رسمی بوده.

امام صادق علیه السلام زنده بودند بودند…‌ منصور دوانیقی به مالک بن انس می‌گوید تو یک کتاب بنویس تا مردم از تو تبعیت کنند.

حکومتها هستند که مذاهب را تقویت می‌کنند و تداوم یک مذهب، حتماً به هنر، معماری، شهرسازی، دارایی‌های فرهنگی، نسخه‌های خطی، و به این چیزهایی که متأسفانه، ما به آنها کم توجه داریم بستگی دارد.

ما از لحاظ فرهنگی (به شما عرض می‌‌کنم) در حدود صد سال أخیر با امکاناتی که داریم، جزو بی‌فرهنگ‌ترین دوره‌های شیعه هستیم. یعنی دیگران ما لعنت خواهند کرد که شما این همه امکانات داشتید، اما به اندازه دوره قاجار هم کار نکردید! دیگر نمی‌گویم صفویه.

صفویه یک میدان امام در اصفهان دارد، این میدان امام، فقط مهندسی نیست، آن فضای آرامش و آن مساجدی که دارد، اما ما بیخیال هستیم…

دغدغه وزیر ارتباطات ما برای یک شبکه مجازی اینقدر هست که (من نمی‌گویم اختلال ایجاد کنند یا نه. اصلا به من ربطی ندارد) می‌گوید روزی پنجاه میلیارد جریمه می‌کنم! کاش این دغدغه را سردمداران داشتند که برای مسائل فرهنگی هم داشتند، اگر کسی دارد به فرهنگ اصیل یک ملتی که هزار و چهارصد سال کوبیدند،‌ در دولت اسلامی، اینقدر غیرت نشان می‌داد. اگر دولت پهلوی هم بود وزیر ارتباطاتش می‌توانست بگوید برای فلان و فلان، اگر اختلال بشود پنجاه میلیارد در روز جریمه می‌کنند. بنده هم نمی‌خواهم بگویم اختلال بشود یا نشود؛ اصلاً بگیرند صد میلیارد جریمه کنند.

تو باید این غیرتی که به او داری را نسبت به فرهنگ تشیع، فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، می‌داشتی.

تقریباً همه سلاطین مهم اهل سنّت به این توجه دارند، صفویه هم در بین شیعیان به این توجه داشتند، قاجار در بخش معماری توجه داشته است و بعد از آن دیگر ما بیخیال شدیم. یعنی اگر الان به من و شما بگویند در این چهل ساله اخیر (من این مطلب را در بین مسئولین هم گفته‌ام) شما چه کار هنری مهمی انجام داده‌اید که دویست یا سیصد سال بعد، به عنوان هنر شیعه و فرهنگ تشیع، در عصر جمهوری اسلامی اواخر قرن چهاردهم و اوائل قرن پانزدهم، آن را نگاه کنند؛ ما چه چیز برای ارائه داریم؟ کجاست؟

این سخن که بگویم هیچ کاری نشده، خیلی بی‌انصافی است، یک کارهایی انجام شده ولی کارهای فردی است، بعضی از کارها را هم نمی‌توانم بگویم چون جنبه‌ی امنیتی دارد. زیرا آنها هم مال یک عده‌ی خاصی از بعضی مسئولان است که صلاح نیست الان بگویم آن یک نفر، مثلا در میراث فرهنگی تشیّع چه کرده است.

اما به نسبت یک حکومت، بسیار عقب هستیم. نه ما مطالبه داریم و نه آن کسی که مسئول است. آن کسی که مسئول است؛ اینستاگرام و کلاب‌هوس و …… من نمی‌گویم اینها را ببندند، اصلاً اینها را هم تقویت کنید، اما آن غیرت را اینجا هم به خرج دهید.

شما الان و در همین مناسبات أخیر به خیابان بروید، حکومت نسبت به مسائل و مناسبات وظیفه دارد. مثلا نسبت به ماه مبارک رمضان، قبل از آن، فاطمیه، در اصل حکومت‌ها هستند که کلونی می‌سازند، حکومتها هستند که اجتماع می‌سازند. در آن فاطمیه، ما این موضوع را توضیح دادیم که یکی از دغدغه‌های زهرای أطهر سلام الله علیها این است که اگر حکومتی بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیاید تمام سنت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را می‌برد و در یک دستگاه دیگری ترجمه می‌کند و یک چیز دیگری می‌شود؛ و این کار را کردند.

جهاد فی سبیل الله، به اسم دین، به اسم اسلام، به قراردادی تبدیل می‌شود که ما می‌رویم و یک جایی را فتح می‌کنیم و قرارداد می‌بندیم که هر سال هزار دختر زیبا برای ما بفرستید.

حکومت هست که با قدرتش، می‌تواند أذهان را جابجا کند، مسئله را از مسئله‌ی اساسی مردم ببرد و مسئله‌ی درجه‌ی دهم کند و مسئله‌ی درجه‌ی دهم را مسئله‌ی اصلی مردم کند.

پنج سال پیش «مرغ» مسئله ی اساسی شما نبود ولی الان مسئله‌ی اصلی هست.

این حکومت است که این کار را می‌کند. حالا در پسِ اینکه مرغ را مسئله‌ی اصلی مردم می‌کند چه چیزی است؟ آیا بی‌عرضه هست یا می‌خواهد یک چیزی را که مسئله ی اصلی مردم هست را ببرد و مسئله ی دهم کند؟ حواس شما را از اینجا ببرد و آنجا یک کار دیگر بکند، باید این موضوع را بررسی کرد.

پنجاه سال بعد، چهل سال بعد معلوم می‌شود. همه‌ی اسناد باید از طبقه‌بندی خارج شود تا معلوم گردد.

اصل و فرع را جابجا کند. مثلا در بیست و پنج سال أخیر مقدار بسیار زیادی مذاکرات صورت گرفته است، این که آب خوردن مردم هم به مذاکرات بسته شد، فعلاً خوب است یا بد است؟ این طرف خوب است یا آن طرف؟ کاری نداریم. این توانایی حکومت هست که می‌تواند با رسانه‌ی خود یک مسئله‌ای را که مردم بارها می‌دیدند…. تعلیق را مثلاً ما خودمان تا به حال چند بار تعلیق داشتیم، این موضوع ناگهان مسئله‌ی شماره یک مردم بشود و آنها رأی‌گیری‌شان روی این حساب باشد، یا نباشد، زندگی مردم به آن بستگی پیدا کند، این کار حکومت است.

این حکومت می‌توانست و می‌تواند اشتغال را مسئله‌ی اول مردم قرار بدهند و به آن تشویق کند.

بحران جمعیت وجود دارد؟ به راحتی می‌تواند این موضوع را به ارزش یا ضدارزش تبدیل کند.

بنده به خاطر دارم که دوران دانش‌آموزی، ما چهار فرزند بودیم، من خجالت می‌کشیدم در کلاس بگویم، من بچه‌ی سوم یک خانواده ی شش نفره هستم! یعنی پدرم چهار فرزند دارد. انگار که پدرم خلاف شرعی را انجام داده و این بچه‌ها بدنیا آمدند.

چون حکومت این کار را ضد ارزش کرد و امروز در این امر مانده است، یک فاجعه در حال رخ دادن هست و هنوز هم به دنبال این نیست که این فاجعه را اصلاح کند، اگر می‌خواست آن را اصلاح کند مسئله‌ی شماره‌ی یک مردم می‌شد.

حکومت خیلی مهم است، در یک جمله به شما عرض کنم، فضای بحث نرود به این سمتی که گفته شود این شب‌ها سکولاریزم را تئوریزه می‌کنند.

همه‌ی این حرفها را می‌زنم ولی باز هم می‌گویم «امامت صرفاً فقط یک مسئله‌ی سیاسی نیست»؛ این خیانت به امامت است.

ولی آیا سیاست مهم است؟ بله، حتماً مهم است. اما فقط این یک موضوع مهم نیست.

شما شنیدید که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در مسجد منبر می‌رفتند، بعد محکم به صورت خود می‌کوبیدند!

اصلاً آیا ما یک انسانی را که در آرامش، تقوی، توحید، عزت نفس مانند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باشد را اصلاً داریم؟ چه بلایی باید بر سر او بیاورند که این طور شور و حرارت دارد؟ روی منبر داد می‌زدند و گریه می‌کردند و به صورت خود می‌زدند…

هر کس از اوضاع خبر نداشت، در آن روز گمان می‌کرد که غارت‌های سپاه نامنظم معاویه زیاد شده است و مرزهای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را تضعیف کرده، عملاً جنگ هیبریدی آغاز شده، یعنی یک جنگ ترکیبی، ایجاد ناامنی، غارت اموال عمومی، کشتار مردم، ارعاب، برای اینکه مردم دست از حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بردارند.

رفتار غارات معاویه برای دزدی از حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نبود، بلکه برای دل کندن مردم از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و احساس ناکارآمدی حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای براندازی بود، درواقع یک جنگ ترکیبی بود.

حال حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مرتب بر صورت خود می‌کوبیدند که اگر کسی نمی‌دانست گمان می‌کرد ایشان برای شکست اینقدر پریشان هستند، حضرت قسم می‌خورند: به خدا سوگند، اگر این حرارت را در من می‌بینید، برای این است که می‌دانم اگر شما مقاومت نکنید سُفَهاء می‌آیند و بر شما حاکم می‌شوند. اگر سُفهاء حاکم بشوند شما را به برد‌گی می‌گیرند. یعنی خودش را که حاکم شده عرشی و مردم را حیوان و برده و غلام زر خرید می‌بیند. اصلاً نیاز نمی‌بیند تا به کسی پاسخ دهد و هر کاری را که دلش بخواهد انجام می‌دهد. فردا شما را ذلیل می‌کنند. حضرت فرمودند من که می‌روم ولی شما ذلیل می‌شوید.

چطور اگر یک پدری ببیند پسرش در حال شوخی روی دو پنجه‌ی پای خود روی پشت بام، لب پشت بام بازی می‌کند، نگرانی و تشویش این پدر برای چیست؟ خود او که سالم است اما او را می‌بیند که در حال سقوط است.

حضرت فرمودند: شما را بیچاره می‌کنند، سوارتان می‌شوند، ناموس شما را غارت می‌کنند، عزت شما را می‌گیرند، پس این مسئله مهم است.

ما در بحث‌های فاطمیه توضیح دادیم که یکی از دلایلی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مقابل جریان سقیفه ایستادند این بود که مهم است حکومت دست چه کسی باشد، کما اینکه انتخابات مهم است، الان شما، من، به آن کسی که رأی می‌دهم، آیا پنج روز به او اطمینان دارم که دخترم را به او بسپارم تا به مسافرت ببرد؟ خانه‌ی خود را می‌فروشم و به دست او بدهم؟ چند صد هزار میلیار بودجه‌ی عمومی و ناموس کل مملکت را به دست یک نفر می‌سپاریم.

این طور هم نیست که من این کار را نکنم و چون بقیه این کار را انجام می‌دهند… بالاخره ناموس کشور دست یک نفر می‌افتد، چه من کنار بنشینم و چه کنار ننشینم، چه دخالت کنم و چه نکنم. انسان به چه کسی اطمینان می‌کند؟ این موضوع خیلی مهم است. لذا بحث حکومت، بیش از حد مهم است.

اما لازم نیست برای این بحثی که اینقدر مهم است، هم اکنون یک خانه‌ای به نام خانواده‌ی ماست، این تمام دارایی ماست. اگر این خانه را بفروشم، آیا به دست یکی از این نامزدها می‌دهم؟ انصافاً گاهی حتّی دزد هم به دست بعضی از اینها نمی‌توان سپرد، گربه‌ی محلمان را هم نمی‌توانم به دست او بدهم!

ما هفصد هزار میلیارد بوجه ی عمومی را به دست یک نفر می‌دهیم. من بگویم من رأی نمیدهم که بقیه رأی بدهند، این کار را می‌کنند. همه فرهنگ، اقتصاد و عزت را به دست او می‌دهند.

نباید ولایت را کوچک کنیم

اما این مسئله‌ای که اینقدر مهم است، لزومی ندارد که ما نبوت و ولایت را تا این حد کوچک کنیم و بگوییم: فقط حکومت.

حکومت خیلی مهم است، ولی ولایت، أهم است. یکی از شاخه‌های مهم ولایت، مسئله ی حاکمیت سیاسی است که خیلی هم مهم است. (ما در آن پنج شب در آنجا به اندازه‌ای که فرصت داشتیم؛ توضیح دادیم).

توضیح دادیم که وقتی حاکم مردم را آدم حساب نکند، ادبیات این است… مرجع علی الاطلاق شیعه، میرزای شیرازی، نامه می‌نویسد برای شاه قاجار، ناصرالدین شاه، ما امروزه اینگونه مرجع علی الاطلاق نداریم، مرجعیت در چند مرجع تقسیم شده است، دو یا سه نفر تقریباً همه‌ی قدرت تشیع امروز در دنیا را در دست دارند، اگر دست یک نفر بود خیلی متفاوت بود.

میرزای شیرازی یک نفر است که به ناصرالدین شاه نامه می‌نویسد، قدرت را ببینید، اتابک، صدر اعظم، جواب نامه را می‌دهد. می‌گوید: عریضه‌ی شما را … (این فرمایش است و نه عریضه)،.. به خاک پای سلطان… یعنی نامه شما را کف پای سلطان گذاشتیم؛ شأن نامه ی مرجع علی الاطلاق شیعه، در زیر پای شاه است.

من در آن پنج شب فاطمیه از روی نسخه ی خطی آن خواندم که نوشته بود: عریضه ی شما را به خاک پای سلطان، ارواه العالمین له الفداء رساندیم … یعنی ، سلطان، ارواه العالمین له الفداء است. شما یک مورد پیدا کنید که در مقابل علمای آن عصر اصلاً جای اعتراض وجود ندارد، قدرت این است.

اکنون ما خیلی معترض هستیم که با آرمانها فاصله داریم، ولی حداقل به ظاهر هم که شده، این ادبیات شکسته شده است، چنین ادبیاتی نداریم که راجع به کسی «ارواه العالمین له الفداء» بگویند. أخیراً رهبری صحبتی کردند و فرمودند: خداوند عرض ارادت ما را به خاک پای سلطان عالم، قریب به این مضمون، حضرت بقیه الله عجل الله فرجهم برساند. این ادبیات فرق کرده است.

«قدرت» ادبیات را تغییر می‌دهد. هیچ کس در آنجا اعتراض نمی‌کند، اگر شما بروید و در نسخ خطی آن زمان پیگیری کند می‌بیند عرف است که وقتی راجع به سلطان صحبت می‌شود «ارواه العالمین له الفداء» بگویند. قدرت خیلی مهم است. ما امروز دقیقاً فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را می‌بینیم، حضرت فرمودند: سوارتان می‌شوند.

این جمله‌ی معترضه بس بود زیرا احساس می‌کردم ممکن است عزیزانی همه‌ی بحث را گوش بدهند فکر کنند این بحثها تئوریزه کردن سکولاریسم بود، خیر! در سر جای خود خیلی مهم است ولی هر چیز مهمی، تنها چیز مهم نیست.

انحصار سازی نکنیم

در روایات ما این موضوع هست که می‌فرمایند: «الْفَقِیهُ‏ کُلُ‏ الْفَقِیهِ»،[۷]  فقیه کسی است که نه مردم را ناامید کند و نه مغرور و مطمئن به نجات.

یعنی فقط روایات خوفی را فقط بگویید، روایات شدّت عذاب، اگر الان من چند روایت از شدت عذاب را بگویم همه پس می‌افتید! اگر فقط این را بگوید، می‌گوید این شخص دین را نفهمیده است. یعنی انحصار در چیزی.

مگر «خوف» جزوِ دین نیست؟ چرا! هست! صدها آیه هم در قرآن داریم. اگر ترجمه‌ی بعضی از آیات قرآن را بخوانید؛ شب نمی‌توانید بخوابید.

اگر فقط روایات شوقی را بخوانیم، همه عبادات خود را کنار می‌گذارند. نه آن و نه این، هردو مهم است.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: من طوری به خدای متعال امید دارم که گویی من همه‌ی عبادات همه جن و انس را انجام داده‌ام…

تازه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از این حرفها خیلی بالاتر هستند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌خواهند با ادبیات ما صحبت کنند… «لَضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ‏ الْخَنْدَقِ‏ أَفْضَلُ مِنْ‏ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْنِ»[۸]… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از روی تواضع‌شان است که با این ادبیات با ما صحبت می‌کنند.

البته حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خود را نسبت به حضرت حق همینقدر بدهکار می‌داند.

در ادامه می‌فرمایند: از آن طرف، آنقدر از عذاب الهی خوف دارم که انگار به اندازه‌ی همه جن و انس گناه به گردن دارم، هر دو با هم است.

گرفتاری ما این است که یک مورد را بُلد می‌کنیم و یکی را رها می‌کنیم.

مردم آن روزگار، اینطور خیال می‌کردند که امام باید کار سیاسی انجام بدهد، فقط، اصلاً امام را برای چه می‌خواهیم؟ برای اینکه تشکیل حکومت بدهد.

مسلّماً حضرت زین العابدین سلام الله علیه دیگر برای این نگاه جذاب نیستند و باید باید سیره‌ی امام چهارم تا امام هشتم را به عنوان شُبهه پاسخ داد!

اینکه از امام چهارم تا امام هشتم علیهم السلام، هر کس که توانست از امامزاده‌ها قیام کردند، بجز خودِ امام! حال دقت کنید، چون کم می‌آورد، تمام قیام امامزاده‌ها که بعضاً ربطی به سیره‌ی امام هم ندارد، به نحوی به سیره‌ی امام مربوط می‌کنند!

از قبل هماهنگ شده بود… من نمی‌خواهم بگویم هیچ کدام هماهنگ شده نیست، ولی اکثراً هماهنگ شده نبود، در تاریخ خیلی کار سختی است که کسی بخواهد این را اثبات کند، چرا این حرف را می‌زند؟ چون باید این شبهه را پاسخ بدهد. اگر مسئله‌ی یک، با فاصله، تنها مهم، امامت سیاسی است، امام چهارم تا امام هشتم چه کاری برای رسیدن به سیاست انجام دادند؟

شب گذشته عرض کردم کارهایی کردند، ولی آن کاری که مد نظر آن جریان است که شمشیر بکشد و حتماً یک انقلابی بکند، که این کار مهم است، ولی فکر کند که فقط این کار مهم است، سپس زندگی چند امام ما شبهه می‌شود، در مورد پنج امام ما می‌شود شبهه کرد و باید پاسخ داد که چرا آن بزرگواران نشستند؟

نگاه شما غلط است؛ لازم نبود که برای یک مسئله‌ی درست، برای تشکیل حکومت اسلامی، نهی از منکر، لازم نبود که شما آسمان را به ریسمان ببافید؛ همه چیز را ببندید، بعد یک جا گیر کنید و نتوانید جواب بدهید.

اگر امامت صرفاً فقط یک مسئله ی سیاسی بود چه ربطی داشت که امام رضا بفرماید: اینها نشستند در مرو و در مسجد راجع به امامت حرف می‌زنند. اینها می‌فهمند؟ مسئله‌ی سیاست را که همه می‌فهمند.

مسئله‌ی سیاست را، بزرگانی از تشیع با این نگاه غلط، از امامت فاصله گرفتند و تبلیغ هم می‌کردند، و این تفکر از نظر بنده، روی دوم سقیفه است. محدود کردن امامت به یک بُعد، ولو بُعدِ مهمی باشد؛ مثل این می‌ماند که شما به خاطر اینکه جان من را حفظ کنید، فقط کبد مرا حفظ کنید! البته قلب و مغز را هم باید مواظب باشید. اگر دست و پای من قطع شود زنده می‌مانم ولی بی کبد نمی‌شود. در صورتیکه بدون قلب و مغز هم نمی‌شود زنده ماند.

اگر فقط یک مورد را محکم بگیرد بَعد نمی‌تواند مسئله را حل کند.

حتی ناگهان لازم ببینیم و بگوییم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر بعثت فرموده، (بحث من در مورد اشکالِ انحصار است) این بعثت «سیاسی» است!

بعثت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و معنوی است، درواقع دنبال هدایت است، برای هدایت هر ابزار مهمی را استفاده می‌کنیم، قطعاً حکومت‌ها برای هدایت خیلی مهم هستند ولی او آمده تا هدایت کند نه ریاست!

گرفتارِ انحصارسازی هستیم، نگرش ما تغییر می‌کند، امروز برای ما عده‌ای مسائلی را درست می‌کنند تا اصول اسلام بشود! درصورتیکه اصول اسلام را امروز کسی نمی‌تواند بُلد کند.

اصول اسلام هست، ما باید آن را بفهمیم، باید آن را درک کنیم. باید خیلی توجه کنیم، کلام آخرم باشد تا بحث را فردا ادامه دهم، امروز بیشتر خواستم رفع دفع مقدر از شبهه کنم که این بحث مهم است؛ اما گیر ما در جای دیگری است. گیر ما در انحصار سازی است.

امروز مشکل کمبود جمعیت داریم، بگوییم پیغمبر آمده برای اینکه مشکل کمبود جمعیت را حل کند. امروز مشکل کار و رونق تولید داریم، بگوییم امام زمان می‌خواهد بیاید تا رونق تولید را حل کند. نه اینکه اینها چیزهای کوچکی است ولی دین یک مسئله‌ی کلان است. امام زمان ارواحنا فداه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فقط برای جمهوری اسلامی نیست، برای همه بشریت است، برای همه قرون است.

چند مرتبه می‌توان امام زمان ارواحنا فداه را در شابلون رونق تولید ببریم؟ بَعد، سال دیگر، دوسال دیگر، اگر حضرت آقا شعار سال را عوض کردند، چه چیز می‌خواهیم جواب بدهیم؟ باید بگوییم ایشان هم تشخیص نداد که کار اصلی امام زمان ارواحنا فداه رونق تولید است. حتی یک بزرگواری فرموده: امام زمان ارواحنا فداه نمی‌آید برای اینکه اعتقادات را درست کند، می‌آید برای اینکه رونق تولید را درست کند!!! پس آن کشورهایی که رونق تولید دارند امام زمان ارواحنا فداه را برای چه کاری می‌خواهند؟

نه اینکه رونق تولید مهم نیست، چرا خیلی مهم است، معلوم است که اگر ثروت دست یک عده‌ای باشد و بقیه را با آن اذیت کنند بد است، معلوم است که حضرت برای عدالت می‌آیند، ولی امام زمان ارواحنا فداء که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌فرماید، بین نه فرزند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که امام می‌شوند، او أفضل از همه است! صرفاً نمی‌آید که رونق تولید را درست کند!

این سخنان ظلم به امام زمان ارواحنا فداء است، ظلم به مبانی دینی ما است، تحقیر دین است، این شبیه آن کاری است که در صد سال پیش، روشنفکران زبون کتک خورده از غرب، برای اینکه اسلام از غرب عقب نیافتد، هر کشفی که در غرب صورت می‌گرفت، یک آیه‌ای را پیدا می‌کردند که اسلام هم همین را می‌خواسته بگوید. یک زمانی زمین را صاف در نظر می‌گرفتند که خورشید دور آن می‌گردد، علمایی سعی می‌کردند آیات قرآن را تطبیق به این کنند که از علوم روز عقب نمانند!

کپلر و کپرنیک و امثال آنها چیز دیگری گفته‌اند، دوره‌ای آمده‌اند، دین را تکان دادند که  از این عقب نماند، تفسیرهای علمی را ببینید، مثلا آقای بازرگان و آثار او را ببینید، این‌ها برای آدم‌هایی است که خود کم‌ بینی داشتند، برای اینکه از غرب کم نیاورند سعی می‌کردند حرفهای روزِ غرب را به یک نحوی در آیات و روایات پیدا کنند؛ بَعد، خود غربی‌ها، بیست سال بعد از آن عبور می‌کردند!

دین آمده تا ما را هدایت کند که «بنده» بشویم، خیلی چیزها برای بنده شدن ما و دیگران از جمله حکومت لازم است، اما تقلیل و تنزل دادن اصل دین به یک بُعد، هم با أدله‌ی ما سازگار نیست و هم باب بازیگری با دین را باز می‌کند.

چند سال قبل عبدالله عربستان فوت کرد، یک عده تطبیق را شروع کردند؛ که این عبدالله… الان پنج یا شش سال از آن تاریخ گذشته است، یک کسی حتی گفته بود مگر امام صادق سلام الله علیه معاذالله بیکار هستند که مرتب از علائم ظهور بگویند؟ نه آقا! امام صادق علیه السلام بیکار نیستند ولی شما چطور دلیلی داشتی که تطبیق کنید که این عبدالله که در آن روایت است، به فرض که آن روایت «روایت» باشد، یا اینکه اراده‌ی جدّیِ مولا باشد، یا اینکه یک قضیه‌ی خارجی راجع به یک مسئله‌ی زمان خود امام علیه السلام نباشد، این عبدالله همان است؟

این تطبیق را از کجا آوردی؟ حالا اگر یک کسی بیاید و به شما بگوید که امام صادق سلام الله علیه مثل اینکه بیکار بودند (معاذالله)، چون شما گفتی که امام صادق وقتی درباره‌ی عبد الله فرموده‌اند، منظور همین مَلِک عبدالله در عربستان  است!

در این پنجاه یا شصت سال أخیر چند مرتبه یک عدّه همه‌ی دین را با رمل و اسطرلاب و شانس و حدس، همه‌ی دین را خرج یک نفر کردند؟ دین که اینطور نیست! با حدس یک روایت را از جایی پیدا کنید و بگویید منظور این روایت همان است!

الان شش سال گذشت، حق ندارد کسی از ما بپرسد که شما مگر شش سال پیش نگفتید این علائم ظهور حضرت است؟ پس امام زمان ارواحنا فداه کجا هستند؟ امام صادق سلام الله علیه چه شدند؟ دروغ گفته‌اند نعوذبالله؟ چه کسی به شما اجازه داده است که اینطور تطبیق کنی؟ سپس فکر کنیم مردم آن قضیه را فراموش کردند، حالا به سراغ رونق تولید می‌رویم!

از بدبختی‌های دوره ی غیبت همین است. وای به حال ما و اینکه دین خود را از چه کسی می‌گیریم؟ خواسته و ناخواسته با ما بازی می‌کنند. مانند توپ فوتبالِ اندیشمندان هستیم. اینها  بدبختی‌های دوره‌ی غیبت است. لذا انسان باید فکر را با وسواس انتخاب کند، از آدم مطمئن بگیرد، نه هر ریش‌سیاه جوان تازه به دوران رسیده‌ای.

بس است؛ وقت گذشت. یک صلوات مرحمت کنید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

خدایا! روزی کن در دوره‌ی حیات ما، صاحب ما را به ما برگردان.

ما در مسیر زندگی، از سربازان راستین آن حضرت باشیم، بالاخره یک زمانی در این عالم بوده است که وقتی کسی گرفتار می‌شد می‌رفت تا به یک طریقی،‌ به وکیل امام، به خود امام، دسترسی پیدا می‌کرد تا عقائد خود را عرضه کند.

ما در روزگار خود حجّت داریم ولی چون دسترسی به یقین نداریم و احتمال خطا داریم‌، شاید چوب نخوریم،‌ اما باید خیلی دقت کنیم و با وسواس و دقت باشیم.

اگر باب این سخنان را باز کنید شارلاتانها می‌گویند امام زمان ارواحنا فداه آمده و رفته و هم اکنون پسر ایشان وجود دارد!

فقط به آن ادعاهای ما که عبدالله عربستان مُرد و چه شد که اکتفا نمی‌شود، یک عده از ما زرنگ‌تر هستند؛ چند چیز هم به آن اضافه می‌کنند و امام زمان را تولید می‌کنند.

امروزه ما در حوزه علمیه نسبت به آن احمد الحسنی‌ها جذب داریم، اگر دین را اینطور سست تحویل مردم بدید  دیگران از آن سوء استفاده می‌کنند.

ان‌شاءالله خدا روزی ما قرار بدهد که بود و نبود ما برای امام زمان ارواحنا فداه فرق داشته باشد. بعضی شبها من به این موضوع فکر می‌کنم که اگر امشب من سر بگذارم و صبح بلند نشوم، آیا اصلاً برای امام زمان ارواحنا فداه ما فرقی می‌کند؟ آیا یک قدمی برای امام زمان ارواحنا فداه برمی‌دارم یا نه؟ از اینکه یک گنهکاری هر روز گناه می‌کرد و مرگش باعث شد تا گناهش کمتر بشود، خوشحال می‌شوند.

آیا در مسیر سربازی او حرکت می‌کنیم؟ یا اینکه،‌ نامه اعمالمان به او عرضه می‌شود و مرگ ما از این جهت که بیشتر از این سقوط نکرد، برای ایشان باعث خوشحالی است.

روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

اگر کسی نگران این موضوع هست که ببیند به در مولا می‌خورد یا نه، باید برای توسّل به درِ خانه آن آقایی که مولا به او تکیه کرده بود و روی او حساب کرده بود برود.

خورشید هدایت به او تکیه کرده بود؛ نه فقط حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روی او حساب کرده بود؛ لشکر روی او حساب کرده بود. می‌رفتند و به خط دشمن می‌زدند؛ و اگر محاصره می‌شدند؛‌صدا می‌زدند به داد ما برس. او می‌رفت و محاصره را می‌شکست و آنها را برمی‌گرداند. هم سربازان و لشگریان حضرت به او اعتماد داشتند؛ و تکیه می‌کردند؛‌ هم خود سید الشهداء روی او حساب کرده بود.

تا وقتی عمو بود این کودکان طعم ترس را نچشیده بودند. شب عاشورا دامان خیمه را که بالا می‌زدند و می‌دیدیند نگهبان حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هستند. تا وقتی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بودند امید اینکه آب به خیمه‌ها برگردد وجود داشت. به حضرت رباب سلام الله علیها دلداری می‌دادند، به زودی عمو با آب بر‌می‌گردد، این موضوع ردخور ندارد، روی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام حساب می‌کردند…

گاهی آدم در یک ماجرایی خجل است، چون وظایف خود را انجام نمی‌دهد. اما امام صادق صلوات الله علیه‌ درباره‌ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام یک جمله‌ای فرموده‌اند… بَه‌بَه از این مدال پر افتخار، من نمی‌دانم آیا خداوند در قیامت به انبیاء چنین سخنی را می‌گوید یا نه، اما این روایت صحیح السند است که امام صادق سلام الله علیه در زیارتی که داشتند به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام فرمودند: «من شهادت می‌دهم (امام عالم وجود شهادت می‌دهد)  «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِه»‏[۹] «أَعْطَیْتَ‏ غَایَهَ الْمَجْهُود»[۱۰] ؛ تو تمام تلاشی را که می‌شد انجام دادی و آنچه کسی آرزو داشت که بتواند انجام دهد را انجام دادی…

برای کدام معصوم، می‌توان چنین شهادتی داد؟ کسی که خطا نکرده‌ شرمنده نیست. ولی از طرفی به کسی که خیلی امید ببندند و ناکام بشوند‌ خیلی دلسوزی دارد… این موضوع حضرت را سرشکسته‌ کرد…

برای همین من میدان رفتن حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را عرض نمی‌کنم، اگر خواستند‌ می‌گویند…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام باشتاب آمدند، دست‌ها افتاده بود اما حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در حال آمدن بودند، اما یک لحظه دیدند که «فوقف العبّاس متحیِّراً إذ أتاه سهم فأصاب صدره وسهم آخر أصاب عینه الیمنى» دیگر این تن بی دست به سمت خیمه‌ها رفتن ندارد…‌ جز اینکه بچه‌ها ببینند و اذیت بشوند و احساس ترس کنند… کسی باور نمی‌کرد…

من در مقاتل جستجو کردم،‌ هر کسی که می‌خواست به میدان برود، شاید این کودکان با آن‌ها وداع می‌کردند، اما حضرت اباالفضل العباس علیه السلام وداع نکرده‌اند… اصلاً فکر نمی‌کردند عمو می‌رود و برنمی‌گردد.

دختر سیدالشهداء به بچه‌ها وعده داده بوده که این مرتبه عمو رفته است…

خدایا! تو را به این حیرت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام قسم می‌دهیم ما را در این دنیا از زیارت امام زمان ارواحنا فداه ناامید نکن.

خدایا!‌ تو را به یأس قمر بنی هاشم سلام الله علیه قسم می‌دهیم ما را در صحنه قیامت و محشر مأیوس نکن.

وقتی آقای دو عالم رسیدند… دشمن با حضرت عباس ععع کاری کرده بود که یقین کنند از جای خود بلند نمی‌شود… به نظر بنده فرصت ندادند که حضرت عباس علیه السلام در لحظه‌ی آخر‌ مولا را ببیند، کاری کردند که یقین کنند که دیگه از جای خویش بلند نمی‌شوند و کار تمام شده است… برای همین وقتی مولای عالَم حضرت امام حسین سلام الله علیه به کنار علقمه رفتند…

امام حسین علیه السلام بالای سر حضرت علی اکبر علیه السلام هم بیچاره شدند و نشستند،‌ ولی وقتی به آن بدنی که دیگر چیزی از آن باقی نمانده بود نگاه کردند، دست به کمر گرفتند…


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۰۶

[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۷

[۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۱

[۷] نهج البلاغه، حکمت ۹۰ (وَ قَالَ (علیه السلام): الْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ، وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ.)

[۸] اقبال الاعمال، جلد ۱، صفحه ۴۶۷

[۹] تهذیب الأحکام، جلد ۶، صفحه ۶۶

[۱۰] .. ثُمَّ ادْخُلْ فَانْکَبَّ عَلَى الْقَبْرِ وَ قُلْ وَ أَنْتَ‏ مُسْتَقْبِلُ الْقِبْلَهِ- السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ عَلَى رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ الْبَدْرِیُّونَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِی جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِی نُصْرَهِ أَوْلِیَائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فَجَزَاکَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ وَ أَکْثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ مِمَّنْ وَفَى بِبَیْعَتِهِ وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلَاهَ أَمْرِهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَهِ وَ أَعْطَیْتَ‏ غَایَهَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَکَ اللَّهُ فِی الشُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحَکَ مَعَ أَرْوَاحِ السُّعَدَاءِ وَ أَعْطَاکَ مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی الْعِلِّیِّینَ وَ حَشَرَکَ مَعَ‏ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ وَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى بَصِیرَهٍ مِنْ أَمْرِکَ مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیِّینَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ رَسُولِهِ ص وَ أَوْلِیَائِهِ فِی مَنَازِلِ الْمُخْبِتِینَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ثُمَّ انْحَرِفْ إِلَى عِنْدِ الرَّأْسِ فَصَلِّ رَکْعَتَیْنِ تَطَوُّعاً أَمَامَ مَسْأَلَهِ حَوَائِجِکَ ثُمَّ تُصَلِّی بَعْدَهُمَا بِمَا بَدَا لَکَ وَ ادْعُ اللَّهَ کَثِیراً.