صد سال تقریباً همه‌ی بار معرفتی شیعیان را به صور استثنایی و انحصاری، اهل قم به دوش کشیدند! تقریباً از سال ۱۵۰، ۱۶۰ تا ۲۴۰، ۲۵۰ تقریباً بار اصلی تشیّع، روی دوش اهل قم بود. امّا یکی از مراجع کتابی نوشت به نام «مثالب هشام و یونس». من گفتم یک سری نکات فنّی وجود دارد، بعداً کسی نگوید این نکته مربوط به فلان مسئله بود؛ می‌دانم. «مثالب» نوشتند. مثالب را برای چه کسانی می‌نویسند؟ ما که این شب‌ها کلّاً احتیاط را پشت سر گذاشته‌ایم . وقتی شیعیان بخواهند مناقب بنویسند راجع به اهل بیت علیهم السّلام می‌نویسند، «مثالب» یعنی طعن، عیب آشکار، شیعه‌ها برای خلفا «مثالب» می‌نوشتند. مثلاً ما کتاب «مثالب النّواصب» داریم. برای این آقای یونس بن عبد الرّحمن «مثالب» نوشتند؛ یعنی در حدّی این شخص ضایع است که باید آبروی او را ببریم و او را پرچم کنیم. چه کسی؟ همان کسی که امام رضا علیه السّلام در مورد او فرموده است: سلمان امّت من، شاگردان علیّ بن موسی الرّضا، یونس بن عبد الرّحمن است. «مِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی؟»،[۱] از یونس بن عبد الرّحمن. بزرگ علمای زمان من در بین شاگردان من چه کسی است؟ یونس بن عبد الرّحمن. برای چنین انسانی، یک شیعه‌ی بزرگ، کتاب «مثالب» نوشت. در کتاب رجال نجاشی آمده است، نگاه کنید. برای او «مثالب» نوشتند. البتّه بعداً از همان قم هم یک عدّه به این کتاب جواب دادند. باز به جواب آن‌ها هم جواب نوشتند! دست بر نداشتند.

 

یکی از عوامل غربت امام این است که ما گوش خود را به او ندهیم. از این به بعد را فایده‌ای ندارد که من بگویم؛ یعنی نباید پرده‌دری کنم و بگویم من چه کسی هستم. هر کسی از این‌جا به بعد را خودش برود با خودش بررسی و قضاوت کند که این طرف و آن طرف صحبت می‌کنم چه می‌گویم. چقدر به دستور عمل می‌کنم، چقدر مطابق معیار هستم؟ هر کسی خودش این را می‌داند.


[۱]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، المشیخه، ص ۸۲٫