«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«إِلَهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».

نفاق در دوران قوّت دین اتفاق می‌افتد

بحث ما نفاق و خطرناک‌تر از نفاق است. نفاق چه زمانی اتفّاق می‌افتد؟ در دوران قوّت دین. زمانی که دین قاهر باشد، غلبه کند، محبوب باشد، نفاق هم وجود دارد و اگر دین و جامعه‌ی دینی ضعیف باشند اصلاً نیازی به نفاق نیست، دشمن شمشیر را از رو می‌بندد.

Kashani-13940806-ThaqalainSite (1)

هدف اوّلیه‌ی منافق چیست؟

 نمونه‌هایی عرض کردیم از جمله این‌که هدف اوّلیه‌ی همه‌ی منافقین شکستن حرمت و تقدّس آن علمدار و پرچم‌دار اصلی است. زمان پیغمبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) همه‌ی تلاش برای تخریب شخص پیغمبر به کار رفت، بعد از ایشان هم إن‌شاء‌الله عرض خواهیم کرد. دشمنی به سمت اهل بیت (علیهم السّلام) رفت برای این‌که در واقع اصل دین را تخریب کنند. حتّی در دورهای بعدی هم به همین صورت است. هر کسی منصوب به پرچم‌دار باشد او را تخریب می‌کنند. شما همین امروزه می‌بینید مثلاً اگر یک مسابقه‌ای بین دو طنزپرداز هم اتفّاق می‌افتد اگر کسی از آن علمدار دفاع کرده باشد سعی می‌کنند او رأی نیاورد. یعنی بر خلاف ادعا همه چیز سیاسی است. یعنی به جرم این‌که شش سال پیش، پنج سال پیش، یک زمانی یک فیلمی بازی کرده است امروز برای تئاتر امروزی به او رأی نمی‌دهند که به او سیلی زده باشند که دیگر از این کارها انجام دهی! دیگر دفاع نکنی! جرأت نکنی! برخلاف ادعا همه چیز سیاسی است.

یا یک بنده خدایی نقش یک مادر شهید را بازی می‌کند، رسماً جلوی چشم همه یک کارگردانی که متأسّفانه گاهی برنامه‌های مناسبتی ماه رمضان تلویزیونی هم انجام می‌دهد، می‌رود پشت میکروفن قرار می‌گیرد می‌گوید من از این‌که باید کنار این خانم چند ثانیه بایستم که جایزه بگیرد متأسّف هستم، نمی‌توانم او را تحمل کنم، چرا؟ چون نقش مادر شهید را بازی کرده است.

یعنی هر چیزی که به آن جبهه کمک کند را تخریب می‌کنند. بازیگر هستی، یک نقش مذهبی بازی کردی، تو را تخریب می‌کنند. دوستانی که اهل مسائل اجتماعی هستند رجوع کنند می‌بینند، مثلاً فلان هنرمند، فلان بازیگر یک جایی  مثلاً برای ۱۷۵ شهیدی که به تهران آمدند یک عکس در صفحه‌ی اجتماعی خود گذاشته است، حمله کردند که به تو ربطی ندارد، حالا مثلاً چه گفته است؟ یعنی همه‌ی هدف این است که او را تخریب کنند و هر کسی که به او متصل می‌شود را تخریب کنند.

نفاق می‌خواهد علمدار را بی‌آبرو کند

قرآن کریم می‌فرماید، در دو آیه می‌فرمایید: این‌قدر لمز می‌کنند، یعنی «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَه»[۳] این‌قدر تخریب می‌کنند که کسی جرأت نکند از آن علمدار دفاع کند، او را بی‌آبرو می‌کنند. جسارت به خود ندهد که یک کلمه می‌خواهد دفاع کند. یعنی حق را می‌بیند، باطل را هم می‌بیند جرأت نکند که از حق دفاع کند، تخریب کند و باز در همان سوره‌ی توبه است که منافقین می‌گویند اطرافیان پیغمبر یک طوری دچار حصر کنید، آن‌ها تحت فشار قرار گیرند بلکه از پیغمبر دور شوند، یعنی هم عمل، هم زبان. یعنی زبانی آن‌ها را بی‌آبرو کنند، برچسب بزنند، نمی‌فهمند، بی‌سواد هستند، اراذل هستند، قرآن کریم چندین بار فرموده است. می‌گفتند طرفداران نوح اراذل هستند. شبیه همین در سوره‌ی توبه می‌فرماید در مورد اطرافیان پیغمبر می‌گویند. یعنی این آدم‌های سطح پایین هستند، فقیر هستند و کسی که مثلاً ماشین او گران‌قیمت است خوب است، انگار مثلاً انسانیت به مسائل مادی است. خداوند هم مقابله می‌کند می‌فرماید: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ»[۴] پول آن‌ها، هیکل آن‌ها ای پیغمبر باعث نشود که تو بگویی آن‌ها بهتر هستند. بله آن‌ها سرمایه‌دار هستند، خوب استفاده کردند، فرصت کردند بیت‌المال مسلمین را خالی کردند، حالا پول مردم را خوردند، مردم را فقیر حساب می‌کنند، بله! شاه دزد هستند.

معاویه یکی از سرمداران نفاق

بعد وارد شدیم راجع به یکی از سردمداران جریان نفاق با هم صحبت کنیم، که همه روش‌های او امروز دارد اجرا می‌شود، هم این‌که شخصیّت او به حساسی بعضی‌ها نیست می‌شود راحت می‌توان راجع به او صحبت کرد و او معاویه است.

احمد حنبل ریشه‌ی وهابیت است

 این کتابی که خدمت شما آوردم اسم آن مسند احمد حنبل است، یعنی کتاب حدیثی احمد حنبل است. احمد حنبل که پدر جد وهابیت است، قریب به هزار و دویست سال پیش از دنیا رفته است، او کتابی به اسم مسند دارد، چاپ‌های جدید آن پنجاه جلدی است، چه کاری در آن انجام داده است؟ سیری که نمی‌خواهم وارد آن شوم و شما را خسته کنم صحابه‌ی پیغمبر را آن‌هایی که حدیث زیاد دارند تا آن‌هایی را که حدیث کمتر دارند تقریباً مرتب کرده است، حالا نمی‌خواهم وارد جزئیات آن بشوم.

اهمیّت کتاب احمد حنبل در منابع اهل سنّت

نکته‌‌ای که وجود دارد این است که اهل سنّت به ویژه وهابیت قائل هستند، اگر حدیثی اثری از آن در این کتاب نباشد آن حدیث جعلی است. درباره‌ی صحیح بخاری چنین حرفی را نمی‌زنند. درست است که صحیح بخاری را صحیح می‌دانند، ولی نمی‌گویند هر چه در صحیح بخاری نیست، درست نیست. نمی‌گویند احادیث مسند احمد در حد صحیح بخاری است ولی می‌گویند اگر اثری از روایتی در آن کتاب نباشد، آن روایت جعلی است.

وجود احادیث دروغین در کتاب مسند احمد حنبل

از جناب عمّار حالا نمی‌گویم امیر المؤمنین که آن‌ها حرفی بزنند. عمّاری که پدر و مادر او شهید شدند، از اوّلین مسلمانان  است و تا سال ۳۸ هم زنده بوده است، از او در این کتاب فقط ۱۶ روایت آمده است. از معاویه ۱۱۶ روایت آمده است، در حالی که معاویه کلاً پیغمبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) را شش ماه ندیده است. چون فتح مکّه ادعایی با نفاق مسلمان شده است، بعد ساکن مکّه است، رسول خدا در مدینه است، حالا این ایامی که گاهی همدیگر را دیدند، شش ماه، یک سال شما بگویید همدیگر را دیده باشند، شش الی هفت برابر عمّار از معاویه در همین کتاب روایت است. حالا روایات چیست؟

سیاست معاویه در نفاق

معاویه بسیار ماهر است، قبلاً عرض کردیم هم او و هم پسر او. وقتی به یزید می‌گویند به چه صورت می‌خواهی تو پادشاه شوی؟ حاکم شوی؟ می‌گوید برای این‌که شنیده‌ام یزید می‌گوید، همین یزید ملعون (لعنه الله علیه)- که «عَدْلٌ یَوْمَ» یک روز عادلانه با مردم رفتار کنی، «أفضل من عباده خمسَ مئهِ عامٍ» از ۵۰۰ سال عبادت برتر است، فیلم بازی می‌کنند. این یزید هم اهل نفاق است. ببینید معاویه چه کاری انجام می‌دهد. من چند نمونه از روایاتی را که معاویه بیان کرده است را می‌خوانم، که آن‌ها چه کاری انجام می‌دهند. اوّلاً می‌خواهد خود را بین کسانی که نمی‌شناسند مقدّس نشان دهد، ثانیاً موضع‌ها که عوض شود، موضع او هم عوض می‌شود، ذهن‌‌ها را از مسائل مهم برمی‌دارد، روی مسائل فرعی قرار می‌دهد، حواس جامعه را پرت می‌کند.

Kashani-13940806-ThaqalainSite (4)

نفاق در زُهد معاویه

دهه‌ی پیش هم عرض کردم برای این‌که تقدّس خود را نشان دهد، مثلاً بین مردم شام یا بین مردم مدینه زندگی می‌کرد، مؤذّن که اذان می‌گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ» او هم می‌گفت: «وَ أنا» «أَشهَدُ» یعنی من گواهی می‌دهم خدا یگانه است. معاویه هم می‌گفت: من هم همین‌طور هستم. حالا چه کسی این کار را می‌کند؟ بازی می‌کرد، بازیگر حرفه‌ای است. مؤذّن می‌گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله» او هم می‌گفت «وَ أَنا» من هم همین‌طور. مؤذّن می‌گفت مثلاً «حَیَّ عَلَی الْفَلاَح» معاویه می‌گفت: «لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ» یعنی هر چه مؤذّن می‌گفت، معاویه هم یک حرفی می‌زد، همه می‌گفتند ایمان در عمق وجود او نفوذ کرده است. در حالی که در عمق وجود او غیر از ایمان چیزهای دیگر مانند نفاق نفوذ کرده است. بعد آن نکته‌ای که مهم است معاویه در جایگاه آموزش نماز قرار می‌گیرد. خوب نمی‌گذاشته مردم به شیوه‌ی رسول خدا نماز بخوانند. چرا؟ باید هر چیز که به پیغمبر منصوب است را کنار  بگذارند، حتّی این‌که مردم اسم فرزند خود را اسم پیغمبر بگذارند، یعنی آدم‌های عادی اسم فرزند خود را محمّد بگذارند، با ادعاهای واهی آن را نفی می‌کردند. مثلاً شماها شأن آن را ندارید که اسم فرزند خود را اسم پیغمبر بگذارید. بله، عمر، بکر، زید بگذارند خوب است، درست می‌گویند آن‌ها شأنی ندارند. اسم پیغمبر نگذارید، چرا؟ فراموش شود.

وجود نفاق واقعی در معاویه

یک روز دیدند که مغیره دارد معاویه را لعن می‌کند. این را زبیری‌ها نقل کردند، زبیر بن‌ بکار در الموفقیات گفته است، مغیره خیلی آدم بدی است، عجیب است، حیرت‌آور است. تسبیح درست کرده بود به نوامیس مردم که تجاوز می‌کرد یک دانه تسبیح می‌انداخت، گفتند ده بار، بیست بار، سی بار، هشت بار مثلاً. تاریخ این را نقل کرده است این‌قدر آدم بدی است.

یک روز دیدند که او دارد معاویه را لعن می‌کند، گفتند چه شده است، گفت در کاخ نشسته بودیم کسی نبود، مؤذِن مسجد داشت اذان می‌گفت، تا به اسم پیغمبر رسید گفت تا من او را یک اسم بدی هم گفت.

کفّار برای این‌که به پیغمبر جسارت کنند یک کنیه‌ی بی‌ادبی داده بودند، فحش و دشنام است. کما این‌که شبیه آن دشنام را هم به سیّد الشّهداء روز عاشورا دادند، یعنی می‌خواستند نشان دهند که این نفاق همان نفاق است، یک حرف زشتی، پناه بر خدا، خاک بر سر آن‌ها، کفّار و بت‌پرستان یک اسم حیوان را به پیامبر نسبت دادند. همان را روز عاشورا به سیّد الشّهداء گفتند. آن‌ها نکته است یعنی آن روز در بدر کتک خوردیم، آن روز در احزاب شکست خوردیم، امروز به جایی آن آمدیم. کما این‌که در کتاب سلیم قیس است که زمانی که در سقیفه می‌خواستند با آن فرد بیعت کنند، گفتند «یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْرٍ»[۵] این تلافی روز بدر است.

مغیره می‌گوید دیدم معاویه همان حرف بی‌تربیتی را که کفّار برای دشنام دادن به پیغمبر را می‌گفتند، را گفت و گفت تا مأذنه را از اسم این مرد پاک نکنم، یعنی دیگر مردم «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله» نگویند، آرام نمی‌نشینم.

پیروز واقعی اسلام است

إن‌شاءالله که بعداً بحث خطرناک‌تر از نفاق را بحث کردیم، دوباره تکرار می‌کنیم این‌که به زین‌العابدین (صلوات الله علیه) گفتند چه کسی پیروز شد؟ طعنه خواستند بزنند. معلوم است که زنجیر به دست و گردن حضرت بود، آن‌ها هم ظاهراً پیروز شده بودند، گفتند چه کسی پیروز شد؟! فرمود: اگر می‌خواهی ببینید چه کسی پیروز شده است، موقع نماز یک اذان و اقامه بگو، یعنی آن‌ها می‌خواستند توحید و نبوّت را از بین ببرند، إن‌شاء‌الله در بحث خطرناک‌تر از نفاق بحث خواهیم کرد.

ما رفتیم و نگذاشتیم و هنوز در مأذنه‌ها می‌گویند، در مأذنه‌ها هنوز دارند می‌گویند، ما نگذاشتیم کار به آن‌جا برسد، لذا ما پیروز شدیم. پسر پیغمبر شهید شد ولی جلوی شرک و کفر مردم را گرفت.

عبادت دروغین معاویه

 حالا می‌بینید همان معاویه به مدینه می‌آید و می‌خواهد آموزش نماز بدهد، وضو به چه صورت بگیریم؟ می‌آمد سر خود را سه بار در آب فرو می‌برد، می‌گفت به این صورت وضو بگیرید. مثل آن بنده خدا که انرژی او زیاد بود.

 کما این‌که عرض کردیم او که حال عبادت نداشت، وارد مسجد الحرام که می‌شد، شروع می‌کرد چهار گوشه‌ی خانه‌ی خدا را استعلام کردن، بگویند حال او خراب است، ارتباط او برقرار شده است! باید آن حجر الاسود را استعلام کنی، چه کار  به چهار رکن داری؟ دین که ندارد، دنبال این است که مردم به او اعتماد کنند و این کار را انجام می‌دهد.

یا مثلاً فرض بفرمایید از رکوع و سجده‌ی مردم در مدینه ایراد می‌گیرد، دقّت کنید چقدر این معلون… اشتباه هم ایراد می‌گیرد، کسی که جرأت ندارد حرف بزند ولی عموم مردم که نمی‌دانند بگویند خیلی مراقب است، نمی‌گذارد نماز یک نفر اشتباه شود. همین فرد آمد مشغول نماز خواندن شد، حواس او نبود در سفر نماز خود را شکسته خواند، یعنی حواس او نبود اشتباهی درست خواند، از او سؤال کردند، آقای معاویه چرا آبروی ما را می‌بری؟ می‌دانید یکی از بدعت‌های عثمان این بود که می‌گفت من بررسی کردم به نظر من در سفر نیاز نیست که نماز خود را شکسته بخوانید.

 خیلی هم تعجّب نکنید همین امروز بعضی از روشن‌فکرها هستند، همین امروز مثلاً چهار الی پنج روز پیش فتوا داده است که این حرف‌های نماز شکسته برای قدیم بوده است، یکی نیست بگوید کجاهای دین با چه ملاکی برای قدیم است، برای جدید است، این را دقیقاً از کدام مواضع خود گفتی که این برای قدیم بوده است، این برای قدیم نیست؟!

چون عثمان بدعت کرده بود و در سفر نماز خود را شکسته نمی‌خواند و معاویه نمی‌دانست، در سفر نماز خود را شکسته خواند. گفتند آبروی بنی‌امیّه را بردی -عثمان از بنی‌امیّه است- امام ما به یک صورت دیگر نماز می‌خواند، معاویه گفت زمان پیغمبر من به یاد دارم، چون پیغمبر را همیشه در حال سفر دیده بودم، عرض کردم که آن‌ها در مکّه بودند و پیغمبر هم در مدینه است، مثلاً رسول خدا به منا تشریف برده است آن‌ها پیغمبر را در سفر دیدند که پیغمبر نماز خود را شکسته خوانده است، زمان خلیفه‌ی اوّل و دوم دیدیم که نماز را شکسته خواندند، گفتند می‌گویم عثمان شکسته نخواند، عبارت را گوش کنید، باور نکردنی است، گفت چه کاری انجام دهم؟ «قَدْ صَلَّیْتُهُمَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَعَ أَبِی بَکْرٍ وَعُمَرَ»[۶] من زمان آن دو نفر و زمان پیغمبر نماز را در سفر شکسته می‌خواندم. گفتند: «فَإِنَّ ابْنَ عَمِّکَ قَدْ کَانَ أَتَمَّهَا» ولی ابن عمّه تو یعنی عثمان نماز را شکسته نمی‌خواند، عوض کرده بود «وَإِنَّ خِلَافَکَ إِیَّاهُ لَهُ عَیْبٌ» این‌که تو مخالفت کنی طعنه به او محسوب می‌شود. وای به حال ما که گاهی پیش می‌آید، می‌بینیم در جامعه‌ی ما امام حسین را وجه المصالحه‌ی حزبی می‌کنند. معاویه‌ی معلون گفت: زمان پیغمبر خود من دیدم که پیغمبر در سفر نماز خود را شکسته خوانده است، گفتند: نه تو با عثمان مخالفت کنی برای او عیب است. عبارت را گوش کنید، «فَخَرَجَ مُعَاوِیَهُ إِلَى الْعَصْرِ» نماز عصر را برگشت و خواند، «فَصَلَّاهَا بِنَا أَرْبَعًا» در سفر چهار رکعتی خواند.

بدترین خطر

تا معاویه شدن راه زیاد نیست، یکی از بدترین خطرات این است که ما نوامیس خود را وجه المصالحه   باند و حزب خود کنیم. یک بیچاره‌ی، پناه بر خدا «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا»[۷] دستمال هم به سر خود بسته است، چون به خانه‌ی یک آدم سیاسی می‌رود، از امام حسین خرج می‌کند. می‌گوید: امام حسین رفت و با عمر سعد دست داد که من پیغام برای ایشان فرستادم که این دستمال را لااقل از سر خود بردارد.

Kashani-13940806-ThaqalainSite (3)

در فقه شیعه قیاس نداریم

 کافر حربی که قرآن در سوره‌ی ممتحنه فرموده است، با عمر سعد منافق که ظاهر او ادعای اسلام می‌کند، فرق دارد در فقه شیعه این همه طلبه و فاضل نشستند، در فقه شیعه کسی قیاس کند، همه عکس العمل نشان می‌دهند، این همه امام صادق فرمود: اگر در دین قیاس کنی، دین به محاق می‌رود، بگویید چون این شبیه آن است، آن هم شبیه این است، این را نداریم. تا دلیل شرعی نباشد مثل این می‌ماند که بگوییم این سنگ چند است؟ بگوییم چون آبی است هزار تومان، آن هم چون آبی است هزار تومان است. یکی از آن فیروز است، یکی از آن کاشی است این را که به آن قیاس نمی‌کنند. در فقه شیعه قیاس نداریم، تو چطور دستمال به سر خود بستی و قیاس می‌کنی، اوّلاً. ثانیاً سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) وقتی با عمر سعد جلسه گذاشت، کاری که امام حسین (صلوات الله علیه) کرد از دو جهت مهم بود، ۱- هدایت بود، امروز هم اگر کسی خواست با کسی رابطه‌ی هدایتی برقرار کند، یعنی یک نفر را هدایت کند، با فرعون هم که بود نرم باید حرف بزند، چون می‌خواهد بگوید برگرد و آدم شو. فحش که نمی‌دهند، به هیچ کس نمی‌گویند فلان، فلان شده، این که طرف به سمت توحید برنمی‌گردد، نرم با او حرف می‌زنند. ثالثاً سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) دارد آن‌جا دارد به دشمن نفوذ می‌کند. فرمانده‌ی جبهه‌ی مقابل را پیدا کرده است می‌گوید چقدر پول بدهم تا نیایی و بجنگی؟ خوب شما هم بروید با مستکبرین جلسه بگذارید بگویید برای این‌که با ما دشمنی نکنی، خیانت به هم‌فکر خود کنی چقدر می‌گیری؟ نه خود بلکه حبیب را هم فرستاد، که زهیر هم فرستاد.

تلاش امام حسین (علیه السّلام) در جذب گمراهان در کربلا

حبیب شبانه بین دوستان خود می‌رفت، می‌گفت: برای چه خود را بدبخت می‌کنید و می‌خواهید با امام بجنگید؛ این دو جنبه دارد. یک جنبه این است که امام، امام همه‌ی عالم ملک و ملکوت است ولو آن آدم‌ها به امام محلق نشوند، جنگ را ترک کنند و بروند، از بدبختی آن‌ها کم می‌شود و حضرت سعی می‌کند سپاه دشمن را با گفتگوهای مختلف، با جلسه‌های مختلف، با این‌که حبیب را بین بنی‌اسدی‌های سپاه مقابل بفرستد، آن‌ها را متزلزل کند. کما این‌که امیر (سلام الله علیه) در جنگ جمل این کار را کرد. با زبیر صحبت کرد، زبیر از جنگ پشیمان شد، و وقتی از سپاه خارج شد، همین کار را در مورد طلحه هم انجام داد، وقتی حضرت کاری کرد که این دو نفر متزلزل شدند، جبهه‌ی مقابل اصلاً ورشکسته‌ی سیاسی شد. وقتی دیدند فرمانده‌ها نمی‌آیند بجنگند، انگیزه‌ی بقیّه از دست رفت، عدّه‌ای فرار کردند، مابقی هم پنج الی شش ساعته شکست خوردند.

یعنی امام می‌خواهد اوّلاً یک عدّه کمتر بدبخت شوند، ثانیاً اصلاً دارد جبهه‌ی مقابل را متزلزل می‌کند. این چه قیاسی است که بگوییم (معاذ بالله) سیّد الشّهداء دست با عمر سعد داد. خاک بر سر کسی از هر جریانی که برای رسیدن به متامع دنیا با ناموس شیعه، سیّد الشّهداء معامله کند. این کار معاویه است، معاویه است که می‌گوید خود من در زمان پیغمبر بودم ولی می‌گویند هم‌فکر ما یک کار بیهوده انجام داده است، خوب آقا بگو این یکی را اشتباه کرده است، در مورد موضوع‌های دیگر اشتباه نکرده است، این یکی را اشتباه کرده است. نه، نمی‌خواهی بگویی اشتباه کرده است، سکوت کن. خیلی این حرام لقمه‌ای است که با امام حسین درگیر شود و وجه المصالحه سیاسی انجام دهد. این روش معاویه است که ولو حق را می‌بیند، باطل را هم می‌بیند، می‌فهمد برای این‌که برای عثمان بد نشود، سکوت می‌کند بر خلاف دستور پیغمبر نماز شکسته را تمام می‌خواند این خیلی ظلم است. معاویه این کار را انجام دهد آدم تعجّب نمی‌کند.

شرایط حدیث گفتن در زمان معاویه

یک نکته‌ی دیگر عرض کنم، یکی دیگر از کارهایی که معاویه انجام می‌دهد این است که به هیچ وجه اجازه‌ی نقل حدیث جدید نمی‌دهد، حدیث نقل کردن در جامعه‌‌ای که در زمان معاویه است دو شرط دارد؛ هر کس بخواهد از پیغمبر حدیث نقل کند دو حدیث دارد، شرط یک باید از حکومت مجوز داشته باشد، یعنی تریبون را به هر کسی نمی‌دهند که بخواهد از پیغمبر حرف بزند. می‌گویند از پیغمبر حرف بزنید، مردم گمراه می‌شوند، راست می‌گویند گمراه می‌شوند، آن راهی که معاویه می‌برد حرف‌های پیغمبر را برای مردم بگویی مردم از آن راه جدا می‌شوند، گمراه می‌شوند و به یک راه دیگر می‌روند، مسیر آن‌ها عوض می‌شود. راست می‌گوید گمراه می‌شوند چون معاویه که اسلام نمی‌گوید. باید از حکومت مجوز داشته باشی. آن وقت ابوهریره‌ها و کعب الاحبارهای یهودی که به آن‌ها خواهیم پرداخت آن‌ها مجوز دارند، یهودی که پیغمبر را ندیده است، روی منبر پیغمبر در کوفه، مدینه یا شام می‌نشست، حرف‌های بیهوده به اسم تورات رسماً می‌گفت، یا درباره‌ی پیغمبر حرف می‌زد، اصلاً پیغمبر را ندیده بود، او مجوز داشت. جناب ابوذر (سلام الله علیه) یک بار سر همین که یهودی‌ها در مورد پیغمبر حدیث می‌گویند و نمی‌گذارند ابوذر حدیث بگوید دعوا کرد و منجر به تبعید و شهادت او شد.

مؤمنین اجازه‌ی نقل ندارند، ابوذرها اجازه‌ی نقل ندارند، ابوذری که پیغمبر فرموده است زیر آسمان راستگوتر از او نیست، اجازه‌ی نقل حدیث ندارد، ابوهریره که خود عمر بن خطاب بارها به دنبال او دویده بود، تا او را با شلاق بزند به خاطر این‌که دورغ‌های بزرگی می‌گفت.

اذعان ابوهریره به نقل حدیث ساختگی

 مثلاً برای این‌که جمع را بگیرد یک دروغی می‌گفت، این در صحیح بخاری آمده است، ناگهان همه تعجّب می‌کردند، می‌گفتند: این را هم پیغمبر گفته است! می‌دید کسی باور نمی‌کند، می‌گفت: «لاَ، هَذَا مِنْ کِیسِ أَبِی هُرَیْرَهَ» یعنی از کیسه‌ی خود من بود.

 کلمه‌ی کیس را سرچ کنید در منابع روایی اهل سنّت شش الی هفت بار وجود دارد. برای مردم منبر می‌رود، برای مردم صحبت کرده است، گفته است «قال رسول الله» ناگهان متوجّه شده است که کسی حرف او را باور نمی‌کند. مردم گفتند این را هم پیغمبر گفته است؟! دیده است دیگر این را نمی‌پذیرند، می‌گوید: نه «هَذَا مِنْ کِیسِ أَبِی هُرَیْرَهَ» این از کیسه‌ی خود من بود. این‌ها مجوز دارند، راستگوترین آدم‌ها مجوز ندارند.

نکته‌ی بعدی این است فقط روایتی را نقل می‌کنید، یا حکومت اجازه دهد، که عرض کردم نگاه می‌کرد و می‌گفت ببینید راجع به علیّ بن ابی‌طالب پیغمبر چه فضایلی را گفته است معادل آن را برای آن دو نفر قبلی بسازید.

دلیل نفع اثبات حدیثی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

 یکی از دلایل اثبات حدیثی که به نفع امیر المؤمنین است این است، حدیثی که می‌خواهی بفهمی راجع به امیر المؤمنین است باید در کتاب‌های جعلی‌نامه جستجو کنی، ببینی برای دیگران ساختند یا نه. اگر حدیث صحیح باشد، جعلی آن هم وجود دارد.

همه‌ی درهای وارد شده به مسجد را ببندید، جزء در خانه‌ی علی. می‌گویند همه‌ی پنجرهای رو به مسجد را ببندید جزء پنجره‌ی خانه‌ی ابوبکر. من مدینه‌ی علم هستم، علی در آن است، عمر دیوار آن است، آن یکی سقف آن است. «سَیدُ الشَباب أَهلِ الجَنَه»، این‌ها آقایان پیرمردها هستند. برای حدیث منزلت و هر چه شما بگویید آن‌ها حدیث ساختند. اصلاً یکی از دلایلی که این حدیث از پیغمبر است، زمانی که کتب جعلی‌نامه‌ی خود آن‌ها را می‌خوانید می‌بینید معادل آن را برای آن‌ها ساختند ولی بعضی‌ از آن‌ها می‌دانند که این‌ها برای آن دوره‌ها نیست. یعنی یا باید این چیزهایی را که حکومت دارد جعل می‌کند، باید بگویی یا احادیثی که زمان خلیفه‌ی دوم نقل شده است.

ایجاد هولوکاست توسط معاویه

یک ادّعای مبنی بر حقانیت خود و مشرب خود کرده است، بعد شما بخواهی حرف بزنی، شما را دستگیر می‌کنند، می‌گویند یا باید حرف‌های حکومت را باید بزنی، یا حرف‌های خلیفه‌ی دوم را باید بزنی، خوب اگر یک نفر از صحابه حدیث دیگری را از پیغمبر شنیده باشد، سی نفر از صحابه شنیده باشند، می‌گویند آن را چه کار کنیم؟ می‌گوید نه ممنوع است.

هولوکاست را چه کسی درست می‌کند؟

هولوکاست را کسی درست می‌کند که نمی‌تواند دفاع کند. می‌گوید حق حرف زدن نداری، دفاع نکن. جو سنگینی درست می‌کند که وقتی می‌خواستند، به مسجد کوفه می‌آمدند و به امیر المؤمنین دشنام می‌دادند، ببینند غیرتی در این جمع چه کسی است؟ چهار نفر بلند می‌شدند و جواب می‌دادند، تا ظهر نشده است آن چهار نفر را می‌گرفتند، اعدام می‌کردند، فردا از اوّل شروع می‌کردند. مردم می‌فهمیدند، دوباره فحش می‌دادند، دو نفر بلند می‌شدند؛ با آن سیستمی که قبلاً عرض کردیم، گروه گروه کرده بودند لو می‌رفتند، دو نفر اعدام می‌شدند، فردا دوباره به امیر المؤمنین فحش می‌دادند، کاری را به جایی رسانده بودند که در مسجد کوفه، مسجد خود امیر المؤمنین، روی منبری که امیر المؤمنین نشسته بود علی را لعن می‌کردند، مردم هم ساکت شده بودند، قدم به قدم پیش می‌روند.

Kashani-13940806-ThaqalainSite (2)

جانسوزترین واقعه‌ی کربلا

یکی از جانسوزترین واقعه‌ی این ایام در کوفه که قبل از من هم اشاره کردند که عجیب هم است، پناه بر خدا که ما خود را نسبت به اهل بیت ترجیح دهیم. آل الله یکی الی دو روزی است که وارد کوفه شدند، آن‌ها را با یک وضع بسیار بی‌ادبانه‌‌ای در یک جایی نگه داشتند. قبایل کوفی هر کسی آمد، زنان شهداء، همسران شهداء کربلا را که آن‌ها کوفی بودند را پول دادند و آزاد کردند، از مثل دیروز، امروز و فردایی تا اربعین که یا به کربلا یا به مدینه رسیدند، اسارت فقط برای ناموس رسول خدا است. این کوفیان نامردی را به اتمام رساندند، آمدند نوامیس خود را آزاد کردند. قبایل همسران شهداء مانند همسر حبیب، همسر زهیر را با خود بردند. تنها حضرت زینب مانده است.


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]ـ سوره‌ی همزه، آیه ۱٫

[۴]ـ سوره‌ی توبه، آیه ۵۵٫

[۵]– الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏ ۱۰، ص ۳۷۱٫

[۶]ـ مسند احمد حنبل، مسند الشامیین، حدیث معاویه بن أبی سفیان، ص ۲۸٫

[۷]ـ الکافی، ج ‏۳، ص ۴۲۲٫