این قرآن وقتی کتاب هدایت است که من باور بکنم، دو تا زمین همزمان است. همزمان اگر به سقوط این حکومت دارم می‌اندیشم که باید بیندیشیم باید همزمان آخرت خود را هم ببینم. اگر تعارض بشود، رها می‌کند. آن هم که نه، اصالت را به دنیا می‌دهد، این کار را نمی‌کند. قرآن می‌فرماید: «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»[۱] ما چون نخواستیم قرآن را بفهمیم، قرآن هیچ وقت نخواسته است ذیل ماجراها و داستان‌های خود قصّه را کامل تعریف بکند؛ چون شما فریب قصّه را نخورید. یکی از دردهای ما این است که غالب اهل تفسیر این را متوجّه نشدند، اندکی فهمیدند قرآن اگر قرار بود قصّه بگوید، بهتر از ما بلد بود قصّه بگوید. همه‌ی قصّه‌های خود را نصفه و نیمه می‌گوید. چون نمی‌خواهد ذهن شما وارد جزئیات و خصوصیات آن کاراکتر بشود. نمی‌خواهد قصّه برای شما تعریف بکند. اگر می‌خواست قصّه تعریف بکند، برای شما فیلم می‌خواستند بگویند به جای این‌که متن بگویند. جزئیات نمی‌گوید که شما روح آن قصّه را ببینید چه بود. می‌گوید مردم می‌پرسند این‌ها که به غار رفتند -اصحاب کهف- چند نفر بودند، سه تا بودند، چهار تا بودند، پنج تا بودند، ششمی سگ آن‌ها بود، هفتمی… شما بگو. قرآن می‌گوید: «رَجْماً بِالْغَیْبِ»[۲] همین‌طور حرف می‌زنند. بعد جواب نمی‌دهد، چند نفر بودند می‌رود بعدی. چون مهم نیست چند نفر بودند، مهم این بود که یک عدّه برای این‌که حضرت حق را عبادت بکنند، در زمینی که نمی‌توانستند توحید داشته باشند، خارج شدند رفتند جایی که می‌توانند توحید داشته باشند. یک نفر یا هزار نفر. مسئله مهاجرت الی الله است. آن بیچاره‌ای که مثل است و متوجّه نیست؛ می‌گوید: چند تا بودند؟ شش نفر بودند. بحث می‌کنند. نه هفت نفر بودند. قرآن می‌فرماید: در چه چیزی گرفتار شدید؟ ماجرای موسی و خضر را می‌خوانند موسی بوده است یا خضر بوده است؟ یک موسای دیگر بوده است. اگر قرار بود قرآن قصّه بگوید و نگاه به زندگی ما نکند که این تمام قصّه بود و این برای هزاران سال زندگی مفید نبود، تمام می‌شد. قرآن می‌خواهد با یک بهانه‌ی یک واقعه‌ای یک حقیقتی را بگوید که من سال‌ها با آن…

 

«إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ»[۳] شیعه‌ها اصرار دارند، این ولید بن عقبه بوده است، صحابی بوده است. حالا که صحابی فاسق شده است، پس عدالت جمیع صحابه باطل است، یک اعتراضی نسبت به اهل سنّت کردند؛ آن‌ها هم بحث کردند؛ این چه کسی بوده است، کجا بوده است، چه قومی چه کار کرد. حالا ولید بن عقبه یا هر کسی دیگر. او برای خود خصوصیاتی دارد، چه بسا اهمّیّت هم دارد ولی «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» اگر فاسق یک خبری داد، تبیّن بکنید، نپذیرید. فاسق می‌تواند یک روزنامه باشد. فاسق می‌تواند یک شبکه‌ی مجازی باشد. یک سایت باشد یک شبکه‌ی ماهواره‌ای باشد. مؤمنین «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» جامعه‌ی اسلامی هم است. این آیه‌ی قرآن است. در این‌که دیگر شک نیست. می‌فرماید: موسی سلام الله علیه رفت پیام خدا را برای مردم بیاورد، مردم را رها نکرد، بلکه یک پیغمبر یک نبی، یک نبیّ‌ای که از روز اوّل در هدایت نقش داشته است را به جای خود گذاشت. خلیفه تعیین کرد، حالا چه کار بکنیم بعضی‌ها شوت می‌زنند می‌گویند: اگر بعد از پیغمبر عقب‌گرد کردند، لابد پیغمبر ناکارآمد است. خدا ماجرای موسی سلام الله علیه را به ما نگفته است، اگر قرار بود خدا قصّه را کامل بگوید، این‌طور نمی‌فرمود که حضرت موسی علیه السّلام داشت در بیابان می‌رفت، احتمالاً گم شده بودند که به زن و فرزند خود «فَقالَ لِأَهْلِهِ»[۴] به اهل خود گفت: «امْکُثُوا» یعنی صبر بکنید. «لَعَلِّی آتیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً» یک کسی را پیدا بکنم، ما را هدایت بکند، راه را نشان بدهد. احتمالاً راه را در بیابان گم کردند. بعد وارد وادی طور می‌شوند و به نبوّت می‌رسد. بعد می‌گوید: خدایا من تنها هستم، اصلاً دیگر خدا نمی‌گوید: زن و فرزند حضرت موسی علیه السّلام چه شدند. زن و فرزند خود را در بیابان رها کرد، نکرد؛ این چه قصّه گفتنی است. سریال تو ایراد دارد، مشکل نویسندگی دارد. قصّه نمی‌خواهد بگوید. در قصّه‌ی او دچار مشکل شدی. به آن‌جا رفت مردم را هدایت بکند گفت: ۳۰ روز بعد می‌آیم، ۴۰ روز شد. هارون بود، از یک امر مقدّسی «فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»[۵] از یک مقدّسی یک سامری پیدا شد. یک بتی درست کرد .مردم گفتند: این مقدّس است، از اثر رسول است. گاو صدا می‌دهد. هارون پیغمبر بود، مردم رها کردند رفتند. خوب فقط سامری بد است؟

 

چرا اهل بیت مثال زدند فلانی سامری آن قوم است، فلانی سامری آن قوم است؟ فقط او بد است که مقابل یک مقدّس حقیقی، یک مقدّس مجازی درست کردند، حواس مردم را پرت بکنند. فقط می‌خواست یک قصّه بگوید. اهل بیت برای چه برای ما مثال می‌زنند. وقتی امیر المؤمنین شتر عایشه را کشت، در جنگ جمل دستور داد این شتر را بسوزانید. فرمود: برای این‌که این گوساله‌ی سامری امّت ما است که آن هم مردم دورش طواف می‌کردند، فضولات آن را تیمّنا تبرّکاً می‌خوردند. تقدّس داشت، عدّه‌ی زیادی کشته شدند که این شتر تیر نخورد. مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام یک مقدّس درست کردند. حضرت فرمود: این هم سامری این امّت است. مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام قرآن به نیزه کردند. این هم سامری این امّت است. مقدّس قلّابی را در مقابل مقدّس حقیقی قرار بدهیم. همین‌طور شما در طول تاریخ نگاه بکنید، وجود دارد. یک روزی هم می‌بینی که شبکه‌ای که هم‌جنس بازی و خوردن خون خوک را تبلیغ می‌کند، ربّنا تبلیغ می‌کند. این هم سامری است. این هم دارد یک مقدّس قلّابی در مقابل مقدّس حقیقی قرار می‌دهد. دل این‌ها که اهل لواط هستند، به حال ربّنا سوخته است. اصلاً روزه می‌گیرند که ربّنا برای آن‌ها مسئله است؟!


[۱]– سوره‌ی حجرات، آیه ۶٫

[۲]– سوره‌ی کهف، آیه ۲۲٫

[۳]– سوره‌ی حجرات، آیه ۶٫

[۴]– سوره‌ی طه، آیه ۱۰٫

[۵]– سوره‌ی طه، آیه ۹۶٫