برای مشاهده و دریافت بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

شریعتی: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». «السَّلامُ عَلَیکَ یااباعَبدِالله وَ عَلَی الاَرواحِ التی حَلَّت بِفِنائِک عَلَیکَ مِنِّی سَلامُ اللهِ اَبَدا ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهدِ مِنِّی لِزیارَتِکُم، اَلسَّلامُ عَلَی الحُسَینِ وَ عَلَی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وَ عَلی اَولادِ الحُسَین وَ عَلی اَصحابِ الحُسَینِ». سلام می‌کنم به تک تک عزیزانم. خانم‌ها و آقایان عزاداری‌هایتان قبول باشد ان‌شاءالله. و ان‌شاءالله همگی همیشه زیر خیمه‌ی سیدالشهدا باشیم. خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز. بااحترام و باافتخار دعوت کردیم از عزیز دلمان حاج آقای کاشانی که در این جلسه هم در خدمتشان باشیم و از محضر پرفیض ایشان استفاده کنیم.

حجت الاسلام کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله. محضر حضرت عالی، عزیزانی که این جا تشریف دارند، بینندگان عزیز، عرض سلام و ادب و احترام دارم. خداوند ان‌شاءالله همه‌ی بیماران، همه‌ی کسانی که درگیر بیماری هستند، مخصوصاً بیمارانی که درگیر این ویروس منحوس هستند از جمله استاد عزیز حاج آقای رفیعی، حاج آقای حسینی قمی، و سایر عزیزان ما در هر جای ایران و هر جای دنیا که هستند خداوند ان‌شاءالله شفا عنایت کند. عرض سلام و ادب و احترام دارم. دوست نداشتم من بعد از خداحافظی این طوری جایگزین شوم، با بیماری آقای رفیعی، ولی سیدالشهدا روزی ما کرده بود که در دهه‌ی اول محرم هم سلامی عرض کنیم محضر بینندگان شما.

شریعتی: ما خوشحالیم. خدا حفظتان کند. دوستان زیادی نگران حال حاج آقای حسینی قمی عزیزمان بودند. ایشان الحمدلله خیلی بهتر هستند. از دعای خیر تک تک مخاطبان جان و هموطنان ممنون و متشکرم. برای شفای تک تک مرضا دعا کنیم، خاصه در این شب‌های بسیار بزرگ و عزیز. امروز برای ما چه به ارمغان آوردید و بنا است چه نکاتی را بشنویم.

حجت الاسلام کاشانی: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم». با توجه به این که ان‌شاءالله قرار است ظاهراً حاج آقای رفیعی عزیز از اصحاب سیدالشهدا بگویند، ما یک جلسه به آیاتی از قرآن کریم و ماجرای عجیب تغییر سلوک و سیر عظیم جناب زهیر پرداختیم. اندکی دیگر هم می‌خواهیم راجع به اصحاب با هم گفتگو کنیم.

حجت الاسلام کاشانی: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم». یک مجموعه‌ای از آیات قرآن کریم راجع به انصار به ما نشان می‌دهد که اگر کسی انصار ولی مطلق، ولی کامل، معصوم روزگار خودش باشد، او انصارالله است. اصلاً یاری خدا بدون از یاری ولی خدا معنا ندارد. جند الله‌هایی که ادعا می‌کنند سرباز خدا هستند ولی دل در گرو معصوم ندارند به جند الشیطان تبدیل می‌شوند. خدا در قرآن در سوره مبارکه صف می‌فرماید که: «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا» ای مومنان. حالا چون آیات را می‌خواهم سریع اشاره کنم که به بحث برسیم، زیاد روی آیه مکث نمی‌کنم. «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» ای مومنان، «هَل أَدُلُّکُم عَلَی تِجارَهٍ تُنجِیکُم مِن عَذَابٍ أَلیِمٍ» می‌خواهید شما را به یک تجارتی، کاسبی، کسبی، بازرگانی، راهنمایی کنم که سودش این است که شما را بهشتی می‌کند و از عذاب هم نجاتتان می‌دهد. معلوم است هر فطرتی که بفهمد با همه‌ی وجود می‌گوید بلی، می‌خواهیم. می‌فرماید: «تُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ» ایمان. یادتان باشد درباره جوانان کهف عرض کردیم «إذ قاموا و قالُوا» یک قیام بود و یک ایمان بود که «رَبُّنا رَبُ السَماواتِ وَ الاَرض». این جا هم همان است. یعنی فرمول یکی است. ایمان و به اندازه توان قیام، عمل، عمل به آن محتوای شهادتین و ایمان. «تُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ» و خدا و به  رسولش ایمان بیاورید، «و تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ» و در راه خدا جهاد کنید، «بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم» هر که هر چه دارد. ما این روزها خیلی مجاهد داریم. یک عده برای درمان مردم جهاد می‌کنند، یک عده برای غسل و تکوین اموات عزیز و مظلوم کرونایی جهاد می‌کنند، یک عده برای این که به دستگاه سیدالشهدا خدمت کنند مردم فضای سالم و بهداشتی فراهم شود که دعا کنند، حضرت را واسطه قرار دهند خدا به ما نظر کند جهاد می‌کنند. جهاد انواع دارد.  «و تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم» با دارایی‌هایتان، با جان‌هایتان جهاد کنید، «ذَلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمَونَ». بعد از ۲-۳ آیه می‌رسند به این جا که، ای مومنان «کُونُوا أَنصارَ الله» یعنی فکر نکنیم که اصحاب امام حسین (ع) به یک عددی ختم شدند. حالا ما کسی را قیاس با آن‌ها نمی‌خواهیم بکنیم ولی روایات فراوان و این آیه به خصوص نشان می‌دهد که لشکر سیدالشهدا، لشکر امیرالمومنین، لشکر جمل امیرالمومنین، لشکر صفین امیرالمومنین، لشکر حسین بن علی در کربلا، لشکر امام حسن، لشکر زین العابدین، سرباز می‌گیرند هنوز. هنوز سرباز می‌گیرند. وقت تمام نشده است. ما با ماجراهای تمام شده وانسان‌های مرده و از بین رفته مواجه نیستیم. با ماجراهای مستمر هنوز زنده و انسان‌های زنده‌ی پاینده مواجه هستیم.

شریعتی: صحرای بلا به وسعت تاریخ است.

حجت الاسلام کاشانی: احسنت. همین طور است. این مسیر حق و باطل، نزاع بین اسلام علوی و اسلام نبوی. نزاع بین اهل توحید زیر پرچم امیر التوحید. و طاغوت زیر پرچم طاغوت همیشه هست.

شریعتی: و تو باید انتخاب کنی.

حجت الاسلام کاشانی: هنوز داعی توحید و وحدت الهی. هنوز هست بت شکنی و هنوز بت‌هایی که دعوت به خود می‌کنند.

شریعتی: و هنوز «هَل مِن ناصِری» به گوش می‌رسد.

حجت الاسلام کاشانی: و مظلوم‌تر از همه‌ی معصومان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه است، که ما کمتر توفیق داریم از او یاد کنیم در حالی که او لحظه‌ای ما را فراموش نمی‌کند. اگر یک پدری نگران حال فرزندش باشد، خدایی نکرده یک پدری فرزند بیماری داشته باشد یا یک شرایطی باشد این پدر نگران عاقبت بچه‌اش باشد سر و گوشش بجنبد، چقدر نگران است. هر جا می‌رود ذهنش درگیر است. خدا کند ما به این باور برسیم که امام زمان نگران ما است، مراقب ماست، هوای ما را دارد، بیش از این که ما او را دوست داریم، بیش از این که پدر مادرمان را دوست داریم، او ما را دوست دارید. خلاصه لشکرش و اردوگاهش سرباز می‌گیرد. خدا می‌فرماید: «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُونُوا أَنصارَ الله» انصار الله بشوید. اگر تمام شد باید می‌گفتیم سال ۲۴۳ لشکر پر شد. این آیه تا قیامت هست. برای همه است، برای همه هم است. انصارالله بشوید. انصارالله بشویم یعنی چه کنیم؟ چه کسی را یاری کنیم که انصارالله بشویم؟ کجا؟ چگونه؟ چه کسی را نصرت دهیم تا بتوانیم ناصر خدا بشویم؟ خدا خودش بیان فرموده است. «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُونُوا أَنصارَ الله» انصارالله بشوید.

شریعتی: چگونه؟

حجت الاسلام کاشانی: چگونه؟ «کَمَا قَالَ عِیسَی ابنُ مَریَمَ» همان طور که عیسی بن مریم گفت. عیسی بن مریم چه فرمود؟ فرمود: «لِلحَوَارِیِّینَ مَن أَنصَارِی إِلَی اللهِ» چه کسانی یاور من می‌شوند در راه خدا. خدا می‌فرماید انصارالله بشوید همانطور که عیسی گفت انصار من بشوید. یعنی انصار عیسی به انصارالله یکی است. اصلاً تعین انصارالله برای حواریون چه بود؟ این که انصار عیسی شوند.

شریعتی: مصداقی جز این ندارد.

حجت الاسلام کاشانی: مسیری نیست. صراط مستقیم همین است، جای دیگری نیست. «لَا تَتَّبِعُوا السُبُل» در و دیوار نزند کسی، این مسیر است. اگر حواریون بخواهند انصارالله شوند باید انصار عیسی بشوند. زمان رسول خاتم بخواهند انصارالله بشوند باید انصار رسول الله شوند. بعد از پیغمبر اگر بخواهند انصار الله بشوند باید «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُونُوا أَنصارَ الله» یعنی چه؟ یعنی «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُونُوا أَنصارَ رَسولِ الله». «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا» فاطمه آمده است در خانه‌تان را شبانه می‌زند می‌گوید علی را یاری کنید. «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُونُوا أَنصارَ الفاطِمَه». آیه با توجه به «کَمَا قَالَ عِیسَی ابنُ مَریَمَ» معلوم است که نصرت من در نصرت ولی من است. یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُونُوا أَنصارَ امیرِالمُومِنین فی الجَمَلِ وَ الصِّفین». یا «ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُونُوا أَنصارَ المُجتَبی». «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُونُوا أَنصارَ اَبی عَبدِاللهِ الحُسین». این ندای بی تاریخ است.

شریعتی: «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُونُوا أَنصارَ بَقیه الله».

حجت الاسلام کاشانی: ان‌شاءالله حضرت ما را بپذیرد و قبول کند. عیسی فرمود که چه کسی انصار من می‌شود؟ حواریون گفتند ما، «نَحنُ اَنصارُ الله» ما انصار می‌شویم. یعنی هم عیسی می‌داند نصرت او نصرت خدا است، هم حواریون خدا می‌گوید می‌دانند بخواهند انصارالله شوند باید انصار عیسی شوند. پس بحث از انصار سیدالشهدا اولاً یک بحثی است که ریشه‌ی قرآنی دارد و این بحث اگر می‌خواستم روی آیاتش توقف کنم طولانی می‌شد به خاطر همین به همین اشاره کفایت می‌کنم. راجع به انصاری صحبت می‌کنیم که این‌ها بر تارک عرش می‌درخشند، در عالم همه به این‌ها غبطه می‌خورند. این‌ها نمونه‌های بارز نصرت هستند. حالا نکته اول. ما که جا ماندیم چه کار کنیم؟ ما که کربلا نبودیم چه کار کنیم. من یکی دو تا راه عرض می‌کنم. ببینید آن‌هایی که در کربلا امام حسین را یاری کردند که خیلی عظمت دارند، سلام به انصار حسین (ع)، امام صادق می‌فرماید: «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی». حالا من سعی می‌کنم یک تحلیل مختصری هم از این بکنم که چطور؟ اصلاً یعنی چه؟

شریعتی: این‌ها چه کار کردند؟

حجت الاسلام کاشانی: بله. این‌ها چه کار کردند. انصار وقتی می‌گوییم، مثلاً در زیارت انصار ان‌شاءالله مشرف شوند عزیزان روبروی آن ضریحی که ساخته شده است برای انصار می‌ایستیم می‌گوییم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا اَنصارَ دینِ الله،  یا اَنصارَ رَسولِ الله، یا انصارَ» این‌ها نگفته است که حبیب و عابس. بعضی از اصحاب امام حسین (ع) در کربلا دیگر زیادی ثروتمند هستند از نظر معنوی. عابس، حبیب، مسلم بن عوسجه، زهیر، این‌ها شخصیت‌های. حالا اهل بیت که هیچ، این‌ها که خانواده نزدیک معصوم هم تازه نیستند خیلی سرمایه معنوی دارند. اما این سلام‌ها نیامده فقط بگوید منظورم با این‌ها است. با همه، تمام کشته شدگان.

شریعتی: «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی».

حجت الاسلام کاشانی: «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی» برای همه است. یعنی کفِ کار است. این انصار خدا، انصار رسول خدا، انصار امیرالمومنین، حر که طبق نظر شهید ثانی و دیگران در حرم سیدالشهدا دفن است. حالا این که در کجا دفن است دقیق نمی‌خواهم واردش شوم، ولی بعضی‌ها می‌گویند همان جا دفن است. یا ۲۰ و چند نفری که روز عاشورا توبه کردند و برگشتند، یا زهیر، این کجا در صفین با حضرت بوده است که ما در سلام می‌گوییم: «السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصار اَمیرالمُومنین». زهیر در صفین و جمل کجا بود؟ حر در صفین و جمل کجا بود؟

و همه را حساب کردند. الان رمزش را عرض می‌کنم. داریم که: «السَّلامُ عَلَیکَ یا اَنصارَ فاطِمَه سَیِدَهِ نِساءِ العالَمین». زهیر کجا در کوچه‌های بنی هاشم به فاطمه زهرا کمک کرد. زهیر آمد کربلا. اما یک نکته این است. خداوند اگر از کسی چیزی قرض می‌کند در آن مسیر بالاترین عملش را می‌گیرد همه‌ی اعمالش را به همان میزان اجر می‌دهد. یعنی آمد حسین بن علی را یاری کرد، او را ناصر امام حسن و حضرت زهرا و امیرالمومنین هم حساب کرد. یعنی زهیر را بدری احدی هم حساب کرده است. «السَّلامُ عَلَیکَ یا اَنصارَ رَسولِ الله».انصار پیغمبر که در جنگ احد بودند. زهیر کجا بدری احدی بوده است. داریم فراوان در قرآن که: «لَنَجزِیهنَّهُم أجرَهُم بِأحسَنِ ما کانُوا یَعمَلُونَ». اگر کسی دلش واقعاً با اهل بیت باشد او را جزو انصار حساب می‌کنند. زهیر وقتی دلش یکی شد و آمد، دیگر انصار فاطمه هم است، انصار امام حسن هم است. و این برای ما خیلی مهم است. آخری این زیارت بعد از این که «السَّلامُ عَلَیکُم یااَنصارَ اَبی عَبدِالله الحُسَین بِاَبی اَنتُم و اُمِّی» بدن آدم از این کلام می‌لرزد. «بِأبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم» پاک شده‌اید، «وَ طابَتِ الأرضُ الَّذی فیها دَفنتُم» زمین را تطهیر کردید، «وَ فُزتُم فَوزاً عَظِیماً فَیَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَکُم فَافُوزَ مَعَکُم». این «فَیَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَکُم» در روایت چقدر عظمت دارد. واقعاً دلت با آن‌ها باشد یک وقت دیدی در قیامت بگویند: «مَن اَنصارُ الحُسَین» ما ناامید ایستادیم نگاه می‌کنیم می‌گوییم خوش به حالشان، می‌آیند می‌گویند فلانی بیا تو را هم قبول کردیم. یک روز راستکی گفتی «لَیتَنِی کُنتُ مَعَکُم». تو هم بیا. همان طور که زهیری که بدر نبود، بدری هم حساب شد، در کوچه‌های بنی هاشم نبود فاطمه زهرا را حساب کنند، حسابش کردند، تو هم نبودی. تو به اندازه توانت قیام و بیان داشتی، خدا روزی‌مان کند بیان حق و قیام برای حق به اندازه توانمان، آن وقت می‌گویند تو را هم قبول کردیم. در روایات فراوانی است که شما را حساب می‌کنیم. یا اجرش را، یا جزوش را. پس یک فرصت عظیم برای ما هم است. یک وقتی یک بزرگواری می‌گفت آخر چطور امام صادق (ع) «بِاَبی اَنتُم و اُمِّی» گفته است. ولی حرف می‌زد. اول بگذارید من یکی دو جمله از اصحاب بگویم، یک مقدار دلمان شاد بشود. بعد سر این را بگویم که «بِاَبی اَنتُم و اُمِّی» را می‌شود تعبیری کرد تا بفهمیم آن جا چگونه ممکن است یک معصوم چنین سخنی فرموده باشد.

شریعتی: در واقع این‌ها چه کسانی بودند.

حجت الاسلام کاشانی: بله. زهیر را جلسه قبل گفتیم که چه گفت. گفت من اصلاً بقا را فدای تو می‌کنم.

اگر من در نعمت کامل بودم، عذاب جهنم نبود، و با نصرت تو این‌ها را از من می‌گرفتند من تو را یاری می‌کردم و خلود را فدای تو می‌کردم. نافع بن هلال سلام الله‌علیه بلند شد. شب عاشورا رفت آب بیاورد، دستش به آب رسید. فرمانده‌ای که آب را بسته بود، عمرو بن حجاج زبیدی لعنت الله علیه، گفت که هستی. گفت نافع بن هلال هستم، هم قبیله‌ای. گفت بفرما خوش آمدی، نوش جان. گفت نه، نمی‌خورم. من روضه‌ای که بگویند حضرت عباس آب نخورد را که بزرگ نمی‌دانم. نافع این کار را کرد. گفت نه من آدم آب برای مولا ببرم. گفت نمی‌گذارم، خودت بخور، هر چقدر که می‌خواهی. هر وقت خواستی بیا. گفت نه، من برای مولا آمدم آب ببرم. تلاش می‌کنم، نبرد کردم که آب ببرم. وقتی نتوانستند لب تشنه برگشتند. این نافع کسی که تیرانداز حرفه‌ای بود، ۱۲ تا تیر داشت که زد، دشمن که دارد خبرنگاری می‌کند می‌گوید ۱۱ تیر را دیدم که می‌زد به فرمانده‌ها هم می‌زد، به سربازها کار نداشت. روی آن هم اسمش را نوشته بود. او بلند شد. وقتی امام حسین تنها شده بود و گفت می‌بینید که روزگار چه شده است و زهیر آن جمله را گفت، نافع بلند شد. گفت: «وَ اللهِ ما کَرِهنا لِقاءِ رَبِّنا». حسین جان، ما منتظر دیدار خدا هستیم. چه چیزی بالاتر از آن که جلوی تو پرپر شویم، جلوی تو خون دهیم، خدا به ما نگاه کند. «إنّا عَلی نیاتِنا وَ بَصائِرِنا» ما نیاتمان و این بصیرتی که تو ولی مطلق هستی،  «نَوالی مِن والاک وَ نَعادی مِن عاداک» روح حقیقت کربلا این است که خودِ این را اگر بخواهم حرف بزنم باید ماه‌ها در موردش حرف زد که من این گونه فهمدیم که هنر نیست کسی بگوید من امام حسین را دوست دارم. اگر راست می‌گوید که امام حسین را دوست دارد، باید عزاداران امام حسین را دوست داشته باشد. محبان امام حسین را دوست داشته باشد، و با دشمنان امام حسین دشمن باشد. بعد بریر بلند شد. گفت آقاجان فکر نکن ما می‌خواهیم بیاییم جلو دست و پایمان را بدهیم. یک وقت شما اذیت شوید، یا کاری کردیم. من همیشه عرض می‌کنم خدا ان‌شاءالله لیاقت دهد، امیرالمومنین اجازه دهد بگذارد برای غدیرش کار کنیم. گفت: «لَقَد مَنَ اللهُ بِکَ عَلَینا» خدا منت سر ما گذاشته است، «أن نُقاتِلَ بَینَ یَدَیک» من که بودم که بخواهم در سپاه تو بجنگم. حالا بریر ۷۰ سال عبادت خدا کرده است، هزاران نفر را آموزش قرآن داده است. بزرگ قاریان کوفه است. اما این که حسین جان: «لَقَد مَنَ اللهُ بِکَ عَلَینا أن نُقاتِلَ بَینَ یَدَیک» این که تو منت بگذاری ما در راه تو بجنگیم، ما خودمان را بی لیاقت حساب می‌کنیم. «نَقَطِعُ فیکَ أَعضائِنا» حسین  جان خدا منت می‌گذارد دست و پایمان در راه تو قطع شود. ما منت هم می‌کشیم که در راه تو دست و پایمان را ببرند. «ثُمَّ یَکُونُ جَدُکَّ شَفیعَنا یَومَ القیامَه» فکر نکن یک وقتی تنها شدی بخواهی شرمنده شوی. ما منت می‌کشیم در راه تو سر بدهیم.

شریعتی: غرق محبت.

حجت الاسلام کاشانی: خدا روزی کند که ما عاشقانه برای مهدی فاطمه نوکری کنیم. و حالا من چند نمونه دیگر بگویم تا به سر آن ماجرای «فَیَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَکُم» هم برسم

شریعتی: «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی».

حجت الاسلام کاشانی: بله، «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی». این اصحاب سیدالشهدا هر کدام گل‌هایی هستند که عطر و بوی اختصاصی دارند. هر کدام یک ویژگی‌ای دارند که من را بیچاره کرده‌اند. یعنی هر کدام را نگاه می‌کنی نمی‌دانی کدام را انتخاب کنی. ما در عرف روزگارمان این گونه است که مثلاً رهبر انقلاب فرمایشی می‌کنند، من و شما در صفحه‌مان بازنشر می‌دهیم. یک مرجع بزرگواری یک بیانی می‌فرماید، ما کوچکتر‌ها فرمایشاتشان را بازنشر می‌دهیم. من یک فرمایشی آیت الله فرموده است، گفتم در صفحه‌ام این را بازنشر بدهم. ولی در صفحه آیت الله جوادی، در صفحه رهبر انقلاب، این‌ها که حرف ما را بازنشر نمی‌دهند که. ما که هستیم. این بزرگان گرچه بزرگ‌اند با امام فرق دارند. امام هادی یک جمله را در کربلا بازنشر کرده است. من هر چه گشتم ببینیم این آدم رفته میدان تن به تن جنگیده است. چون این را عزیزان بدانند، از صبح عاشورا چندین نوبت تیراندازی شد، عمده یاران حضرت در تیراندازی شهید شدند. یعنی فرصت رزم پیدا نکردند. کم هستند کسانی که رفتند میدان جنگیدند، آن نبرد تن به تن. البته آن‌ها نامردی کردند حمله‌ی گروهی می‌کردند. این آقا من گشتم در نبرد تن به تن‌ها اسمش نیست. یعنی همان جور تیر خورده و افتاده است. امام هادی (ع) در زیارتی که برای اصحاب دارند به اصحاب تک تک سلام می‌دهند. اولین نکته قبل از این که این را بگویم. این که عرض کردم، این سلام به انصار کف کار است. سلام به حر را گذاشتند کنار سلام به حبیب. یعنی رفیق تازه وارد با رفیق پیرمرد قدیمی را امام هادی کنار هم گذاشته است. این معنای این است «أنَّ الرَّاجِلَ إِلَیکَ قَریبُ المَسَافَهِ». ای حر تو یک قدم سمت ما بیا من به تو می‌گویم: «إِرفَع رأسَکَ یا شیخ» سرت را بلند کن. و بعد اگر بخواهم به تو سلام و درود بفرستم امام هادی تو را می‌برد و کنار حبیب می‌گذارد. «یا مُبَّدِلَ السَیِئاتُ بِالحَسَنات». اصلاً همه‌ی مفاهیم و آیات و روایات ما در کربلا معنا شده است، تجلی و تجسم پیدا کرده است.

شریعتی: و این سرعت کشتی امام حسین است.

حجت الاسلام کاشانی: سرعت کشتی و آن اوصافی که حضرت حق داریم، مظهرش، آینه‌اش، همه این جا متجلی است. دست گیری می‌کند. تو یک لحظه شرم کردی از خطای بسیار بزرگت، باقی دیگر رساندنت کنار حبیب با من است. امام هادی می‌فرماید: «السَّلامُ عَلَیکَ یا حَبیبِ بنِ مَظاهِر»، بعدش «السَّلامُ عَلَیکَ یا حُر بنِ یَزیدِ ریاحی». چند جا من سلام‌ها را دیدم، در آن‌هایی که من در زیارت نامه‌ها دیدم، حر و حبیب را کنار هم گذاشتند. این‌ها سر دارد. امام هادی سلامی که به اصحاب می‌دهد، «السَّلامُ عَلیکَ یا بُرَیرِ بنِ خُضَیر»، «السَّلامُ عَلیکَ یا سَعید بنِ حَنفی»، بعد می‌رسد به «السَّلامُ عَلَیک مُحَمدِ بن بشیرِ حَضرَمی». امام بعدش می‌فرماید خدا از تو قبول کند سخن تو را، نه شمشیرت را. «شَکَرَ الله قَولَکَ»، نه «شَکَرَ الله سَیفَکَ». شاید اصلاً میدان نرفت، چون تیرباران شد. این چه بود؟ آن طرف هزار هزار هزار ما باید باشیم در یک جایی که چند نفر معدود ایستادند، ۳۰ هزار این‌ها را احاطه کردند. ما این شب‌ها در جلسه‌ای که در پادگان ۰۶ هستیم،  چهار پایه‌ای که سخنران و مداح می‌خوانند وسط ۳۰-۴۰ هزار نفر آدم است که با فاصله نشستند. وقتی ذاکر اباعبدالله یک شبی گفت  که ببینیدا شما همه عزادار هستید، سنگ که پرت نمی‌کنید ببینید چگونه من را احاطه کردید ۳۰هزار نفر. یک مولا است، بلا تشبیه، به عزادارها جسارت نباشد، یک مولا است و ۳۰ هزار تیرانداز و سنگ انداز. چند نفر یار است. خیلی مردانگی می‌خواهد کسی آن جا بایستد. خبر رسید هزار هزار نیرو می‌آید، این سمت هم  بعد از شهادت  همه رفتند. به امام خبر رسید یک جوری از طریق کوفی‌ها که محمدبن بشیر، حالا در اسمش اختلاف است، این پسرش را گرفتند در دیلم مثلاً شمال شرق خزر امروزی کفار اسیر گرفتند. خوب کفار اسیر بگیرند دینش به خطر می‌افتد، شکنجه می‌کنند، چه بلایی سرش می‌آید. حضرت صدایش کرد و گفت پسرت را اسیر گرفتند. گفت بله آقا. یعنی خبر رسیده است. حضرت فرمود این دوهزار سکه و این لباس قیمتی را بگیر، تو برو. چون امامی که مسیر عمر سعد و عبیدالله حر جعفی را هم دعوت کرده است حالا شیعه‌اش یک جا گیر افتاده است. تو برو. محمد بن بشیر گفت: «اَکَلَتنی السِباعَ حَیاً أن فارقتُک» گرگ‌های بیابان من را زنده زنده بدرند اگر تو را رها کنم. پسرم به فدایت، نمی‌روم. من می‌گویم که حضرت دید حیف است که این آدم از کربلا کم شود. فرمود خوب، بعضی از همراهانت را بفرست، این پول‌ها را هم به آن‌ها بده، امام هادی قول او را بازنشر کرده است. امام هادی در زیارت جامعه به ما یاد داده است در مورد معصومین می‌گوییم «کَلامُکُم نُور وَ اَمرُکُم رُشد وَ وَصیَّتُکُم تَقوی وَ فِعلِکَم الخَیر/ إن ذُکِرَ الخَیرُ کُنتُم أَوَّلَهُ وَ أَصلَهُ وَ فَرعَهُ وَ مَعدِنَهُ وَ مَأوَاهُ وَ مُنتَهَاه» امام حرف بزند از همه ارزشمندتر است. امام کلامش را تکرار می‌کند.  «شَکَرَ الله قَولَکَ» در آن سلام، که برای کسی زیاد توضیح نداده است که گفته است «اَکَلَتنی السِباعَ حَیاً أن فارقتُک»، دلت دختران امام حسین را شاد کردی. گفتم آن سمت هزار هزار می‌آید، یک با وفا با این که پسرش در خطر بود ایستاد.

شریعتی: آن شب با دل سیدالشهدا چه کردی.

حجت الاسلام کاشانی: بله. و آن وقت به او سلام می‌دهیم می‌گوییم: «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی». تو یک قدم برداشتی این خاندان، خاندان کرم است. در صلوات امام جواد می‌گوییم: «مَعدِنِ الوَفاء». این‌ها همه همین گونه هستند. معدن وفا هستند، بدهکار کسی نمی‌شوند. خلاصه هر کدام را از هر زاویه‌ای که نگاه می‌کنید. دو برادر دیگر هستند اسم این‌ها را کسی نمی‌داند. من یکی از آرزوهایم این است که قیامت، آنقدر بارم سنگین نباشد ان‌شاءالله از من بگذرند که آن جا دوست دارم بگویم که خدایا این دو برادر را بیاور به ما نشان بده. اصلاً نمی‌دانیم که هستند. منابع مختلف عبدالله، عبیدالله، یک اسم‌هایی حدس زدند. نمی‌دانیم که هستند. خوش به حال آن کسی که اسمش را هم فدای امام حسین کرده است، نمی‌دانیم کیست. مثلاً بریر با این کلاس بالایش شوخی می‌کرد. گفتند چرا شوخی می‌کنی؟ گفت یک عمر زجه زدم که حالا جلوی ولی خدا سر بدهم. من باید به رقص دربیایم، این جا روز مصیبت ما نیست که، روز شادی ما است. چقدر اصحاب پیغمبر، از آن خوب‌هایشان که در بدر و این‌ها شهید شدند اگر فهمیدند. از انبیای گذشته دلشان می‌خواسته این جا باشند. ما خبر نداریم.

شریعتی: و چقدر باید محو شده باشی در امامت.

حجت الاسلام کاشانی: حالا این شوخی می‌کرد حق هم داشت. نوشته‌اند دو برادر از بنی جابر. اصلاً نمی‌دانیم که هستند. دو نوجوان، دو جوان نورس. به به، به این معرفت. آمدند پیش حضرت. حضرت هم به این راحتی که اجازه نمی‌داد. این‌ها بعد از التماس و اصرار خواستند بروند میدان، ایستادند شروع کردند زار زار گریه کردند. حضرت فرمود برای چه گریه می‌کنید؟ الان جدم می‌آید در آغوش می‌گیرد. گفتند نه، ما یک جان داریم فدای تو می‌کنیم. ولی بعد از ما، تو که تنها هستی، ناموس تو که تنها است، چه کار کنیم. ما یک جان داریم فدا می‌کنیم. معرفت را ببینید. اصلاً من که بروم در راه تو کشته شوم، حواریون عیسی کجا هستند که انصارین را ببینند. اسم از آن‌ها نیست. ان‌شاءالله در قیامت این‌ها را خدا بیاورد نمایش دهد بگوید هنر حسین بن علی این بود که آدم‌ها را این گونه تربیت کرد که این قدر خود را نبینند. حالا در معنای فنا حرف‌ها زیاد است. از نظر من فنا یعنی این که یک نفر به جایی برسد که اصلاً انگار خودم نیستم، مولا هست. من یک جان که فدایش کنم چیزی نیست. بعد از تو چه کار کنم. غیرت را ببینید. بعدش را چه کار کنم. و تاریخ نمی‌داند اسم این‌ها چیست. از این‌ها زیاد است. برسم به آن «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی». و ببینیم فرصت چقدر است یک توسل هم به حضرت علی اکبر داشته باشیم. خدا رحمت کند مرحوم آقای سید علی آقای نجفی که برادر شهید بود و با معرفت بود و من از او و مکتوباتش خیلی بهره بردم، این فرمایش برای او است. اسمش را می‌برم امیدوارم ان‌شاءالله او هم مهمان سیدالشهدا باشد ما را یاد کند. گفت چرا «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی»؟ گفت امام صادق (ع) اگر به امام حسین بگوید «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی» که شما تعجب نمی‌کنید؟ نه، تعجب نمی‌کنیم. اگر امام حسین به حضرت عباس بگوید «إرکَب بَنَفسی أنت» چه؟ ممکن است تعجب کنید؟ گفت که حضرت عباس چیزی از خودش نداشت. دیدی که چیزی از او باقی نمانده، کلامی باقی نمانده است. هر چه هست حسین بن علی است. امر کن، من کلام کلام تو، سخن سخن تو، من خاموش هستم. دستور بده. حکم آن چه تو فرمایی. من اصلاً حرف نمی‌زنم. لذا «إرکَب بَنَفسی أنت» چون چیزی از قمر بنی هاشم جز حسین بن علی دیده نمی‌شود. هر چه تو می‌گویی، نه مشورت دارد، نه بیاید حرف بزند. ساکت، امر کن. ۳۰ سال تلاش کرده است، رزمندگی کرده است که بیاید در میدان کربلا معلوم شود پهلوان کیست، پسر امیرالمومنین.

شریعتی: آمد آن جا خودش را خرج کند.

حجت الاسلام کاشانی: بعد مولا می‌گوید میدان نرو. برو سراغ آب. بایستد، مکث کند، این خبرها نیست. اصحاب امام حسین هم در کربلا به یاری سیدالشهدا، به مدد سیدالشهدا که سیرشان داد، از خودشان فارغ شده بودند، همه‌ی حواس‌ها آقا بود. برای همین اگر سنگ سمت چشم من بیاید دستم را سپر چشمم می‌کنم. این‌ها جانشان شده بود جان امام. لذا اگر تیر بیاید سرم را می‌برم که جانم را نجات دهم. دیگر خودمی در کار نیست. خودم او است. برای همین هم حضرت صادق فرمود این‌ها انگار گل بو می‌کردند، همه محو بودند. چطور قرآن می‌فرماید که آن زنان یوسف را دیدند «وَ قَطَّعنَ أَیدِیَهُنَّ» دیگر خود را نمی‌دیدند، انگار مست شده بودند. این‌ها هم این گونه بودند. بعد یک مثال می‌زند مرحوم آقای نجفی رحمه الله علیه. خیلی مثال قشنگی است. هر که برود در کربلا رجز می‌خواند. رجز شعار است، رجز اختصاصی است، رجز را از روزهای قبل آماده کرد. بیت شعر است، وزن دارد، قافیه دارد، مفهوم دارد. شعار می‌دهند، خودشان را معرفی می‌کنند. در تاریخ بنویسند «أنَا زُهَیرُ البَجَلی». تا قیامت به خودش ببالد. «اَنا زُهَیرُ بنِ قِینِ» پدرم اسمش قین بوده است در تاریخ ثبت شود. خدا به ما لطف کرد فدایی امام حسین شدیم. «اَنا حَبیبُ بن مَظاهِر»، «أنَا یَزیدٌ وَ اَبی مَحاصِر». یکی از برده‌هایی که سیدالشهدا آزادش کرد، و التماس کرد نرفت. گفت من در خوشی‌ها با شما بودم، حالا کار سخت شد. چون برده‌ها را نمی‌کشتند، برده‌ها را بعداً تقسیم می‌کردند، جزو اموال حساب می‌شدند.

شریعتی: غنیمت بودند.

حجت الاسلام کاشانی: می‌توانستند سالم بمانند. یعنی کسی جان دوست بود جزو برده‌ها می‌ماند. بعضی‌ها هم بودند در کربلا، این‌ها با این که حضرت آزادشان کرده بود گفتند ما برده باشیم مشکلی نیست، بعداً هم زنده ماندند. این همت بلند بود. پیرمرد بود، توان رزم نداشت. در دستگاه اهل بیت لازم نیست ما کاری کنیم، اثر کار  با آن‌هاست، برکت با آن‌ها است. همین همت کنیم بگوییم می‌خواهیم بیایم، باقی‌اش را آن‌ها انجام می‌دهند. اگر نفوذ کلامی من یا شما یا برنامه دارد، اثر را آن‌ها می‌دهند. ما باید وظیفه‌مان را انجام دهیم. معلوم نیست، یک دفعه می‌بینید بهترین محتوا را می‌گوییم همه نگاه می‌کنند. یک وقت یک چیز دیگری می‌گوییم به دل‌ها می‌اندازد.  در این عالم رضایت کار امام رضا است. امیدوارم امام رضا این کلام را به دل عزیزانمان بنشاند. چی شد که امام صادق به این‌ها می‌گوید: «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی». این‌ها اصلاً خودشان ندیدند. این غلام سیاه که جنگی هم نکرد، پیرمرد بود، توان این که شمشیر بچرخاند هم خیلی نداشت، وسط میدان رفت. گفت خوب او گفت من که هستم پدرم که هست، قبیله‌ام چیست. من اگر بگویم قبیله‌ام چیست که هیچ کس نمی‌شناسد، بگویم پدرم کیست که می‌شناسد. من چه دارایی دارم. یک لحظه به خودش رجوع کرد، من دارایی‌ام چیست، نسبم است، عصبم است. گفت من یک دارایی دارم از همه چیز بیشتر می‌ارزد. تنها رجزی که همه‌ی شیعیان حفظ هستند این شد، این ماندگار شد. رفت وسط میدان، گفت:

اَمیری حُسینُ و نِعمَ الاَمیر

سُرُورُ فُؤادِ البَشیرِ النَّذیر

من چیزی ندارم، ولی یک مولا که دارم. خود نمی‌دیدند. لذا «بِاَبی اَنتُم وَ اُمِّی» جا دارد. هم این‌ها و هم اسرا یکپارچه حسین بن علی شدند. نه این که عین امام بشوند، ولی در اسرا هم می‌بینید. اظهار عجز، جایی ضعف باشد، جایی بخواهد مثلاً رفتاری بکنند در کربلا که بگویید این آرامشش را از دست داد. جایی در کربلا دیدید؟

شریعتی: نه.

حجت الاسلام کاشانی: اظهار عجز کرد.

شریعتی: من دیدم حتی بریر کلاه خود از سر برمی‌دارد، زره می‌درد.

حجت الاسلام کاشانی: عابس وقتی می‌دیدند سنگ می‌انداختند و توهین می‌کردند، بریر هم هست. سنگ پرتاب می‌کنند، زره را برمی‌دارد می‌گوید بزنید، چه افتخاری بالاتر از این که این سینه را بکوبید در راه حسینم.

شریعتی: این یعنی جانشان امام است.

حجت الاسلام کاشانی: بله. من دیگر خودم نیستم. من یک تنی، یک سپری برای آن حقیقت وجود عالم، حضرت حسین هستم. حالا ان‌شاءالله ببینیم چقدر فرصت داریم.

شریعتی: ان‌شاءالله. خیلی از شما ممنون و متشکرم. خیلی حرف‌های خوبی شنیدیم در هفته‌ی گذشته و این هفته. یک کتابی من معرفی کنم اگر اجازه دهید. مقتل جامع سیدالشهدا. تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا که این دو جلدی است و ظاهراً تلخیص هم شده است.

حجت الاسلام کاشانی: بله یک مجلدی هم دارد.

شریعتی: بله، یک جلدی هم دارد. جمعی از اساتید و تاریخ پژوهان، زیر نظر آیت الله پیشوایی که ان‌شاءالله خداوند رحمتشان کند، این کتاب را جمع آوری کردند. کتاب خوبی است. کسانی که علاقمند به خواندن تاریخ قیام سیدالشهدا و همینطور مقتل جامع سیدالشهدا هستند می‌توانند این کتاب را تهیه کنند.

و برای قربانی ماه محرم، عزیزانمان تا پایان روز عاشورا مهلت دارند صدقات، نذوراتشان را می‌توانند واریز کنند به درگاه‌های پرداختی که در کانال ما معرفی شده است و همینطور به سایت ما. حاج آقای فرحزاد هم اشاره کردند اگر برای نذوراتتان مصرف خاصی را تعیین نکردید می‌توانید در قربانی ماه محرم آن را هزینه کنید و ما منتظریم که  ان‌شاءالله این اتفاق بیفتد و قربانی ماه محرم هم به عشق حسین بن علی، حضرت اباالفضل و یاران و اصحابشان ان‌شاءالله به بهترین شکل ممکن انجام شود. صفحه‌ی ۲۶۵ قرآن کریم را به اتفاق تلاوت می‌کنیم. برمی‌گردیم ان‌شاءالله در محضر و در معیت حاج آقای کاشانی همراه شما و در کنار شما هستیم. بفرمایید.

 

صفحه‌ی ۲۶۵ قرآن کریم

شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». از لطف و همراهی و مرحمتتان صمیمانه ممنون ومتشکرم. برای شفای مرضا حتماً دعا کنید. حال حاج آقای حسینی قمی باز هم ابتدای برنامه هم عرض کردم الحمدلله رو به بهبود است. آقای دکتر رفیعی هم همین طور. برای شفای همکار عزیزمان، جانباز سال‌های دفاع مقدس جناب آقای نظام اسلامی هم آرزوی سلامتی می‌کنیم و ان‌شاءالله خبر بهبودی‌شان را زودتر بشنویم. وقت در اختیار شما است.

حجت الاسلام کاشانی: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم». عرف امروز همه جا به حضرت علی اکبر توسل می‌کنند. من چند جمله از مقتل ایشان را عرض می‌کنم. امیدوارم ان‌شاءالله که با بینندگانمان این مجلس روضه را سیدالشهدا از ما قبول کند. علی اکبر سلام الله علیه خیلی مقام عظیمی دارد. کلماتی درباره‌ی او نوشته شده است. امام هادی در زیارت او بیان فرموده است: «خداوند به من روزی کند که در بهشت جزو رفقای تو باشم». و خداوند به ما روزی کند که علی اکبر به ما نظر کند امروز. از پدر دلبری کرده است و مثل مولایش امیرالمومنین که وقتی پیغمبر به او فرمود علی جان تو باید در جای من امشب بخوابی و خطر بزرگی تو را تهدید می‌کند، عرض کرد مگر ما به حق نیستیم. پیغمبر فرمود بله. یا موقع شهادتش گفت مشکلی نیست. ما نگران دینمان هستیم. وقتی سیدالشهدا به علی فرمود که چه اتفاقاتی قرار است بیفتد. تو برای حفظ حضرت سجاد باید خیلی در میدان تلولو داشته باشی که ذهن‌ها را پرت کنی، مردم نفهمند امام بعدی چه کسی است. گفت مگر ما به حق نیستیم. حضرت فرمود بله. گفت من ترسی از مرگ ندارم. سیدالشهدا فرمود خداوند اجر بهترین پسری را که از پدرش اجر برده به تو عطا کند. علی خواست برود به میدان تنها شهیدی است که «اِستَأذَنَ أبَاهُ» آمد اذن بگیرد، «فَأذِنَ لَه» مولا فرمود برو، برو علی جان. یعنی فرصت نشد همدیگر را در آغوش بکشند. اما وقتی داشت به سمت میدان می‌رفت این سوار، نوشته‌اند امام حسین «نَظَرَ آیِسٍ مِنهُ» با ناامیدی تمام یک نگاهی از پشت به قد و بالای او کرد، «ثُمَ اَرخَی عَینَهُ» بعد دیگر تحمل این صحنه را نداشته باشد چشم و سر مبارکش را پایین انداخت و «بَکی» شروع به گریه کردن کرد.  آن‌هایی که دیدند لحظه به لحظه چهره‌ی حضرت برافروخته می‌شود باید ببیند این جا حضرت چه کشید. امام صادق فرمود بابای تو بعد از تو داغ زیاد دید. داغ هم که تازه می‌شود، داغ قبلی فراموش می‌شود. ولی «لا تَسکُنُه عَلیکَ مِن اَبیه» تا از دنیا رفت جگرش از داغ تو می‌سوخت. علی رفت سمت میدان، سیدالشهدا محاسنش را به دست گرفت رو به آسمان کرد گفت خدایا تو شاهد باش، کسی را که هر وقت دلم برای جدم تنگ می‌شد به او نگاه می‌کردم به میدان فرستادم. کسی را که شبیه‌ترین مردم به پیغمبرت بود به میدان فرستادم. خلاصه علی رفت میدان و خلاصه کنم. بعد از اتفاقاتی که توان گفتنش نیست، یک صدای نحیفی آمد «عَلَیکَ مِنِّی السِّلام یا اَبَتاهُ» بابا سلام. خودش را که سیدالشهدا با سرعت رساند، بالا سر او ایستاده بود، «شَهِقَ الغُلامُ شَهقَتاً» جلوی بابا دست و پا زد، کار به جایی رسید که حضرت نشست. قوت زانوانش تمام شد. «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خِدّه» صورت به صورتش گذاشت، فرمود «عَلَی الدُنیا بَعدَکَ العِفا» دیگر بعد از تو خاک بر سر دنیا.

«عَلی لَعنَتِ الله عَلَی القَومِ الظالِمین سَیَعلَمُ الذینَ ظَلَمُوا اَیِ مُنقَلَبِ یَنقَلِبُون»

شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم. «عَلی وَ صَلی الله عَلَی الباکینِ عَلَی الحُسَین».