به برادرِ خود مسلم فرمودند: هر کسی به من ملحق بشود به مسیرِ حق می‌رویم، در جای دیگری فرمودند: «مَن لَحِقَ بِی اُستُشهِد»[۱] کسی که به من ملحق بشود شهید می‌شود و دیگر کار تمام است، اگر کسی به من ملحق نشود به فتح و ظفر نخواهد رسید، فکر نکنید که اگر مرا یاری کنید از مرگ جلوگیری می‌کند. در کمتر از پنج سال در همین کوفه بیش از ده هزار سر بریده شد، اگر این‌ها آمده بودند اصلاً کربلایی رخ نمی‌داد و این سرها بریده نمی‌شد! من آمده‌ام با قول و فعلِ خود و با کمک شما تغییری ایجاد کنم. بعد فرمودند: «مَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ»[۲] مرا بپذیرید «فَاللَهُ أَوْلَی بِالْحَقِّ» به مسیرِ خدا رفته‌ایم و به دستور خدای متعال عمل می‌کنیم، «وَمَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا» اگر کسی رد کند من چه می‌کنم؟ آیا شمشیر به دست می‌گیرم و جنگ می‌کنم؟ اگر شما نخواهید ابتدا شروع به جنگ می‌کنم؟ من با این یزید خوب نمی‌شوم ولی آیا فکر کرده‌اید اگر شما مردم نخواهید من ابتدا شمشیر به دست می‌گیرم و ابتدا با شما می‌جنگم؟ (مانندِ عبدالله بن زبیر که ابتدا اطرافیان را گرفت و مختار را کشت) بعد بروم با یزید بجنگم؟ نه! این کار را نمی‌کنم، اگر نیایید با من همراهی کنید وظیفه‌ی من تبلیغ بوده است دیگر، اما اگر گوش ندادید «أَصْبِرُ» صبر می‌کنم، نمی‌جنگم، «حَتَّی یَقْضِیَ اللَهُ بَیْنِی وَبَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ» تا خدای متعال دادخواهی کند، یعنی اینطور نیست که خیال کنید من حتماً می‌آیم و می‌جنگم، من برای جنگیدن نیامده‌ام، اگر شما برای تغییر یزید آماده‌ی جنگ هستید من هم هستم، اما اگر شما نخواهید، یعنی اگر من یار نداشته باشم تکلیف از من ساقط است، من با اجبار در کسی تغییر ایجاد نمی‌کنم. خیلی‌ها به همین فرمایش سیّدالشّهداء علیه السلام عمل نمی‌کنند! شما در این کانال‌ها و گروه‌های مذهبی ببینید که چقدر مجادله و فحاشی می‌کنند، مثلاً می‌خواهند یک نکته‌ای از ولایت بگویند که مثلاً یک نفری اشتباهی کرده است، فقط می‌خواهد بگویند که طرف خطا گفته است، اگر خطا گفته است خطای او را گوشزد کنید، اما شروع به فحاشی می‌کنند، مجادله و مجادله… امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمایند حتّی اگر هم حق با شماست مجادله نکنید! حرفِ خود را بزن و برو! یقه‌ی یکدیگر را پاره نکنید! اگر دو مرتبه گفتید و دیدید که منطق و استدلال نمی‌فهمد گفتگو را ادامه نده! این گفتگوهای مذهبی چقدر به درگیری می‌انجامد؟ سیّدالشّهداء علیه السلام که بیشتر سزاوار بودند، حالا که زن و بچّه‌ی خود را هم به خطر انداخته‌اند اینجا بایستند و با این‌ها مجادله کنند و مدام سند بیاورند و آن‌ها هم انکار کنند و دوباره مدام مناظره کنند! وقتی مناظره می‌کنند که ببینند طرف مقابل برای شنیدنِ حق آماده است، وقتی می‌بینند که طرف مکابره می‌کند و عناد دارد ادامه نمی‌دهند!

 

ما یک استادی داشتیم، یک نفر آمد در یک جلسه‌ی خصوصی با ایشان مباحثه کند، طرف مقابل خیلی هم بی‌ادبی می‌کرد، هر زمانی که او شروع می‌کرد این استادِ ما ساکت بود، این استاد طرفدارِ فلسفه بود، آن طرفِ مقابل هم ضدّ فلسفه بود، او شروع به فحاشی می‌کرد که این‌ها فاسق و کافر و …. هستند و ایشان ساکت بودند، وقتی نوبتِ ایشان می‌شد و می‌خواستند حرف بزنند، همینکه شروع به صحبت می‌کردند طرفِ مقابل دوباره عصبانی می‌شد و مجدداً شروع به بی‌ادبی می‌کرد و دوباره این استاد ساکت می‌شد، جلسه تمام شد و اعصابِ ما هم خورد شد، گفتیم: حاج آقا! چرا جواب ندادید؟ گفت: جواب می‌دادم که از فلسفه دفاع کنم، باید وسطِ کلامِ یک شیعه می‌پریدم! من نمی‌خواستم در این مناظره پیروز بشوم، چون برای پیروزی در این مناظره باید بی‌اخلاقی می‌کردم! این منطقِ اهل بیت علیهم السلام است. من آمده‌ام و زن و بچّه‌ام را هم آورده‌ام، آمده‌ام تواصی به حق کنم، اما اگر نمی‌خواهید من کسی را اجبار نمی‌کنم. من به زور تغییر نمی‌دهم، من کارِ خود را انجام می‌دهم، صبر می‌کنم تا یار پیدا کنم و بعد این کار را می‌کنم، شما را به زور همراه نمی‌کنم، لذا وقتی به سپاه حرّ رسیدند فرمودند: اگر نمی‌خواهید برمی‌گردم! آن‌هایی که فکر می‌کردند امام رفته است تا بجنگد اینجا مبهوت می‌شوند! می‌گویند: یعنی چه؟ اگر می‌خواستید برگردید زمانی که خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام را دادند برمی‌گشتید! این چه کاری است که انجام می‌دهید؟ حضرت می‌فرمایند: قرار نیست من جنگ کنم! قرار است که این‌ها را روشن کنم! حق را به این‌ها بگویم تا عمل کنند! اگر می‌خواهید عمل می‌کنیم و اگر هم نمی‌خواهید انجام ندهیم! من وظیفه‌ی خود را دارم و شما هم وظیفه‌ی خود را! «وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ»[۳] کسی نمی‌تواند با زور کسی را هدایت کند! اگر نخواهید برمی‌گردم! هنوز طوری نشده است، من به شما نیاز ندارم، شما به من نیاز دارید، وظیفه‌ی من این بود که حق را برسانم که رساندم. این همان ماجراست که البته اصلِ روایت در مورد هدایت است و در کتاب کافی در بخش «باب هدایه من الله» خیلی طولانی است، در این چاپ‌های هشت جلدی، جدل ۱، صفحه ۱۶۵ است. چون این روایت خیلی مهم است، مخصوصاً تعلیقه‌ی علامه طباطبایی رحمه الله به آن، امام صادق علیه السلام فرمودند: «کُفُّوا عَنِ اَلنَّاسِ»[۴]، گیر ندهید که مدام بگویید شیعه و سنّی بیایند با یکدیگر مناظره کنند و مدام به یکدیگر فحش بدهید، تو برهانِ خود را بگو اگر قبول کرد که قبول کرده است، قبول هم نکرد پافشاری نکن! حضرت می‌فرمایند: هدایت به دستِ خداست! نگو این پدرم است، عموی من است، قوم و خویشِ من است، حیف است و می‌خواهم طوری به او بفهمانم که هدایت بشود، حضرت فرمودند: شما حق را بیان کنید و رد بشوید، هدایت به دستانِ خداست!

 

وظیفه‌ی شما این است که تواصی به حق کنید، وظیفه‌ی شما این نیست که طرف را بِتَواصانید! تواصی کنید یعنی بگو! وظیفه ندارید کاری کنید که طرف قبول کند، او مختار است، قیامت هم باید حساب پس بدهد، شما وظیفه ندارید به او با زور بفهمانید! شما مؤدّبانه بیان کنید! همین! شما وظیفه‌ای بیش از این ندارید. لذا می‌گویند: آقا! شما زن و بچّه‌ی خود را آوردید، می‌فرمایند: من وظیفه داشتم که تواصی به حق کنم، اگر نمی‌خواهید برمی‌گردم، من به دنبال نتیجه نیستم بلکه باید وظیفه‌ی خود را انجام دهم، من هستم و باید به دستور عمل کنم، من وظیفه ندارم نتیجه را ایجاد کنم، هدایت برای خداست، «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»[۵]، شما نمی‌توانید هر کسی را که بخواهید هدایت کنید، «وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ» خدای متعال هدایت می‌کند، خدای متعال خیلی منّت بگذارد و بهانه‌اش این باشد که ما یک جمله بگوییم و یک نفر هدایت بشود، هدایت برای خداست، مثلِ کاشتن، می‌فرماید: «أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»[۶] شما بذر را در خاک کردید، اینکه گیاه بشود و بیرون بیاید که شما انجام نداده‌اید، شما این بذر را داخل خاک گذاشتید و روی آن هم آب ریختید، انگار که یک سنگ را در خاک کنید و روی آن آب بریزید، «أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» منتها چون خدای متعال منّت گذاشته است می‌گویند طرف کشاورزی می‌کند، درواقع خدا کشاورز است، این طرف فقط بذر را در خاک کرده است، کشاورز خداست، «أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»می‌فرماید: «أَأَنتُمْ تَهدی؟ أم اللَّهُ تَهْدِی مَن یشَاءُ» ما می‌گوییم، ما وظیفه داریم که بگوییم، نتیجه با ما نیست! لذا حضرت نمی‌فرمایند: دیگر زن و بچّه‌ام را آورده‌ام و پل‌های پشت سرِ خود را خراب کرده‌ام، بلکه می‌فرمایند: وظیفه‌ام را انجام داده‌ام و اگر نمی‌خواهید برمی‌گردم، حضرت زور نمی‌زنند!

 

لذا شما می‌بینید که سیّدالشّهداء علیه السلام این همه مواقفِ استرس‌زا در کربلا دارند، اما شما هیچ کجا نمی‌بینید که از کوره در رفته باشند! عبد است و در حال انجامِ وظیفه! حتّی می‌گویند روز عاشورا مدام چهره‌ی مبارک‌شان برافروخته‌تر می‌شد، او در حالِ انجام وظیفه‌ی خود است. مولای ما یک سفره‌ای پهن کرده‌اند که بعضی‌ها مانند ابوشعثاء کندی در آن صحنه برگردند و این طرف بیایند، آن‌هایی هم که نمی‌آیند نمی‌آیند! حضرت تلاش می‌کنند اما هدایت برای خداست! تواصی نتیجه‌ی ماست نه نتیجه‌ی آن!


[۱] مناقب ابن شهر آشوب، جلد۴، صفحه ۷۶

[۲] این وصیّت را محدّث قمّی در «نفس المهموم » صفحه ۴۵، از علاّمه مجلسی در «بحار الانوار» از محمّد بن أبی طالب موسوی آورده  و نیز در «ملحقات إحقاق الحقّ» جلد ۱۱، صفحه ۶۰۲، از خوارزمی در کتاب «مقتل الحسین » جلد ۱، صفحه ۱۸۸ طبع نجف آورده است و در «مقتل علاّمه خوارزمی » جلد ۱، صفحه ۱۸۸ موجود است (بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إلَی أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّه: إنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ. وَأَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه ءَاتِیَه لاَ رَیْبَ فِیهَا. وَأَنَّ اللَهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ. إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِی أُمَّه جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛ أُرِیدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ، وَأَسِیرَ بِسِیرَه جَدِّی وَسِیرَه أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام. فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَی بِالْحَقِّ، وَمَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّی یَقْضِیَ اللَهُ بَیْنِی وَبَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ؛ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ. وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی إلَیْکَ یَا أَخِی ؛ وَمَا تَوْفِیقِی إلاَّ بِاللَهِ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإلَیْهِ أُنِیبُ. وَالسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَعَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی . وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.)

[۳] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۸ (وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۚ وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَهٌ إِلَىٰ حِمْلِهَا لَا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَىٰ ۗ إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ ۚ وَمَن تَزَکَّىٰ فَإِنَّمَا یَتَزَکَّىٰ لِنَفْسِهِ ۚ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ)

[۴] مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ اَلسَّرَّاجِ عَنِ اِبْنِ مُسْکَانَ عَنْ ثَابِتٍ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : یَا ثَابِتُ مَا لَکُمْ وَ لِلنَّاسِ کُفُّوا عَنِ اَلنَّاسِ وَ لاَ تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِکُمْ فَوَ اَللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلسَّمَاءِ وَ أَهْلَ اَلْأَرْضِ اِجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ یُضِلُّوا عَبْداً یُرِیدُ اَللَّهُ هُدَاهُ مَا اِسْتَطَاعُوا کُفُّوا عَنِ اَلنَّاسِ وَ لاَ یَقُولُ أَحَدُکُمْ أَخِی وَ اِبْنُ عَمِّی وَ جَارِی فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً طَیَّبَ رُوحَهُ فَلاَ یَسْمَعُ بِمَعْرُوفٍ إِلاَّ عَرَفَهُ وَ لاَ بِمُنْکَرٍ إِلاَّ أَنْکَرَهُ ثُمَّ یَقْذِفُ اَللَّهُ فِی قَلْبِهِ کَلِمَهً یَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ .

[۵] سوره مبارکه قصص، آیه ۵۶ (إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ ۚ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ)

[۶] سوره مبارکه واقعه، آیه ۶۴