در ساعت گذشته مجالی برای نمایش یک‌سوم اسلایدها فراهم نشد که در فرصت‌های آتی و ساعات عصر بدان‌ها خواهیم پرداخت. مطالبی که برای این جلسه آماده شده است در زیر چتر موضوع «ارزش‌های مذهبی و اجتماعی» قرار می‌گیرد. این مسئله در تمام مقالات دائره‌المعارفی مطرح است و اختصاصی به مقالات اهل‌بیت (ع) ندارد؛ اما طبیعتاً زمانی که بحث معصومین (ع) به میان می‌آید، موضوع حساس‌تر و حادّتر خواهد بود.

 بخش از پژوهش‌ها در ارتباط با ائمه (ع) با مباحث کلاسیک کلامی در ارتباط است. باورهایی که از منظر اعتقادی به‌عنوان یک مسلمان و شیعه از آنان برخورداریم و سؤال آنجاست که چگونه این اعتقادات با شیوه‌ها و اسلوب‌های مقالات دائره‌المعارفی متناسب‌سازی شود.

 به‌عنوان‌مثال باید چگونه با موضوعی به نام معجزه برخورد کنیم. البته گاهی در ارتباط با اهل‌بیت (ع) به‌جای این عنوان، تعبیر «کرامت» به کار می‌رود که به معنای اعمال خارق‌العاده وقایع خارق عادتی است که از ذوات مقدس معصومین (ع) صادر می‌شود.

 به‌تناسب این بحث باید گفت که واژه‌ی کرامت یک واژه‌ی دخیل است و در قرآن و سنت نیامده است. چنان‌که کلمه‌ی «معجزه» نیز ریشه‌ای قرآنی ندارد و اثری از آن در احادیث متقدم نیز پیدا نمی‌شود و احتمالاً این واژه هم از معتزله وارد کلامی امامیه شده است.

 یکی از مسائل مطرح در حوزه‌ی کلام، موضوع عصمت است؛ که مراد از آن پاکی از گناه و خطا می‌باشد. البته گاه عصمت به ترک اولی نیز تعلق می‌گیرد؛ اما در پاره‌ای از اقوال به مرز رفتارها ویژگی‌های روزمره نیز کشیده می‌شود. مثلاً در برخی روایات قضای حاجت را نیز از معصومین (ع) نفی می‌کند و حتی شامل این مطلب است که برای حضرت زهرا (س) دوران قاعدگی وجود نداشت. این روایات که تفسیری از آیه «لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» است، رفتارهای زیستی و انسانی ائمه (ع) را نیز نفی می‌کند. چنان‌که در برخی از احادیث چنین آمده که معصومان از سایه نیز برخوردار نبودند.

 2.1 

چنان‌که در این میان می‌توان به مسئله علم نبی و امام اشاره کرد. این مباحث به‌روشنی بر تبیین ما از زندگانی اهل‌بیت (ع) تأثیرگذار است و معضلات و پیچیدگی‌های خاص خود را به همراه دارد. به‌عنوان‌مثال در واقعه عاشورا، اگر بر این باور باشیم که امام از سرانجام قیام به‌طور کامل آگاهی داشتند، تحلیلی خاص خود خواهد داشت، چنان‌که اعتقاد به عدم اطلاع دقیق امام از انتهای این حرکت، تبیین متفاوتی را ارائه خواهد کرد.

 این‌ها مسائل کلاسیک کلامی است که در ارتباط با معصومین (ع) مطرح می‌گردد. شایان‌ذکر است که این مباحث، گاه در باور عموم شیعیان از حد خود بالاتر رفته و ابعاد گسترده‌تری می‌یابد که ماجرای نوشتن مقالات دائره‌المعارفی را به‌شدت تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. 

 2

در هرکدام از این مسائل با دیدگاه‌های مختلفی از سوی علما مواجهیم که به‌عنوان نمونه می‌توان در این بخش، نظرات اندیشمندان شیعه در مورد علم امام را مرور کرد. چنان‌که رأی مشهور علما در ارتباط با علم امام را می‌توان در این تصویر مشاهده نمود.

 2.2

 دیدگاه «فضل بن شاذان» از علمای قرن سه و از اصحاب امام رضا (ع) نیز در متن زیر به نمایش درآمده که با رأی مشهور متفاوت است و درجات کمتری از علم را برای امام در نظر گرفته است.

 2.3 

از سوی دیگر دیدگاه علامه مجلسی نیز در تصویر زیر قابل‌مشاهده است. دیدگاهی که علامه در کتاب «الاعتقادات» خود ابراز نموده و درجات بیشتری از علم را نسبت به قول مشهور برای امام لحاظ کرده است.

 2.4

 به‌هرحال در دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، سیاست‌گذاری خاصی پیرامون این مسائل وجود دارد که شایسته است در دانشنامه اهل‌بیت (ع) نیز چنین رویه‌ای حاکم باشد. بدین معنا که الگوی خاصی تبیین شده و به‌عنوان معیار برای همه مقالات در نظر گرفته شود. چراکه نمی‌توان این امور را بر عهده‌ی نویسندگان گذاشت و حتی اگر نویسنده‌ای چارچوب تعیین‌شده را نپذیرفت، می‌توان از او استفاده نکرد. اصولاً باید پژوهشگرانی را برگزید که بتوانند در الگوی معیار، مطالب خود را بنویسند.

 در همین زمینه باید این مطلب را اضافه کنم که استدلال‌های کلامی در مقالات معصومین (ع) جایی ندارد و در مداخل کلامی به شکلی جامع و حتی با نگاه به دیدگاه‌های اهل سنت خواهد آمد.

 بنابراین قبل از نگارش مداخل محدوده‌ها و خط قرمزها از سوی مدیران و شورای علمی دانشنامه مشخص می‌شود. هرچند بهتر است که این مرزها با توجه به قول مشهور سامان‌دهی شود؛ همان‌گونه که در دائره‌المعارف بزرگ چنین موضعی اتخاذ شده است. البته در مواردی که دیدگاه مشهور با تردیدهایی روبرو است، چاره‌ای جز مشخص ساختن دیدگاه دانشنامه نسبت به آن موضوع وجود ندارد.

 به‌هرحال دیدگاه‌هایی که بالاتر و یا پایین‌تر از نظر مشهور قرار دارند، دنبال نخواهند شد. به‌عنوان نمونه نمی‌توان دیدگاهی که در مسئله عصمت، آیه تطهیر را شامل ویژگی انسانی و زیستی معصومان (ع) می‌داند، معیار عمل قرار داد؛ چراکه به نظر می‌رسد اهل‌بیت (ع) با توجه به آیه «انما انا بشر مثلکم…» از جنس انسان هستند و اگر قرار بود ویژگی بشری آنان موضوعیت نداشته باشد، خداوند از ملائکه برای مردم رسولانی می‌فرستاد.

 دکتر صفری در ادامه بحث با اشاره به تشکیل دانشنامه از بخش‌های کلام، فقه و تاریخ، سؤالی را مطرح ساختند که آیا انسجام یافته‌ای بین این گروه‌ها لازم است یا خیر؟ همچنین با توجه به آن‌که این سه بخش مبنا و روش متفاوتی دارند، آیا ضروری است که مداخل معصومان (ع) طبق یافته‌های کلامیِ بخش کلام نگاشته شود یا خیر؟ اساساً این عدم انسجام ضربه به کلیّت دانشنامه می‌زند؟

 دکتر پاکتچی ضمن آن‌که پاسخ را تا حدی روشن قلمداد کرد، چنین گفت: انسجام کامل قطعاً تحقق‌ناپذیر است؛ چرا‌که ممکن است یک انسان متفکر و فیلسوف نیز در آثار متعدد خود، نظرات متفاوتی داشته باشد؛ لذا نباید انتظار داشت که یک مجموعه نویسندگان چند صدنفری بتوانند با انسجامی حداکثری، از اصول مشترکی پیروی کنند. البته شکاف و فاصله نیز تا حدی پذیرفتنی است به‌گونه‌ای که خواننده را دچار آشفتگی ذهنی نشود.

 یکی از حضار در این میان سؤال کرد که چگونه می‌توان تحلیل‌ها و تحقیقات خود را وارد مقاله نمود؟ استاد در پاسخ گفت: این مسئله به دو شکل امکان‌پذیر است. اول آنکه تحقیقات نویسنده منتشر شده باشد و فرد با تبیین نظرات معاصرین در مورد مسئله‌ای خاص، به دیدگاه خود نیز به‌عنوان یکی از اقوال اشاره نموده و خواننده برای مطالعات تفصیلی به اثر انتشاریافته‌ی خود ارجاع دهد. همان‌گونه که این مسئله در ارتباط با نظرات دیگران نیز وجود دارد.

 پرواضح است که نباید کل دیدگاه نویسنده که در کتابش به چاپ رسیده است، در مقاله نیز، انعکاس یابد و اشاره و ارجاع در اینجا کفایت می‌کند. همچنین باید گفت که در نگارش مقاله، حالت سوم‌شخص همیشه وجود دارد و در هنگام ارجاع نمی‌توان از این ادبیات استفاده نمود که به اثر این‌جانب در فلان کتاب مراجعه نمایید. چنان‌که شایسته نیست نویسنده به دنبال مطرح کردن اسم خود نباشد. به‌عنوان نمونه اگر به اقوال معاصرین در موضوع تحقیق خود می‌پردازید، می‌توانید به کتاب خود ارجاع دهید و درصورتی‌که به نوشتن آثار متقدمین پرداخته‌اید، معرفی تألیفات خود جایی نخواهد داشت. 

اما روش دومی که نویسنده را قادر خواهد ساخت تا نظر خود را به خواننده انتقال دهد، در چگونگی نگارش و چینش مطالب است. لذا در «ایده‌های تألیف» می‌توان مخاطبان را به‌آسانی و غیرمستقیم با نظرات خود آشنا ساخت. بدین معنا که مؤلف از کجا شروع کند. نقطه‌ی عزیمت او چه باشد. باشد. مطلب به کجا ختم شود و به چه شکل پرورانده شود که این‌ها در دست نویسنده است و می‌تواند دیدگاه‌های خود از این طریق به خواننده‌اش منتقل کند.

 البته این مسئله نباید بسیار عیان بوده و حالت صدور بیانیه به خود گیرد؛ یعنی هیچ‌گاه نویسنده آشکارا اظهار موافقت و یا مخالفت با مسئله‌ای ننماید. هرچند نمی‌توان به‌عنوان یک شخص بی‌طرف، مقاله‌ای را نوشت؛ چراکه ناگزیر در تمام مراحل نگارش اعم از نوع انتخاب منابع، گزینش مطالب و … ناخودآگاه نظر خود را به خواننده انتقال می‌دهید. بر همین اساس است که یک موضوع یکسان در دانشنامه‌های مختلف، تفاوت‌های زیادی با یکدیگر دارند که به سبب برخورداری از نویسندگانی با دستگاه‌های فکری متفاوت است؛ اما به‌هر‌حال اشکال‌گیری و رد کردن نظری و اثبات دیدگاهی دیگر، در کتاب‌ها صورت می‌گیرد و چنین روشی در مقالات دائره‌المعارفی مرسوم نیست.

 ناگزیر باید بار دیگر تأکید کنم که می‌توان با مرور بر ادبیات و آراء موجود، گونه‌شناسی ‌و بیان سیر تاریخی اقوال مختلف، نظر برگزیده را به مخاطب القا نمود. به‌عنوان‌مثال، زمانی که محقق اعلام می‌دارد که فلان نظر از قرن هفتم به بعد رواج یافته است، سستی آن دیدگاه را نسبت به آراء متقدم نشان می‌دهد؛ بنابراین دیگر جایی برای گزینش صریح و مستقیم نمی‌ماند. 

در این هنگام فردی پرسید که آیا با این روش، مخاطبان دچار سردرگمی نخواهند شد؟ دکتر پاکتچی در پاسخ به این نکته اشاره کرد که باید مخاطبان دائره‌المعارف را بشناسیم؛ یعنی باید بدانیم که چه مخاطبی و با چه هدفی به مقالات دائره‌المعارفی مراجعه می‌کند. چراکه ما کتاب اصول عقاید و یا رساله توضیح‌المسائل نمی‌نویسیم. لذا اگر خواننده در مسئله‌ای مانند وضو دچار اشکال باشد، وظیفه دارد طبق فتوای مرجع خود در رساله او عمل کند؛ ولی در مدخل وضو به چنین نیازی پاسخ داده نخواهد شد. همچنین عقیده صحیح در باب عصمت را نمی‌توان در دائره‌المعارف پیدا کرد. بلکه شایسته است خواننده در کتبی متناسب با سواد خود، به دنبال این مسئله باشد. مقاله‌ی عصمت در دانشنامه تنها بیان‌گر آرائی است که در این باب مطرح شده و به تیپ‌شناسی و گونه‌شناسی آن‌ها می‌پردازد؛ چنان‌که درجات عصمت و موافقان و مخالفان این موضوع را برمی‌شمارد؛ اما هرگز اعلام نمی‌دارد که این باور صحیح و آن اعتقاد نادرست است.

 این بحث که برای مخاطبان چالشی می‌نمود، به این سؤال رسید که جایگاه داوری در مقاله را چگونه تعریف می‌کنید. استاد در پاسخ به دو نوع داوری اشاره کردند. اول آن‌که در ادبیات نگارشی خود، رویکردی «عقیده‌گویانه» به خود گرفته و اعلام نماییم که نظر درست چنان است و نظرات دیگر مردود می‌باشد. این داوری جایی در آثار دائره‌المعارفی ندارد؛ اما می‌توان دست به داوری روش‌شناختی و منبع شناسانه زد؛ یعنی بگوییم فلان نظر در منابع متقدم وجود ندارد. طبیعی است که این نوع از داوری در مقالات دانشنامه‌ای حضور دارد.

 سپس شخصی از حضّار اشاره‌ای به سیاست‌های کلان دانشنامه نمود. آنجایی که یکی از رویکردهای دانشنامه، پاسخ‌گویی به شبهات است؛ یعنی در عین آن‌که دانشنامه مستقیماً به شبهات نمی‌پردازد؛ ولی در نگارش و چینش مطالب به دنبال پاسخ گوی به ‌آن‌هاست. این رویکرد چگونه با روشی که مطرح می‌کنید، سازگار است؟ 

دکتر پاکتچی در پاسخ اظهار داشت که این مطلب در کارگاه قبل تبیین شده است، اما برای جواب دادن به این نکته لازم است برخی مسائل گذشته را با عبارتی دیگر مرور کنیم. کلام فصیح و بلیغ آن است که به اقتضای مقام و حال مخاطب باشد و ادبیات دائره‌المعارفی اقتضا نمی‌کند که شما مستقیماً و عریان به دفع شبهات بپردازید؛ لذا برای پاسخ‌گویی به آن‌ها باید کتابی در این زمینه بنگارید. هرچند اعتقاد این‌جانب بر آن است که شاید دفاع از دین و تشیع در قالب دائره‌المعارف، تاثیر افزون‌تری نسبت به وعظ و خطابه و ردیه‌نویسی داشته باشد. چراکه اگر ادبیات تند و همراه با تعصب درون‌گروهی کنار گزاشته شود، می‌توان اثر بیشتری را در میان مخاطبان برون‌گروهی مشاهده کرد.

 مقاله «توسل» با همین نگاه از سوی بنده نگاشته شد. همان‌طور که می‌دانید آثار فراوانی در این حوزه انجام‌شده است؛ اما این مقاله نیز با روش دائره‌المعارفی تألیف گشت؛ لذا در این مدخل اثری از جملاتی نظیر «من با فلان نظر موافقم» و یا «بنده با این دیدگاه مخالفم» نمی‌بینید. لحن و ادبیات مقاله تاریخی و تبیینی است و شکل جانب‌دارانه، مدافعانه و جدلی نگرفته است. درعین‌حال بنده بر این باور هستم که این اثر می‌تواند پاسخ‌گوی شبهات وهابیت باشد و به‌خوبی این پیام را منتقل ساخته است که آنان دچار بدفهمی و یا غرض‌ورزی در این موضوع شده‌اند.

 اساساً مأموریت دائره‌المعارف آن است که گروه‌هایی از مخاطبان را هدف قرار دهد که اهل مطالعه‌ی آثار تبلیغی نیستند و یا نسبت به این مسائل مواضع خاصی دارند. اعتقاد ما بر این است ائمه و باورهای شیعه‌ی امامیه آن‌قدر ناب، واضح و شفاف هست که احتیاجی نیست تا بر جذابیت آن بیفزاییم؛ بلکه آن‌ها به‌اندازه کافی جذاب هستند.

 حال به بحث اصلی خود بازگردیم. یکی از موارد اختلافی در موضوع این جلسه، تصرف ائمه (ع) در کائنات و ولایت تکوینی ایشان است. به‌عنوان‌مثال در برخی از روایات چنین آمده است که زمین در آستانه واقعه عاشورا از امام اجازه خواست تا دهان باز کند و تمام لشکر یزید را فرو ببلعد. این درخواست با پاسخ منفی امام روبرو شد و ایشان چنین می‌خواست تا اتفاقات، روال طبیعی خود را طی کنند. حال سؤال اینجاست که آیا این مسئله باید در مقاله امام حسین (ع) بیاید یا خیر؟ در همین‌جا باید بگویم که این موضوع در مقاله امام حسین (ع) در دائره‌المعارف بزرگ نیامد که علت آن به سیاست‌های کلان آن مجموعه برمی‌گردد. سیاست‌هایی که به تعیین خطوط قرمز پرداخته و مرزهای غلو یا تقصیر را مشخص ساخته است.

 3 (1) 

البته می‌توان در برخی از موارد به چنین موضوعاتی پرداخت. مثلاً به شبهه مطلاق بودن امام مجتبی (ع) در مقاله امام حسن (ع) در دائره‌المعارف بزرگ اشاره شد؛ اما تأکید گشت که هرچند این مطلب که در برخی از منابع انعکاس یافته است، ولی با باورهای شیعه و نگاه «الگوگونه» شیعیان به امام ناسازگار است.

 دکتر صفری در این هنگام افزودند که در دانشنامه اهل‌بیت (ع) نیز سیاست‌گذاری‌های مشخصی در این موارد وجود دارد. چنان‌که دو فیلتر نیز برای اتقان هرچه بیشتر کار وجود دارد. 

سپس دکتر پاکتچی به موضوع دیگری دراین‌باره اشاره کردند و آن «مباحث ملحق در کلام» بود. ایشان در توضیح این بحث به پاره‌ای از این مسائل اشاره کردند که به‌خودی‌خود جنس کلامی ندارند اما به مباحث کلامی مرتبط بوده و به آن‌ها ملحق می‌شوند. لذا دانشنامه اهل‌بیت (ع) باید در این موارد سیاست‌های واحد و روشنی را اتخاذ کند. به‌عنوان نمونه می‌توان به مواضع یک شیعه نسبت به خلفا و مخالفین، فدک، تزویج ام‌کلثوم به خلیفه دوم و صلح امام حسن (ع) اشاره کرد.

4 (1)

 از باب مثال می‌توانید متنی را در تصویر زیر مشاهده کنید که به تبیین موضع ما نسبت مخالفان و خلفا پرداخته است.

 4.1
 

به هر صورت نمی‌توان از کنار این موضوعات به‌سادگی عبور کرد؛ چراکه مثلاً در موضوع فدک، یک موضع نامناسب می‌تواند کار را به تکفیر و تفسیق و امثال آن بکشاند. 

از دیگر مباحث مرتبط با باورهای اعتقادی و اجتماعی، «مباحث باور تلقی شده» است. در توضیح باید گفت برخی از مسائل در صورت تبیین مشکلی را ایجاد نمی‌کنند؛ ولی زمانی با معضل روبرو خواهیم بود که ندانیم با چه پدیده‌ای روبرو هستیم. لذا در مقالات و کتاب‌هایی که درباره‌ی معصومین (ع) نگاشته شده است، به برخی از مسائل برخورد می‌کنیم که به‌عنوان یک باور تلقی شده است؛ اما باید دید که ریشه‌های کلامی آن کدام است و چه‌بسا زیرساخت‌های اعتقادی آن قابل‌بررسی و تأمل باشد. 

یک از باورهای مشهور در میان ما آن است که ائمه هیچ تفاوت شخصیتی با هم نداشته و در خلقیات، کردار و رفتار هیچ تفاوتی وجود ندارد. این نگره به سبب تعمیم حدیثی است که ائمه را نور واحد می‌داند. برخی از دوستان اصرار دارند که تمام تفاوت‌ها را به مخاطبان و بافت محیطی برگردانند. با تمام استعاذه برای روشن شدن این اعتقاد ناچاریم این مثال را بیان کنیم که ما ائمه (ع) را در باور خود دوازده رُبات در نظر گرفته‌ایم که همه از سوی یک کمپانی ساخته شده و با یک شکل و سیستم‌عامل و همچنین عملکردی کاملاً یکسان می‌باشند و العیاذ بالله خداوند یک‌به‌یک آن‌ها را روشن می‌کند و تفاوت‌ها تنها در تنوع مخاطبین است.

 درستی یا نادرستی این باور، موضوع این جلسه نیست اما آنچه اهمیت دارد این است که برهانی در کتاب‌های کلامی برای این موضوع اقامه نشده است و این مسئله تنها از مشهورات است. حال آن‌که چه‌بسا تفاوت خلق‌وخوی اهل‌بیت (ع) لازمه‌ی هدایت بشری باشد که خلقیات متفاوتی از یکدیگر دارند و لذا به الگوهای متفاوتی نیز نیاز دارند. شما اگر تاریخ اسلام را ملاحظه فرمایید به این نکته می‌رسید که برخی مجذوب شخصیت امام حسین (ع) و یا امام رضا (ع) و یا امام کاظم (ع) و … بوده‌اند. اساساً اگر ویژگی‌های متفاوت هر امام، منافاتی با امر عصمت، امامت و تبلیغ نداشته باشد چه اشکالی در روحیات مختلف وجود دارد؟ مقتضای بشر بودن نیز همین مطلب را اقتضا می‌کند. چنان‌که در تاریخ چنین آمده است که امام حسن (ع) اشبه خلق در صورت و سیرت به رسول خدا (ص) بوده است. این شاهدی است که نشان می‌دهد بین حسنین (ع) هم تفاوت‌های وجود داشته است.

 این مسئله مشهور در نزد عوام است و با دیدگاه مشهور که علما و مذهب بر آن تأکید دارند، متفاوت است. هرچند لازم نیست این مسائلی که باور تلقی شده، به‌صورت روشن در مقاله آمده و بطلانش اعلام شود؛ بلکه باید در نزد نویسنده حل‌شده باشد.

 به‌هرحال لازم است در ابتدا موضع خود را با این موضوع مشخص سازیم؛ زیرا بسیار مشاهده شده است که تا تحلیل‌های مقاله‌ای درصدد تبیین ویژگی‌های یک امام برمی‌آید، بلافاصله یک جریان مخالف شروع به اعتراض می‌کند که مگر ائمه (ع) شخصیت‌های متفاوتی داشته‌اند؟

 از دیگر مشهورات آن است که اهل‌بیت (ع) در صورت امکان قصد قیام داشته‌اند و اگر قیامی صورت نگرفته است، تنها بدین خاطر بود که امکان قیام وجود نداشت. این ادعا نیز خالی از اسناد تاریخی و کلامی است. ولی باور به این نگره، می‌تواند در نگارش مقاله یک امام بسیار تأثیرگذار باشد. به‌عنوان‌مثال وقتی نویسنده مقاله امام هادی (ع) از این عقیده برخوردار باشد، تمام همت خود را در خلق تصویری به کار می‌گیرد که نشان دهد امام همواره در حبس و فشار بوده است و اگر این موانع کنار می‌رفت، امام به‌سرعت قیام می‌کرد. در مقاله امام صادق (ع) نیز این ذهنیت بسیار تأثیرگذار خواهد بود. چراکه نویسنده می‌کوشد تا عاملی مانند تقیه، خوف و امثال آن را برای عدم قیام بیابد. حال آن‌که امویان در اواخر دوران خود، درنهایت ضعف بوده و تقیه اساساً معنا ندارد. من در اینجا نمی‌خواهم حکمی صادر کنم؛ اما باور به این عقیده و یا عدم باور سبب خواهد شد که دو گونه مقاله کاملاً متفاوت نوشته شود.

 از دیگر چالش‌های همگون می‌توان به این عقیده اشاره کرد که اعیان ائمه (ع) برای شیعیان از ابتدا تعیین‌شده و کاملاً مشخص بود. البته ذکر این نکته ضروری است که در اینجا منظور ما تشکیک در این باور نیست که نزد خداوند، پیامبرش (ص)، اهل‌بیت (ع) و حتی یاران خاص ایشان معصومان (ع) مشخص و معین بودند؛ بلکه نگاه ما به عموم شیعیان است و سؤال اینجاست که آیا از همان آغاز نام تک‌تک امامان (ع) به آن‌ها گفته‌شده و تمام شیعیان با همه‌ی اهل‌بیت (ع) کاملاً آشنا بودند. حال باید سؤال کرد که چرا وقتی امام صادق (ع) از دنیا رفت، برخی دنبال عبدالله بن افطح رفتند و یا جریانی محمد بن اسماعیل را پذیرفتند. چنان‌که عده‌ای نیز با امام کاظم (ع) بیعت کردند؟! لذا اعتقاد به این نگره، ساختار مقاله را متحول می‌کند.

 یکی از موضوعات باور تلقی شده آن است که توطئه سازمان‌یافته علیه پیامبر (ص) و ائمه (ع) وجود داشته است که از این باور با نظریه «توطئه» یاد می‌شود. البته شکی نیست که به شکل «موجبه جزئیه» علیه اهل‌بیت (ع) توطئه‌هایی صورت گرفته است که حتی گاه منجر به شهادت ایشان می‌شد؛ اما اشکال در «موجبه کلیه» است. بدین معنا که بخواهیم هر اتفاقی در زندگی معصومین (ع) را بر اساس کشف توطئه تحلیل کنیم. این باور هم در کیفیت نگارش مقاله بسیار اثرگذار خواهد بود. 

روایت «ارتد الناس الا ثلاثه» از دیگر موضوعاتی است که جای تأمل دارد. آیا این گفته را باور کنیم و یا آن را حدیث مشهوری بدانیم که شاید چندان صحیح نباشد. روایتی که حتی عمار را جزء این سه نفر نمی‌داند و از او با تعبیر «ارتد ثم رجع» یاد می‌کند. پذیرش این خبر کل تحلیل ما راجع به رسول خدا (ع)، امیر مؤمنان (ع) و اصحاب رسول خدا را متحول خواهد کرد. در آن صورت تبیین ما از اصحاب آن خواهد بود که عده‌ای از انسان‌های ناجوانمرد، «نان به نرخ روز خور»، بی‌ثبات و برخوردار از ده‌ها صفت زشت دیگر حول پیامبر جمع شده بودند و منتظر فرصتی بودند که مرتد شوند. در این میان تنها سه و یا نهایتاً چهار نفر توانستند مسیر درست را طی کنند؛ یعنی کل محصول تبلیغ پیامبر (ع) همین چهار نفر بودند.

 5 (1)

 در این هنگام یکی از حضار سؤال کرد که در موارد تعارض میان کلام و تاریخ چه پاسخی دارید؟ پاکتچی در جواب گفت: گاهی صورت‌مسئله اشکال دارد. بدین معنا که بسیاری از عقاید کلامی ریشه تاریخی دارند که می‌توان به باور ما در مورد جمل و صفین و حتی مسئله خلافت و … اشاره کرد. لذا رابطه‌ی عمیقی میان کلام و تاریخ وجود دارد و بسیاری از پرسش‌های کلامی با تاریخ حل خواهد شد. به‌عنوان نمونه آیا مسئله حکومت یکی از شئون لاینفک امامت است؟ در چه زمان‌هایی هست و در چه زمان‌هایی نیست؟ لذا لازم است برای پیدا کردن پاسخ این سؤال‌ها به سراغ تاریخ رفته و این موارد از زندگی ائمه (ع) استخراج کنیم. 

بنابراین زندگانی و سیره معصومان (ع) قسمتی از استدلال کلامی ما را تشکیل می‌دهد. نباید این‌گونه فکر کرد که لازم است در ابتدا تمام تصمیم‌های خود را راجع به مسائل اعتقادی و کلامی بگیریم و سپس با تاریخ مواجه شویم و سیره اهل‌بیت (ع) ائمه را بررسی کنیم. در این صورت دیگر احتیاجی به واقعیت نخواهیم داشت و خود برای ایشان زندگانی خاصی را ترسیم کرده و بقیه را ساخته‌ی جاعلان می‌دانیم. 

باور به شهادت تمام ائمه به‌جز امام عصر (ع) که از خبر «ما منا الا مسموم او مقتول» ریشه می‌گیرد، از انگاره‌هایی که در نزد تمام علما ثابت نیست و در این موضوع اختلاف است. به‌گونه‌ای که شیخ صدوق این مطلب را از اعتقادات شیعه می‌داند و از سوی دیگر شیخ مفید صراحتاً اعلام می‌کند که ما اطمینانی به شهادت تمام ائمه نداریم.

 6 (1) 

جالب است که در تقویم‌ها درگذشت تمام معصومان (ع) درگذشت مساوی با شهادت است. آیا این مسئله به‌عنوان یک اصل کلامی به اثبات رسیده است؟ آن‌هم در حالی یک متکلم بزرگ مانند شیخ مفید در این مسئله تردید کرده است.

 6.1

 درهرحال باور به این موضوع مقاله را کاملاً متحول می‌کند. چراکه اگر باور به شهادت یک امام داشته باشیم، باید قبل از آن‌هم اتفاقاتی افتاده باشد که لازمه آن‌ها این است که آن بزرگوار را شهید کنند. «فخر‌الدین طریحی» در کتاب «جامع‌المقال» جدول‌هایی از تمام معصومان (ع) تهیه کرده است که اطلاعات شرح‌حالی آنان در خانه‌های جدول قرار گرفته است که بخش با عنوان «نام قاتل» وجود دارد. لذا در مواردی که قاتل مانند ابن ملجم و شمر نبوده و کاملاً مشخص نیست؛ نام خلیفه وقت آمده است.

 دکتر صفری سؤالی در مورد نقش «اعتقادنامه‌ها» پرسید و این‌که کتاب‌هایی مانند اعتقادنامه صدوق و … می‌توانند به‌عنوان اعتقادات شیعه تلقی شوند یا خیر؟ 

استاد پاکتچی در پاسخ چنین گفت: برخی از کتاب‌هایی که به نام اعتقادات نوشته شده است، برای کسانی است که به‌نوعی «تقریر» در اصول دین را پذیرفته‌اند. بدین معنا که کتاب اعتقادنامه به‌عنوان نوعی از رساله توضیح المسائل عقایدی نگاشته می‌شود. به‌عنوان‌مثال، شیخ صدوق اعتقادات خود را به‌گونه‌ای ننوشته است که شما آن‌ها را با استدلال ثابت کنید؛ چراکه مبنای او روایی است؛ اما شیخ مفید و طوسی باورهای مکتب شیعه را بر اساس استدلال پایه‌گذاری و صیقل داده و علمای حِلّه همان مسیر را دنبال کرده‌اند؛ ولی مسیر شیخ صدوق چندان مورد پذیرش قرار نگرفته است. بعدها علامه مجلسی مسلک شیخ صدوق را در پیش گرفته و حتی پا را فراتر می‌گزارد. به‌گونه‌ای که ایشان در کتاب اعتقادات خود، باور به عالم «ذر» را یکی از باورهای مسلم شیعه می‌داند. این در حالی است که در آثار سید مرتضی و دیگران، اعتقاد به عالم ذر یکی از باورهای غلات شناخته شده استبه‌هرحال از نظر تاریخی روش عقل‌گرای شیخ مفید و طوسی، مبنای اکثر امامیه در طی قرون متمادی بوده است. هرچند در عصر حاضر تأثیر بیشتری از جریان «اخباری» داشته‌ایم.

 یکی از مباحثی که به شکلی مبانی در مطالعه زندگی معصومین (ع) و در مسائل کلی سیره اهمیت بسزایی دارد، موضوع «اغراض نبوت و امامت» است. این مسئله در آثار کلامی کلاسیک وجود دارد و امروزه در نیز تحت عنوان «احتیاج بشر به دین» و «انتظارات بشر از دین» در کلام جدید انعکاس یافته است. لذا این وال به‌طورجدی مطرح است که آیا قرار است دین همه نیازهای ما را برطرف کند و یا تنها تأمین برخی از نیازها بر عهده دین است؟ مثلاً در دنیای امروز چند صد هزار ستاره، شناسایی و اسم‌گذاری شده است. آیا انتظار می‌رود که دین بیاید و تک‌تک این ستاره‌ها را به ما معرفی کند و اعلام نماید که کدام ستاره حاوی آب است؟ و یا اتمسفر دارد و یا ندارد؟ کدام‌یک از این‌ها نور از خود دارد و کدام از دیگری می‌گیرد؟ و یا این‌که دین به‌صراحت اعلام دارد که عناصر موجود در جدول «مندلیف» چه عددی و چه مقدار جرم اتمی دارند؟

 زمانی که مثال‌هایی تا این حد مبتذل زده شود؛ همه به‌اتفاق خواهند گفت که دین عهده‌دار بیان این مطالب نیست؛ اما در بسیاری از این موارد، تصمیم‌گیری دشوار خواهد بود و آن زمان است که موضوع اغراض نبوت و امامت کلیدی می‌گیرد. برخی از اغراض چون برقراری قسط در زمین، کندن ریشه شرک و پرستی، تزکیه و آموزش کتاب و حکمت به‌صراحت در قرآن و برخی از روایات آمده است؛ اما اگر بخواهیم سیره معصومین (ع) را به‌درستی درک کنیم، باید بدانیم که آن‌ها برای چه آمده‌اند؟ این موضوع یکی از چالش‌هایی بود که در نگارش مقاله امام صادق (ع) با آن روبرو بودیم.

 کتاب «مغز متفکر شیعه» از «ذبیح‌الله منصوری» مثال خوبی است برای منبعی که انتظار از یک معصوم (ع) را بسیار بالا می‌برد. البته این کتاب بیشتر نیمه رمان است تا یک منبع علمی. امام صادق (ع) به‌عنوان مؤسس مکتب جعفری در زمان شکل‌گیری مذاهب کلامی و فقهی، مبانی امامیه را تبیین کرد و مذهب جعفری را شکل داد. این فعالیت‌ها با مسئله اغراض نبوت کاملاً سازگار است؛ اما سؤال اینجاست که آیا از امام انتظار می‌رود که سرعت نور را گفته باشد؟ و یا شاگرد خصوصی به نام «جابر بن حیان» و با آموزش مبانی علم شیمی به او، این دانش را پایه‌گذاری کند؟ دانشی که هزار و اندی سال بعد توسط «لاوازیه» به شیمی جدید بدل شود. درحالی‌که فقه، کلام، اخلاق و یا تفسیر که از آموزه‌های قطعی ائمه است، به‌سرعت و در همان زمان شکل گرفت و شکوفا شد. اساساً امام صادق به‌عنوان حجت خدا در روی زمین قرار بود چه کاری انجام دهد؟ اگر این موضوع به‌درستی مشخص نشود حتی ممکن است به امام نسبت کم‌کاری دهند که چرا مثلاً در علم ژنتیک وارد نشده است.

 این گفته‌ها ممکن است در نگاه اول، «هو کردن» به نظر رسد؛ اما اگر به دنبال بررسی زندگی یک امام هستیم، باید بدانیم که به دنبال چه می‌گردیم. لذا اگر به موردی برخورد کردیم که با یافته‌های جدید علمی مطابقت داشت، شتاب‌زده موضوعی را به امام نسبت ندهیم و درصدد تحلیل موارد دیگر بر این اساس نباشیم. چراکه اغراض بشر از دین جزو مفاهیم بنیادی است که باید در قرآن و یا اخباری که تا حدی به تواتر معنوی رسیده‌اند، انعکاس یابد؛ بنابراین روایت و خبر واحدی در منبعی تا حدی ناشناس، نمی‌تواند مبانی ما از اغراض نبوت و امامت را تغییر دهد. درهرحال این مسئله یکی از مباحثی است که در نگارش مقاله بسیار تأثیرگذار است.

 7

 در خاتمه باید به موضوع «ویژگی‌های سیره پژوهی معاصر» نیز اشاره کنیم. پژوهش‌های سیره‌ای در عصر حاضر نظام‌مند شده و روشی علمی به خود گرفته است. این در حالی است که در قرون گذشته، سیره نگاران دست به جمع‌آوری یک سری از روایات در مورد رسول خدا (ص) و ائمه (ع) می‌کردند و کمتر با این موضوع به‌عنوان یک علم برخورد می‌کردند و تلاش می‌نمودند تا با جرح‌وتعدیل‌های نظام‌مند، تصویری یکپارچه و منسجم از زندگی پیامبر (ص) و یا یک امام را ارائه دهند.

 می‌توان در یک دسته‌بندی، مطالعات سیره‌ای در عصر حاضر را در چهار گروه تقسیم کرد: 

گروه اول کسانی هستند که با رویکرد سیستمی به مبانی کلامی در حوزه سیره قلم زده‌اند. در این دسته می‌توان به بزرگانی چون علامه عسکری و علامه جعفر مرتضی عاملی اشاره کرد. این دو محقق با وجود تفاوت‌های فراوانی که در بحث‌های روشی با یکدیگر دارند، از یک نقطه اشتراک برخوردارند و آن رویکرد سیستمی در مواجهه با سیره با نگاه به مبانی کلاسیک کلامی است. بدین معنا که در مسیر مبانی کلاسیک کلامی به سراغ تاریخ آمده و اطلاعات تاریخی را تحلیل می‌کنند و قصد مقابله با این مبانی را ندارند. 

رویکرد سیستمی بدین معناست که این‌ها نگاه موردی به تاریخ ندارند. مثلاً اگر در تحلیل خود به جعل در احادیث برسند، یک طیف و نه یک مورد را رد خواهند کرد که می‌توان این روش را در کتاب ۱۵۰ صحابه دروغین علامه عسکری مشاهده کرد. این نوع نگاه را در هیچی اثری از قرون گذشته مشاهده نمی‌کنیم. در این‌که محققی تلاش کند تا بر کل میراث گذشته نظمی را حاکم کند و همه را در یک ظرف دیده و به دنبال بررسی موردی نباشد. صاحبان این روش به دنبال نظامی کلان هستند که هر آنچه مربوط به سیره پیامبر (ص) و ائمه (ع) می‌شود را ارزش‌گذاری و تبیین کنند.

 استاد صفری در این هنگام برای فهم بهتر مطلب عبارتی را به کار گرفتند که مورد تأیید دکتر پاکتچی نیز قرار گرفت و آن عبارت بود از: «کلام را بساز؛ تاریخ خود ساخته خواهد شد». سپس دکتر پاکتچی چنین توضیح دادند که در گذشته به‌نوعی این کار انجام می‌گرفت؛ اما به‌صورت موردی بود. مثلاً زمانی که با حدیثی در کتب روایی خود برخورد می‌کردیم که در تأیید خلافت شیخین بود؛ به‌راحتی آن را حمل بر تقیه می‌کردیم؛ اما این روش کل یک مجموعه را مورد بررسی قرار نمی‌داد و نظامی برای اعتبار سنجی آن ارائه نمی‌کرد.

 دسته دوم کسانی هستند که رویکردی تحلیلی در عین پایبندی به مبانی کلاسیک کلامی دارند که می‌توان به سید جعفر شهیدی در این دسته اشاره کرد. تفاوت بین دسته اول و دوم ازاین‌جهت خواهد بود که در گروه اول، مبانی کلامی نقطه عزیمت هستند و مورخ ابتدا مبانی کلامی خود را تبیین می‌کند و سپس به دنبال رویکرد سیستمی خود خواهد رفت؛ اما در طیف دوم، مبانی کلامی مورخ او را به‌پیش نخواهند برد و او برای پیگیری مباحث خود از روش‌های تاریخی استفاده می‌کند؛ هرچند مبانی کلامی به‌عنوان خط قرمز وجود داد؛ یعنی درجایی که تحلیل‌ها با خطوط قرمز در تعارض باشد، از آن‌ها عدول می‌کند. گروه اول در حقیقت متکلمانی هستند که به مسائل تاریخی علاقه‌مند هستند؛ اما گروه دوم مورخانی هستند که نمی‌خواهند ازلحاظ مذهبی مرزها را رد کنند. به عبارتی عامیانه می‌توان گفت که در گروه اول مبانی کلامی «گاز» هستند و همین مبانی در گروه دوم حکم «ترمز» را دارند. 

گروه سوم کسانی هستند که از کلام سنتی به‌سوی کلام جدید حرکت کردند که شاخص این عزیمت، بسط و تحلیل تاریخ بر اساس اغراض نبوت و امامت است که می‌توان به شهید مطهری و شهید صدر اشاره کرد. البته باید گفت که منظور از کلام جدید، معنای اصطلاحی آن نیست؛ بلکه کلامی است که حاضر است برخی از مسائل خود را بسط دهد و به‌نوعی خود را به‌روز کند. لذا مشاهده می‌کنید که مطالب شرح تجرید در مورد اغراض نبوت و امامت بسیار اندک است؛ ولی این مسئله در آثار شهید مطهری مانند سیره نبوی بسیار بسط یافته است. نوشته‌ی چندسطری شرح تجرید نمی‌توانست به شما یک دید تاریخی دهد؛ اما زمانی که کتاب هرچند کوچکی به نام «پیامبر امی (ص)» می‌نگارید و امی بودن پیامبر را مورد تجزیه‌وتحلیل قرار می‌دهید، قادر خواهید بود با آن نگاه به تحلیل سیره نبوی (ص) بپردازید. همین مسئله را می‌توانید در موضوع «خاتمیت» و … دنبال کنید. تفاوت این گروه با دسته‌های قبل در سرمایه‌گذاری در جهت بسط علم کلام است؛ هرچند این گروه رویکرد سیستمی به منابع ندارند.

 گروه چهارم را سیره پژوهانی تشکیل می‌دهند که مواجهه «دگر اندیشانه» با سیره داشته و نگاه غیرمتعارفی به مسائل امام شناسی دارند. آنان از باورهای سنتی و جریان رایج به‌صراحت عدول کرده‌اند؛ هرچند لزوماً کج‌اندیش نیستند که می‌توان به صالحی نجف‌آبادی در کتاب «شهید جاوید» اشاره کرد. نقطه‌ی اشتراک این گروه با گونه‌های قبلی در این است که تاریخ آنان به‌شدت متأثر از کلام است؛ اما با رویکردی که از مبانی مشهور کلامی فاصله دارد.

 8 

استاد در پایان جلسه اعلام نمودند که اسلایدهای دیگری نیز برای این جلسه آماده شده بود که فرصت تبیین آن‌ها فراهم نشد.

منبع دانشنامه اهل بیت