شب نوزدهم ماه مبارک رمضان حجت الاسلام کاشانی در سخنرانی به موضوع مهم «آسیب شناسی؛ چرا ما منتظر نیستیم و در تب انتظار نمی سوزیم؟» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- عام کردن عنوان اهل بیت علیهم السّلام و معرّفی مصداق غلط در مکتب خلفا
- عدم برخورد خلیفهی دوم با ابن عبّاس
- مجازاتهای بدون اعلام قبلی در دوران حکومت خلیفهی دوم
- تعبیر امیر المؤمنین علیه السّلام از نحوهی حکومت خلیفهی دوم
- علّت عدم برخورد خلیفهی دوم با ابن عبّاس
- ثقلین: کتاب و اهل بیت
- کوتاه بودن دست جامعهی شیعی از امام علیه السّلام
- سنّت رافع اختلاف نیست
- عظمت جایگاه امام علیه السّلام در مقابل با سنّت
- عدم احساس خلأ نسبت به وجود امام زمان علیه السّلام
- ناامیدی از ابنای بشر و ندبه برای امام زمان علیه السّلام
- عدم احساس آرامش در دوران غیبت
- مختل شدن فهم از قرآن توسّط جریان سقیفه
- قرآن رافع اختلاف نیست.
- مظلومیّت امیر المؤمنین علیه السّلام در بیان فضایل ایشان
- سرّ تواضع اهل بیت در برابر خدا
- عظمت امام حسین علیه السّلام در نظر حضرت عبّاس علیه السّلام
- معرفت حضرت عبّاس علیه السّلام علّت عظمت شخصیت او
«إِلَهِی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۱]
قبیلهگرایی و اقدام بر علیه جایگاه اهل بیت، دو اقدام خلفا بر علیه اهل بیت علیهم السّلام
بحث امشب در ادامهی مباحث گذشته است ولی یک مقدار دقّت لازم دارد که بنده هم بدون تقیّه راحت صحبت بکنم؛ این قسمت امشب خیلی بحث حساس مهمّ اعتقادی است. خود آن یک بحث مستقل است. عرض کردیم اهل بیت علیهم السّلام در زمینههای قیام سیّد الشّهداء صلوات الله علیه به آدرس سقیفه دادند. اگر هم آدرس سقیفه نمیدادند ما که بررسی میکنیم، خود ما مییابیم. گاهی اهل بیت به حکم عقل ارشاد میکنند. یعنی عقل ما هم بررسی بکند، عقل عقلا هم بررسی بکند، مییابد تحقیق بکند، پیدا میکند. آنها هم ارشاد میکنند که دیگر خیال ما راحت بشود. آنطور که بنده شمردم ۱۹ تا اقدام.. ممکن است این ۱۹ اقدام را محقّق و بزرگواری بررسی بکند، دو تا از آنها را یکی بکند یا حتّی بیشتر پیدا بکند از این بیشتر بشود. این عدد مقدّسی نیست. آنقدری که ما شمردیم مکتب خلفا ۱۹ تا اقدام انجام داده است که دردهای بیدرمان جامعهای است که در آن حسین بن علی صلوات الله علیه کشته میشود.
یکی از آنها مسئلهی قبیلهگرایی بوده است که به اندازهی فرصت خود یک چند شبی به آن پرداختیم. یکی دیگر از آنها که بسیار بسیار مهم است بحث جایگاه اهل بیت است. بحث امشب از این جهت مهم است که بین ما شیعیان هم اختلال وجود دارد. نه بزرگان و علما، بعضیها مثل من هستند ممکن است در فهم آن اختلال پیدا بکنند. شب گذشته عرض کردیم رسول خدا برای اینکه ما بفهمیم چه کار باید بکنیم، فرمودند: کتاب و اهل بیت. فقط هم ثقلین نفرمودند، حدیث سفینه هم فرمودند، حدیث اهل بیت امان زمین و آسمان هستند، نجوم السّماء هستند. روایات فراوانی در مورد اهل بیت فرمودند، یکی از آنها ثقلین که خیلی اهمّیّت دارد.
عام کردن عنوان اهل بیت علیهم السّلام و معرّفی مصداق غلط در مکتب خلفا
بسیار هم روی مصداق آن کار کردم که شب گذشته عرض کردیم معنی لغوی آن چه است و مکتب خلفا برای اینکه اهل بیت را از دست مردم بگیرد، برداشت این اهل بیت اصطلاحی را به آن اهل بیت لغوی تبدیل کرد و گفت: همه هستند و چند هزار نفر هستند و محترم هستند و سادات هستند. مرجعیّت، اخذ کردن، نشستن، استفاده کردن، جلو نزدن، عقب نماندن، ملازمه داشتن، پیروی کردن؛ هر چه پیغمبر فرموده بود را خراب کردند. این را که پیغمبر اکرم صلوات الله علیه فرمود: اهل بیت اینطور هستند «وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ»[۲] از آنها جلو نیفتید. آن کسی که میآید به امام حسن علیه السّلام میگوید: شما نستجیر بالله ذلّت آوردی، یعنی جلو افتاده است. خیلیها بودند که جلو افتادند. از اینها عقب نمانید. ما این عبارات را فراوان در ادعیّه و روایات و زیارات خود داریم. چند تا مصیبت بر سر این اهل بیت آوردند. یکی این بود که عرض کردیم عنوان را عام کردند بعد هم مصداق غلط معرّفی کردند. عبّاس عموی پیغمبر را گفتند گرفتار هستی میخواهی به شما باران نمیبارد به سراغ عموی پیغمبر بروید. ادرس غلط به مردم دادند. کلاً هر کجا میخواهند علم را بزنند یک علمکش بیربطی علم میکنند. این قاعدهی آن است.
در جامعهای که امیر المؤمنین علیه السّلام زندگی میکند، به ابن عبّاس علّامه میگوید. ابن عبّاس ۱۳ سال داشته است، پیغمبر از دنیا رفته است. تمام علم خود را از امیر المؤمنین علیه السّلام گرفته است ولی شما به آثار اهل سنّت رجوع بکنید، بگویید: علّامه چه کسی است؟ میگویند: ابن عبّاس است، ابن عبّاس علّامه است.
یکی را به عنوان علّامه معرّفی میکنند که چه بشود؟ که آن علّامهی حقیقی گم بشود. اینقدر در این قم درس است، پانصد نفر، ششصد نفر عالم، فرهیخته شرکت میکنند یک شخصی مثل من را این عزیزهای طلبههای غیر ایرانی که به شدّت مشکل نان دارند، یک ماهی ۲۵۰ تومان به اینها میدهند میگویند نیم ساعت، سه روز در هفته بیا اینجا بنشین. در قم هم که راهها نزدیک است. به شما هم بگویند: نیم ساعت قبل از سر کار بیا اینجا چرت بزن، یک چایی هم میدهیم و ماهی ۲۵۰ هزار تومان هم میدهیم شرکت میکنید. عیدها هم به تو عیدی میدهیم، چه کار میکنیم. بعد آن یکی میگوید: ایشان علّامه است؛ دویست سیصد نفر هم در درس او شرکت میکنند. ما هم ماهی ۲۵۰ تومان به این پای منبریهای خود بدهیم، هزاران نفر شرکت میکنند. وقتی قرار است بیاید ۲۵۰ تومان را بگیرد، دیگر کار ندارد که مخاطب او چه کسی است. چرا مدام سعی میکنی این را علّامه بکنی؟ که بعداً یک کسی دیگر علمکش را با او زمین بزنیم. کم کم خود آن علّامه هم باور میکند که من علّامه هستم، من ده شب به اینجا بیایم، یکی بیاید مدام دست من را ببوسد. من به او بگویم: این کار را نکن. او بگوید: من هر بار این دست شما را بوسیدم، یک میلیارد پول به دست من رسیده است و این لب من به هر سرطانی خورده است شفا پیدا کرده است. یک چهار دفعه این اتّفاق بیفتد خود من هم میگویم: این آقا ما را کشف کرده است. باور میکنم یا دوست دارم که این را باور بکنم. اصلاً یک وقت میبینید چهار نفر را خود من به اینجا میآورم که به شما یاد بدهند که چطور تکریم بکنید. خود او هم کم کم باور میکند و اینها هم کم کم باور کردند. حالا ما این بحث را یک جایی مفصّل بحث کردیم. الآن چون به این بحث ما ربط دارد، اشاره میکنم.
عدم برخورد خلیفهی دوم با ابن عبّاس
نمیخواهم بگویم که خائن است. ابن عبّاس باور کرده بود که ما برای خود کسی هستیم. یکی از آنها را عرض میکنم. خیلی وقتها شده است امیر المؤمنین علیه السّلام آمده است سخنرانی بکند، گفته است: آقا بیزحمت شما حرف نزن، خراب میشود بگذار من حرف بزنم. همین یک نمونه کافی است. بحث این بود که شأن اهل بیت را شکستند. همهی سادات بنی هاشم دنبال مصداق میگردید عمو. ایشان هم پسر عمو. هر کسی میخواست برود با خلیفهی شمارهی دو صحبت بکند، باید نفس را در سینهی خود حبس میکرد. قبل از آن دستشویی میرفت، کمر خود را محکم میبست چون از هر جایی ممکن بود چکی برسد، شلّاقی برسد. کسی جرأت نداشت با او حرف بزند ولی شما بروید در این تاریخ نگاه بکنید ابن عبّاس میرود با او بحث میکند، محّاجه میکند، او را ضایع میکند او هم هیچ چیزی نمیگوید.
من یک وقتی ۲۰ سال، ۱۹ سال پیش گفتم: این حرمت هیچ پیرمردی از اصحاب پیغمبر را نگه نمیدارد. چرا نسبت به ابن عبّاس اینطور است؟ ابن عبّاس او را در جمع ضایع میکند، هر کسی بود این شمارهی دو به سختی او را مجازات میکرد ولی بلند میشود، از جلسه بیرون میرود، به ابن عبّاس چیزی نمیگوید. این فکر من را به خود مشغول کرده بود؛ چرا این شخص با ابن عبّاس خوب است، او را تحمّل میکند؟ البتّه تحمّل میکند یک نمونه عرض بکنم. (ابن عبّاس) میگوید: یک روزی حضرت شمارهی دو میخواست به دستشویی برود -گلاب به روی شما- من نوکر او شدم، آفتابهی او را پر کردم و دنبال حضرت شیخ راه افتادم و بعد گفتم: یک سؤال دارم یک سال است میخواهم بپرسم، نتوانستم. میخواهم ببینی برای چه من متعجّب بودم؛ این تعجّب من بیجهت نیست. ابن عبّاس میگوید: یک سال است میخواهم یک سؤال بپرسم نشده است. هیبت تو اجازه نمیدهد.
مجازاتهای بدون اعلام قبلی در دوران حکومت خلیفهی دوم
هیبت هم خیال نکنید مثلاً یک نور الهی بوده است. اگر شما با هر کسی مواجه بشوید همان جا شما را بزند، برای شما هیبت دارد. هیبت گاهی الهی است. گاهی کتک میخوری، حریم خود را حفظ میکنی. ناگهان بدون اینکه از پیش اعلام بکنند که این کار مجازات دارد، شما انجام بدهی و شما را مجازات بکنند. بگویید: چرا میزنید؟ بگویند: چون مجازات دارد، چون جرم است. میگویید: از چه وقت؟ میگویند: از همین حالا و شما اوّلین مجرم هستید. میگویید: به من نگفتید؟ میگویند: خوب الآن گفتیم. آدمها میترسند. بیمقدّمه شما را شلاق بزنند. بگویید: چرا میزنید؟ بگویند: جرم است. مثلاً طرف داشته با همسر خود در خیابان راه میرفته است، حرف میزدند، با شلاق میزدند. میگفته است: چرا میزنید؟ میگفتند: برای چه داری حرف میزنی؟ میگوید: زن من است. میگوید: زن تو است، در خانه زن تو است. میگوید: محرم هستیم. میگوید: برای خانهی شما است. میگوید: از چه وقت این حکم شده است؟ میگوید: از همین الآن. قبل از آن شلّاق را خورد. قبل از اینکه اعلام بکند.
تعبیر امیر المؤمنین علیه السّلام از نحوهی حکومت خلیفهی دوم
یک جلساتی لازم است ما بگوییم چه زمانی حضرت شمارهی دو شلّاق میزده است بدون اینکه از قبل اعلام بکند که این کار جرم است. شاید ۳۲، ۳۳ مورد است. مثلاً یک جا یک نفر را میزند میگوید: برای چه میزنی؟ میگوید: برای اینکه خوشگل هستی. حالا اینها بسیار زیاد است، باور نکردنی است. ممکن است کسی بگوید داری قصّه تعریف میکنی، مگر یک چنین چیزی میشود. این را خلاصه میکنم. میگویم امیر المؤمنین صلوات الله علیه میفرماید: «فَصَیَّرَهَا (جعلها) فِی حَوْزَهٍ خَشْنَاءََ یَغْلُظُ کَلْمُهَا»[۳] این عبارت امیر المؤمنین علیه السّلام در مورد ایشان است. میگوید: حکومت را انداخت «جَعلها»، «فَصَیَّرَهَا» آن را قرار دارد –ها به خلافت برمیگردد، به حکومت بر میگردد- «فَصَیَّرَهَا (جعلها) فِی حَوْزَهٍ خَشْنَاءَ» این را در یک وادی بسیار خشنی قرار داد. خوب دیگر کسی نفس نمیکشد. «یَغْلُظُ کَلْمُهَا» خیلی درشت حرف میزد و فحّاشی میکرد «وَ یَخْشُنُ مَسُّهَا» لمس او خشن بود و لفظ او غلیظ بود. بد دهان و بزن بهادر بود. «وَ یَکْثُرُ الْعِثَارُ فِیهَا» مدام هم عذرخواهی میکرد، یعنی پر غلط هم بود. پر غلط بود یعنی چه؟ یعنی میزند و بعد میگفت: اشتباه زدم.
من به یاد دارم سوم دبستان بودم؛ آن وقتها اینطور بود، مد بود یک وقت یک کسی صدایی در کلاس درآورد. ناظم آمد یک خطکشهایی بود که اینها را تکان میدادی، تصویر اینها عوض میشد. اینها به این دلیل که انحا داشت خیلی با آن میچسبید. ۵۰ سانتی هم بود. ۳۰، ۴۰ تا کف دست یک بچّه زد. بعد یک دفعه یک نفر خیلی ناراحت شد گفت: آقا ببخشید ما بودیم آن صدا را درآوردیم. این گفت: خوب ۳۰ تا به این زدم، ۴۰ تا به تو میزنم. آقا آن ۳۰ تا را که زدی چه میشود؟ برای چه او را زدی؟ وقتی شما همینطور بیدلیل میزنی، دچار خطا میشوی دیگر.
جامعهای که شما میدانی یک دفعه شما را کتک میزنند، شما را شلاق میزنند، میگویند: اشتباه شد یا میگویند: جرم است. میگویید: از چه وقت؟ میگویند: از همین الآن، مگر نمیدانستی؟ میگویید: نه، میگویند: خوب فهمیدی. شما چه کار میکنی؟ شما دهان خود را میبندی. همیشه همه میترسند که نکند این جرم باشد، ما شلّاق بخوریم. یک وقتی ابو موسی اشعری با آن هیکل بزرگ، شکم بزرگ، پیر مردی خود، یک جمله گفت، خلیفه گفت: تا ظهر شاهد نیاوری تو را میزنم. این میدوید یک شاهد پیدا بکند، کتک نخورد. از او میترسیدند.
علّت عدم برخورد خلیفهی دوم با ابن عبّاس
حالا شما میبینید که یک نفر میآید او را در جمع ضایع میکند و هیچ چیزی به او نمیگوید. به من حق میدهید تعجّب بکنم که ابن عبّاس او را ضایع میکند و او هیچ چیزی نمیگوید. بعداً متفطّن شدم ابن عبّاس را تحمّل میکند که علی را بزند. چون بالاخره آن جامعه مفسّر لازم د ارد و اگر نخواهی ابن عبّاس را علم بکنی، علی علیه السّلام علم است. چه کسی بیشتر از همه به علی علیه السّلام نزدیک است و میشود سوار او شد؟ ابن عبّاس است. حالا من نمیخواهم بگویم ابن عبّاس خائن است ولی ابن عبّاس این حرفها را باور کرده بود. طرف آمد سؤال بکند، سیّد الشّهداء علیه السّلام آمد جواب بدهد گفت: با شما نبودم، با علّامه ابن عبّاس بودم. بحث ما این بود که اهل بیت علیهم السّلام در ذهن مردم گم شدند. از چشمها افتادند. اهل البیت علیهم السّلام را از بین بردند مصداق تقلّبی هم معرّفی کردند. این دو تا. یک سری کار دیگر هم کردند که آنها را اگر بشود فردا شب عرض میکنم و آن را به کربلا ربط میدهم.
ثقلین: کتاب و اهل بیت
یکی از آنها که خیلی مهم است کاری که کردند شب گذشته عرض کردیم ثقلین را به ثقل تبدیل کردند کتاب. بعد یکی را برداشتند و دو تا به جای آن گذاشتند؛ یعنی ثقلین که دو تا است، اوّل یک دانه شد بعد سه دانه شد ولی دو تا از این سه تا قلّابی بود. اوّل گفتند: «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» بعد گفتند: نه، کتاب خدا، سنّت پیغمبر، سیرهی شیخین. حالا آن سیرهی شیخین که دیگر ما نمیرسیم راجع به آن بحث بکنیم که چه بود از بحث ما بیرون است. بحث ما عنوان اهل بیت است به عنوان زمینههای قیام سیّد الشّهداء علیه السّلام امّا سنّت پیغبمر را دقّت بکنید از مهمترین اشتباهات جدّی که در جامعه ایجاد شد؛ بنده شاید این را ۱۰، ۲۰ بار اخیراً گفتم به خاطر اینکه این را بحران عقیده میدانم. این موضوع بسیاری از بحرانهای امروز جامعهی اسلامی داعش، شیعهی انگلیسی همین است. پس بسیار بحث مهمّی است. اینها گفتند: ثقلین چیست؟ گفتند: کتاب خدا و سنّت پیغمبر. اگر قرار بود کتاب خدا رافع اختلافات باشد… کتاب خدا رافع اختلافات است، هادی است امّا آنجایی که اختلاف میشود چه کار بکنیم؟ آنجا به سراغ اهل بیت برویم. اهل بیت یعنی چه؟ پیغمبر میفرماید: کتاب خدا و اهل بیت من. اهل بیت یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام، یعنی امام حسن علیه السّلام. یعنی انسان. این بیانصافها گفتند: ثقلین یعنی کتاب خدا و سنّت پیغمبر. خوب کسی جرأت ندارد که با سنّت پیغمبر هم بدی بکند. سنّت پیغمبر یعنی چه؟ یعنی آنچه از پیغمبر روایت شده است. از فعل پیغمبر، از قول پیغمبر، کلام پیغمبر، از تأییدات پیغمبر که به آن تقریر میگویند. چه کسی میخواهد بگوید که اینها بد است؟ جرأت میکنید؟ نه. بگوید: پیغمبر فرموده است. بگویید: من قبول ندارم. سنّت خیلی مهم است ولی ثقلین نبود. ثقلین کتاب بود و اهل بیت. چه کسی گفته است: سنّت بد است مهم نیست؟ مهم است ولی جزء ثقلین نیست. همان ویژگی که قرآن دارد، سنّت هم دارد، با یک ویژگیهایی تازه اشکالات بیشتر. سنّت هم یا مکتوب است یا منقول. ممکن است در فهم آن اختلاف بشود.
کوتاه بودن دست جامعهی شیعی از امام علیه السّلام
چه کسی رافع اختلاف است. من اوّل از بین شیعهها بگویم حالا اگر دیدیم متعجّب شدید دیگر ادامه نمیدهم. این دعواهایی که بین بزرگان شیعه، بین بچّه هیئتیها وجود دارد را نگاه بکنید بین قمه زنها و قمه نزنها؛ هر دوی آنها شیعه هستند. بحث ما این نیستکه قمه بزنیم یا نزنیم؛ بحث این است که اهل بیت را از دست دادیم، به جای آن سنّت نشاندند. نه اینکه سنّت مهم نیست ولی سنّت ثقل ثقلین نیست. این مرجع بزرگوار میفرماید: بدعت است. آن مرجع بزرگوار میفرماید: هر کسی میگوید بدعت است، نمیفهمد. هر دو هم با تقوا. هر دو هم با فهم و شعور؛ جای این را دارد که در جامعهی شیعی بفهمیم که دست ما از ثقلی از دو تا ثقلین قطع است، نیست. دست ما به امام زمان علیه السّلام برسد. دو تا مرجع هر دو با تقوا، یکی نائینی رحمه الله علیه، یکی صاحب عروه. در بزرگی و فقاهت آنها شک نیست. یکی میگوید: بدعت است و حرام. یکی میگوید: مستحب است. مقلّدین این هم سراغ او میرود، مقلّدین او هم به سراغ او میروند، به اینها هم کار ندارم. بحث این است که حقیقت کدام یک از اینها است؟ بحث ما اصلاً اینکه قمه بزنیم یا نزنیم نیست.
سنّت رافع اختلاف نیست
من یک مثال دیگر هم میزنم. بحث این است که سنّت رافع اختلاف نیست که الآن نیست دسترسی نیست. اگر من بتوانم این حرف را جا بیندازم، شما هر روز ندبه میخوانید. یک مرجع تقلید میگوید: این علم آهن سرد است؛ یکی تکیه به علم میدهد و عکس میگیرد و این اختلاف خود را جار میزنند. اینها دیگر یک چیزهایی نیست که بگویید: حاج آقا اختلافافکنی نکن. اینها فراوان است. یکی یک چیزی میگوید، یکی دیگر میگوید: این اصلاً فقه نمیفهمد که این را میگوید.
- آن یک بحث دیگر است. موضوع بحث را فراموش نکنید. دقّت بکنید من چه عرض میکنم. بحث این است، بحث را گم نکنید؛ بحث قمه بزن یا نزم نیست. آن را اگر خواستید من بعد از جلسه مینشینم بحث میکنم. علم بکشیم یا نکشیم، نیست. بحث این است یکی از ۱۹ اقدامی که خلفا انجام دادند چه بود؟ اهل بیت را از چشم مردم انداختند. آمدند گفتند: اینها اهل بیت پنج نفر نیستند، چند هزار نفر سادات بنی هاشم هستند. قدر و قیمت آن کم شد. سنگ منحصر به فرد امیر المؤمنین علیه السّلام یکی بیشتر در این عالم نیست، این را به سادات بنی هاشم تبدیل کردند؛ نه اینکه سادات احترام ندارند؛ نه، ولی سادات که امیر المؤمنین علیه السّلام نیستند. بعد آمدند گفتند: اگر به دنبال افراد شاخص اهل بیت میگردید که آنها را بشناسید، این عبّاس عموی پیغمبر و ابن عبّاس و قلّابی و علّامه سازی کردند، اینها را هم توضیح دادیم. بعد گفتیم یک کاری کردیم که خیانت آن از اینها بیشتر بود. چه کار کردند؟ به جای کتاب الله و اهل بیتی گفتند: کتاب الله و سنّتی. ما هم فریب خوردیم.
عظمت جایگاه امام علیه السّلام در مقابل با سنّت
بعداً یک وقتی اگر امشب هم نرسیدم، فردا شب توضیح میدهم که این سنّت پیغمبر خیلی مهم است. اصلاً بنده در صدد تضعیف سنّت پیغمبر یا حدیث نبوی یا حدیث اهل بیت نیستم. امّا ماشین بنز خیلی خوب است ولی هواپیما نیست. حدیث خیلی مهم است ولی امیر المؤمنین علیه السّلام نیست. امام زمان علیه السّلام نیست. حدیث منقول مکتوب خود امام زمان علیه السّلام نیست. حدیث به جای امام زمان علیه السّلام مثل این است که در بیابان کسی گرسنه است، دارد میمیرد، مردار میخورد. مردار خوری با چلو کباب خیلی فرق دارد. بله ما را مجازات نمیکنند، چوب نمیزنند، سیلی نمیزنند، إنشاءالله اجر هم میدهند. اینها آمدند برای اینکه ما احساس خلأ نکنیم، بگوییم اهل بیت کجا هستند؟ کتاب معلوم است، فهم ما هم اختلاف است من و شما میخوانیم، دو تا فهم داریم. پیش چه کسی برویم، ببینیم درست میگوید؟ باید به سراغ اهل بیت برویم. برای اینکه اینها را از دست مردم بگیرند گفتند: کتاب خدا و سنّت پیغمبر. اتّفاقاً یک چیز مقدّسی را هم گفتند. منتها حدّ و اندازهی سنّت پیغمبر مثل خود معصوم… سنّت پیغمبر، خود پیغمبر که نیست، منقول است. اوّلاً شک است که این برای پیغمبر است یا نیست. اصلاً این حدیث امیر المؤمنین است یا نیست. بعد فهم من همان است که او فرموده است یا نه. همهی آنچه او فرموده است، به من رسیده است یا نه؟ یک اشکالاتی دارد. البتّه همهی این حدیث مهمترین مأخذ فهم ما در عقاید و فقه است و این درست هم است. بر منکر آن هم لعنت. من نمیخواهم حدیث را رد بکنم.
عدم احساس خلأ نسبت به وجود امام زمان علیه السّلام
چه کار کردند؟ برای اینکه شما احساس خلأ نکنید که عجب امام زمان کجا است؟ اگر من احساس بکنم بدبخت هستم، بیچاره هستم، از گرسنگی دارم مردار میخورم، به دنبال غذای طیّب و طاهر میروم. ولی اگر احساس بکنم این را که دارم میخورم، شیشلیک درست و حسابی است، خوب اصلاً احساس نمیکنم که باید به دنبال درست آن بروم. ما نسبت به امام زمان علیه السّلام احساس خلأ نمیکنیم. چون فکر میکنیم همه چیز سر جای خودش است، در حالی که نیست. بعد من برای اینکه به شما اثبات بکنم نیست، مثال زدم گفتم: مراجع هر کدام مقلّدینی دارند، محترم هستند، با تقوا هستند، عالم هستند امّا شما میبینید اینها هم که عالم با تقوا هستند، سر موضوعات فراوانی با هم اختلاف دارند. چون محرم بود من مثال محرمی آن را زدم و الّا از ماه رمضان رؤیت هلال بگیر تا اختلافات فتاوای فراوان تا این را که ما در عزاداریهای خود میبینیم. گاهی دعوا هم حتّی صورت میگیرد، هر دو هم لابد -خوشبینانهی آن این است- از سر تکلیف است که یکی میگوید: بدعت است -من هم دو تا شخصیت مهم را گفتم که کسی جرأت نکند در فقاهت آنها شک بکند, یکی صاحب عروه یکی نائینی. هر دو از بزرگان فقاهت هستند. یعنی شما کسی را پیدا نمیکنید در اینها تشکیک بکند- یکی میگوید: قمه بدعت است. حالا اینکه نظر من چیست، بعد از جلسه یک گعده راجع به آن گفتگو میکنیم. یکی میگوید: بدعت است، یکی میگوید: آن کسی که میگوید بدعت است، اصلاً فقه نمیفهمد. بعد شما نگاه میکنید هر کدام از آنها ۶۰ سال است دارند شاگرد تربیت میکنند. حرف من چیز دیگری است، موضوع قمه نیست. موضوع این است که ما داریم مردار میخوریم. بله برای مردار خواری ما را بازخواست نمیکنند، مضطر هستیم. امّا آن صاحبش نیست که بیاید «أَیْنَ جَامِعُ الْکَلِمِ عَلَى التَّقْوَى»[۴] او نیست. «أَیْنَ بَابُ اللَّهِ » دست ما که کوتاه است، باید اضطرار داشته باشیم. ابتهال داشته باشیم
- نه، باید تقلید بکنیم؛ از مرجع اعلم، شکّی نیست، مضطر که نباید در بیابان بمیرد.
- شکّی نیست.
- قمه را رها بکنید. روی موضوع بحث من دقّت بکنید، موضوع بحث من قمه نبود.
ناامیدی از ابنای بشر و ندبه برای امام زمان علیه السّلام
به سراغ مرجع میرویم، خیلی کار خوبی میکنیم که میرویم وقتی من در بیابان گیر کردم و دارم از گرسنگی میمیرم باید از این اضطرار بیرون بیایم، نباید بمیرم. تمیزترین روش ممکن -که عرض کردم ما را بازخواست نمیکنند- این است که شما به سراغ مرجع بروید، اعلم، باتقواتر؛ ما این قسمت را غلط نمیکنیم. امّا نباید وقتی من دارم مردار میخورم احساس بکنم که دارم طیّب و طاهر میخورم. من را به خاطر این کار بازخواست، نمیکنند إنشاءالله در قیامت به خاطر همین تبعیّتی که از اعلم میکنم، به من ثواب هم میدهند امّا خیال من دیگر راحت نیست ولی حس میکنم که من دارم گوشت مردهی فاسد میخورم. بله برای اینکه نمیرم، میخورم. آن وقت اگر این را بفهمم، آن وقت ندبهی من متفاوت میشود نه اینکه ما را بازخواست میکنند، نه ما بازخواست نمیشویم. ما بهترین حالت ممکن در صورتی که دسترسی به معصوم نداریم، همین کاری که الآن داریم میکنیم ولی از این حالت که خیال من راحت است و سر جای خود نشستم، بیرون میآیم میبینم، خیلی بیچاره هستم مخصوصاً آن جایی که میبینم فقهای اعلم یا حداقل عدّهی زیادی میگویند: ایشان اعلم است و عدّهی زیادی میگویند: دیگری اعلم است. اینها روی تکلیف با هم دچار اختلاف هم میشوند. تکلیف میداند که بیاید از آن چیزی که دین میداند دفاع بکند، آن یکی هم میگوید: این بدعت است. میبینی که همدیگر را میزنند و این خیلی علنی است. اگر قبلاً مردم با خبر نبودند، الآن کمتر کسی است که با خبر نباشد. این نشان میدهد که جامعه باید برود از ابنای بشر ناامید بشود. بعد بگوید: «أَیْنَ بَقِیَّهُ اللَّهِ … أَیْنَ بَابُ اللَّهِ» «أَیْنَ مُعِزُّ» اگر من این را روز جمعهها میروم میخوانم واقعی نمیگویم. این الحمدلله الآن است، ۹۸ درصد عزّت داریم، بیاید دو درصد هم… اینطور نیست. الآن من در مسیر هستم، یکی بیاید پنج کیلومتر سرعت من را زیاد بکند. اینطور نیست. الآن من دارم گوشت فاسد میخورم، من را بازخواست نمیکنند به خاطر اینکه در راه خدا به زحمت افتادم، دارم تلاش میکنم به من اجر هم میدهند ولی دسترسی به آن گنج ندارم. اینکه دارم میخورم بزک است، کیکی است که روی آن خامه مالیدند، نمیدانم داخل آن چه چیزی است.
– استغفرالله. حتماً باید منتظر باشیم. انتظار… ایشان باید بیایند، همه چیز را درست بکند امّا تا ایشان بیاید، ما باید وظایف خود را انجام بدهیم. تفاوت
– فتوای مرجع اعلم.
- (نامفهوم)
- بنده را میخواهید اقرار بکنم میگویم: ولی فقیه.
تفاوت منتظر واقعی با دیگران
- خوب بنده به این اعتقاد دارم. امّا بگذارید من این حرف خود را بزنم و تمام بشود، بعد در خدمت شما هستم. آن هم از اشتباهات ما بود که اجازه دادیم انتظار برای امام زمان را یک جریانی مصادره بکنند. غلط کرده است آن کسی که امروز وظیفهی خود را انجام نمیدهد، علمدار انتظار بشود. منتظر یعنی الآن به وضع موجود راضی نیست که منتظر است. سفره میآورند، جلوی شما سالاد میگذارند، منتظر هستید تا غذا را بیاورند. یعنی این را غذای اصلی نمیدانید، منتظر هستید. خوب منتظر نمیتواند بنشیند ببیند وضع دارد بدتر از بدتر میشود. منتظر باید وظیفهی خود را انجام بدهد. ولی چشم او به آن غذای اصلی است. منتظر آن است، امیدش به آن است، نه اینکه کارهای خود را انجام نمیدهد. تفاوت فکر ما با فکر آنها این است؛ ما اصلاً نمیگوییم سر جای خود بنشینید، باید وظیفهی خود را انجام بدهی. باید به سراغ مرجع اعلم بروی. بنده حالا عادت ندارم عقاید خود را بیان بکنم. بنده شخصاً قائل هستم که باید به سراغ ولی فقیه برویم. امّا این رفتن از باب اضطرار است، نه مطلوب. چه اثری میگذارد؟ اثر آن این است که من دیگر در زندگی خود آرامش ندارم. در تلاطم هستم، دنبال این هستم، تغییر ایجاد بشود. هیچ کاری نمیکنم، دعا میکنم. اگر یک نفر مثل من طول هفته میگذرد یک بار دعای فرج نمیخواند، این نمیفهمد مضطر است. حداقل این چیزی که من میگویم این است که تا میگویند: دعا بکن میگویی: «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» نه اینکه بیکار مینشیند؛ نه اینکه بنشینیم گند عالم را بردارد تا او بیاید این خلاف انتظار است. من منتظر هستم، اصلاح بشوم، باید به آن سمت حرکت بکنم. باید تغییر ایجاد بکنم ولی به ایجاد تغییر خود خوشبین نیستم. از باب اینکه مولا به من نگاه بکنم، باید وظیفهی خود را انجام بدهم. جنگ پیش میآید میروم و گردن خود را هم میدهم. وظیفهی خود را انجام میدهم، بیکار نمینشینم. اتّفاقاً نمینشینم که اگر یک وقت خواست کسی را جدا کند، شاید من را هم دید. وقتی خواست بیاید نگوید: اینکه –من را میگوید- بیخاصیت بود. من برای او مفید نیستم. اتّفاقاً وظایف خود را انجام میدهم که اگر یک وقت آمد… میگویم انجام میدهم، یعنی دوست دارم وظایف خود را انجام بدهم که وقتی آمد، بگوید: این هم مفید است. این راست میگفت دنبال من است. ما آن کسانی را که مینشینند، میگویند: هر وقت خود ایشان آمد، اینها را منتظر واقعی نمیدانیم.
عدم احساس آرامش در دوران غیبت
امّا این اضطرار در ما کشته شد. خدا لعنت بکند آن کسانی را که آن روز این را کشتند که ما فکر کردیم ثقلین یعنی کتاب و سنّت. بعد هم جواب دادیم، گفتیم: اهل بیت که میگوییم، یعنی اهل بیت سنّت پیغمبر را روایت میکنند. سنّت پیغمبر خیلی مهم است، روایت اهل بیت هم برای ما قابل احترام است، الآن هم فقیه و عالم و استاد عقاید بخواهند دین و فقه و احکام و عقاید را به ما یاد بدهند، با همینها به ما یاد میدهند. ما هم حجّت داریم از همینها اطاعت بکنیم؛ چون الآن دسترسی به صاحب خود نداریم. مولا نیست، من کاری میکنم که اگر او آمد بگویم: آقا نگاه بکن کاری کردم نزدیکتر از آن چیزی که فکر میکردم به شما باشد، اینها بود. این مسیری که ما داریم میگوییم غلط نیست، فقط یک تفاوت دارد آن هم این است که من دیگر آرامش ندارم، من دیگر به خود اعتماد ندارم. دچار تشویش هستم. برای چه وقتی اسم امام زمان علیه السّلام میآید، امام معصوم علیه السّلام بلند میشود و دست روی سر خود میگذارد. من آن حالی که امام صادق علیه السّلام دارد، ندارم. خود امام صادق علیه السّلام که معصوم است و بعد هم سر جای خود نشستیم یک عدّه فلان فلان شده انتظار را هم مصادره کردند. گفتند: برای ما است، بیخود برای شما است. انتظار برای ما است. انتظار برای آن شهیدی است که الآن فرستادهی او میگوید: برو آنجا سر بده، میرود سر میدهد. حضرت هم بیاید جلوتر میدود. من یک نکته إن قلت روی عقاید خودمان دارم آن هم این آرامشی است که داریم. از روایات ما برمیآید که شیعه در دورهی انتظار، برای مُنتَظر دیگر آرامش ندارد. مدام به یاد میآورد و اصلاً فراموش نمیکند. اگر فرزند من کنکور داشته باشد، خواهر من کنکور داشته باشد، دیگر نزدیک کنکور که میشود، فقط دعای من این است، اینطور نیست. از نزدیکان من میخواهد زایمان بکند، همهی دعای من این است. این یعنی من آن مضطری که باید باشم، نیستم که همیشه دعای من آن باشد. آن کسانی که فهیمدند، شما میبینید همه چیز را از آن دریچه میبیند. اوّلاً میگوید: «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» بعد چیزهای دیگر را هم میگوید. اتّفاقاً روایت هم به ما میگوید، میگوید: اگر میخواهید برکات بیاید، باید او بیاید. باید این اضطرار ایجاد بشود که من دعا بکنم، من ابتهال داشته باشم، مثل اسپند بپرم. جامعه به این سمت برود، یک نفر باید بیاید مشکل ما را حل بکند. در نهایت ۳۰ درصد جامعهی ما هم مقلّد نیستند. ۷۰ درصد بیکار هستند. بعد شما در خود مقلّدها میبینید در همین محرم میخواهند یقیهی هم را پاره بکنند. آدم از این میفهمد: «أَیْنَ بَقِیَّهُ اللَّهِ» اگر از همهی این مسیر من به او رسیدم یعنی دارم درست حرکت میکنم. اگر این کمبود را حس کردم.
مختل شدن فهم از قرآن توسّط جریان سقیفه
جرقهی این تفکّر را چند سال پیش یک مرجع تقلیدی زد. یک مرجعی داشت، تفسیر سورهی طه میفرمود، رسید به آیاتی… که حالا من بخواهم، آن آیات را توضیح بدهم وقت ما میرود؛ سؤال مطرح کرد، گفت: منظور این چیست؟ اگر بگویی این است که نمیشود، این است که نمیشود، گفت: هر کسی در این عالم سؤال تفسیری دارد، به سراغ من میآید، من نمیتوانم بگویم این آیه یعنی چه. بعد یک دفعه ترکید، گفت: ما گریه میکنیم، فقط گریه نمیکنیم که آن روز در سقیفه یک حکومت محدودی را گرفتند. صدّیقهی طاهره سلام الله علیها را به شهادت رساندند، آنها بسیار گریه دارد. گریه میکنیم که فهم ما از قرآن را مختل کردند. فهم ما از قرآن مختل شد. مختل شد که ۳۰ هزار نفر مقابل حضرت آمدند «کُلٌ یَتقَرَّبون الیالله بِدَمهِ» با الله اکبر او را کشتند. خوب شما بعد از آن چند تا آنطور دیدید؟! بیرون از شیعه فراوان دیدید. همین داعشیها با الله اکبر تکه تکه میکنند؛ با همین آیات. کتابهای آنها را نگاه بکنید، پر از آیه و روایت است.
قرآن رافع اختلاف نیست.
قرآن رافع اختلاف نیست. شما این درگیریهای درون شیعه را هم که میبینید یک نفر بلند میشود –طرفدار یک مرجع- ناسزا به بقیهی مراجع میدهند که میدهند در بین الحرمین به مراجعه دیگر ناسزا میگویند. بعد هم نگاه بکنید، همهی آنها به یک روایت یا یک آیه برمیگردانند. بله شما میگویید: اشتباه میفهمند. میگویم: میتوانی به او بفهمانی که اشتباه میکند؟ نمیتوانی. چون رافع اختلاف نیست. اینجا آدم میبیند که وظیفهی خود را باید انجام بدهم، چون باید قیامت پروندهی من روشن باشد. گرفتم خوابیدم چه ربطی به من دارد، این را نداریم. باید وظیفهی خود را انجام بدهم. امّا این باید درون من بجوشد که «أَیْنَ بَقِیَّهُ اللَّهِ»، «أَیْنَ جَامِعُ الْکَلِمَهِ عَلَى التَّقْوَى»، «السَّلَامُ عَلَى الْمَهْدِیِّ الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ أَنْ یَجْمَعَ بِهِ الْکَلِمَ»[۵] آن روزی که او بیاید حرفهای ما یکی میشود. این نبود که مقابل امام حسین علیه السّلام ایستادند. فرمود: پسر پیغمبر به جز من وجود دارد؟ خوب هو کردند. نفهمیدند مقابل چه کسی ایستادند. به نماز او تیر زدند که تو مسلمان نیستی، ما مسلمان هستیم. این درون شیعه الآن وجود دارد نمیخواهم بیشتر از این… دیگر میترسم مشکلات بیشتر بشود. درون خود ما الآن این مشکلات وجود دارد. طرف قربه الی الله به علما فحّاشی میکند و بعد این را رسانهای هم میکند. یک وقت بود پشت پرده بود؛ الآن میگوید: پخش هم بکنید. مردم از کجا بفهمند تو حق هستی یا تو حق هستی یا تو حق هستی؟ «کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ»[۶] ممکن است یک کسی درستتر بگوید، ما که نمیتوانیم تشخیص بدهیم. بله من در همهی این مسیرها یک مسیر میروم من ولایت فقیهی هستم، شما هر چه هستید خودتان میدانید. باید حجّت داشته باشید، من آن مسیر را میروم، آن را فهمیدم، برای آن هم استدلال دارم ولی میبینم آن که جامعه دچار تشتّت است، از هم پاشیدگی است، فرصت محرّم پیش میآید هیئتها تبدیل به این میشود که آن کسانی که حرفهای هستند پشت سر بقیهی مدّاحها و سخنرانها حرف میزنند یا فلان مرجع و فلان چیز به قول آقا شب گذشته میگفت: طرف پناه بر خدا میگفت: میخواست قمه بزند گفت: این یکی هم میزنم به کوری چشم آن آقایی که مخالف است. یقه کشی، «أَیْنَ بَقِیَّهُ اللَّهِ»، این همان چیزی بود که آن روز اوّل…
که من عرض میکنم والله برای بازار گرمی نیست. اگر کسی نسبت به دشمنان اصلی اهل بیت برائت نداشته باشد، یعنی ایمان ندارد، ایمان را نفهمیده است. همهی بدبختیهای ما برای آن دورهای است که نگذاشتند امیر المؤمنین علیه السّلام سر کار بیاید، این بدبختیها به وجود آمد. من خواستم این را به شما عرض بکنم خواستم بگویم آن روز یک عدّه راهی را کج کردند، ما هنوز درگیر آن هستیم. حالا نگاه بکنید عبارت امام رضا علیه السّلام چقدر معنی پیدا میکند. فرمود: «وَ مَا أُصِیبَ آلُ مُحَمَّدٍ إِلَّا فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ»[۷] یک وقت شعار میدهیم، یک وقت ادّعا میکنیم یک وقت امام رضا علیه السّلام میفرماید: هیچ مصیبتی سر ما نیامد الّا از آن دوشنبهی سقیفه. آن روز بیچارگی اتّفاق افتاد. امیر المؤمنین علیه السّلام به مالک فرمود: یا مالک «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ»[۸] دین در دست اشرار اسیر شد. اگر امام آزاد بود و در جامعه بود، معلوم نبود این اتّفاقها میافتاد. وضع مسلمین این نمیشد که در این دنیا با هم درگیر بشوند. هر چه فقر و فلاکت باشد برای جامعهی ملسمین باشد، نگذاشتند. یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام در آن دورهی چهار سال و چند ماههی خود که اینقدر مشکلات داشت، فرمود: به خدا در منطقهی حکومت من کسی نیست الّا با این سه ویژگی: از بهترین آب میخورد، از بهترین گندم غذا میخورد -خود ایشان نان جو میخورد- و زیر سقف میخوابد. این شوخی است؟! امیر المؤمنین علیه السّلام سه تا جنگ خانمان برافکن هم داشت. نباید این را از یک انسان عادی توقّع داشته باشم. باز هم تکرار میکنم نه اینکه الآن بنشینم کارهای خود را انجام ندهم. باید با اخلاص، با جدّیّت همین کارهایی که داریم میکنیم را بکنیم. امّا باید آرزو داشته باشم این اتّفاق -تازه من خیلی از حرفهای خود را نزدم ترسیدم که وضع شما به هم بخورد- بیفتد که من بگویم: «أَیْنَ بَقِیَّهُ اللَّهِ»، راست بگویم. اوّل باید بفهمم که چرا؟ برای چه بیاید؟ بیاید من چه مشکلی دارم که بیاید حل بکند؟ همه چیز من که حل شده است.
خدا میداند اگر یک مقدار این معرفت در ما ایجاد بشود، من به عنایت یک آقایی یک سؤال اینطوری برای من پیش آمد وقتی –خدا شاهد است- مسجد پیغمبر هر بار که مشرّف میشدم آن سالی که رفتم چشم من به آن گنبد خاکی… همه جای آن حرم را دو بار در روز تمیز میکنند… این لباس من را اگر یک سال هم شده باشد که نشسته باشم، شما خاک به آن نمیبینید، در آب قرار بدهید و بشویید آب سیاه از آن بیرون میآید. آن کسانی که رفتند میدانند، روی گنبد پیغمبر خاک به چشم میآید. یعنی غربت را میبینی. شما آنجا میگویی «أَیْنَ بَقِیَّهُ اللَّهِ»، دین غریب است. دین دست امثال من اسیر شده است. اهل بیت سعی کردند این را خارج بکنند که إنشاءالله فردا از دو، سه خطبهی اهل بیت در کربلا عرض میکنم که این بحثهایی که گفتم کجای کربلا نمود پیدا کرد.
مظلومیّت امیر المؤمنین علیه السّلام در بیان فضایل ایشان
من یک جمله عرض بکنم. به این اعتقاد دارم. بنده اهل خاطره و خواب و اینها… دوستانی که من را میشناسند خیلی کمتر است با اینکه خود من خیلی خوش باور هستم، زود باور میکنم. یعنی اینقدر بزرگی اهل بیت زیاد است که کاری ندارد که… یک شب هم به شما عرض کردم اگر الآن به من بگویید: چه چیزی سختتر است؟ به من بگویند: فضیلت امیر المؤمنین علیه السّلام را بگو این برای من خیلی سخت است. چون هیچ چیزی فضیلت امیر المؤمنین علیه السّلام نیست. بهترین فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام که ما فکر میکنیم فضیلت است، اینها فضایل متوسّط حضرت عبّاس علیه السّلام است. خیلی از آنها برای آقای بهجت است. ما فکر میکنیم خیلی امیر المؤمنین علیه السّلام را با این جمله بزرگ کردیم. در خیبر کند. مظلوم است آن کسی که… خدا رحمت بکند سنّی این را گفت، زبان او را بریدند گفت: «کَم فَرق بَینَ مَن شُکَّ فِی خِلَافَتِهِ» چقدر تفاوت است بین کسی که شک کردند خیلفه است یا نه. «وَ بَین مَن قِیل انَّهُ الله هُو» یکی را اختلاف دارند که خدا است یا نه. شما چه میگویید: در خیبر کند، شب جای پیغمبر خوابید. نه اینکه اینها نیست، انگار به شما بگویند یک جراح متخصّص قلب است بگویند: ایشان بلد است، بابا آب داد بنویسد. میگویند این چه چیزی بود که شما خواستید در همایش او را وصف بکنید. آدرس هم بلد است؛ اگر بگویی برو میدان ولیعصر بلد است برود. اینها که ما در مورد امیر المؤمنین علیه السّلام میگوییم از این سنخ است. حالا ما اینها را میگوییم، چون امیر المؤمنین علیه السّلام اینقدر مظلوم است که بعضیها او را از این هم پایینتر میدانند ولی آن که خود او است، اینها نیست. آن که خود او است آن چیزی است که پیغمبر را اسیر خود کرد. دیگر برای من قابل فهم نیست. آن چیزی است که در قرب توحید.. حضرت حق که خدا غیور است، اصلاً غیرت برای خدا است، غیر خود را نمیپذیرد. برای همین هم اگر کسی تکبّر داشته باشد میگوید: در کار من دخالت کردی. امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبهی قاصعه میفرماید: تکبّر برای من است که بزرگ هستم، بزرگی اینجا نیست. کنار توحید میگوید: اگر کسی اعتقاد به علیّ بن ابیطالب نداشته باشد، توحید او را هم نمیخواهم. با این چیزها من میفهمم که نمیفهمم. میفهمم که او را نمیفهمم. این شوخی نیست. اگر تعلّق خاطر پیغمبر به او کم بشود، توحید پیغمبر خدشهدار میشود به عکس آن هم همینطور است. اگر عنایت امیر المؤمنین هم نسبت به پیغمبر کم بشود… لذا ایشان هم میفرماید: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ»[۹] افتخار میکنم، میگویم: بندهی پیغمبر هستم. او میفهمد.
سرّ تواضع اهل بیت در برابر خدا
آن کسی که میفهمد، قمر بنی هاشم است. آن کسی که میتواند تشخیص بدهد جلو نمیآید ابو الفرج اصفهانی میگوید: اسب او متحّم بود. یعنی اسب قوی هیکل. این قدیمی است. زانوی مبارک ایشان تا گوش اسب میرسید، رشید بود. علمدار بود. علیّ اکبر در یک کاروانی باشد قمر بنی هاشم علمدار بشود… ولی چون نگاه او توحیدی است، ولایی است، سرّ تواضع اهل بیت هم همین است. چرا اینقدر امام سجّاد و امیر المؤمنین علیهم السّلام در خانهی خدا ضجّه میزنند؟ شما نگاه بکنید میبینید ثروتمند اینها هستند. شما چه مشکلی دارید؟ مثال است یک پدری به فرزند خود هزار تومان میدهد به یک فرزند خود صد میلیارد. پول دست کسی که صد میلیارد دارد ولی چه کسی بدهکارتر است؟ این صد میلیاردی. این نسبت به مردم خیلی پولدار است، نسبت به پدر خود خیلی بدهکار است. هر چه امام بالاتر میرود، قرب پیدا میکند بیشتر به خدا حسّ بدهکاری دارد. لذا در قتلهگاه هم صورت خود را نمیتواند بلند بکند میفرماید: «یَا مُتَعَالِیَ الْمَکَانِ» اجازه دادی من بیایم اینطور نقش آفرینی بکنم. تو نیازی نداشتی. ادب توحیدی او است که میگوید: خدایا این ناقابل را بپذیر. تو خواستی، نمیخواستی ما اینجا نمیآمدیم. سرّ اهل بیت این است که چون میفهمند چقدر به آنها داده است، لذا حسّ بدهکاری دارند. طغیان نمیکند. مثل من نیست که یک قدمی بردارد بگوید: خدایا دیگر چه میخواستی از من. نمیگویم مردم تو را آدم حساب نمیکردند، این سیاهیها را بردارند، صندلیها را در خیابان بگذارند، دو نفر هم نمیآیند بنشینند. اینها دنبال کسی دیگر بودند، خواستند بگویند: حسین جان ما به شما علاقه داریم، یک مجلسی گذاشتند تو را تحمّل کردند.
عظمت امام حسین علیه السّلام در نظر حضرت عبّاس علیه السّلام
آن که از همه بیشتر میفهمد -در دایرهی بیرون از این ۱۴ نفر- قمر بنی هاشم است. لذا در برابر امام حسین علیه السّلام خاک است.«سیّدی و مولای یا ابا عبدالله» او میداند عظمت چیست. ما میگوییم: خوشا به حال او میگوید: «ارْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ یَا أَخِی»[۱۰] مدام حسّ بدهکاری او تقویت میشود. میگوید: عجب آقایی داری تو، من را حساب کردی. اصلاً من را نوکر خود حساب کردی، آقایی کردی. برای چه در برابر مردم «بِنَفْسِی أَنْتَ» میگویی. ما نگاه میکنیم که او بالا است که بالا هم است، معرفت او حکم میکند مدام خاکتر میشود. چندسال تلاش کرده بود آن غیرتی که… چند بار از ذهن شما گذشته است ای کاش ما در کوچهی بنی هاشم بودیم. در فاطمیّهها میگوییم: ای کاش ما بودیم، یک سیلی ما میخوردیم. او که غیرت الله است، او که صاحب معرفت است، او یک عمر مشق شمشیر کرده است که یک روز بیایم خدمت بکنم ولی بدهکار امام حسین علیه السّلام است. باید حق داد. شما نگاه بکنید در این سفرهای که امام حسین علیه السّلام پهن کرد، هیچ کسی مثل حضرت عبّاس علیه السّلام بدهکار امام حسین علیه السّلام نیست. هر چه بالا رفت، مدد ارباب بود. لذا در برابر امام حسین علیه السّلام خاک است.
معرفت حضرت عبّاس علیه السّلام علّت عظمت شخصیت او
من بارها عرض کردم من اعتقاد ندارم که ایشان فرموده باشد: «یا أخى أدرک أخاک!» اوّلاً من این را در متون ندیدم هیچ، خیلی گشتم. ثانیاً از ادب او به دور است که اگر مادر سیّد الشّهداء علیه السّلام آمده است، برای او مادری کرده است خود را گم بکند. حالا اینجا برادر صدا بکند، سنخ امام حسینِ پسر فاطمه با بقیه فرق دارد. آن که صاحب معرفت است جز یا ابا عبدالله با سیّدی و مولای نگفته است. ما گاهی توهّمهای خود را،… میگویم من هم پسر حضرت زهرا سلام الله علیها میشدم، خجالت نمیکشیدم که برادر صدا بکنم. او صاحب معرفت است. این هم آقایی میداند. میگوید: مادر من کنیز مادرت بود. این که قدم رنجه کرد، شما کرم کردید. اصلاً همهی عظمت حضرت عبّاس علیه السّلام همین معرفت او است و به همین دلیل هم است که اینقدر بالا رفته است. «رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ»[۱۱] انبیاء در مهترین و بهترین جای بهشت وقتی میخواهند اسمی را ببرند، دل آنها جلا پیدا بکند میگویند: یا عبّاس. این روایت صحیحه است. «رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ» انجا میخواهند به اینها نعمت بدهد میگویند: حالا یک یا عبّاس بگویید. «رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ» حالا با آن عظمت این همه تلاش کرده است، تلاش کرده است که خدمت بکند.
لذا نمیآید گله بکند، من جنگ نکردم. اتّفاقاً مراقب حرم است. علی اکبر به میدان میرود حالا اینجا که مقام علی اکبر در کربلا است، ظاهراً اشکال تاریخی دارد، حالا با قدم تند همین جایی که است حالا یک مقدار این طرفتر یا آن طرفتر ساعت گرفتم هفت هشت دقیقه طول کشید راه رفتم، تقریباً دو دقیقه طول میکشد شما هروله مانند بروید. چطور امام حسین علیه السّلام تا آن وسط دشمن رفت؟ هیچ کسی هم جز چند نفر باقی نمانده است. چون یک عبّاسی است که میشود روی او حساب کرد، خیمهها را محافظت میکند. هر شهیدی در کربلا –نگاه بکنید- زمین افتاده است، سیّد الشّهداء علیه السّلام بالای سر او رفته است. چون یک عبّاسی است که از خیام حفاظت بکند، شاید یکی از دلایلی که آن بدن را به خیمهها برنگرداند این بود که نگران خیمهها بود. بعد از او دیگر خیمهها در خطر بود، شاید. من این را زیاد خواندم، یکی از قدیمیترین مورّخین در کتاب اخیار الطّوال میگوید: «کَانَ العبّاس قَائماً بَین یَدیه» عبّاس بن علی در طول عمر خود به امام حسین السّلام پشت نکرده بود، اینجا آمد جلوی امام حسین علیه السّلام ایستاد، پشت کرد. «یَمیلُ حَیثُ مالهَ» هر کجا میرفت با او میرفت، لذا تا او زنده بود سنگی اصابت نکرد. تیری نرسید. تا او بود خیمهها خیالشان راحت بود که پدر در خطر نیست. معنای اضطرار، معنای نگرانی برای سیّد الشّهداء علیه السّلام از آن لحظهای بود که نوشتند: سیّد الشّهداء علیه السّلام وقتی داشت برمیگشت «یُکَفکفُ دُموعهُ بِکُمِّه» اینقدر شدید گریه میکرد که با آستین مبارک خود اشکهای خود را پاک میکرد. وقتی آمد شاید دیگر کسی سؤال نکرد، آب چه شد؟ همه برای سیّد الشّهداءعلیه السّلام نگران شدند، و این اتّفاق هم افتاد. من به این شعر اعتقاد دارم و إنشاءالله با این اعتقاد خود هم میمیرم؛ مرحوم شیخ محمّد رضای عذری یک مصرع گفت: بقیهی آن را جرأت نکرد بگوید تا از سیّد الشّهداء علیه السّلام تأییدیّه نگرفت گفت:
«یَومٍ أبوالفَضلِ استَجار بِهِ الهُدى» آن روز ستون هدایت به ابو الفضل مستجیر شد، پناه برد. تا در عالم خواب دید که خود سیّد الشّهداء علیه السّلام اینطور گفت، به من گفت: «وَ الشَّمسُ مِن کَدَرِ العِجاج لَثامُهُا» آن لحظه که عبّاس زمین افتاد، از غربت من خورشید هم توان دیدن نداشت، نقاب بر چهره گرفت. حافظ خیام به زمین افتاد گفت:
«الیَوم نَامت اعینُ بِک لَم تَنم» آن کسانی که از ترس تو جرأت نمیکردند بخوابند، نگهبان پشت نگهبان داشتند، اینها امشب راحت میخوابند. «وَ تَسهَّد أخرى» امّا زینب من «فَعَزّ مَنامُهَا».
[۱]– الصّحیفه السّجّادیه، ص ۹۸٫
[۲]– الخصال، ج ۲، ص ۴۶۵٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫
[۴]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۳۰۶٫
[۵]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۵۴۱٫
[۶]– سورهی مؤمنون، آیه ۵۳ و سورهی روم، آیه ۳۲
[۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۱۴۶٫
[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۳۵٫
[۹]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۹۰
[۱۰]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۹۰٫
[۱۱]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۵۱۶٫
پاسخ دهید