روز شنبه مورخ ۰۶ مهر ماه ۱۳۹۸ حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» با محوریت «فتح ایران و موضع اهل بیت علیهم السلام در قبال آن» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بنویس که هرچه نامه دادم نرسید *** بنویس که یک نفر به دادم نرسید
بنویس قرار من و او هفته بعد *** این جمعه که هرچه ایستادم نرسید
سلام میکنم به بینندهها و شنوندههای خوب و گرانقدرمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله رجا هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان رادیو قرآن سلام میکنم.
شریعتی: امیدواریم بخاطر تغییر ساعتی که رخ داده، دوستان خوب رادیو هم بتوانند با ما همراه شوند. مستندات نکات تاریخی و روایاتی که حاج آقا مطرح میکنند از منابع اهل سنت و منابع شیعه در کانال برنامه قرار خواهد گرفت. دوستانی که اهل تحقیق و پژوهش هستند، میتوانند استفاده کنند. بحث شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: جلسه گذشته عرض کردیم که در آغازین روزهای امیرالمؤمنین(ع) و شهادت حضرت زهرا که امیرالمؤمنین تنها شدند، حکومت تصمیم گرفت با مرتدین وارد نبرد شود و بخشی از کسانی که مرتد شده بودند و از اسلام فاصله گرفته بودند، در نبرد با مسلمین به سمت عراق امروزی حرکت کردند، سپاه اسلام یا سپاه مسلمین دنبال اینها حرکت کردند. چون عراق امروزی تحت سیطره و بخشی از خاک ایران امپراطوری آن زمان بود. کم کم اصطکاک پیش آمد و وارد درگیری با ایران آن روز شدند که حکومت ساسانی بود. در این نبرد چند مسأله مهم داریم. یکی اینکه این جنگها روی چه حسابی بود. موضع امیرالمؤمنین نسبت به این جنگها چه بود؟ امیرالمؤمنین شرکت کرد یا نه؟ امام حسن و امام حسین شرکت کردند یا نه؟ موضع ائمه بعدی ما چه بود؟ آیا امیرالمؤمنین کمک کردند یا نه و اینکه ایرانیها اسلامشان زوری و اجباری بود؟
طبیعتاً در تفکر مکتب اهلبیت حاکمیت باید امامی که ما حجت داریم نزد خدا از او اطاعت کنیم یا نماینده و نایب و فرستاده او باید باشد تا بشود با او جنگید و گرنه همراهی و جنگ در معیت طاغوت میشود. لذا امیرالمؤمنین که اصل حکومت بعد از پیامبر توسط دیگران را قبول نداشت، فاطمه زهرا(س) در این راه کشته شد. طبیعتاً حضرت نمیخواست با آن جریان همراهی کند و آنها هم خیلی دلشان میخواست امیرالمؤمنین همراهی کند. یعنی حاضر بودند هر همراهی بکنند امیرالمؤمنین تأییدی نسبت به آنها داشته باشد و به بقیه بگویند: امیرالمؤمنین قبول کرد. امیرالمؤمنین تا وقتی زهرای مرضیه زنده بودند که حتی بیعت ظاهری اضطراری هم نکردند. اما بعد فرمودند، دیدم که اگر من امروز اسلام و مسلمین را یاری نکنم یک شکافی در اسلام ایجاد میشود که دیگر جمع شدنی نیست. دعوای بین مرتدین زیاد میشود، فکر میکنند دعوا سر قدرت است و اتفاقات بعدی میافتد. خطر هدم اصل اسلام هست. لذا امیرالمؤمنین بنا را بر این گذاشت که از تخاصم رسمی با حکومت بگذرد و در واقع خیلیها به خاطر اینکه امیرالمؤمنین قبول نکرده بود، اصلاً وارد دفاع نمیشدند، چون گاهی جریانهای مرتدین حمله میکردند، ممکن بود مدینه را از بین ببرند. امیرالمؤمنین چون امام عالم وجود هستند، امام خوبها و امام بدها، سیدالشهداء هم امام حبیب و عابس و حرّ است و هم امام عمر سعد و شمر است. دوست دارد آنها را هم برگرداند. لذا مصلحت همه را در نظر میگیرد. امیرالمؤمنین دیدند چون ممکن است تعداد مرتدین زیاد شود، بعد شبهه دارها بیشتر شوند، آیندهی اسلام دچار آسیب شود، اینجا از تخاصم چشم پوشی کردند. یک شکافی ایجاد میشود که این را نمیشود جبران کرد. این باعث شد جمعیت مدافعان از مدینه بیشتر شد، تنها باری که گزارشهایی در این زمینه هست، اینجاست که امیرالمؤمنین برای دفاع از مدینه وارد صحنه شدند ولی درگیری و نبردی رخ نداد.
امیرالمؤمنین بعد از پیغمبر اکرم ۲۵ سال شمشیرشان از قلاف بیرون نیامد. جز این یک موردی که برای دفاع از شهر آماده شدند و آنجا هم درگیری صورت نگرفت، دیگر حضرت رفتند و هیچوقت ورود نکردند. آنها خیلی تلاش کردند و پیشنهاد فرماندهی سپاه را به حضرت دادند تا این اختلافات را بشوید و ببرد. ولی امیرالمؤمنین نمیخواست این اتفاق بیافتد. بعدها که ماجرای فدک مطرح شد، در نامهشان به عثمان بن حنیف فرمودند: بین ما یک درگیری شد، خداوند قیامت داوری خواهد کرد. یعنی من کوتاه نیامدم به مصلحتی نمیخواهم پیگیر باشم. لذا امیرالمؤمنین(ع) با اینکه خیلی خواستند از ایشان که وارد شود، ابداً وارد درگیری نشد. یعنی کسی که مهمترین پرچمدار اسلام است، در همه جنگها فرمانده و علمدار است، متأسفانه امیرالمؤمنین صلاح ندانست و آن سپاه را لایق ندانست.
شریعتی: داریم در مورد جنگهای بعد از نبی مکرم اسلام در زمان خلفا صحبت میکنیم.
حاج آقای کاشانی: اینجا درگیریهای بین مسلمین با ایرانیهای آن زمان ساسانی در عراق شدید شد. اصل اینکه یک سدّ کافری قرار گرفته باشد و نمیگذارد خبر به مستضعفین برسد، اگر آن سد برداشته شود، خبر به مستضعفین برسد، حرفی نیست و حرف خوبی است. اما اهل بیت شیوهشان این شکل مسلمان کردن نبود. منتهی در جریانی که بحث میکنیم، در این درگیریهای بین ایران ساسانی و مسلمین که اعراب بودند، کار به جایی رسید که درگیری بالا گرفت روی اصطکاک بحث مرتدین، عربها خیلی هم تحت فشار حکومت ساسانی بودند و یک خصومتهای پیشینی هم داشتند و درگیری صورت گرفت. در این نبرد یک اتفاقاتی افتاد که طبیعتاً مورد تأیید مکتب اهلبیت نیست اما اینطور نبود که بگوییم: یکپارچه اعراب هی حمله کردند. چون جمعیت اعراب، تعدادشان، مسلمین و اعراب مسلمان، اعراب از این جهت که هنوز خیلی ایرانی مسلمان نداریم و گرنه برای ما عرب و عجم فرقی نمیکند. قبل از فتح ایران، اینها هم جمعیتشان هم میزان لوجستیک و امکاناتشان در حدی نبود که اگر ایرانیان آن زمان پای کار بودند و از حکومتشان راضی بودند بتوانند شکست بدهند و قابل قیاس نبودند. نه از نظر جمعیت، نه از نظر کارآزمودگی نیروهای نظامی و نه از نظر توان امکانات نظامی، منتهی چون حکومت ساسانی بدجور فشار روی سر مردم آورده بود. در منابع تاریخی و تاریخ تمدنها نوشتند: ظلمهای بی حد و حصر، قتل عامها، فشار طبقاتی ایجاد کردن، مردم دل خوشی از آنها نداشتند و چه بسا میگفتند: از این ستون به آن ستون فرج است. لذا درگیری که صورت گرفت، این درگیریها گاهی خیلی شدت پیدا میکرد ولی سپاه ایران از درون چون همیّت نبرد نداشتند و خلأ تئوریک داشتند با اینکه قدرت برتر هم بودند، شکست خوردند. شکست که خوردند غنائم سرشاری به سمت مسلمین آمد و ماجرا زیر و رو شد. یکی از نقدهایی که مکتب اهلبیت از نظر روشی به این جنگها داشتند این بود که فرماندهان جنگها بعضیشان اصلاً لایق اینکه فرمانده سپاه اسلام باشند نبودند. اینها معمولاً تازه مسلمانها بودند که در نبرد هم همان امور جاهلی را بعضی وقتها رعایت میکردند. البته در سپاه مسلمین هم افراد خوب حضور داشت هم افراد تازه مسلمانی که هنوز خوب تربیت نشدند. انصاف نیست که بگویم همه بد بودند یا همه خوب بودند. ولی طبیعتاً فرماندهی نبرد به دست بعضی از افرادی افتاده بود که اینها خیلی امور اسلامی را ممکن بود رعایت نکنند. لذا امیرالمؤمنین(ع) از تأیید این نبرد، از اینکه فراخوان بدهند مردم شرکت کنند. اگر خدای نکرده داعش به جایی حمله کند، علما بیانیه صادر میکنند. امیرالمؤمنین نه خودش شرکت فرمود، نه بیانیه صادر کرد. نسبت به حسنین هم هیچ گزارش معتبری برای حضورشان نداریم. برای امیرالمؤمنین که اصلاً امثال ابن تیمیه اعتراض کردند که چرا دخالت نکردی؟ این خودش سند است که حضرت حضور نداشتند. عجیب است که ششصد سال بنی امیه و بنی عباس که بزک کردند حکومت بعضیها را نتوانستند سند خوبی پیدا کنند که امیرالمؤمنین حاضر شده در این نبردها شرکت کنند. در مورد امام حسن و امام حسین یک نقلی به عنوان قیل هست که بخواهم با ادبیات امروز بگویم مثل این است که فرض کنید شما در یک شبکه فضای مجازی، در یک کانالی بنویسند، یک خبر تأیید نشده! شما نسبت به خبر تأیید نشده چه واکنشی نشان میدهید؟ اعتماد نمیکنید. یک قیلی هست که امام حسن و امام حسین در گوشهای از این نبردها شرکت کردند منتهی ما نمیتوانیم بپذیریم، به چند دلیل: ۱- اگر امام حسن و امام حسین حضور داشتند، «سید الشباب اهل الجنه» این تأیید بزرگی برای حکومت بود. این را باید در همه فضاهای مجازی و رسانههای آن زمان منعکس میکردند و افتخار میکردند، نه معلوم است پستشان چه بود. نه معلوم است دقیقاً چه کردند. نه رسانهای شد. نه کسی افتخار کرد. هم با شیوهی امیرالمؤمنین که ابداً حضور ندارند، تعارض دارد. هم اینکه امیرالمؤمنین در جنگ جمل و صفین اگر امام حسن به سمت دشمن حمله میکرد، میفرمود: یک کسی او را برگرداند. او باید بماند نسل پیغمبر اکرم حفظ شود. امیرالمؤمنین در حمله به خانه خودش هم در آن روزهای اول فرمود: من برای حفظ جان حسنین دست به شمشیر نبردم که دفاع کنم. در جنگها هم نمیگذاشت امام حسن و امام حسین زیاد حضور پیدا کنند، چون هم امامت منقطع میشد و هم مسیر هدایت خراب میشد، همه اینها دست به دست هم بدهد، از آن طرف هم تنها سند یک خبر تأیید نشده از یک جایی که معلوم نیست، قطعاً همه این گزارههای دیگر هم نبود، نمیشد به آن اعتنا کرد. واکنش رسانهای کتب تاریخی نسبت به این خیلی بی رمق است، یکی دو جا نقل شده است. یعنی اگر این اتفاق میافتاد، نهایت بهره و استفاده را باید حتماً میکردند. لذا سند معتبری نداریم پس امیرالمؤمنین و حسنین در این جنگها شرکت نکردند.
اما امیرالمؤمنین(ع) به این نبردها کمک کردند از یک جهت، پس شرکت ابداً، فراخوان حضور اصلاً، ولی یکجایی هست که همان ماجرای قبلی که امیرالمؤمنین(ع) خون مبارک صدیقه طاهره را حاضر شد ریخته شود تا نخواهد حکومت بعد از پیغمبر را تأیید کند. اما یکجایی فرمود: دیدم شکاف در اصل اسلام به وجود میآید. وقتی ایران دوره قاجار با روسیه در حال نبرد است از نظر مراجع تقلید آن زمان شاه قاجار طاغوت محسوب میشود و حکومت جور محسوب میشود. لذا حق تصرف در فیء و انفال ندارد. اطاعتش واجب نیست. همراهی او در جنگ اشکال دارد ولی وقتی میبینند اگر روسیه، کشور کافر اگر حمله کند و سپاه ایران نتواند مقابلش قرار بگیرد برای اسلام و تشیع آسیب خطرناک است. اینجا علمای ما در برهههای مختلف، سید محمد مجاهد، آ سید علی صاحب ریاض، کسانی هستند که در حوزهها بیانیه صادر کردند که جنگ در معیت شاه قاجار جایز است و تصرف او در فیء و انفال اشکال ندارد، چرا؟ برای اصل دین که در خطر است. یا وقتی حتی عثمانیها که اینها شیعه هم نبودند و از اهل سنت بودند، با اروپا درگیر شدند، علمای شیعه حکم به دفاع دادند برای اینکه اگر عثمانیها که شیعه نیستند ولی مسلمان هستند، نباید در برابر جبهه کفر شکست بخورند. آنجایی که اسلام در خطر باشد، بسیاری از اختلافات را کنار میگذارد.
امیرالمؤمنین(ع) در بسیاری از جاها که نبرد به حالت دفاعی درمیآمد، اینطور نبود که همیشه مسلمانها حمله کنند. مثلاً در نبرد نهاوند جمعیت فراوانی ایرانیان ساسانی آمده بودند، مثلاً ۱۵۰ هزار نفر بودند، از طرفی حاکمان بعد از پیغمبر اکرم مردان شجاعی نبودند. عمار میگوید: وقتی خبر دادند در نهاوند ۱۵۰ هزار نیرو را با آن توان و امکانات و همه تا دندان مسلح، دیدیم که خلیفه دستانش میلرزد و مردم صدای دندان قروچه او را از ترس میشنیدند. امام فرمودند: من یادم میافتد شاه در مقابل وزیر آمریکایی سرش را خم کرده، تلخی آن در ذائقه من است. من شاه را قبول ندارم ولی این اصطلاحاً شاه مسلمین است و نباید جلوی کافر سرش خم باشد! چه حقیقتاً خلیفه است چه غاصب است، الآن جایگاه خلیفه مسلمین است. این عزت اسلام باید حفظ شود. وقتی نگاه کردند و دیدند که خلیفه دندان قروچه میکند، این برای اسلام بد است. امیرالمؤمنین وارد شدند و مشورت دادند. برای اینکه در این حمله اسلام شکست نخورد. آنجایی که کمک کردند جایی است که دفاع از اسلام مطرح است. در نهجالبلاغه شریف دو تا از این گزارشها آمده است. اینجا دیگر مسأله کشورگشایی مطرح نیست که امیرالمؤمنین قبول نداشته باشد. الآن کافر برای ما فرق نمیکند ایرانی باشد، عربستانی باشد، اروپایی باشد. کسی که آن زمان کافر است میخواهد حمله کند و اسلام را به خطر بیاندازد، امیرالمؤمنین(ع) مشورت دادند. خلیفه گفت: من میخواهم خودم هم بروم. به چند جهت فرمودند: شما به سمت مرز نرو! اگر شما بروی اینها میفهمند که وقتی خلیفه و رئیس مسلمین آمده، همه داشتههایش را آورده است. پس اگر این سد را بشکنیم، پشت سرش دیگر خبری نیست. آنها انگیزه پیدا میکنند که با قوت بیشتری تا آخرین قطره بجنگند.۲- اگر شما در نبرد کشته شوید، تمام این قوت قلب و اعتماد به نفس و روحیهی سربازان اسلام آسیب میخورد. لذا اینها هم در مقاومت آسیب میبینند. فرمودند: شما اینجا بمان و جلو نرو.
یکی از رفتارهای حیرت انگیز امیرالمؤمنین(ع) سرمست میکند مرا از اینکه امیرالمؤمنین اینقدر عبد خداست. در خبطهی سوم حضرت میفرماید: این فلانی میدانست، من محور آسیاب هستم و باید دور من جمع شوند چون من امام مسلمین هستم. در یکی از این دو خطبه به خلیفه میفرماید: «کن قطبا و استدر الرحا بالعرب» (نهجالبلاغه/ص۷۵۸) تو آن محوری باش که دور تو همه جمع میشوند. حضرت او را به عنوان قطب قبول ندارد ولی الآن که این قبول نمیکند کنار برود. از طرفی مسلمین در خطر هستند. اینقدر امیرالمؤمنین حق مدار و مصلحت است، امام مسلمین یعنی این شخصیتی که هر لحظه دلسوز مسلمین است. این خیلی جانسوز است که امیرالمؤمنین دائماً نظر به حال کسانی میکند که به گریههای حضرت زهرا توجهی نکردند ولی او به عنوان پدر امت نمیتواند دلسوز اینها نباشد. نمیتواند بیخیال اینها باشد. فرق امیرالمؤمنین با خلفاء مثل همان مادری است که از فرزند خودش گذشت تا این فرزند تکه تکه نشود. در خطبهی ۱۳۴ و ۱۴۶ نهجالبلاغه، این دو مشورت آمده است یکی در حملهی مسلمین و دفاعشان در برابر روم، اینجا امیرالمؤمنین میفرماید: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَمْ یَکُنْ نَصْرُهُ وَ لَا خِذْلَانُهُ بِکَثْرَهٍ وَ لَا بِقِلَّه» نترس که اگر جمعیت دشمن زیاد است، خدا کمک تو نمیکند. حضرت اینجا هم با کسی که با او مخالف است، چه بسا دشمن است، از خیرخواهی کوتاه نمیآید. از مشورت کوتاه نمیآید. شاید اگر ما بودیم میگفتیم: شاید متوجه توحید نمیشوند. ولی امیرالمؤمنین میفرماید: این امر یعنی دفاع از اسلام به کثرت و به قله نیست، «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّه» الآن که میخواهند به اسلام حمله کنند باید دفاع کنی و خدا حامی ماست. «وَ هُوَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی أَظْهَرَه» اصلاً بحث امیرالمؤمنین فتوحات و کشور بزرگ کردن نیست. بحث دین و حفظ دین است. فرمود: این دین خداست که خدا آشکار کرده است. «وَ جُنْدُهُ الَّذِی أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ» این سربازان مدافع اسلام هم سربازان خدا هستند که خدا آماده کرده است. «حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ» میجنگند به هرجایی که رسیدند یا شهید میشوند در راه دفاع از دین یا پیروز میشوند. موضوع حضرت دفاع است. حمله کنید، پول جمع کنید، چیزهایی که بعضاً ممکن است مطرح شود نسبت به رفتار امیرالمؤمنین(ع) نیست.
قرینهی این وصف آن چیزی است که از زین العابدین(ع) در صحیفه سجادیه داریم. یکی از ادعیهی سحیفه سجادیه دعای ۲۷، دعا برای مرزداران است. انصاف است ائمه ما را ببینید، امام سجاد در دوره بنی امیه امام شده است. ولی عدهای در مرز دارند از جامعه اسلام آن زمان کشور اسلام یکی بیشتر نبود، مثل امروز چند پاره نبود. کشور اسلام در برابر کفر، حق و باطل، اینکه کشور اسلام خودش غصب شده و به بنی امیه رسیده است، بله، بعضی از حاکمان ناصالح هستند، ولی حفظ کلیت این کشور اسلامی و مسلمین واجب است. امام سجاد میفرمایند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِینَ بِعِزَّتِکَ» خدایا مرزهای مسلمین را با عزت خود حفظ کن. «وَ أَیِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِکَ» خدایا مرزداران را به قوت خود تأیید بفرما. یعنی امام کدام سربازان بنی امیه را دعا میکند. سربازان طاغوت، آن سربازانی که الآن در نقش سربازان اسلام از مرز مسلمین و امنیت مسلمین دفاع میکنند. بحث سر اینکه برویم کشورگشایی کنیم نیست. دعای ۲۷ کاملاً در این فضا صادر شده است. پس ائمهی ما اصل جنگیدن در معیت امامی که مفترض الطاعه نیست یا امام حق نیست را قبول ندارند و مشروع نمیدانند. مگر آنجایی که اصل اسلام، امنیت مسلمین در خطر بیافتد و آن هم بخاطر یک موضوع دیگری ممکن است ورود کنند و کمک کنند. ولی با این حال آنجایی که حق و باطل به هم نزدیک شود، اهلبیت به هیچ وجه کاری که حق و باطل شناختش از هم مشکل شود را انجام نخواهند داد. اگر امیرالمؤمنین ولو در این دفاعها میخواست از مرز اسلامی دفاع کند، ممکن بود دیگران متوهم شوند که امیرالمؤمنین حاکمیت را پذیرفته است و در جنگ شرکت نمیکند. یعنی کمک میکند این دفاع صورت بگیرد ولی اگر شرکت کند مردم ممکن است اشتباه کنند و فکر کنند حضرت اصل حاکمیت را پذیرفته است. حضرت مهر تأیید زده است. لذا شرکت نمیکند که مهر تأیید بزنند ولی تأیید میکند کما اینکه زین العابدین(ع) نامه مینویسد به زُهری که تو برای چه داری به حاکم بنی امیه خدمت میکنی و وعاظ سلاطین شدی؟ در تحف العقول هست که توبیخش میکند. اما برای مرزداران دعا میکند و اینها را تفکیک میکند. همان علتی که باعث شد امیرالمؤمنین سکوت کنند در دوران خلفاء، همان علت باعث میشود که اینجا بیایند و ورود بکنند. ولی باعث نمیشود اصل موضوع را به هیچ وجه، یعنی اجازه نمیدهند حق و باطل ممزوج باشد. خطکشی میکنند. در این مسیر امام صادق(ع) که میدانند حکومت بنی امیه ممکن است بعداً با بزک کردن، مثلاً بگویند: بله، علی بن ابی طالب با اینها همراه بوده یا با ما همراه بوده، در بیانات فراوانی که هم در کتاب الخمس هست و هم در جاهای دیگر، میفرمایند: ما آن غنایم جنگی که گرفته شده و آمده و تصرف در اینها، مخصوصاً چون خمسش داده نشده را قبول نداریم، تصرف در اینها حرام است، تصرف در اینها حرام است خیلی بار فقهی زیادی دارد. اموالی است که در خانه مسلمین میآید. بعضی از اینها برده و کنیز خریداری میکنند. ارتباطات با اینها، فرزندان اینها، مشکلات زیادی به وجود میآید.
راوی میگوید: به امام صادق عرض کردم ما بیچاره میشویم. حضرت فرمود: ما برای شیعیانمان حلال میکنیم، برای بقیه نه، چرا؟ مگر شما اهل کرم نیستید؟ شما که همه چیز را میبخشید، لقمهی فرزندتان را ممکن است به دشمن هم بدهید. بله، ولی اینجا حق و باطل ممزوج است و ممکن است اشتباه برداشت شود. باید بدانند حق چیست و باطل چیست. نباید شناخت حق مشکل و پیچیده شود. لذا ما راضی نیستیم. یعنی ائمه ما که اهل کرم هستند، میفرمایند: ما حق خمسی که در این غنائم هست، یا تصرف در این غنائم، راضی نیستیم. اگر یکوقتی رسانههای بنی امیه و بنی عباس کاری کردند که فضا را به سمتی بردند که اهل بیت با اینها همراه بودند، باز دوباره خطکشی کردند و فرمودند: نه اینطور نیست.
آیا ایرانیها اجباری و به ضرب شمشیر اسلام آوردند یا نه؟ مسألهی بسیار حساسی است. مباحثی که خدمت شما تقدیم کردم حاصل مطالعات ناقابل خودم بود. یکی از دوستان ما به نام حجت الاسلام شیخ مصطفی محسنی کتابی به اسم ورود اسلام به ایران دارند که انتشارات بوستان کتاب منتشر کرده است.
شریعتی: کتاب «ورود اسلام به ایران و شبهات پیش رو» جناب آقای محسنی که مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی هم این را تدوین کرده و کارش را انجام داده است. دوستانی که تمایل دارند این کتاب را تهیه کنند به ۲۰۰۰۰۳۰۳ پیامک بدهند.
حاج آقای کاشانی: کتاب را به دقت مطالعه کردم به جز ملاحظات مختصری، واقعاً کتاب خوبی است. اینهایی که خدمت شما عرض کردم از این کتاب اخذ نکرده بودم. شاید بعضی ورود و خروجها متفاوت باشد ولی مشترکات خیلی دارد. امکان دارد عدهای از ترس و فشار مسلمان شده باشند. اما قطعاً اکثریت مطلق اینطور نیستند. اولاً گزارشات تاریخی نشان میدهد بخاطر خلأ تئوریک و ظلم ساسانیان و اینکه این طرف میدیدند خوب و بد در سپاه اسلام قاطی بود. عدهای سلحشورانه، قربتاً الی الله، مدافعانه از اسلام حضور پیدا میکردند برای مردم خیلی جذاب بود و میدیدند اینها با پای برهنه، چه سلحشور هستند عدهای از اینها، لذا داریم سپاه چند ده هزار نفری، شاید هفتاد هزار نفری همه این طرف آمدند و به مسلمین پیوستند. سپاه ایران مقابل مسلمین قرار میگرفت به خاطر خلأ تئوریک مواردی داریم که کلاً سپاه این طرف آمده است. یعنی باید جنگ ایران و عراق زمان صدام، کل لشگر آن طرف، این طرف بیاید. بخاطر خلأ تئوریک و سلحشوری خوبان مسلمین، لذا اولاً عدهای وسط جنگ آمدند به مسلمین کمک کردند. این نشان میدهد عدهای اسلام را فهمیدند یا آن نسخهای که نسخهی اهلبیتی هم نیست اینقدر تفوّق بر آن تفکر خودشان داشته و احساس کردند خیلی ظلم ستیزتر و بهتر است، کلیات را بیشتر پسندیدند و خودشان آمدند. پس عدهای وسط جنگ آمدند! عدهای در تبلیغات مسلمان شدند. اینطور نیست که ما خیال کنیم کل کشور اسلامی ناگهان مسلمان شدند. در نهجالبلاغه داریم در زمان امیرالمؤمنین که به حکومت رسیدند، در منطقه استخر یا فارس امروز یا خراسان نامسلمان زیاد است. اینطور نیست که سپاه اسلام آمده شمشیر گذاشته که مسلمان بشو یا نشو. اینها مسلمان نشدند و سپاه مسلمین هم شمشیر دست نگرفتند که حتماً مسلمان شوید. تا قرن چهارم در اسلام نامسلمان حضور داشت. اینها کم کم اسلام آوردند. اتفاقاً گروههایی داریم در سوابقش که با مسلمین جنگیدند و این نشان میدهد فتح ایران که صورت گرفت تا صدها سال بعد هنوز مسلمان و غیر مسلمان حضور داشت. اینکه فکر کنیم تا مسلمین وارد شدند و ناگهان همه را مسلمان کردند یک توهم است.
شریعتی: اگر این تصور حمله وجود داشت، هیچوقت اسلام اینقدر در دل مردم جا نمیگرفت و توسعه پیدا نمیکرد.
حاج آقای کاشانی: شما در بین شیعیان و بین اهل سنت بزرگان و علمای مسلمین ایرانی هستند. آقایان اهل سنت که صحاح شش گانه داشتند یا چهار سنه و دو صحیح بخاری، مسلم، نیشابوری، ترمزی، خراسانی، ابن مهاجر قزوینی، ابو داود سجستانی، بزرگان شیعه هم که بسیاریشان مشخص است، معلوم است اگر کسی را با چماق مسلمان کنند نمیآید سی سال از عمرش را سفر کند، هزاران کیلومتر برای اینکه یک روایت از پیغمبر بشنود.
شریعتی: این هفته قرار گذاشتیم از جناب حذیفه بن یمان از اصحاب خاص امیرمؤمنان یاد کنیم. امروز صفحه ۱۷۸ قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد.
«إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفِینَ «۹» وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ «۱۰» إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَهً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلى قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ «۱۱» إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلائِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ «۱۲» ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ «۱۳» ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرِینَ عَذابَ النَّارِ «۱۴» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ «۱۵» وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَهٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»
ترجمه آیات: (به یاد آورید) زمانى که (در جنگ بدر) از پروردگارتان فریادرسى مىطلبیدید، پس او دعا و خواستهى شما را اجابت کرد (و فرمود:) من یارىدهنده شما با فرستادن هزارفرشتهى پیاپى هستم. و خداوند، آن (پیروزى و نزول فرشتگان) را جز براى بشارت و اینکه دلهایتان با آنان آرامش یابد قرار نداد و نصرت و پیروزى، جز از سوى خدا نیست، (به قدرت خود و امداد فرشته هم تکیه نکنید.) همانا خداوند، شکستناپذیر حکیم است. (به یاد آورید) زمانى که (خداوند) از سوى خود براى آرامش شما، خوابى سبک بر شما مسلّط ساخت واز آسمان بارانى بر شما فرستاد تا شما را با آن پاک کند وپلیدى (وسوسهى) شیطان را از شما بزداید و دلهاى شما را محکم و گامهایتان را با آن استوار سازد. (به یادآور) زمانى که پروردگارت به فرشتگان وحى کرد که من با شمایم، پس شما افراد با ایمان را تقویت کنید، من نیز بهزودى در دلهاى کافران، رُعب وترس خواهم افکند، پس فرازگردنها را بزنید وهمهى سرانگشتانشان را قلم کنید (وقطع کنید تا نتوانند سلاح بردارند). آن (حمایت الهى از مؤمنان و فرمان ضربه بر سرها و سرانگشتان دشمن)، به جهت آن بود که آنان در برابر خدا و پیامبرش گردنکشى کردند، و هر کس با خدا و پیامبرش در افتد و مخالفت کند، خداوند داراى کیفرى سخت است. آن است (کیفر ما در دنیا)، پس بچشید آن را و (بدانید) عذاب دوزخ براى کافران (مهیّا) است.اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه با (لشگرکشى و) انبوه کافران برخورد کردید، به آنان پشت نکنید و مگریزید. و جز آنها که کنارهگیریشان براى ساز و برگ نبرد مجدّد یا پیوستن به گروه دیگرى از مسلمانان باشد، هرکس در روز جنگ پشت به دشمن کند، قطعاً مورد خشم خدا قرار مىگیرد و جایگاه او جهنّم است و چه بد سرانجامى است.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد از جناب حذیفه بن یمان یاد کنیم.
حاج آقای کاشانی: دو آیه پایانی صفحه ۱۷۸ حضرت حق میفرمایند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً» اگر دیدید کفار لشگر متراکم به سمت شما فرستادند، «فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ» به اینها پشت نکنید. فرار از جنگ گناه کبیره است، در جنگی که رسول خدا حضور دارد این غیر قابل تصور است و فقط در دو شرط، «وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ» اگر کسی به جنگ پشت کند، مگر اینکه میخواهد از این طرف برود جای دیگری را پر کند، جا به جا شود برای اینکه قدرت مجدد برای نبرد پیدا کند، «إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَهٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» یا از اینجا بخواهد به گروهی بپیوندد، جز این موارد اگر کسی فرار کند خشم خدا را برافروخته و جایگاه او آتش است و بد جایگاهی است. خیلی دل آدم میسوزد از اینکه جامعه اسلامی، امیرالمؤمنینی که یک تنه از پیغمبر اکرم دفاع میکرد را رها کرد و حکومت را به کسانی سپرد که رسول خدا را رها کردند با اینکه دیدند ایستاده و جان مبارکش در خطر است، فرار کردند. متأسفانه بعد از پیغمبر اکرم کسانی که به حکومت رسیدند هیچ کدام سابقهی ولو یک شمشیر کشیدن ندارند. یک جایی خراشی به کسی از کفار نیانداختند و فرار کردند. انتخاب خوبی صورت نگرفت، قرآن میفرماید: «مَأْواهُ جَهَنَّمُ» یادآور خاطرات تلخ است.
جناب حذیفه بن یمان(ره) طبق نقلی روز وفاتشان امروز است. برای بهانه اینکه این صحابی عظیم الشأن پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین را یاد کنیم در این هفته از شأن ایشان کم نمیکند. ایشان چند ویژگی مهم دارند. وقتی در ماجرای تبوک، امیرالمؤمنین برای مقابله با منافقان در مدینه باید حاضر میشدند و میماندند کسی که نقش امیرالمؤمنین را بخواهد بر عهده بگیرد و آن حفاظت از جان رسول خداست، به حذیفه و عمار سپرده شد. این خودش نشان میدهد که چقدر این شخصیت مورد اعتماد است. چون در بین اصحاب رسول خدا بعضی منافقین بودند و این منافقان سعی کردند در تبوک پیغمبر را ترور کنند. حالا به چه کسی اطمینان کنیم که کنار رسول خدا باشد و این خودش نفوذی دشمن نباشد. حذیفه شخصیت برملا کننده نفاق منافقان است و کسی است که میگوید: منافقان زمان رسول خدا مخفیانه عمل میکردند چون از رسول خدا میترسیدند ولی بعد از جهات دیگر از رسول خدا نمیترسند. یکی از نمونههای افشاکنندگی این است که دو تا از اصحاب وارد میشدند، ابوموسی اشعری و ابن مسعود، حذیفه گفت: دو نفر دارند وارد میشوند که یکی از آن دو منافق است. یعنی افشاکننده است و این روایت در منابع مهم، کارشناسان محقق حدیثی برادران غیر شیعه هم میگویند: این روایت درست است. البته کارشناسشان نوشته که مثلاً شاید اینجا حذیفه عصبانی بوده که این خلاف شأن یک صحابی رسول خدا بخواهد تهمت بزند. میگوید: دو نفر وارد میشوند یکی منافق است. نگاه میکند ببیند دو نفر چه کسانی هستند، ابن مسعود، ابوموسی، حذیفه میگوید: البته ابن مسعود خیلی به مسلک پیغمبر شباهت دارد. چیز دیگری نمیگوید و بعد هم افشا کننده است. بعضی از حاکمان بعد از پیغمبر نزد حذیفه میگفتند: یا حذیفه! تو را به خدا قسم مرا جز کسانی دیدی که میخواستند شتر پیامبر را از بالای کوه پایین بیاندازند؟ یعنی میترسیدند از اینکه او بخواهد افشاگری کند. شخصیت برجستهای دارد و امین پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین است ولی متأسفانه اوایل حکومت امیرالمؤمنین و اواخر حکومت عثمان به نقلی از دنیا رفت و جای این مرد در جمل و صفین خالی است و بار این افشاگریها به دوش عمار افتاد و امیرالمؤمنین تنها شد.
در جمع بندی بحث باید بگویم ایرانیانی که مسلمان نشده بودند مردمی نبودند که با چماق و شمشیر مسلمان شوند. جز عده قلیلی که نمیشود انکار کرد و بگوییم: همه یک شکل هستند. بلکه اینها اسلام را پذیرفتند، حتی وسط جنگ با اینکه داشتند با مسلمین میجنگیدند تفکر مسلمین را پسندیدند، و عدهای از این طرف به آن طرف آمدند و عدهای در حدود چهارصد سال به مرور پذیرفتند و اتفاقاً بزرگترین دانشمندان جهان اسلام هم شدند و تقریباً همه مذاهب مثلاً ابو حنیفه که بیشترین مسلمان امروز در فقه پیرو اوست، ریشه ایرانی دارند. ائمه مذاهب مختلف و علمای برجسته شیعه و غیر شیعه عمدتاً ایرانی هستند. نقش ایرانیها خیلی پررنگ است. تاریخ نشان میدهد که ما در دورههای بعد نامسلمان داشتیم. چون در ذهن بعضی هست که انگار مسلمین آمدند شمشیر گذاشتند که یا مسلمان شو یا گردنت را میزنیم. این توهم است. چهارصد سال نامسلمان داشتیم. امیرالمؤمنین(ع) به زیاد بن أبی مینویسند: من نمیگویم خیلی بیش از حد با این دهقانهای فارس مهربانی کنی. چرا؟ چون آنها باید بدانند باید مسلمان شوند اما به هیچ وجه حق نداری با آنها عادلانه رفتار نکنی. اینها را باید عادلانه رفتار کنی. حق ظلم، حق توهین و توبیخ بیش از حد نداری به جز عدالت، یعنی اینکه مسیر اسلام باز است و در جامعه اسلامی کرامت اصلی برای مسلمان است ولی حق بی عدالتی نداری و این مسیر آرام آرام پیش میرود. عدهای هم بخاطر ظلمهای بنی امیه ممکن است درگیر هم شدند و اگر قرار بود اجباری باشد این اتفاقات نمیافتاد.
شریعتی: ما را سَری است با تو که گر خلق روزگار *** دشمن شوند و سر برود هم بر آن سَریم
السلام علیک یا أباعبدالله…
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید