روز شنبه مورخ ۲۳ آذر ماه ۱۳۹۸ حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» با محوریت «ادامه بحث غربت اهل بیت علیهم السلام ـ جایگزینی علمای اهل کتاب» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
چشم از تو چگونه میتوان بست تویی *** آنجا که مرا نمیرسد دست تویی
اینجا هیجان است، هیاهوست منم *** آنجا ملکوت است، سکوت است تویی
سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله در این هوای پاییزی و سرد، دل و جانتان گرم باشد. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان سلام میکنم.
شریعتی: چند جلسهای است که در مورد غربت اهلبیت صحبت میکنیم، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: عرض کردیم که پیغمبر اکرم صدها بار برای نجات امت، برای اینکه امت گرفتار نشود، بعد از خودشان مردم را به اهلبیت و قرآن ارجاع دادند. موضوع غربت اهلبیت را از اینجا آغاز کردیم که با توجه به توصیه اکید رسول خدا، متأسفانه از آن افرادی که پنج تن بودند همراه با رسول خدا، از اینها زیاد استفاده نشد. از جهت علمی و سکوت اخلاقی و آداب و عقاید، بحث میکردیم که چه مواردی باعث شد اهلبیت غریب شوند و کنار گذاشته شوند، آخرین مورد این است که اتفاق بسیار عجیب و تلخی افتاد، اینکه به جای اهلبیت(ع) عدهای از اهل کتاب از بهود را متأسفانه بعد از پیغمبر به عنوان عالم جایگزین کردند که خیلی تلخ و عجیب است. ما هیچ درگیری و نزاعی با هیچیک از ادیان دیگر نداریم و قائل به گفتگو هستیم. منظورم عدهای معدود از دانشمندان یهودی است که به صورت نفوذی و نفاق وارد اسلام شدند و اینها خیلی آسیب رساندند. عموم مردم که قائل به یک دین دیگر هستند، ممکن است نباشند و دشمنی خاصی نداشته باشند و مسأله بنده کلیت یهود نیست و آن بحث دیگری است.
در عرب جاهلی چون عرب جاهلی خواندن و نوشتن بلد نبودند، آداب و رسومشان در رفتار شکل خاصی بود، یهودیانی که در شبه جزیره بودند، ویژگیهایی داشتند که عرب جاهلی نسبت به آنها احساس خودباختگی میکرد، مثلاً اینها خواندن و نوشتن بلد بودند و عده معدودی از عربها قبل از اسلام خواندن و نوشتن بلد بودند، با توجه به اینکه اینها ارتباطات قبلی داشتند، ولو دینشان تحریف شده بود، ریشهی حقیقی داشت و در مباحث طبی و حکمی چیزهایی بلد بودند. از طرفی قدرتهایی داشتند که هنوز منجنیق و ارابه نیامده بود به جامعه حجاز و این قلعهها که اگر در آن قرار میگرفتند، اگر دشمنی میآمد به اندازه یکی دو سال آذوقه داشتند. مسیر رودخانه را طوری منحرف کرده بودند که شاخههایی از زیر قلعه عبور کند و آب و غذا داشته باشند. آن گروهی که آمده بود با اینها بجنگد نیاز به آذوقه و آب داشت. چون منجنیق و ارابه نبود، قلعهها قابل شکستن نبود. یک حالت شکست ناپذیری در یهودیان بود و یک حالت خودباختگی برای عرب جاهلی افتاده بود. وقتی اسم یهود میآمد باسواد، عالم، دانشمند، کسانی که بخشهایی از تمدنها و تکنولوژی دارند. طوری بود که فکر میکردند ما هیچوقت شکست نمیدهیم و یهودیان فکر میکردند ما شکست نمیخوریم!
پیغمبر اکرم(ص) که با یهودیان عهد بستند و پیمان مدینه شکل گرفتند و سران یهود خیانت کردند و پیغمبر اکرم با اینها جنگید، مثل ماجرای خیبر که اول مسلمانها که میرفتند، اینها از آن بالا تیراندازی میکردند، مسلمین شکست میخوردند و فرار میکردند و امیرالمؤمنین به امر خدا چشم درد گرفته بود و نمیتوانست شرکت کند تا رسول خدا بعد از یکی دو روز صدا زدند علی بن ابی طالب کجاست؟ گفتند: در خیمه هستند و استراحت میکنند، چشم درد دارند. رسول خدا دست به چشمان امیرالمؤمنین گذاشتند و امیرالمؤمنین به امر الهی شفا پیدا کردند و فرمودند: فردا پرچم فرماندهی را به دست کسی میسپارم که هم او خدا را دوست دارد و هم خدا و رسول او را دوست دارند. یکی از اصحاب برجسته میگوید: در طول عمر هیچوقت آرزو نداشتم امیر شوم و رئیس جایی شوم جز آن شب، تا صبح نخوابیدم، چه کسی است آن مرد که رسول خدا فرمود: فردا پرچم را به دست یک مرد میدهم! فردا دیدند پرچم به دست امیرالمؤمنین افتاد و یهودیان فکر میکردند مثل همیشه است که آنها یک خرده پایین قلعه معطل میشوند، از آن بالا تیراندازی میکنیم و فرار میکنند. این بار امیرالمؤمنین، جوانمرد اول عالم امیرالمؤمنین رفت در قلعه را کند و اینها جان خوردند. مرحب یهودی بیرون آمد و یک جنگ عظیمی رخ داد. مرحب گفت: من کسی هستم که مادرم اسم مرا مرحب گذاشته است! امیرالمؤمنین فرمود: «أنا الذی سمتّن امّی حیدره» من آن کسی هستم که مادرم اسم مرا حیدره، نام شیر قرار داده است. من شیر شکار میکنم! خیلی نگذشت که مرحب زین افتاد و از دنیا رفت. یهودیان فکر نمیکردند که یک نفر بیاید و این اتفاق رخ بدهد. در اشعار فراوانی این ماجرا آمده است.
ابن ابی الحدید در جوانی یک شعر بسیار زیبایی دارد که میگوید: ای کسی که در خیبری را کندی که چهل و چند نفر نتوانستند تکان بدهند. آنجا به امر الهی بود. حضرت فرمود: «وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ بِقُوَّهٍ جَسَدَانِیَّهٍ» من این در خیبر را با زور بازوی خودم نکندم، اینجا امر الهی و قدرت الهی بود که خداوند به من داد و آنجا که در خیبر شکسته شد دیگر گروههای بعدی با مسلمین نجنگیدند. گفتند: ما این زمین را میدهیم و میرویم. خیانت هم کرده بودند، فدک هم همینطور به حضرت زهرا داده شد.
یهودیان شکسته شدند و از امیرالمؤمنین کینه به دل گرفتند، بعدها یکی از جاهایی که کینه را بروز دادند، بخشیهایی را در زمان خلیفه دوم به سمت شام کوچ کردند. وقتی اسرا را از کربلا به شام بردند، از محله یهودیها عبور دادند و خیلی بی ادبی صورت گرفت. این به خاطر این بود که امیرالمؤمنین یک عزت و اقتدار پوشالی ولی صدها ساله را در هم شکست و کینه پیدا کردند. این حسی که عرب جاهلی نسبت به یهود و علم یهود و قدرتش داشت، بعد از پیغمبر اکرم که حضرت از دنیا رفتند، در ذهنها بود. عدهای از یهودیان هم مسلمان شدند. بخشی واقعاً مسلمان شدند و در راه خدا جهاد کردند، بعضی هم مثل قریش که با نفاق مسلمان شدند و ظاهر را حفظ کردند، از یهود هم بعضیها منافقانه اسلام آوردند.
بعد از رسول خدا میخواهند امیرالمؤمنین را حذف کنند. جامعه به علم امیرالمؤمنین نیاز دارد. جامعه به سؤالاتی که امیرالمؤمنین میتواند ذیل آیات از تفاسیر بیان کند نیاز دارد. چه کسی میتوانست جایگزین شود؟ دو حالت متصور بود. ۱- از ابن عباس که شاگرد امیرالمؤمنین است استفاده کنند و ابن عباس از خودش بیان کند، نگوید از امیرالمؤمنین شنیدم. ۲- از یهود استفاده کنند. عبارات و قصهها و ماجراهایی که در قرآن کریم هست در کتابهای آسمانی قبلی هم آمده است با تعابیر مشابه یا با موضوعات مشترک مثل ماجرای حضرت یوسف و زنی که به ایشان علاقهمند میشود. مثل ماجرای حضرت موسی و حضرت ابراهیم که در کتابهای پیشین هم بود. قرآن کریم کتابی است که دنبال قصهگویی نیست. زمان قصه، چند نفر بودند، جزئیات داستان را قرآن کریم بیان نمیکند. لذا اگر جایی جزئیات میگوید حتماً در هدایت اثر دارد. مثلاً قرآن اسم از زنی که به یوسف علاقهمند شد را نمیبرد. عزیز مصر که شوهر آن خانم بود، اسمش معلوم نیست. اصحاب کهف چند نفر بودند و اسمشان چه بود معلوم نیست. یا مثلاً حضرت ابراهیم اسم همسرش چه بود. جزئیات ندارد، شب بود، روز بود، چند نفر بودند. قرآن کتاب مختصری است که هدایت مد نظرش است. لذا از قصه قسمتی را میگوید که میخواهد مسأله هدایت را بیان کند اما از کتابهای پیشین پر از جزئیات بود. مثلاً اسم زنی که به یوسف علاقهمند شد چه بود. ولی این اسامی در قرآن نیست. یهودیان چون این اطلاعات را داشتند، نسبت به مسلمانان ذیل آیات فخر میفروختند. اینکه میدانید اسم آن زن چه بود؟ اصحاب کهف چند نفر بودند؟ این جزئیات برای قرآن مهم نبود و گاهی متأسفانه میبینیم بعضی از عزیزان میروند آن جزئیات را میخوانند. قرآن اگر میخواست به این جزئیات میپرداخت. جزئیات را نفرموده و بی پیرایه سخن حق را فرموده که شما ذهنتان جای دیگر نرود و نکته مهم مطلب را درک کنید.
عرب جاهلی هم فضای شفاهی داشت و این قصهها برایش جذاب بود، یحیی(س) که قرآن میفرماید بعد از دنیا رفت و شهید شد، این یحیی چه شد شهید شد؟ زنی که در مورد یحیی سعی کرد توطئه کند، نیست. یهودیان گفتند: ما این جزئیات را بلد هستیم. در حالی که این جزئیاتی نیست که اصل در هدایت باشد. چون مسلمین احساس میکردند پیغمبر ما قرآن آورده و اینها یک چیزهایی بیشتر بلد هستند، حس خودباختگی دوره جاهلی باز برگشت. امیرالمؤمنین به اینها و حقیقت قرآن آگاه بود. بعد هم میفرمود: اینها اصل نیست ولی اگر بخواهید به شما میگویم. چون امیرالمؤمنین را از دست دادند، این ولعی که این آیه چه میگوید؟ آن زن کیست؟ چه قبیلهای بود؟ فامیل بودند یا نه… بیشتر به فضولی ربط پیدا میکند. تا اینکه بخواهد ببینند روح معنایی که قرآن بیان میکند چیست، چون امیرالمؤمنین را حذف کردند، بهترین کسی که اینها را بیان میکند، همان کسی است که اتفاقاً مردم در دوره جاهلی هم نسبت به او یک حس قدرتی داشتند. این زمینهی پذیرش عظمت یهود از جهت علمی باعث شد که حکومتهای بعد از پیغمبر، آخوندهای اصلی حکومت را اینها قرار دادند. کسانی که پیغمبر را ندیده بودند و اسلام آورده بودند، اینها منبر میرفتند و سخنرانی میکردند و وقتی سخنرانی میکردند سوره یوسف را میگفتند. مردم میگفتند: قصه پیغمبر را میگوید ولی از کجا میگفت، نه از قرآن، نه براساس اسلوبی که قرآن فرموده است. در منابع یهود هم متأسفانه چون تحریف شده و تقدس زدایی خیلی پررنگ است، گناهان عجیبی به انبیاء نسبت داده شده که در بحث تخریب چهره پیامبر اکرم اشاراتی کردیم. آنها را هم میگفتند و برای مردم جذاب بود که فلان پیامبر معاذ الله چه خطایی کرده است! به جای آنکه قرآن بخوانند، قصههای تحریف شده از تخریبات انبیاء را میگفتند. همین الآن اگر در مورد یک کارشناس سمت خدا خبری بیاید که یک خطایی کرده است، جذاب است مردم بشنوند. اینها منبر میرفتند و تفسیر میگفتند ولی از کتاب خدا نه، دانستههایی که داشتند. یا حرفهای عجیب و غریب و تحریفات گسترده، کار به جایی رسید که اگر شما میرفتید، یعنی به هزار و چهارصد سال پیش سفر میکردیم، از مردم سؤال میکردیم که قرآن فرموده: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْر» (نحل/۴۳) از اهل ذکر بپرسید اگر نمیدانید. یا این علمایی هستند که یهودی بودند و اسلام آوردند. یعنی عظمت را در اسلام نمیدیدند. غرب زدگی امروز چطور است. دقیقاً همین اتفاق افتاد و چون حس خودباختگی قدیمی داشتند در فکر و تنشان نشست.
قرآن کریم نازل شد، «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا» (رعد/۴۳) کفار آمدند گفتند: ای کسی که ادعای پیغمبری میکنی تو پیغمبر نیستی. خدا میفرماید: «قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» خدا شهادت داده بر تو ای پیغمبر، چون شهادت دو مرحله دارد. ۱- من حاضر و ناظر باشم و اتفاقی را شهود کنم و بعد این را در دادگاه بیان کنم. خدا چطور شهادت داده است؟ خدا حاضر و ناظر بر همه عالم وجود هست و بارها نسبت به پیغمبر شهادت داده که رسول خدا هستی، سراج منیر و بشیر نذیر هستی. دیگر چه کسی شاهد است و شهادت میدهد تو پیغمبر هستی؟ آن کسی که علم کتاب را دارد. آن چه کسی است؟ امیرالمؤمنین(ع) که وقتی این آیات در مکه نازل شد امیرالمؤمنین چندان سن و سالی ندارند. پیغمبر میخواهد بفرماید: اگر استعداد باشد این اسلام بلد است علی بن ابی طالب تربیت کند. اگر میخواهید ببینید که شهادت بر نبوت من، علامت بر نبوت من چیست، علی بن ابی طالب را ببینید. در تفاسیری که برادران غیر شیعه نوشتند نگاه کنید. نسبت به چند عالم یهودی گفتند، از چه کسی بپرسیم، اولاً این آیات در مکه نازل شده و یهودیان در مکه اسلام نیاورده بودند. ثانیاً عالم یهودی که اگر قرار بود شهادت به نبوت پیغمبر بدهد که دیگر یهودی نیست! یعنی واضح است علمای یهود که نبوت رسول خدا را قبول نکردند. چرا در کتب متأسفانه فراوان این ذکر شده است؟ چون در جامعه بعد از پیغمبر اکرم یهودیان را به عنوان عالم به کتاب، معرفی کرده بودند و چون حکومت از اینها حمایت میکرد، عملاً اینها اساتید تفسیر قرآن شدند. لذا ذیل آیات فراوانی اگر تفاسیر مسلمین را ببینید از غیر شیعه، تصریح میکنند معمولاً این در مورد فلان یهودی است.
شریعتی: تمام اتفاقاتی که میگویید که علمای یهود مجال پیدا کردند و عرصهای فراهم شد، یک تهاجم فرهنگی اتفاق افتاد، بعد از رحلت پیغمبر اتفاق افتاد؟
حاج آقای کاشانی: زمان رسول خدا بعضی از کسانی که بعد از پیغمبر مجال حکومت و مسئولیت پیدا کردند، بلد بودند عبری بخوانند و خیلی علاقهمند بودند. دو مورد را عرض کنم. یک مورد در کتابهای اصولی برادران اهل سنت هست. اصول فقه، در اصول فقه یک مسأله هست که ما میخواهیم به دین عمل کنیم، حجت در دین چیست؟ قرآن است، کلمات رسول خداست، آیا میشود به انبیای گذشته هم عمل کرد یا نه؟ ذیل این موضوع این مسأله را آوردند که روزی رسول خدا رد میشد دید یک نفر از آقایان ورقهای از تورات دستش است. یعنی بلد است بخواند، با اعجاب آمد گفت: یا رسول الله چه چیزهای جالبی درونش است. حضرت فرمود: صلاه جامعه بدهید. اذان بی وقت که میگفتند، مردم میفهمیدند اتفاقی افتاده است. به جای آژیر خطر، مردم در مسجد جمع شدند، حضرت چهره مبارکش سرخ شده بود. فرمود: «وَ لَوْ کَانَ مُوسَى حَیّاً مَا وَسِعَهُ إِلَّا اتِّبَاعِی» اگر خود موسی هم بود، چارهای جز اطاعت از من نداشت. شما تورات دست گرفتی؟
جالب است که بعد از پیغمبر اکرم نقل حدیث از رسول خدا محدود شده بود و هرکسی نمیتوانست نقل کند، بعد این آقایان اینطور عمل میکردند. اینقدر اینها عزیز شدند، چون اینها جاده صافکنهای اشتباهات بعضی از حاکمان بودند. مثلاً میخواستند کاری کنند، میگفتند: فلانی ببین در کتاب الله منزل چیزی در رابطه با این موضوع هست یا نه؟ چطور مردم الآن علاقه به فال دارند. عوام مردم در دورهی تازهای از جاهلیت برگشته اوایل اسلام علاقه داشتند بدانند در تورات در مورد ما چه گفتند. یک روز نسبت به یکی از اینها، یکی از مسئولین گفت: ای کعب! بگو ببینم علی به حکومت خواهد رسید یا نه؟ گفت: نه، علی به درد حکومت نمیخورد. چرا؟ چون خون ریخته است. معلوم است که یهود نسبت به حضرت بغض دارد. قرآن از مجاهدان تجلیل کرده است. اینها ارزشها را عوض میکردند. جاده صاف کن بودند.
روزی یکی از مسئولین که نزدیکانش از دنیا رفته بود، ثروت عجیبی داشت. مردم معطل بودند، دیدند طلاها را آوردند و باید با تبر بشکنند. انشاءالله خداوند مسئولین پاک دست را با امیرالمؤمنین محشور کند و کسانی که دست درازی میکنند با دشمنان امیرالمؤمنین محشور کند و هرکس آبروی نظام اسلامی را میبرد به زودی ساقط کند. گفت: کعب به نظر تو کسی که زکات پرداخت کرده و جهاد کرده اینقدر پول دارد، نظرت چیست؟ گفت: بله ما در کتاب تورات داریم که اینها آدمهای خوبی هستند. اینجا ابوذر(س) تحمل نکرد و بلند شد و گفت: ای پسر یهودی کافر! ابوذر با یهودیها کار نداشت. یعنی تو یهودیتت مانده است، استناد به تورات میکنی؟ اینجا زمان اسلام است. برای اینکه دزدی کسی دیگر را توجیه کنی به اسم دین این کار را میکنی، درگیر شد. بین ابوذر که از اولین مسلمین است و جز برترین شاگردان پیغمبر است، با یک کسی که تازه اسلام آورده و هنوز هم صحابی نیست، متأسفانه ابوذر تبعید شد و حتی فحش دادند که اگر صحابه پیغمبر نبودی تو را میکشتیم و بیرونش کردند. ماجرا سر چه بود؟ دعوای بین یک عالم یهودی مسلمان شده با ابوذر، یعنی همه توان حکومت برای حمایت از این آدم میرود و او تمام دانشش را میبرد برای دفاع از روش حکومت. این رفت و برگشتی که اتفاق افتاد. چه اتفاقی این وسط میافتد، اگر بخواهم یک نمونه را باز کنم که خیلی عجیب است، این است.
کتابی در مورد زندگینامه اصحاب، تابعین و بعضی از علمای سدههای اولیه آوردم. شخصیت مشهوری از برادران غیر شیعه به نام شمس الدین ذهبی نوشته است و در مورد یکی از این افراد که با ابوذر دعوا کرد و ابوذر بخاطر او تبعید شد، نکاتی آورده است و کاملاً این خودباختگی به چشم میآید و چه فجایعی برای اسلام رخ داد. دور شدن از امیرالمؤمنین چقدر به جامعه اسلامی ضربه زد. کعب الاحبار شخصی که به ظاهر مسلمان شده بود، مفسر، به عنوان استاد اخلاق و تفسیر بود. ایشان «هو کعب الأحبار بن ماتع الحمیری الیمانی» اینقدر حالت خودباختگی به خود گرفته بودند، حِبر یا حَبر به دانشمند یهودی میگویند، مثل روحانی که ما میگوییم: حجت الاسلام، حبر هم بعضی گفتند معنای بحر میدهد، دریای علم. مرجع تقلید را ما آیت الله العظمی میگوییم. هیچوقت یک مسلمان نمیگوید: کشیش العلماء، یا آخوند کلیسا، هم او تعابیر خودش را دارد و هم ما، اوج خودباختگی این است که وقتی میخواستند بگویند: ابن عباس خیلی دانشمند است میگفتند: حبر الأمه، لقب علمای یهود است. ایشان علامه است، حبر است، کسی که یهودی بود، بعد از وفات پیغمبر نوشته که اسلام آورد و حرفهای عجیبی دارد. یک اتفاق استثنایی افتاده است. کسانی که پیامبر را دیدند اسمشان صحابه است، از پیغمبر استفاده کردند. شاگردان صحابه تابعین هستند. ایشان که پیغمبر را ندیده شاگرد اصحاب باید باشد ولی برعکس شده است. ایشان هم معلم مسئولین حکومت شد و هم معلم بعضی صحابه شد. کسی که پیغمبر را ندیده چطور معلم صحابه شد؟ آنجا عبارت هست که میگوید: ایشان اسلام خوبی داشت. دین متینی داشت و از عجایب این است که ابو حریره، معاویه، ابن عباس از او روایت نقل میکردند. چه چیزی را نقل میکردند؟ او که پیغمبر را ندید که از او روایت نقل کند. آموزههای یهود را میگفت. بعد خود این شخص آقای ذهبی ذیل این گفتند، میگوید: این خیلی نادر است که صحابی از تابعی نقل کند، چون تابعی که پیغمبر را ندیده است. این چه دارد میگوید؟ دارد حرفهای یهود را میزند. حالا این آقا چه کار میکرد؟
وقتی شما ماجرای عدالت همه صحابه را آوردی، مجبور هستی از این شخص دفاع کنی. اینقدر اینجا درد هست آدم نمیداند کدام را بگوید. وقتی جناب ابوذر با کعب درگیر شد و ابوذر را تبعید کردند، ابن خلدون، طبری، دیگران گفتند که یک حرفهایی رد و بدل شد، دوست ندارند ذکر کنم، آبروی کسی که به ابوذر فحش داد، میرود. اینجا باید چه کنیم؟ میگویند: ابوذر خودش گفت من میخواهم بروم در بیابان زندگی کنم. تاریخ هم روتوش کردند و میگویند: بین ابوذر و کعب دعوا شد و حاکم حق را به کعب داد، ابوذر گفت: دیگر بگذارید من در بیابان بروم و زندگی کنم. یعنی تبعید را روتوش کردند، سانسور کردند برای اینکه اینجا اگر بخواهی به کعب انتقاد کنی، انتقاد شما برمیگردد به کسی که کعب را منصوب کرده است. یک حرف عجیبی اینجا از کعب نقل میکند که چرا اینقدر کعب به تورات استناد می کرد. مگر نمیگفتند: کتاب بس است، پیغمبر را رها کنید! تورات این وسط چیست؟ ایشان میگوید: کعب آخرهای عمرش گفت این کتابی که دست من است، اصلش دست من است. در حالی که ما عرض کردیم پیغمبر اکرم فرمود: خود موسی هم بیاید باید از من تبعیت کند. وقتی شما امیرالمؤمنین را حذف کنی، آن عالمی که ریشه یهودی دارد را بیاوری معالم و آموزههای یهود را بگوید، مجبور هستی بگویی از کجا این حرفها را میزد و چطور حجیت دارد؟
باز کار به این خاتمه پیدا نکرد و اتفاق بدتری افتاد، شخصی که حرفهای عجیب و غریب و زشتی که به خدا و رسول نسبت داده و اینها را نقل کردند، اصحابی که از ایشان نقل میکردند گاهی یا اشتباه میکردند یا بعضی ممکن است عمداً حرفهای ایشان را به اسم قال رسول الله میگفتند. من چهار تا اعتراف ابن کثیر را در بسته میگذارم که وقتی پسر عمروعاص روایت نقل میکند، میگوید: این روایت از پیغمبر نیست. این برای کتب اهل کتاب است که اشتباهی شده است، یعنی وقتی رفتند از غیر پیغمبر گرفتند، یا اشتباهی حواسش پرت شد و اینها قاطی شد و یا عمداً، در فضایل ادبیات دینی به اینها اسرائیلیات میگویند یعنی آموزههای یهود و نصاری که از آنها گرفته شده و وارد اسلام شده است. اگر بخواهم مصادیق آن را بگویم دهها جلسه طول میکشد و گریهدار است. منابعی که حاکمیت بعد از پیغمبر را قبول داشتند، اینها را قبول داشتند که ذکر شده و وارد شده است. یکوقت نفوذ خودش رخ میدهد، یکوقت شما راه را باز میکنی. اتفاق بعدی که عجیب است این است که یاران امیرالمؤمنین در کتب رجالی برادران غیر شیعه معمولاً شاگردان امیرالمؤمنین را دروغگو و کذاب میگویند. از اینها روایت نقل نکنید. از عالمی از اهل سنت مثل ابوحنیفه هم همینطور، هم نسبت به شاگردان امیرالمؤمنین تخریب صورت گرفته، هم نسبت به ابوحنیفه که برای شیعه نیست. اما نسبت به کعب الاحبار همه گفتند: راستگو است.
این منابع اسلامی یکجایی باید پالایش شود. در علم رجال پالایش میکنند که این درست است یا غلط است. معمولاً اگر کسی محبت به امیرالمؤمنین در او بروز داشته باشد یا از کارگران و کارگزاران امیرالمؤمنین باشد، تخریب میشود. یا اگر کسی در این فضا با اینها همراهی نکند. مثلاً ابوحنیفه خیلی به این روایات اعتنا نمیکرد. هم ما شیعهها و هم بسیاری از مسلمین ضربه خوردیم. به کعب الاحبار که میرسیم اینها ثقه و راستگو و مورد اعتماد هستند. یعنی دستگاهی که باید روایات نبوی را پالایش میکرد، درست و غلطش را جدا کند ساخته و پرداخته جریانی است که کعب الاحبار را آورده، لذا دیگر نمیتوانند جلویش را بگیرد. اتفاقی که افتاد این بود که تمام کتب ما پر شد و شیعیان هم بعضاً از اهل سنت گرفتند، از حرفهای یهودیان پر شد. منابع اسلامی غیر شیعه سراسر از این حرفها پر است و نتیجه این شد که غیر از ما شیعیان که منتقد هستیم، علمای ما به شدت با کعب الاحبار زاویه دارند و او را طرد کردند. علمایی از غیر شیعه مثل رشید رضا اینها شیعه نیستند و خیلی ضد شیعه هستند. مثل ابن کثیر و دیگران، اینها وجدانشان را قاضی کردند میگویند: این چه وضعی است و این حرفها واضح است که برویم ببینیم در کتابهای تحریف شده قبل از اسلام بوده است و به اسم پیغمبر شما آوردید. یک درگیری پیدا شده چه کار کنیم. خود اینها اعتراض کردند. افراد فراوانی هستند که سعی میکنم کلماتشان را بگذارم، دچار درگیری شدند و دیگر فایده ندارد. آثار اسلامی از اینها پر شد و کاری که اهلبیت با ما کردند و در زیارت جامعه میگوییم: «بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا» اینجاست. با محبت شما، ما شما را دوست میداشتیم، جای دیگر نرفتیم و آموزههای اصلی دین را از شما گرفتیم. این باعث شد شیعیان در فضای بستهای تا میتوانند در دورههای اول از یهودیان چیزی اخذ نکنند. لذا آثار یهودیان به صورت اندک در کتب ما آمده است. اینطور نیست که آثار را کامل آلوده کرده باشند.
شریعتی: نکات خوبی را شنیدیم، امروز صفحه ۲۵۵ قرآن کریم آیات پایانی سوره مبارکه رعد و آیات ابتدایی سوره مبارکه ابراهیم را تلاوت خواهیم کرد.
«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ «۴۳»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ «۱» اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ «۲» الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ «۳» وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ «۴» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»
ترجمه آیات: و کسانىکه کفر ورزیدند گویند: تو فرستاده (خدا) نیستى. بگو: گواهى خدا و کسى که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما کافى است.
به نام خداوند بخشندهى مهربان، الف، لام، را، (این) کتابى است که آن را به سوى تو نازل کردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکىها (ى شرک وجهل) به سوى نور (ایمان) خارج کنى. به سوى راه خداوند عزیز حمید. خداوندى که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است براى اوست، پس واى بر کفّار از عذابى سخت. (کفّار) کسانى هستند که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مىدهند و (مردم را) از راه خدا باز مىدارند ومىخواهند آنرا منحرف کنند، آنها در گمراهى عمیقى هستند. هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر به زبان قومش، تا (بتواند پیام خدا را) براى مردم بیان کند، پس خداوند هر که را بخواهد (و مستحقّ بداند) گمراه مىکند وهر که را بخواهد (وشایسته بداند) هدایت مىنماید، و اوست عزیز وحکیم. همانا موسى را همراه معجزاتى (به سوى مردم) فرستادیم (و به او گفتیم:) قومت را از تاریکىها به سوى نور خارج ساز و روزهاى (نزول قهر یا لطف) خدا را به آنان یادآورى کن، همانا در این (یادآورى) براى کسانى که صبر و مقاومت و سپاس فراوان داشته باشند نشانههایى از قدرت الهى است.
شریعتی: اشاره قرآنی امروز را بفرمایید و در ادامه در مورد شخصیت جناب عثمان بن مظعون یکی از اصحاب باوفای پیغمبر و یکی از محبین اهلبیت صحبت خواهیم کرد.
حاج آقای کاشانی: از حسن تقارن یکی از آیاتی که در بحث مطرح کردیم، آیه آخر سوره رعد، اولین آیهای بود که امروز تلاوت شد. یک جمله اضافه کنم در مورد اینکه امیرالمؤمنین شاهد و گواه بر نبوت رسول خدا هستند، در صلواتی که امام صادق به ما در مورد امیرالمؤمنین آموزش دادند، میگوییم: سلام و درود خدا بر امیرالمؤمنین، کسی که آیت رسالت رسول خداست. علامت نبوت رسول خداست. به خدا سوگند آیتی از من بزرگتر خدا ندارد و در روایت بسیار زیبایی رسول خدا فرمودند: هر پیغمبری نشانهای دارد. موسی عصایی داشت و ابراهیم در آتش افتاد و سرد شد و فهمیدند نبی است. عیسی(س) کلماتی میفرمود که مرده زنده میکرد. خدا علی را به من عطا کرده است. هر پیغمبری آیتی دارد و آیه نبوتی علی بن ابی طالب.
عثمان بن مظعون شخصیت عظیمی است که جزء اولین مسلمانهاست و کسی است که دوست امیرالمؤمنین است در زمان رسول خدا و کسی است که وقتی رسول خدا از دنیا رفت او را بوسید و در منابع غیر شیعه، پیغمبر اکرم صورت مبارکش خیس بود و گریه میکرد و اشکهای مبارکش به چهره عثمان بن مظعون میریخت. عشق و علاقه پیغمبر به امیرالمؤمنین که جای امیرالمؤمنین از او به عنوان دوست من، رفیقم یاد کرده است، خیلی عجیب است. دو بار رسول خدا کلام عظیمی در مورد عثمان بن مظعون فرموده و جالب است عثمان بن مظعون تفسیرش در منابع شیعه مثل کافی با منابع اهل سنت مثل سنن ترمزی یکسان است. یک روز پسر رسول خدا، ابراهیم از دنیا رفت، یک روز دختری که به اسم رقیه، دختر خوانده پیغمبر هست از دنیا رفت. در مورد هردو رسول خدا اینطور فرمود. وقتی رقیه از دنیا رفت رسول خدا به او فرمود: برو ملحق شو به سلف صالح ما، عثمان بن مظعون تا ما بعداً به آن دنیا بیاییم. فاطمه زهرا(س) داشت بالای سر خواهر خوانده خود گریه میکرد، رسول خدا دعا کردند خدایا این دختر ضعیف است، فشار قبر را از او بردار. شرایط محزون حزن رسول خدا او را بشارت میدهند که نزد عثمان بن مظعون برو تا ما بیاییم.
همسرش از او خیلی راضی بود. یکوقتی عثمان بن مظعون میخواست کلاً زن و زندگی را رها کند و فقط عبادت کند. از عشق به رسول خدا، رسول خدا او را منع فرمود. وقتی از دنیا رفت همسرش داد زد و گفت: خوش به حالت ای عثمان بن مظعون، نوش جانت این بهشت، اینجا پیغمبر با اینکه خیلی عثمان را دوست داشتند فرمودند: از کجا میدانی؟ خدا و رسول را شهادت میدهم دوست داشت، چون بهشت رفتند جای او کار خداست و برای خدا تعیین تکلیف نکن. از آن طرف پیغمبر میخواستند تأیید کنند بله او خدا و رسول را دوست داشت. عثمان بن مظعون در راه خدا خیلی باغیرت از خدا دفاع میکرد. شعر معروفی هست که پیغمبر اکرم فرمودند: کل اشعار جاهلیت باطل است الا این یک مصرع، این برای لبید بن ربیعه است که در مصرع اول میگوید: «علی کل شیء ما خل الله باطلوا» هر چیزی جز خدا باطل است. وقتی عثمان بن مظعون شنید گفت: احسنت! چون در دوره جاهلیت ایشان شخصیتی بود که شراب را حرام کرده بود. تا این شاعر مصرع دوم را خواند، با او مخالفت کرد. هر نعمتی را میگفت دروغ است و این دنیاست. هر نعمتی ذائل است برای این دنیاست. نعمتی که در بهشت است از بین نخواهد رفت. سرش ریختند و کتکش زدند و برنگشت. کسی که قبل از اسلام نگاه توحیدی داشت و رسول خدا بالای سر او گریه میکرد، عرض کردیم اهل سنت نقل کردند، امروز چقدر جسارت به شیعیان میکنند که چرا شما بالای سر مرده گریه میکنید؟ در حالی که رسول خدا بالای سر عثمان بن مظعون گریه کرد.
هروقت اسم یاران باوفای امیرالمؤمنین به میان میآید یک غمی دل ما را میگیرد که نسبت به امام زمان هیچ کاری نکردیم و ای کاش مثل اینها بودیم. ولی میشود دعا کرد. خدایا ما را از یاران امام زمان که حضرت در فتح و ظفر و اقامه عدلشان به آنها توجه میکند و روی آنها حساب میکند، ما را در زمره آنها قرار بده.
شریعتی:
یا رب نکند به زخمم آگاه کنی *** این گمشده را دوباره گمراه کنی
افتادهام از پا نکند دستم را *** از دامن اهلبیت کوتاه کنی
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید