روز شنبه مورخ ۳۰ آذر ماه ۱۳۹۸ حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» با محوریت «ادامه بحث غربت اهل بیت علیهم السلام – تغییر شیوه حکومت زمامداران بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی *** از ازل چرخانده دلها را خدا سوی علی
او مع الحق گفت و از آن روز ما را میکشند *** دار ما خرما فروشان حلقهی موی علی
ماندهام احمد پیامبر بود یا عطار عشق *** بس که سلمانها مسلمان کرد با بوی علی
گر میاندیشی نماز و روزهات را میخرند *** ای برادر این تو و این هم ترازوی علی
بیشتر از برق دمهای دو سوی ذوالفقار *** دوستان را کشته خمهای دو ابروی علی
هرکه دل خوش کرده در عالم به نام دیگری *** یا علی نشنیده است از سوی بانوی علی
آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی *** ما و خاک کوی قنبر، قنبر و روی علی
«الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب» سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله در این روزهای سرد زمستان، دل و جانتان گرم و بهاری باشد. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان سلام میکنم.
شریعتی: انشاءالله از هفته آینده روزهای شنبه شاهد حضور حاج آقای عابدینی خواهیم بود. روزهایی که خدمت حاج آقای کاشانی هستیم را خدمت شما اعلام خواهم کرد. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: خوشحال هستیم که حاج آقای عابدینی تشریف میآورند. موضوع کلی و تیتر کلی بحث ما که کم کم فصل بحث ما عوض میشود تا وارد فصل جدید بحث شویم، آغاز امامت امیرالمؤمنین(ع) و مسائل بعد از عروج روح ملکوتی رسول خدا از این دنیا بود. بحث به تخریب رسول خدا و غربت اهلبیت رسید، کم کم داریم نزدیک میشویم به زمانی که امیرالمؤمنین حکومت را بدست گرفتند. اتفاقاتی افتاد و روشی که رسول خدا داشت دچار تغییراتی شد. وقتی امیرالمؤمنین تشریف آوردند و خواستند سیره رسول خدا را برگردانند، دچار سختی شدند. تغییر رفتار در مردم و حکومت اتفاق افتاد، رسول خدا(ص) آمده بودند در این دنیا مردم را رشد بدهند، مردم را تربیت کنند و مردم بدون اینکه چوب بالای سرشان باشد باید به جایی برسند که وجدان درون آنها را به سمت خیرات و کمالات رهنمون کنند. رسول خدا دنبال این نبودند که مردم را با خشونت و اجبار و فشار به سمت خیرات ببرند که این نهادینه شود و ملکه اخلاقی و روحی برایشان شود.
آیه ۱۵۹ سوره آل عمران که میفرماید: «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم» رحمت خدا بود که تو اینقدر با مردم نرم بودی، «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ» اگر خشک و سنگدل بودی ای پیغمبر، از دور تو هم «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» پراکنده میشدند. انبیاء آمدند که دفینههای عقل را استخراج کنند و شکوفا شوند. مردم بفهمند خیرات و خوبیها چیست و آزادانه انتخاب کنند. در آیه ۱۲۸ سوره توبه هست «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» (توبه/۱۲۸) پیغمبری از شما میآید که سختش است سختی شما را ببیند و اذیت میشود. نگران شماست، «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» بر هدایت شما حریص است، «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» قرار بود امیرالمؤمنین مسیر پیغمبر را ادامه بدهد و مردم را بدون اینکه دچار دست اندازهای شدید معنوی شوند، با آرامش رشد بدهد. بعد از رسول خدا که اتفاقاتی افتاد، یکی دو سال اول که پیغمبر از دنیا رفته بودند، حکومت درگیر اتفاقاتی بود که خیلی بخواهد به مردم بپردازد و تغییر ایجاد کند، زیاد فرصت نکرد، عدهای بیعت نکرده بودند و درگیریهایی بود. یکی دو سال گذشت، وقتی حکومت خواست با مردم برخورد کند، چند اتفاق عجیب افتاد. مثلاً قرآن کریم دربارهی قوم گذشته دارد بعضی از اینها سلاطینشان اینقدر مردم را تحقیر میکردند، سبک میشمردند، اینقدر فشار خشونت را بالا میبردند که دائم مردم بترسند. وقتی جایی دو اتفاق بیافتد، مردم خیلی دچار آسیب تربیتی میشوند. ۱- جایی که اینقدر خشونت بالا باشد که همه را به تلوّن و چند رنگی و دو رویی بیاندازد. اگر هم مجازات شوند مجازات سنگین است. مردم را جلوی هم کتک بزنیم و تحقیر کنیم با بدزبانی صحبت کنیم، باعث میشود مردم برای اینکه دوباره تحقیر نشوند، چند رنگی و ریاکاریشان افزایش پیدا کند، اگر کار خیر هم میکنند قصد قربتشان نمیآید. از ترس چماق و شلاق است. اگر چماق را هم برداری چون حس میکنند پلیس بیرونی کمرنگ شد، رفتارشان برمیگردد و این بحث مهمی است از توقعی که مردم از حکومت امیرالمؤمنین داشتند و میگفتند: چرا چماق و شلاق دستت نیست. چون حضرت قبول نداشت به این شکل حکومت را اداره کند. یعنی فشار عجیب، ثانیاً یک کار دیگر هم میکردند، یکوقتی هست میگوییم: اگر قرار هست ماشین مرا امروز جریمه کنند، باید امروز تلویزیون بگوید طرح زوج و فرد از جلوی منزل انجام میشود. اگر اعلام نکند و امروز مرا جریمه کنند، میگویم: چرا جریمه میکنی؟ میگوید: طرح زوج و فرد از جلوی منزل است. میگویم: از کی؟ میگوید: از همین الآن! این حالتی که قانون بعد از مجازات وضع شود باعث سردرگمی مردم میشود.
چون خشونت هست هرج و مرج نمیشود و اتفاقی بدتر از هرج و مرج میافتد. آن است که من برای یک چیز جریمه میشوم، برای صد چیز باید احتیاط کنم چون ممکن این بلافاصله وقتی مرا گرفتند، تازه بفهمم این قانون بوده است. فضا تلخ و ترس میشود و این را اضافه کنید که فضا را امنیتی هم بکنند. یعنی احساس کنند شب در خانه خوابیدند ممکن است کسی در خانه فالگوش ایستاده باشد. این یک حس ناامنی داشته باشم و جلوی هرکسی یک طور باشم. این ساختار تربیت را از هم میپاشاند. قدیم سر کلاس که میرفتیم معلم طوری هیبت داشت که نفسها در سینه حبس میشد و این اثر تربیتی را از دست میدهد و دورویی را ایجاد میکند. مهمترین آسیبی که میبیند این است که بعد از این واقعه اگر کسی بخواهد بیاید با روش پیغمبر جامعه را اداره کند، جامعه از هم میپاشد. مثل فنری که خیلی فشار بدهی بیش از حد میپرد! یک بنده خدایی رفته بود کتابی را برداشته بود، تا آمد شروع به خواندن کند، شروع کردند زدند، گفتند: جز قرآن خواندن کتاب حرام است. از کی تا حالا؟ از الآن.
بعد از زمان رسول خدا یک بحث اختلافی بود که «حی علی خیر العمل» جزء اذان هست یا نیست؟ حضرت سجاد(ع) در نمازشان میفرمود: «حی علی خیرالعمل و هو اذان الاول» میخواست بفهماند این جز اذان اصلی بوده است. اختلافی بود. وقتی امام سجادی مثل امیرالمؤمنین داری دیگر اختلاف هم نباید باشد. شروع به شلاق زدن میکردند که ممنوع است یعنی از پیش بیان نشده است. یا مثلاً بنده خدایی برای اینکه قرآن همراهش باشد، در صفحات ریزی نوشته بود، حاکم یکوقت این را گرفت و گفت: ببینم، قرآن عظیم است! چرا اینقدر کوچک است؟ با شلاق زد. فضای امنیتی که برای جامعه اتفاق میافتد. یک بنده خدایی در مسجد نشسته بود، نماز عشاء را خواندند، نشسته بود. حاکم گفت: اینجا چه کار میکنی؟ گفت: نماز را خواندند، در قرآن دارد که اولیاء خدا و مؤمنین از این پهلو به آن پهلو میشوند. من هم در خدا تفکر فی الله میکنم، گفت: یعنی چه؟ باید نماز عشا همه باید بخوابند. شب نشینی ممنوع! خود این رفتار ارتداد آور است. یک عده از این فرار میکنند و تازه مسلمان شدند. میشود گفت: زود بخوابید ولی با چماق بگویی باید بخوابید. در آن زمان نصف شب حاکمیت نمیخوابید و شبها شبگردی میرفتند، یکجا سر و صدا بود در خانه طرف میریختند و دائماً خانهها تفتیش میشد. یکی دیگر قرآن را نوشته بود و سین بسم الله را کشیده بود، دیدند گفتند: شلاق بزنید. گاهی هم رها نمیکردند.
مثلاً فرض کنید اگر زنی آن زمان برده داشت، بخواهد برده را آزاد کند و با او ازدواج کند، زن را مجازات کنید و برده را در شهر دیگری ببرید و بفروشید. یا فرض کنید زن و شوهری با هم حرف میزدند، شروع به زدن کردند که چرا اینجا حرف میزنید! یا بنده خدایی نشسته بود، استاد قرائت بود چند نفر دورش بودند، شروع کردند به زدن که این فتنه میشود. فکر میکنی کسی میشوی! گفت: پس چطور درس بدهم؟ بنده خدایی لباس قرمز پوشیده بود، شروع کردند به زدن که این رنگ برای زنهاست. به ابوموسی اشعری نامه زدند که اگر کاتب تو نامه نوشت و در آن اشکلات نحوی بود باید شلاقش بزنی. اگر کسی روزه مستحبی ماه رجب بگیرد. بروند کار کنند و روزه نگیرند. یا اگر کسی در مسجد بلند صحبت میکرد. یا صفوف نماز که باید مرتب باشد. امام جماعت به نماز نایستاده بود، کسی نماز مستحبی میخواند او را میزدند. در این فضا طبیعتاً چون میترسند اول خیلی حرف نمیزنند. بنده خدایی از اصحاب بود، چهرهاش زیبا بود. یک شبی در شبگردیها مسئولین حکومت دیدند خانمی شعری میخواند و تغزل میکند، از این آقا خوشش آمده بود. ایشان گفت: صبح بگویید نصر بن حجاج بیاید او را ببینیم. آمد دید چهرهاش زیباست. گفت: موهایش را بتراشید و صد ضربه شلاقش بزنید! گفت: به چه جرمی؟ گفت: فتنه شدی. در بعضی نقلها چند بار صد ضربه شلاقش زدند. گفتند: هنوز چهرهاش خوب است، ممکن است فتنه شود. به بصره تبعیدش کنید!! گفت: به چه جرمی؟ چون زیبا هستم. گفتند: تو برای جامعه اسلامی فتنه میشوی.
یکی از صحابی یک روز آمد در مورد سوره ذاریات سؤال کرد. گفتند: سؤال از تفسیر ممنوع است. گفت: سؤال دارم. گفتند: متوجه نمیشوی، بار سوم سؤال کرد که منظورم معنی این آیه است. دستور صادر شد که صد ضربه شلاق زدند. برای شرب خمر علنی هشتاد ضربه شلاق هست. اینقدر مسئولین این را زدند، او را بکشید. چرا؟ چون از قرآن سؤال میپرسید. گفتند: او را بکشید. چند بار صد ضربه شلاق زدند. اینقدر زدند که پشتش پاره پاره شد. وقتی شما برای چنین کاری اینقدر مجازات میکنی برای کار دیگر چه کار میکنی که جرم است؟ تبعیدش کردند و دستور داد، حق ندارد کسی با او بنشیند و بلند شود. این در شهر زندگی میکرد ولی عین کسی که در سلول انفرادی است. به ابوموسی حاکم بصره نامه زد که دریافتی از بیت المال را قطع کنید و هیچ مسلمی حق صحبت کردن با او ندارد. وقتی به مسجد میآمد، صد نفر هم در مسجد بودند بیرون میرفتند. ذلیل در آن قوم زندگی کرد تا از دنیا رفت. حاکمیت میگفت: افراد مهم مهاجرین، بزرگان قریش حق خروج از مدینه را ندارد، وقتی خواستند از شهر خارج شوند باید اجازه بگیرند. بخاطر اینکه اینها مردم را گمراه میکنند، باید پیش خودمان بمانند. یعنی مردم از سابقه داران مسلمین مباحثی نشوند که آنها بگویند: پیغمبر اینطور نبود. عده زیادی تازه مسلمان شده بودند، اسلام را در چهره و تصویر حکومت میدیدند. ممکن بود بگویند: زمان پیغمبر اینطور نبود. در مورد بزرگان قریش داریم که اینها را در مدینه حصر کرده بودند. سابقه داران اسلام، از خروج از مدینه منع کرده بودند. حق ندارید با مردم حرف بزنید و مردم حق ندارند از اینها سؤال کنند. مردم دوست داشتند با اصحاب پیغمبر صحبت کنند. یکی از مباحثی که در کتب علوم حدیث با تعجب ذکر میشود این است که چرا اصحاب پیغمبر در شهر دیگر میرفتند، از پیامبر حرف نمیزدند، جرأت نمیکردند با مردم صحبت کنند. میترسیدند تبعید شوند. بعضی که گوش نمیکردند مثل عبدالله بن مسعود را رسماً زندان انداختند.
داریم تا پایان حکومت که یک خرده احساس خطر بیشتر میکردند، ابن مسعود که از برجستگان اصحاب است با عده دیگر در زندان بود. نتیجه تحقیر و دورویی و احساس بیزاری بود، این را اضافه کنید به اینکه برای بعضی از طبقات جامعه وضع از این بدتر بود. یعنی این را برای مردان گفتیم. وضع زنان به مراتب بدتر بود. پیغمبر(ص) که فرمود: برترین شما کسی است که با اهل و عیالش بهتر باشد و من از همه شما بهتر رفتار میکنم، پیغمبر فرمود: از علائم نفاق این است که خانواده مطابق میل شما غذا بخورند. بلکه علامت ایمان این است که ببینید خانواده غذا چه میل دارند. چون حکومت زنها را میزدند و از قول پیامبر نقل میکردند که مرد هرچه زنش را بزند، این یکی سؤال و جواب ندارد! این روایت نیست. نقل شده یک کسی آمد و از شوهرش درخواستی داشت، چه کنیم؟ او را بزنید. از پیغمبر اینطور نقل میکردند که پیامبر فرمود: غیبت کنید گناه دارد، دروغ بگویید گناه دارد ولی زنتان را بزنید اشکال ندارد! زنها بیش از مردها تحقیر میشدند. بارها شده که اینقدر فضای امنیتی شدید بود که اگر احساس میکردند شبگردی از مسئولین میآید، زن باردار از ترس سقط کرده است، اینقدر فضا رعب انگیز بود و متأسفانه اینها به دین نسبت داده میشود.
یک اتفاق دیگری هم به این کمک کرد که نارضایتی در جامعه اسلامی ایجاد کرد، اینکه برداشتند تقسیمات بیت المال را که زمان رسول خدا عادلانه تقسیم میشد، پولی که قرار بود به عموم مردم برسد، یکسان داده میشد، چون آن زمان حکومت خیلی تنوعی در خدمات نداشت. این را تفسیم میکردند، بعد از پیغمبر دو سه سال که گذشت، دسته بندی کردند. گفتند: آنهایی که اهل بدر هستند اینقدر، آنهایی که اهل احد هستند اینقدر، غیر عربها را پول نمیدهیم. به یکی سه هزار، یکی ده هزار، جامعه را دچار طبقات کردند. یک عده دویدند دنبال اینکه سابقه جور کنند. عدهای که میخواستند جنگ بروند، میگفتند: اگر اینجا چیزی گیر ما نمیآید، برویم آنجا چیزی گیر ما بیاید. یک فضای گله گزاری دارد. ایجاد کینه کردند، همه دنبال این بودند که همدیگر را تخریب کنند. همزمان یک اتفاق عجیبی میافتاد اینکه مسئولینی را به این استان و آن استان میفرستادند، دو سال که میگذشت والی را صدا میکردند، در ماجرای تخریب پیغمبر عرض کردیم که بعد از پیغمبر میگفتند: ما حکومت شهرها را به فاسقان میدهیم و فسقشان گردن خودشان باشد. حکومت مرکزی اینها را صدا میزد. وقتی رفتی چقدر داشتی؟ هزار سکه، الآن چقدر داری؟ پنج هزار سکه، این چهار هزار سکه که اضافه شده نصف ما و نصف تو، نصف برای بیت المال، نصف را برمیگردانیم. اسمش مُشاطره است، یعنی اموال اضافه را نصف میکردند. از دو جهت غلط بود، اگر اموال کسی به صورت حلال اضافه شده بود، نباید دست به مالش میزدند ولی اگر ظلم کرده بود، چرا پنجاه درصد؟ اگر این به ظلم اضافه شده، این یک جور پول شویی است که شما این چهار هزار دیناری که آوردی، همه دزدی است، نصفش را برگردانی بعداً میگویند: حکومت این نصف را تأیید کرده است. کسی که بخواهد دزدی کند بیشتر از بیت المال برمیدارد که نصفش را حکومت خواست بردارد، سهمش بیشتر شود و این پولشویی است. چرا؟ چون وقتی حکومت امضاء میکند این اینقدر سرمایهاش است، درواقع مال حرام را تأیید کرده است. این عدالت اقتصادی نامیده شد و این عدالت نیست، پول شویی است.
عدالت این است که باید مسئولی که اموالش بی رویه اضافه شده محاکمه شود، اگر دزدی نکرده که هیچ، اگر دزدی کرده همه را بگیریم. چرا پنجاه درصد را بگیریم؟ این چه عدالتی است؟ یک زمینهای را برای اشکالات بعدی مهیا میکند. تازه این هم برای همه نبود. معاویه در شام مبسوط الید بود و هیچکس با اموال او کاری نداشت. یا کسان دیگری، بعضی از کسانی که در ماجرای حضرت زهرا خوب نقش آفرینی کرده بودند، اموالشان مشاطره نمیشد. یک روز امیرالمؤمنین وقتی شنیدند نسبت به قُنفذ که اموالش مشاطره نشده است، گریه کردند و فرمودند: او بخاطر جسارتی که به فاطمه زهرا کرده است، الآن جایزه گرفته است. یعنی این مشاطره برای همه نیست. یک فضایی که اینها معلوم نیست از کجا آمده است. مردم دنبال اسلام بودند و نتیجه این است که به شدت مردم از حکومت ناراضی شدند. عدهای مرتد شدند و عدهای دنبال این بودند از این فضا بیرون بیایند. این وسط اتفاقی افتاد. دو سه نفر از اصحاب امیرالمؤمنین وقتی نارضایتی و خسته شدن مردم از این فضای امنیتی و رعب آور را دیدند، میگفتند: اگر این مسئول از بین برود، ما با علی بیعت میکنیم. این به سرعت در جامعه پیچید و باعث شد حاکمیت بیاید واکنش نشان بدهد. یکی از دلایلی که بعدها امیرالمؤمنین در شورای شش نفره آمد مطالبه عمومی بود. بهترین روش برای حذف امیرالمؤمنین این بود که در شورای شش نفره آمده و رأی نیاورده است. اینکه فکر کنیم میشود امیرالمؤمنین را حذف کرد و یک شخصیت دیگری را به راحتی قرار داد، دیگر پذیرش در جامعه نبود. لایههای اجتماعی به هم ریختند و ناراحت هستند و تازه اینجا میگویند: اگر علی بن ابی طالب بود چه میشد؟ علی بن ابی طالب که چون اصحاب محصور هستند، کسی از اینها نشنیده، تازه مسلمانها نشنیدند و اگر کسی مثل عمار یا زبیر بگویند: اگر علی بود، خیلیها میگویند: علی چه کسی هست؟ نمیشناسند. همین هم حاکمیت را ترساند و در دورههای بعد امیرالمؤمنین دچار محدودیتهای بیشتر شد.
شریعتی: امروز صفحه ۲۶۲ قرآن کریم، آیات ابتدایی سوره مبارکه حجر را تلاوت خواهیم کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ «۱» رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ «۲» ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ «۳» وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ «۴» ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ «۵» وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ «۶» لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ «۷» ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَهَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ «۸» إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «۹» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ «۱۰» وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ «۱۱» کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ «۱۲» لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّهُ الْأَوَّلِینَ «۱۳» وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ «۱۴» لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ»
ترجمه آیات: به نام خداوند بخشندهى مهربان، الف لام راء، آن است آیات کتاب (آسمانى) و قرآن روشن و روشنگر. چه بسا کسانىکه کفر ورزیدند آرزو دارند که اى کاش مسلمان بودند. آنان را (به حال خود) رها کن تا بخورند و بهرهمند شوند و آرزوها سرگرمشان کند، پس به زودى (نتیجه این بىتفاوتىها را) خواهند فهمید. و ما اهل هیچ قریهاى را هلاک نکردیم مگر آنکه براى آن (کارنامه و) کتابى معلوم بود. هیچ امّتى از اجل خود نه پیش مىافتد و نه پس مىماند. و کفّار گفتند: اى کسىکه (ادّعا دارى) ذکر (الهى) بر اونازل شده! به یقین تو دیوانهاى! اگر از راستگویانى چرا فرشتگان را پیش ما نمىآورى؟ (غافل از آنکه) ما فرشتگان را جز بر اساس حقّ نمىفرستیم و در آن صورت دیگر کفّار مهلت داده نمىشوند. (و قهر فورى الهى آنان را خواهد گرفت) همانا ما خود قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما خود آن را نگاهداریم، و همانا ما پیش از تو، در میان اقوام و گروههاى پیشین (نیز پیامبرانى) فرستادیم. وهیچ پیامبرى برایشان نمىآمد، مگر آنکه به استهزاى او مىپرداختند. اینگونه ما (براى اتمام حجّت) قرآن را در دلهاى مجرمان راه مىدهیم. (امّا) آنان به آن ایمان نمىآورند و سنّت و راه کفّار پیشین نیز اینگونه بوده است. و اگر از آسمان درى بر روى آنان بگشاییم تا همواره در آن بالا روند. قطعاً مىگفتند در حقیقت ما چشمبندى شدهایم بلکه ما قومى جادو شدهایم.
شریعتی: خبر رسید که پاییز رو به پایان است، چه دل خوشید که این اول زمستان است! انشاءالله زمستانتان سرشار از خرمی و نشاط باشد و بهترین اتفاقات برای دوستان رقم بخورد. این هفته در مورد شخصیت حضرت عیسی(ع) یکی از همراهان و یاوران حضرت مهدی صحبت میکنیم.
حاج آقای کاشانی: در آیات سوره حجر، آیه ۹ خداوند میفرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» ما این قرآن را نازل کردیم و مراقبش هستیم. این از آیات مهمی است که نشان میدهد قرآن تحریف نشده و نخواهد شد. بعضی ممکن است بگویند: نمیشود به این آیه استناد کرد که این قرآن تحریف نشده است. اینکه این آیه مبارکه آیه قرآن است هیچ شکی در این نیست، چون اگر کسی نسخههای قدیمی قرآن کریم را ببیند، شک نمیکند که سوره مبارکه حجر از سور قرآن کریم است و آیه ۹ از آیات است. حالا که یقین داریم از آیات قرآن است، این آیه میفرماید: ما این کتاب را حفظ خواهیم کرد و اجازه نمیدهیم از بین برود.
وقتی در مورد انبیاء صحبت میکنید بگویید: «علی نبینا و آله و علیه السلام» به جز حضرت ابراهیم، برای حضرت ابراهیم فرمودند بگویید: «و علیه السلام» این جایگاه شیخ الانبیاء را نشان میدهد. دیدم حضرت صادق هم اینطور فرمودند، «عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام» یک شخصیت بسیار برجسته است. دو سه آیه در مورد این شخصیت عظیم بگویم و یک جمله از حضرت علی نسبت به ایشان بگویم. حضرت عیسی(ع) را خداوند اینطور وصف کرده است. یعنی در مورد کسی صحبت میکنیم که خدا او را اینطور وصف کرده است و در روایت داریم منکر حضرت عیسی مثل منکر پیامبر و منکر امام، مسلمان نیست. ما نسبت به انبیای گذشته بسیار ارادتمند هستیم، همینطور که به پیغمبرمان، منتهی پیغمبر ما گل سر سبد انبیاء است. این به این معنی نیست که آن بزرگواران در جایگاه هدایت نبودند یا ما قبول نداریم. مثلاً وقتی به حضرت مریم وجود حضرت عیسی را بشارت میدهند، در سوره آل عمران آیه ۴۵ هست که «وجیها فی الدنیا و الآخره» در دنیا و آخرت آبرودار است. یعنی از کسانی است که میشود به او توسل کرد. «و من المقربین» یا میفرماید: خداوند مرا مبارک قرار داده هرجا بروم. یعنی هرجا حرکت کنم برکت میآید و میرود و عجیب است که میفرماید: «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا، وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا» (مریم/۳۱ و ۳۲) عیسی میفرماید وقتی در گهواره سخن میگوید، من آمدم تا در دنیا چند توصیه از خدا دارم. هرجا بروم برکت میبرم، خدا مرا به نماز و روزه دستور داده و خدا به حضرت عیسی دستور «وَ بَرًّا بِوالِدَتِی» داده است. انشاءالله خدا توفیق بدهد به پدر و مادرهایمان خدمت کنیم.
امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ۱۶۰ نهج البلاغه در مورد حضرت عیسی یک سخنی گفتند و بعد یک جمله در مورد خودشان گفتند. حضرت امیرالمؤمنین میفرماید: اینقدر ساده زیست بود که سنگ بالش او بود، یعنی حیرت انگیز بود زهد او، بستری نداشت، لباس بسیار خشنی میپوشید و غذای نامطبوع مختصری میخورد. امیرالمؤمنین در خطبه ۱۶۰ در مورد انبیاء صحبت میکنند که دنیا ارزش این را ندارد گاهی این طرف و آن طرف برای دو زار پول دنیا چقدر دعوا رخ میدهد، امیرالمؤمنین میفرماید: بعد از اینکه از حضرت عیسی(ع) و پیغمبر میگویند، به خودشان میرسند و میفرمایند: اینقدر لباسم یا کفشم را دادم وصله کردند، دیگر رویم نمیشود و حیا میکنم نزد او ببرم. در حالی که اینجا امیرالمؤمنین حاکم جامعه اسلامی است. این به این معنا نیست که بگویم: حاکم جامعه اسلامی لباس پاره بپوشد ولی نشان میدهد اگر در جامعه اسلامی مردم ببینند حاکمیت دنبال مال دنیا نیست، ولع مردم کم میشود. اگر ببینند حاکمیتشان از مال دنیا اعراض کرده و قانع است، عدهای از او تأسی میکنند.
ما فصل اول عرایضمان دارد تمام میشود، عرض کردیم بعد از پیغمبر اکرم اتفاقاتی افتاد و تصویری که در ذهن مردم بود، دگرگون شد. اهلبیتی که رسول خدا برای هدایت جامعه در جامعه وصیت مکرر فرموده بود دچار غربت شدند. پیامبر رفتارهایی با مردم میکرد و با نرمی و مهربانی دنبال تربیت بود. اینها دچار دگرگونی و تغییر رفتار شد. خشونتهای عجیب و غریب، امنیتی کردن فضای جامعه، قبل از اینکه اعلام شود مردم را مجازات میکردند و مجازاتها بسیار سنگینتر از جرمها بود. وقتی این فضا امنیتی شد، شبها ممکن بود در خانه مردم بریزند. در این شرایط مردم را دسته بندی کردند و آدمهای فاسق ولات و مسئول شهر شدند. اینها دزدی میکردند و حکومت به جای مجازات اینها نصف اموال دزدی را برمیداشت و باقی را به طرف میداد و پول شویی میکردند، در این فضا اختناقی که ایجاد شده بود، مردم را واداشت که یک عکس العملی نشان بدهند، آه از نهاد همه بلند شد. مردم گفتند: این کیست که ما را نجات بدهد. زبیر و عمار و دیگران گفتند: ما با علی بیعت میکنیم. ده سال قبل از حکومت رسیدن امیرالمؤمنین این اتفاق افتاد و اسمی از امیرالمؤمنین سر زبانها افتاد ولی همین باعث شد که فشارها بر امیرالمؤمنین بیشتر شود. مردم حسی کردند که کاش او بود و ما را نجات میداد. معمولاً این مباحث را چون از مصادر اصلی میبینیم و در بسته مستندات منتشر میکنیم، کتاب فارسی در این زمینه کم است، در بین کتابهایی که موجود است دو کتاب برای مطالعه خوب است، یکی «نقش ائمه در احیای دین» مرحوم علامه فقید سید مرتضی عسگری است و یکی کتاب آقای احمدپور است که انتشارات آستان قدس منتشر کرده است.
از خدا میخواهیم این زمستان را با ربیع الانام و بهار دلها، ظهور امام زمان انشاءالله بهترین زمستان عمر ما قرار بدهد.
شریعتی: به پابوس تو خون دانه میکنیم و رواست که نام دیگر ما را انار بگذارند…
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید