روز سه شنبه مورخ ۱۵ بهمن ماه ۱۳۹۸ حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» با محوریت «تکلیف و مصلحت در انتخاب کارگزار و صفات سلبی درست و غلط مسئول» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
از قدیم و ندیم میگویند دست بالای دست بسیار است
دست بالای دستها اما دست مشکل گشای کرار است
«الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و الائمه المعصومین» سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام میکنم.
شریعتی: از ویژگیهای دوران حکومت امیرالمؤمنین میگفتید، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، به آنجا رسیدیم که امیرالمؤمنین به حکومت رسیدند و نکاتی مطرح شد تا اینکه حضرت برای اینکه کارگزارانی نصب کنند طبیعتاً باید کارگزاران قبلی را تعیین تکلیف میکردند. تمام کارگزاران اصلی را حضرت عزل فرمودند، فرمودند: اینها چون به ظلم کمک کردند، به اشتباهات کمک کردند، اشکالات مالی به بعضی از کشتارها و اینها، تمام اینها مسئولین ارشدشان عزل میشوند. صفاتی را هم فرمودند که صفات سلبی نامیدیم. حضرت امیر به بعضی از اصحاب فرمودند: این تقسیم غنایم را به این شکل راضی باشید و بدانید من هرکسی را حاکم و مسئول و کارگزار خودم در شهرها قرار نمیدهم الا کسانی که از دین و امانتداری آنها راضی هستم. یعنی نباید خیانت در امانت کند. منظور حضرت این نیست که دین او مورد رضایت من باشد. منظور حضرت این است که دین او مورد رضایت مردم باشد. یعنی حداقل دینداری را داشته باشد چون حضرت در دورانی است که بین او و مردم درهی عمیقی فاصله افتاده است و مردم امیرالمؤمنین را نمیشناسند. اینجا منظور حضرت این نیست که بعداً من کارگزارانی انتخاب میکنم با ایمان کامل صد در صدی، شیعیان، بعضی از کارگزاران حضرت اینطور نیستند که میزانشان من باشم. امیرالمؤمنین دنبال این هستند که حضرت نمیخواهند کسی که باطناً سالم است را انتخاب کنند چون این اصلاً برای ما الگو نمیشوند. حضرت میخواهند کسانی را انتخاب کنند که مردم، افکار عمومی آنها را آدمهای دیندار و اهل امانتداری بدانند، شبهه مالی رسمی نباید پشت سرشان باشد. سابقه فاجعه نباید در افکار عمومی باشد. امیرالمؤمنین بخواهد این فرد را بشناسد، معیارهای حضرت سختتر است، ولی حضرت مجبور است به اندازه فهم مردم عمل کند. این مهم است که کسی فاسد قلمداد نشود، حتی ممکن است فردی باطناً خوب نباشد، ظاهرسازی کند، حضرت بیان میکنند که این ظاهر برای مردم مهم است چون اگر بخواهم از پیچ دقت و سختی سفتتر از این کنم، مردم تحمل نمیکنند لذا اینجا حضرت مجبور هستند با قدری مسامحه برخورد کنند. مثلاً در خطبه ۱۳۱ حضرت میفرماید: من کسی را که بخواهم والی و سرپرست قرار بدهم، بر ناموس و خون مردم و احکام شرع و رهبری امت باید ویژگیهایی داشته باشد، بخیل به درد نمیخورد. چرا؟ چون خودش ولع دارد که اموال را سمت خودش جذب کند و بیتالمال را برای خو نگه دارد. بخیل خوب نیست. یعنی از صفات کارگزار نباید بخیل باشد. جاهل نباید باشد چون مردم را گمراه میکند. مردم را در چاله میاندازد. ظالم نباید باشد چون ارتباط مردم را با مسئولین قطع میکند. نباید اهل پارتی بازی باشد و یک قوم و گروهی را، جمعی را به بقیه ترجیح بدهد. نباید اهل رشوه گرفتن باشد برای قضاوت، برای یک کار اداری. نباید سنت پیغمبر را معطل کند، باید کارگزار دولت اسلامی کنار کارآمدیهایش حتماً به دین توجه داشته باشد و بخشی از احکام دین را معطل نکند که امت هلاک شود.
فرمود: «آفَهُ الْأَعْمَالِ عَجْزُ الْعُمَّالِ» ناکارآمدی و ناتوانی کارگزاران این آفت کارهاست. باید آدم کارآمدی باشد به صورت نسبی، ولو ده کار کند و یکی نشود ولی به صورت کلی باید آدم توانمندی باشد. یا فرمودند: در امورت به آدم تنبل اتکا نکن. اگر آدم میخواهد زندگی عادی کند و تن آسایی کند زندگی عادی کند. روحیه جهادی برای مسئول از ضروریات و برای مردم از فضایل است. بنده مسئولیت اداره یک خانواده چهارنفری را دارم، اگر مسئولیت صد هزار نفر را به عهده بگیرم باید اندازه صد هزار نفر کار کنم. لذا امیرالمؤمنین بسیار زاهد زندگی میکرد در حکومت داری، ولی وقتی حاکم شد مردم دیدند چقدر افت کرد. قبلش وضع مالی حضرت خوب بود و میبخشید و خیلی زاهدانه زندگی میکرد اما وقتی حاکم شد اینقدر ساده زیستی حضرت افزایش پیدا کرد مردم تعجب میکردند. ما میبینیم در مدل زندگی ما برعکس است.
عزیزی از دوستان بنده مسئولیتی در سه قوه دارد، میگوید: آمدند از ما سؤال کردند ماشین شما چه باشد؟ تیم حفاظت که باشد؟ گفتم: نه، من اینجا که هستم بنده را ترور نخواهند کرد. اولین چیزی که ساختار برای ما درست میکند، میگوید: حالا که حاکم شدی باید تشریفات شما افزایش پیدا کند. بنده خدای مسئول تشریفات هم میخواهد به وظیفهاش عمل کند. این بنده خدا گفت: ما انقلاب کردیم که مسیر اهلبیت را برویم. یکی دانشمند هستهای است باید مراقبش باشیم. یا مسئول ارشد است، یکوقتی یک مسئول امنیتی فرموده بود: آنهایی که خطر ترور برایشان هست زیاد نیستند. امیرالمؤمنین وقتی حاکم شد سادهتر شد. امیرالمؤمنین هم محافظ داشت و افرادی از او حفاظت میکردند. مگر ما چند تا شهید بهشتی داریم؟ ما نباید داراییهایمان را راحت عرضه کنیم اما این نباید بهانه شود، جایگاه من خطری ندارد. لذا فرمود: به آدمهای تنبل اتکا نکنید. آدمهایی که یک هشت ساعت کار میکنند به چشمشان میآید. حضرت فرمود: کار امروز را به فردا نگذار. مسئول دولت اسلامی ساعت کاری ندارد. بعد فرمود: کسی که اهل تدبیر است ولی وزیر و مسئولین زیر دست او اهل خیانت است، برای همین تدابیر او هم خراب میشود. نیروی زیردست ممکن است خدای نکرده یک کاری کند همه تدبیرها را خراب کند. فشار روی مردم بیشتر میشود و یکی هم این وسط، حضرت به مردم فرمود: خیانت، تنبلی، ناکارآمدی، بخل، ظلم، رشوه گرفتن، فامیل بازی و پارتی بازی و بی توجهی به دین نباید باشد. حضرت به مالک اشتر فرمود: اگر کارگزاری، زیر دستانت دروغ میگویند: فسادزا است. تو را به خواستهات نمیرساند.
حضرت زهرا فرمود: شما با علی بیعت نکردید دنیای آسانی داشته باشید. دنیایتان را هم خراب کردید. بعد فرمود: شما میخواستید به امنیت برسید، علی را کنار گذاشتید و سراغ کسی دیگر رفتید. بشارت بر شما باد. خواهید دید که تیزی شمشیرها به بدن شما و خانواده شما خواهد خورد، چون از دامن حقیقت امن و امان امیرالمؤمنین جای دیگر رفتید. مردم دروغ بگویند خیلی بد است، حاکم و استاندار و وکیل و وزیر و مسئولین دروغ بگویند، بسیار خطرناک است. حضرت فرمود: دوراندیشی را از بین میبرد و ارتباط را بین مردم و دولت خراب میکند. اینها گوشههایی از این است که صفات سلبی است و حاکم نباید داشته باشد. نگاه ما به امیرالمؤمنین گاهی آنچه دوست داریم باشد، هست. نه آنچه حضرت بوده است. خدای نکرده یکوقتی ممکن است با امیرالمؤمنین واقعی طرف شویم، نپسندد. چرا؟ چون زندگی و افکارمان را تنظیم کردیم با آنچه در ذهن داریم و یکی از بانیان این موضوع در صد سال اخیر شخصیت بسیار برجستهای در دوره پهلوی است. ایشان انقلابی محسوب میشد، دانش آموخته فرانسه بود، بیان بسیار گیرایی داشت و خیلی پر حرارت بود و سخنرانیهای دو سه ساعته داشت که مردم میخکوب میشدند در کوبیدن مارکسیسم و از بین بردن بنیانهایش هم زحمت کشیده بود و دشمنان سرسخت و دوستان سینه چاک افراطی، ایشان وقتی از امیرالمؤمنین صحبت میکرد، امیرالمؤمنین ایشان خیلی زیباییها داشت. ظلم ستیز، عدالتخواه، ایدهآل گرا، آرمان خواه، امیرالمؤمنین یک اسطوره بود. بعضی از علمای حوزه ایشان را نقد میکردند ولی بعضی از افکار ایشان که نسبت به علامه مجلسی و تشیع داشت، او را خیلی میکوبیدند، اما یک اشکالی در نگاه ایشان بود حتی از نگاه منتقدان حوزوی بعضاً مخفی ماند. یعنی آنها با او در موضوع تشیع صفوی و علوی دعوا داشتند. ولی متوجه تعاریف ایشان از امیرالمؤمنین نشد و این شد فکر رایج جامعه ما از امیرالمؤمنین. یعنی امیرالمؤمنین که بسیار زیباییها دارد ولی یک گوشههایی از زندگی او دیده نشد. لذا فیلم و سریال که در مورد امیرالمؤمنین ساخته شد، خواسته یا ناخواسته اشراف به اینکه افکار ایشان هست یا نه، روی این تفکر بنا شد. مثل سریال امام علی(ع) که بسیار سریال ارزشمندی است. نقاط قوت فراوانی دارد. مالک اشتری را به مردم معرفی کرد که تا عمق جان مردم نفوذ کرد. مثل اینکه امیرالمؤمنین قائل هستند، حتی یک جایی از زبان عمار گفته میشود که چرا علی اقدام نمیکند؟ میگوید: علی نگاه میکند، یا عدالت یا کنج عزلت! یعنی یک حکومتی میآوریم صد در صدی و امام زمانی، یا صد یا صفر. این خطرش اینجاست که ما خیال میکنیم باید قبل از امام زمان حکومتی که برپا میشود بی اشتباه باشد. یا عدالت محض یا یک خطا باشد، یک کارگزار فاسد، این دولت فاسد را کنار بگذاریم. با آن نگاه تمامیت خواهانه غیر همه جانبهگرایانه بعضی خلأها به وجود میآید.
بعضی از عزیزان انقلابی برای اینکه بعضی اشکالات امروز جمهوری اسلامی را که رهبر انقلاب فرمودند: این چهل سال که گذشت تازه گام اول بود. گام دوم این بیانیه مهم را دادند و ما تا رسیدن به زمانی که امام زمان تشریف بیاورند، هزاران گام در پیش داریم یک قدم برداشتیم. وقتی بعضی میگویند: این چه دولت اسلامی است؟ میگویم تشیع، میگویم: شما شیعه مورد پسند امیرالمؤمنین هستی؟ میگوید: نه، من میگویم شیعه هستم یعنی آرمان من تشیع است. آرمان ما تشیع است. تازه اول راه هستیم. لذا بعضی از عزیزان انقلابی برای دفاع از بعضی خلأهای امروز بخشهایی از حکومت امیرالمؤمنین وام میگیرند که این خطا را با آن پوشش بدهند. ما باید آن را ببینیم به سمت آن حرکت کنیم، قطب نما علامت انحراف مسیر بدهد برگردیم. از آن طرف عزیزانی که انقلابی نیستند برای اینکه انقلاب را بکوبند، حکومت امیرالمؤمنین را مطرح میکنند که حکومت فعلی را با قیاس با امیرالمؤمنین بزنند. شما خطبههای امیرالمؤمنین را ببینی و سخنرانی کاشانی را با آن مقایسه کنی. بیان من مثل امیرالمؤمنین نیست. جالب است بگویی آرمان ما حکومت امیرالمؤمنین است، میگویند: معصوم را با غیر معصوم مقایسه نکنید ولی خودشان برای کوبیدن انقلاب مقایسه میکنند. هردو خطاست. آنچه مهم است این است که ما تلاش کنیم و من امیرالمؤمنین را شاهد میگیرم که سعی کنیم امیرالمؤمنین را بشناسیم و بعد حال امروزمان را با معیار و قطب نما بسنجیم. تا ما آرمان و الگو نداشته باشیم به کدام جهت برویم؟ باید دوردست چیزی باشد به سمت آن حرکت کنیم. لذا بعضی از توقعاتی که از حکومت داریم با نگاه برادری که از دنیا رفته، زمان پهلوی گاهی اگر خود امیرالمؤمنین واقعی را نشان بدهی، امیرالمؤمنین این صفات سلبی را فرمودند. ولی موقع انتخاب به اندازه افراد موجود باید انتخاب کنند.
عزیزی برای دخترش خواستگار میآید یا برای پسرش به خواستگاری میرود. اگر بخواهد ایدهآل در نظر بگیرد هیچوقت ازدواج امکان ندارد. بالاخره مصلحت اندیشی میکند یعنی بین گزینههای موجود بررسی میکنم و اولویت بندی و انتخاب میکند. حضرت از بین این آدمها میخواهد انتخاب کند. بعضی از صفات سلبی در ذهن ما هست. آیا امیرالمؤمنین توقع داشته باشیم حتماً همه کارگزاران شیعه دوازده امامی با ایمان راسخ باشند؟ نه، چون همه کارگزاران حضرت اینطور نیستند و حضرت برای یک جامعه شیعه حکومت نکرده است. یا آیا حتماً باید کارگزاران فقیر باشند؟ نباید پولدار بیاوریم؟ اگر فرض کنی یک کارگزاری ماشین سه میلیاردی دارد حق انتخاب او را داریم یا نداریم؟ آن زمان شتری بود که همین قیمت معادل امروز بود. فقیر بودن جزء ملاکهای کارگزار نیست. ثروتمند بودن جزء صفات سلبی نیست. چه هست؟ اینکه این کارگزار اگر ثروتمند هست به حکومت میرسد تفاخر و استفاده از اموالش را باید کاهش بدهد. نمایش ثروت نباشد و بلکه باید افت کند. حالا که حاکم شدی نمیتوانی با این مظاهر ثروتت، انگار به من ارثی رسیده ده هزار میلیارد تومان، آیا من را نباید به پستی منصوب کنند؟ چرا اگر من شایستگی دارم به جرم ثروتمند بودن نباید او را کنار گذاشت، اما این ثروتمند وقتی به مسئولیتی میرسد نباید مثل قبل زندگی کند. مثلاً حضرت یکی از ثروتمندترین افراد زمان خودش، قیس بن سعد بن عباده را به فرمانداری مصر رساند. بسیار ثروتمند بود.
گاهی وزیری مجلس میرود برای رأی اعتماد میگوید: آقا اینقدر پول دارد. اینقدر پول دارد علامت بدی نیست. مدل زندگیاش و نحوه کسب ثروتش این است. حضرت فرمودند: این وقتی کارگزار میشود نباید اینطور زندگی کند، رفت و آمد کند که وقتی مردم او را میبینند ناامید شوند، ما را نمیفهمد. اگر ثروتمند یک طوری زندگی کند که دوره مسئولیتش مردم حس کنند آنها را درک میکند، یا حضرت فرمود: زندگی خودت را با مردم طوری نباشد که مردم تو را نبینند. تو را نبینند شایعات در مورد تو را باور میکنند. میگویند: لابد این در برج عاج است حتی اگر نباشد. لذا ثروتمند بودن عیب ندارد اگر حلال باشد و اگر دل نسوزاند. در دوره مسئولیتش مرد این باشد که استفاده از اینها را به حداقل برساند. یا فامیل بودن، الآن یکی از دعواهایی که گاهی افشاگری میشود، قبلیها ممکن است شایعه شود فلان مسئول فلان کارخانه را دارد، این افشاگری نیست. افشاگری این است که اگر فلانی کارخانه دار است با رانت بدست آورده است. با حرام بدست آورده است. اینها بد است نه اینکه ثروت دارد. یا لو برود یک نفر فامیل یک نفر است. امیرالمؤمنین اینها را مخفی نمیکرد، امیرالمؤمنین در سه دوره سه پسرعموی خود را به سه استان بزرگ، مکه و یمن و بصره فرستاد. یعنی اگر یک نفر نوع عدالتخواهیاش این باشد که پسرعمو ممنوع، باید به امیرالمؤمنین اعتراض کند. نه! اولاً این افراد شایسته و توانمند هستند. ثانیاً حضرت هم کتمان نمیکند.
گاهی ممکن است این فرد بدشانسی فامیل من است ولی شایستهترین است. اگر فامیلی که سر کار آورد ابن عباسی بود که هرجا حاضر میشد محور مجلس بود و کسی نمیتوانست به حضرت اعتراض کند. فرض کنید حضرت زهرا دختر پیغمبر نبود. پیغمبر همین کارهایی که در مورد حضرت زهرا فرموده بود باز هم بیان میکرد. چون حضرت زهرا(س) فضایل و کرامات اخلاقی و معنوی و علمی و عبادیاش بخاطر اینکه دختر پیغمبر است نبود، یکی این بود و مهمترش شخصیت عظیمالشأن بود. لذا اینکه یک نفر فامیل باشد عیب ندارد، البته امیرالمؤمنین کتمان نمیکرد. پسرخوانده خودش محمد بن ابی بکر را فرستاد بعد از قیس به مصر، پس فامیل بودن جزء صفات سلبی نیست. اگر خدای نکرده افرادی شایستهتر هستند یا حتی هم عرض او هستند از غیر انتخاب میکنیم. لذا این تعبیر غلط است که بگوییم: امیرالمؤمنین برای اینکه متهم به فامیل بازی نشود، از امام حسن و امام حسین استفاده نکرد. امام حسن و امام حسین را امیرالمؤمنین ذخیره خدا بعد از خودش میدانست. وقتی امام حسن در جمل به سمت جملیها رفت، حضرت فرمود: او را نگه دارید، نه برای اینکه حضرت دفع شبهه کند، چون حضرت میخواست دفع شبهه کند چند نفر دیگر را انتخاب نمیکرد. گاهی ما بخاطر نگاهی که همه جانبه نیست یک توقعاتی داریم که باید روی آن دقت شود.
حقوق کارگزار باید چقدر باشد؟ کارگزاران باید در فلاکت زندگی کنند؟ نه، اتفاقاً بعداً خواهیم گفت که سیستم نظارتی باید خیلی شدید کار کند و شدت نظارت امیرالمؤمنین در درجه اول روی کارگزارانش است بعد جبهه دشمن، یعنی اطلاعات و نیروهای اطلاعاتی را اول خرج کارگزاران و بعد دشمن میکند اما اینکه از آن طرف هم افراط کنیم. کسی که مسئول است آدمهای مراجعه کننده به او زیاد است. باید میزان درآمد او به اندازهای باشد که اینها دیگر در زندگی خود گیر نباشند. امیرالمؤمنین به مالک میگوید: «وَسِّعْ عَلَیْهِمْ فِی الْأَرْزَاقِ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ قُوَّهً» ارزاق این کارگزاران را فراوان کن نه اینکه اسراف کنند و حقوق نجومی و صد برابری! بالاخره این باید شبانهروز درگیر باشد. گاهی ما با کلمه اشرافی به مردم بهتان میزنیم. هم اشرافیت بد است هم اتهام اشرافیت به کسی زدن، عدالتخواهی به این نیست که بهتان بزنیم. حق مرزش باریک است. حضرت فرمود: «عَلَى اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ وَ غِنًى عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَیْدِیهِمْ» قوت اینهاست که اینها بتوانند کار کنند وگرنه نفسشان به اینها فشار میآورد. بالاخره امکان تخلف برای اینها بیش از مردم عادی است. کاری کن که اینها چشم سیر باشند. «وَ حُجَّهً عَلَیْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَکَ» اگر یکوقتی خطا کردند حجت داشته باشی و بگویید: گرفتار بودم. امیرالمؤمنینی که واقعی است و آنچه در ذهن ماست کمی متفاوت است.
اینکه امیرالمؤمنین اوصاف ایجابی هم اضافه برای کارگزاران فرمودند، مثلاً از یک خانواده با اصل و نسب باشند. وقتی حضرت میخواست کارگزار انتخاب کند، همه را عزل کرد غیر از یکی، آن یک نفر ابوموسی اشعری والی کوفه بود. ابوموسی اشعری چه شخصیتی بود؟ شخصیتی بود که خیلی خوش صدا بود. حالات معنوی داشت، تیپ لباس خاص داشت. کلاه و سرپوش خاص داشت، قرائت و صدای خوبی داشت. ایشان جزء سران قاریان آن زمان هست. مردم او را به دزدی و خیانت نمیشناسند، به بی دینی نمیشناسند. اما او متهم است و جزء کسانی است که میخواستند رسول خدا را در شب تبوک ترور کنند. یک روز حذیفه همان کسی که ناقه پیغمبر را دست گرفته بود. امیرالمؤمنین به خاطر وجود مخالفین زیاد، پیغمبر اکرم فرمود: علی جان تو در مدینه بمان! منافقین گفتند: امیرالمؤمنین که از پیغمبر محافظت میکند در مدینه هست، برویم پیغمبر را ترور کنیم. رفتند پیغمبر را ترور کنند ناقه به دست حذیفه بود و پشت سر هم محافظ عمار بود، اینها هم ترسو بودند در جنگهای مختلف تا رسیدند و این دو تا را دیدند فرار کردند. پیغمبر اسامی اینها را به حذیفه فرموده بود. حذیفه بین مسلمین، چه شیعه و چه غیر شیعه به کسی که اسامی منافقان را میشناسد معروف است. یک روز حذیفه گفت: دو نفر دارد به مسجد پیغمبر میآیند که یکی منافق است. مردم دیدند ابن مسعود و ابوموسی هستند. بعد گفت: من در بین اصحاب پیغمبر با مرام هستم و کسی که بر مسیر روش پیغمبر است کم میشناسم. لذا عمار میگفت: یک حرف سنگینی در مورد تو از حذیفه شنیدم ولی اینها خواص هستند که اینها را میدانند. عموم مردم کوفه نسبت به ابوموسی اینطور فکر نمیکردند.
حتی یک روز ابوموسی به عمار گفت: من برادرت هستم. چرا هرجا میروی یک چیزی در مورد ما میگویی؟ گفت: روز جمل دیدم پیغمبر تو را نفرین کرد. گفت: نه پیغمبر برای من استغفار کرد. عمار گفت: من نفرین را دیدم ولی استغفار یادم نیست. معاویه از جهت مالی خیلی به خاندان ابوموسی رسید. کسی که با امیرالمؤمنین اینقدر دعوایش شد، وقتی به معاویه میرسید میگفت: السلام علیک یا امین الله! معاویه پول میداد ولی زیاد ابوموسی را تحویل نمیگرفت و میگفت: و علیک! وقتی ابوموسی رفت، گفت: بخدا آمده بود پستی بگیرد ولی من دو روز به او پست نمیدهم. حتی به پسرش یزید گفت حواست به خاندان ابوموسی باشد.
پس این شخصیت یک سابقه و عقبهای دارد. کارگزار خلفا هم بوده و مورد پسند امیرالمؤمنین نیست. اما از آن طرف کارگزار عثمان هم نیست. یادتان باشد گفتیم مردم کوفه وقتی سال آخر حکومت عثمان شهر را به هم ریختند، پسرعموی عثمان را بیرون کردند و گفتند: ما یکی از یمنیهای همشهری خودمان را میخواهیم، حاکمیت را فشار آوردند که ما خودمان انتخاب کنیم. خلیفه آن روز ابوموسی را انتخاب کرد. در واقع ابوموسی طوری مرضی الطرفین شد. مردم کوفه قبولش داشتند، حاکمیت قبل از امیرالمؤمنین هم او را قبول داشت. لذا امیرالمؤمنین اگر همه کارگزاران قبلی را عزل کرد، ابوموسی جزء کارگزاران اصیل خلیفه نبود ولی مورد پسند هم نبود. حضرت فرمود: «وَ اللَّهِ مَا کَانَ عِنْدِی مُؤْتَمَناً وَ لَا نَاصِحاً» ابوموسی برای من مورد امانت نبود و به او اطمینان نداشتم. او را دلسوز نمیدانستم. «وَ لَقَدْ کَانَ الَّذِینَ تَقَدَّمُونِی اسْتَوْلَوْا عَلَى مَوَدَّتِهِ» قبلیهای من بخاطر اینکه دوستش داشتند دوست داشتند او را سر کار بیاورند. «وَ وَلَّوْهُ وَ سَلَّطُوهُ» او را به پست گذاشتند، «بِالْإِمْرَهِ عَلَى النَّاسِ» او را حاکم بر مردم کردند چون کوفه یعنی نصف ایران امروز! «وَ لَقَدْ أَرَدْتُ عَزْلَهُ» من میخواستم عزلش کنم. «فَسَأَلَنِی الْأَشْتَرُ فِیهِ أَنْ أُقِرَّهُ» مالک اشتر گفت: او را نگه دارد. «فَأَقْرَرْتُهُ» من نگهش داشتم. «عَلَى کُرْهٍ مِنِّی» من راضی نبودم و مجبور شدم و مصلحت دیدم. «لَهُ وَ تَحَمَّلْتُ عَلَى صَرْفِهِ مِنْ بَعْدُ» او را تحمل کردم تا روزی بردارم. ابوموسی در ولایت کوفه ابقاء شد. ولی چون بعدها جنگ جمل شد و او باعث شد مردم نروند در سپاه حضرت و کارشکنی کرد. از مردم زیردست خودش، شهرداریهای کوچکی که زیر دستش بود را راضی نشد بیعت برای امیرالمؤمنین بگیرد. کارشکنی میکرد.
اشعث در آذربایجان بود و برای امیرالمؤمنین بیعت نگرفته بود. تا بعداً امیرالمؤمنین ابوموسی را عزل کرد و دانه دانه بیعت گرفت. چون کارشکنی کرد، مردم کوفه وقتی شرایط را دیدند تازه او را عزل کرد. چرا امیرالمؤمنین ابوموسی را ابقاء کرد؟
شریعتی: امروز صفحه ۳۰۷ قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد.
«فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا «۲۶» فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا «۲۷» یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا «۲۸» فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا «۲۹» قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا «۳۰» وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا «۳۱» وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا «۳۲» وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا «۳۳» ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ «۳۴» ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ «۳۵» وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ «۳۶» فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ «۳۷» أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»
ترجمه آیات: پس (از آن رطب) بخور و (از آب نهر) بنوش و چشمت را (به داشتن فرزندى چون عیسى) روشندار، پس اگر کسى از آدمیان را دیدى، (که درباره نوزاد مىپرسند، با اشاره به آنان) بگو: من براى خداوند رحمان، روزهى سکوت نذر کردهام، بنابراین امروز با هیچ انسانى سخن نخواهم گفت. پس مریم در حالى که نوزادش را در آغوش گرفته بود، او را به نزد بستگان خود آورد. گفتند: اى مریم! به راستى کار بسیار ناپسندى مرتکب شدهاى. اى خواهر هارون! پدرت مرد بدى نبود و مادرت (نیز) بدکاره نبود. پس مریم به سوى او (عیسى) اشاره کرد. گفتند: چگونه با کسى که در گهوراه (و) کودک است سخن بگوییم؟ (عیسى به سخن آمد و) گفت: منم بندهى خدا، او به من کتاب (آسمانى) داده و مرا پیامبر قرار داده است. و هر جا که باشم، خداوند مرا مایهى برکت قرار داده و تا زندهام مرا به نماز و زکات سفارش کرده است. و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و (نسبت به مردم) ستمگر و سنگدل قرار نداده است. و درود بر من روزى که زاده شدم و روزى که مىمیرم و روزى که زنده برانگیخته مىشوم. این است عیسى، پسر مریم؛ (همان) گفتار درستى که در آن شک مىکنند. شایسته نیست که خداوند فرزندى برگیرد، او منزّه است، هرگاه انجام کارى را اراده کند، همین قدر که گوید: موجود باش، بىدرنگ موجود مىشود. و در حقیقت، خدا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید که راه مستقیم همین (بندگى او) است. پس گروههایى از میان خودشان به اختلاف پرداختند، پس واى بر کسانى که کافر شدند از حضور در روز بزرگ (قیامت). چه خوب شنوا و بینایند روزى که به سوى ما مىآیند، ولى ستمگران امروز در گمراهىِ آشکارند.
شریعتی: ادامه بحث را بفرمایید و اشاره قرآنی امروز را برای ما بگویید.
حاج آقای کاشانی: ابوموسی اشعری از نگاه مردم کوفه دزد و خائن نبود و ضعف اعتقادی نداشت. افکار عمومی میگفت: او کسی است که ما از حاکم قبلی امتیاز گرفتیم و پسرعموی او را اخراج کردیم، این را خودمان آوردیم. مالک اشتر به امیرالمؤمنین فرمود: اگر شما او را عزل کنی مردم کوفه به شما بدبین میشوند و میگویند: این همه سال حاکمان غیر همنوع خودمان داشتیم این یکی را زورکی گرفتیم، امیرالمؤمنین که آمده باز هم او یک طور به ما تحمیل کرد. حضرت این را نپذیرفت، چرا؟ چون بعداً که ابوموسی در ماجرای جمل خواهیم گفت، خطاهایی کرد و حضرت خواست او را عزل کند به مالک فرمود: من از اول او را قبول نداشتیم، مورد امان و امنیت نمیدانستم. حضرت فرمود: خودت خراب کردی خودت هم درستش کن. مالک اینجا برای دلسوزی به امیرالمؤمنین عرض کرد آقا ذهنشان نسبت به شما خراب میشود ولی برداشت بنده این است که امیرالمؤمنین به این دلیل که ذهن مردم خراب میشود او را ابقاء نکرد، بلکه دید ذهن مردم نسبت به مالک خراب میشود. امیرالمؤمنین میخواست شخصیت مالک حفظ شود. مالک کسی بود که به همراهی عمار تظاهرات مردم کوفه که باعث شد سعید بن عاص عزل شود، توسط مالک رهبری شد و مردم کوفه مالک را کسی میدانستند که حاکمی که ما میخواستیم از حکومت امتیاز گرفته است.
مالک کسی بود که وقتی مردم سراغ طلحه میرفتند با او بیعت کنند، مالک سخنرانی کرد، عمار سخنرانی کرد و مردم با حضرت بیعت کردند. مردم کوفه از مالک توقع داشتند از این خواسته عموم حمایت کند. حضرت دیدند اگر بخواهند ابوموسی را ابقاء نکنند، جایگاه مالک در کوفه آسیب میخورد. مالک برای دلسوزی این کار را کرده بود که امیرالمؤمنین بین اینها خراب نشود. اگر مالک توقع مردم را قبول نکند بعداً فرماندهی لشگر جایگاهش را از دست میدهد. مالک کسی است که وقتی در جنگ صفین یک طرف سپاه حضرت به سمت راست پاشید داشتند فرار میکردند، مالک وقتی رفت گفت: بایستید، با اینکه ترسیده بودند برگشتند. امیرالمؤمنین گاهی برای یک کارگزار ارزشمند سینه سپر میکند. یکی از کارهای جامعه اسلامی این است. این تحلیل از آنجاست که حضرت به مالک فرمود: تو گفتی او را ابقاء کنیم جایگاه من خراب نشود من این را قبول نداشتم. خودت خراب کردی و خودت درستش کن. مالک هم به حضرت اجبار نکرده است، میماند که خود مالک باید حفظ میشد. شش ماهی ابوموسی والی شد.
آیاتی که تلاوت شد یک نکته بسیار مهمی است، حضرت مریم که عفیفه پاکدامن عظیم الشأن است وقتی بدون شوهر با یک فرزند میآید، یک حرف زشتی میزنند که پدر و مادرت اهل این کارها نبودند، این چه وضعی است؟ در ذهنشان این بود که خودمان با چشم خودمان دیدیم، مریم شوهر ندارد و این بچه از کجاست؟ این نکته هست که گاهی شما چیزی را با چشم خود میبینید ولی واقعی نیست. «وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً» (نساء/۱۵۶) همیشه همانطور که فکر میکنیم نیست و گاهی ما به راحتی با یک خبر و شنیده آبروی کسی را لکهدار میکنیم. عدالتخواهی به این نیست که راحت نسبت بدهیم.
شریعتی: این هفته قرار است در مورد شخصیت حنظله بن ابی عامر صحبت کنیم.
حاج آقای کاشانی: در مورد حنظله نکاتی هست که یکی این است که حنظله شخصیتی است که از بستگان درجه اول او سران کفر و نفاق هستند. ولی این خیلی عجیب است که یک نفر در جوانی اینقدر به اسلام علاقهمند شود، یک نفر نزد رسول الله آمد و گفت: من با پدرم در ارتباط هستم. پدر من رئیس اینهاست. می خواهی به خدمت پدرم برسم؟ پیغمبر قبول نکردند. یعنی کسی که در راه دفاع از دین اینقدر اهل استقامت و همراهی است که از همه علقههای خودش میگذرد. جلسات متعدد به تخریب پیغمبر اکرم و اهلبیت پرداختیم. سال ۶۱ سیدالشهدا قیام کرد و مردم مدینه با او همراهی نکردند. سال ۶۲ پسر حنظله قیام کرد واقعه حره شد. هزاران هزار نفر به او پیوستند. چون مدینه توان موازنه قدرت نظامی در برابر شام را نداشت، ولی مردم نگفتند: نرو، تو را میکشند، با او همراهی کردند و هزاران نفر کشته شدند. چرا پسر حنظله طرفدار پیدا کرد چون حنظله عظیم الشأن بود، شهید احد بود و تنها شهیدی بود که مثله نشد، بخاطر اینکه پدرش رئیس کفار بود این یکی را کنار گذاشتند و بقیه بدنهای مطهر شهدا را تکه تکه کردند. چون پدرش یادگاری احد بود، عبدالله اینقدر جایگاه داشت مردم را در صحنه آورد. سیدالشهداء که قابل قیاس با عبدالله و پدرش هم قابل قیاس با حنظله نیست، اینقدر در دوره سیاه بعد از رسول خدا تا بنی امیه، اینقدر تخریب کرده بودند که سیدالشهداء وقتی خواست قیام کند مردم مدینه همراهی نکردند و آثار نکاتی که در تخریب گفتیم خودش را نشان داد.
از خدا میخواهیم به حق شهدای اسلام عاقبت ما را ختم به خیر و ختم به شهادت قرار بده.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید