روز سه شنبه مورخ ۱۳ اسفند ماه ۱۳۹۸ حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» به ادامه بحث با محوریت «رفقای امیرالمؤمنین علیه السلام» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
از قدیم و ندیم میگویند دست بالای دست بسیار است
دست بالای دستها اما، دست مشکل گشای کرار است
سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، سلام بر امیرالمؤمنین، سلام بر همه آنهایی که محبت علی در دل و جانشان خانه کرده و ریشه دوانده است. به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام میکنم. انشاءالله در این ماجراهای پیش آمده و بیماری واگیردار، خداوند به همه مردم سلامتی عطا کند و سایر هم میهنان ما در امان از این بدی باشند.
شریعتی: انشاءالله و بدانند که خدای متعال حواسش به همه ما هست و فقط کافی است که اهل توسل و اهل دعا باشیم، انشاءالله دل همه شما سرشار از آرامش و اطمینان باشد. خوشحالیم که از فضایل امیرالمؤمنین میگوییم. از دوستان و نزدیکان حضرت، ویژگیها و شاخصههایشان فرمودند و دلمان را سرشار از حسرت کردند، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، در مورد رفقای امیرالمؤمنین گفتگو میکنیم و میخواهیم بگوییم که اگر امیرالمؤمنین(ع) قرار بر انتخابش باشد چنین افرادی را برای همنشینی انتخاب میکنند چه برسد به مناصب حکومتی، در مناصب حکومتی هم امیرالمؤمنین بخاطر محدودیتهای فراوان گاهی بعضی انتخابهایشان مورد رضایتشان نبود بخاطر بعضی سختیها مثل ماجرای شریح که گفتیم و مواردی را هم هفتههای آینده خواهم گفت. این رفقای امیرالمؤمنین هم قدرشناسی از مقام آنهاست و حسرت در دل ما که کاش آن جایگاه را هم ما نسبت به اهلبیت پیدا کنیم و هم دل ما را جلا میدهد و رحمت خدا نازل میشود. وقتی رفتار امیرالمؤمنین با اینها را میشنویم، چون ما در بین شیعیان، شیعیان دوران غیبت ندیدیم امام را که رفتارش چگونه است، لذا تئوری امام را میشناسیم. وقتی حال امام و یاران نزدیکش را میشنویم کمک میکند به اینکه مهربانی امام را حس کنیم. انشاءالله یک روز به زودی این مهربانی را از امام زمان درک کنیم و بچشیم.
در بین رفقای امیرالمؤمنین یک شخصیتی هست که خیلی کلمات حضرت در مورد ایشان عجیب است به اسم جُوَیریه، جُوَیریه یک شخصیتی است که خیلی دل من غبطه میخورد. از کتاب ارشاد شیخ مفید میخوانم و حاشیهاش را از شرح ابن ابی الحدید در مورد شخصیت ایشان نوشتم. اینها با امیرالمؤمنین حشر و نشر داشتند و حضرت از بعضی اتفاقات آینده به اینها خبر میداد و اینها گاهی لبریز از محبت حضرت و گاهی لبریز از غم برای حضرت میشدند و عنان از دستشان میرفت.
مرحوم شیخ مفید نقل میکند که یک روز جویریه آمد جلوی در دار الحکومه ایستاد و بلند صدا زد: امیرالمؤمنین کجاست؟ معمولاً حضرت شب تا صبح مشغول عبادت بود و رسیدگی به فقرا، صدایش بلند شد و گفت: ای که خوابیدی از خواب بیدار شو! «أَیُّهَا النَّائِمُ اسْتَیْقِظْ» قسم به کسی که جانم دست اوست، «فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَتُضْرَبَنَّ ضَرْبَهً عَلَى رَأْسِکَ تُخْضَبُ مِنْهَا لِحْیَتُکَ» دارم میبینم لحظهای که به فرق مبارکت ضربتی اصابت میکند و محاسن شریفت به خون سرت خضاب میشود. ببینید جایگاه این فرد کجاست و چه چیزهایی را نشانش دادند و نمیتواند تحمل کند. از عشق امیرالمؤمنین آمده داد میزند. حضرت صدایش را شنید و فرمود: بگویید بیاید. حضرت شروع به صحبت کردند و فرمودند: تو دلت خیلی نسوزد برای اینکه من اینطور میشوم. در این حالت ما بودیم چطور یک فرد را آرام میکردیم؟ حضرت برای اینکه او آرام شود، فرمود: «لَتُعْتَلَنَّ إِلَى الْعُتُلِّ الزَّنِیمِ» آن نانجیب بنی امیه را خواهی دید، «وَ لَیَقْطَعَنَّ یَدَکَ وَ رِجْلَکَ» دست و پای تو را خواهد برید. یعنی از عشق شدید او، ابورافع برای اینکه رسول خدا بیدار نشود، گفت: مرا مار بزند بهتر است. «ثُمَّ لَیَصْلِبَنَّکَ تَحْتَ جِذْعِ کَافِرٍ» تو را به پایین درخت خشکیده خرمایی دار میزنند. یک مقدار آرام شد و گفت: من خجالت میکشیدم که شما شهید شوی و من در قیامت سالم باشم!
روایت بعدی خیلی عجیب است. حبّه از یاران امیرالمؤمنین است. میگوید: داشتیم با امیرالمؤمنین در یک ماجرایی راه میرفتیم. حضرت برگشتند پشت سرشان را نگاه کردند و دیدند جویریه با یک فاصلهای دارد میآید. حضرت فرمود: «یَا جُوَیْرِیَهُ! الْحَقْ بِی» بیا ببینم. «أَ لَا تَعْلَمُ أَنِّی أَهْوَاکَ وَ أُحِبُّکَ؟» نمیدانی من تو را خیلی دوست دارم؟ عقب نمان و نزدیک خودم باش! گفت: آقاجان، «أَنَا رَجُلٌ نَسِیٌّ» من خوش حافظه نیستم. یکبار دیگر بگو این زنگ صدای شما در گوشم بماند. حضرت اینجا روایتی فرمودند و چقدر برای امروز ما مهم است. حضرت فرمود: «یَا جُوَیْرِیَهُ! أَحْبِبْ حَبِیبَنَا مَا أَحَبَّنَا فَإِذَا أَبْغَضَنَا فَأَبْغِضْهُ، وَ أَبْغِضْ بِغَیْضِنَا مَا أَبْغَضَنَا فَإِذَا أَحَبَّنَا فَأَحِبَّهُ» ملاکت در حبّ و بغض قبیله و رقابتهای سیاسی نباشد. دوست ما را دوست بدار تا وقتی دوستدار ماست. چون اهلبیت معیار حق هستند و اینطور نیست که برای هوای نفس به سمتی بروند. با رفیق ما تا وقتی رفیق باشد که دیدی دوستدار ماست و اگر دیدی بغض ما را دارد، یعنی در دامن شیطان است و مردم را اذیت میکند، شیعیان را اذیت میکند، یعنی به مردم رحم نمیکند، من محتکر و دزد بیت المال را مثل قاتل امام حسین میدانم چون زندگی شیعیان اهلبیت را سخت میکند. با دشمن ما دشمن باش تا وقتی دشمنی میکند. یعنی ملاک محبت است.
روایتی از امام باقر(ع) به ما رسیده در مورد یاران امیرالمؤمنین و از امام کاظم(ع) هم داشتیم که حضرت فرمودند: روز قیامت رفقای امیرالمؤمنین بلند میشوند میایستند. یکی دیگر از این شخصیتها رُشید حجری است. رُشید یک دختر فداکار دارد، یعنی خانواده مهم است و هسته مرکزی تربیت خانواده است. رشید حجری از اصحاب امیرالمؤمنین بود، امام حسن و امام حسین و امام سجاد را درک کرده بود و در دوره امام حسین(ع) شهید شد. از یاران خاص امیرالمؤمنین و سابقین و مقربین بود. از کسانی بود که شبیه جویریه به او عالم بلایا و منایا میگفتند. اینها شاگردان خصوصی حضرت بودند و مطالبی بلد بودند که دیگران خبر نداشتند. وقتی میثم داشت تفسیر میگفت، ابن عباس گفت: اینها را از کجا آوردی؟ گفت: اینها را از امیرالمؤمنین دارم و اینها روح معانی کلمات است.
دختر رشید حجری میگوید: پدرم به من گفت: دخترم، حبیب من امیرالمؤمنین یک روز مرا صدا زد، یا رُشید! آن روزی که الحاقی بنی امیه میآید و دو دست و دو پای تو و زبان تو را میبرد، صبر تو چگونه است؟ به امیرالمؤمنین گفتم: آخر در بهشت همراه شما هستم یا نه؟ یعنی بمیرم شما که جایت در بهشت است، ما را میآورند آنجا شما را ببینیم؟ یعنی هوای تو در سر دارم. آخرش به شما میرسیم؟ حضرت فرمود: بله رشید، تو در دنیا و آخرت با من هستی. یعنی رشید آن زمانی که دست و پای تو را میبرند من کنار تو هستم. دختر رشید میگوید: این گذشت تا اینکه زیاد آمد و پدر مرا صدا کرد و گفت: از علی اعلام برائت کن! ناسزا بگو. گفت: نمیکنم. شروع به تهدید کرد. گفت: همه تهدیدهای تو را میدانم. سالها منتظر هستم این لحظه برسد، تهدید فایده ندارد. میدانم قرار است چه کار کنی. حبیب من، خلیل من به من فرموده که تو به من دستور میدهی اعلام برائت کن و من این کار را نمیکنم. تو دو دست و دو پا و زبان مرا میبری. زیاد تا دید اینطور میگوید، یعنی وسط معرکه و تهدید به این رعب انگیزی، گفت: حالا کاری میکنم تا معلوم شود امام تو دروغ گفته است. دو تا دست و دو پایش را ببرید و زبانش را نبرید! گفت: زبان مرا نمیبری که خلاف فرمایش امیرالمؤمنین باشد. دختر رشید میگوید: پدرم را به خانه آوردند، یک بدن که دو دست و دو پا ندارد. جلو آمدم و گفتم: پدرجان، فدای تو شوم، درد داری؟ گفت: دیدی در ازدحام بازار یک ذره تن به تنه میشوی، در این حد!
به امام صادق(ع) گفتند: چطور یاران سیدالشهداء اینطور سینه در برابرتیرها سپر میکردند؟ فرمود: سیدالشهداء کاری کرده بود که گویی اینها گل بود میکردند. چطور قرآن میفرماید: از حسن یوسف آنها دستشان را به جای ترنج بریدند، اینها ذهنشان منصرف بود چون امیرالمؤمنین با او بود. دخترش میگوید: همسایهها در خانه ریختند، جیغ و داد و گریه کردند. تا این صحنه را دید، گفت: فعلاً ادعا کرده زبانت را نمیبرم. گفت: کاغذ و قلم بیاورید میخواهم چیزهایی که از امیرالمؤمنین شنیدم را بگویم. منبری که از یک بدن بی دست و پا تشکیل شده در عمق و جان مردم نفوذ میکند. گفت: زبانش را از حلقومش بیرون بکشید. همان شد که امیرالمؤمنین فرمود. یعنی رشید کسی است که نبریدن زبانش را فرصت میداند برای اینکه از امیرالمؤمنین بگوید. از همین الآن سعی کنیم برای غدیر آینده قدمی برداریم.
همه چیز خود را خرج کردند، امام باقر میفرماید: بعضی از تابعان، کسانی که پیغمبر را ندیده بودند، رسول خدا اینها را به بهشت بشارت داده است. یکی اویس قرنی، یکی جندب الخیر، یکی زید بن صوحان است. جندب الخیر یا جندب بن عبدالله ازدی، شهید نشد. نماد غیرت به امیرالمؤمنین است. خیلی خوب است که آدم درد دین داشته باشد. عافیت طلب به این معنا که وقتی همه در فشار هستند، خودش را ببیند. نسبت به حضرت غیور بود. سال ۲۳ هجری که شورای شش نفره شد و امیرالمؤمنین در آن شورا بخاطر این نپذیرفت و زیر بار نرفت جز کتاب خدا و سنت پیامبر شرط دیگری را قبول کند، حضرت به حکومت نرسید. شخص دیگری حاکم شد. میگوید: بلند شدم به مدینه رفتم، دیدم مقداد در مسجد نشسته است و عصبانی و ناراحت است. رفتم دیدم مقداد نشسته و گفت: من تعجب کردم که چقدر به این اهلبیت ظلم شد. خبر رسید که در شواری شش نفره باز هم امیرالمؤمنین رأی نیاورد. دید مقداد ناراحت است و گفت: چقدر به این اهلبیت ظلم میشود. عبدالرحمن بن عوف یک گوشه نشسته بود که در شورای شش نفره بازیگردان مسأله بود. گفت: مقداد چرا اینقدر شلوغ میکنی و ذهن مردم را پریشان میکنی؟ گفت: به خدا من این اهلبیت را دوست دارم بخاطر عشقی که پیغمبر به اینها داد و تعجب دارم از قریش که چگونه مردم را وقتی سراغشان میروند، قریش گردن افرازی میکنند که ما خانواده پیغمبر هستیم. فامیل پیغمبر هستیم، بعد حق را اینطور از نزدیکان پیغمبر میگیرید. مقداد گفت: ببین! تو حق را از چه کسی گرفتی، «أَمَّا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَرَکْتَ رَجُلًا مِنَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْحَقِ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» کسی که سر تا پای وجودش حق بود و امر به حق میکرد و در عدالت اسوه بود را کنار گذاشتی و به دیگران رأی دادی. به خدا سوگند اگر من یار داشتم با قریش میجنگیدم، همانطور که در بدر و احد جنگیدم، اینها را کافر میدانستم، امروز هم با قریش میجنگیدم. کاش من نیرو داشتم و از امیرالمؤمنین دفاع میکردم.
عبدالرحمن گفت: مادرت به عزایت بنشیند! این حرفها را نزن. بلند شد رفت، من دنبالش رفت و به مقداد گفتم: ای مرد خدا، من هستم. جندب جاهایی که هیچکس حضرت را یاری نکرد، یک تنه هست. با اینکه در ماجرای سقیفه نبود. مقداد گفت: خدا خیرت بدهد. این کار دو سه نفری نمیشود و برای مظلومیت حضرت باید دسته جمعی یک کاری کرد. نزد حضرت رفتم و گفتم: آقاجان، این قوم شما باز هم حق شما را ندادند؟ حضرت فرمود: صبر باید کرد و باید از خدا کمک خواست. امیرالمؤمنین به جندب فرمود: اگر صبر نکنم چه کنم؟ گفت: من با مقداد بودم، دنبال یار میگشت، شما برو به مردم بگو چه کسی هستی. برو به مردم بگو که مولا شما هستی. برو بگو کمکت کند. حضرت فرمود: اینها خیلیها را خریدند و بعضی از من کینه دارند. از هر صد نفر یک نفر هم نمیآیند و میترسند. اینها دستشان آلوده به درهم حرام است. چشمهایشان از زرق و برق دنیا پر شده است. گفت: حالا که اینطور است اجازه میدهی بروم آنجا یار جمع کنم. حضرت فرمود: آنجا هم اتفاقی نمیافتد. یک کاری کردند که اگر بروی از من حرف بزنی، بدنام میشوی. گفت: پس من میروم و از فضایل شما میگویم. من نمیتوانم ساکت بنشینم! شما حضور داری و مردم سراغ دیگران بروند. طبیب نفوس و دوای دردها، گنجینه دانش باشد و من بروم در کتابها دنبال مطلب بگردم. بلند شد به کوفه رفت و هرجا مینشست فضایل امیرالمؤمنین را میگفتم. به من گفتند: این حرفها به چه دردی میخورد؟! مرا به زندان انداختند. این حالتها را میدیدند و غصه میخوردند که چرا کسی مثل امیرالمؤمنین باید با معاویه سنجیده شود؟
به امیرالمؤمنین خبر دادند که یاران معاویه استان الانبار را غارت کردند و به بعضی از نوامیس هم جسارت کردند. خلخال از پایشان باز کردند و به بازار بردند. حضرت اینقدر غصه خوردند، آمدند صحبت کنند دیدند حال مساعدی ندارند و نوشتند. یک نفر خواند، امیرالمؤمنین گفت: یاران خدا، کجایند مجاهدان راه خدا؟! «ان الجهاد بابٌ من ابواب الجنه» بابی از بابها جهاد است و خدا برای اولیای خاصش باز میکند، حضرت اینجا بیان کردند. بیایید کمک کنید برویم غارتگران و مفسدان را بیرون کنیم. هیچکس بلند نشد، دو نفر آمدند، یکی آمد گفت: یا امیرالمؤمنین! «إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی» (مائده/۲۵) حضرت موسی به خدا عرض کرد: خدایا قوم من نمیآیند. من و برادرم هارون در خدمت هستیم. آمد گفت: من و برادرم در خدمت هستیم. حضرت فرمود: خدا خیرتان بدهد، شما دو نفر فایده ندارد. در کتاب شرح الاخبار نقل است که این همان جندب بود. وقتی دید حضرت تنهاست آمد. گفت: یا امیرالمؤمنین شما به ما دستور بده، من کلام شما را اجرا میکنم. حتی اگر ما را روی تیغهای درخت بیاندازی یا در آتش فراوانی مرا بسوزانی. بگویی: برو در آتش بیافت و در تنور شیرجه بزن. حضرت فرمود: خدا خیرتان بدهد ولی با دو نفر کاش پیش نمیرود. یعنی شخصیتی که وقتی میبیند امیرالمؤمنین تنهاست، وقتی میبیند حق تنهاست نمیتواند تحمل کند.
حسن ختام بحث امروز ما زید بن صوحان است، از رفقای امیرالمؤمنین است و شخصیت برجستهای است. زید بن صوحان خیلی ویژگیها دارد. شخصیتی است که بعضی گفتند: پیغمبر اکرم را دیده و خیلی سخنور فوق العادهای است و بسیار شجاع است. از بزرگان و زهاد و اولیای خداست و هرجایی که جمعیتی حضور داشت، زبان ناطق او بود. امیرالمؤمنین لشگر کوفه را چهار قسمت کرد و فرمانده یک لشگر زید بن صوحان بود. از بهترین یاران حضرت است. ایشان زمان حکومتهای قبل از امیرالمؤمنین وقتی سلمان حاکم مدائن بود، آنجا رفته بود. سلمان ایشان را دوست داشت. مردم نزد سلمان میرفتند و میگفتند: به ما قرآن یاد بده. میفرمود: قرآن عربی نازل شده و از یک عرب با لهجه عربی یاد بگیرید. سلمان استاد اساتید بود، میخواست زید را بشناسند. زید به مردم قرآن یاد میداد و سلمان گوش میکرد که اگر خطایی میکند بگوید. میفرمود: امام جماعت شما زید باشد و برای شما سخنرانی کند. زید بن صوحان دو برادر دیگر داشت که هر سه از عاشقان امیرالمؤمنین هستند و صعصعه اخوی ایشان بود. زید خیلی عاشق سلمان بود و کنیه خودش را ابو سلمان گذاشته بود و این نشان میدهد تحت تفکر و تربیت سلمان است. خیلی اهل عبادت بود، روزها روزه و شبها عبادت، شب جمعه احیاء میگرفت. خانمش از دست او خسته شد. یک روز به سلمان گفت: او ما را بیچاره کرده، یک غذای خوبی درست کن و یک لباس خوبی بپوش بیا تا به تو بگویم. بروید زید را خبر کنید، زید را آوردند. جناب سلمان از این غذای مطبوع برداشت و به او تعارف کرد، گفت: آقاجان من روزه هستم. سلمان فرمود: تو چشم و دست و پایت و بدنت و همسرت، اینکه تو شبانهروز عبادت کنی، شوق عبادت شبانهروز در دوران رسول خدا و دوران حکومت بعد از پیغمبر خیلی کمیاب بود. در یاران پیغمبر بالاخره رسول خدا حضور داشت و جو بود، الآن حاکمیت دست رسول خدا نیست. چه آتشفشانی در سینه زید است که زندگی را رها کرده است. چون تحت تربیت سلمان است خدا به ما روزی کند که تحت تربیت این عالم ربانی باشیم، سلمان گفت: همه سر جایش، این غذا را بخور و عبادت سر جایش، اینها وظایف واجب توست. به زن و بچهات برسی همان عبادت است. خلاصه زید یک آدم چند وجهی در تربیت سلمان شد. لذا وقتی میخواستند یاران امیرالمؤمنین را تخریب کنند، یکی از کسانی که فحش میدادند به او و تخریبش کنند، زید بود. زید در یکی از جنگهای حکومت پیغمبر در برابر کفار دست چپش قطع شد. به جای اینکه بگویند: جانباز است به او نسبت دزدی میدادند که دزدی کرده و دستش را بریدند. از این تخریبها زیاد است که من نسبت به امیرالمؤمنین جسارت نمیکنم. این شخصیتی که کوه معنویت بود وقتی میخواست بنی امیه را تخریب کند، میگفتند: سارق، کسی که دستش در جنگ در راه خدا بریده شده است. نمونه سخنوری او را برای شما بگویم تا آنجا که نقطه اوج رفتار امیرالمؤمنین با زید و تقابل اوست.
یک روز داشت سخنرانی میکرد یک عرب بادیه نشینی بلند شد و گفت: خیلی خوب صحبت میکنی، گویی علامه هستی. دستت مرا به شک میاندازد. یعنی طعنه زد. زید گفت: نمیبینی دست چپ من است. گفت: من این چیزها را نمیدانم. حدود را نمیدانم. تا این را گفت، بلافاصله این آیه را خواند. اعراب، بادیهنشینها در کفر و نفاق شدیدتر هستند، اینها حکم خدا را هم نمیدانند. این شخص سنگین جواب داد و از زبانش میترسیدند. اگر جایی مثل زید حضور داشته باشد باید حواسمان را جمع کنیم. لذا جنگ جمل که میخواست بشود، قبل از جمل این اصحاب و بزرگان جمل به او نامه نوشتند که بیا به ما بپیوند. نوشتند: از مادر مؤمنان حبیبه رسول خدا به پسر با اخلاصش زید بن صوحان! چرا؟ چون اگر او دور و بر امیرالمؤمنین باشد، خیلی اتفاق ممکن است بیافتد. «فإذا أتاک کتابی هذا، فاقدم فانصرنا على أمرنا هذا» نامه که رسید سریع بیا به ما کمک کن. اگر نمیخواهی این کار را کنی، «فإن لم تفعل فثبّط الناس عن علی بن ابی طالب» اگر نمیکنی با این کلامت کاری کن مردم از علی دور شوند. پاسخ داد: «فأنا ابنک الخالص» من پسر با اخلاص شما هستم، «ان اعتزلت هذا الامر» اگر یک گوشه بنشینی و از این مسأله کنار بکشی و در خانه بمانی من مخلصت هستم و الا اولین کسی که با شما دشمنی کند من هستم. «و رجعت الى بیتک، و إلا فأنا اول من نابذک» به مسجد کوفه آمد و دید ابوموسی اشعری میگوید: این فتنه است، به علی کمک نکنید. دوباره یک جمله دیگر گفت و این جمله اوج سخنوری او را نشان میدهد، در یک جمله چهار قسمتی چهار نقد دینی کرد و گفت: ای مردم ببینید، مادر ما به ما نامه نوشته است. او دستور دارد که در خانه بماند، ما چه؟ ما دستور داریم بجنگیم تا فتنه از بین برود. ما مردها دستور داریم بجنگیم، همسران پیغمبر دستور قرآن این است که در خانه بمانید. کاری که به خودش دستور دادند را انجام نداده و به ما دستور میدهد کاری که به او دستور دادند را انجام بدهد. به ما میگوید: در جنگ شرکت نکنید، یعنی اینها نگاه کردند اینقدر جواب کوبنده و مختصر بود که کل جمله به این مختصری چهار اشکال کرد. عصبانیت دشمن اینجایی نشان میدهد که ضربه خورده است.
شبث ربعی منافق بود، بلند شد گفت: دزد احمق! به مادر مؤمنان جسارت نکن. تا این را گفت، زید با این دست بریده اشاره به ابوموسی کرد و گفت: فرات را از موجهایش میخواهی جدا کنی؟ موج فرات برای فرات و موج دریا برای دریاست! اعتبار ما از امیرالمؤمنین است. این شخصیت مردم را راه انداخت، به امام حسن کمک کرد، مردم کوفه رفتند و در جمل شرکت کرد. در جمل از پهلوانهای نبرد بود، زمین افتاد. کسی که او را کشت، ابن الیثربی بود. رجز خواند من کسی هستم که ابن صوحان علی دین علی را کشتم. کسی که دینش دین علی بود. گفت: مرا در لباسهایم دفن کنید. در قیامت میخواهم بگویم: خدایا من در راه امیرالمؤمنین در معرکه نبرد در دفاع از امیرالمؤمنین کشته شدم. زمین افتاد، چشمهایش بسته شد. وقتی زید بن صوحان زمین افتاد، امیرالمؤمنین بالای سرش نشست، فرمود: خدا رحمتت کند ای زید! هیچوقت برای من هزینه درست نکردی. خیلی به من کمک کردی. همیشه کمکت حاضر بود. خدا رحمتت کند برای ما پر برکت و پر خدمت بودی. تا این را شنید، چشمش را باز کرد، سرش را بلند کرد، توان ادب کردن نداشت. گفت: خدا به تو جزای خیر بدهد که ما را هدایت کردی، ما هرچه داریم از تو داریم! ما تو را نشناختیم الا اینکه اگر بخواهیم خدا را بشناسیم باید سراغ تو بیاییم. ام الکتاب قرآن به تو علی حکیم میگوید. خدای بزرگ را اگر کسی میخواهد ببیند باید از علم سینه تو باخبر شود. ما فرق بت و خدا را نمیشناسیم. بعد عبارتی گفت: فکر نکنی چون من دوستت داشتم چون خوش بیان بودی و به ما لطف داشتی من جنگیدم. اینها کسانی هستند که لحظه مرگشان هم سعی میکنند همه چیز را به سمت امیرالمؤمنین نشان بدهند. از ام سلمه شنیدم که پیغمبر فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» هرکس مولای او هستم، علی مولای اوست. خدایا هرکس علی را یاری میکند یاری کن، هرکس او را تنها میگذارد، رهایش کن. ترسیدم اگر تو را تنها بگذارم، خدا تو را تنها بگذارد. یعنی لحظه شهادت او بیان شخصیت امیرالمؤمنین که اهل جمل بفهمند با چه کسی جنگیدند.
شریعتی: لحظهای را برای اثبات حقانیت امیرالمؤمنین از دست نمیدادند. اگر علی(ع) نبود دنیای ما یک چیزی کم داشت.
حاج آقای کاشانی: «بما عرف الله» به برکت ما خدا شناخته میشود. اگر عبادت میشود دیگران خدایی که معرفی میکنند با بت چندان فرقی ندارد.
شریعتی: «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین و الائمه المعصومین» امروز صفحه ۳۳۵ قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد.
«وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِیدِ «۲۴» إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ «۲۵» وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ «۲۶» وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ «۲۷» لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَهِ الْأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ «۲۸» ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ «۲۹» ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعامُ إِلَّا ما یُتْلى عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»
ترجمه آیات: و (اهل بهشت) به سخنان پاک (و دلنشین) هدایت مىشوند، و به راه خداوندى که شایستهى ستایش است رهبرى مىگردند. همانا کسانى که کفر ورزیدند و (مؤمنان را) از راه خدا و مسجدالحرامى که آن را براى همهى مردم، ساکنان مکّه و یا (مسافران) بادیهنشین مساوى قرار دادیم بازمىدارند (گرفتار قهر ما خواهند بود) وهر کس در مسجدالحرام اراده انحراف وظلم کند، ما به او عذاب دردناک مىچشانیم. و (به یادآور) آنگاه که مکان کعبه را براى ابراهیم آماده ساختیم (به او گفتیم:) هیچ گونه شرکى نسبت به من روا مدار و خانهى مرا براى طواف کنندگان وقیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاکیزه دار. و در میان مردم بانگ حج برآور تاآنان، پیاده و سوار بر مرکبهاى چابک از هر راه دورى به سراغ تو بیایند. (مردم از هر منطقهاى به حج خواهند آمد) تا شاهد منافع گوناگون خویش باشند و در ایام مخصوص حج خدا را یاد کنند، به خاطر چهار پایان زبان بستهاى که رزقشان شده؛ پس از گوشت آنها بخورید و بینواى فقیر را اطعام کنید. (زائران خانه خدا در روز عید قربان که قربانى کردند) سپس باید آلودگى خود را بر طرف سازند وبه نذرهاى خود وفا کنند و بر گرد خانهى کهن و آزاد (کعبه) طواف نمایند. این است (مناسک حج) وهر کس آنچه را خداوند محترم شمرده گرامى بدارد، قطعاً براى او نزد پروردگارش بهتر است، و چهار پایان براى شما حلال شده است، مگر آنچه (حرام بودنش) بر شما خوانده شده باشد پس، از پلیدى بتها دورى کنید و از کلام باطل اجتناب ورزید.
شریعتی: پیشاپیش عید میلاد جواد الائمه بر همه شما مبارک باشد، این هفته قرار گذاشتیم از یکی از یاران و اصحاب حضرت یاد کنیم. نکات حاج آقای کاشانی را بشنویم.
حاج آقای کاشانی: یکی از یاران حضرت جواد و حضرت رضا و حضرت هادی و حضرت عسکری(ع)، احمد بن محمد بن عیسی اشعری است که مرجع تقلید مردم قم در آن روزگار بود که مردم کسی را می خواستند نزد سلطان بفرستند، ایشان را میبردند. فقیه و راوی روایات در چهار کتاب کافی، تهذیب و من لا یحضر و استبصار، بدون در نظر گرفتن تکراری و غیر تکراری نه هزار و ششصد و خردهای، روایت دارد. ایشان حق حیات گردن ما دارد. روایات مهمی از ایشان به ما رسیده که چند مورد را نوشتم. هزار سال گذشته و اینها زنده هستند و ما حرفهای آنها را میشنویم.
از شیخ و استادم احمد بن ابی نصر بزنطی شنیدم که نامه امام رضا را میخواند. ایشان که راوی است، میگوید: استادم روایتی از امام رضا خواند و نامه امام رضا را آورد که به شیعیان من این پیغام را برسان، زیارت قبر من درمانگاه و شفاخانه و پناهگاه عالم است و از هزار حج برتر است. میگوید: تعجب کردم و نزد امام جواد رفتم و گفتم: پدر شما میفرماید: از هزار حج برتر است؟ حضرت جواد فرمود: از یک میلیون حج! یعنی این هزار و میلیون به اندازه فهم شماست نه ارزش زیارت. کسی که او را بشناسد و بداند امام است و زیارتش برود، اینقدر ارزش دارد.
خدایا به حرمت حضرت ولیعصر بیماران ما، به ویژه این بیماری واگیردار اخیر را شفا عنایت بفرماید و آرامش به مردم ما عطا کند و چشم و گوش ما را از شایعات منصرف کند. با در نظر گرفتن موارد پزشکی و با توسل و التجاء به محضر اهلبیت، انشاءالله از این موقف عبور می کنیم و انشاءالله خداوند آرامش و برکت را بیش از پیش به مردم ما عطا کند.
شریعتی: توصیههای حاج آقای نظری منفرد حسن ختام برنامه امروز ماست.
حاج آقای نظری منفرد: خداوند متعال در قرآن میفرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» با توجه به اینکه همه امور به دست خداست باید احتیاط کنیم. اما کارها به دست خدا و او «فعال ما یشاء» است. انسان اعتماد به خدا کند، همانطور که متخصصین گفتند این از نظر روانی خیلی به انسان کمک میکند و کسانی که استرس دارند بیشتر این مرض به آنها هجوم میبرد. در روایت هست اگر هفت مرتبه سوره حمد خوانده شود مؤثر است و برای حفظ پنج مرتبه آیت الکرسی را بخوانند و دعا کنند، خدای متعال دعا را رد نمیکند. به عزیزانی که کسب و کارشان مشکل خورده میگویم که نگران نباشد و دعا کنند و خدا ضمانت کرده که روزی را میرساند. کسانی که به وظیفه خود عمل کردند نمره خوب گرفتند. سعی کنیم وظیفه خدایی و ملی و خرد را انجام بدهیم.
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید