روز شنبه مورخ ۱۲ مرداد ماه ۱۳۹۸ حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» با محوریت «تفکیک دین و دنیا؛ زمینه سازی نافرمانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
آسمان میخواند امشب، قدسیان دف میزنند *** حوریان کِل میکشند و خاکیان کف میزنند
آسمانی بی کرانی، عاشق دریا شدی *** آمدی آئینهی انسیهی حورا شدی
امشب ای زیباترین، ای دلبر کوثر بیا *** شب، شب عشق است، داماد پیغمبر بیا
مثل اقیانوس آرام است این بانو ولی *** در دلش طوفان به پا کردی، مدارا کن علی
لیله القدر نگاهش یا علی اجر تو است *** او سلامٌ فیه حتی مطلع الفجر تو است
از ازل در پرده بود آئینه دارش میشوی *** در عبور از کوچه باغ عشق یارش میشوی
قد و بالای علی از چشم زهرا دیدنی است *** وای، وقتی میرسد دریا به دریا دیدنی است
ماه در امواج دریا دیدنیتر میشود *** قدر زهرا با علی فهمیدنی تر میشود
سلام میکنیم به حضرت امیرالمؤمنین و حضرت صدیقهی طاهره، زهرای مرضیه و سالروز این پیوند آسمانی را تبریک میگویم. سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندگان و شنوندگان گرانقدرمان، عید بر شما مبارک باشد، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان رادیو قرآن سلام میکنم. ایام را تبریک میگویم.
شریعتی: انشاءالله بهترینها برای دوستان ما رقم بخورد، خاصه عزیزانی که این روز را برای پیوندشان انتخاب کردند. انشاءالله خوشبخت باشند. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، در جلسات گذشته یک بحث تلخی را مطرح کردیم که ضرورت داشت و امروز شاید بیشتر ضرورت آن روشن شود. امروز ممکن است یک مقدار از تلخیها را از یک زاویهی دیگر بگویم تا موضوع اصلی دست ما بیاید. موضوع اصلی ما آغاز امامت امیرالمؤمنین(ع) است، ولی چون در آغاز امامت امیرالمؤمنین برای امیرالمؤمنین و زهرای مرضیه اتفاقاتی افتاد و شاید فهم این مشکل باشد، یعنی از رسول خاتم با آیات قرآن و معجزات رسول خدا، شاید اگر آن فضا را نشناسیم توقع داشتیم همه چیز خیلی منظم پیش میرفت و اتفاقی هم نمیافتاد و شاید به ذهن بعضی برسد، اختلافات بین مسلمین در ماجرای خلافت امیرالمؤمنین شروع شد. ما سعی داریم بگوییم: اینطور نیست و اختلاف بین فرق مختلف اسلامی به نحوه نگاهشان به شئون پیغمبر اکرم و به عصمت رسول خدا، به اطاعت محض از پیغمبر و اخلاق پیغمبر و اوصاف رسول خداست. یک اختلاف مبنایی است که مسائل بعدی حتی خلافت هم نسبت به این خرد و کوچک است. اصل اینجاست و چون ممکن است در ذهن عزیزان ما این باشد که رسول خدا وقتی به نبوت رسیدند، فکر کنند عزیزان ما این عشق و علاقهای که امروز به رسول خدا داریم، همه مسلمین زمان پیامبر داشتند؟ لذا بحث ما اینطور است که یک مقدمهای میگوییم و چند آیه را مختصر میگوییم که زمان رسول خدا چه گروههایی وسط جامعه اسلامی دنبال تضعیف پیغمبر بودند به صورت مجمل، یک مسألهی مبنایی به وجود آمد که مطرح میکنیم و بعد به تدابیر پیغمبر اکرم برای جلوگیری از انحراف میپردازیم. این سیر بحث ماست.
قرآن کریم دربارهی بعضی از کسانی که در دورهای که رسول خدا زندگی میکرده و اینها به ظاهر مسلمان هستند، آیه ۹۸ سوره توبه میفرماید: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً» اگر به اینها بگوییم: خمس بدهید، زکات بدهید، این را خسارت و غرامت حساب میکنند. یعنی ایمان هنوز کامل نشده «وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ» هر لحظه میگوید: عیب ندارد، این بار این زکات را میدهیم و این حکومت دوام ندارد. نبی مکرم اسلام بالاخره خواهند کشت. وسط جامعه اسلامی است، اینها آمدند نفوذ کردند و هر لحظه منتظر شکست هستند. یا مثلاً فرض کنید عزیزانی ممکن است گله کنند از اینکه مدافعان حرم بیرون از مرزها زحمت میکشند، از مرزهای اسلامی دفاع میکنند و عدهای هم بی انصافی میکنند و کنایه میزنند. ممکن است فکر کنند چیز عجیبی است. نه! زمان رسول خدا قرآن میفرماید: «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ» (توبه/۸۱) اینهایی که در جنگ نمیرفتند، در جنگ شرکت نمیکردند هیچ، خوشحال هم بودند و میگفتند: با این نرفتن شاید تضعیف شود و شکست بخورد. «وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» دوست نداشتند در راه خدا مال و جانشان را بدهند و میگفتند: در این گرما چه کار دارید؟ رسول خدا فرمان آغاز حرکت به سمت جهاد فی سبیل الله را صادر کند، یعنی هم مخالفت میکردند و هم به گوش بقیه میرساندند. قرآن با اینها تند برخورد میکند. «قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا» (توبه/۸۱) گرم است، حرارت جهنم از این شدیدتر است.
خداوند میفرماید: «وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ» (توبه/۸۶) وقتی سورهای نازل میشود که به خدا ایمان بیاورید و با رسولش همراه شوید و جها کنید، «اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ» یکسری از این توانگران و ثروتمندان دنبال این هستند که بگویند: آقا اگر اجازه بدهید ما نیاییم شرکت کنیم. یعنی با پیغمبر همراهی نکنند. «وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدِینَ» بگذار ما بنشینیم با اینهایی که نیامدند، ما توفیق نداریم. قرآن میفرماید: «رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ» خوشحال و راضی هستند از اینکه با کسانی که تخلف کردند، همراه شوند، «وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ» قرآن نسبت به این افراد برای اینکه جامعه اسلامی گول اینها را نخورد هر بار یک نهیب شدید میزند و بر دلهای اینها مُهر شده است. نگاه نکنید اینها وسط جامعه اسلامی هستند، اینها را از جنس کفار و بتپرستها بدانید. اینها برای نفوذ و منافع، برای ارتباط گیری، برای ایجاد نفوذ از جبههی بتپرستها به درون جامعه اسلامی، اینها برای سالهای پایانی، عمر شریف رسول خداست. خداوند میفرماید: نگاه نکن شما بروید و ما به زودی ملحق میشویم. «لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوکَ» (توبه/۴۲) اینها چون نفوذی هستند، دوست ندارد به حرف تو گوش بدهند. اگر یک جنگ نزدیکی بود، با چهار نفر آدم بود، میآمدند به غنیمت برسند ولی اگر بخواهی تبوک بروی با امپراطوری بجنگی و احتمال شکست داشته باشد، اینها ابداً نمیآیند. خدا میفرماید: اینها میآیند و میگویند: آقا شما بروید، ما دلمان میخواست بیاییم، اگر مشکلی پیش آمد، بچه من مریض است، حضرت حق میفرماید: اینها لباس نظامی بر تن میکردند تا عذرخواهی کنند، اینها با همان زیرشلواری درون خانه آمدند، میگویند: شما بروید، ما بعداً میآییم. دلشان نمیخواهد بیایند. این جمله در سوره توبه عجیب است که اینها سالهای پایانی عمر شریف رسول خداست، وقتی سوره توبه نازل شده که اینقدر این جریان منافقین پر جمعیت در مدینه هست، رسول خدا فرمودند: نمیشود مدینه را اداره کرد و جزء استثناهاست، از معدود جنگهایی است که امیرالمؤمنین شرکت نکرده است. چون پیغمبر فرمود: اگر امیرالمؤمنین بیاید در جنگ شرکت کند، ممکن است این منافقین در مدینه کودتا کنند، اینقدر به چشم میآیند و حرفهایشان به چشم میآید. یعنی جمعیت زیاد شده، ممکن است اتفاقی بیافتد و ماجرای حدیث منزلت چند بار وارد شده یکی اینجاست و خود این جالب و عجیب است که وقتی پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین را با خودشان نبردند، در همه جنگها پرچمدار اسلام بود، گفتند: دوست نداشت دامادش را ببیند. یعنی فضای مسمومی که رسانههای نفوذی ایجاد میکنند که این دوست نداشت با دامادش همراه شود. خوب اگر دوست نداشت که ۲۳ سال با دامادش همواره همراه بود و پیغمبر اکرم فرمودند: «أنت منی بمنزله هارون من موسی» این منصب عظیم خلافت امیرالمؤمنین به امیرالمؤمنین را اینجا بیان فرموده است. قرآن میفرماید: «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ» (توبه/۵۰) اگر اینها ببینند در جنگ شما پیروز شدید و غنیمت گرفتید، ناراحت میشوند. «وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَهٌ» اگر به مشکلی بخورید، میگویند: «یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا» ما از اول میگفتیم و اینطور میفهمیدیم. گویی معاذ الله پیغمبر خطا کرده است! «مِنْ قَبْلُ وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ» شکست شما را میبینند برمیگردند و خوشحال میگویند: شکست خوردند. یعنی خدا دارد فضای جامعهی پیغمبر را که عدهای از بزرگان اصحاب و مجاهدان هستند ولی فقط اینها نیستند. یکسری نفوذی و منافقین هستند که از شکست اسلام کیف میکنند و لحظات پایانی عمر شریف رسول خدا نگرانی این است که دو سه جریان آنجا حضور دارد. یک جریان سابقان، یک جریان منافقان و یک جریان مردمی که بعضی وقتها به حرف اینها گوش میدهند و تحت تأثیر قرار میگیرند، لذا خیلی روزهای پایانی عمر شریف رسول خدا حساس است برای اینکه هر لحظه ممکن است اتفاقی بیافتد.
در سوره توبه میفرماید: اگر کسی در راه پیغمبر بیش از خمس و زکات و نفقات واجبش پول خرج میکرد و به جبههها کمک میکرد، قرآن میفرماید: «الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (توبه/۷۹) اینها اینقدر عیبجویی میکنند، طعنه میزنند، مسخره میکنند، به اینها جسارت میکنند که کسی جرأت نکند به پیغمبر پول بدهد، برای لشگر و ادامه رسالتش پول بدهد. یعنی به خودشان اجازه میدهند این را به زبان بیاورند، اگر در مسجد یک نفر شاگرد برجستهای بود، اموالش و جانش را در راه رسول خدا میخواهد خرج کند، اینها طعنه میزدند و مردم اینها را میدیدند. اینها را برای این میگویم که وقتی به روزهای پایانی رسیدیم، فکر نکنند زلزلهای شد، نه، یک جریان ادامه پیدا کرد، اتفاقاً کاملاً اتفاقات بعد از پیغمبر اکرم(ص) قابل پیشبینی بود و اصلاً دو جریان بود. همه اختلافات جامعه اسلامی به اینجا برمیکردد که ما رسول خدا را چطور میبینیم؟ آیا معصوم است؟ حجیت مطلقه دارد، اطاعتش به صورت کامل و محض واجب است یا نه، پیغمبر یک شخص عادی است، آنجایی که وحی میشود را راست میگوید. آنجایی که وحی میشود فقط راست میگوید و باقی جاها اینطور نیست. این هم واضح است برای چه اتفاق میافتد برای اینکه بعداً در امور دنیایی بگویند: پیغمبر خیلی هم با ما فرق ندارد و بعداً بشود با او مخالفت کرد در امور دنیایی و بعد بشود در انتخاب کارگزار از شیوه رسول خدا تبعیت نکرد، این امور دنیایی است و رسول خدا در امور دنیایی از ما ضعیفتر است و دعوای اصلی بین مسلمین اینجاست که شما چه نگاهی به رسول خدا دارید. یک طرف امیرالمؤمنین و من تبع حضرت هستند و اینها خودشان را عبدٌ من عبید رسول الله میدانند، اصلاً پیشنهاد نمیدهند، مثل قمر بنی هاشم که در کربلا پیشنهاد دهنده نیست و همواره بر خلاف دیگران پیرو است. امیرالمؤمنین اگر زمان پیغمبر به شهادت میرسید، هیچکس نمیدانست چنین توانایی در سخنوری دارد. چند جمله از امیرالمؤمنین زمان پیغمبر نداریم از بس ساکت و تابع است! نیاز نمیبیند اظهار نظر کند. وقتی رسول خدا هست نیاز نمیبیند که حرف بزند.
عدهای هم نه به این قدرت ولی دوست دارند در این فضا باشند، جبهه جامعه اسلامی را آن زمان میشود تقسیم کرد، از جهت نگاهشان به پیغمبر به دو دستهی متبعین، آنهایی که محض تبعیت میکنند و کسانی که برای نظر خودشان هم شأن قائل هستند. زمان پیغمبر این کامل دیده میشود و بعد از پیغمبر اکرم خیلی فضا باز شد که امروز میخواهیم به این بپردازیم. شاید عجیب باشد که یکی از طعنههایی که به امیرالمؤمنین زدند در حکومتش این نبود که خطا میکند و این نبود که خلاف میکند، این است که اجتهاد به رأی ندارد، فقط آنچه پیغمبر خواسته را عمل میکند. تسلیم محض است. این را در حکومت حضرت، کعب الاحبار به امیرالمؤمنین طعنه زده که پس به درد حکومت نمیخورد. چرا؟ چون فقط پیروی از سنت پیغمبر میکند. در حالی که دیگران طور دیگری فکر میکردند. باید قدرت داشته باشد و نظر خودش را بدهد. این زمان رسول خدا زیاد بود. وقتی ماجرای صلح حدیبیه پیش آمد، پیغمبر اکرم فرمود: ما انشاءالله حج میرویم و بیت الله را زیارت خواهیم کرد. مسلمین که راه افتادند در ذهنشان این بود که همین امسال خواهد شد. با مشرکان که طرف شدند و اجازه ورود ندادند یک پیمان آتش بس و صلحنامهای نوشته شد به اسم صلح حدیبیه و بالآخره بت پرستان این جمعیت اندک مسلمین را که تازه رفتند یک جای کوچکی مثل یثرب که مدینه الرسول شده را گرفتند و آرام آرام توسعه میدهند و اینها را به رسمیت شناختند. آیه نازل شد: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً» (فتح/۱) چون شما را به رسمیت شناختند.
یکی از کسانی که بعد از مسئولین حکومت شد، نقل کردند معاذ الله یقهی پیغمبر را گرفت و گفت: اینها دروغ است. به ما گفتی: حج میرویم. حضرت فرمود: گفتم امسال میرویم؟ گفتم: ما حج خواهیم رفت! مهاجران که از مکه به مدینه آمده بودند، زندگی و خانهشان آنجا بود، به حج بروند. رسول خدا میفرمود: ما خواهیم رفت. آن شخص یک مقدار این طرف و آن طرف رفت و به این نتیجه رسیدند که پیغمبر درست فرموده است. خودش گفته: هیچوقت اینقدر شک نکردم که در حدیبیه شک کرد. در همین حدیبیه در صحیح بخاری هست که رسول خدا فرمود: بیایید اینجا قربانی کنیم و برگردیم. قهر کردند که نمیآییم، قرار بود حج برویم. آقا قرار بود از پیغمبر اطاعت کنید. یک گوشه نشستند و گوش نکردند. آن شرایط یعنی اینکه فکر کنیم همه در بست پیرو محض پیغمبر بودند، نبودند. اگر اینطور بود صد تا امیرالمؤمنین داشتیم. امیرالمؤمنین یکی بیشتر نبود، بعد از ایشان هم بزرگانی که تبعیت میکردند خیلی زیاد نبودند، نمیگویم کم بودند. برای اینکه بعدها بشود مخالفت با رسول خدا را توجیه کرد یک حرف خیلی حیرت انگیزی زده شده که عجیب است. گفتند: روزی میخواستند توجیه کنند پیغمبر در امور دنیوی خُبرَویت ندارد. یک روزی پیغمبر داشتند رد میشدند، پیغمبر فرزند حجاز است و از دیگران کمتر که از حجاز نمیداند. گفتند: چه کار میکنید؟ گفتند: برای اینکه این نخلها بارور شود، اینها شاخههای نر و ماده دارد و باید تلقیح صورت بگیرد. از پیغمبر نقل کردند که نمیخواهد. گفتند: شما بگویی که کارمان راحتتر است و بهتر میشود. زد و سال بعد بار خراب شد. بعد آمدند گفتند: شما فرمودید.
این تفکر عدهای است و عدهای اینطور فکر میکنند. ما از امیرالمؤمنین یاد گرفتیم اینطور فکر نکنیم. در صحیح المسلم، کتاب الفضایل یک بابی داریم به اسم باب «وجوب امتثال ما قاله شرعاً» هرجا پیغمبر از شرع بگوید، واجب است گوش بدهید. «دون ما ذکره صلّى اللّه علیه و سلم من معاشر الدنیا» در امور دنیا نه، اطاعتش در امور آخرت و شریعت واجب است. آمدند به حضرت گفتند: شما گفتی این نر و ماده و لقاح ندارد، از حضرت نقل کردند: «انما أنا بشر» من هم یک بشر هستم، یا «انما ظَنَنتُ ظنّاً» من هم یک چیزی به ذهنم رسید، گفتم. یک ظنّی گفتم، مرا مؤاخذه نکنید، من هم یک بشری هستم، اگر در دینتان چیزی گفتم، «فخذوا به» این آیه از قرآن «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» (حشر/۷) قید میزنند، نه فقط در امور دینی. اگر من از نظر خودم چیزی گفتم، من بشر هستم یعنی ممکن است اشتباه کنم و از این بدتر هم بشود. «أنتم اعلم بامر دنیاکم» سکولاریزم داشتیم، قبل از اینکه سکولاریزم بود. «أنتم أعلم بامر دنیاکم» شما در مسائل دنیایی، از من جلوتر هستید. اعلم هستید! این را تئریک هم کردند، در کتاب اکمال که در شرح صحیح مسلم نوشته شده، میگوید: پیغمبر محو آخرت است و اصلاً حواسش به امور دنیایی نیست لذا از امور دنیایی خبری ندارد اما اهل دنیا، اینها امور دنیایی را بلد هستند. فارغ از اینکه مگر به آخرت کسی غیر از راه دنیا میرسد؟ ما میگوییم: این اتفاقی که افتاده، شما میگویید: عملاً این تفکر میخواهد بگوید: اسلام دین آخرت است نه دین دنیا، اگر خطرناک هم نیست امیرالمؤمنین اینطور نمیفرمود. دو تفکر هست، از روز از زمان رسول خدا این تفکر هست و بعد هم هست. همه اتفاقات به این وابسته است نه مسائل خلافت و از این دست. آمدند گفتند: امور دنیایی امور کثیف است. اینها را بگذارید برای کثیفها، در صورتی که من و شما چطور به آخرت میرسیم؟ الا اینکه دنیا محل تجارت اولیای خداست، دنیا محل عبادت اولیای خداست. بستر پیشرفت ما دنیاست. نمیشود با فسق و فجور زندگی کنیم و بعد آخرت خوبی داشته باشیم، مگر آخرت خوب چطور است؟ مگر میشود مرگ خوب داشت ولی زندگی خوب نداشت. مرگ عصارهی حیات است و آخرت آینه دنیای ماست. تفکیکی که صورت گرفت برای این بود که بعدها وقتی به بعضی از خلفا بعد از پیغمبر میگفتند: شما اصحاب برجسته را چرا سر کار نمیآورید؟ قدمای اصحاب را سر کار نمیآورید؟ سابقهداران امتحان پس دادند، گفتند: اینها به امور دینی مشغول هستند. ما فاسقان را میآوریم، اینها خُبرهی دنیا هستند. علامه بر این اشکالاتی که هست نتیجهاش چه میشود؟ نتیجه این میشود که بعد از پیغمبر اکرم میبینید ولید بن عُقبه حاکم جامعه اسلامی میشود که مست نماز میخواند. مغیره بن شعبه فاسق مشهور به فسق، حاکم کوفه میشود و سرداران اسلام همه باید در شهر کوفه زندگی کنند. نتیجه این میشود که یزید بن معاویه میآید و امیرالمؤمنین میشود.
جناب آقای ذَهبی وقتی میخواهد در مورد یزید صحبت کند میگوید: قوت و شجاعت در اداره حکومت داشت گرچه اشتباهاتی داشت و امام حسین را کشت. یعنی شما دنیا را از آخرت تفکیک کنی، میگویی: بگردیم ببینیم چه کسانی دنیا دوستتر هستند و اینها بهتر دنیا را اداره میکنند. دنیایی که رسول خدا میخواست این نبود. آیا پیغمبر اکرم اینطور حکومت کردند؟ خیلی حرف عجیبی است. نتیجه چه میشود؟ مثلاً از این زاویه که امروز آمدیم، گفتیم: اینها آمدند گفتند: دنیا و آخرت را جدا کنیم، پیغمبر خاتم پیغمبر دنیای ما نیست در واقع، هرجا نظر شخصی بدهد فایده ندارد، مثل ماست و بلکه ما از او بهتر میدانیم.
شریعتی: با این تفکر عصمت پیغمبر را زیر سؤال میبرند؟
حاج آقای کاشانی: میگویند: عصمت پیغمبر محدود به شریعت است. ما چه کار کنیم؟ امور آخرتی را باید خودمان دست بگیریم و به فکر باشیم و مقدماتش را فراهم کنیم. نکته اینجاست که وقتی این حاکمان سر کار آمدند، آیا به امور دینی مردم دخالت نکردند؟ اتفاقاً این حاکمان به امور دینی مردم دخالت کردند، من برای شما مثال میزنم، روایات فراوانی را هم نوشتم و سند یک یک را بررسی کردم. بعد از پیغمبر اکرم که حضرت در سفرها نماز را شکسته میخواندند. نماز خلیفهی اول و دوم هم نماز را شکسته میخواندند. نوبت به خلیفهی سوم که رسید و مدتی گذشت، ایشان در منا رفت و دید جمعیت تازه مسلمانها زیاد است. اینطور توجیه کردند. دید اگر بخواهد نماز را شکسته بخواند، شاید تازه مسلمانها فکر کنند نماز ظهر دو رکعتی است. نماز توقیفی است و عبادت است و عبادت هم امور شرعی است. رسول خدا در منا و سفر نماز را شکسته میخواند. دو خلیفهی بعد هم همینطور، همه اصحاب هم همینطور، ایشان نگاه کرد دید تازه مسلمانها شاید اشتباه حساب کنند، ایشان نماز را تمام خواند. آنجا اختلاف شد، پسر خلیفهی دوم گفت: من با پیغمبر بودم، «صلیتُ مع النبی من الرکعتین» با پیغمبر دو رکعت نماز خواندیم و با خلیفه اول دو رکعت نماز خواندیم و با پدرم دو رکعت نماز خواندیم. چه شده است؟ امیرالمؤمنین اعتراض کرد، پسر خلیفهی دوم اعتراض کرد و دیگران هم اعتراض کردند ولی حکومت قدرت دارد. حکومت زور دارد، در افتادن با حکومت درد سر دارد. فضا به سمتی رفت که کم کم قدرت حاکم باعث شد این فضا اتفاق بیافتد. مثلاً معاویه بعد از اینکه به حکومت رسید نماز خواند. نماز را چهار رکعتی خواند.
پسر عثمان و مروان گفتند: به پسرعمویت میخواهی عیب وارد کنی؟ او نماز را شکسته خواند، گفتند: در سفر نماز را شکسته خواندی، عثمان تمام خواند. میخواهی به او عیب وارد کنی. معاویه که تازه مسلمان است و از حجه الوداع به بعد از فتح مکه اسلام آورده است. حج را شرکت کرده و در سفر دیده که پیغمبر نماز را شکسته میخواند. بعد گفتند: بعد از این معاویه نمازهایش را تمام خواند. اول این بود در امور دنیایی و بعد قدرت حاکمیت فشار میآورد و شما در عبادات هم باید تبعیت کنید. اتفاقی که میافتد این است که در واقع سلاطین وارد میشوند و احکام درست میکنند. یکی از یاران برجسته رسول خدا جناب حذیفه بن الیمان، از اصحاب مهم پیغمبر است، در چند جای مهم این نقل از او هست از جمله صحیح مسلم که میگوید: روزی پیغمبر فرمود: برای من بشمارید چند نفر شهادتین میگویند؟ گفتیم: یا رسول الله، نگران شدی؟ ششصد نفر هستیم. حضرت فرمود: یک روزی مبتلا خواهید شد. حذیفه میگوید: ما امروز مبتلا شدیم. «فابتلینا حتى جعل الرجل منا لا یصلى الا سرا» امروز باید مخفیانه نماز بخوانیم. شارحان این روایت به دست و پا افتادند این را چه کنیم؟ بعضی در توضیح نوشتند: اواخر حکومت خلیفه سوم ولید بن عقبه در کوفه که بود، اینها نماز را عقب میانداختند یا در بعضی جاها تغییراتی ایجاد میکردند. این بندگان خدا مثل حذیفه نمیتوانستند و مخفیانه نماز میخواندند و در نماز جماعت هم شرکت میکردند. آنچه را که اول تفکیک کردند، «أنتم اعلم بامر دنیاکم» این یک شروع بود و آنها در همه شئون دینی شرکت میکردند و تغییر ایجاد میکردند.
برای اینکه بگوییم این نوع تفکر چه فاجعهای درست کرد، در بین عبادات اسلامی عمومیترین که پرتکرارترین است و به جماعت خوانده میشود، سالهای پایانی عمر شریف رسول خدا همه شرکت کردند و دیدند، طبیعتاً نباید در این نماز اختلافی میشد. ولی در صحیح بخاری داریم که انس بن مالک از اصحاب پیغمبر نشسته بود و داشت زار زار گریه میکرد. گفتم: چه شده است؟ گفت: هیچ چیز از چیزهایی که زمان پیغمبر بود، دیگر نیست. به جز این نماز و این نماز هم که ضایع شده است. یعنی فضا رفت به سمتی که عمومیترین و پر تکرار ترین عبادت دچار تغییر و تحول شد، خود دیگران هم با هم اختلافاتی داشتند، چون فکر کردند اگر دین و دنیا را جدا کنیم فقط در مسألهی حکومت به درد میخورد، در حالی که این حاکمیت میآید همه امور دینی را متکفل میشود مثلاً فرض کنید وقتی ابن عباس با پیر زبیر بحث کرد سر مسألهای که متعهی حج داریم یا نداریم، ابن عباس گفت: پیغمبر انجام میداد، گفت: خلفا انجام نمیدادند. گفت: شما هلاک میشوید، من میگویم: پیغمبر، چرا شما خلفا را میگویید؟ یعنی عملاً کار به جایی رسید که سنت پیغمبر و سیرهی دیگران شد. نتیجه این شد که امیرالمؤمنین وقتی به حکومت رسید، در جمل که شرکت کردند در بصره حضرت نماز خواند. دو تا صحابی که یکی را میشناسید، یکی عمران بن حسین در صحیح بخاری و یکی ابوموسی اشعری در مسند احمد حنبل و هردو روایت معتبر است، گفتند: علی یادمان انداختند نمازی را که زمان پیغمبر میخواندیم. ابوموسی اشعری میگوید: چون فراموش کرده بودیم، عمداً شیوهی پیغمبر، چرا عمداً شیوهی پیغمبر است، چون باید پشت سر یک حاکمی نماز میخواندیم که آن حاکم در کوفه فاسق بود. اصلاً اهتمامی به نماز رسول خدا نداشت ولی بعداً چون جرأت نمیکردیم با او مخالفت کنیم، کار به جایی میرسید که همه چیز عوض میشد، همین پیر خلیفه دوم که میگفت: زمان پدرم نماز را در سفر شکسته میخواندیم، یکبار دیدند نماز را در سفر چهار رکعتی میخواند! گفتند: تو که عیب میگرفتی! گفت: حکومت زورش زیاد است. یعنی وقتی روز اول آمدیم جدا کردیم شأن دنیا را از اسلام دیگر شما برای امور جزئی حکومت بنا را بر این نمیگذاری که جزء به جزء از پیغمبر استفاده کنی، مثل امیرالمؤمنین که این کار را میکرد و به او طعن میزدند. نتیجه این میشود که در تمام موضوعات جزئی دینی این اختلاف به وجود آمد.
تدبیر رسول خدا چه بود برای اینکه این اتفاقات نیافتد؟ رسول خدا(ص) سلسله تدابیری اندیشیدند، یکی از این تدابیر این بود که فرمودند: «و لا یحبّک إلا مؤمن، و لا یبغضک إلا منافق إلى یوم القیامه» ای علی جز منافق کسی از تو بدش نمیآید و جز مؤمن کسی تو را دوست ندارد. «علیٌ مع الحق و الحق مع علی» دو جریان است که پیغمبر اکرم یک جریان که پرچمدارش امیرالمؤمنین است را تأیید کردند و فرمودند: حق با علی است و علی هم با حق است. بزرگان غیر شیعه هم این روایت را تصحیح کردند «عَلِیٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُ مَعَهُ» یعنی اگر در فهم قرآن و تفسیر قرآن اختلاف کردیم، «لَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض» حدیث ثقلین را پیغمبر اکرم برای یک مصداق دوباره تکرار کردند. ماجرای ازدواج که امروز به نقلی روز ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهرا(س) است و شیخ مفید در وسایل الشیعه ذکر کرده است، همین امروز هم این مثال هست.
روز سوم ذی الحجه که پیغمبر اکرم خلیفه اول را فرستادند برو سوره برائت را تبلیغ کن، برای اینکه همه متوجه شوند و بعد او را برگرداندند. گفتند: من خلافی کردم؟ فرمودند: نه، خدا به من دستور داده که کسی نمیتواند این حق رسالت را ادا کند، «الا أنا او علی» یا من یا علی، یا من و کسی که از من باشد. فرمود: «یا علی أنت منی و أنا منک» ما از هم هستیم. پیغمبر اکرم میخواهد آن تفکر تو را نسبت به دین نشان بدهد. اگر کسی نیمی از نبوت رسول خدا را حذف کند، انکار کرده است و انگار بخشی از فرمایشات پیامبر را از حجیت بیاندازیم. لذا هفت نفر از صحابی گفتند: ما زمان پیغمبر، پیغمبر روشهایی برای شناسایی منافقین دادند، ما زمان پیغمبر منافقان را نمیشناختیم الا اینکه میدیدیم این دشمن علی است و حتماً از کسانی است که منافق است. رسول خدا تدبیر کردند برای اینکه همه چیز روشن شود.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را شنیدیم. در سالروز پیوند آسمانی حضرت علی و حضرت زهرا(س) چقدر خوب است ثواب تلاوت آیات امروز را به این دو بزرگوار هدیه کنیم. امروز صفحه ۱۲۲ قرآن کریم، آیات ۸۴ تا ۹۰ سوره مبارکه مائده را تلاوت خواهیم کرد.
«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ «۸۳» وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ «۸۴» فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ «۸۵» وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ «۸۶» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ «۸۷» وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ «۸۸» لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَهِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَهُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ «۸۹» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»
ترجمه آیات: و (آن مسیحیان) هرگاه آیاتى را که بر پیامبر نازل شده مىشنوند، مىبینى که چشمانشان از اینکه حقّ را شناختهاند از اشک لبریز مىشود و مىگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، پس نام ما را در زمرهى گواهىدهندگان (به حقّ) بنویس. و (مىگویند:) چرا به خداوند و حقّى که (از سوى او) براى ما آمده ایمان نیاوریم؟ در حالى که امید داریم پروردگارمان ما را همراه صالحان وارد (بهشت) سازد. پس خداوند به پاس این سخن (و گواهىشان) به ایشان باغهایى که از پاى (درختانش) نهرها جارى است پاداش داد، همواره در آن ماندگارند و این است پاداش نیکوکاران. و کسانى که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنان اهل دوزخند. اى کسانى که ایمان آوردهاید! چیزهاى پاکیزهاى را که خدا براى شما حلال کرده است، بر خود حرام نکنید و از حد نگذرید که خدا تجاوزگران را دوست نمىدارد. و از آنچه خداوند، روزى حلال و پاکیزه به شما بخشیده بخورید و از خدایى که به او ایمان دارید، پروا کنید. خداوند، شمارا به خاطر سوگندهاى لغو وبیهوده بازخواست نمىکند، لیکن براى شکستن سوگندهایى که (از روى اراده) بستهاید، مؤاخذه مىکند، پس کفاره آن (شکستن سوگند) طعام دادن به ده بینواست، از نوع متوسط آنچه به خانوادهى خود مىخورانید، یا پوشاندن ده فقیر است، یا آزاد کردن بردهاى. پس کسى که (غذا و لباس براى ده فقیر نداشت و بردهاى) نیافت، سه روز روزه بگیرد. این کفارهى سوگندهاى شماست، هرگاه که سوگند خوردید، (و آن را شکستید) و سوگندهایتان را مراقبت کنید، این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مىکند، تا او را شکر کنید. اى کسانى که ایمان آوردهاید! همانا شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه، پلید و ازکارهاى شیطان است، پس از آنها بپرهیزید، تا رستگار شوید.
شریعتی: امروز اول ماه ذی الحجه است، از اعمال اول ماه نماز و صدقه اول ماه است که فراموش نشود. انشاءالله بهترینها برای شما رقم بخورد. به مناسبت سالروز پیوند آسمانی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا(س)، زوجهای جوانی که این روزها وصلت میکنند، مشخصات خود را برای ما ارسال کنند، قرآن نفیس از طرف برنامه سمت خدا به ۱۱۰ نفر از این عزیزان اهداء خواهد شد. این هفته قرار گذاشتیم از یک صحابی خاص و یک شخصیت بینظیر جناب زراره بن اعین یاد کنیم.
حاج آقای کاشانی: زراره از افرادی است که همیشه وقتی حرم میرویم دعا میکنیم، یک دعای خوب این است که باقیات الصالحات داشته باشیم، هرکدام از ما هر کار خیری میکنیم، زراره ۱۲۰۰ سال پیش در عبادات ما شریک است. از امام صادق رسیده اگر زراره نبود، احادیث پدرم از بین میرفت و این خیلی عجیب است. کار یک نفر به جایی برسد که جزء احیا کنندگان روایات امام باقر باشد. در روایت هست از حضرت صادق که چند نفر برای من محبوبترین هستند حتی اگر از دنیا هم رفته باشند. یکی زراره است. گفتند: در قیامت صدا میزنند حواریین امام باقر چه کسانی هستند؟ زراره و چند نفر دیگر بلند میشود. این زراره یک شخصیت حیرت انگیز است. یک روایتی را نوشتم که ابن ابی عمیر یک شخصیت بزرگ است و از علمای ما، آنهایی که در رجال کار میکنند مثل شیخ طوسی، خیلیها میگویند: ما روایات بی سند ابن ابی عمیر را هم قبول داریم. چون ایشان را زندان انداختند، خواهرش ۹۲ جلد از آثار ایشان را که از ائمه نوشته بود در باغچهای دفن کرد، وقتی از زندان آزاد شد، دیدند از بین رفته است. ابن ابی عمیر گفت: نگران نباش، من متون این را حفظ کردم. این شخصیت عظیم به جمیل بن درّاج گفت: عجب محضری دارید، ما در این جلسات کیف میکنیم. کسی که امام دیده باشد، به غیر امام بگوید: ما در محضر شما کیف میکنیم، خیلی حرف است! جمیل تا دید که ابن ابی عمیر اینطور گفت، فرمود: چه میگویی؟ ما نزد زراره بودیم مثل بچهای بودیم که مقابل استاد نشسته است. این شخصیت عظیم خیلی در اینکه این آثار به دست ما برسد، نقش داشته است.
روایات زیادی در مورد ازدواج حضرت علی و فاطمه زهرا است، کتاب النکاح وسائل را نگاه کنید، تصریح شده که این ازدواج استثنایی است و خیلی حرف در این مورد هست. خیلیها از پیغمبر اکرم خواستگاری کردند. پولدار، صاحب منصب، اصحاب، عبدالرحمن بن عوف، ابوبکر و عمر، این روایت را برادران اهل سنت هم قبول دارند. افرادی نزد پیغمبر آمدند و خواستگاری کردند. حضرت فرمود: سنش کم است و هنوز آماده ازدواج نیست. مؤدبانه پاسخ میدادند. سن حضرت زهرا زیاد نبود و بعد نوشتند همان ایام امیرالمؤمنین خواستگاری کرد و پیغمبر به ازدواج هم درآورد و در روایات هست، اصلاً من این کار را نکردم، خدا فرمود: «لولا علی لما کان لفاطمه کفو» اگر علی بن ابی طالب نبود اصلاً فاطمه کفوی نداشت. ابن شاهین از محدثان تراز اول برادران اهل سنت که ۳۸۵ از دنیا رفته است، میگوید: این فضیلت انحصاری امیرالمؤمنین است. پیغمبر به امیرالمؤمنین گفت: علی جان چه داری که ازدواج کنی؟ گفت: شمشیر و سپر و زره دارم. پیامبر فرمود: شمشیر و مرکب را در راه خدا نیاز داری. یکی از تدابیر پیغمبر همین ازدواج بود ولی سپر را لازم نداری. فاطمه زهرا(س) اولین مدافع توست. سپر ولایت تو هست و کسی است که همه شخصیت خود را برای دفاع از تو که دفاع از حق و حقیقت است، خرج خواهد کرد.
شریعتی:
زره شد جهیزیهی عشق اما *** از آن روز، زهرا برایش سپر شد
تا رسیدن به روز غدیر، ۱۷ روز زمان باقی مانده است.
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید