روز شنبه مورخ ۰۲ شهریور ماه ۱۳۹۸ حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» با محوریت «تحرّک شدید منافقان و نفوذیها در روزهای پایانی عمر شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند
«الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین و الائمه المعصومین علیهم السلام» سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندگان و شنوندگان گرانقدرمان، آنهایی که این روزها و شبهایشان منور به نام امیرالمؤمنین است و برای این ایام و اعیاد سنگ تمام گذاشتند. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید. عید شما مبارک باشد.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان رادیو قرآن سلام میکنم. ایام را تبریک میگویم.
شریعتی: امسال خدا را شکر رنگ و بوی این ایام و اعیاد با سالهای قبل متفاوت بود. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، قبل از شروع بحث از همه کسانی که در راه اعتلای غدیر خاضعانه زحمت کشیدند، تشکر میکنم. خیلی بهجت آور بود اینکه میدیدیم امسال یک شوری بیش از سالهای پیش اتفاق افتاد، از کسی که هزار تومان در این راه خرج کرد تا کسانی که زحمت بیشتری کشیدند، انشاءالله خدا به حق امیرالمؤمنین از همه قبول کند. آنچه مهم است این است که هرکس با توان خودش و با نیت خالص یک قدمی برداشته باشد. من خیلی تأسف خوردم که اینقدر مردم پای کار امیرالمؤمنین هستند و اینقدر دوست دارند فضایشان امیرالمؤمنینی بشود، ای کاش سالهای پیش بیشتر میگفتیم و زحمت میکشیدیم و از همین امسال برای غدیر سال آینده برنامهریزی کنیم. انشاءالله به زودی زود اتفاقی بیافتد که قبل از غدیر مغازههای ما شلوغ شود و مردم به فکر فقرا بیافتند برای اطعام و خرید محصولات فرهنگی، و انشاءالله این غدیر همانطور که روزی همه کفار را مأیوس کرد، اعتلای آن دوباره ابلیس و پیروانش را و دشمنان امیرالمؤمنین را مأیوس کند.
شریعتی: چه خوب گفت:
به لب دارم این نغمه را لب به لب *** به سر دارم این سایه را مستدام
امیری حسینٌ و نعم الامیر *** امامی علیٌ و نعم الامام
حاج آقای کاشانی: ما قدم به قدم آمدیم و میخواهیم شرایط آغاز امامت امیرالمؤمنین را بیان کنیم. ناگزیر باید مقدماتی میگفتیم، امروز بحث به جایی میرسد که امامت امیرالمؤمنین آغاز میشود. بحث به جایی رسید که در دورهی حیات رسول خدا یاران پیغمبر یا مجموعهی اصحاب رسول خدا دو دسته بودند. یک عده اصحاب واقعی که قرآن کریم از آنها به پیروان یاد میکند که ای پیغمبر برای تو بس است «حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (انفال/۶۴) برای تو خدا و پیروانت از مؤمنان بس است. اینها برای تو جان میدهند. در جنگها فرار نمیکنند. آنجایی که پای انفاق است مال و جان و آبرویشان را خرج میکنند. خرج هدایت میکنند و رهبر اینها و رهبر این حزب از اصحاب رسول خدا، امیرالمؤمنین(ع) بود که پیغمبر اکرم با ادبیات مختلف از روز اول ماجرای دعوت کردن از فامیلها و عشیرهی اقربین، امیرالمؤمنین را معرفی کردند تا غدیر که تازه از آن گذشتیم و مباهله که در راه است و انواع مختلف ادبیات را پیامبر فرمودند.
یکوقتی در دوره نوجوانی فکر میکردم پیامبر اکرم، چرا لفظ مولا را به کار بردند، با اینکه لفظ مولا خیلی مقام رفیعی دارد و فرصت نشد روزهای گذشته در مورد این لفظ عظیم صحبت کنیم. رفتم نگاه کردم دیدم پیغمبر اکرم شاید بیش از صد تعبیر در مورد امیرالمؤمنین دارند و هرچه میشد حدس زد از وصی و خلیفتی، برادرم، أخی، نفسی، آن کسی که برای تفسیر صحیح میجنگد، ولی، امام البَرره، یعنی امام نیکان. «قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِین» یعنی رهبر سپیدرویانی که در قیامت و بهشت هستند، شاه دین امیرالمؤمنین و صد تعبیر دیگر. کاری کردند که اگر کسی در هر موضوعی بخواهد شک کند، سید العرب، فرزندان آدم، رئیس این حزب که اینها هیچ از خودشان نداشتند، رسول خدا را در دنیا رسول خدا میدانستند، در امور دنیایی و در امور آخرتی و بالاترین افتخار برای خودشان را جانبازی و ایثار در راه منویات رسول خدا میدانستند و یک جریان هم بودند که این جریان بین اصحاب پیغمبر قاطی بودند ولی اینها حقیقتاً اصحاب رسول خدا نبودند. اینها با پیغمبر بودند ولی مع رسول الله نبودند. اینها ظاهراً بودند ولی باطناً همراه نبودند. قرآن کریم در سورهی مبارکه نساء کاملاً این فضا را روشن میکند. میفرماید: «إِنَ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرا» (نساء/۱۴۵) منافقان کسانی بودند که ایمان به رسول خدا نیاورده بودند. منافق کسی است که به ظاهر ایمان آورده و رسول خدا را قبول دارد ولی باطناً کافر است و اصلاً خدا و پیغمبر را قبول ندارد. لذا بین مردم قاطی هست و مردم که هی میگویند: اصحاب رسول خدا، همین امیرالمؤمنین و سلمان ابوذر و مقداد را میبینند، اینها هم همان ظاهر را دارند و در بعضی مناسک هم شرکت میکنند و نشانههایی دارند. قرآن کریم میفرماید: منافقین در پایینترین سطح در شدیدترین شرایط جهنم خواهند بود، «وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرا» هیچکس نمیتواند به اینها در قیامت یاری کند، خداوند میفرماید: جز کسانی از اینها که «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا» توبه کردند، «وَ أَصْلَحُوا» خرابکاریهایی که کردند را اصلاح کردند. «وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ» موحدانه به ریسمان الهی چنگ زدند، «وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ» خالص خالص، خواستند برگردند، «فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ» (نساء/۱۴۶)
قرآن کریم برای اصحاب پیغمبر سه تعبیر به کار برد. اینجا قرآن فرمود: «مع المؤمنین» قرآن سه تعبیر برای یاران پیغمبر دارد. یک گروه عمومی است که کار ندارد اینها مؤمن هستند یا کافر، از لفظ صحبت استفاده میکند. صحبت یعنی همنشینی و مقرون شدن دو چیز کنار هم، این دو چیز کنار هم باشند صاحب هم میشوند. چه مادی و چه معنوی، هیچ شرطی ندارد. الآن انگشتری که دست شماست، صاحب شماست و شما صاحب او، صاحب یعنی همنشین. ساعتی که دست شماست صاحب شماست و شما هم صاحب او هستید. در اشعار ادبیات عرب داریم که به شمشیر رزمنده، صاحب میگویند. بر الاغی سوار شده بودم، شاعر عرب جاهلیت شعر گفته است، این عجب همنشین بدی بود. اگر دو فرد بزرگ مثل امیرالمؤمنین و رسول خدا کنار هم باشند، حضرت زهرا و پیغمبر هم کنار هم باشند، میشوند این لفظ را به کار برد. اگر یک منافق که ظاهرش صحابی است، پیغمبر هم کنار هم باشند میشود این را به کار برد. یکطور همراهی است و همراهی حداقلی هم باشد، گفته میشود. وقتی در عرب میگویند: فلانی صاحب یا صحابی فلانی است میتواند کنار هم باشند. قرآن هم زیاد مثال زده که دو تا مردی بودند یکی مؤمن و یکی کافر بود، این به صاحبش گفت: آیا کافر شدی؟ لفظ صحبت برای اقل همنشینی است. خداوند برای مؤمنان، در مورد بعضی از کسانی که با پیغمبر همراه بودند، در غار که پیامبر هجرت کرده بود، به صاحبش اینطور فرمود. صاحب یعنی هم صحبت، از این چه برداشتی میشود؟ یعنی این دو کنار هم بودند. بیش از این برداشت نمیشود. چون اقل معنای همنشینی را دارد. وقتی قرآن میخواهد افراد ویژه از یاران پیغمبر را معرفی کند از لفظ معیت استفاده میکند. میفرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» (فتح/۲۹) یعنی آنهایی که مَعُه هستند، فرق دارند با کسانی که صرفاً در جنگ کنار پیغمبر بودند، اینها در جنگ میجنگیدند و از پیغمبر دفاع میکردند. خدا به پیغمبر میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (انفال/۶۴) این کسانی که با تو بودند. در انبیای گذشته داریم که ما کسانی که «مَعَهُ» بودند را نجات دادیم.
در این آیه منافقان اول هم صحبت با پیغمبر هستند و کنار پیغمبر با اصحاب پیغمبر قاطی هستند. اصحاب پیغمبر ویژه و برجسته هستند و منافقان هم همراه اینها که شناخته نشوند. خدا میفرماید: «إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ» اگر این چهار کار را انجام بدهند و توبه کردند، تازه مؤمن میشوند و اینها مع المؤمنین میشوند. عظمت مباهله در این است که خداوند برای امیرالمؤمنین به صورت خاص نه از صحبت استفاده کرده نه از معیت، بلکه فرمود: «انفسنا» لذا به پیغمبر گفتند: بهترین یار شما کیست؟ رسول خدا شخصی را اسم بردند. توقع داشتند امیرالمؤمنین را بگوید. گفتند: یا رسول الله، علی؟ فرمود: «إِنَّمَا سَأَلْتَنِی عَنِ النَّاسِ وَ لَمْ تَسْأَلْنِی عَنْ نَفْسِی» تو پرسیدی صحابی، گفتم: فلانی، نه از جان و خودم! این مباهله که در پیش است از جهت محتوای فضیلت فوق العاده است و در بین اصحاب پیغمبر افرادی بودند کمک کار و افرادی بودند خائن و منافق، اینها مثل هم دیده میشدند. یعنی خدا در قرآن به پیغمبر فرمود: اگر به تو هم وحی نمیشد، اگر علمت عادی بود نمیتوانستی تشخیص بدهی. چرا؟ چون متخصص هستند و منافق خبره هستند و لو نمیروند. در این شرایط پیغمبر اکرم سعی کرد امیرالمؤمنین را معرفی کند، آن گروه هم به شدت شروع به تلاش کردند. هرچه قدرت اسلام و پیغمبر تقویت میشد و هرچه در جنگها بیشتر موفق میشدند، این جریان مجبور بود پیچیدهتر و پوشیدهتر عمل کند.
آن اواخر که دیگر اوضاع خیلی شدید شده بود، پیغمبر اکرم و آیات قرآن هی منافقین را تهدید میکردند «یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ» (توبه/۶۴) هر لحظه میترسیدند سورهای نازل شود، گربه اگر یک گوشه تنها گیر بیافتد، ممکن است حمله کند. منافقین برای اینکه پیغمبر اکرم مجبور به عملیات انتحاری نشوند، خیلی نزدیک نمیشد اینها افشاگری کنند چون جمعیت زیادی در مدینه بودند و ممکن بود جنگ داخلی درست کنند. وقتی کفار نتوانستند با جنگ بیرونی و تهدید و تطمیع و شکنجهها کاری کنند، نفوذی فرستادند و این نفوذیها زیاد هستند و گاهی در بعضی جنگها یک سوم سپاه رسول خدا هست. رسول خدا کاری کرده کارستان، پیغمبری که پانزده سال از اسلام گذشته در بدر سیصد و اندی نیرو دارد، وسط شب جزیرهای که سلاطین و اشراف آمادهاند برای اینکه اسلام را بدرند، کاری کرده که اسلام به دست من و شما رسیده است. یعنی پیغمبر اکرم میداند این منافقین حضور دارند ولی اگر بخواهد به اینها بند کند و بیش از حد فشار بیاورد، آنها هم عملیات انتحاری میکنند و جبهه اسلام از درون آسیب میخورد. کاری که پیغمبر میکرد این بود و ابن تیمیه هم این را میگوید: پیغمبر هرجایی میخواست برود جانشین تعیین میکرد، اینکه پیغمبر وقتی دو روز میخواست از مدینه برود جانشین تعیین میکرد و در آن روزهای آخر دیگر دید نمیشود هرکسی جانشین باشد، چون شرایط مدینه طوری است که اگر برگردند ممکن است آش را با جایش برداشته باشند. هر روز که میگذشت کار پیچیدهتر میشد و آنها احساس میکردند که نکند رسول خدا بخواهد علیه اینها اقدامی کند، سعی میکردند آماده شوند و از این طرف رسول خدا سعی میکرد کار را بعد از خودش برای امیرالمؤمنین مهیا کند، یعنی کم کم آمادهی رویارویی داشتن میشدند. لذا پیغمبر اکرم(ص) با اینکه در جنگ تبوک امیرالمؤمنین را نیاز داشت، نبرد. فرمود: نمیشود. آیات سورهی توبه نشان میدهد که عدهی زیادی نیامدند در جنگ شرکت کنند که ما قبلاً عرض کردیم اینها مخالفت میکردند. شرایط طوری بود که از خدا میخواستند اسلام شکست بخورد. از اینکه به زبان بیاورند هم ابا نداشتند. «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ» (توبه/۸۱) یعنی لبخندشان، یا خداوند فرمود: اینها از کنار پیغمبر میآیند میبینند ناراحت است، وقتی برمیگردند خوشحال برمیگردند و مردم کم کم میبینند. شرایط پیچیدهای داشت و جرأت هم پیدا میکردند و از آن طرف میترسیدند اسمشان لو برود و پیغمبر اکرم آیهای بخوانند و اسامی اینها را لو بدهند و از آن طرف میگفتند: نکند کار از کار بگذرد و بعد از پیغمبر هم نتوانیم کاری بکنیم و شرایط پیچیده شد. در این شرایط پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین را معرفی میکردند و سعی میکردند آنها را هم با اوصافی معرفی کنند. یکی دشمنی با امیرالمؤمنین بود. یکی این بود که اینها در نماز کسالت دارند و اهل نماز نیستند. یا اینکه راحت خدا و رسول را تکذیب میکنند. وقتی آیه نازل شد، «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً» (فتح/۱) فتح مبین که برای حدیبیه است. بعضی گفتند: این چه فتح مبینی است!؟ تکذیب خدا و رسول، پیغمبر هم اوصافی معرفی میکرد. چرا پیغمبر مستقیم اینها را لو نمیدادند؟ چون شرایط به قدری پیچیده بود که هر لحظه ممکن بود کودتا بکنند و این مدینه کوچک را از دست رسول خدا بیرون بکشند. رسول خدا فقط جامعه خود را نمیدید، امروز را نگاه میکرد، هزار سال بعد را هم نگاه میکرد. این دین باید ادامه پیدا میکرد، لذا پیغمبر اکرم به جای اینکه بیشتر مستقیم ورود کند، یک مورد هم که مستقیم ورود کردند و یک منافقی لو رفت، شرایط جامعه اجازه نداد مجازاتش کنند. یعنی طرفدار داشت. ما چند مورد داریم که کسانی زمان رسول خدا خیانتهای آشکار کردند و پیغمبر اکرم بخاطر اینکه اینها را وادار به واکنش نکند، نرم عمل کرد.
مثل اینکه یکی از بدریین، با یک کبوتری نامهی فدایت شوم برای دشمنان فرستاد که ما با شما هستیم، آیهی ابتدایی سورهی ممتحنه «تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ» (ممتحنه/۱) نامهی فدایت شوم برای دشمن فرستاد. وقتی این لو رفت، کبوتر اشتباهی جایی نشست و او را گرفتند و نامه را دیدند و دستخطش لو رفت، با این برخورد نکرد. یا در مورد منافقینی که لو رفتند، یا جاهای دیگر، حضرت نمیخواست آنها وارد واکنش شوند چون جنگ داخلی اتفاق میافتاد و فتنه شدید بود. سالهای پایانی هی شدت میگرفت. من بخاطر حساسیت بحث امروز کم کتاب آوردم و میخواهم زود از این بحث رد شوم، چون بحث پیچیده و حساس است. در جنگ تبوک وقتی دیدند امیرالمؤمنین دنبال پیغمبر نیست، گفتند: فرصت مناسب است که پیغمبر را بکشیم، منافقینی که داخل اصحاب پیغمبر بودند. در روایات زیادی داریم رسول خدا در صحیح بخاری و جاهای دیگر داشتند، فرمودند: وقتی در قیامت میخواهم وارد بهشت شوم، میبینم بعضی از اصحاب مرا به جهنم میبرند. میگویم: اینها که اصحاب هستند. میگویند: نمیدانی اینها بعد از تو چه کردند و چه کسانی بودند؟ اینها نفاق داشتند. تا فهمیدند پیغمبر در تبوک تنهاست، امیرالمؤمنین که از اصلیترین وظایفش دفاع از جان مبارک رسول خدا در همه جنگها بود، از پیغمبر جدا نمیشد و اگر میجنگید، هنر امیرالمؤمنین در بدر و احد این بود که همزمان که با دشمن میجنگید، همزمان محافظ پیغمبر هم بود و کار محافظ سخت است چون اگر از او چیزی رد شود به پیغمبر اصابت میکند. امیرالمؤمنین با دست باز نمیجنگید، اینطور اینها را لت و پار کرده است. هم سپر پیغمبر بود و اصل این بود که رسول خدا حفظ شود. همه که رفتند یک تنه میایستاد و گفتند: تبوک علی نیست. از آن طرف گفتند: میدانید چرا در تبوک علی نیست؟ چون پیغمبر دوست ندارد امیرالمؤمنین را ببیند، معاذ الله! چقدر نفاق صریح شده است.
حدیث منزلت چند بار نازل شد و یکبار در تبوک است. پیغمبر فرمود: یعنی چه که من علی را دوست ندارم؟ «أنت منی بمنزله هارون من موسی» اینقدر روی اینها باز شده که راحت میگویند، همه جنگها پیغمبر و امیرالمؤمنین با هم هستند، هردو کنار هم هستند، یکبار جدا میشوند چون فهمیدند کودتایی در مدینه امکان ندارد لجشان گرفت و جسارت به امیرالمؤمنین کردند. بعد گفتند: میرویم پیغمبر را میکشیم و خلاص میشویم و در یکی از گردنههایی که داشتند از کوه بالا میرفتند، دوازده نفر از کسانی که اسمشان جزء اصحاب پیغمبر است، آمدند شتر پیغمبر را از آن بالا به پایین هول بدهند. عمار و حذیفه به جای امیرالمؤمنین آمده بودند افسار شتر رسول خدا را گرفته بودند، و اینها از قدمهای بعضیها شناختند. پیغمبر اکرم اسامی این چند نفر را به اینها فرمود. ولی هیچوقت لو ندادند به صورت واضح، چرا لو ندادند؟ برای اینکه نمیخواستند جنگ داخلی رخ بدهد. نمیخواستند بیرون جبههی کفر منسجم و جبهه داخلی هم وسط مسلمین، این نفوذیها علم استقلال دستشان بگیرند و خیلی کار خطرناک میشد. لذا گاهی پیش میآمد که بعضی از کسانی که بعد از پیغمبر به حکومت رسیدند، به حذیفه میگفتند: ای حذیفه تو را به خدا من هم جزء آنها دیدی؟ گفت: شما مگر به خودتان شک دارید؟ اگر شما جزء کسانی که قصد ترور رسول خدا را داشتند نبودید، همانطور که من و شما احساس نگرانی نمیکنیم، چرا نگران هستی که آیا تو جزء آن دوازده نفر بودی یا نه؟ اسامی بعضی از اینها در منابع تاریخی آمده که من از این عبور میکنم و هنوز زمان گفتنش و اسم بردنش نیست.
شریعتی: به همان علتی که امیرالمؤمنین سکوت کردند، پیامبر هم آنجا مدارا میکردند و سکوت میکردند چون امروز ما را میدیدند.
حاج آقای کاشانی: پیغمبر اکرم میدیدند اگر بخواهند وارد درگیری شوند چون جمعیت اینها زیاد است، حمایت بیرونی دارند، درون جامعه اسلامی درگیری رخ بدهد، بلافاصله از بیرون هم حمایت میآید، اینطور نیست که همه با پیغمبر باشند. عدهای به منافقین میپیوندند چون منافق هستند. اگر سپاه اسلام پنج هزار نفر است بیش از هزار نفر از اینها هستند و در جنگهای تن به تن با شمشیر پانصد نفر کلی است. لذا رسول خدا نمیخواست آن چیزی که با خون مجاهدان راه خدا در این جنگها و سختیها و حبشه رفتنها و شکنجهها، در اینکه «لا اله الا الله» زود از بین برود. درواقع مدارا برای این است که اینها بعداً افشاء شود و بعد از پیغمبر اکرم صدیقهی طاهره(س) یکی از افشا کننده ترین افراد است و بعد سیدالشهداء، ما یک بحثی داشتیم بیست و چند جلسه که سیدالشهداء جلوی خطرناکتر از نفاق را گرفتند که عرض خواهیم کرد. رسول خدا با کمک اهلبیتشان سعی کردند مسیر هدایت اگر باریک هم میشود قطع نشود که به من و شما برسد و اگر نگاه کنیم پیغمبر در یک جای کوچکی، در یک روستای پر جمعیتی مثل یثرب که مدینه شده کار را شروع کردند. فکر کنید در قلب اروپا و آمریکا یک جایی را حصار بکشید و بگویید: حکومت اسلامی. مگر میشود هزار سال دوام بیاورید.
وقتی پیغمبر را ترور کردند و الحمدالله آن ترور آنجا نافرجام ماند. کم کم اوضاع پیچیدهتر شد. قرآن کریم در مورد خانهی پیغمبر یک حرفهایی در سورهی تحریم زده است که گفتن این حرفها قدیمها هم خیلی سخت بوده است. ابن عباس میگوید یکی از کسانی که بعد از پیغمبر به حکومت رسید، میخواستم بپرسم این سورهی تحریم راجع به چه کسانی است، جرأت نمیکردم. تا بالاخره یکبار پرسیدم و او هم اسم دو نفر را گفت. قرآن کریم در سورهی تحریم به صراحت بیان میکند که «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ» (تحریم/۳) بالاخره کسانی که در خانهی پیغمبر هستند، همه اسرار را میبینند، بالاخره در زندگی رسول خدا هستند. چه کسی رفت و چه کسی آمد؟ کجا آمد و چه گفت؟ چه آیهای نازل شد؟ «وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ» یعنی وقتی بانوی خانهی پیغمبر متأسفانه سرّ پیغمبر اکرم را فاش کرد و خدا به پیغمبر خبر داد که حواست باشد. بعضیها دنبال چیزهای دیگری هستند، قریش نگران است که بعد از پیغمبر اگر امیرالمؤمنین به حکومت برسد دیگر بنی هاشم یک افتخار دو گانهای پیدا میکند در نبوت و خلافت و دیگر ما نمیتوانیم رقابت قبیلهای بکنیم. این صریح کلام بعضی از کسانی است که در همان دوران گفتند: نباید علی بن ابی طالب خلیفه شود. یکی از مسئولین حکومت بعد از پیغمبر به ابن عباس گفت: میدانی چرا قریش نگذاشت علی به حکومت برسد، گفت: چون اگر بنی هاشم میخواست نبوت را داشته باشد، و خلافت را دیگر کسی از پس اینها برنمیآمد. رقابتهای قبیلهای و شرایطی که بود، درگیریها باعث شد داخل خانهی پیغمبر متأسفانه بعضی از اسرار فاش شود و خداوند اینجا با شدت با دو زن رسول خدا برخورد کرد. «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ» (تحریم/۴) اگر توبه کنید شرط این است که خدا میبخشد. «فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما» اگر توبه کنید که دلهایتان از حق منحرف شده، یعنی تند است. «وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ» اگر بخواهید پشت به پشت هم بروید و علیه رسول خدا توطئه کنید، «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ» مولا را خدا کجا به کار برده است، پشتیبان و سرپرست خداست «وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» جبرئیل و صالح مؤمنان که بعضی روایت امیرالمؤمنین(ع) است. «وَ الْمَلائِکَهُ» تمام ملائکه «بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ» (تحریم/۴) خدا لشگرکشی کرده، اگر یک مسألهی شخصی بود، در مورد اینکه پیغمبر اکرم یک مرکبی را خریده یا نخریده، اینطور خدا لشگرکشی نمیکرد. «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَهُ» با من طرف هستید، بعد میفرماید: «عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ» اگر همه شما را طلاق بدهد، اگر کسی ندانست آن دو زن چه کسی هستند، خدا فرمود: تمام شما را هم طلاق بدهد، شما برترینها نیستید. غیر از حضرت زهرا، چرا؟ «أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ» خدا بهتر از شما به او میدهد. بهتر از زنان پیغمبر در جامعه موجود است. آخر عمر رسول خداست و خدا به شدت برخورد کرده و بعد آیات عذاب را فرموده است. «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ» (تحریم/۶) تن و استخوان شما هیزم جهنم میشود و بعد در مورد دو همسر پیغمبری که به رسالت انبیاء خیانت کردند، خداوند مثال میزند حواستان را جمع کنید، اینجا ارتباط فامیلی مهم نیست. «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» (تحریم/۱۰) دو همسر پیغمبر را مثال میزند که ضرب المثل برای عبرتگیری کفار میشود. یعنی از کفار، کافرتر دو زنی هستند که همسر دو پیغمبر بودند، همسر حضرت نوح و همسر حضرت لوط که اینها خیانت کردند. این خیانت هم خیانت شخصی نیست. ما میدانیم خیانت آن دو تا خیانت در رسالت است. خداوند یک توبیخ سنگینی به این دو نفری که در بیت پیغمبر اکرم بودند انجام میدهند و از آن طرف میفرمایند: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحریم/۱۱) خدا برای کفر دو مثال از دو زن همسر پیغمبر میزنند و برای اهل ایمان، مثال از دو زنی که همسر پیغمبر هستند، نمیزنند. این تهدید به اوج برسد. برای اهل ایمان همسر فرعون، زن فرعون بود ولی آسیه شد. مریم بود و شوهر نداشت آیت تقوا شد. این نیست که شما همسر هستید، به جهت همسری بخواهید هرکاری کنید، اگر آن دو همسر را دیدید خیانت کردند، «فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَیْئاً» هیچکس نتوانست برای اینها کاری بکند. خلاصه از جهت تاریخی که یکی از تاریخیترین سورههای قرآن، همین سوره تحریم است. خداوند کاملاً فضا را توضیح میدهد که شرایط به حدی حاد شده و چقدر رسول خدا شرایط حساسی دارد، آیا میشود در این شرایط پیغمبر اکرم که ناگهان از دنیا نرفت، به یک بیماری یا مسمومیتی طول کشید حضرت تا از دنیا رفت، حضرت برای بعد خودشان هیچ نفرموده باشند. کدام فرمانده و امامی در یک شرایط حساس که اینقدر همه چیز پیچیده است، رها میکند و به بعد خودش فکر نمیکند؟ رها کردن را اصحاب پیغمبر خیانت میدانستند. فرزندان خلیفه دوم وصیت نکردن او برای حاکم بعد از خودش را خیانت میدانستند. میشود برای پیغمبر اینها خیانت ندانند و معاذ الله بگویند: پیغمبر خیانت کرد؟ حتماً اینطور نیست. از روز اول رسول خدا برای بعد از خودش تلاش کرد این سلسلهی ایمان قطع نشود و عروهی وثقی قطع نشود، در روایت هست حبل الله امیرالمؤمنین است. اگر میخواهید دور هم جمع شوید و متفرق نشوید، به دامن امیرالمؤمنین چنگ بزنید برای اینکه شما را به سمت صراط مستقیم هدایت کند.
در این شرایط حاد سنگین رسول خدا متأسفانه بعد از حجه البلاغ که بهتر است حجه الوداع نگوییم، حجی است که در این بلغ رخ داد و غدیر رخ داد. در موقع برگشت بیماری بر رسول خدا عارض شد و ظنّ بسیاری از علمای شیعه و سنی این است که پیغمبر اکرم ترور شد و مسموم شد. چه چیز باعث مسمومیت رسول خدا شد؟ آیا همین جریانهای داخلی و منافقان بودند، بحث مفصلی دارد. بسیاری از بزرگان شیعه و بزرگان اهل سنت میگویند: رسول خدا از دنیا رفت در حال شهادت در راه خدا و مسمومیت، روز دوشنبه قبل از ظهر رسول خدا به ملکوت اعلی پیوستند و احتمال زیاد با شهادت در راه خدا و شیعه و سنی به این پرداختند. اینجا یک اتفاق عجیبی افتاد، آغاز امام امیرالمؤمنین را شروع میکنیم در شرایطی که پیغمبر اکرم تا روزهای آخر به شدت نگران است، هرکاری میتواند بکند برای اینکه فضا باز شود و امیرالمؤمنین ادامه مسیر را بروند، لذا برای جنگ بیرون از مدینه و جنگ با کفار، کسانی که ادعای دروغین نبی میکردند، اصحاب را دور هم جمع کردند و یک جوان هفده ساله را فرمانده گذاشتند و تمام کسانی که مدعی خلافت بعد از پیغمبر بودند، عضو سپاه کردند جز امیرالمؤمنین که اینها از مدینه برای جنگ بیرون بروند و فضا در مدینه آرام باشد برای اینکه امیرالمؤمنین بی درد سر این مسائل عملیاتی که در غدیر طراحی کردند اتفاق بیافتد، ولی متأسفانه عدهای از جیش اسامه تخلف کردند. همزمان رسول خدا در روزهای پایانی میخواستند چیزی بنویسند، متأسفانه یک حزبی اجازه نداد.
بعضی میگویند: چرا رسول خدا میخواستند چیزی بنویسند، پنجشنبهای که دوشنبهی بعدش از دنیا رفتند. چرا پیغمبر اکرم اینجا چیزی ننوشتند؟ پیغمبر دیدند اگر بنویسند بین این دو دعوا میشود، به پیغمبر اکرم جسارت کردند و ممکن است همانجا زد و خورد شود، پیغمبر اکرم این همه تلاش کرد که جنگ داخلی نشود برای اینکه جبهه دشمن سوء استفاده نکند کما اینکه بعدها امیرالمؤمنین فرمود: من اگر سکوت کردم یک دلیلش این بود که دیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم و اگر الآن بخواهم این مسأله را ادامه بدهم عدهی زیادی مرتد میشوند و زحمات رسول خدا از بین میرود و آینده را نگاه میکنم. لذا دیدم امروز باید خون دل بخورم و جگرم را پاره پاره نگه دارم برای اینکه اصل اسلام از بین نرود. لذا این اواخر رسول خدا با نگرانیهای فراوانی که داشت، امنیت نیست، خیلی از اخبار این طرف و آن طرف بیان میشود، با یک غصهی عجیبی روزهای پایانی را به سر برد و با این همه زحمتی که برای مسلمین کشید، حق پیامبر نبود. خدا چند بار به پیغمبر نهی کرده که بس است و از تو اینقدر توقع نیست. حق رسول خدا نبود که روزهای آخر اینطور با غصه از دنیا برود.
شریعتی: هرچقدر این جریان پیچیدهتر میشد و هرچقدر تشکیلاتیتر عمل میکردند مظلومیت ما خیلی بیشتر میشد و مجبور بود مدارا کند. بزرگی میگفت: همین خطبه «من کنت مولاه» درونش کلی مظلومیت است. اگر من مولای شما هستم، علی مولای شماست. امروز صفحهی ۱۴۳ قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را به نبی مکرم اسلام حضرت محمد(ص) هدیه کنیم.
«وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ «۱۱۹» وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ «۱۲۰» وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ «۱۲۱» أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ «۱۲۲» وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ أَکابِرَ مُجْرِمِیها لِیَمْکُرُوا فِیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ «۱۲۳» وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَهٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمْکُرُونَ»
ترجمه آیات: و شما را چه شده که از آنچه که نام خداوند بر آن برده شده است نمىخورید؟ (و بىجهت حلال ما را بر خود حرام مىکنید،) در صورتى که خداوند آنچه را بر شما حرام کرده خودش به تفصیل براى شما بیان کرده است، مگر آنچه (از محرّمات) که به خوردن آن مضطرّ شدید، همانا بسیارى از مردم، دیگران را جاهلانه به خاطر هوسهاى خود گمراه مىکنند. قطعاً پروردگارت به متجاوزان آگاهتر است. و گناه آشکار و پنهان را رها کنید، همانا کسانى که مرتکب گناه مىشوند، به زودى کیفر کارهایى را که مرتکب شدهاند، خواهند دید. و از آنچه نام خداوند بر آن برده نشده، نخورید، چرا که خوردن آن فسق (و خروج از مدار بندگى) است. همانا شیاطین، به دوستان خود القا مىکنند تا به جدال با شما برخیزند (که مثلًا چه فرقى است میان حیوان مرده یا ذبح شده) و اگر از آنان اطاعت کنید، قطعاً شما هم مشرک مىشوید. و آیا آنکه (به واسطهى جهل و شرک) مرده بود، پس او را (با هدایت خویش) حیات بخشیدیم و براى او نورى (از ایمان) قرار دادیم که با آن در میان مردم راه خود را بیابد، مَثَل او مَثَل کسى است که در ظلمتهاى (جهل و شرک) قرار دارد و از آن بیرون آمدنى نیست؟ این گونه براى کافران، کارهایى که مىکردند جلوه داده شده بود. و ما این گونه در هر دیارى مجرمان بزرگش را مىگماریم تا در آن قریهها و مناطق، حیله (و فسق و فساد) کنند، امّا جز به خودشان نیرنگ نمىکنند ولى نمىفهمند (که نتیجهى حیله، به خودشان باز مىگردد). و چون آیه و نشانهاى (از سوى خدا براى هدایت آنان) نازل شد گفتند: ما هرگز ایمان نمىآوریم تا آنکه به ما هم مثل آنچه به فرستادگان خدا داده شد، داده شود، (بگو:) خداوند بهتر مىداند که رسالت خود را کجا (و نزد چه کسى) قرار دهد. به زودى به آنها که گناه کردند، به سزاى آن مکر و نیرنگها که مىکردند، خوارى و عذاب سخت از نزد خداوند خواهد رسید.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد این هفته قرار است از شخصیت میثم تمار صحبت کنیم.
حاج آقای کاشانی: این صفحه از قرآن نکات زیادی دارد ولی در آیه ۱۲۴ که به بحث ما مرتبط است، میفرماید: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمْکُرُونَ» خدا اعلم است و این اعلم به معنای تفضیل نیست، یعنی خدا آگاهتر است، نیست. مفسرین میفرمایند: این اعلم تعیین است. یعنی خدا میداند و غیر خدا نمیداند. چون وقتی میخواهیم مقایسه کنیم دو چیز باید قابل قیاس باشند. حضرت حق با چیزی قابل قیاس نیست که بگوییم: خدا داناتر است، علم دیگران با خدا، لذا اهل تفسیر و دقت میگویند: این اعلمَ به معنای این است که او میداند و غیر او نمیدانند. واقعاً همینطور است اگر بخواهیم یک کسی را از بین جامعه به عنوان پیغمبر انتخاب کنیم اصلاً ما نمیدانیم چه کسی شایسته است و چه کسی عصمت دارد و علم دارد. همینطور برای جانشین او و خلیفهی او نمیدانیم چه کسی توانایی دارد جانشین رسول خدا شود. چه کسی ایمان راسخ قلبی دارد و این را خدا میداند. لذا خداست که میداند و ما پیروان مکتب اهلبیت این را به خدا واگذار کردیم و سعی کردیم از خداوند اطاعت کنیم.
شهید بزرگواری که ما اسمش را شهید جا مانده از کربلا گذاشتیم، ده روز قبل از محرم و اینکه موسم یاران سیدالشهدا بود که به سمت امام حسین حرکت کنند، متأسفانه مرد خدا و ذاکر فضایل امیرالمؤمنین جناب میثم تمار به شهادت رسید و از کسانی است که یقیناً اگر بود در کربلا بود. از شهدای پیش قراول کاروان سیدالشهداء است. اگر الآن رئیس جمهور و رئیس قوهی قضاییه یا یکی از بزرگان کشور بخواهد برود جایی دیدن کند یا بازار تهران برود، مردم نگاه میکنند ببینند کدام مغازه میرود، شخصیت صاحب منصب بیاید کنار دستفروشی بنشیند، چقدر آن دستفروش باید عظمت داشته باشد. امیرالمؤمنین در بازار کوفه حرکت میکرد جایی توقف نمیکرد، امیرالمؤمنین هم برای اینکه کسی اشتباه برداشت نکند، اینکه پول شخصیت نمیآورد، ارزش این است که به مؤمنان خدمت کنید. امیرالمؤمنین در بازار یک جا توقف میکردند آن هم کنار سینی خرمای میثم تمار بود. گاهی برای میثم کاری پیش میآمد، حضرت جای او خرما میفروخت. کسانی که هزاران میلیارد داشتند میگفتند: ای کاش هیچی نداشتیم و فقط یک سینی خرما داشتیم ولی امیرالمؤمنین به ما سرمیزد. پول بی ارزش نیست و پولدار بی احترام نیست، ولی احترام اصلی برای شخصیت مؤمن است که با هیچ چیز قابل قیاس نیست. میثم یکی از کسانی است که شخصیت امیرالمؤمنین را فاش کرد. در آن جامعه اسلامی فکر میکردند شاگرد اول امیرالمؤمنین ابن عباس است. یک روز محضر ابن عباس میرود و شروع میکند از آیات قرآن حرف زدن، ابن عباس میگوید: صبر کن. هرچه میثم میگوید شروع به نوشتن میکند. اینها را از کجا آوردی؟ گفت: همه را از علی شنیدم. بعد گفت: به زودی خواهی دید مرا به دار میزنند. ابن عباس خواست پاره کند، گفت: صبر کند، همین نشان میدهد ظرفیت تو کم است. صبر کن اگر چند روز دیگر مرا نکشتند، این کار را کن. لذا میثم کنار نخل خشکیده مینشست که آن را به او آویزان کردند و آب پای آن میریخت. بعضی مسخره میکردند که نخلت چطور است؟ میگفت: به زودی خواهید دید. وقتی او را به درخت بستند، مردی که عمرش را در راه نقل فضایل امیرالمؤمنین خرج کرده است. گاهی که کوفه میرویم به حرم میثم تمار میرویم و فضایل امیرالمؤمنین را میگوییم. ایشان را تکه تکه کردند، گفت: چرا گریه میکنید؟ حالا که تقیه تمام شد هرکس احادیث نشنیده از امیرالمؤمنین میخواهد نزد من بیاید. مجبور شدند زبان از حلقومش بیرون بکشند و با این خشونت با او برخورد کنند.
شریعتی: انشاءالله همه ما قدر این نعمت را بدانیم و بتوانیم تابع باشیم و این همراهی نصیب همه ما شود.
حاج آقای کاشانی: مباهله را در پیش داریم که یک همایشی هم از طرف صدا و سیما برگزار می شود. غدیر و مباهله فقط فصل امیرالمؤمنین نیست، در دنیا بهتر از اینکه ما برای امیرالمؤمنین نفس بکشیم و دیگران را به سمت حضرت بیاوریم نداریم. برای تقرب به سیدالشهدا و صدیقه طاهره از امروز برای غدیر سال آینده برنامهریزی کنیم و کار کنیم. از امام زمان میخواهیم هم در راه غدیر هم برای محرم پیش رو که فصلی است که زهیرها تبدیل به اولیای خدا میشوند، دست ما را بگیرند تا در خیمهی سیدالشهداء با دم مسیحاییشان ما را هم تغییر بدهند.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید