روز شنبه مورخ ۰۹ شهریور ماه ۱۳۹۸ حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» با محوریت «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و سقیفه» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
گرد هم آوردند ماتمهای عالم را *** وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
از عطر یاسم بادهای ساحل غربی *** از یاد میبردند، مریمهای عالم را
تا صبح بر گلبرگ زردش اشک خواهم ریخت *** شرمنده خواهم ساخت، شبنمهای عالم را
انگار یکجا بر سرم آوار میکردند *** تیغ تمام ابن ملجمهای عالم را
من پشت پرچین بهشت کوچکم دیدم *** هیزم بدوشان جهنمهای عالم را
ماه هم هلالی میشد و من در حلول سرخ *** میدیدم آغاز محرمهای عالم را
سلام بر پرچم و علم، سلام بر شعر محتشم، سلام بر محرم، سلام بر امام حسین و اصحاب و یارانشان، سلام بر اولادشان و سلام بر همه محبانشان و سلام بر شما که دلتان سرشار از محبت سیدالشهداء است. ماه محرم فرا رسید و از امروز همراه شما هستیم و در کنار شما، انشاءالله محرم پرباری را به برکت نام و یاد سیدالشهداء تجربه کنیم. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید. ایام را تسلیت میگویم.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان رادیو قرآن سلام میکنم. ایام را تسلیت میگویم و از حضرت ولیعصر(عج) میخواهم که این ماه محرم، ماه پرواز ما به سوی سیدالشهداء و همهی خیرات و برکات حقیقی عالم باشد.
شریعتی: انشاءالله روز دوشنبه حوالی ساعت ده دقیقه به دوازده خدمت شما خواهیم رسید. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، عنوان اصلی موضوع بحثمان آغاز امامت امیرالمؤمنین(ع) بود و مقدماتی را در جلسات گذشته عرض کردیم تا به اینجا رسیدیم که دو حزب بین اصحاب پیغمبر بودند و اصحاب یعنی کسانی که اصحاب بودند، از بهترین یاران حقیقی تا منافقان نفوذی که خود را بین اصحاب پنهان کرده بودند. بعضی با ساده اندیشی میگویند: مگر میشود اصحاب رسول خدا که اینقدر زحمت کشیدند و جزئیات و احکام را به ما رساندند، بعد از پیغمبر اکرم اتفاقات ناگواری برای جهان اسلام افتاده باشد. مقدماتی را عرض کردیم که بگوییم: ما نسبت به یاران برجستهی رسول خدا خاکسار هستیم، محبّ هستیم و آرزو میکنیم به آنها ملحق شویم و اشکال را از آنها نمیدانیم. اما همه کسانی که اسمشان را اصحاب رسول خدا گذاشته بودند، اصحاب نبودند و بعضی جریانهای نفوذی خطاهای فاحشی کردند و اینها را هم به زحمت انداختند. جلسه گذشته رسیدیم به اینجایی که رسول خدا(ص) احتمال زیاد با سم به شهادت رسیدند، لحظات بعد از عروج ملکوتی رسول خدا، آغاز امامت امیرالمؤمنین میشود که از سختترین شرایط اهلبیت است و غم بزرگ از دست دادن صدیقه طاهره را هم در همان اوان ابتدایی تجربه کردند و در روایات هست که اگر امروز سیاه پوش محرم هستیم، محرم هم محصول همین زمانی است که میخواهیم در این مورد گفتگو کنیم. با اینکه بحث ما یک سلسله بحثی است که نمیخواستیم به مناسبت نزدیک شود ولی در واقع داریم مقدمات و عوامل پیدایش جریان عاشورا را هم بیان میکنیم.
خیلی مباحث دقت لازم دارد و عزیزان انشاءالله این دقایق را با توجه همراه ما باشند، به تازگی به کربلا مشرف شده بودم، همه عزیزان را به عنوان مخاطبان برنامه زیر قبهی سیدالشهداء دعا کردیم. بعضی وقتها در سؤالات احساس میکنم که شاید بحثها یک مقدار انسجام دارد باید با دقت بیشتری بحثها دنبال شود. رسیدیم به اینکه رسول خدا از دنیا رفتند و غم عظیمی بر جامعه اسلامی وارد شد. بالای سر حضرت زهرا لحظات دفن ایشان یک جملهای دارند که خیلی عجیب است. میفرمایند: یا رسول الله، همین که من بعد از شما داغ شما را تحمل کردم و از دنیا نرفتم، معلوم است داغ فاطمه را هم میتوانم تحمل کنم. این نشان میدهد که ما میدانیم داغ حضرت زهرا بر امیرالمؤمنین اجمالاً چقدر سنگین است. این عبارت امیرالمؤمنین معلوم است خیلی سنگینتر است. اینکه غم از دست دادن رسول خدا حضرت زهرا(س) را هم از پا درآورد، اگر اینها بخاطر خدا صبر نمیکردند، نمیتوانستند تحمل کنند. اینها به امر خدا زندگی میکنند. حضرت امیر در نهجالبلاغه خطبه متقین میفرماید: اگر اجل بندگان خدا مشخص نبود، اینها یک لحظه در این دنیا دوام نمیآوردند. داغ حضرت زهرا برای امیرالمؤمنین قابل تحمل نیست و با این شرایط خانهی امیرالمؤمنین و پیغمبر اکرم سراسر حزن و اندوه است و چند کار مهم باید انجام بدهند. یک تعبیری حضرت دارد که گاهی پیش میآید، امام معصوم برای اینکه با مردم همراهی کند، با ادبیات عرفی صحبت میکند. با این تعبیر که فکر نمیکردم ما پیغمبر را از دست دادیم با ما این اتفاقات صورت بگیرد. یعنی گله و شکوهای کردند از اینکه که دیگر که ما چنین داغی دیدیم، اگر با همسایهمان اختلافی داشته باشیم، با کسی وقتی پدرش را از دست داده میگوییم: برویم تسلیت بگوییم. امیرالمؤمنین که اینقدر زحمت اسلام را کشید و حضرت زهرا که عزیز دردانهی هستی است، امیرالمؤمنین میفرماید: به ذهنم خطور نمیکرد با ما این رفتار را بکنند. ما مشغول بودیم به اینکه اگر یک مؤمن عادی و یک مسلمان اگر از دنیا برود، بر بقیه واجب است که اول به تجهیز و تکوین او بپردازند. ما مشغول بودیم به اینکه رسول خدا را از دست دادیم، به ما خبر دادند که یک اتفاقاتی یک جایی دارد میافتد.
امیرالمؤمنین فرمود: به امر پیغمبر شروع به مشغول شدن به تجهیز رسول خدا شدند، رسول خدا به تجهیز و تغسیل نیاز ندارد. ما نیاز داریم، ما و مردم آن زمان نیاز داشتند در نماز رسول خدا شرکت کنند. رسول خدا نیاز ندارد و طاهر و مطهر است. نیاز به غسل ندارد. برای اینکه سنت به هم نخورد، رسول خدا هم مانند بقیه این حکم را برایش انجام میدهند. اینطور نیست که مثل ما باشد که اشکال پیدا کند. منتهی امیرالمؤمنین برای بعضی از یاران باتقوایش وقتی نماز میت میخواند، میفرمود: شما این فوز عظیم را از دست دادید. کنار بروید که اینها هم بخوانند. رسول خاتم و انبیاء و اولیاء اگر کسی چشمش باز بود، میدید همه شوق دارند بیایند بر رسول خدا نماز بخوانند و توشهای بگیرند از رسول خاتم. امیرالمؤمنین مشغول از طرفی هم قرآنی که رسول خدا نازل شده بود، اینها نوشته شده بود، منتهی چون مثل امروز کاغذ نبود، اینها پراکنده بود، حضرت باید اینها را یکپارچه میکرد. مثلاً اگر روی استخوان یا چوبی نوشته شده، اگر روی لوحی نوشته شده باید اینها شماره بندی میشد و مدوّن میشد تا یک سیر ابتدا تا انتهای قرآنش معلوم میشد. حضرت این بار عظیم را داشت و کسی جز امیرالمؤمنین نمیتوانست کار بکند. یادتان هست در مورد ماجرای سورهی توبه عرض کردیم، یکوقتی رسول خدا کس دیگری را از حاکمان بعد از خودشان فرستادند و برگرداندند، فرمودند: جز من و علی نمیتواند کسی این کار را بکند. چرا؟ جز من که معلوم است رسول خداست، «او علی» چون نفس رسول است و کسی است که میتوانیم به او اعتماد کنیم برای اینکه عصمت دارد و امیرالمؤمنین «مع القرآن و القرآن مع علی» است. کسی جز او اهلیت ندارد بخواهد نسخهی اصلی قرآن را به همه عرضه کند، لذا داغ عظیم و تسلیت دادن به صدیقه طاهره که در حال بارداری بودند، قرآن کریم که در واقع اینها قرآن و عترت دو یادگار رسول خداست و بدن مطهر پیغمبر. تا قیام قیامت باید این ثقلین بماند، لذا حواس حضرت هم به صدیقه طاهره و حسنین(علیهم السلام) باشد و هم قرآن، لذا از خانه بیرون نیامد. از آن طرف اخباری داریم که نشان میدهد تحرکاتی روزهای پایانی عمر شریف رسول خدا اتفاق افتاده بود.
دواداری یک مورخ است از قول ابن طیفور که کتابهایش به ما نرسیده و سال ۲۸۰ از دنیا رفته و اتفاقاً خطبهی فدکیهی حضرت زهرا را هم در کتابش آورده و آن قسمت به اسم بلاغات النساء چاپ شده است. آورده که یکی از یاران پیغمبر میگوید: من وقتی پیغمبر از دنیا میرفت، خیلی نگران بنی هاشم بودم، از تحرکات تا اینکه رسول خدا از دنیا رفت و نگاه کردم که یک عده با لباسهای مشابه هم و چوب به دست در کوچههای مدینه ریختند و با چماق از مردم بیعت گرفتند. لباسهای مشابه و چوب به دست، برای یمن بود. برای قبیلهای بود که تبار یمنی داشتند، چرا این را میگوید؟ یعنی این حادثه ناگهانی نبود. اگر حادثهای ناگهانی باشد در لباس متحد الشکل معنی ندارد. شما وقتی در خیابان بریزند و یک عده چوب دستش است، یک عده اسلحه دستشان باشد، یکی سنگ دستش باشد، شما میگویی اینها به هم ریخته است. اما بیایند همه یک مدل سلاح سازمانی داشته باشند، لباس یک شکل دارند، این نشان میدهد یک اتفاقاتی افتاده بود. اتفاقاتی که افتاد، به امیرالمؤمنین خبر دادند آنجا خبرهایی هست. حضرت فرمودند: فعلاً وظیفهی ما این است. مردم وظیفهشان را میدانند. مردم میدانند غدیر شده، مباهله شد و قبلش هم هست. وظیفه الآن وظیفهی من نیست که وارد درگیری شوم. از آن طرف چون عدهای در مدینه طرفدار امیرالمؤمنین بودند، عدهای هم میگفتند: اگر این وسط علی بن ابی طالب نخواهد به حکومت برسد ما چرا نباشیم؟ اگر قرار باشد غیر اهلش به حکومت برسد، ما باشیم. یک جایی که معمولاً عربها قومهایشان میخواستند نشست و برخاست کنند، یک سقف سادهای میزدند و اسمش سقیفه بود. خزرجیها آنجا جمع شدند، وقتی پیغمبر اکرم داخل خانه است، مردم هم بهت زده هستند، وقتی خبر شهادت پیغمبر را میشنوند.
وقتی مرحوم امام خبر فوتشان رسید، جامعه به هم ریخت. مرحوم امام با پیغمبر خانم قابل قیاس نیست. اینجا یکی از خلفا تدبیری به خرج داد که تاریخ هم ثبت کرده است. همان شخصی که رسول خدا میخواست روزهای آخر وصیت کند، گفت: کتاب بس است، کتاب داریم، رها کنید. اینجا شمشیر کشید، ایشان کسی است که در هیچ جنگی هیچ شمشیر مهمی نکشید. در هیچ جنگی کافری را نکشت. در هیچ جنگی زخمی به بدن کفار نیانداخت. اینجا شمشیر کشید و گفت: هرکس بگوید: پیغمبر از دنیا رفته است، او را میکشم. پیغمبر از دنیا نرفته است. مثل موسی که رفت چهل روز تا تورات بیاورد، رفته قرآن بیاورد. یکی نیست بگوید: برادر، کتاب خدا کافی است، رفته قرآن بیاورد، کتاب بیاورد، پس اینهایی که تا به حال نازل شده، چیست؟ از آن طرف این آقا بلد نبود بخواند، دوازده سال طول کشید و فقط توانست از روی بقره بخواند. هرچه گفتند: قرآن را آورده است. «الیوم اکملت لکم دینکم» دین کامل شده است. بسته هدایت مشخص است. ایشان شمشیر میگرداند که من میزنم و میکشم تا رفیقش از یکی از مناطق بیرون مدینه به نام سُنح بیاید. اینها باید در سپاه اسامه میبودند که میخواستند بجنگند، رسول خدا همه را بیرون فرستاده بود که اینها بروند که مدینه با آرامش بعد از پیغمبر و بعد از دفن محترمانهی بدن مبارک رسول خدا، امیرالمؤمنین حاکم شوند. اینها نرفتند و تخلف کردند. منتهی برای اینکه درون شهر نیایند، ایشان بیرون مدینه در سُنح رفته بود. ایشان آمد و گفت: این حرفها چیست؟ چه میگویید که پیغمبر نمیمیرد، پیغمبر هم اگر بمیرد و یا کشته شود، خدا فرمود: به عقب برنگردید. سیوطی در ذیل این آیه آورده است، یکوقتی خلیفهی دوم داشت خاطره تعریف میکرد که ما بودیم این آیه نازل شد، یکجای دیگر تا این را شنید، گفت: اِ… پس ما عزادار هستیم و آرام شد.
صبر کردند تا افرادی برسند، خبردار شدند در سقیفه خبرهایی هست. خلیفهی اول دید پیغمبر از دنیا رفته است، گفت: یا رسول الله ما را دعا کن. رها کردند و سراغ سقیفه رفتند تا خلیفه تعیین کنند. خواستند بروند همزمان وقتی شما بخواهی کاری کنی باید تدبیر داشته باشی، با قومی به اسم اسلم و بعضی قومهای دیگر اینها مکاتباتی انجام دادند. شیخ مفید این را در کتاب الجمل خود آورده است. موضوع اینجا بود که میگویند: امیرالمؤمنین اجباری از بعضی بیعت گرفت، شیخ مفید میگوید: اینطور نیست. اگر اینطور باشد برای شما مثال میزنم. میگوید: گروهی از اعراب بادیه نشین بودند که هرسال به مدینه میآمدند و خرید میکردند برای یکسال خود ارزاق میبردند. این چند نفر با آنها یک قراردادی بستند و گفتند: ما ارزاق یکسال شما را به حکومت برسیم، وضع ما خوب میشود. ارزاق یکسال شما را میدهیم، شما هم بیایید خَشَب، چوب دستی هم داشته باشید و با هرکس که گفتیم بیعت بگیرید. هماهنگی صورت گرفت که این کار اتفاق بیافتد. وقتی خیالشان راحت شد سمت سقیفه رفتند، آنجا دیدند گروه خزرجیان و اوسیها، مدینه متشکل از دو قبیلهی اوس و خزرج بود. آن سقیفه را هم رئیس خزرجیها تشکیل داده بود که مریض احوال بود و روی زمین بود. داشتند صحبت میکردند، سه نفر از مهاجران که دو نفرشان بعداً از حاکمان بعد از پیغمبر شدند، وارد شدند. اینجا یک نکتهی مهمی هست که برای کسانی که مباحث تاریخی را دقیق دنبال کنند، فوت کوزهگری است. آن هم این است که تمام اخبار این واقعه، از دو جا به ما رسیده است. جای اصلی که تقریباً همه کتابها نوشتند، تریبون رسمی حکومت، دوران خلیفهی دوم است و اجازه نمیدادند اخبار منتشر شود و تمام این اخبار عمدتاً از یک نفر که بعداً خلیفهی دوم شده و خودش پیروز این میدان شده رسیده است.
در صحیح بخاری هست که تا پایان حکومت خلیفهی دوم کسی در مورد سقیفه نمیتوانست صحبت کند، جز حرفهای حساس بود و تریبون رسمی حکومت به زبان خلیفهی دوم اولین بار این را بیان کرده که دوازده سال پیش که سقیفه بود چه گذشت و از آنجا یکپارچه منتشر شد. به صورت امروزی بگویم یک اتفاقی میافتد و تریبون رسمی حکومت میآید و یک گزارش رسمی منتشر میکند که همه همان را بگویند. تقریباً تمام اخبار تاریخی منشأ اصلیاش همین برگ و گزارش و جریان پیروز است. یک جریان دومی هم هست که ممکن است بگویند: شما دارید میگویید: امیرالمؤمنین مظلوم بود، امیرالمؤمنین چه کار کرد؟ یکی از کارهای امیرالمؤمنین که بسیار مهم است این است که یک گزاره برگی در دوران حکومتشان منتشر کردند و این جریان گزارش رسانهای تاریخی را از تک صدایی به دو صدایی تبدیل کردند. دستور دادند هر نماز جمعهای پیش از خطبهها این را بخوانید که به گوش دیگران هم برسد و اتفاقاً رسید و مثلاً اهل سنت هم به جز شیعیان مثل ابن ابی الحدید و دیگران گوشههایی از آن متن را هم منتشر کردند و از حالت تک صدایی خارج شد. امیرالمؤمنین جلوی دگرگون کردن حقیقت را گرفتند.
امیرالمؤمنین در خانه هستند. روز دوشنبه حوالی ظهر که رسول خدا(ص) از دنیا رفتند تا سهشنبه شب یا چهارشنبه سراغ بدن مبارک پیغمبر نیامدند. این خیلی درد عجیبی است. سؤال میکنیم: چرا این اتفاق افتاد؟ میگویند: به جهت اهمیت حکومت بعد از پیغمبر. اینقدر حکومت مهم است که باید بدن پیغمبر را رها کنیم و امت را نگذاریم رها باشد. یعنی پیغمبر که ناگهان از دنیا نرفتند و بیمار شدند و طول کشید، اگر علم و عصمت و وحی را هم کنار بگذاریم، یک آدم عادی هم که رهبر یک جامعه است بیمار میشود وضعش وخیم میشود، بیش از ده روز چطور پیغمبر اقدامی نکرد؟ اگر میآمدند بر رسول خدا یک نماز مفصل و آبرومندی میخواندند و توشه برمیگرفتند، یک تشییع مفصلی صورت میگرفت، بعد میگفتند: خوب بنشینیم یک شورایی هم تشکیل بدهیم. اما وقتی پیغمبر واگذار نکرده و شما اهمیت را متوجه شدید، بدن را رها کردید. هم خزرجیان متوجه شدند، هم اوسیان، یعنی اهل مدینه و انصار و هم مهاجران و فقط پیامبر معاذ الله متوجه نمیشد و این خودش یک تناقض جدی است که اگر اینقدر حساس بود، نباید بدن مبارک پیغمبر رها میشد. از بعضی همسران پیغمبر گزارشاتی هست که دختران خلفای بعدی هستند که ما خواب بودیم، چهارشنبه شب صدای کلنگ آمد، فهمیدیم پیغمبر را دفن کردند. اِ… شما کجا بودید؟ چطور پیغمبر را رها کردید؟ پیغمبری که بعداً وقتی میخواهند از حرمت او استفاده کنند، عایشه با عثمان در ماجراهای خلافت خلیفهی سوم که سر مسائل مالی اختلاف شد، کفش پیامبر را میآورد و میگفت: این کفش هنوز پوسیده نشده و سنت پیغمبر پوسیده شد. یک روز عبا را میآوردند و میگفتند: عبای پیغمبر سالم است، یک روز موی مبارک پیامبر را میآوردند. سر مبارکش این همه مو داشت و هر یکی برای شما اینقدر تبرک بود و حق هم بود، تبرک هست و به آن استشفاء میکردند و بیماریها خوب میشد. پسر خلیفهی دوم عبد الله وقتی شکم درد میکرد، شکمش را به دستهی منبر که دست پیامبر روی آن بود میمالید و تبرک میکرد و شکمش خوب میشد. حالا بدن مبارک رسول خدا رها شد!
صبر کردند تا عدهای آمدند نماز خواندند و بدن مبارک رسول خدا را دفن کردند. همزمان قبل از اینکه بخواهد بدن پیامبر را دفن کنند، آنها در سقیفه شروع به بحث کردن و محاجه کردند که ما انصار هستیم و ما به پیغمبر جا و مکان دادیم، ما بودیم که در شکنجههای مکه گفتیم رسول خدا به مدینه بیاید، الآن باید چیزی به ما برسد و حکومت دست ما باشد. یک عده گفتند: اگر علی باشد، همانطور که غدیر داشتیم، حرفی نیست اما اگر غیر از این باشد چرا شما و ما نه!؟ این سه نفر که رفته بودند گفتند: ما برتر هستیم چون ما از قوم پیامبر هستیم. ما قوم و خویش و همشهری پیغمبر هستیم و زودتر ایمان آوردیم. بعدها وقتی به امیرالمؤمنین این خبر را دادند، فرمود: «احْتَجُّوا بِالشَّجَرَهِ وَ أَضَاعُوا الثَّمَرَه» (نهجالبلاغه/ص۹۸) به هرچه استدلال کردید، مرا گفتید. گفتید: ما از قریش هستیم، من از بنی هاشم هستم. پدرم و پدر پیغمبر اکرم برادر بودند، نه اینکه فقط از قریش باشند، اگر اهل مکه هستید، ما اهل یک بطن هستیم و از یک خانه هستیم. اگر شما زودتر اسم مرا بردید، من اولین مسلمان هستم. استدلالهای اصلی که غدیر سر جای خود، هرچه استدلال کردید، به من استدلال کردید. فرمود: با استناد به فضایل من انصار را از پا درآوردید. اینجا درگیریهایی صورت گرفت و متن این درگیریها را برای شما میخوانم. خلاصه در رفت و برگشتهایی که صورت گرفت، آنها دیدند کم آوردند، گفتند: «منا امیر و منکم امیر» دو تا حاکم میگذاریم، یکی از انصار و یکی از مهاجرین. دو تا که نمیشود و اختلاف و دعوا پیدا میکنند، این سه مهاجر گفتند: ما امیر شویم و شما وزیر باشید. همزمان رئیس خزرجیها که بیمار هم بود، خوابیده بود، گفت: نمیشود، یکی از مهاجران گفت: خدا تو را زودتر بکشد. آن وسط بین اوس و خزرج رقابتهایی بود، یک نفر از بین اینها بلند شد با خلیفه اول بیعت کرد. دعوایی که صورت گرفت، یک بیعت اولیه شد، این سه نفر مهاجر بیرون آمدند، مردم بُهت زده بودند که چه میشود، دیدند صدایی میآید. مدینه در واقع روستا بود و بعد شهر کوچکی شد. یک صدا فرمودند: خلیفه اول را صدا بزنید ما میخواهیم با او بیعت کنیم. مردم ماندند، اینها همان قبیلهای هستند که از قبل هماهنگ شده بود و مردم در خیابان و بازار بُهت زده بودند که پیغمبر چه شد و بعد چه میشود؟ اینها دست مردم را میگرفتند و بیعت میگرفتند. هنوز بدن مبارک پیغمبر روی زمین بود، شروع به بیعت گرفتن کردند و بیعت قهری تا حدی خشونت بار. حتی چوب دستی خود را به بینی طرف میزدند. لذا در این فضای بهت و حیرت، خفقان هم اضافه شد. رفت به سمتی که خلیفه اول روی منبر رسول خدا نشست و بدن پیغمبر اکرم را بعد از یکی دو روز دفن کردند. تا اینجا فضا همه ملتهب است که چه اتفاقی باید بیافتد، منتظر هستیم ببینیم واکنش امیرالمؤمنین چیست. واکنش خانوادهی پیغمبر به این اتفاق را جلسات بعد خواهیم گفت.
شریعتی: سیر تاریخی دردناکی است و فشاری که به امیرالمؤمنین میآید خیلی محسوس است. این هفته قرار گذاشتیم در مورد اصحاب و یاران با وفای امام حسین صجبت کنیم. امروز صفحهی ۱۵۰ قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد.
«هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ «۱۵۸» إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ «۱۵۹» مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزى إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ «۱۶۰» قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ «۱۶۱» قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ «۱۶۲» لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ «۱۶۳» قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ«۱۶۴» وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»
ترجمه آیات: آیا (با دیدن آن همه آیات و بینات و معجزات، باز هم) جز این انتظار دارند که فرشتگان نزد ایشان بیایند، یا خود پروردگارت بیاید، یا بعضى از آیات پروردگارت (نشانههاى قیامت) بیاید؟! (مگر نمىدانند) روزى که بعضى از نشانههاى پروردگارت بیاید کسى که پیش از آن ایمان نیاورده یا در مدّت ایمان خود کار خیرى را کسب نکرده، ایمان آوردنش سودى ندهد. بگو: منتظر (قهر خدا) باشید که ما هم در انتظاریم. (اى پیامبر!) تو را با کسانى که دین خود را پراکنده ساخته و گروه گروه شدند، هیچ گونه ارتباطى نیست. (تو مسئول آنان نیستى و) سرنوشت کارشان تنها با خداست، آنگاه او آنان را به عملکردشان آگاه خواهد کرد. هرکه نیکى آورد، پس براى او پاداشى ده برابر آن است وهرکه بدى آورد، جز مانند آن کیفر نخواهد دید و به آنان هرگز ستم نخواهد شد. بگو: همانا پروردگارم مرا به راهى راست هدایت کرده، دینى استوار که همان آیین حقّ گراى ابراهیمى است، و او از مشرکان نبود. بگو: همانا نماز من و عبادات من و زندگى من و مرگ من براى خداوند، پروردگار جهانیان است. شریکى براى او نیست و به آن (روح تسلیم و خلوص و عبودیّت) مأمور شدهام و من نخستین مسلمان و تسلیم پرودرگارم. بگو: آیا جز خداوند یکتا پروردگارى بجویم؟ در حالى که او پروردگار هر چیز است و هیچ کس (کار بدى) جز به زیان خویش نمىکند و هیچ کس بار (گناه) دیگرى را بر دوش نمىکشد، بازگشت شما به سوى پروردگارتان است که شما را به آنچه در آن اختلاف مىکردید، آگاه مىکند. و اوست که شما را جانشینان (یکدیگر در) زمین قرار داد و درجات بعضى از شما را بر بعضى دیگر برترى داد تا شما را در آنچه به شما داده، بیازماید. همانا پروردگارت زود کیفر است والبتّه او حتماً آمرزنده و مهربان است.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد در مورد شخصیت جناب محمد بن بشیر حضرمی صحبت کنیم.
حاج آقای کاشانی: صفحهی ۱۵۰ قرآن کریم، یکی از آیات به بحث ما مربوط است. که رسول خدا(ص) کاملاً پیشبینی بعد از خودشان را انجام داده بودند و محور وحدت قرار داده بودند. قرآن کریم و مفسر و مبین قرآن کرمی هروقت گرفتار شد جامعه اسلامی به قرآن پناه ببرد و هروقت در فهم قرآن دچار اختلاف شدند، به مفسر و مبین که فرمود: «علیٌ مع القرآن و القرآن مع علی» فرمود: علی عروه وثقی خداست، به او چنگ بزنید برای اینکه متفرق نشوید. محور وحدت از نگاه پیغمبر اکرم چنگ زدن به دامن عترت پیغمبر به ویژه امیرالمؤمنین، جای دیگری بخواهیم کدور هم جمع شویم، مسأله مشترکی نداریم که همه جامعه اسلامی استدلال دقیق داشته باشد. قرآن میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً» کسانی که چه قبل از پیغمبر و اسلام تفرقه ایجاد کردند و حزب درست کردند، گروه درست کردند، یک عده برای خودشان آب باریکه راه انداختند، «لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ» اینها هیچ پیوندی با تو ندارند. اینها نیامدند گوش به حرف رسول خدا بدهند و به ریسمان الهی چنگ بزنند. حبل الله و این عروهی وثقی مصداقش چیست و به کجا پناه ببریم که همه با هم جمع شویم و تفرق صورت نگیرد، امیرالمؤمنین بود که درواقع اتفاقات بعد از رسول خدا مایهی تمام تفرقهها شد. یکی از مورخین میگوید: هیچ موضوعی در اسلام اینقدر خون ریخته نشد تا این ماجرا که خون ریخته شد و تفرق بین مسلمین ایجاد شد. امیدواریم خداوند امام زمان را برساند و همه جامعه اسلامی زیر پرچم امام زمان(ع) یکپارچه و منسجم باشیم.
یکی از افرادی که آدم به او غبطه میخورد، محمد بن بشیر است. امروز اگر صفحهی مجازی یکی از پایگاههای رهبر معظم انقلاب، گفته من یا شما یا شعر یک شاعری را بازنشر کند، خیلی جذاب است. معمولاً ما فرمایشات رهبری و مراجع و علما را بازنشر میکنیم اما اینکه دفتر یکی از مراجع عظام تقلید حرف مرا بازنشر کند، خیلی جالب است. ما کسی را داریم که امام هادی(ع) سخن او را بازنشر کرده است. خیلیها در کربلا شمشیر زدند. امام هادی(ع) یک زیارتی دارند برای اصحاب سیدالشهداء به نام زیارت ناحیه، ما دو زیارت ناحیه داریم که یکی منصوب به امام زمان و یکی منصوب به امام هادی است. زیارت منصوب به امام هادی که مردم کمتر میشناسند در مورد اصحاب ائمه است. آنجا حضرت میتوانستند به خیلیها بفرمایند: خدا از شمشیرت و آن دستی که با آن شمشیر گرفتی و دفاع کردی راضی باشد. امام هادی آنجا به یک نفر که محمد بن بشیر باشد، فرمودند: خدا این گفته تو را از تو بپذیرد. از تو تشکر کند، جملهی او را بازنشر کردند. ماجرا چیست؟ ماجرا این است که امام میگویند: موسم محرم میشود تا یاد امام حسین میافتید بگویید: «یا لیتنی کنت معکم» یعنی بخواهید با حضرت همراه باشید. به حضرت خبر دادند محمد بن بشیر حضرمی پسرش را گرفتند، در منطقهای که کفار هستند و احتمال دارد در شکنجه این را برده بگیرند و دینش از بین برود. حضرت صدایش زدند و گفتند: شنیدم پسرت را گرفتند؟ گفت: بله، حضرت فرمود: این هزار سکه و این دو لباس قیمتی، مرکب خوب بردار و برو پسرت را آزاد کن. او شیعه ماست و نباید آنجا باشد. میگوید: گرگهای بیابان مرا زنده زنده بدرند، اگر شما را رها کنم! این جمله را او میگوید و امام میبیند حیف است محمد بن بشیر در کربلا نباشد و از تابلوی زیبای کربلا یک زیبایی کم میشود. میفرماید: پس این رفقایت را بفرست او را نجات بدهند، میگوید: چشم! یک نفر بود پسرش را رها کرد و گفت: فدای سر سیدالشهداء. امام هادی به اصحاب که میرسند مختصر است و به او که میرسند میگویند: خدا از تو این گفتهی تو را قبول کند.
شریعتی: کیستم من که به تکرار غمت بنشینم *** عشق هر روز به تکرار تو برمیخیزد
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید