روز شنبه مورخ ۱۶ شهریور ماه ۱۳۹۸ حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» با محوریت «نقش حضرت زهرا سلام الله علیها در شکستن سکوت و دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
نالهات در نفس باد مکرر گم شد *** گریهی تو وسط خنده لشگر گم شد
سورهای بود سپاهم که تلاوت کردم *** آیهای پشت سر آیهای دیگر گم شد
ماند از سوره فقط آیهی بسم الله اش *** آه کوتاهترین آیهی آخر گم شد
دور خورد نیمهی شش ماههی من دست به دست *** دست من تا که رسیدی می و ساغر گم شد
دست من منبر فریاد غم انگیزت بود *** آه یک مرتبه در خون تو منبر گم شد
زوزهی تیر سه شعبه همه را ساکت کرد *** لحظهی بعد صدای علی اصغر گم شد
قدمی سوی سپاه و قدمی سوی حرم *** از خجالت پدر پیر تو سر درگم شد
کاش بر سینهی بابای تو باشد سر تو *** گرچه گفتند که در عصر دهم سر گم شد
«صلی الله علیک یا أباعبدالله، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» انشاءالله همه زیر سایهی امام حسین و زیر سایه حضرت با خودمان عهد ببندیم و قرار بگذاریم که دستان خود را از دست پر مهر حضرت جدا نکنیم. من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند… حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید. ایام را تسلیت میگویم.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان رادیو قرآن سلام میکنم. ایام را تسلیت میگویم. «السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک»
شریعتی: یک قراری با دوستان عزیز داریم که در مشاهد مشرفه و اماکن زیارتی یکدیگر را سهیم کنیم و دعاگوی یکدیگر باشیم.
حاج آقای کاشانی: مرحوم ابن فهد حلی(ره) در کتاب عده الداعی میفرمایند: یکی از پنج، شش مواردی که باعث استحابت دعا میشود یکی این است که با زبان غیر خود آدم دعا شود. با اینکه لیاقت و طهارتی نیست هرجا احساس کنیم جای دعا هست، دعاگوی همه هستیم. به دعای مردم هم امید داریم.
شریعتی: به همه ذاکرین، منبریها و مبلغین محرم خسته نباشید میگوییم که این ایام در اقصی نقاط کشور از سیدالشهداء برای مردم میگویند. انشاءالله قدر بدانیم و نهایت بهره را ببریم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، جلسه گذشته گفتیم وقتی رسول خدا از دنیا رفتند، بدن مبارکشان هم دچار غربت شد و خانواده رسول خدا دچار غربت عجیب شدند، جمعیت از پیش طراحی شده آمدند در کوچههای مدینه از مردم بیعت گرفتند، آن واقعهی سقیفه را هم چون در دوران خلیفه دوم، لحظهای که ایشان باعث شد بعد از دوازده سال سقیفه را گزارش بدهد، بعداً در جلسات آینده میگویم، مفصل آن جریان را نگفتم که به زمان تاریخی صدورش برسد و بگوییم: چه شد این کلمات بعد از ده دوازده سال رسانهای شد؟ هفته گذشته سؤال کردم که واکنش امیرالمؤمنین و خانواده پیغمبر به این اتفاق چه بود؟ قاعدهاش این بود که امیرالمؤمنین فرمود: باور کنید فکر نمیکردم این اتفاق بیافتد، بعد از آن همه تأکید رسول خدا، غدیر و قبل از آن و این همه موارد که مردم سکوت کنند. آیهای در قرآن داریم که اگر پیغمبر از دنیا رفت و شهید شد، شما به عقب برمیگردید؟ عقب گرد میکنید و دنبال کارهای جاهلی میروید یا نه؟ یک روایاتی هم در شیعه داریم که بعضیها خوب متوجه نشدند و فکر کردند شیعیان همه را تکبیر کردند؟ ما روایاتی داریم که میگوید: بعد از رسول خدا «أرتد الناس» چون کلمهی ارتداد یک بار اصطلاحی فقهی دارد، فکر کردند شیعیان و ائمه شیعه میگویند: همه مردم جز چند نفر اسلام را کنار گذاشتند و دیگر نماز نمیخواندند و شهادتین نمیگفتند، نه! چرا ارتداد را اینطور معنا کردید؟ باید در بستر تاریخ بحث را ببینیم. این ماجرای ارتداد در کرسی بحث فقهی که گفته نشده است که معنای اصطلاحی خاص باشد. این «ارتد» معنای لغوی دارد، همان چیزی است که قرآن فرموده است. «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُم»، «أرتد» رد است یعنی برگشتن، یعنی از آن عهدی که بسته بودند، بایستند، جز چند نفر هیچکس صد در صدی نایستاد. عدهای یک مقدار برگشتند چون شرایط سخت شد.
این را در مورد سیدالشهداء هم داریم. «أرتد الناس بعد الحسین» آیا بعد از سیدالشهداء مردم کوفه مرتد شدند و شهادتین نمیگفتند و نماز نمیخواندند؟ نه، مردم برگشتند. مردمی که به سیدالشهداء نامه نوشته بودند، آقا بیا ما امام لازم داریم، میخواهیم با ظلم بجنگیم. بنی امیه به ما زور میگویند. بعد عقب نشینی کردند و عقب گرد کردند. این تعابیر نشان میدهد که توقع اهلبیت از مردم بیش از این بود. یک عده خوبان دچار عُسرت شدند چون بقیه پای کار نیامدند. یک مثال یک رزمندهای برای من زد که من هروقت میخواهم این واکنش حضرت زهرا را بگویم، این مثال را میزنم. شب عملیات که میشد، نیمه شب چون شناسایی قبلاً صورت گرفته و میخواهند بروند خط دشمن را فتح کنند، تا نزدیکی خط مرزی خط مقدم جنگ شبانه میروند و لحظهای که میخواهد اقدام صورت بگیرد، دشمن هم طبیعتاً آتش شدید میریخت و احتمال کشته شدن نفرات اول خیلی بیشتر است چون دشمن را غافلگیر میکردند و دشمن هم آتش کور میریزد. آن لحظه ایشان میگفت: همیشه آن لحظهای که باید با رمز یا زهرا و یا حیدر بلند میشدیم حمله کنیم تعجب میکردیم. یعنی چهارصد نفر گردان کسی بلند نمیشود. همیشه در هر گردان یک چند نفری بودند، طول هفته و ماه کسی با اینها کار نداشت، اینها مرد لحظه خط شکنی بودند، چون اگر این گردان حمله نمیکرد و گردانهای بغل ملحق نمیشدند صف خوب شکل نمیگرفت شکست میخورد و باید عقب نشینی میکرد. وقت طلایی دارد. همیشه چند نفر بودند که اینها یا به جهت تقوا اینقدر ویژه بودند که از تقوای حیرت انگیز و توحیدشان از مرگ نمیهراسیدند و بلند میشدند و شروع به حرکت میکردند و بقیه هم دنبال اینها راه میافتادند و یک عده بودند شجاعت ذاتی داشتند.
این برادر ما میگفت که عدهای لحظهی خطشکنیشان است و باید بلند شوند تا بقیه حرکت کنند. تا این را گفت حال من بد شد و دیدم بعد از رسول خدا خط جامعه اسلامی در حال شکستن بود و باید حمله میشد تا این خط شکسته نشود، چه کسی بلند شد سینه مبارکش را سپر کرد. ایشان میگفت: در آن جنگ اگر این چند نفر بلند میشدند و بقیه سپاه با اینها همراه میشدند، جلو میرفتیم و اگر همراه نمیشدند چه میشد؟ این چند نفر آماج تیر میشدند. عبارت زهرای مرضیه در خطبه فدکیه چیست؟ کتابی که دست من هست، شرح خطبهی حضرت زهرا از آیت الله سید عز الدین حسینی زنجانی است، جزء شروع خوب شرح خطبهی فدکیه است. زهرای مرضیه(س) در اقداماتشان یک عباراتی دارند فرمود: اگر شما بخواهید نور را خاموش کنید، در جبهه مقابل نور نبوت پیغمبر و احکام نورانی اسلام و هدایت را میخواهند خاموش کنند. اینجا چه کار کنیم؟ اینجا حضرت فرمودند: من مقابل شما قرار میگیرم و صبر میکنم، همینطور که بدنی مقابل شمشیرها پاره پاره میشود و همانطور که نیزه به سینهی من فرو برود، مثل کسی که آماج تیر و نیزه میشود، سینهام را سپر میکنم و نمینشینم من اینجا ایستادم و دیگر نخواهم نشست. دقیقاً یاد آن تعبیر افتادم که اولین کسی که از افراد برجسته سر بلند کرد و از امیرالمؤمنین دفاع جانانه کرد و سینه مبارکش را آماج ضربات و لطمات و تیر و سنان قرار داد، زهرای مرضیه بود ولی گردان همراهی نکرد و اگر صدیقه طاهره نبود قطعاً امیرالمؤمنین و اهلبیت کشته میشدند.
در این شرایط ما یک حضرت زهرایی داریم که وجود مبارکش تجسم اسلام است، اگر مسأله کوچکی بود و مثل این بود که آقای شریعتی برای یک برنامه مجری باشند یا یک شخص دیگری، شما میبینی یک نفر دلش میخواهد، میگویی: آقا من جای دیگر هم هستم، شما برو! اگر قرار بود دین به خطر نیافتد، حضرت زهرا(س) از همه دلسوزتر به دین رسول خدا بود. ارزشی نداشت که حضرت بیاید و اینطور حیثیت حکومت اسلامی را بشکند. یکی از بزرگترین گناهان شکستن شأن و حرمت حکومت اسلامی است که در واقع پاسدار نظام نبوی است. چه کسی از حضرت زهرا(س) آبرودارتر و دلسوزتر است. چرا حضرت ورود کردند. در یکجایی رهبر یک جامعه از دنیا برود و فرد دیگری جای او بیاید و دختر او صرف دختر رهبر قبلی، بیاید بیانیه بدهد و بگوید: «ظهرت حسیکه النفاق» سر گیاه که از خاک بیرون میآید، یک ذره سبز میشود تا بیاید. فرمود: حسیکهی نفاق آشکار شد. شما زمان پیغمبر این بودید که اسلام را از بین ببرید. هرجایی پیروز بود ناراحت و هرجا شکست میخورد خوشحال بودید. حالا سر گیاه بیرون زده است. الآن این حسیکه آشکار شد. فرض کنید دختر عادی غیر معصومِ یک رهبر عادی یک کشور، این اتفاق بیافتد، این بمب خبری همه دنیا میشود. حالا معصومهی بضعه الرسول و پاره تن پیغمبر است که هرکس او را بیازارد، رسول را آزرده است. معصوم به آیهی تطهیر است. تنها کسی که لایق این بود که در «نساءنا» با پیغمبر همراهی کند و قرار بود کس دیگری لیاقت داشته باشد، باید او هم اضافه میشد. یک نفر بیشتر مصداق بارز «نساءنا» نیست. و دهها و صدها فضیلت عظیمی که پیغمبر اکرم دستش را میبوسید و برایش در مجلس جا باز میکرد. ایشان بیاید آبروی حکومت را ببرد. دو حالت بیشتر ندارد یا باید بگوییم: ایشان اقتضائات را درک نمیکردند که ما برای آدم عادی با درک و شعور و حکیم این حرف را نمیزنیم. چه برسد کسی که سیدهی نساء اهل الجنه است. میشود مگر چنین تصوری؟
یکی از مفتیان عربستان این جسارت را کرده که گویی عقل و عصمت را در نظر نگرفته و صرفاً خشمگین بوده و چنین چیزی نسبت داده است. انشاءالله خدا او را با موالیانش محشور کند که اینطور به دختر پیغمبر جسارت کرده است. زهرای مرضیه دید سکوت همهجا را گرفته و باید سکوت را بشکند. سینهام آماده پاره پاره شدن در برابر شمشیرهای شماست. اگر امیرالمؤمنین میخواست وارد شود فارس حجاز میشد و پهلوان و جنگاور، از یک طرف یک زنی هست آبرودار، معظمه و مکرمه، اینکه دیگر نیاز به جنگ ندارد، باردار است و شرایطش برای تند راه رفتن هم آماده نیست چه برسد به درگیری. یعنی معلوم است من نمیخواهم جنگ کنم ولی در برابر این انحراف عظیم و این ارتداد به معنی بازگشت، من نمیگذارم دین پدرم را برگردانید و نمیتوانم سکوت کنم. لذا حضرت زهرا فرمودند: هروقتی که شما در خطر میافتادید و جنگ به جایی میرسید عمر بن عبدود میآمد یا مرهب یهودی یا لشگری که شما مثل احد و جای دیگر فرار میکردید، پدرم برادرش را جلو میانداخت و از شما دفاع میکرد. چقدر در جنگها ترسیدید و علی بن ابی طالب برای شما امنیت آورد. ندیدید او اینقدر در راه خدا تلاش کرد. شئون امامت او را کنار بگذارید، نمک نشناسی تا این حد، یک نفر چند بار مرا از مرگ نجات داده باشد، فرض کنید بگویند: این خانواده فرزندشان از دنیا رفته و عضوش را به من هدیه کرده است. من تا آخر عمر خودم را مدیون آنها میدانم.
حضرت زهرا(س) فرمود: خیلی بی انصاف هستید، اینطور پیغمبر همه کس خود، امیرالمؤمنین، عزیز و نفس خودش را جلو انداخت تا شما را نجات بدهد. الآن برای دنیا و چند روز دنیا، آیا در زهد علی طمع میبینید؟ قرار است او چیزی بدست بیاورد؟ برای امیرالمؤمنین مهم است که به عنوان حاکم یا غیر حاکم به او سلام کنند؟ چطور به خودتان اجازه رقابت با او را دادید؟ چه چیزی در خودتان دیدید و چقدر توهم شما عظیم بود که مقابل او قرار گرفتید؟ سکوت را شکست و این سکوتی که شکست آبروی خیلیها را برده است و درگیری زیاد شد. اینجا چند دستگی شد. عدهای با جریانی که پیروز میدان بودند و حکومت را گرفته بودند، یک طرف، خیلی از کسانی که قبلاً دلخوش بودند به اینکه اسلام را نابود کنیم، تازه مسلمان شده بودند، چه نفاقاً چه تظاهری، اینها هم به آن سمت رفتند و یک عدهای مثل رئیس خزرج قهر کردند و عقب نشستند، حضرت زهرا و امیرالمؤمنین در خانه تحصّن کردند و بقیه هم ماندند که چه کار کنیم؟ آن جریان پیروز چند کار کرد. ۱- دیدند ام سلّمه(س) که بسیار برای ما زحمت کشیده است، سیدالشهداء قبل از اینکه وارد کارزار شوند و سمت مکه بیایند و به کوفه بیایند، حضرت به بعضی از برادران خودش که در جنگ شرکت نکردند، حضرت اعتماد نکرد ودایع امامت را به آنها بسپارد. چون ودایع امامت، عصای حضرت موسی، اینها چیزهایی نیست که بشود به هرکس داد. ادعای امامت کند مردم باور میکنند. سیدالشهداء در بین بستگان خودش، به بعضی فرزندان امیرالمؤمنین و بعضی فرزندان امام حسن، برادران حضرت بودند، امام حسین(ع) ام سلمّه را امین دانست و فرمود: به پسرم علی بن حسین بدهید. این نشان میدهد که چقدر مورد امانت است و تعبیر سیدالشهداء به ایشان مادر جان است.
زمانی که به امیرالمؤمنین جسارت میکردند ایشان روایت خواند و دفاع کرد و سر همین دفاع یک سال حقوقش را از بیت المال قطع کردند. یعنی شما حواست را جمع کن، دفاع از امیرالمؤمنین هزینه دارد. بعضیها مدتی زندان افتادند و حصر شدند، ایشان هم شبه حصر شد و هم حقوقش را قطع کردند. ماجرایی هست که خیلی دلسوز است، همزمان با امیرالمؤمنین، حضرت زهرا و آن چند نفری که در خانه این بزرگواران بودند، سعد بن عباده رئیس خزرج که در سقیفه درگیر بود و عدهای از خزرجیان بیعت نکردند. اینها که بیعت نکردند، ما هیچ گزارشی نداریم که حکومت به سمت آنها حمله کرده باشد و تهدید کرده باشد و خانهشان را آتش زده باشد، چون میدانستند اگر بخواهند به سعد بن عباده حمله کنند، طرفدارانی بخاطر مباحث قبیله، بخاطر اینکه از یک قبیله هستیم حمله خواهند کرد و جنگ داخلی میشد، رها کرد. هیچگاه به سعد بن عباده تعرض شدید صورت نگرفت و حمله نشد اما متأسفانه چون خانه امیرالمؤمنین و حضرت زهرا میدانستند جمعیت بیست نفر تحصن کردند، در این شرایط اگر یکوقتی جمعیت زیاد میآمد، امکان درگیری و پیروزی بود. ممکن بود درگیری هم بشود اما وقتی حضرت دید جمعیت کم است و نمیشود جنگید، کار دیپلماتیک باید کرد. یعنی آدمهای آبرو دار ورود کنند و دفاع کنند. در این شرایط زهرای مرضیه شروع به تحرک کرد. با اینکه وضع مناسبی نداشتند و باردار بودند، امیرالمؤمنین فرمود: استری آماده کند میخواهم در خانه انصار بروم و یک یک بگویم: روز غدیر را فراموش کردید؟ حضرت میفرماید: زهرای مرضیه هیچوقت از من چیزی نمیخواست و اینقدر مناعت طبع داشت از پدرش رسول خدا درخواستی نداشت ولی بخاطر من رو زد و در خانه انصار رفت. ولی بخاطر امیرالمؤمنین این کار را کرد.
در نقلی حضرت میفرماید: وقتی داشتیم برمیگشتیم، امیرالمؤمنین از اینکه حضرت زهرا چنین کاری کردند و جواب درستی هم نشنیدند، در خانه رسیدیم، حضرت فرمودند: علی جان برای فردا شب یک استری آماده کن یکبار دیگر بروم و به اینها بگویم، شاید بار دوم از اینها بخواهم، درست شود. حکومت متوجه میشود تحرکات حضرت زهرا دارد زیاد میشود. همزمان کارهای رسانهای حضرت زهرا دارد زیاد میشود. در روایت معتبری که در کافی شریف هست، حضرت زهرا با وضع بارداری و عزاداری که برای پیغمبر داشتند، از شدت گریه سردرد دائمی داشتند و حالشان منقلب بود، او درک میکند که چه کسی را عالم از دست داده، داریم دوشنبه و پنجشنبه هر هفته به احد سر قبر حمزه سیدالشهداء میرفتند. الآن اگر سؤال کنند اگر قرار باشد برویم ما سر قبر حمزه سیدالشهداء مهمتر است برویم یا پیغمبر؟ پیغمبر، مسیر طولانی، باردار، حضرت پاسخ داد و این درسی برای امروز ماست. در کتاب «کفایه الاثر» خزاز قمُی آمده که یکی از نوجوانان اصحاب پیغمبر که سن زیادی ندارد، میگوید: سر قبر حمزه سیدالشهداء رفته بودم، دیدم حضرت زهرا هم آمده و بدجور گریه میکند. صبر کردم گریه حضرت تمام شود، عرض کردم: شما سیده نساء العالمین هستی. بند دلم پاره شد، چرا اینطور گریه میکنید؟ حضرت فرمودند: «لفقد النبی و ظلم الوصی» پدرم را از دست دادم و حق وصی را خوردند و به او ظلم شده است. جوان گفت: علی بن ابی طالب مثل شما اینقدر تحرک ندارد. شما اینقدر شور و حرارت دارید. حضرت فرمود: از پدرم شنیدم که «مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْکَعْبَهِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِی» پدرم فرمود، من اینجا جلو نیفتادم، من اینجا دورش میگردم. تا وقتی من هستم نباید او بیاید بروز پیدا کند و من باید از او دفاع کنم. من و دیگرانی که کوچکتر هستند، بعد فرمود: من گریه میکنم برای اینکه ثمرات دین پدرم از بین میرود و برکات آسمان و زمین به مردم میرسید اگر با امیرالمؤمنین بیعت میکردند. دو نفر با هم اختلاف نمیکردند، چرا سر قبر حمزه سیدالشهداء، این همه راه رفتند؟ این کار دیپلماتیک لازم دارد. وقتی حضرت بیست سی نفر را بیشتر ندارد، نمیتواند بجنگد. آبروداران باید آبرو خرج کنند. مردی که میتوانست آبرو خرج کند نبود که زهرای مرضیه سپر شد. چرا سر قبر حمزه سیدالشهداء، یعنی اگر حمزه بود این اتفاق نمیافتاد. کتابی را معرفی کردید به نام «مردی که اگر بود» در مورد جناب جعفر و علت اینکه آن برادر ما اسم این کتاب را گذاشته «مردی که اگر بود» چیست؟ چون در روایت از امیرالمؤمنین داریم که «وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ حَمْزَهُ أَوْ أَخِی جَعْفَرٌ، مَا بَایَعْتُ کُرْهاً» اگر حمزه یا جعفر بودند من اینطور مضطر و غریب نمیشدم.
داریم وقتی به خانه امیرالمؤمنین حمله کردند، حضرت فرمود: «وا حمزتا وا جعفرا» حضرت زهرا سر قبر حمزه سیدالشهداء میروند که جای خالی حمزه را پر کنید. درسش برای امروز ما این است که رفتن سر قبر شهداء برای ما درس دارد. نگاه میکنیم یک روز یک عدهای سینه سپر کردند و از اسلام دفاع کردند و راست گفتند شهادتین گفتند. چون شهادتین بگویند و در کاخ بنشینند هنر نیست. راست گفتند و پا روی مین گذاشتند. حضرت حمزه سیدالشهداء در احد بدنش تکه پاره شد. برای اینکه یک روزی جا را پر کند. حمزه و جعفر، ممکن است عزیزان بگویند: عمار کجا بود؟ ابوذر کجا بود؟ ابوذر عرب بادیه نشین است و عند الله خیلی جایگاه دارد ولی جایگاه اجتماعی ندارد. چون طرف مقابل قبیله گرا هستند. باید با منطق آنها بخواند. جناب عمار از اعراب ریشهدار و مهم نیست، اگر کسی به من بگوید: بهترین مردان، من میگویم: همین بزرگواران، ولی اینها یا جناب سلمان فارسی، یک عرب نیست و نمیتواند در این محاسبات دیپلماتیک دفاع کند. لذا وقتی به امام باقر گفتند: چرا امیرالمؤمنین تنها شد؟ حضرت فرمود: برای اینکه جعفر و حمزه شهید شده بودند. بنی هاشم همین دو نفر بودند؟ نه، عقیل و عباس آنقدر مرد نبودند که بتوانند این جایگاه را پر کنند. آن کسی که این وسط بیاید دفاع کند هرکسی نبود. زبیر که پسرعمه پیغمبر است از معدود افرادی است که اینجا خودش را برای امیرالمؤمنین خرج کرد و در آن جایگاهی که شما نیرو زیاد نداری، باید آدمهایی بیایند که وجیه باشند و مردم قبول داشته باشند و بتوانند این وسط جلوی دعوا را بگیرند.
بعد از این واقعه حکومت ترسید و دید حضرت زهرا شبانه در خانهها هست، وقتی سر قبر حمزه سیدالشهداء میرود تحریک میکند. اینکه بلند بلند گریه میکند و وقتی سؤال میکنند، میفرماید: «لظلم الوصی» این درگیری ایجاد میکند. آبرودارترین زن عالم بعد از خانم انبیاء میفرماید: به وصی ظلم شده است. بعد از این درگیریها یک اتفاقی افتاد، اینکه کارگران حضرت زهرا(س) را از فدک که یک باغی بود که پیغمبر اکرم به عنوان فیع بدست آورده بود، یعنی جنگ صورت نگرفته بود. در جنگ هرچه بدست بیاید غنیمت است ولی اگر جنگ نشود و یک عده خیانت کنند، اینها لشگر بیاورند و آنها بترسند و بروند، اینکه بدست میآید فیع است، جنگی صورت نگرفته است. این دست پیغمبر قرار میگیرد و پیغمبر در مسیری که خداوند در سوره حشر و جاهای دیگر مطرح کرده، مصرف میشود و یکی هم سهم ذوی القربی پیغمبر است. پیغمبر اکرم فدک را به حضرت زهرا بخشید و فدک یک باغ مفصلی بود و چشمههای جوشان و نخل فراوان داشت. وقتی حضرت زهرا شنید که کارگرهایش را از فدک بیرون کردند و اینجا آمدند در مسجد خطبه خواندند. حکومت یکجایی ترسید که مثل اینکه اگر ساکت باشیم حضرت زهرا حقانیت امیرالمؤمنین را به همه عالم میرساند. وقتی دیدن حضرت میآیند که زنان انصار تسلیت بگویند، حضرت میفرماید: من از مردان شما راضی نیستم. حق علی بن ابی طالب چه شد؟ به عیادت حضرت نمیآمدند، چون میگفتند: ممکن است حرفی بزنید و تحریک کنید و مردم گریه کنند. خیلی از مؤمنین حضرت زهرا را دوست دارند و محبوبهی رسول خداست. در این شرایط حضرت خطبه خواندند. این شرایط که پیش آمد حکومت به این تصمیم رسید که باید کار را یکسره کرد. اینطور نمیشود تحمل کنیم و مردم بالاخره برمیگردند. لذا هجوم صورت گرفت و بحث طولانی است.
شریعتی: بهاء و هزینهای که اهلبیت برای ما کردند، برای هدایت ما و امتحانات و ابتلائاتی که تحمل کردند، حق بزرگی بر گردن ما دارند. قصه حضرت زهرا و ماجرای بعد از رحلت نبی مکرم اسلام و واقعه کربلا، انشاءالله داغ دل ما با ظهور حضرت مهدی(عج) تسکین و آرامش پیدا کند. امروز صفحه ۱۵۷ قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد و این هفته در مورد اهلبیت امام حسین(ع) صحبت خواهیم کرد و هرروز به یک شخصیت نورانی اشاره خواهیم کرد. امروز در مورد جناب علی اکبر(ع) صحبت خواهیم کرد.
«وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ «۵۲» هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ «۵۳» إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ «۵۴» ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ «۵۵» وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ «۵۶» وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»
ترجمه آیات: و حال آنکه در حقیقت ما برایشان کتابى آوردیم که آن را بر اساس علم (آگاهانه)، تفصیل دادیم تا هدایت و رحمتى براى اهل ایمان باشد. آیا (کافران) جز تأویل کتاب (تحقّق تهدیدهاى قرآن)، انتظار دیگرى دارند؟ روزى که تأویل کتاب (و نشانههاى حسابرسى) فرارسد، کسانى که آن (روز قیامت) را از پیش (در دنیا) فراموش کرده بودند، خواهند گفت: همانا رسولان پروردگارمان حقّ را آوردند (ولى ما نپذیرفتیم)، آیا براى ما شفعیانى هست تا شفاعتمان کنند یا (ممکن است) ما به دنیا بازگردانده شویم تا کارى جز آنچه مىکردیم انجام دهیم؟ (این حسرتها بىفایده است،) قطعاً آنان سرمایه خود را باخته و آنچه به دروغ مىساختند (و بتها را شفیعان خود مىپنداشتند)، از کف دادند. همانا پروردگار شما خداوندى است که در شش روز (و دوران) آسمانها و زمین را آفرید و سپس بر عرش (جایگاه قدرت و تدبیر جهان) مستولى شد. او روز را به وسیلهى شب که به سرعت آن را دنبال مىکند، مىپوشاند و خورشید و ماه وستارگان را (آفرید) که تسلیم فرمان اویند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر تنها از آنِ اوست! خجسته و مبارک است خداوندى که پروردگار جهانیان است. پروردگارتان را با تضرّع و پنهانى بخوانید، قطعاً او تجاوزگران را دوست ندارد. پس از اصلاح زمین، در آن دست به فساد نزنید و خداوند را با بیم و امید بخوانید، قطعاً رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است. و اوست که بادها را پیشاپیشِ (باران) رحمتش به بشارت مىفرستد، تا آنکه (باد) ابرهاى سنگین (پر آب) را به آسانى حمل کند (و آن را) به سرزمین مرده روانه کنیم، پس به این وسیله، آب (باران) نازل کردیم و به واسطهى آن هرگونه میوهاى را (از زمین) رویاندیم و برآوردیم. مردگان را نیز این گونه (از زمین) بیرون خواهیم آورد، باشد که شما (با دیدن حیات زمین پس از مرگ) متذکّر شوید.
شریعتی: چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را به روح بلند سیدالشهداء و اهلبیت گرانقدرشان هدیه کنیم که انشاءالله یک ثواب و بهرهای هم خودمان از تلاوت این آیات ببریم. امروز میخواهیم در مورد حضرت علی اکبر صحبت کنیم.
حاج آقای کاشانی: جناب علی اکبر(ع) یک ویژگی دارند که تا ابد تمام ما شیعیان خاکسار ایشان هستیم و اینکه اگر ایشان نبودند، حضرت زین العابدین به شهادت میرسید و ایشان با جانبازی جان امام سجاد را نجات دادند همانطور که زینب کبری(س) چند بار جان امام سجاد را نجات دادند و این دو بزرگوار حضرت زینب(س) و حضرت علی اکبر به تمام عالمیان تا قیامت حق دارند. تحلیل روایاتی که در این زمینه هست، مهم است. وقتی علی اکبر میخواهد به میدان برود، سیدالشهداء یک کار عجیبی میکند. وقتی ما میخواهیم بدانیم چه بزرگواری امام بعد از چه بزرگواری هست، چند جور میتوانیم این را بفهمیم. یکی این است که این بزرگوار شبیه به پیغمبر باشد. یعنی شباهت به رسول خدا اینقدر مهم است که نشان میدهد کسی اهلیت امامت دارد. یادتان هست وقتی در مورد جابربن عبدالله انصاری و امام باقر صحبت میکردیم گفتیم که وقتی جابر آمد و امام باقر را دید خیلی بهت زده شد، گفت: چقدر شما شبیه پیغمبر هستی! تازه حضرت باقر آنجا خردسال بودند. یا در روایات داریم که امام زمان(ع) شبیه پیغمبر است. این عبارت شبیه در کتب کلامی شیعه وقتی یک نفر شباهت همه جانبه داشته باشد، میگویند: او اهلیت امامت دارد. چرا؟ چون از همه جهت شبیه خاتم الانبیاء است. این عبارتی که سیدالشهداء بعداً در کربلا به کار بردند، ذهن مردم را به سمتی میبرد. همیشه تعجب میکردم چرا وقتی حضرت علی اکبر را به میدان میفرستند، یک کاری کردند که معمولاً فرماندهان نظامی انجام نمیدهند و هیچ فرمانده نظامی وقتی میخواهد نیروی برجسته خود را به خط بفرستد، او را معرفی نمیکند. چرا؟ چون دشمن تحریک میشود و حواسش را جمع میکند و با خشونت بیشتری حمله میکند.
من نگاه کردم و دیدم حضرت سیدالساجدین به مصلحت مدت محدود و چند وقت کوتاهی بیمار شدند و در خیمه هستند. اینها وقتی برمیگردند و غارت خیام میشود بعد از عصر عاشورا، آدمهایی نیستند که خودشان را کنترل کنند. در روایات تاریخی هست که حتی بعضی از دختربچهها را با شمشیر کشتند. یعنی اهل اینکه از هیچ موضوعی بگذرند، نبودند. اگر احساس میکردند وصی حضرت سیدالشهداء امام سجاد در خیمه هست، لحظهای درنگ نمیکردند. بعد هم وقتی وارد کوفه میشوند تا شام، سیدالساجدین تقریباً تا شام ساکت است. برای اینکه آنجا حضرت میخواهد قرائت کند بیانیهی این عملیات سیدالشهداء و ثانیاً باید برای امامت حفظ شود. چه شد اینجا؟ سیدالشهداء(ع) ویژگیهای علی اکبر(ع) که حقیقی و درست بود را اظهار کردند و مخفی نکردند تا مردم ایشان را بشناسند، وقتی ایشان را شناختند، گفتند: قاعدتاً او بعد از سیدالشهداء امام است و وصی سیدالشهداء است. لذا حضرت سیدالشهداء آنجا حالت عجیبی دارند. وقتی حضرت علی اکبر به میدان میرود محاسن مبارکش را به دست میگیرد و سر مبارکش را رو به آسمان میگیرد، در عرب اگر پیرمردی یا بزرگی محاسنش را به دست بگیرد و رو به آسمان کند، علامت اضطرار است. در حالی که علی اکبر(ع) اولین شهید اهلبیت است. چرا اینقدر مضطر است؟ بیان میکند: خدایا تو شاهد باش که کسی را به سمت میدان فرستادم که اشبه الناس، اگر حضرت روی همین اشبه الناس میایستاد، ممکن بود بگویند: چهرهاش شبیه پیغمبر است. حضرت فرمود: «اشبه الناس خلقاً و خُلقاً و منطقاً» ممکن است دیگران بگویند: پس عصمت دارد. منطقش شبیهترین به پیغمبر است، پیغمبر «ما ینطق عن الهوی» است. اخلاقش شبیه پیغمبر است «انک لعلی خُلقٍ عظیم» پس او حتماً جانشین پدر و پسر بزرگ است و بعد حضرت آیهی «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى» خدا برگزید ابراهیم و انبیای مختلف را به نبوت و امامت، وقتی حضرت سیدالشهداء آیهی اصطفی را خواند، مردم گفتند: یک غدیر دوم رخ داد بعد از غدیر اول که پیغمبر بود و امیرالمؤمنین، سیدالشهداء جانشین مشخص کرد. پس دشمن چه شد؟ دشمن در جنگ با حضرت علی اکبر شدت عمل به خرج داد. در ذهنشان این بود که پس آن نفر اصلی را کشتیم، لذا بعد از اینکه علی اکبر به میدان رفت و بعد از مدتی گذشت، برگشت و عرض کرد: این زره دارد مرا اذیت میکند چون بار سنگینی روی دوشم گذاشتی. مرا در هیبت یک امام میبینند. در هیبت اشبه الناسی میبینند. اینها درست بود و سیدالشهداء مبالغه نفرمود ولی آنجا جهت اینکه این را افشاء کرد، چه بود؟ وقتی حضرت رفت با یک وضعی با حضرت برخورد کردند و حضرت به شهادت رسید. سیدالشهداء وقتی بالای سر ایشان رفت، شروع به هلهله کردند، چرا صبر کردند؟ گفتند: بگذارید بالای سر جانشین خود آب شود.
در کوفه وقتی عبیدالله زیاد ملعون گفت: این کیست؟ چطور یک مرد هنوز زنده است؟ گفتند: اسمت چیست؟ حضرت فرمود: علی، بلافاصله گفت: علی را خدا در کربلا کشت. عبیدالله میگفت: علی را کشتند. حضرت سجاد فرمود: برادری داشتم به اسم علی بن الحسین که در راه خدا شهید شد، سیدالشهداء کاری کرد که ذهنها به صورت ظاهری هم، علی اکبری اینطور بدن مبارکش را به تیغ دشمن سپرد و جنگید برای اینکه ذهنها را از حضرت سجاد دور کند. امام سجاد در زیارت علی اکبر که در کامل الزیاره هست، دو تعبیر عجیب دارند، یکی اینکه میفرماید: مثل برادر شیرخوار کربلا، خون تو را به آسمان پاشید و این علامت طهارت است و دوم اینکه پدر تو بعد از علی اکبر خیلی داغ دید ولی تا وقتی داشت از دنیا میرفت سراپای وجودش از غم تو میسوخت، چون در این جریان به شدت شهادت علی اکبر سیدالشهداء کمک کرده بود برای حفظ جان امام سجاد، شاعر خیلی خوب گفت: خیلی حسین زحمت ما را کشیده است!! یعنی برای هدایت ما سرمایهگذاری کرد و یک فرزندش را اینطور به دست تیغ سپرد برای اینکه امام هدایت برای ما باقی بماند.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای کاشانی: خدایا به سوز دل سیدالشهداء در لحظهی شهادت علی اکبر فرج امام زمان ما را برسان. ما را از یاران و شیعیان و شهدای راهش قرار بده. توفیق دیدار آن بزرگوار را نصیب ما بگردان.
شریعتی: به آقا عرض میکنیم: حسین نصر من الله را نوشت به خونش، به شرط آنکه و فتحٌ قریب را تو بخوانی!
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید