روز شنبه مورخ ۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۸ حجت الاسلام کاشانی در برنامه زنده تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ جریانات و حوادث» با محوریت «خطبه فدکیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها» در این جلسه به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
لاله در این بوستان خونین کفن افتاده است *** حسن یوسف گوشهای بی پیرُهن افتاده است
هر گلی در این چمن سرمست میروید ز خاک *** بسکه در این باغ جام از دست من افتاده است
از کجا میآیی این بوی بهشتی کین چنین *** لرزه بر اندام آهوی خُتن افتاده است
نامهای در دست دارد از هزاران آشنا *** این گل قاصد اگر دور از وطن افتاده است
بس که تاریک است این صحرا و دلها داغدار *** هر گلی امشب به فکر سوختن افتاده است
ای نسیم آهسته پا بگذار، چون هر گوشهای *** نسترن افتاده است و یاسمن افتاده است
سر جدا، پیکر جدا، این سرنوشت لالههاست *** این عقیق تر ببین دور از یمن افتاده است
«صلی الله علیک یا أباعبدالله» سلام میکنم به بینندهها و شنوندههای خوب و گرانقدرمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. عزاداریهای شما قبول باشد. انشاءالله خداوند در دنیا و آخرت دست ما را از دامن امام حسین کوتاه نکند و زیارتش را در دنیا و شفاعتش را در آخرت نصیب فرد فرد ما بکند. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان رادیو قرآن سلام میکنم. شهادت بسیار با عظمت از جهت مصیبت را تسلیت میگویم، انشاءالله عزاداریهای همه به درگاه حضرت حق قبول باشد و صدیقه طاهره(س) روز قیامت دستگیر ما باشد.
شریعتی: یک خدا قوت به شما و روحانیون عزیزی که در عرصهی دین قدم برمیدارند، میگویم. انشاءالله همه مأجور باشند. بحث ما با حاج آقای کاشانی وقایع و حوادث بعد از رحلت نبی مکرم اسلام بود و نکاتی که شنیدیم و به نقاط حساس آن برهه تاریخی رسیدیم. خدمت شما هستیم و بحث شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: جلسه گذشته عرض کردیم که امیرالمؤمنین وقتی مشغول تجهیز بدن مبارک رسول خدا بودند، برای اینکه این قرآنی که نوشته شده بود، منظم و منضبط شبیه صحافی امروز منتهی نه در یک کتاب، بخشی روی چوب، بخشی روی استخوان نوشته شده بود، بخشی روی پارچه چرم و پوست آهو نوشته شده بود. معلوم میشد که اولین سورهای که باید در قرآن قرار بگیرد کدام است. حاشیههایی که از رسول خدا در توضیح آیات بود و کنار آیات نوشته شده بود. ناگهان اخباری آمد که عرض کردیم، بعد از آن صدیقه طاهره (س) به عنوان اینکه فرمودند: «مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْکَعْبَهِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِی» امام باید بایستد و دیگران به دور او بگردند و بقیه ولایتمداریشان را اثبات کنند، خدمات و اقداماتشان را بیان کردیم و به خطبهی فدکیه رسیدیم. حضرت وقتی خواستند وارد خطبهی فدکیه شوند، از تمام قدرتشان برای اینکه حقانیت امیرالمؤمنین را اثبات کنند و اینکه بفرمایند، دیگران به خطا میروند استفاده کردند.
مثلاً فضای حکومت دینی رسول خدا و بعد از ایشان یک حکومت دینی و مقدس است. حکومتهای مقدس یا انبیای الهی، اینها چند اتهام را باید از خود دائماً دفع کنند. قرآن کریم چند بار به رسول خدا و انبیای قبلی نسبت میدهد که اینطور میگفتند، یا ای رسول ما اینطور بگو که من هیچ اجری از شما نمیخواهم. چون اگر رسول خدا(ص) متهم میشد به اینکه این حرفها را میزنند برای اینکه باغی گیرشان بیاید، دیگر آن رسالت و شرایطی که مردم برای پیغمبر میمردند، رنگ میباخت. همین شرایط برای حکومت بعد از رسول خدا هم هست و صدیقه طاهره این ماجرای فدکیه را از دو جهت دنبال کردند. یکی اینکه میخواستند به کسانی که بعد از رسول خدا آمدند، اتهام بزنند که شما از جهت مالی پاک دستی ندارید. وقتی به دختر پیغمبر و اموال او دست درازی میشود، وای به حال دیگران. شما میبینید بعد از این یکی از مسئولین حکومت کشته شد بخاطر مسائل مالی، جرقه اینجا خورد که حضرت میخواهد بفرماید: من که دختر پیغمبر هستم، اموال ما در امنیت نیست. لذا این خطبه را که شروع کردند، چند ملاک برای بحث داشتند. اولاً وارد شدند این مردمی که بر خلاف وجدان و داراییهای علمی و دیدههایشان از رسول خدا و داشتههایشان از پیغمبر، بارها شنیده بودند اطاعت از امیرالمؤمنین اطاعت از خداست، نافرمانی از امیرالمؤمنین نافرمانی از خداست. جنگ با امیرالمؤمنین جنگ با خداست. لذا علامه حلی میفرماید: از نظر من کسانی که با امیرالمؤمنین جنگیدند، کافر هستند. چون پیامبر میفرماید: «حربُکَ حربی» شیعه و سنی هم با مضمونهای شبیه این دارند. «سلمٌ لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم» ای علی من میجنگم با کسی که با تو بجنگد و در جنگ هستم. پیغمبر اکرم با مؤمنین نمیجنگد. اینها شنیده بودند و میدانستند.
ممکن است بعضی بگویند: چرا در این دوران شلوغ، حضرت زهرا(س) چیزی را یادداشت نمیکردند. این برای کسی است که خبر ندارد. شما یک جایی بروید کسی چیزی نمیداند، میگویید: آقا این آیه را ببینید، روایت را از رسول خدا ببینید، سندش معتبر است. ولی وقتی مردم هفتاد روز پیش این ماجرا را دیدند، اتفاقاً برای اینکه برای مردم ما عجیب نیاید که چطور مردم بعد از هفتاد روز یک تغییری کردند و بازگشت به عقب کردند، سلسله وار عرض کردیم و بعد هم خواهیم گفت که چه شد مردم وجدانشان آنها را به سمت حق نبرد. حضرت زهرا(س) نگفتند: غدیر در مورد چه کسی بود چون همه بلد بودند. فرض کنید در یک حکومتی که حکومت دموکراتیک هست، یک نفر کودتا کند. کودتا که کند به انتخابات و رأی مردم کار ندارد. هیچکس نمیگوید: باید انتخابات شود که حکومت و حاکم معلوم شود. میگوییم: کودتا شده و مسئول قبلی حکومت کشته شده و فعلاً زور دست ماست، اینجا به این آدم نمیگویند: آراء مردم چه میشود؟ فعلاً او غالب است. در کودتا که منطق حاکم نیست. منطق در انتخابات میتواند حاکم باشد. در جایی که رضایت مردم هست. بعضی میگویند: چطور امیرالمؤمنین و حضرت زهرا زیاد به این موضوع نپرداختند. اولاً اینکه همه خبر داشتند، ثانیاً آنجا حرف زدن فایده ندارد. آدم حرف به کسی میزند که نمیداند و میخواهیم بداند. اینجا باید کاری میکردند که وجدانها بیدار شود. منطق آنجا جاری نبود. یک عده بعد از پیغمبر که نبوت را سلطنت میدیدند، نمیخواستند سلطنت دوباره به خاندان بنی هاشم برسد. لذا اینها منطقشان این بود که در هر صورت علی بن ابی طالب نباید به حکومت برسد. اینها مشکل علمی نداشتند که حضرت بخواهد به اینها روایت یاد بدهد. میدانستند، بنا بر عمل کردن نبود. لذا حضرت زهرا(س) اینجا اول در مورد توحید، نبوت، فلسفهی احکام، که رسول خدا اسلامی را آورد، با توحید و نبوت و فلسفه احکام شروع شد. جنین اسلام هنوز آماده اینکه از مادر جدا شود، نشده، شما سقطش میکنید. میوه اسلام آماده رسیدن نشده میخواهید آن را کال بچینید. تمام زحمات ۲۳ سال نابود میشود. لذا شور و هیجان حضرت، فرمود: یک مسیری را میدیدم با مسیری که پدرم ایجاد کرده بود که این قطع میشود. چرا؟ برای اینکه درست است بسته دین به صورت کامل آمده ولی هنوز کامل پیاده نشده و بسیاری از مسائل را هنوز کسی نمیداند. لذا حضرت زهرا باز از آن توحید و نبوت و فلسفهی احکام شروع کردند و بعد کم کم مسأله را سمت نفاق بردند که شما از قبل برنامهریزی کردید. بعد پیغمبر برای امیرالمؤمنین فضایی ایجاد کرد که هرجا شما در سختی بودید، او را جلو آورد و بعد یک جمله سنگین فرمودند. ما به عنوان گزارشکر تاریخی از این میگذریم وگرنه محل ساعتها بحث است.
حضرت فرمود: اگر بنا باشد برای اینکه بخواهید به آوردههای اسلام حمله کنید، در برابر خنجرها و نیزههای شما سینه سپر میکنم و از امیرالمؤمنین گفتند و اینجا محاجههایی صورت گرفت، اتهامات بدی به حضرت زهرا زده شد. مثل اینکه شما گویی دنبال اموالی هستید. در حالی که فخر رازی خودش نتوانست این سؤال را حل کند. میگوید: یک روز یک شیعه سؤالی از من پرسید که نتوانستم حل کنم. مسأله فدک به صورت خلاصه این بود که حضرت زهرا میفرمود: این فدک، این زمینی که در آن درختان فراوان و چشمههای جوشان هست، این را پدرم به من بخشیده است. اسنادی هم دارد. طرف مقابل گفت: نه، اینطور نیست. شما شاهد بیاورید. شاهد آوردند، همین شاهد خواستن خودش بی ادبی به محضر حضرت زهراست که معصومه و مطهره است. از عایشه نقل شده که بعد از پیغمبر من راستگوتر از فاطمه زهرا ندیدم. این واضح است و نیاز نیست که عایشه بخواهد بیان کند. بعد از اینکه شهود خواستند، امیرالمؤمنین آمد، حضرت زهرا فرمود: شهود را قبول نکردید؟ این زمین برای پدرم بود. بعد از پدرم به من ارث میرسد و حضرت کوتاه نیامد. اینها میگفتند: از پیغمبر ارثی نمیرسد. مسئول حکومت گفت: از پیغمبر شنیدم که فرمود: ما پیغمبرها ارثی نمیگذاریم. حضرت زهرا (س) اینجا یک جملهای دارند، اینجاست که فخر رازی میگوید: شیعه از من سؤال کرد و من ماندم! اگر به آقای شریعتی قرار است میراثی از پدربزرگش برسد، همه هم میدانند. فرض کنید به دلیلی قرار است آن ارث به شما نرسد. برای اینکه بین دیگران شما و خانواده شما دعوایتان نشوید، عاقل چه میکند؟ شما را صدا میزند و میگوید: قرار بود این به شما برسد، ولی نه قرار نیست، یکوقت با هم دعوا نکنید. پیغمبر اکرم هم که ناگهان از دنیا نرفتند، به مرور، مسموم هم شدند طول کشید تا از دنیا رفتند. یک جمله کافی بود دخترشان را صدا بزنند و بگویند: اگر این ادعا راست بود، این فدک که دست من است به شما ارث نمیرسد. این از اموال حکومت است. آیا حضرت زهرا(س) کسی بود که به این جمله پدر عمل نمیکردند؟ ابداً. اگر امیرالمؤمنین یک جمله از پدر میشنیدند که این فدک در صورت ارثیه بودن، بخشیده شده بود، به فرض که ارثیه بود. علی جان این باغ به شما نخواهد رسید، چون از طرف من به شما ارثی نخواهد رسید. آیا امیرالمؤمنین مخالفت میکرد؟ ابداً… اگر بگوییم این را پیغمبر به شخص دیگری گفته و به وارث اصلی نگفته، نگفتن یک جملهی پیغمبر اکرم چه حکمتی درونش بود. ثانیاً فخررازی میگوید: این چه جنگی در جهان اسلام درست کرد. چقدر اختلاف درست کرد و سر منشاء همه اختلافات شد. در یک حکومت نوپایی که از یک طرف با ایران و از یک طرف با رُم و مرتدین درگیر است. از یک طرف با منافقین درگیر است. آنوقت دختر رسول خدا، مهمترین شخص عالم وجود بیاید و مشروعیت این حکومت را خط بکشد. انگشت اتهام معاذ الله به رسول خدا برنمیگردد که آقاجان اگر قرار بود به ایشان نرسد، یک جمله میفرمودید. تکلیف را روشن میکردید. چرا به شخصی گفتید؟ وقتی شما به شخصی گفتید و وقتی آن بنده خدا گفت: به پیغمبرها ارث نمیرسد، حضرت زهرا آیاتی از قرآن خواند که انبیاء ارث میگذاشتند، قبول نکرد و قهر کرد.
یکوقت شما برای من حدیث میخوانید، میگویم: خوب، بله چشم. یکوقت میگویم: میروم بررسی میکنم ببینم درست هست یا نه. اما با شما قهر نمیکنم. وقتی با شما قهر میکنم که بخواهم به شما نسبت دروغ بدهم. وگرنه اگر شما برای من حدیثی از پیغمبر بخوانید، من با شما قهر میکنم؟ مگر اینکه شما را متهم به دروغ گویی کنم. جریانی که پیروز شد و به حکومت رسید و میخواهد ارائه کند، چند چالش اصلی دارد. ۱- اصلاً هبه بودن را قبول نداریم. ارث هم به پیغمبر نمیرسد چون پیغمبر به من گفته است. سؤال میکنیم چرا پیغمبر به حضرت زهرا نفرمودند و ایشان قطعاً دنبال این نبود که بخواهد نسبت به اموال مردم دست درازی کند. معاذ الله! امیرالمؤمنین اینهایی که هزاران چاه و هکتارها زمین در راه خدا وقف کردند، چشمشان دنبال اموال مردم بود. دشمنان امیرالمؤمنین هم چنین نسبتی به حضرت ندادند و معاویه هم چنین نسبتی به امیرالمؤمنین نداده است. رسول خدا یک کلام میفرمود: علی جان، فاطمه جان، این برای شما نیست. روی این زمین حساب نکنید و در واقع این زلزله به جان حکومت بعد از پیغمبر نیافتد که فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین که مهمترین مسلمین هستند، از جهت کیفیت ایمان، نیت و اخلاصشان، آیهی تطهیر و مباهله و صدها فضیلت، بیایند در این شرایط بحرانی بعد از پیغمبر خط روی مشروعیت حکومت بکشند و پیغمبر اکرم هم ناگهان از دنیا نرفته، یعنی علم و عصمت رسول خدا را هم نخواهم در تحلیل بیاورم، میگویم: ظاهر امر این است که رسول خدا مسموم شدند، طول کشید تا از دنیا رفتند، چرا یک جمله نگفتند؟ لزومی نداشت در جمع بگویند، خصوصی در خانه میگفتند: علی جان، فاطمه جان این به شما نخواهد رسید، تمام میشد. در منابع شیعه و سنی نقل شد که حضرت قهر کرد و جواب سلام اینها را هم نمیداد تا از دنیا رفت. این یعنی چه؟ یعنی دروغگو میدانست کسی که ادعای این روایت را کرده که بعد از پیغمبر به شما ارث نمیرسد.
شریعتی: نفس بیان اینکه حضرت زهرا فرمودند و نکتهای که اشاره کردید، بزرگترین بی احترامی به ساحت ایشان بود.
حاج آقای کاشانی: یک تحلیلی شیعیان از مسأله دارند و یک تحلیلی دیگران، دیگران حکمت رسول خدا را نابود کردند. چرا یک جمله رسول خدا نفرمود. از آن طرف حضرت زهرا(س) که قرآن فرمود: از دهان فرزندش لقمه را گرفت و به کافر حربی و زنجیر به گردن که تا نیم ساعت پیش با اسلام جنگید، غذا داد. اینها زاهدترین فرد امت، عابدترین فرد امت بودند. چرا باید سر یک تکه زمین کار به جایی برسد که طرف مقابل را دروغگو معرفی کنند؟ کسی که به اموال دست درازی میکند و بعد یک درگیری رخ بدهد.
شریعتی: چرا حکومت میخواست این هزینه را بپردازد؟
حاج آقای کاشانی: حکومت دید با تحرکات حضرت زهرا که شدت گرفت کم کم ممکن است فضای افکار عمومی را برگرداند. در این فضا اینها دیدند اگر دست روی دست بگذارند، حضرت زهرا کاری میکند که مطالبهی افکار عمومی این است که برگردانید. دیدند یکی از اقدامات این است که رگ حیات اقتصادی اینها را کمرنگ کنند برای اینکه اینها نتوانند، وقتی کسی با حکومت در میافتاد، نصف حقوق ام سلمه را از بیت المال قطع کردند. در واقع یک جنگ اقتصادی درست کرد که اهلبیت عقب نشینی کنند. اهلبیت را یک جور تهدید کند. ولی وقتی دیدند واکنش حضرت زهرا شدیدتر شد، متأسفانه قضیه منجر شد به در خانه حضرت بریزند و آن هجوم تلخ که نمیتوان بیان کرد. اینجا یک فاجعه عظیمی رخ داد. بعد از این فاجعه عظیم حضرت زهرا(س) از تحرک افتادند و زمانش دقیق روشن نیست. لحظات شهادت حضرت محسن(س) و کم کم خانهنشینی حضرت زهرا و بستری شدن، ۷۵ روز یا ۹۵ روز بعد از شهادت پیغمبر، حضرت زهرا به شهادت رسید. با این حال در کتاب علل الشرایع هست مسئولین حکومت با اینکه کسی به عیادت حضرت نمیرفت، بعد از کش و قوسهای فراوان وقتی سمت راست حضرت نشستند، با اینکه حضرتوضع جسمی ناگوار داشتند، صورتش را برگرداند، حتی در حد اینکه رو به سمت آنها بکند، اجازه نداد. اینها برای اینکه مقابل حضرت بنشینند، از اینجا بلند شدند و رفتند آن طرف نشستند و باز حضرت روی خود را برگرداند و بار سوم دید توان ندارد. به خادم خود فرمود: صورتم را برگردانید یعنی من حتی نمیخواهم با اینها روبرو شوم. یعنی تا آخرنی لحظات عمر شریفش از امیرالمؤمنین دفاع کرد، آنها هم هرچه تلاش کردند یک جوری این قضیه را با آشتی کنان خاتمه بدهند، حضرت اجازه نداد، شیعه و سنی نوشتند: ایشان با اینها قهر کرد و دیگر صحبت کرد تا از دنیا رفت. وقتی از دنیا رفت او را شبانه دفن کردند تا مسئولین حکومت نیایند.
وقتی در یک جامعه اسلامی یک شخصیت برجسته از دنیا میرود، حاکم مسئول نماز بر اوست برای تجلیل از او، هم حرمت حاکم، هم تجلیل از او، همسر مکرمه مرحوم امام وقتی از دنیا رفت، رهبر انقلاب بر ایشان نماز خواند. یا مرحوم آیت الله حاج آق مجتبی تهرانی به عنوان یک عالم برجسته که در تهران ساکن است وقتی از دنیا رفت، یا مرحوم آیت الله خوشوقت به عنوان یک عالم برجسته، شخصیتهای برجسته را حاکم نماز میخواند. حاکمی که همه شئون دینی را دارد و مرجعیت دارد. ولی چند بار در تاریخ این اتفاق نیفتاده است. مثلاً وقتی ابن مسعود زمان خلیفه سوم از دنیا رفت با کتکهای خلیفه سوم، او را مخفیانه دفن کردند و عمار به او نماز خواند و این باعث شد خلیفه سوم خیلی عمار را کتک زد. اینجا هم حضرت فرمود: من باید شبانه دفن شوم و افراد نیایند. در امتداد همان که ما از این حق کوتاه نمیآییم چون حق ما نیست. یک چیز را اهلبیت کوتاه نمیآیند آن هم نقطهای است که بین حق و باطل اینقدر نزدیکی زیاد میشود و قابل تشخیص نمیشود، اینجا به هیچ وجه کوتاه نمیآیند که دیگران از هدایت نیافتند. مثل اینکه سیدالشهداء مثل سایر ائمه ما تقیهای بیعت نکردند و با یزید دیگر بیعت نکردند. حق ما نیست یعنی این چیز شخصی نیست مثل لقمه که از دهان حسنم بگیرم و به کافر حربی بدهم، اینجا هدایت امت باشد آن هم دینی که دین خاتم هست، نباید حق و باطل گم شود.
عباس عموی پیغمبر یا تحریک شده بود یا شستشوی مغزی شده بود یا نظرش این بود، یک روز آمد عیادت حضرت زهرا، محرم حضرت زهرا بود، در أمالی شیخ طوسی است، خواست وارد شود، پیغام دادند وضعشان وخیم است و شرایط عیادت نیست. ایشان یک پیغامی دادند که به پسرعموی من سلام برسانید و بگویید: این دعوایی که در امت رخ داده، میمیدانم که فاطمه زنده نخواهد ماند. بعد از اینکه یک مجلس باشکوه و ختمی بگیرید که همه شرکت کنند و در نماز بر فاطمه شرکت کنند و یک آشتی کنان رخ بدهد. وقتی یک جریان سیاسی به جامعه ظلم میکند، ناحق عمل میکند، دیکتاتوری میکند، بعد که نوبت حساب پس دادن میشود، میشود آشتی ملی. یکوقتی جریان پیروز میخواهد آشتی ملی کند، یکوقت جریانی که شکست خورده است. یعنی خلافها را انجام داده میگوید: آشتی ملی! اینجا امیرالمؤمنین پیغام دادند به عموی من سلام برسانید و بگویید: سرور زنان عالم به من دستور داده و باید امر ایشان مخفیانه باشد و ما کوتاه نمیآییم. این دوره بسیار سخت برای امیرالمؤمنین با شرایط بسیار عجیبی بگذرد. یکی از نقاط بسیار جانسوز تاریخ این است.
آیت الله مهدوی که انشاءالله با اولیاء محشور باشند، روز چهارده خرداد که به حرم امام رفته بودند، بعداز ظهر آن روز حالشان بد شد و بیمارستان رفتند و تا مدتی که به رحمت خدا رفتند. چقدر آدم حسابی در این کشور از شخصیتهای برجسته سیاسی و اجتماعی عیادت ایشان رفت. با اینکه ایشان متوجه هم نمیشد، از حرم امام رضا خادمها بالای سرشان رفتند و صلوات حضرت را خواندند با اینکه به هوش نبودند، چرا؟ کسی که خدمت کرده حالا که در بستر بیماری است همه وظیفه دارند تکریم کنند. دختر پیغمبر بستری شد، جز یکبار که زنان انصار رفتند، دیگر گزارش عیادت نیست جز این دو نفر که رفتند بلکه حضرت آشتی کنند و حضرت اجازه نداد. مردم یا از ترس یا از بی اعتنایی یا از کینه عیادت نرفتند. وقتی حضرت زهرا از دنیا رفت، حسنین کسانی که همه دیده بوند اینها در آغوش پیغمبر هستند، اگر کسی گرفتار میشد و میخواست از رسول خدا عذرخواهی کند برای اشتباهی که کرده به این دو آقازاده پناه میبرد. میگفت: یا رسول الله، به حرمت حسن و حسینت مرا ببخش، اینها مادر از دست دادند. سنشان چقدر است؟ جدشان را از دست دادند. شما یک گزارش تاریخی بیاورید که مردم مدینه یا جریان حاکم برای دلجویی آمده باشند. ابداً نمیبینید! یعنی یک غربت حیرت انگیزی رخ داد.
متأسفانه سند معتبر است و اهل سنت هم نقل کردند. چطور گاهی حقد و کینهها آتشش به آسمان میرسد. حضرت زهرا(س) بعد از اتفاقاتی در بستر میافتند. به اسماء میفرمایند: من نگران هستم، بخواهند بدن مرا شب دفن کنند، میترسم حجم بدن مرا نامحرم ببیند. ایشان میگوید: در منطقهای که ما بودیم یک چیزی مثل تابوت امروزی درست میکردند که جعبه مانند است و چهار دیواره دارد بلندتر از حج بدن که محفوظ باشد. ایشان بعد از عروج ملکوتی رسول خدا لبخند بر لب نداشتند تا اینجا، که خدا را شکر خیالم راحت شد. عفت حیرتانگیز! بالآخره یک دامن پاکی بایست که زینب کبری امروز قهرمان این روزهای حادثه کربلای سال ۶۱ است. سیدالشهداء یک عالم را ۱۴۰۰ سال است به هم ریخته است. امام حسن کرامتش عالم را گرفته است، این خانواده پولی ندارند یک اتاق مختصری دارند، یک پوستینی که شب روی آن میخوابند و روز علوفهی حیوانشان را روی آن میریزند و امکان ظاهری نیست. وقتی مادر خانواده ایمان داشته باشد، چه دسته گلهایی تربیت میکند که هزار سال پرچم هدایت به دست میگیرد. این بدن قرار است پناهگاه طفلی شود که در آینده قرار است عالم را دستگیری کند. امکان ندارد کسی به جایی برسد الا از عفت مادر. لذا در روایت داریم که حضرت فاطمه عفت مطلق به خرج داد از همه جهت، اگر خداوند بر ذریهی او حسن و حسین آتش را حرام کرد، به حرمت این مادر بود.
دو قضیهی تلخ اینجا هست یکی اینکه امیرالمؤمنین(س) باید روزهای آخر گوشه خانه حضرت زهرا را ببیند و در حیاط خانه تابوت درست کند. خیلی سخت است! در خانهای که امیرالمؤمنین باید مخفیانه این کارها را بکند، بچهها ساخت تابوت مادر را تماشا کردند و در همان خانه جلوی چشم بچهها بدن مبارک صدیقه طاهره شسته شد. همین برای اینکه امیرالمؤمنین فرمود: مؤمنین یاد غمی که من کشیدم بیافتد، دیگر نه محرم شروع عزاداری است نه صفر، نه فاطمیه شروع است نه ربیع ختمش است. مؤمن یاد غصهی من بیافتد الی الابد جگرش میسوزد. در این داستان حیرت انگیز واقعی یک زخم زبانهایی به اهلبیت میزنند، یکی از دختران مسئولین حکومت، خواستند روزهای آخر به عیادت بیایند. اسماء راه نداد و گفت: دستور امیرالمؤمنین است که از مسئولین حکومت کسی نیاید. همین که داشت نگاه میکرد گوشه حیاط تابوت را دید. اگر در همسایگی ما یک خانواده غیر مسلمان از قوم دیگری، مثلاً بودایی باشد و ببینیم یک مادر هجده ساله با چهار فرزند که بزرگترین آنها هفت ساله است، برایش تابوت درست کردند، ما برای کسی که در دین ما نیست، دچار رقت قلب میشویم و اگر اشک ما هم نیاید دیگر طعنه نمیزنیم. ایشان نگاه کرد و آمد به پدرش گفت: مرا راه ندادند و برای فاطمه کجاوه عروس درست کردند!! کینههایی که آتش آن به آسمانها رفته است. با نا مسلمان اینطور برخورد نمیکنند، با دختر رسول خدا چطور برخورد کردند.
امیرالمؤمنین بدن مبارک حضرت زهرا را شبانه دفن کردند و عده کمی در تشییع شرکت کردند. حضرت نگاه به قبر مبارک حضرت زهرا کردند و به پیغمبر سلام کردند و حرفهای سنگینی زدند و توان بیانش را ندارم. فرمودند: دیگر این جگر خنک نخواهد شد. امام حسین خبر شهادت مسلم را که شنید، فرمود: دیگر بعد از مسلم، زندگی، زندگی نیست. وقتی فاطمه زهرا(س) از دنیا رفتند و دفن شدند، دیگر مردم رفتارشان با امیرالمؤمنین به گونهای بود که گویی او را نمیشناسند که بخواهند سلام کنند. غربت عظیمی اینجا رخ داد. چه شد که امیرالمؤمنین در آن درگیری وارد میدان نشد و دست به شمشیر نبرد. چه شد که بعد از این جریان حکومت به فکر جنگ با مرتدین و فتوحات افتاد. آیا اهلبیت در فتوحات مثل ایران شرکت میکردند؟ نگاهشان به فتوحات چه بود؟ انشاءالله هفته آینده خواهیم گفت.
شریعتی:
نه مثل سارهای و مریم نه مثل آسیه و حوا *** فقط شبیه خودت هستی، شبیه خودت زهرا
اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری *** شبیه آیهی تطهیری، شبیه سورهی أعطینا
شناسنامهی تو صبح است، پدر تبسم و مادر نور *** سلام ما به تو ای باران، درود ما به تو ای دریا
چقدر خوب است ثواب تلاوت آیات امروز را به حضرت زهرا(س) هدیه کنیم. امروز صفحه ۱۶۴ قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد. در بخش دوم در مورد زنان واقعهی کربلا صحبت خواهیم کرد.
«حَقِیقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ «۱۰۵» قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَهٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ «۱۰۶» فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ «۱۰۷» وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ «۱۰۸» قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ «۱۰۹» یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ «۱۱۰» قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ «۱۱۱» یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ «۱۱۲» وَ جاءَ السَّحَرَهُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ «۱۱۳» قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ «۱۱۴» قالُوا یا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ «۱۱۵» قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ «۱۱۶»وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ «۱۱۷» فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ «۱۱۸» فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِینَ «۱۱۹» وَ أُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدِینَ»
ترجمه آیات: سزاوار است که دربارهى خداوند جز سخن حقّ نگویم (و نسبت ندهم)، همانا من از سوى پروردگارتان براى شما دلیلى روشن (معجزهاى) آوردهام، پس بنىاسرائیل را همراه من بفرست. (فرعون) گفت: اگر از راستگویانى و (مىتوانى معجزهاى بیاورى یا) معجزهاى آوردهاى، آن را به میان بیاور. پس (موسى) عصاى خود را افکند ناگهان به صورت اژدهایى نمایان شد. و (موسى) دست خود را (از گریبانش) بیرون آورد، پس ناگهان آن (دست) براى بینندگان سفید و درخشان مىنمود. اشراف واطرافیان قوم فرعون گفتند: همانا موسى ساحرى بسیار ماهر وداناست. (آنان گفتند: موسى) مىخواهد شما را از سرزمینتان آواره وبیرون کند (و سرزمین شما را اشغال نماید)، پس (در این مورد) چه دستور مىدهید؟ (اطرافیان فرعون) گفتند: (مجازات) او و برادرش را به تأخیر انداز و مأموران را در شهرها براى جمعکردن (ساحران) بفرست. تا هر ساحر دانا و کارآزمودهاى را نزد تو بیاورند. و (پس از فراخوانى،) ساحران نزد فرعون آمدند، (و) گفتند: اگر ما پیروز شویم، آیا براى ما پاداشى هست؟ (فرعون) گفت: آرى! و (علاوه بر آن،) شما از مقرّبان (درگاه من) خواهید بود. (جادوگران) گفتند: اى موسى! آیا (نخست تو وسیله سحرت را) مىافکنى و یا ما افکننده (به وسیله جادوى خود) باشیم؟ (موسى با تکیه بر نصرت الهى) گفت: (نخست شما) بیافکنید. پس همین که (ابزار جادوى خود را) افکندند، چشمهاى مردم را افسون کردند (با این چشمبندى) ترس و وحشتى در مردم پدید آوردند و سحرى بزرگ را به صحنه آوردند. و به موسى وحى کردیم که عصایت را بیافکن. (همین که افکند اژدها شد و) ناگهان (وسائل و) جادوهاى دروغین ساحران را بلعید. پس (بدین سان) حقّ، آشکار شد (و نبوّت موسى تأیید گردید) و آنچه (که ساحران) مىکردند، باطل و بیهوده گردید. پس (ساحران وفرعونیان) همانجا مغلوب شدند وخوار و زبون برگشتند. و جادوگران به سجده درافتادند.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد از بانوان تأثیرگذار کربلا که در کربلا هم به شهادت رسیدند، صحبت کنیم.
حاج آقای کاشانی: «وَ أُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدِینَ» اینها جادوگر بودند و با مال حرام جادوگری و ارتزاق از پول دربار فرعون طاغوتی وقتی حق را دیدند، به سجده افتادند. ای داد از اینکه صدها بار وجود صدیقه طاهره آیتی عظمی تر از معجزات حضرت موسی بود ولی جادوگران دوره اسلامی نه به سجده نیفتادند بلکه اهلبیت را اینطور دچار غربت کردند. قرآن برای ما تلاوت میشود برای اینکه خدای نکرده از آنها عبرت بگیریم و خدای نکرده مسیر به این شکل پیش نرود.
الحمدلله امروز در محضر بانوان آزادهی اسیر هستیم. ما اینها را کم میشناسیم، مثلاً به ام البنین خیلی ارادت داریم ولی در کربلا یک ام البنین نداریم، حضرت عبدالله و حضرت قاسم و احتمالاً فرزند سوم امام حسن(ع) که هر سه شهید کربلا هستند، هر سه یا حداقل حضرت عبدالله و حضرت قاسم از یک مادر هستند. ما ام البنینهای دیگر هم داریم یا فرض کنید مادری که وقتی فرزند سیزده سالهاش بعد از شهادت پدرش میخواهد نزد سیدالشهداء برود اذن بگیرد، عمر بن جناده، حضرت میفرماید: تازه پدرت از دست رفته است. نزد مادرت برو! میگوید: مادرم مرا نزد شما فرستاده است. یکی از باشکوهترینها حضرت رباب است. از لحظهای که سیدالشهداء میخواهد آقازادهاش را بگیرد یا برای وداع یا برای آب خواستن، شما دیگر حضرت رباب را نمیبینید. فرمودند: خانهای که رباب و سکینه در آن باشد، آن خانهی زندگی است. ایشان دیگر دیده نمیشود وقتی سیدالشهداء این شیرخوار را روی دست میگیرد نیست، تا به میدان میرود و برمیگردد و پشت خیام میرود برای دفن این شیرخوار شهید، ابداً این بانو به خودش اجازه نمیدهد حاضر شود. چون حضورش شاید حیاء و شرم برای سیدالشهداء بود. معلوم است که مادری برای فرزندش حتماً دلسوز است و جگرسوخته است. اما ادب مع الامام که بالآخره زن و شوهر هستند، ولی حضرت رباب همزمان که همسر سیدالشهداء است، شیعه سیدالشهداء است. اگر اینجا حضور پیدا کنم شرم سیدالشهداء بیشتر میشود و جگر حضرت بیشتر میسوزد. لذا حضرت زینب کمک میکنند و بدن مطهر شیرخوار را دفن میکنند و حضرت رباب نیست. بعد از این واقعه هیچ جا در تاریخ نیست، حضرت رباب به هیچ وجه برای فرزندش گریه نمیکرد و هرجا گریه میکرد اسم امام حسین را میبرد. یعنی هم برای شهادت امام حسین و هم برای امام حسینی که داغ فرزند دید و همزمان خجالت کشید.
نقلی از منابع خیلی قدیمی است، وقتی داشتند به سر مطهر سیدالشهداء در دربار طاغوتی جسارت میکردند، دوید سر را به دامن گرفت. هرچه هست عزاداری برای سیدالشهداء است. بعد از واقعه کربلا ایشان نمیرفت زیر سایه بنشیند، گفتند: چرا نمیروی؟ نگفت: پسرم زیر آفتاب بود. گفت: «انّ الذی کان نورا یستضاء به بکربلاء قتیلا غیرمدفون» آن کسی که سایهی روی سرم بود، خورشید عالم تاب بود، بدن مبارکش زیر آفتاب بود. من در سایه نمیروم تا اینکه پژمرده و با چهرهای آفتاب سوخته از دنیا رفت. اوج ادب است. از روز عاشورای امسال این جمله بیچارهام کرد. خیمه در قلعه نبود که قفل داشته باشد، این خانمها در خیمه رفتند، میشنوند سی هزار نفر میخواهند به یک نفر حمله کنند ولی امامشان دستور داده که از خیمه بیرون نیایید. کافی بود اینها اشاره به در خیمه میکردند در باز شود، تا وقتی اسب سیدالشهداء به سمت خیمهها بیاید، از خیمه بیرون نمیآیند. اینها در کربلا کاری کردند، به تابلوی عظیم سیدالشهداء یک لک نماند که آن عظمت بشکند. بلکه به آن کمک کردند. در مسیر اسارت نقطه ضعفی از اینها نمیبینید.
شریعتی:
روزی گریه ما دست رباب افتاده است *** روضهخوان زینب کبری است، أباعبدالله
السلام علیک یا أباعبدالله…
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید