این مقابله به مثل انواع دارد. ائمّه اهل مقابله به مثل نیستند، اهل احقاق حق هستند. حاکم مدینه خیلی امام سجّاد علیه السّلام را اذیّت کرد. انقلاب شد، واقعهی حرّه شد، مردمی که واقعهی حرّه را انجام دادند، قیام کردند. چون امام سجّاد علیه السّلام با حکومت نبود، با امام سجّاد علیه السّلام کاری نداشتند، خانهی ایشان امن بود. حاکم مدینه را گرفتند، بستند، مردم صف کشیدند. یکی میآمد آب دهان پرتاب میکرد، یکی میآمد فحش میداد. یکی سیلی میزد، یکی فحش ناموس میداد، همه در صف هستند. این مدام میگفت: ای وای علیّ بن الحسین بیاید میخواهد با من چه کار بکند؟ این همه من او را اذیّت کردم. وقتی کاروان اسرا به مدینه برگشتند اینها خیلی تمسخر کردند؛ الآن فرصت انتقامکشی است. وجود مبارک زین العابدین وقتی مقابل او قرار گرفت… دیدید ما میگوییم: داداش. برادر از یک پدر و مادر نیستیم ولی میگوییم داداش، اینطور میگوییم. بعضی اقوام دایی جون میگویند. عرب میگوید: پسر عمو. ولی لفظ تحبیبی است. یعنی شما میگویید داداش جون؛ این تحبیب در آن است. آن آدم ذلیل بود. ظلم کرده بود حالا ورق برگشته بود، او را فحش میدادند حضرت وقتی مقابل او قرار گرفت فرمود: پسر عمو خدا شاهد است دوست نداشتم تو را در این حال ببینم؛ اگر کاری از دست من برمیآید بگو برای تو انجام بدهم. یعنی الآن که دستهای تو را بستند، من آدمی نیستم مثل شما باشم. وقتی دست را بستید، تازه شروع به خندیدند میکردید. این را هم نفرمود، این را من دارم میگویم. فرمود: به خدا دوست نداشتم تو را در این حال ببینم. اگر کاری داری بگو انجام میدهم. بعد برگشت گفت: اگر کسی برای من احترام قائل است، از این بگذرد. این مرام اهل بیت است.
امام باقر علیه السّلام فرمود: پدرم به من وصیت کرد اگر با کسی دچار مخاصمه شدی، درگیر شدی، او مقابل تو جز خدا کسی را نداشت، او را مراعات بکن. جز خدا اگر کسی را نداشت. امام اهل مقابله به مثل نیست. خدا شاهد است من سیرهی ائمّه علیهم السّلام را نفهمیدم و نتوانستم اهل بیت را معرّفی بکنم. اگر من ائمّه را معرّفی کرده بودم و میشناختم، عالم در برابر آنها خاضع میشدند، عالم در برابر زیبایی مطلق خاضع میشوند. زیبایی مطلق همه را منفعل میکند ما نتوانستیم معرّفی بکنیم. یعنی من، از مقصّرین خود من هستم. سعی میکردند دین را از غربت در بیاورند، هر چه میتوانند منفعل نباشند ولو شش ماه پیش خود من را با زنجیر به گردن به مدینه آوردند ولی من این کار را نمیکنم. دینی که من میخواهم معرّفی بکنم، در آن اسیر کوبی نیست. ممکن است اسیر را در خطّ مقدّم چون نمیتوانم برگردانم و نمیشود هم او را آزاد بکنم؛ چون میرود من را لو میدهد مجبور میشویم بکشم ولی اگر میخواهم اسیر را برگردانم با فحش برنمیگردانم. اگر کشتم به بدن او اهانت نمیکنم، وقتی کشته شد تمام شد. من وظیفه داشتم او را بکشم، وظیفهی من این نیست به او جسارت بکنم.
پاسخ دهید