گاهی پیش می‌‌آید، الآن در جامعه‌ی ما حق دارند، بحث هم می‌شود، خود بنده هم چند جلسه بحث کرده‌ام، روند عثمانی شدن نباید طی شود، نباید به سمتی برویم که اشرافیّت وجود دارد، همه‌ی این‌ها درست است، به آن‌ها معتقد هستیم. آن طرف هم هست، گاهی مردم هستند که حکومت را به سمت عثمانی شدن پیش می‌برند، عدالت را نمی‌خواهند، بعضی چیزها را نمی‌خواهند. ملاک‌های انتخابات مردم باید معلوم باشد، قیامت نستجیر بالله به ما می‌گویند این رأ‌ی‌هایی که شما دادید به ابو سفیان رأی دادید، یک مرتبه به عمر رأی دادید، یک مرتبه به معاویه رأی دادید! به این‌ها که رأی دادی چه کسانی بودند؟ چه شعاری می‌دادند؟ روز سقیفه هم بودی… این‌طور نیست که ما تصوّر کنیم یک چراغی بالای سر امیر المؤمنین علیه السّلام بود که از طرف خدا معلوم شده بود همه مقهور بودند، نه، نور الهی امیر المؤمنین علیه السّلام را بعضی می‌دیدند بعضی هم نمی‌دیدند. باید به حق عمل می‌کردند، نکردند. محاسبه کردند دیدند نمی‌ارزد از امیر المؤمنین علیه السّلام دفاع کنند، کما این‌که دیدند نمی‌ارزد از امام حسین علیه السّلام دفاع کنند.

 

کما این‌که نستجیر بالله در مورد حضرت حجّت یک روایتی را چند وقت پیش نگاه می‌کردم، خیلی از خودم شرمنده شدم. این سنّت الهی است، وقتی محمّد بن هشام و ابو بصیر یا محمّد بن هشام و محمّد بن مسلم بعد از امام صادق سلام الله علیه خواستند ببینند امام چه کسی است، نمی‌دانستند امام چه کسی است، همه روایت بلد نبودند، دست همه نبود. حتّی دست خاص الخاص‌ها نبود، یک عدّه‌ی قلیلی از ویژه‌ترین یاران اهل بیت می‌دانستند چند امام داریم، مصداق امام بعدی چیست. حداکثر امام فعلی را می‌شناختند. این‌ها آمدند ببینند امام چه کسی است، یک نفر کاندیدا بود آن هم پسر بزرگ امام صادق علیه السّلام، عبد الله بود که مدّت کمی بعد از امام صادق، ۴۰ روز یا ۷۰ روز بعد از دنیا رفت؛ عبد الله افطح. این‌ها رفتند از او سؤال کردند دیدند هیچ دانشی ندارد، چون عبد الله افطح بحث دارد، یکی از سخت‌ترین تقیه‌های اهل بیت… عبد الله افطح پای درس امام صادق علیه السّلام بزرگ نشده، امام صادق از پسر خود تقیه کرده بود. عبد الله افطح فقه اهل سنّت می‌گفت فقه پدر خود را نمی‌گفت. این از عجایب روزگار است! اختلاف فقهی‌های پدر خود با اهل سنّت را می‌گفت دکان‌داری است! این‌ها را پدر تو گفته، شیعه نگفته است. گاهی طرف پسر امام است ولی امام از او تقیّه‌ای دارد که به بقیّه نگویند. مشخّص‌ترین اختلافات فقهی، مثل سه طلاقه در یک منزل، پیش عبد الله افطح رفتند گفتند: یک نفر عصبانی شده، با همسر خود دعوا کرده، گفته من تو را به عدد نجوم آسمان طلاق دادم. نه سه طلاق. گفتند: این چطور می‌شود؟ از نظر فقه شیعه اگر این طلاق طلاق باشد یکی بیشتر نیست، ما سه طلاق و دو طلاق در یک مجلس نداریم، یک طلاق، بعد مدّت آن بگذرد، عدّه تمام شود، اگر رجوع شود یا هر چیز دیگری. بگوید من به تعداد زیاد طلاق دادم یک طلاق بیشتر حساب نمی‌شود. این از واضحات فقه شیعه است و احدی در شیعه روی این حرف خلاف نگفته است.

 

این‌ها می‌خواستند بدانند عبد الله چقدر فقه می‌داند، سؤال‌های سختی نپرسیدند، سؤال‌هایی اوّل کار پرسیدند که ببینند او آخوند خوبی برای مسجد محل هست، تا نوبت به امامت بر شیعه به عنوان حجّت خدا روی زمین برسد. گفتند: شما امام هستید- همه در شهر می‌گفتند امام او است، او تبلیغ می‌کرد، امام کاظم علیه السّلام ساکت بود- اگر یک نفر عصبانی شد زن خود را به عدد نجوم آسمان طلاق داد چند طلاق حساب می‌شود؟ گفت: به اندازه‌ی سه طلاق حساب است و آن‌ها به هم الی الأبد نامحرم هستند، مگر این‌که خانم ازدواج دیگری داشته باشد. این‌ها دیدند او هیچ اطّلاعی ندارد، چه برسد به فقه امام صادق، این چه امامی است؟! این شاگرد شاگردها هم نیست. بیرون آمدند گفتند: به چه کسی امام بگوییم؟ امام کیست؟ در گوشه‌ای نشستند و شروع به گریه کردند. تا حالت اضطرار و بی‌پناهی به آن‌ها دست داد که ما چه کنیم؟ باید از چه کسی بپرسیم؟ شروع به گریه کردند. یک پیرمردی نزدیک آمد، گفت: کسی که با او کار دارید، دنبال او هستید، شما را صدا کرده است. اگر ما یک لحظه نسبت به امام زمان سلام الله علیه اضطرار پیدا کنیم دست ما را می‌گیرد. آن‌ها یک لحظه احساس کردند بی‌پناه هستند، گفتند امام ما چه کسی است؟ ما باید به امامت چه کسی بعد از امام صادق اقرار کنیم؟ یک لحظه احساس کردند که هیچ‌کس نیست، مدّعی امامت یک نفر بود او هم این‌طور است که قطعاً امام نیست، یک لحظه درمانده شدند. هشام می‌گوید: با محمّد بن مسلم روی خاک نشستیم شروع به گریه کردیم. یعنی ما یک روز جمعه اگر با اضطرار، واقعاً به این برسیم که از کجا باید هدایت شوم؟ کرم او اقتضا می‌کند راه نشان بدهد. شما که خوب هستید، یک لحظه اضطرار و صداقت بس است برای این‌که… امام زمان سلام الله علیه در بعضی از توقیعات گله کرده این همه مردم دعا می‌‌کنند عمدتاً دنبال حلّ مشکلات خود هستند، مشکل بی‌امامی در مشکلات مردم نیست. صبح تا شب این را می‌خواهم، سلامتی این… نه این‌که این‌ها را نخواهد، امام که کریم است، از گنج امام که چیزی کم نمی‌شود، گنج امام که نفاد ندارد، اگر بدهد هم چیزی نمی‌شود. ولی این‌که می‌بیند دغدغه‌ی شیعه نبود امام نیست، کجای زندگی است؟ هیچ‌ جا نیست. گاهی حضرت حجّت سلام الله علیه گله کرده است.

 

بعضی روایات هم شیعه را تهدید کرده‌اند اگر قدر نداند… نستجیر بالله خدا اگر قرار بر این باشد کسی را ادب کند عقب‌نشینی نمی‌کند، لذا معاذ الله پنج هزار سال دیگر هم ممکن است غیبت طول بکشد. خدا نیاز به کسی ندارد. بعد از این عبارت امیر المؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَهِ»، اگر هر دو وظایف خود را انجام بدهند امید هست که حکومت بقا پیدا کند. «وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ»،[۱] دشمن هم ناامید می‌شود. لذا اگر دشمن می‌خواهد کاری انجام بدهد بین مردم و حاکمیت فاصله ایجاد کند برای این‌که مأیوس نشود از این‌که حکومت را براندازد. چه زمانی می‌تواند براندازد؟ وقتی ارتباط دولت و ملّت خوب نیست.  بعد حضرت فرمود: «وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّهُ وَالِیَهَا»، اگر… این خطبه در روضه‌ی کتاب کافی هم وجود دارد، آن‌جا هست که «إِذَا عَلَی»، یعنی والی علوّ داشته باشد، والی خود را خیلی بالا حساب کند. یا این‌جا داریم که «أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی بِرَعِیَّتِهِ»، والی ظلم کند، حاکمیّت ظالم باشد، فاسد باشد. اگر حاکمیّت ظلم کند یا «وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّهُ وَالِیَهَا»، اگر مردم دنبال این باشند که بر حکومت غلبه کنند. مردم بگویند ما فلان چیز را می‌خواهیم، مردم غلبه کنند یعنی غلبه بر طلب ناحق کنند. چون اگر حکومتی حکومت ناحق باشد اصلاً این حرف‌ها در مورد آن نیست، باید آن را برانداخت. حکومتی که باتقوای عادل در رأس آن نیست که باید از بین برود.  اگر یک فقیه عادل در رأس حکومت است طبیعتاً خلاف شرع که نمی‌خواهد عمل کند، مردم غلبه کنند یعنی مردم غلبه می‌کنند برای این‌که نگذارند او به حق عمل کند، وگرنه این قسمت اصلاً معنی ندارد. مردم به یک جایی برسند بگویند ما حجاب نمی‌خواهیم، شراب‌خواری باید آزاد گردد، کنسرت حرام باید آزاد باشد، هر چیزی که دغدغه‌ی مردم شود و حرام باشد. این‌جا اگر حاکمیّت اجازه بدهد که مردم غلبه کنند در واقع حکم به نابودی مردم کرده، مگر این‌‌که کار از دست او خارج شود. مردم می‌خواهند، نظام مردم‌ سالاری دینی است نه مردم سالاری غیر دینی، لذا مردم می‌خواهند کار حرام انجام بدهند، به همان صراحت که عرض کردم مردم غلط کرده‌اند! اگر کار ناحق بخواهند انجام بدهند. این‌جا نمی‌گذارد این کار را انجام بدهند. اگر رحمت و شفقتی برای امّت داشته باشد اجازه نمی‌دهد این اتّفاق بیفتد.

 

الآن شما ببینید این حرف‌ها چقدر فاصله دارد با آن آدمی که به نیروی انتظامی می‌گوید شما مسئول بهشت رفتن نیستید! بله، شما فقط لازم بود که حکومت را از یک نفر بگیرید به یک نفر دیگر بدهید، یعنی همان کاری که بقیّه می‌خواستند انجام بدهید. فرمود: اگر این اتّفاق بیفتد که یا حاکم ظلم می‌‌کند یا مردم تقاضای خلاف شرع دارند. واقعیّت این است، شما در فضای مجازی نگاه کنید چند درصد مردم ما جاسوس هستند که از امنیت داخلی در فضای مجازی بترسند؟ چند درصد مردم کار سیاسی انجام می‌دهد؟ یک درصد مردم جاسوس هستند یا احساس خطر جاسوسی حس می‌کنند؟ نه. ولی جمعیّت زیادی در فضای مجازی گناه می‌کنند، کسی نمی‌‌تواند به آن‌ها چیزی بگوید. نمی‌خواهند این لو برود. چند درصد مردم می‌ترسند امنیت اطلاعات… چه چیزی دارند که اطلاعات آن‌ها دست خارجی‌ها برسد دست داخلی‌ها نرسد؟ مگر چه کاری انجام می‌دهند؟ شما در جامعه بگردید ببینید چند نفر کار امنیتی علیه انقلاب انجام می‌دهند که بترسند، نه، این‌طور نیست. ولی گناه چرا، گناه زیاد است.

 

خیانت به نوامیس مردم کم نیست، حداقل طمع آن کم نیست. نمی‌خواهم بگویم اکثریت، چند درصد، درصد دادن جرأت می‌خواهد، ولی شما همین‌طور در جامعه باشید می‌فهمید کم نیست. وقتی طلب گناه عمومی است شوخی نیست. ماجرای این شبکه‌ی مجازی که سرورهای آن داخل نیاید ما به شبکه‌های مجازی داخلی که معمولاً هم خوب نیستند- علاقه نداریم، یک بخشی خوب نبودن شبکه‌های داخلی است. چرا؟ از چه چیزی می‌ترسند؟ ما جاسوس داریم؟ شما بگردید چند نفر جاسوس داریم؟ چند نفر ترس از این دارند که آن‌ها را دستگیر کنند؟ انصافاً این نیست که ما بترسیم، آن‌ها چند نفر هستند؟ امّا گناه نه، گناه زیاد است، قابل پیگیری هم نیست. طمع به گناه زیاد است، آب نیست شناگر هست. نه این‌که من به همه‌ی مردم جسارت کنم، خود من از همه بدتر هستم، روا نیست که انسان فسق خود را علنی کند. امّا یک واقعیّت است، جامعه طلب گناه دارد، جامعه‌ای که طلب گناه دارد توقّع عدالت دارد؟ معیار آن‌ها در انتخابات‌ها چه بود؟ اگر درست است که درست است، اگر خوب نیست که خوب نیست، بنده نمی‌خواهم قضاوت کنم.


[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۳۳٫