حجت الاسلام کاشانی مورخ ۰۸مهر ۹۶ مصادف با شب دهم محرم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام به ادامه سخنرانی پیرامون موضوع «احیاء دین در عصر غربت» پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
- خفقان بسیار شدید در دوران ائمّهی پایانی علیهم السّلام
- اقدامات امام هادی علیه السّلام در جهت توسعهی دین
- دستور امام هادی علیه السّلام در بروز نشانههای تشیّع
- عزاداری سیّد الشّهداء علیه السّلام، فرصت احیای تشیّع
- حضرت زهرا سلام الله علیها، مایهی مباهات خدا
- روش برخورد امام کاظم علیه السّلام با حاکم جور
- محبوبیت امام کاظم علیه السّلام در بین اهل تسنّن
- خفقان شدید در زمان امام کاظم علیه السّلام
- جایگاه امام کاظم علیه السّلام در بین مردم زمان ایشان
- تلاش سلاطین جور در براندازی جریانهای دینی زمانه
- مکتب تشیّع مورث تلاش ائمّه علیهم السّلام
- جریانات شب عاشورا
- اتمام حجّت امام حسین علیه السّلام با یاران
- اشتیاق اصحاب برای شهادت در راه امام حسین علیه السّلام
- اتمام حجّت امام حسین علیه السّلام با امام سجّاد علیه السّلام
خفقان بسیار شدید در دوران ائمّهی پایانی علیهم السّلام
علیرغم مشکلات فراوان و آسیبهای که در کشور داریم، این فرصتی که الآن وجود دارد را قدر میدانیم، علیرغم اشکالاتی که داریم، این فرصت را قدر میدانیم تا کار کنیم. با این حال زمان اهل بیت علیهم السّلام طور دیگری است. حتّی آنجا هم گزارش نشده است آن اتّفاقی که در دوران ائمّه علیهم السّلام شده، مثل دوران امام هادی علیه السّلام که علویّات برای نماز خواندن گاهی چند ساعت معطّل میشدند. یک دست لباس بود و چند خانم. به گونهای که حتّی نمیتوانستند مقابل هم حرکت کنند. هر کسی در این شرایط باشد اصلاً همه چیز را رها میکند.
اقدامات امام هادی علیه السّلام در جهت توسعهی دین
ولی شما میبینید ائمّهی پایانی ما مثل امام هادی روحی له الفداء، دین را توسعه دادند و از غربت درآوردند. بلکه اصلاً فضا را چند گام عوض کردند. دورهای که نوامیس شیعه در نزدیکی حضرت به گونهای هستند که اینها در آن حد که ساتر عورت بین هم داشته باشند نمیتوانند حرکت کنند! یعنی در این حد هم نیست. این گزارش از ابو الفرج اصفهانی است. شما میبینید که امام هادی صلوات الله علیه جامعهی کبیره و زیارت غدیریه و… توصیه بین شیعیان به انجام دسته جمعی مناسک و سفارش به بروز دادن دانستههای دینی به صورت تدریجی در جهت گسترش و احیای دین، تقیه را کم کنید و توصیه به اینکه انگشترهای خود را در دست راست کنید و… چرا؟ برای اینکه وقتی وارد جامعه میشوند نگاه کنند… اگر من بفهمم امروز این لباس مشکی که تن من است پرچم امام حسین علیه السّلام است. هر کدام از ما یک پرچم افراشته هستیم. خدا شاهد است، من باید حواس خود را جمع کنم. مردم دنیا امام حسین علیه السّلام را به من و شما میشناسند، به رفتار من و شما میشناسند. آنها که امام حسین را نمیبینند. اگر من، شما، دیگری با رفتار خود دست آنها را بگیرد و بیاورد میآیند و اگر بدرفتاری کنم نمیآیند.
اگر شما بخواهید مثلاً به آیین پروتستان علاقمند بشوید چطور علاقمند میشوید؟ با یک مبلّغ، با یک مذهبی پایه کار، شما به شکل دیگری که علاقمند نمیشوید. در دورهای که لباس ندارند بر تن کنند. نه اینکه وارد خیابان بشوند، نه اینکه جلوی نامحرم، خانمها جلوی هم؛ یعنی فشار اینقدر زیاد است امّا امام عقبنشینی نمیکند بلکه توسعه میدهد. میفرمایند دو امام قبل از امام زمان روحی لهما الفداء کارهای بسیار ویژهای انجام دادهاند. آنقدر غریب هستند که ما در مورد آنها بحث نمیکنیم.
دستور امام هادی علیه السّلام در بروز نشانههای تشیّع
گفتند انگشترها را به دست راست کنید؛ یعنی تا دیروز، تا ۵۰ سال پیش آن روز کسی جرأت نمیکرد بگوید من شیعه هستم، من محب هستم، به شدّت او را تحت فشار قرار میدادند چون غریب بودند، تعداد معدودی بودند. حالا شخصی در خیابان نگاه میکند، برای خرید به مغازه میرود میبینند انگشتر در دست راست او است یا وقتی به نانوایی میرود میبیند انگشتر در دست راست شخص است. در خیابان دستهای مردم را نگاه میکند و میبیند زیاد هستند، دیگر نمیشود یک نفر را دستگیر کرد. گذشت آن زمانی که راوی میگوید: پیش امام صادق سلام الله علیه آمدم، حضرت داشت صبحانه میل میکرد. فرمود: میل کن. گفتم: آقا من چیزی دیدهام که نمیتوانم غذا بخورم. حضرت فرمود: چه چیزی دیدهای؟ میگوید: خانمی داشت در خیابان راه میرفت و به زمین خورد. گفت: «لَعَنَ الله قَاتِلیکَ یَا فَاطِمَه» یعنی در ارتکاز شیعیان این بود که زن به زمین بخورد میگفتند: برای مادر سادات بمیریم. و جرأت نمیکردند این را بگویند. حضرت فرمود: چه شد؟ گفت: مأمورین هجوم بردند و او را کتک زدند و دستگیر کردند و بردند. میگویند: حضرت داشت لقمه را به دهان میگذاشت امّا آن را به زمین گذاشت. فرمود: بیا به مسجد برویم و برای او دعا کنیم. آن زمان گذشت، دوران دو امام پایانی ما، اوضاع تقیه، نزدیک دار الحکومه و سامراء بله، ولی به شیعیان فرمودند: به قم بروید که آنجا بتوانید جمع داشته باشید. بعد توصیه کردند خانهی خود را دار مصیبت کنید، همین کاری که الآن بعضی افراد توفیق دارند و انجام میدهند. پرچم بزنید و در خانهی خود جلسهی روضه برقرار کنید. اعلام و اعلان جزع کنید. یک خانه عزاداری کنند از کار آنها جلوگیری میکنند، اگر گزمه بیاید و ببیند در این محلّه چهار خانه، در محلّهی دیگر پنج خانه، کوچهی دیگر سه خانه، این کوچه هفت نفر مراسم عزاداری دارند، با همه که نمیتوانند درگیر بشوند بلکه نگاه میکند میبیند همین نیروهای انتظامی هم خودشان در خانهی خود عزاداری است. فرمود: انگشتر خود را به دست راست کنید تا همه ببینند. وقتی نماز میخوانید بلند بسم الله بگویید، از این کار شعار بسازید. مسئلهی شعائر بسیار مهم است. اینجا از آن جاهایی است که اگر کسی بخواهد خدشهی درست، یعنی به حرف درست خدشه وارد کند باید همه غیرت خود را نشان دهند چون تنها چیزی که ما داریم همین است. همهی خاکریزهای ما را زدهاند.
عزاداری سیّد الشّهداء علیه السّلام، فرصت احیای تشیّع
در طول سال، شیعیان با تنوّع فکری و تنوّع سبک زندگی که الآن دارند کجا همدیگر را میبینند؟ با همهی اشکالاتی که وجود دارد. باید نگاه کنیم در چه شهری هستیم؟ در شهری هستیم که همه اتّفاقی میافتد امّا شما نگاه میکنید. من این یکی، دو روز نزدیک عاشورا من با موتور به این طرف و آن طرف میروم. چهرهی شهر را نگاه کنید، چهرهی عزاداری است. در تاریخ سابقه ندارد که یک شهر برای پسر فاطمهی زهرا سلام الله علیها عزاداری کند. این فرصت بسیار مهمّی است. اهل بیت علیهم السّلام این جریان را به راه انداختند.
مردم غدیر را جشن میگرفتند. امام هادی علیه السّلام فرمود: زیارت هم بخوانید. شما میدانید چون وقتی زیارت میخوانیم یک حال معنوی هم دارید. دیدید الآن آقا داشت فضائل آقا امیر المؤمنین علیه السّلام را میگفت. با این کار شما روح میگیرید. بعد این فضائل را میگویید و یک وقت میگویید: سلام بر تو که اینطور هستی و او را خطاب قرار میدهید. این کار اثر بیشتری میگذارد، ارتباط عاطفی برقرار میشود.
زیارت جامعه؛ فرمودند: مظاهر تشیّع را مشخّص کنید. آنها مسجد میسازند یک گلدسته میسازند؟ شما مسجد با دو گلدسته بسازید، برای اینکه یک نفر به شهر شما آمد نگوید اینجا شهری است که امیر المؤمنین علیه السّلام را نمیشناسند. اگر دقّت کنید همان جنگ رسانهای است که الآن هم وجود دارد. اینها میخواهند یک هشتگ را بالا ببرند و آنها سعی دارند… آن زمان هم همینطور بود. آن زمان هشتگ نبوده! امّا شعائر همین است. مهم است.
اگر یک نفر پایگاه اجتماعی نداشته باشد، الآن پلیس بخواهد به کشوری برود که مثلاً طاغوتی هستند بروند آن شخص را بگیرند نمیترسد، میرود او را دستگیر میکند و با او طبق قانون برخورد میکند امّا اگر بداند طرفدار دارد دستگیر کردن او سخت میشود. چون باید او را دادگاهی کنند، باید برای او یک کیفر خواست مناسب فراهم کنند، نمیتوانند هر طور میخواهند با او رفتار کنند. اهل بیت علیهم السّلام سعی کردند این شرایط را ایجاد کنند. خون ابا عبدالله علیه السّلام باعث شد بعد از امام حسین دیگر به هیچ امامی به این شکل بیحرمتی نشود؛ یعنی سعی میکردند این غربت را کم کنند.
حضرت زهرا سلام الله علیها، مایهی مباهات خدا
اگر کسی به حقیقت این مسئله برسد، وجود مبارک صدّیقهی طاهره سلام الله علیها غرق توحید بوده است. وقتی حضرت زهرا عبادت میکرد، حضرت حق –یکی از معانی زهرا همین است- به ملائکه مباهات میکردند؛ بیایید ببینید بندهی من چه کسی است. برای اینکه ملائکه ادّعایی نداشته باشند. کسی که عبد محض خدا است، هیچ چیزی باعث درگیری او نمیشود.
امّا امام صادق علیه السّلام به ما میفرمایند: «مَا مِن عَینٍ باکیهٍ إلَّا وَصَلَهَا فَاطمَهُ» تا اشکی جاری بشود به فاطمه سلام الله علیها خبر میرسد. به چه دلیل؟ این همه زحمت کشیدند. این یکی از آن مواردی است که غربت دین را کم میکند. مردم فرصت میکنند بنشینند… چه موقع از سال شما حوصله داشتید بنشینید و کسی ۴۰ دقیقه برای شما صحبت کند و شما گوش دهید؟ این به حرمت امام حسین علیه السّلام اتّفاق میافتد. مردم ما هر چیزی که بلد هستند از این دهه یاد گرفتهاند بلکه شبهای قدر هم اگر میآیند اگر با نام امام حسین علیه السّلام نباشد مردم حوصله ندارند گوش بدهند. لذا اهل بیت علیهم السّلام هم روی آن سرمایهگذاری کردهاند، خسته هم نشدند.
وضع طوری بود که خانمها لباس ندارند در بین خودشان راه بروند. پس همه چیز را رها کنیم. خیر! بلکه حضرت به جلو حمله میکند. میفرماید: شعائر خود را بروز دهید. وقتی مردم وارد شهر میشدند، گلدسته میدیدند. فرض کنید مثل بنر و پرچم که الآن وجود دارد. فضای مجازی پر میشود. کاری کنید اگر یک مسجد متعلّق به اینها است معلوم بشود که آنها هم یک مسجد دارند، دو مسجد دارند! اینطور نبود که مثل قبل به محض اینکه شیعیان کوچکترین حرکتی انجام میدادند سر آنها را ببرند و هیچ اتّفاقی هم رخ ندهد. الآن از جمعیت شیعهها بترسند. در اوج عسرت، رو به جلو حرکت میکند برای اینکه غربت دین را کم کند، هر کدام هم به شکلی که میتوانند. قدرت زمان هارون شدید و سنگین است و نیروهای او بسیار زیاد هستند. هارون به آنقدر فتوحات داشت که هر سال نمیتوانست به حج برود، یک سال به حج میرفت و یک سال میرفت و به فتوحات سرکشی میکرد.فتوحات یعنی غنیمت، یعنی سیل برده و کنیز و طلا. اگر شما کشور دیگری را بگیرید، ثروت آن کشور را میآورید.
روش برخورد امام کاظم علیه السّلام با حاکم جور
چرا امام کاظم علیه السّلام کریم اهل بیت علیهم السّلام شد؟ بنا نداریم در این دهه زیاد مطالب جدید مطرح کنیم، میخواهیم آنچه در رابطه با این موضوع بلد هستیم را یک مرتبه دوره کنیم.
امام کاظم سلام الله علیه به شیعیان میگویند وجوهات بپردازید. او میرود کشور فتح میکند و امام کاظم از شیعیان وجوهات دریافت میکند. پولی که امام کاظم علیه السّلام در شهر پخش میکنند بیش از هارون است. این مبارزه است. میگویند چقدر دلداده دارد؟! تو میروی میجنگی و غنیمت میگیری و میآوری، او چقدر پول دارد که از بیت المال بعد از فتوحات تو بیشتر خرج فقرا میکند؟ فقط هم به طرفداران خود نمیدهد و هم قلوب را فتح میکند. امام نمیگوید الآن میخواهند من را به زندان بیندازند. چند سری حضرت را به زندان بردند. وقتی حضرت را از زندان آزاد میکنند طلا درِ خانهی اهل سنّت میفرستند. به کسی احتیاج ندار، امام، بیت المال را نمیخواهد، امام، قلوب را فتح میکند. او احتیاجی به بیت المال ندارد. سلطان است که مدام به دنبال جواهر است، این آقا دنبال جواهر وجود ما است. لحظه به لحظه، آن به آن، سختترین کار ممکن را انجام میدهد. در چه دورهای است؟ دورهی هارون دورهی بسیار سنگینی است. امام، شبکهی شیعه درست میکند، فقرا را شناسایی کنید. شخص میآید پول بدهد، حضرت میگوید: از کجا آمدهای؟ میگوید: از خراسان. میگوید: مأمور خراسان فلان شخص است. چند نفر آشکار و یک نفر مخفی این کار را انجام میدهد. آن فرد اصلی مخفی است. برگرد به آنجا برو. شبکه درست کرده بودند که به فقرا رسیدگی کنند. یک بخشی را به فقرار میدادند و یک بخشی از پول به مدینه و بعد هم به بغداد میآمد. حضرت آنجا توزیع میکرد.
محبوبیت امام کاظم علیه السّلام در بین اهل تسنّن
وسط حکومت مقتدرترین سلطان بنی عبّاس، حساب بانکی امام کاظم علیه السّلام از او سنگینتر است. به گونهای که آن زمان اهل سنّت به او باب الحوائج میگفتند! باب الحوائج از نظر آنها معنای معنوی نداشت، یعنی اگر گرفتار هستی و از هارون ناامید شدهای، موسی بن جعفر علیه السّلام هست. این کار محبّت به وجود میآورد. من این شعر را خیلی دوست دارم و آن را زیاد خواندهام. ببینید یک اهل تسنّن چه میگوید؟ سلاطین دنبال این هستند که امام را خفه کنند، ساکت کنند، نور او را خاموش کنند امّا امام در دلهای اهل سنّت شمع روشن میکند. آنجا که شنیدید آمدند و گفتند: «هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَهِ»[۱].
سرّی وجود دارد که امشب از موسی بن جعفر علیه السّلام صحبت میکنم. نمیخواهم روضهی او را بخوانم ولی سرّی دارد. موسی بن جعفر در راه صحرای اطهر خیلی صدمه دید. امشب، شب حضرت زهرا سلام الله علیها است، من به حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام متوسّل هستم که حضرت زهرا ما را نگاه کند. علمدار مسئلهی فاطمیّه، حضرت موسی بن جعفر است. او برای حضرت زهرا سلام الله علیها و علم کردن جریان شهات حضرت زهرا سیلی خورده است.
خفقان شدید در زمان امام کاظم علیه السّلام
آنها سعی میکنند کاری کنند که خفه کنند، ساکت کنند، مردم نشناسند. میدانید که مثل فردا، کاری غلطی میکنند که عالم ضجّه بزند کم است. امام دو مرتبه مبارزهی منفی میکند، خسته نمیشود. او را به زندان میاندازند، او را به سیاهچال میاندازند، چند سال نور و خورشید نمیبینند. شاعران اهل تسنّن برای امام کاظم علیه السّلام در آن ایّام شعر گفتهاند. اینها برای یک محقّق معنی دارد. یعنی در آن دوره که فشار میآورند، به گلوی امام فشار میآورند و او را به زندان میاندازند، کسی جرأت ندارد سیاسی صحبت کند. شیعیان امام در نزدیکی زندان نشسته بودند. یک نفر آمد و گفت: از موسی که زندانی است چه خبری دارید؟ آنها از جا جهیدند و دویدند. گفتند: الآن یک نفر بیاید بگوید ما خبر داریم کار ما تمام است.
جایگاه امام کاظم علیه السّلام در بین مردم زمان ایشان
در این شرایط، حضرت در دلها آتش محبّت را روشن میکند، شعرا شعر میگویند. این بسیار سخت است. اینکه شعرا برای حضرت شعر بگویند مثل این است که الآن شما وسط تلاویو شبکهی مجازی تأسیس کنید و اسرائیل را مورد انتقاد قرار دهید. شوخی که نیست. ماهواره را ببرید و در وسط شهر طاغوت برنامه اجرا کنید، شوخی نیست. شعر آن زمان یعنی رسانه، همه جا پخش میشد.
دعبل در مورد شخصی از بنی عبّاس شعری گفته بود، دوستان او هم میگفتند. گفت: اصحاب کهف بودند، هشتمین آنها سگ آنها بود، پدران تو هم که به سلطنت رسیدند هفت نفر بودند و تو هم سگ آنها هستی، بلکه سگ اصحاب کهف گناه نکرده بود و تو سگ عاصی بنی عبّاس هستی! سلطان هر جا که میرفت میگفتند: سگ عاصی آمد. این رسانه است. به همین دلیل هم بعداً او را کشتند. اینکه در مدح امام کاظم علیه السّلام شعر بگوید، یعنی امام قلوب را فتح کرده است. یعنی انقلاب را صادر کرده است. غربت کجا بود؟!! من از پا نمینشینم، من را به زندان میاندازی؟ میخواهی چه کسی را بیاوری که زندانبان من باشد؟ بدترین آنها چه کسی بود؟ سندی بن شاهک که نوهی او را شیعه کرده است! من از پای نمینشینم. شاعری داریم به اسم کشاجم که شیعه است، از نوادگان سندی بن شاهک است. فکر کردهای من از پای مینشینم تا تو هر کاری میخواهی انجام دهی؟ بگویم: بسیار خوب، فشار میآورند، من را به زندان میاندازند ما برویم گریه کنیم.
به این شاعر که سنّی قطعی است گفتند: چرا از علیّ بن موسی الرّضا علیهما السّلام شعر نمیگویی؟ اینطور شروع کرد، گفت: «قِیلَ لِی أَنْتَ أَشْعَرُ النَّاسِ طُرّا»،[۲] به من گفتهاند تو بزرگترین شاعر عرب هستی –اسم او ابو نؤاس است- وقتی صحبت میکنی، درّ و گوهر میبارد. «فَعَلَامَ تَرَکْتَ مَدْحَ ابْنِ مُوسَى»،[۳] چرا در مورد پسر موسی بن جعفر، امام رضا علیه السّلام شعر نمیگویی؟ «وَ الْخِصَالَ الَّتِی تَجَمَّعْنَ فِیهِ»، ویژگیهای او را بگو. میگوید: «قُلْتُ لَا أَهْتَدِی لِمَدْحِ إِمَامٍ»، میگوید: من در مورد امام رضا علیه السّلام چه بگویم «کَانَ جِبْرِیلُ خَادِماً لِأَبِیهِ»، جبرئیل نوکر خانهی پدر او است! این شاعر شیعه نیست، این یعنی فتح قلوب، غریب یعنی چه؟! بنشینم!
وقتی اهل سنّت راجع به موسی بن جعفر علیه السّلام صحبت میکنند با اینکه امام را از لحاظ دینی دوست ندارند، او را قبول ندارند. چون اگر امام را قبول داشته باشند نمیتوانند هارون را قبول داشته باشند. و متأسّفانه تفالههای بنی امیّه، سلطان جائر را دوست دارند امّا نگاه کنید، میگوید: «مُوسَی بنُ جَعفَرٍ یُدعَی»، به او گفته میشود «بَابِ قَضاءِ حَوائِجِ المؤمنین»، «بابُ الحَوائِجِ»، هر کسی گرفتار است به درِ خانهی او میرود. (غربت کجا بود!) من صبر نمیکنم که غربت به من فشار بیاورد، من کار خود را انجام میدهم. امام، توقّف ندارد، خستگی ندارد.
تلاش سلاطین جور در براندازی جریانهای دینی زمانه
در همین فشار هر گروهی که سلاطین خواستهاند، با ۵۰ سال فشار منقرض کردهاند. اگر میبینید حنفیها امروز زیاد هستند چون قاضی ابو یوسف، قاضی دربار هارون الرّشید است. شاگرد او قاضی القضات هارون الرّشید شد و مکتب را بالا آورد. گفت بعضیها خفه شوند لذا مکتب آنها تعطیل شد و فعّالیّت آنها تمام شد و از بین رفتند. فقه طبری –همین صاحب تاریخ- گفتند: خفه، لذا خفه شد و رفت و الآن اصلاً نمیدانند که فقه طبری چه بوده است؟ فقه اوزاعی، با کمترین سرکوبی از بین رفت، هر جایی که سلطنت فشار بیاورد، آن مکتب را نابود میکند. اگر از این (فقه) مالک چیزی مانده است برای این است که منصور دوانیقی از این جریان حمایت کرد و گفت: همه باید کتابهای او را بخرند و در خانههای خود داشته باشند و از آن تقلید کنند به همین دلیل ماند.
یک مکتب هست که نه یک سلطان، دو سلطان، بلکه حدّاقل در آن اوایل دو سلسله آن را سرکوب کردند، هم بنی امیّه و هم بنی عبّاس. همین مالک ابن انس –بعضیها هم اسم میگذاشتند- شاگردی کرده است ولی ذهبی میگوید: حتّی اسم امام صادق علیه السّلام را نمیآورد. جرأت نمیکردند؛ یعنی حکومت به شدّت برخورد میکرد اگر میخواستند اسم امام صادق علیه السّلام را ببرد چون در همان اوج فشار که اگر خود امام در محضر سلطان دوانیقی لعنه الله علیه حاضر میشود، باید میفرمود: یا أمیر المؤمنین! فضای خفقان در این حد بود.
امام صادق سلام الله علیه چند گروه درست میکند، فقه و عقاید شیعه تدوین میشود. حالا بگوییم امام غریب است! غریب کجا بود! اگر حکومتها از یک نفر حمایت میکردند، کاری که امام صادق علیه السّلام در مورد مکتب ما انجام داده است را نمیتوانست انجام دهد. فقط روایات فقهی که امام صادق علیه السّلام دارد چند برابر کلّ روایات همهی اهل سنّت از همهی اصحاب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است، یک نفر! یک نفر در خانهی خود مکتبی راه انداخته است که همهی دانشگاههای دنیا به پای آن نمیرسند. بروید و در مورد مطلبی که میگویم آمار بگیرید. ببینید روایات فقهی کلّ مذاهب اهل سنّت چند مورد است؟ یک غربال کنید و روایات تکراری را جدا کنید و روایات امام صادق علیه السّلام کنار این تعداد روایات بگذارید. امام صادق علیه السّلام یک نفر است و آنها صد هزار نفر هستند که صحابی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند و هر کدام میتوانند روایاتی را مطرح کنند. این همه هم شاگردهایشان از آنها، شاگردهایشان از آنها اصلاً توقّف در امام راه ندارد.
مکتب تشیّع مورث تلاش ائمّه علیهم السّلام
اگر قرار بود امام مثل من باشد که با کوچکترین تهدیدی از موضع خودم عقبنشینی کنم و قهر کند الآن مکتب از بین رفته بود، ما باید امروز مینشستیم و در شکم دریده شدهی آن کسی که در ۲۶ ذیحجّه از دنیا رفت عزاداری میکردیم، شیعهای باقی نمیماند. این ایّام میشد ایّام عزاداری خلیفهی دوم، تقریباً ده روز از مرگ او گذشته است. اهل بیت علیهم السّلام اصلاً توقّف نداشتند. شرایط سخت است، فشار میآید، کتک میزنند، پوست میکنند، منصور دوانیقی که امام صادق سلام الله علیه زمان او فقه، اعتقاد مکتب، اخلاق و علوم تشیّع را تدوین کرده است، ۸۰ هزار شیعه در زندان هایش داشته است! ۸۰ هزار فرشته یعنی هر کدام از شما چهار یا پنج نفر از فامیلهای نزدیک شما در زندان هستند. آدم اصلاً روحیه ندارد. کار کردند، به ما یاد دادند.
دو سال قبل هم عرض کردم، برای همین عزاداریها در شرایطی که اگر اشک امام جاری بشود پلیس به خانهی حضرت هجوم میبرد –در انتهای کتاب روضهی کافی ببینید- از امام صادق صلوات الله علیه نهصد روایت در مورد عزاداری و زیارت رفتن و گریه کردن رسیده است و ما امروز نشستهایم. ما میراثخوار آنها هستیم. چند مشکل در راه خود میبینیم، خسته میشویم.
جریانات شب عاشورا
امشب شب بسیار سختی است. خدا خودش میداند همینقدر هم که گفتم فقط میخواستم تسمیهی سخنرانی جور در بیاید. خدا میداند که امشب و فردا شب سخنرانی بسیار سخت است. امشب به خیام امام حسین علیه السّلام حمله کردند. فرمود: «ارْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ یَا أَخِی»،[۴] عبّاس جانم، فدایت شوم، برو یک شب از آنها مهلت بگیر. این مهلت گرفتن اسراری داشت. امشب به ما توصیه کردهاند به هم دست ندهید. زهرای اطهر سلام الله علیها به ما اشراف دارد.
یکی از این اسرار این بود که مولای ما منتظر است، بعضیها هنوز نرسیده است، هنوز حر نیامده است، حر هنوز آزاد نشده است. بیست و چند نفر فردای آن شب به امام حسین علیه السّلام ملحق شدند. یکی از اسرار این است، امشب را مهلت بگیر. یک دلیل دیگر این است که میخواهم عبادت کنم. امّا آنچه به ذهن من رسید که اصل این وقت گرفتن است -نمی دانم میتوانم درست بگویم یا نه- این است که از فردا حدّاقل تا ۴۰ روز این دختر بچّهها روی آرامش نمیبینند، امشب وقت دارند که بخوابند. از فردا مدام اضطراب و نگرانی، غم، توهین، تحقیر، نگاه نامحرم، سیلی، غارت، دشنام است، میخواست امشب فرزندان او استراحت کنند. نمیتوانند بخوابند، آدم که تشنه باشد که نمیتواند بخوابد ولی حدّاقل امشب در خیمهها آرامشی برپا باشد. وقتی دامن خیمه را بالا میزدند میدیدند علمدار در حال نگهبانی دادن است به همین دلیل آرامش داشتند. از فردا بار سفر امام حسین علیه السّلام بر دوش این بچّهها است. هر کدام را نگاه میکند، دست کوچک یکی از آنها و گوش ظریف آنها… برای آن عالمی که به همهی عالم اشراف دارد… سکینه خاتون، نوعروس است، همسر عبدالله اکبر است. اینها مستوره هستند، مخدّره هستند. مخدّره یعنی در پرده پوشیده. حضرت میخواست آنها امشب آرامش داشته باشند.
اتمام حجّت امام حسین علیه السّلام با یاران
حضرت اصحاب را جمع کرد، فرمود: «اتَّخِذُوا اللَّیْلَ جَمَلًا»،[۵] (مربوط به غزوهی احد) «اتَّخِذُوهُ جَمَلًا»،[۶] (مربوط به واقعهی کربلا)، شب تاریک است، آن را وسیله کنید و از اینجا بروید، آنها من را میخواهند. اوّلین نفری که بلند شد قمر منیر بنی هاشم بود. روی زانو نشست. در تمام عمرش صدای خود را جلوی امام حسین علیه السّلام بلند نکرد امّا اینجا فریاد زد: ما بعد از تو زنده نباشیم، مگر نوکران بدی بودیم؟! تعجّبی نیست، بعضیها دوست صمیمی حضرت بودند، ۵۰ سال، ۶۰ سال سابقهی دوستی داشتند، حبیب، مسلم بن عوسجه، بریر… امّا یک نفر بود که تازه با امام دوستی را آغاز کرده بود. دل کندن برای او بسیار سخت بود. دومین نفر زهیر بلند شد. گفت: اگر هزار مرتبه من را بکشند و بسوزانند من نمیروم، من تازه تو را پیدا کردهام. من مثل اینها تو را نمیشناختم. تو خود من را جذب کردی، خودت من را به دام انداختی، حالا میگویی بروم؟ اگر هزار مرتبه من را بکشند و بسوزانند نمیروم. تازه تو را پیدا کردهام. حسین جان، ما را به این زودی از خیمهی خود بیرون نکن. با آنها صحبت کرد، فرمود: بهتر از شما در این عالم نیست. چه مدالی به آنها داد! من اصحابی ابر، بهتر، نیکوتر، اوفی –باوفاتر- از شما نمیشناسم، بعد فرمود بروید. ولی ارباب بسیار باوفا است، چیزی گفت که آنها نروند. فرمود: هر کسی از شما که میخواهد برود، برود دست یک نفر از اهل بیت من را هم بگیرد و ببرد. صدای آنها بلند شد، به غلغله افتادند، با هم صحبت کردند. در بعضی از منابع متأخّر آمده است که حضرت از بین انگشتان خود جایگاهشان را به آنها نشان داد.
اشتیاق اصحاب برای شهادت در راه امام حسین علیه السّلام
به خیمه رفتند، بعضی از آنها با خود میگفتند: چه کسی فکر میکرد از عالمها یک نفر خود را فدای امام حسین علیه السّلام کند؟ این افتخار بسیار بزرگی است. بریر یک عمر درِ خانهی اهل بیت علیهم السّلام نوکری کرده است. لبخند به لب داشت، میگفت: خوش به حال من، فامیلهای من، پدر من فدایی حسین علیه السّلام هستند. یک جوان به او گفت: من از تو توقّع نداشتم، امشب شب شوخی نیست. بریر گفت: تو من را میشناسی، قرّاء کوفه از من قرائت را یاد گرفتهاند، من اهل شوخی نیستم. بریر بکّاء است. یک عمر دوست داشتم خود را فدای او کنم. امّا کلاس بعضیها فرق دارد. گفت: بریر، اگر خود را فدا کنی فردا برای ناموس حسین علیه السّلام چه اتّفاقی رخ میدهد؟ بعد از اینکه تو کشته شوی چه میشود؟ کلاسهای اینها با هم فرق دارد، با هم گفتگو میکردند. سیّد الشّهداء علیه السّلام آن شب نخوابید، بیرون آمد. در بعضی از نقلهای متأخّر میگوید کارهای مختلفی انجام داد، کمی قرآن خواند، نماز خواند، از جلوی درِ خیمههای بچّهها چیزهایی را از روی زمین میکند که پای دختر سه ساله…
اتمام حجّت امام حسین علیه السّلام با امام سجّاد علیه السّلام
می خواست با امام سجّاد علیه السّلام صحبت کند. من همیشه شب عاشورا به امام زین العابدین علیه السّلام متوسّل میشوم که غریب است، علمدار حقیقی کربلا است امّا متأسّفانه روزی ما کم است که سراغ حضرت برویم. میخواست با امام سجّاد علیه السّلام صحبت کند، ودایع را تحویل بدهد، بخشی از ودایع در مدینه بود. قرار است امام تغییر کند. اگر قرار بود این حرفها را امشب بزند روحیهی همه نابود میشد. امام سجّاد علیه السّلام میگوید: پدرم میخواست با من گفتگو کند. آمد جلوی درِ خیمه نشست. ظاهراً داشت شمشیر خود را اصلاح میکرد. من در خیمه بودم و عمّهام بالای سر من نشسته بود: «وَ عِنْدِی عَمَّتِی زَیْنَبُ تُمَرِّضُنِی»،[۷] عمّهام مشغول من بود، من بیمار بودم. دیدم پدرم اینطور میگوید: «یَا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلِ»،[۸] ای دنیا، اُف بر تو؛ عزیز پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، بضعه الرّسول را چطور از ما گرفتی؟ آن کسی که شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند را در محراب کشتند، گفتید: نماز نمیخواند، اُف بر تو. آن برادر عزیز من، کریم آل الله، کریم عالم وجود، چقدر به او جسارت کردید؟ چقدر خون به جگر او کردید.
«یَا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلِ کَمْ لَکَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ»
امام سجّاد علیه السّلام میفرماید: من منظور حضرت را فهمیدم، او میخواهد با من وداع کند. توجّه عمّهی من جلب شد، «فَخَنَقَتْنِی الْعَبْرَهُ»،[۹] -اگر انسان یک عمر برای این جمله بمیرد کم است!!- فرمود: بغض گلوی من را گرفت و میخواستم پدرم را در آغوش بگیرم امّا عمّهام را دیدم از این کار منصرف شدم -تنها کسی که با امام حسین علیه السّلام وداع نکرده است امام سجّاد علیه السّلام است- میخواستم پدرم را در آغوش بگیرم امّا دلم برای عمّهام سوخت. از فردا عمّه علمدار است، بگذار امشب را آرامش داشته باشد. این گذشت…
باقی مجلس من شما را به جایی میبرم که اگر دیگر همدیگر را ندیدیم… آنجا که زین العابدین علیه السّلام علمداری کرد. وقتی که در شام خطبه خواند، یزید ملعون گفت: تو را میکشم امّا چون در دست من اسیر هستی اوّل سه خواستهی خود را بگو بعداً تو را میکشم. حضرت فرمود: اوّلین خواستهی من این است: «أعطِنِی رأسَ سَیِّدی وَ مَولَایَ و أبِیَ الحُسَین»، اوّل سر مطهّر سیّد و مولایم و پدرم را بده، «لِأَتَزَوَّدَ مِنْهُ»، میخواهم با او وداع کنم. در این مسیر خیلی با هم همراه بودیم، دست من به او نرسیده است. دومین خواستهی تو چیست؟ فرمود: اگر میخواهی من را بکشی یک آدم چشم پاک را مسئول این کاروان کن، این بچّهها در راه که میآمدند خیلی اذیّت شدند. گفت: سر پدرت را میدهم که برگردانی، خودت مسئول کاروان باش. چیز دیگری هم میخواهی؟ فرمود: آنچه از ما غارت کردید را پس بدهید. گفت: آنها را در کوفه غارت کردهاند، اینجا شام است. پول آن چقدر میشود تا بپردازم؟ فرمود: پول نمیخواهیم. گفت: مگر آنجا چه چیزی داشتید؟ فرمود: «لِأَنَّ فِیهِ مَغْزَلُ فَاطِمَهَ وَ مِقْنَعَتَهَا وَ قِلَادَتُهَا»، گردنبند مادرمان، چادر خاکی مادرم فاطمهی زهرا سلام الله علیها…
[۱]- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۹۹٫
[۲]- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۹، ص ۲۳۵٫
[۳]– همان.
[۴]- الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۹۰٫
[۵]- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۰، ص ۹۷٫
[۶]– همان، ص ۹۱٫
[۷]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۹۳٫
[۸]– همان.
[۹]– همان.
پاسخ دهید