«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]  

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

تکلیف‌مداری معصوم

ما این شب‌ها درباره‌ی احیاء دین در عصر غربت دین صحبت می‌کنیم. غرض انتخاب این موضوع اوّلاً محتوای عمومی آن است که مناسب برای این شب‌ها است؛ ثانیاً از نتایج دو سال گذشته‌ای است که راجع به جریان نفاق صحبت کردیم. امسال وارد این‌که چه دلایلی باعث غربت دین شد نشدیم، به این جهت که قبلاً در بحث نفاق و منافقان و فقهای منافق به بخش‌هایی از عوامل غربت دین پرداختیم.

به یک غرض اصلی این شب‌ها راجع به غربت دین صحبت می‌کردیم، اگر این جمله باور شود، چون دانش در این موضوع این‌قدر مهم نیست، باید تبدیل به باور قلبی شود که غربت دوران اهل بیت صلوات الله اجمعین نسبت به امروز ما قابل قیاس نیست. امّا اهل بیت علیهم السّلام از تلاش فروگذار نشدند، فعّالیّت کردند و سعی کردند اگر به هدف درجه ده مرحله‌ای نمی‌رسند، تلاش خود را کم نکنند، ولو یک مرحله منفعل نبودند. اگر این تبدیل به یک باور شود، چه تذکّر آن و چه اساس آن، تأسیسی تبدیل به باور شود، خیلی برای من ارزش دارد. لذا نمی‌خواهم از این موضوع خیلی پراکنده شوم، عمد هم دارم این کار را انجام دهم، سعی می‌کنم شب‌ها یک‌ طوری عرایض خود را تقدیم کنم که اگر عزیزی یک شب هم تشریف آورده بود این باور القاء بشود. چون اگر این اتّفاق بیفتد ما می‌فهمیم، یعنی من می‌فهمم که شما از قبل می‌دانستید.

برای اعلام آمادگی نسبت به محضر حضرت حجّت روحی له الفداه ما باید شروع به کار کردن کنیم، ما از بزرگان قدمای خود داریم پیرمردهایی که در هشتاد سالگی مشق شمشیر می‌کردند تا آماده باشند. کسی نمی‌تواند بگوید من منتظر آن کسی هستم که می‌خواهد عدل را در جهان گسترش دهد و امروز ظلم می‌بیند سکوت کند (قطع صوت). کنار شهادت جانسوز سیّد الشهداء علیه السّلام می‌فرماید: «هُتِکَتْ… حُرْمَتُنَا»،[۴] حضرت این را کنار قتل حسین بن علی حساب می‌کند. این در آن حد است.

بعد از این‌که اندکی راجع به غربت اهل بیت علیهم السّلام صحبت کردیم که در اهل بیت علیهم السّلام ناامیدی نیست، چون به حضرت ربّ الارباب وصل هستند. شیعه‌ی اهل بیت علیهم السّلام هم باید وصل به اهل بیت علیهم السّلام باشد تا آن‌ها را به حضرت حق وصل کنند. «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ».[۵] خدا رحمت کند مادرانی را که اگر از دنیا رفتند شما را سر سفر‌ه‌ی سیّد الشهداء آوردند و اگر هستند به شما سالیانِ سالیان توفیق نوکری و خاکساری در محضر آن‌ها را بدهد. بعد از این‌که از غربت اهل بیت علیهم السّلام گفتیم، عرض کردیم که اهل بیت علیهم السّلام ناامید نمی‌شوند، چون به حضرت حق وصل هستند، تکلیف مدار هستند، به نتیجه نظر نمی‌کنند. نه برای نتیجه کار نمی‌کنند، هدف گذاری برای رسیدن به نتیجه است، ولی مثل شهید و مجاهدی که «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ»[۶] است، یعنی یا کشته می‌شوم و شهید می‌شوم یا پیروز می‌شوم. هیچ شهیدی برای کشته شدن به میدان نمی‌رود، این‌ که خودکشی می‌شود، می‌رود که فتح کند ولی اگر فتح نشد شهید می‌شود.

همه‌ی زندگی امام «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ» است؛ یا به اهداف خود می‌رسم و دین خدا را اعتلاء می‌دهم… البتّه خود امام دین خدا است، بلکه لُبّ دین خدا است و آن دین خدا است که باقی دین خدا را می‌خواهد احیاء کند، برای همین هم اصلِ دین است، لبّ دین است. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّهِ الْقَوِیمَ»[۷] آن دین پابرجای خدا خود امیر المؤمنین است. منتها از کَرم ارباب است که خود را فدای باقی می‌کند. امام همه‌ی تلاش خود را دارد که دین خدا… غیرتی که ما نسبت به اهل بیت إن‌شاء‌الله داریم با غیرت امیر المؤمنین نسبت به کلام خدا قابل قیاس نیست. نمی‌خواهد کلام خدا روی زمین بیفتد، همان‌طور که نمی‌خواهد بدن پیغمبر در جنگ‌ها آسیب ببیند، همان غیرت را نسبت به کلام خدا دارد.

خدا مسلم به عوسجه را رحمت کند، قدیمی‌های ما در اوج توهین‌هایی که به ما کردند برای ما چه کارهایی انجام دادند. اسم یکی از قدیمی‌ترین کتاب‌های تاریخی اخبار الطِّوال است، برای قرن سوم است، اگر اشتباه نکنم برای سال‌های ۲۸۰ یا ۲۹۰ است. می‌گوید: وقتی می‌خواستند مسلم را پیدا کنند، نفوذی به مسجد رفت، مسجد را همین‌طور که نگاه می‌کرد گفت: من از کجا بفهمم چه کسانی با مسلم در ارتباط هستند؟ چندین ساعت در مسجد رفت و آمد داشت، همین‌طور که نگاه می‌کرد نگاه او به کنار ستون افتاد، گفت: «هَوُلاءِ الشِّیعَه یُکثِرونَ الصَّلاه»، او حتماً شیعه است که این‌قدر نماز می‌خواند.

از کثرت نماز خواندن مسلم بن عوسجه گفت او حتماً شیعه است، بقیّه که فاسق و فاجر هستند. خدا إن‌شاء‌الله ما را در اعتلای شریعت علم‌دار کند. نسبت به این‌که کلام خدا روی زمین نیفتد غیرت داشتند، روی زمین نماند، آن را برداریم، بلند کنیم، به اهتزاز در بیاوریم. اهل بیت کار کردند، ناامید نشدند، تکلیف‌مداری کردند. عرض کردیم منفعل نشدند، هر لحظه در اوج غربت سعی می‌کردند غربت را کم کنند که دین را پیشرفت بدهند، اصلاً خستگی ندارند، استعفاء ندارند. کافی است، بس است، من می‌دانستم از اوّل نمی‌شود نمی‌گویند. گرچه سراسر مسیر را مشکلات می‌بینند، ناملایمات می‌بینند، سختی می‌بینند، درون جبهه‌ی حق نامردی می‌بینند. بعداً اشاره خواهم کرد درون بستگان نزدیک خود نامردی می‌بینند ولی خسته نمی‌شوند. اصلاً برای امام در راه خدا اهمّیّت ندارد، او را کُند نمی‌کند، همه‌ی عالم، ولو همه‌ی بچّه‌ها و برادرهای آن‌ها نستجیر بالله -به جز آن کسی که امام معصوم می‌شود- همه بخواهند با او دشمنی کنند، مرگ بر بگویند، یا درود بر بگویند، اصلاً برای او مهم نیست، بر او اثر ندارد. نه انگیزه‌ی او را تقویت می‌کند و نه حرکت او را کُند می‌کند.

شیعه نمی‌تواند امام شود ولی می‌تواند به جهت امام حرکت کند. خدا روح پر فتوح امام امّت را رحمت کند، وقتی هواپیمای ایشان می‌خواهد فرود بیاید به ایشان می‌گویند: حال شما چطور است؟ شما را ۱۴ سال تبعید کرده بودند. نامه‌های گزارش‌های مجلس شورای ملّی را ببینید، وقتی می‌خواهد بگوید امام را تبعید کردند آن نماینده‌ای که به پشت تریبون مجلس می‌آید تا صحبت کند، اسم امام را با اوج بی‌اعتنایی، بلکه با اوج بی‌ادبی می‌برد و بعد می‌گوید: -نستجیر بالله- این جرثومه‌ی فساد را بیرون کردیم، لایق زندگی در این کشور نبود. همه هم صحیح است، صحیح است می‌گویند. حالا ۱۴سال گذشته است، افراد زیادی آمده‌اند از فرودگاه تا شهر در خیابان گُل گذاشتند، از امام می‌پرسند: شما چه حالی دارید؟ ایشان می‌گوید: هیچ. مثلاً ممکن است کسی بگوید: سنسورهای ایشان اشکال داشته است! شما چطور حسّی ندارید؟! او از نظر لطافت با هیچ کدام از امثال من قابل قیاس نیست، او که می‌گوید هیچ، یعنی من وظیفه‌ی خود را انجام دادم. یک روزی می‌خواست من را بالا ببرد، یک روز هم نمی‌خواهد من را بالا ببرد. یعنی اگر آن امام رحمه الله -نستجیر بالله- جای شیخ فضل الله نوری شده بودند برای ایشان فرق نمی‌کرد، کما این‌که برای شیخ فضل الله هم فرق نکرد.

شیخ فضل الله دیپلماسی بعضی‌ را بلد نبود که امروز برویم این‌جا بنشینیم، فردا برویم آن‌جا بشینیم، این حرف‌ها را نمی‌فهمید، مثل این‌که درس سیاست را خوب نمی‌دانست! اگر پرچم انگلیس یا روسیه را بالای سر خانه‌ی او می‌گذاشتند آن‌ها چیز دیگری هم نمی‌خواستند کسی جرأت نمی‌کرد به آن خانه نگاه بد داشته باشد. گفت: به جنازه‌ی من ادرار کنند بهتر از این است که پرچم کفر بالای سر من بیاید. آن‌ها امام نیستند؛ ولی می‌توانند به سمت امام حرکت کنند، به آن جهت امام بروند و حرکت کنند و نزدیک‌تر شوند.

دفاع یاران ائمّه علیهم السّلام از اهداف آن‌ها

بعد از این‌ها عرض کردیم که بعضی از خودی‌ها از عوامل اصلی غربت امام هستند. غربت امام وقتی است که… دشمنان که دشمن هستند، از دشمن جز دشمنی توقّعی نیست. جالب است که دشمن خیلی ولایت‌مدار در جبهه‌ی دشمنی خود محکم و مستحکم کار می‌کند، امّا خودی‌ها کم می‌گذارند. دیشب چند مثال زدیم، امشب می‌خواهیم از آن طرف مسئله را بگویم که ما نیّت کنیم و دعا کنیم که ما از این‌ نوع باشیم. مثل یونس عبدالرحمن را دیشب عرض کردم، وقتی یک عدّه‌ای می‌خواستند امامت امام جواد علیه السّلام را نابود کنند، چون ایشان در کودکی امام شده بود. یک عدّه گفتند یک نفر دیگر را بیاوریم و او را امام کنیم، بلکه یکی از مسئولیّت‌ها را داشته باشم، اقوام خود را هم مسئول جایی کنم. سعی کردند امام جواد به امامت نرسند.

 یا سعی کردند امام رضا علیه السّلام به امامت نرسد. بگویند امام کاظم علیه السّلام از دنیا نرفته است، غیبت کرده‌اند، -نستجیر بالله- به شهادت نرسیده است. به یک عدّه پول دادند، بعضی‌ پول را گرفتند. بعضی از بچّه‌های ائمّه متّهم هستند رشوه گرفتند و بر علیه امام رضا علیه السّلام قیام کردند، تا بعضی از یاران ویژه پول گرفتند که امام رضا علیه السّلام از میان بردارند و سعی کردند این کار را تا روز آخر انجام بدهند. شنیدید حتّی در این‌که امام جواد علیه السّلام پسر حضرت رضا علیه السّلام است آن‌ها بی‌تربیتی کردند. آمدند به بعضی‌ پول بدهند، یکی یونس بن عبدالرحمن است که دشمن دارد. فکر کردید بی‌جهت است که امام رضا علیه السّلام به ایشان بگوید سلمان زمانه‌ی من است، باز هم پشت سر او حرف می‌زنند؟ نه، می‌بینند یک نفر عَلَم بلند کرده است، نمی‌گذارد ولی را از میان بردارند، از او دفاع می‌کند، لذا او را از میان می‌برند. هر چیزی خواستند به او رشوه بدهند قبول نکرد. قبول نکرد، اوّل همه‌جا همین است، اوّل همه‌جا تطمیع است، نشود بعد شروع به تخریب کردن می‌کنند، طوری که بعضی‌ پشت سر او دیگر نماز هم نمی‌خواندند! اگر امام رضا علیه السّلام بفرماید سلمان زمان من است، آن‌ها آسیب دیده‌اند، چون او پرچم امام رضا علیه السّلام را بالا برده است، نمی‌خواهند قبول کنند.

در طول تاریخ عدّه‌ای بودند که آن‌ها در طول تاریخ چندین کار انجام دادند؛ یکی این‌که اهداف حضرت، امام معصومِ زمان خود را می‌دیدند یا نوکر امام معصوم زمان خود را می‌دیدند. قمی‌ها باید چه کاری انجام می‌دادند؟ امام رضا علیه السّلام که در قم نبود، باید پرچم یونس را بالا می‌بردند. بالا بردن پرچم یونس بن عبدالرحمن در قم که دیشب توضیح دادیم، بالا بردن پرچم امام رضا علیه السّلام است، تضعیف او، تضعیف امام رضا علیه السّلام است. این همان چیزی است که بعضی‌ نمی‌خواهند بفهمند و نخواهند هم فهمید.

یک عدّه سعی می‌کردند آن نکته‌ای که امام می‌خواهد احیاء کند و از غربت بیرون بیاورد را تقویت کنند؛ یک عدّه هم سپر می‌شدند. در کربلا شما دیدید صورت خود را سپر می‌کند که دیگر اوج این موضوع است. آدم نگاه می‌کند که یک نفر چقدر پیشرفت می‌کند! هیچ تعجّبی نیست اگر در مورد برادرهای حضرت عبّاس علیه السّلام نوشته‌اند: «یَقُونَهُ بِوُجِوهِهِم وَ نُحُورِهِم».[۸] این‌قدر هم غریب هستند که ما برای آن‌ها فرصت نداریم عزاداری کنیم.

قمر بنی هاشم آن‌ها را جلو فرستاد، فرمود: قبل از من کشته شوید، من می‌خواهم هر چه دارم فدای او کنم. برادرهای من هستید، فرزندان امّ البنین هستید، می‌خواهم قبل از من فدای او شوید. بعد نوشته‌اند: «یَقُونَهُ بِوُجِوهِهِم وَ نُحُورِهِم»، مقابل حضرت ایستاده بودند، در طول عمر خود آن‌ها یک بار پشت به امام کردند آن هم در این‌جا است. تیر که می‌آمد آن‌ها صورت خود را به سمت تیر می‌بردند. یک عدّه این‌طور بودند.

توفیق را ببینید که انسان عادی می‌تواند مثل پسر امیر المؤمنین کار کند، سعید بن عبدالله حنفی. مقابل حضرت ایستاد، او هم همین‌طور سر و صورت خود را جابه‌جا می‌کرد که تیرها را بگیرد. بعد وقتی عرض کرد: «یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) أَ وَفَیْتُ‏»،[۹] آقا دیگر این‌قدر در توان من بود – اعتذار کرد- بیشتر از این نتوانستم. یک بار در طول عمر خود پشت به شما ایستادم، حضرت فرمود: «أَنْتَ أَمَامِی فِی الْجَنَّهِ»، تو را جلوتر از خود وارد بهشت می‌کنم. این‌ها می‌آمدند بدن امام را محافظت می‌کردند که بسیار مهم است، در دوره‌ی ائمّه‌ی بعدی دیگر این‌طور نبود جرأت کنند بخواهند شمشیر بکشند، یک عدّه‌ای بودند می‌آمدند آن‌جایی که قرار است امام ضربه بخورد دفاع می‌کردند.

معرّفی برخی از یاران امام صادق علیه السّلام

از مظلوم‌های آن‌ها مؤمن طاق در زمان امام صادق علیه السّلام است. دوستانی که بنده را می‌شناسند می‌دانند بنده وحدتی هستم، طرفدار وحدت هستم، منتها به شدّت برائتی هم هستم. یک جایی هم توضیح دادیم که وحدت با برائت قابل جمع است، خود صاحب فکر وحدت هم برائتی است. بنده وحدتی هستم، چون این وحدت را دینی می‌دانم، سیاسیِ یک گروه را نمی‌دانم، یک جایی هم مفصّل چند جلسه توضیح دادیم.

امّا قائل هستم برادران اهل سنّت ما مستضعف فکری هستند، این را هم قائل هستم. همیشه هم می‌گویم برای آن‌ها دلسوزی کنید و سعی کنید آن‌ها را نجات بدهید. ولی نمک به حرام در آن‌ها کم نیست! یکی در این‌جا است که می‌گویم. وقتی می‌خواهند راجع به مؤمن طاق صحبت کنند… من قرار است انصاف داشته باشم، بی‌جهت نمی‌گویم همیشه منصف هستند، بیشتر اوقات این برادران عزیز اهل سنّت ما بسیار بی‌انصاف هستند. برادر ما غیر منصف هم که باشد برادر ما است، او یک اشتباهی هم انجام می‌دهد باید برویم به او کمک کنیم و او را نجات بدهیم، گاهی ممکن است یک لُغُزی هم بخواند، ولی بی‌انصاف هستند. شما کتاب‌های اهل سنّت را در مورد مؤمن طاق ببینید به او شیطان طاق می‌گویند! نوش جان مؤمن طاق که یک عمر به او شیطان گفتند.

چرا به او شیطان می‌گفتند؟ خیلی حاضر جواب بود. کاسب بازار طاقی کوفه بود، کسی جرأت نمی‌کرد با او حرف بزند. حضرت صادق صلوات الله علیه می‌فرمود: فلانی و فلانی، شما لطف کنید اصلاً گفتگو نداشته باشید. واقعاً هم همین‌طور است. بعضی از ما در یک هیئت، در یک مجلس، در یک مسجد هستیم، خدا إن‌شاء‌الله سایه‌‌ی بزرگترهای مساجد را حفظ کند، «وَقِّرُوا کِبَارَکُمْ»،[۱۰] در مورد بزرگترها خاکسار باشید. ولی بعضی از آن‌ها اگر بروند و در خانه بنشینند ثواب آن از نماز جماعت بیشتر است. حضرت می‌‌فرمود آقا جان شما اصلاً نمی‌خواهد گفتگو داشته باشید، نمی‌خواهد از من دفاع کنید، چون باید مدام بگویم اصل مطلب را رها کنید و به فرع بپردازید، یک چیزی می‌گویی ما باید مدام شبهه جواب بدهیم، شما حرف نزنید.

مؤمن طاق از آن کسانی بود که حضرت می‌‌فرمود تو دائم در جستجو باش که بازار چه خبر است و حرف بزن. یک نمونه‌ی آن را بگویم برای این‌که بدانید چرا به او شیطان طاق می‌گویند. ما ۷۰۰، ۸۰۰ میلیون حنفی داریم. وقتی امام صادق علیه السّلام به شهادت رسیدند نقل این‌طور است که ابوحنیفه آمد مؤمن طاق را دید. مؤمن طاق در مناظره بسیار چیره دست است. بعداً که امام صادق علیه السّلام از دنیا رفتند پسر ایشان عبد الله افطح به دروغ ادّعای امامت کرد، چه کسی می‌تواند از امام کاظم علیه السّلام دفاع کند؟ امام کاظم علیه السّلام اگر بخواهد بیاید از خود دفاع کند حکومت می‌فهمد. مؤمن طاق سینه سپر کرد، گفت: عبد الله امام ما است، می‌روم چند سؤال از او می‌پرسم. از عبد الله چندین سؤال مکرّر کرد، عبد الله از جواب دادن باز ماند. شیعیان گفتند: او سؤال‌های مؤمن طاق را بلد نیست، چطور می‌تواند امام باشد؟! مؤمن طاق مقابل امام صادق علیه السّلام مثل برده می‌نشست به سادگی توانست عبد الله را مغلوب کند. می‌آید غربت امام را کم می‌کند.

زمانی که امام صادق علیه السّلام به شهادت رسیدند ابو حنیفه به مؤمن طاق گفت: «إِمَامَکَ قَدْ مَاتَ»،[۱۱] امام تو از دنیا رفت؟ شما باشید به او چه جوابی می‌دهید؟ مثلاً می‌گویید بله به رحمت خدا رفت؟ این‌که جواب کوبنده‌ای نیست. بلافاصله گفت: «لَکِنَّ إِمَامَکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ». ابو حنیفه گفت: امام تو مُرد؟ جواب داد: ولی امام تو هرگز نمی‌میرد، از مُنظَرین است. یعنی چه؟ شیطان به خدا گفت: «رَبِّ فَأَنْظِرْنی»[۱۲] خدایا مهلت بده، خداوند هم فرمود:‏ «إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ»،[۱۳] باشد، به تو مهلت می‌دهم، تا پایان دنیا تو نمی‌میری. می‌خواهم بگوییم این‌طور حاضر جواب بود.

(ابوحنیفه) گفت: «إِمَامَکَ قَدْ مَاتَ»، اصلاً فکر نکرده بود، در آن حال خرابی که شیعه امام خود را از دست داده است مثل دیوانه‌ها است، بلافاصله گفت: «لَکِنَّ إِمَامَکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ»، ولی امام تو مهلت گرفته است نمی‌میرد. چون او این قدر حاضر جواب بود به او شیطان طاق می‌گفتند، با او بحث نکنید مثل شیطان است. شیطان از چپ و راست و بالا و پایین چه می‌کند؟ «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ»،[۱۴] از شمال، از یمین، از بالا، از پایین، از درون، از بیرون هجوم می‌آورد. گفتند با او بحث نکنید. ما شیعیانی داریم که این‌طور هستند، آن‌ها غربت امام را کم می‌کردند.

راجع به أبان گفتم، دوست دارم این جمله‌ی او را بگوییم. حضرت می‌فرمود: أبان به مسجد برو بنشین فتوا بده، دوست دارم آن‌ها بدانند شیعیان من مثل تو هستند. این شب‌ها که می‌آییم و در خیمه‌ی ارباب می‌نشینیم می‌شود دعا کنیم آقا ما هم یک قسمتی از کار را انجام بدهیم. ما که چیزی نیستیم ولی به دست ما یک اتّفاقی بیفتد. یک عمر بدویم، ولی یک قدم برای امام خود برداریم، برای نوکر امام خود یک قدم برداریم، برای شیعه‌های امام خود یک قدم برداریم. وقتی أبان از دنیا رفت… من این را می‌گویم، خدا شاهد است ۱۵ سال وقتی این جمله را می‌گویم همه‌ی وجود من غبطه به أبان است. امام فرمود: «رَحَمه اللّه أما وَ اللّهِ لَقَد أَوجَعَ قَلبِی مُوتَ أبانِ»،[۱۵] مرگ أبان جگر مرا سوزانده است، دیگر چه کسی مثل أبان می‌تواند بیاید؟

اگر از بدی‌های غربت می‌گوییم یکی از نتایج آن این است که ما می‌توانیم یک راهی برویم. پدر أبان که معصوم نیست، أبان که امام‌زاده نیست، ژن أبان که خوب نیست، أبان تلاش کرده است خود را در حضرت فانی کرده است. أبان می‌تواند الگوی ما باشد، شروع او خیلی جلوتر از ما نیست، می‌شود شبیه او شد. شما که لباس عزا به تن کردید آدم بعد از دهه با خود فکر می‌کند که من نوکری کردم؟ آن‌ عزیزانی که مثل من فرمایشی دارند، آن عزیزی که ذاکر اهل بیت علیهم السّلام است، آیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف به چشم او می‌آید؟ ما از آن ابراز محبّتی که باید ببینیم محروم هستیم. ما اگر زمان امام معصوم بودیم می‌دیدیم امام معصوم با دوستان خود چقدر محبّت دارند، آن وقت می‌خواستیم شبیه آن‌ها بشویم. ما از دیدار امام زمان خود محروم هستیم، ما یتیم هستیم. لذا می‌خواهیم توسّل داشته باشیم می‌گوییم آقا، شما با یتیمان چطور رفتار می‌کردید؟ چند امام فرمودند ما یتیم هستیم، یتیم آن کسی است که امام خود را نمی‌بیند.

نامه‌ی پر از محبّت امام جواد علیه السّلام به علی بن مهزیار

یکی از دل‌انگیزترین نامه‌هایی که من دیدم امام جواد علیه السّلام به یکی از شیعیان خود نوشته است، دوست دارم این را بخوانم شما هوس کنید، یعنی امام معصوم می‌تواند با من این‌طور صحبت کند. اسم یکی از شیعیان امام جواد صلوات الله علیه علیّ بن مهزیار است. لزوماً با آن علیّ بن مهزیاری که شما می‌شناسید یکی نیست، احتمالاً دو نفر هستند. ایشان از آن جمله افرادی است که در راه امامت امام جواد علیه السّلام و منویات حضرت خیلی تلاش کرده است. عبارات نامه‌ی حضرت را گوش کنید، آدم باور نمی‌کند که امام معصوم این‌قدر لطیف است، این‌قدر مهربان است، این‌قدر بی‌ریا است. ای کاش ما هم امام زمان خود را می‌دیدیم.

ما امید داریم به این‌که روز قیامت می‌گوییم خدایا ما پسر فاطمه را ندیدیم. آدم آن قد و بالا را ببیند، هیکلِ امام، هادی است، هیکل مبارک او هادی است. این‌قدر در روایات ما است که طرف دو هزار کیلومتر آمده است تا با امام بحث کند، امام را مغلوب کند، در سلام و علیک اوّل شهادتین را گفته و مسلمان شده است. ما محروم هستیم، ما بیچاره هستیم، ما مضطرّ هستیم. ما مضطرّ امام زمان نیستیم چون نمی‌دانیم چه کسی را از دست دادیم. «سَلِ المَصَانِعِ رَکباً تَهِیمِ فِى الفَلَوَات»، تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی؟ من تصوّر می‌کنم سیراب هستم، من مریضی گرفتم تشنه هستم آمپول زده‌ام نمی‌فهمم تشنه هستم که بخواهم برای رفع تشنگی تلاش داشته باشم. نمی‌فهمم امام زمان ندارم.

یک قدم برای امام معصوم برمی‌دارد، امام وفی است، ببینید چگونه رفتار کرده است. من چند جمله‌ی آن را می‌خوانم، إن‌شاء‌الله هوس کنید و بروید ببینید. اصل این نامه در رجال کشّی است که خیلی قدیمی است. کتاب برای دوره‌ی شیخ کلینی است، کتاب مهمّی برای ما شیعیان است. خود علیّ بن مهزیار که از ثقات اجلّای بزرگ شیعه است می‌گوید: به امام نامه نوشتم، دو خواسته داشتم. یکی این‌که آقا جان یک مقدار پول از پول‌های شما پیش من است، می‌شود من آن را مصرف کنم؟ یکی هم این‌که برای من دعا کنید. «فَکَتَبَ أَبو جَعفَر»، امام جواد علیه السّلام فرمود: امّا در مورد آن پولی که گفتی پیش تو است و می‌خواهی آن را خرج کنی، بیشتر آن را برای تو می‌فرستم، قابل تو را ندارد. امّا در مورد دعایی که خواستی «فَإِنَّکَ بَعْدُ لَسْتَ تَدْرِی»[۱۶] -عمداً متن آن را می‌خوانم- ای علی بن مهزیار تو نمی‌دانی «کَیْفَ جَعَلَکَ اللَّهُ عِنْدِی»، نمی‌دانی من چقدر تو را دوست دارم، تو را دعا کنم؟ «رُبَّمَا سَمَّیْتُکَ بِاسْمِکَ وَ نَسَبِکَ»، بارها تو را با اسم خودت دعا کردم. امام زمان ما را دعا می‌کند؟ مرگ و حیات من برای او مهم است؟ من یک قدمی برای ایشان برمی‌دارم که برای حضرت اهمّیّت داشته باشم؟

فرمود: نمی‌دانی «کَثْرَهُ عِنَایَتِی بِکَ»، تمام توجّه من به تو است، «وَ مَحَبَّتِی لَکَ»، از محبّت من بی‌خبر هستی. «وَ مَعْرِفَتِی بِمَا أَنْتَ إِلَیْهِ»، دقیقاً اشراف دارم که داری چه انجام می‌دهی. «فَأَدَامَ اللَّهُ لَکَ أَفْضَلَ مَا رَزَقَکَ مِنْ ذَلِکَ». نگاه کنید، امام که می‌گویم محبّت می‌کند، می‌فرماید: خدا از این محبّت من بیشتر روزی تو بکند، خدا محبّت من را به تو افزایش بدهد. این را شاگرد نمی‌گوید، جا دارد که شیعیان از عشق اهل بیت علیهم السّلام بمیرند. این امام معصوم است برای شیعه‌ی خود می‌گوید، می‌فرماید: خداوند از محبّت من به تو روزی عطا کند، محبّت من به تو افزایش پیدا کند. «رَضِیَ عَنْکَ بِرِضَایَ عَنْکَ»، من از تو راضی هستم، خدا از تو راضی باشد، خدا به بهترین نیّت کارهای تو را قبول کند. «حَفِظَکَ اللَّهُ»، خدا تو را حفظ کند، «دَفَعَ الشَّرَّ»، خدا از تو بلا دفع کند.

این جمله‌ی آخر بسیار زیبا است، می‌فرماید: «وَ کَتَبْتُ بِخَطِّی»، ندادم کاتب من بنویسد، خواستم دست خطّ خود من را داشته باشی، هر بار این نامه را باز می‌کنی بگویی امام جواد علیه السّلام به من چه چیزی گفته است. مولای ما نوه‌ی همین آقا است.

در یک نامه‌ی دیگر حضرت می‌فرمایند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ یَا عَلِیُّ أَحْسَنَ اللَّهُ جَزَاکَ»،[۱۷] یعنی ای علیّ بن مهزیار، خدا به تو جزای خیر بدهد، این در مدخل علیّ بن مهزیار رجال کشّی است. «وَ أَسْکَنَکَ جَنَّتَهُ»، خدا بهشت خود را برای تو روزی کند. «مَنَعَکَ مِنَ الْخِزْیِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ»، در دنیا و آخرت خوار نباشی. ببینید می‌گویم امام عاشقانه ما را دوست دارد، بیش از ما که او را دوست داریم. من در طول هفته نمی‌دانم چقدر به یاد امام زمان هستم، ولی ایشان یک لحظه عنایت خود را از من بردارد من هیچ هستم. او هیچ وقت من را فراموش نمی‌کند، من گاهی او را یاد می‌کنم. ما خیلی بخواهیم دعا کنیم می‌گوییم: خدایا من را با امام حسین علیه السّلام محشور کن. این‌جا برعکس است، امام می‌فرماید: «حَشَرَکَ اللَّهُ مَعَنَا»، خدا تو را با ما محشور کند. «قَدْ بَلَوْتُکَ وَ خَبَرْتُکَ فِی النَّصِیحَهِ وَ الطَّاعَهِ وَ الْخِدْمَهِ وَ التَّوْقِیرِ»، من تو را آزمایش کردم، تو در خدمت خود، در قیام للّه خود، در آن خیر خواهی خود، برای ما کم نگذاشتی. «لَمْ أَرَ مِثْلَکَ لَرَجَوْتُ أَنْ أَکُونَ صَادِقاً» اگر بگویم مثل تو دوستی ندارم به تو واقعیّت را گفته‌ام. یعنی خیلی دوستت دارم. خدا می‌داند در این جلسات اگر من بیچاره و شمای خوب به دامن حضرت حجّت صلوات الله علیه چنگ بزنیم می‌شود دوستی پیدا کرد.

 آن زهیری که -نستجیر بالله- شاید دشنام می‌داد و یا دشمن اهل بیت علیهم السّلام بود، کار به جایی رسید که در کربلا تا هر زمانی که زنده است سپاه دشمن می‌آید هلهله کند یا حرفی بزند، بلند می‌شود فریاد می‌زند و به آن‌ها دشنام می‌دهد. یعنی تا دیروز مخالف بود ولی عشق ابا عبدالله الحسین صلوات الله در او ایجاد شد. «انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً رَحِیمَهً»،[۱۸]یا صاحب الزمان، «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ».[۱۹]

(روضه خوانی)


[۱]ـ سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫

[۴]ـ روضه الواعظین و بصیره المتعظین (ط – القدیمه)، ج‏ ۱، ص ۱۶۹٫

[۵]ـ من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۵٫

[۶]ـ سوره‌ی توبه، آیه ۵۲٫

[۷]ـ المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۲۶۴٫

[۸]ـ إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ‏۳۳، ص ۶۸۷٫

[۹]ـ  اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، ص ۱۰۸٫

[۱۰]ـ الأمالی (للصدوق)، ص ۹۴٫

[۱۱]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج ‏۲، ص ۳۸۱٫

[۱۲]ـ سوره‌ی حجر، آیه ۳۶٫

[۱۳]ـ سوره‌ی اعراف، آیه ۱۵٫

[۱۴]ـ سوره‌ی رعد، آیه ۱۱٫

[۱۵]ـ من لا یحضره الفقیه، ج ‏۴، ص ۴۳۵٫

[۱۶]ـ رجال الکشی- إختیار معرفه الرجال، ص ۵۵۱٫

[۱۷]ـ الغیبه (للطوسی)/ کتاب الغیبه للحجه، ص ۳۴۹ .

[۱۸]ـ المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۵۸۴٫      

[۱۹]ـ سوره‌ی یوسف، آیه ۹۷٫