«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏»[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

ویژگی عصر غربت دین

موضوع بحث ما، احیای امر دین در عصر غربت است. این عصر غربت چیست، تا بعد به احیای امر برسیم. عرض کردیم عصر غربت آن وقتی است که به معالم دین شاخص‌های اصلی دین معالم یعنی شاخص‌های اصلی، سرشاخه ها، سرفصل‌های مهمتر «بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا»[۴] یعنی همین- عمل نشود. غریب بشود. همان‌طور که در روایت داریم؛ از امیر المؤمنین صلوات الله علیه در خطب نهج البلاغه است عرف معروف بشود. آن چیزهایی که عرف بد می‌داند، منکر بشود. نه آن چیزی را که حضرت حق فرموده است، نه آن را که پیامبر فرموده است. خوب و بد آن چیزی می‌شود که مردم دوست دارند، شهوات آن‌ها می‌خواهد. چه زمانی این‌طور می‌شود؟

 ما دو سال گذشته بخش‌های سیاسی اجتماعی آن را مطرح کردیم، چه زمانی این‌طور می‌شود، جریان نفاق این را ایجاد می‌کند، تقویت می‌کند، در جامعه عمق می‌دهد. امسال روی علّت کار نمی‌کنیم، روی معلول کار می‌کنیم؛ یعنی چیست، چه شکلی است، جامعه‌ای که دین در آن غریب است چه شکلی است. قاعدتاً به این توجّه می‌کنیم ببینیم در جامعه‌ی ما هم دین غریب است یا نه. چون وقتی ما در جامعه‌ی خود احساس می‌کنیم… دیدید معمولاً مذهبی‌تر‌ها این طرف و آن طرف که با هم می‌نشینند، آن‌ها که مثل من هستند غر می‌زنند، آن‌ها هم که غر نمی‌زنند، مثل شما خوب هستند مثلاً بدبین هستند، مأیوس هستند، مثل آن که در آن کارتون بود کوچک‌ترین عضو بود از اوّل می‌گفت: من می‌دانستم، این‌ها همیشه احساس می‌کند کار پیش نمی‌رود، انقلاب کردیم که چه بشود. اشکال می‌بیند راست هم می‌گوید. بعضی از آن‌ها واقعاً ذائقه‌ی آدم را تلخ می‌کند. بفهمد آدم در مملکتی که پیش از دویست هزار کشته داده است، در راه دفاع از حق یک مظلومی حقّ او را ندادند و به او سیلی هم زدند، آدم بسیار ناراحت می‌شود و اتّفاقاً بچّه حزب اللّهی‌ها این‌جا باید فریاد بزنند که کسی این‌ها را به نظام نسبت ندهد. یک کسی یک غلطی کرده است، دست او بشکند و یک کسی هم یک فرمانی داده است زبان او بریده باد اگر ناحق گفته است و ناحق زده است. انسان بسیار ناراحت می‌شود. مگر می‌شود من سیاه بر تن بکنم و بر دختر سیّد الشّهداء علیه السّلام گریه بکنم، هیچ کسی با امام حسین علیه السّلام و فرزندان ایشان قابل قیاس نیست، اصلاً هیچ کسی شبیه نیست اصلاً ولی بالاخره مگر می‌شود من بر ظلم بر سیّد الشّهداء علیه السّلام گریه بکنم و بر ظلم دیگری بی‌تفاوت باشم؛ اگر این‌طور است دروغ می‌گویم.

 وقتی عیب می‌بیند، ایراد می‌بیند، اشکال می‌بیند ناامید می‌شود، می‌گوید: ولش بکن، بعد هم می‌گوید: بله از مرحوم امام نقل شده است که ایشان گفت: اگر من می‌دانستم این‌طور است اصلاً انقلاب نمی‌کردم. معمولاً در تاکسی تحلیل‌گران بزرگی حضور دارند، این‌ها به صورت گردشی کار می‌کنند و تحلیل‌های اساسی ارائه می‌کنند. همه‌ی وزرا و وکلا و این‌ها هم با او فامیل هستند. متأسّفانه مرکز تولید خاطرات ما هم متوقّف شده است ولی این‌ها جای او را پر می‌کنند. خاطره تولید می‌کنند؛ مرحوم امام خودش هم دیگر ناامید بود.

غربت در عصر ائمّه علیهم السّلام

اگر برویم عصر ائمّه علیهم السّلام را ببینیم، غربت عصر ائمّه علیهم السّلام را ببینیم، اصلاً تعجّب می‌کنیم و می‌فهمیم وضع ما خیلی خوب است. واقعاً هم وضع ما خوب است. با نگاه تاریخی عرض می‌کنم؛ می‌گویند: الآن ۳۰ هزار نفر، مدافعان حرم سیّدتنا و سیده الکونین زینب کبری، اخت الحسین در صف ایستادند، التماس می‌کنند می‌گویند: ما برویم. هیچ وقت در تاریخ شیعه یک چنین خبری نبوده است. نه این‌که ما خیلی خوب هستیم، من بگویم: تو خوب هستی، شما هم بگویید: تو خوب هستی. ما خیلی مشکلات داریم، اصلاً موضوع بحث ما این است که در عصر غربت دین چه کار بکنیم. امّا چون ناامید می‌شویم، تجربه لازم داریم، تاریخ برای این خوب است که برویم دوره‌ی ائمّه علیهم السّلام را ببینیم که آن‌جا چطور دین غریب بود بعد إن‌شاءالله بپردازیم که ائمّه علیه السّلام در غربت دین چه کار کردند، دین را احیا کردند. بعد ما می‌فهمیم که خیلی جلو هستیم.

ما با آرمان‌های خود فرسنگ‌ها فاصله داریم؛ ما الآن امام معصوم نداریم این‌طور هستیم. ما امام نداریم. یک نفر است ذره‌ای کمتر از ذره‌ای به او شباهت پیدا کرده است، تقوا دارد، عدالت دارد، جلو افتاده است، ۳۰ هزار نفر حاضر هستند گردن خود را بدهند؛ اگر خود او می‌آمد اوضاع خیلی فرق می‌کرد. نه این‌که ناامید بشویم ولی باید برویم ببینیم آن‌جا چه خبر بوده است؛ لذا اوّل می‌خواهیم یک چند شب به این بپردازیم که غربت زمان ائمّه علیهم الصّلاه و السّلام چطور بوده است که ما احساس ناامیدی نکنیم در آن شرایطی که شرایط آن‌ها خیلی از ما بدتر بوده است، آن‌ها چه کردند. من این حرف را زیاد می‌زنم حرف زشتی است ولی تعبیر عباره اخری برای آن ندارم بعضی از اتّفاقاتی که زمان ائمّه برای امامان ما افتاده است، برای هر انسانی می‌افتاد خودکشی می‌کرد. گاهی هتک حرمت به گونه‌ای است که یک آبرودار… یک آدم بی‌آبرویی که هیچ چیزی نیست و آلوده به همه چیز هست، اثری برای او ندارد اتّفاقی نمی‌افتد. آن که امام رضا علیه السّلام می‌فرماید: چشم ما زخم شده است چون «هَتَکَ حُرْمَتَهُ» این را فقط آبرودار می‌فهمد که چه اتّفاقی افتاده است؛ آن‌ها را برویم ببینیم و بعد ببینیم ائمّه‌ی ما چه کار کردند. موضوع ما خاصّ به سیّد الشّهداء صلوات الله علیه نیست. بعداً به امامان علیهم الصّلاه و السّلام اشاره می‌کنیم.

تغییر معروف و منکر در عصر غربت ائمّه علیهم السّلام

 ائمّه‌ی ما در اوج غربت دین را به ما رساندند. اگر ببینیم که آن‌ها چطور بودند، خیلی پیش می‌افتیم. نکاتی را شب گذشته عرض کردیم مهمترین مشکل همین تغییر معروف و منکر است. عرف مردم متفاوت می‌شود. منافق عرف را هم جا به جا می‌کند. در دوره‌ی قدرت دین، منافق جا به جا می‌کند ولی حالا ما به علل آن هم کار نداریم. وقتی عرف عوض می‌شود، کأنّه مثلاً فرض بفرمایید شما بروید در خیابان مثلاً فرض بفرمایید در همین پل صدر پیاده از کنار بزرگاه رد بشوی، بعد وقتی ماشین‌ها متوقّف می‌شوند کف بزرگراه غلط بزنی و به آن طرف بروی. چه نگاهی به شما می‌کنند. وقتی عرف عوض می‌شود، مردم این‌طور به ائمّه علیهم السّلام نگاه می‌کردند. چند تا از آن‌ها را از امام حسین علیه السّلام آوردم، برای شما بخوانم – من امسال سعی می‌کنم به یک دلایلی خیلی بحث‌های مصدری و منبعی نگویم؛ بعضی‌ها را اذیّت نکنم؛ سعی می‌کنم غیر از امشب از این کارها نکنم- امام حسین صلوات الله علیه می‌خواهد سمت کوفه تشریف ببرد. در چه عصری است؟ در عصری است که مردم با یزید بیعت کردند. سه نفر و نصفی، آن نصفی یعنی هر کدام یک چند تا دانه طرفدار دارند؛ سه نفر با چند تا طرفدار هر کدام با یزید بیعت نکردند. یزید چه کسی است؟ یزید کسی است که بعد از پیغمبر، خلفایی آمدند که حداقل بعضی از ظواهر را حفظ می‌کردند؛ یزید خیلی از آن ظواهر را هم حفظ نمی‌کند ولی اگر مردم بخواهند حرف بزنند، می‌دانند (داغ و درفش) شکنجه است. الآن شما به اداره‌ی مالیات می‌روی بعضی از کارمندان اداره‌ی مالیات آدم‌های خوبی هستند از این آدم‌های خوب بیشتر این‌ها می‌گوید: آقا من اگر بخواهم در این پرونده ورود بکنم، من را بیکار می‌کنند، من را توبیخ می‌کنند، من را اخراج می‌کنند، یک دفعه فرزند من زیر ماشین می‌رود، به من چه ربطی دارد؟ قوّه‌ی قضائیه می‌روی می‌گویند: فلان شخص اخوی فلانی را چه کار کردید؟ می‌گویند دختر آن یکی را گرفته… پرونده را فعلاً کنار گذاشتیم به جای آن یکی پرونده که آن‌ها را رو نمی‌کنند، ما هم این را رو نمی‌کنیم. حالا یک دفعه یک نفر آن وسط برود، مدام بگوید: من می‌خواهم این پرونده را پیگیری بکنم. خوب او را اذیّت می‌کنند. لذا می‌گوید: ولش کن به من چه ربطی دارد؟ یعنی یا هزینه‌ی فرهنگی باید بدهی جامعه تو را نگاه می‌کند؛ می‌گویند: خانه بالا شهر گران است، اجاره داده است (کنایه از، از دست دادن عقل) یا باید هزینه بدهی. نمی‌خواهد هزینه بدهد.

هزینه داشتن دفاع از حق

 بارها خدمت شما عرض کردم طرف از معدود افرادی است که با سختی از مکّه تا کربلا با امام حسین علیهالسّلام آمد؛ قتل مسلم بن عقیل سلام الله علیه را که شنید همه رفتند این ایستاد. آمد در کربلا امام فرمود: مثل امروزی این‌جا می‌ایستیم و رحل اقامت می‌افکنیم و این‌ها، گفت: اتّفاقاً پدر شما هم در صفین همین‌ها را فرمود و بعد حضرت فرمود: خوب با ما می‌مانی؟ تو دیگر با ما می‌مانی؟ گفت: نه، آقا دختران من در کوفه تنها هستند، من این‌جا کشته بشوم، آن‌ها در کوفه چه کار بکنند. من دختردار هستم. من اگر این‌جا کشته بشوم، آن‌ها را می‌برند، سر بازار می‌فروشند. نامحرم‌ها به صورت آن‌ها نگاه می‌کنند، من دختر دارم، نمی‌توانم. هزینه باید بدهد. یا هزینه‌ی فرهنگی باید بدهد یا هزینه‌ی… یعنی باید آبروی او برود یا باید هزینه بدهد. دخترش، پسرش، قبول نمی‌کند. این‌ها که در کربلا به امام حسین علیه السّلام رسیدند، همین‌طور بودند یکی می‌گفت: جان من، یکی می‌گفت: فرزند من. یکی می‌گفت: من بروم خرجی این‌ها را بدهم و می‌آیم. رفت دیر رسید. یعنی اگر بخواهم این‌جا بایستم باید هزینه بدهم، سخت است، نمی‌خواهم هزینه بدهم.

 اگر قرار بود سیّد الشّهداء علیه السّلام مثل مردم عصر خود باشد -که الآن با شما صحبت می‌کنم چند تا از آن‌ها را برای شما می‌خوانم از گروه‌های مختلف که چه گفتند- امام حسین علیه السّلام هم باید می‌گفت: به من چه ربطی دارد، ما هم در یک غاری می‌رویم صبح تا به شب به عبادت می‌پردازیم. مشکل این‌جا است که حقیقت امام نازل شده است که دست ما را بگیرد. «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ»[۵] خداوند در قرآن به پیغمبر می‌فرماید: بگو من از بالا به پایین آمدم، دست خود را دراز می‌کنم که شما دست خود را بدهید، شما را آن بالا ببرم. قرار است بالا برویم، حالا همراهی نمی‌کنند. اگر قرار بود امام مثل بقیه باشد، باید می‌گفت: خدایا ببین این‌ها پیغمبر را کشتند، پیغمبر شهید شد. مادر من را کشتند. ۲۵ سال پدر من خانه‌نشین بود. اواخر حکومت خلیفه‌ی سوم حتّی او را از شهر اخراج کردند؛ گفتند: تو برو در بیابان زندگی کن. در حیاطان در مدینه در باغ زندگی بکن، به شهر نیا. مردم نستجیر بالله گمراه می‌شوند. بعد آن حکومت او بود. بعد با برادر من، بعد برادر من پایین می‌نشست، معاویه هم می‌نشست، منبری پدر من را لعن می‌کرد. هر کسی خود را به جای امام حسین علیه السّلام بگذارد، مرجع تقلید هم باشد، می‌گوید: به من ربطی ندارد. این‌ها نمی‌خواهند.

عدم احساس ناامیدی در زندگی اهل بیت علیهم السّلام

آن چیزی که در زندگی معصومین حیرت انگیز است این است که شما هیچ لحظه‌ای احساس ناامیدی و ابراز ناامیدی نمی‌بینید؛ آن چیزی که ما زیاد داریم. در دفتر بسیج‌های خود می‌نشینیم، مدام إن قلت می‌کنیم، اشکال می‌کنیم، می‌گوییم: همه چیز خراب است. خراب‌تر از زمان امام حسین علیه السّلام اصلاً نداریم. در آن ده سالی که سیّد الشّهداء علیه السّلام امام بود، یک نفر نیامده است بگوید: آقا نماز را چطور باید بخوانیم. عقاید شما چیست، من عقاید خود را با شما تنظیم بکنم. یکی هم نداریم. اگر وجود دارد، شما بگردید پیدا بکنید، به من هم بگویید. امام در معرض سؤال قرار نمی‌گیرد. کسی که در عالم مثل او نیست، در معرض سؤال قرار نمی‌گیرد. آن وقت شما می‌گویید: آقا می‌خواهم در راه ظلم قیام بکنم. هر کسی باشد می‌گوید: چه ربطی به من دارد، ول بکن. قدر نمی‌دانند. لذا دیدید آن کسانی که می‌آیند با امام صحبت بکنند خیلی از آن‌ها می‌گویند: آقا آن‌ها را رها بکن، فلان فلان شده‌ها با پدر شما چه کار کردند؟ -این را خیلی شنیدید- با برادر شما چه کار کردند. اگر قرار بود امام مثل ابن عبّاس فکر بکند امروز همه‌ی ما یک عدّه شراب‌خوار نستجیر بالله زنازاده بودیم. اگر قرار بود امام مثل ابن عبّاس فکر بکند که رها بکن اصلاً معلوم نبود که الآن نسل بشر ادامه داشت. «وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى»[۶] ما به این ایمان داریم. عنایت خود را از ما برنداشته است.

علّت عدم ناامیدی در اهل بیت علیهم السّلام

چرا امام ناامید نیست ما کوچک‌ترین مشکل پیدا می‌کنیم، ناامید هستیم؟ چون افق دید امام را یاد نگرفتیم. افق دید امام را یاد نگرفتیم. امروز بعضی از بزرگان کشور ما این شباهت را یک مقدار دارند که ناامید نیستند،  حرف‌های آن‌ها را می‌روید مقایسه می‌کنید می‌بینید احساس ناامیدی نیست. او به یک جایی وصل است. حتّی بزرگان علما هم وقتی به سراغ آن‌ها می‌روی، مشکلات را می‌گویی ناامیدی دارند؛ می‌بینید مرحوم آیت الله حکیم رحمه الله علیه به امام چه می‌گوید، می‌گوید: این مردم را رها بکن، چه کار کردند؟! همین مردم به صورت شیخ فضل الله نوری ادرار کردند. چرا همیشه مردم مردم می‌کنی؟! امام یک چیزی است که آیت الله حکیم رحمه الله علیه نیست. این اشکال آیت الله حکیم نیست. بله می‌شد بهتر از این هم باشد ولی این اشکال نیست. امام این‌طور است. امام ناامید نمی‌شود. شما پیدا بکنید بگویید: امام سجّاد صلوات الله علیه روحی له الفداء ۳۴ سال بعد از امام حسین علیه السّلام زنده بود، گفت: دیگر کافی است. یک مورد بگویید. زین العابدین صلوات الله علیه از روزی که وارد مدینه شد، از وقتی در مدینه ساکن شد، یک چند ماهی که گذشته بود، هر شب کیسه‌ی غذا  در خانه‌هایی که خود او ایشان فرموده بود ۲۰ تا خانه در کلّ مکّه و مدینه ما را دوست ندارند، می‌برد. پدر می‌بیند فرزندش او را دوست ندارد. اوّل ولایت مداری این است که انسان یاد بگیرد در مقابل نماینده‌ی منعم حقیقی که خداوند است و نماینده‌ی او پدر و مادر هستند، خاک باشد. پدر می‌بیند فرزند او را دوست ندارد یک کارهایی می‌کند که پدر دوست ندارد. از سر غذا او را بلند نمی‌کند. امام، امام عالم وجود است. سیّد الشّهداء علیه السّلام زین العابدین صلوات الله علیه اگر امام ما بود اگر امام زراره بودند، امام مروان هم هستند. امام شمر هم است. فرمود: ۲۰ تا خانه ما را دوست ندارند. پس چرا شما کیسه‌ی غذا روی دوش خود می‌گذاری هر شب می‌بری. نه برای انتخابات است؛ حالا جلوتر عرض می‌کنم. سیستم‌های فرهنگی شش ماه قبل از انتخابات در روستاها می‌زنیم، فکر می‌کنم مردم هم مثل من می‌مانند ارتفاع گوش‌های آن‌ها مشخّص است که چقدر است. شش ماه قبل از انتخابات اصلاً نرو، الآن کجایی؟ الآن پنج شنبه جمعه‌ها کجا هستی؟ بعد از انتخابات هم می‌نشینند عزای… زین العابدین علیه السّلام ۳۴ سال بدون این‌که بخواهد در جایی کاندیدا بشود، طرفداری پیدا بکند، کنش اجتماعی داشته باشد، رئیس جمهور بشود، استاندار بشود، او را تحویل هم نمی‌گرفتند به این جهت‌ها، ولی او کار خود را می‌کند. او اعتقاد دارد. او به معاد اعتقاد دارد به مبدأ اعتقاد دارد اصلاً برای مردم کار نمی‌کند که او را تحسین بکنند یا او را مذمّت بکنند، برای او فرقی نمی‌کند. در این ۳۴ سال هیچ روزی نمی‌گویند امام سجّاد علیه السّلام مرخصی گرفت و امشب نبرد. کیسه روی دوش خود نکشید؛ امام باقر علیه السّلام فرمود: بالای سر بدن مطهّر زین العابدین صلوات الله علیه… بدن مبارک زین العابدین علیه السّلام خیلی نحیف بود، خیلی لاغر بود. یعنی به شما بگویم اگر کسی مرد باشد صحنه‌ی کربلا را دیده باشد… بعضی از بزرگان ما یک حالتی مکاشفه به آن‌ها دست داده است، نقل شده است این‌ها دیگر تا آخر عمر خود آدم عادی نبودند. نمی‌توانستند زندگی بکنند. آن کسی که فهم او از همه در عالم بیشتر است و با چشم‌های خود هتک حرمت را دیده است. خود او غذا نداشت، لاغر بود «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السّلام رَجُلًا صَرِداً»[۷] این‌قدر بدن مبارک او ضعیف بود، خیلی سرمایی بود، لاغر بود. در وسائل است: «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السّلام رَجُلًا صَرِداً» صرد بود، سرمایی بود. ضعیف بود، پر عبادت بود، ولی هر شب در خانه‌ی همین مخالفین… او نمی‌فهمد که من منعم هستم، نماینده‌ی منعم هستم من که می‌دانم. ما کلاً با این خانواده سر و کار داریم. حالا این‌که سیره‌ی من با آن‌ها فرق دارد، نمی‌دانم چطور شده است.

کرم اهل بیت علیهم السّلام

 اسم امام رضا علیه السّلام را امشب ببرم. إن‌شاءالله در خانه‌ی امام رضا علیه السّلام مشرّف شدید این‌طور می‌گویید: «فَأْذَنْ لِی یَا مَوْلَایَ فِی الدُّخُولِ أَفْضَلَ مَا أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ»[۸] اگر ترجمه‌ی آن را کسی بداند، خدا می‌داند خجالت می‌کشد به کسی بگوید. می‌گوییم: یا امام رضا من هیچ کسی نیستم -دور از شأن شما، خود را می‌گویم- من که هیچ چیزی ندارم را یک طوری تحویل بگیر که از تمام دوستان ویژه‌ی خود بیشتر تحویل می‌گیری. به ما این‌طور یاد دادند که بگوییم. ما نمی‌گوییم، او می‌گوید: این‌طور بگو که بدهد. می‌گوید: این‌جا این‌طور است. می‌گوید: فلانی بانی خوبی برای جلسه است. برویم چه چیزی به او بگوییم؟ یک طوری بگوییم که بدهد. این صاحب کرم این‌طور است که می‌گوید وقتی خواستی بروی اگر هیچ چیزی نبودی، بگو: فَأْذَنْ لِی یَا مَوْلَایَ فِی الدُّخُولِ أَفْضَلَ مَا أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ» اولیاء تو، دوستان تو، یاران ویژه‌ی تو می‌آیند، چطور آن‌ها را تحویل می‌گیری، من را بهتر تحویل بگیر. اصلاً این توقّع را چه کسی دارد؟ بعد هم استدلال کرده است که کسی إن قلت نکند. «فَإِنْ لَمْ أَکُنْ أَهْلًا لِذَلِکَ» من که شایسته نیستم امّا «فَأَنْتَ أَهْلٌ لَهُ» تو صاحب کرم هستی. تو به گنج حقیقی وصل هستی. کم نمی‌آید، تمام نمی‌شود. بگذاری کنار، بگویی پنج تا غذا برای دوستان کنار بگذار. تعداد غذا مشخّص است؛ او که این‌طور نیست. داشته‌های او که معدود نیست، بدهد تمام بشود.

زین العابدین صلوات الله علیه اصلاً کار ندارد، کرم او همین را اقتضا می‌کند. مگر خدا آفتاب‌ را از گنهکاران دریغ می‌کند؟! امام آینه‌ی تمام نمای حقیقی حضرت حق روی زمین است. لذا مردم نمی‌آیند از زین العابدین صلوات الله دین بپرسند ولی او شب‌ها نگران یتیم‌های مدینه است. لذا امام باقر علیه السّلام فرمود: بدن مبارک پدر من زخم بود، پیشانی او زخم بود، این‌قدر که سجده کرده بود. زانوهای مبارک ایشان زخم بود، این‌قدر که سجده رفته بود. بعد فرمود: پشت مبارک ایشان زخم بود، این‌قدر که بار کشیده بود، در خانه‌ی مردم برده بود. در خانه‌ی چه کسی؟ فرمود: این‌ها نه امامت ما، این‌ها حتّی ما را دوست هم نداشتند. ولی ما که آن‌ها را دوست داریم، این روایت معروف است -حتّی قبلاً در کتاب‌های درسی هم بود- امام آینه‌ی تمام نمای خدا است. «لَو عَلِمَ المُدبِرونَ» این روایت حدیث قدسی است. اگر آن کسانی که با خدا قهر کردند -از حضرت حق است- اگر آن کسانی که با من قهر کردند، می‌دانستند «لَو عَلِمَ المُدبِرونَ» اگر می‌دانستند، «کَیفَ اشتیاقی بِهِم» که من چقدر شوق دارم که آن‌ها برگردند، «لَماتوا شَوقاً». به یک گنهکار، به یک قاتل بگویند: می‌دانی آن قاضی خیلی تو را دوست دارد؟ اصلاً باور نمی‌کند.

عدم ناامیدی اهل بیت از هدایت مخالفین

باید هم راجع به غربت صحبت کرد، هم راجع به این‌که امام یک طور دیگر است. ما شیعه‌ی امام هستیم، من نمی‌دانم چند درصد هستم ولی رفتار او یک طوری است که او ناامید نشده است. او از هیچ کسی ناامید نشده است. همان مروانی که شب ۲۸ رجب به ولید بن عتبه گفت: گردن این حسین بن علی را بزن اگر می‌خواهی این شهر را اداره بکنی همان مروانی که وقتی مسلم بن عقبه لعنه الله علیه در مدینه آمد، گفت: اگر می‌خواهی شهر را اداره بکنی، گردن علیّ بن الحسین را بزن. یعنی هم راجع به پدر او گفت، هم راجع به خود او گفت. همان (مروان) وقتی شهر ناامن شد و می‌دانست امنیت در خانه‌ی امام سجّاد علیه السّلام است، زن جوان داشت، خجالت نکشید که در خانه‌ی امام سجّاد علیه السّلام بیاید، چون می‌دانست در این خانه را بزنی، بر نمی‌گرداند. فرزدق هم می‌گوید، فرزدق می‌گوید: این خانواده این‌طور هستند اگر لا الا الّا الله نمی‌گفتند، اصلاً لا به زبان آن‌ها نمی‌آید. لا نمی‌گویند، لا را فقط در لا الا الّا الله می‌گویند. لذا مروان هم اگر هر غلطی بکند، می‌داند اگر در این خانه برود، او را از این خانه بیرون نمی‌کنند.

عدم مطابقت سیره‌ی زندگی ما با سیره‌ی زندگی اهل بیت علیهم السّلام

امام چطور است که این‌طور می‌شود؟ حالا نمی‌شود امام شد ولی می‌شود منطق او را ببینیم که چطور است. ما زندگی خود را با دوران او مقایسه بکنیم، ببینیم الآن ما شیعه‌ها مدل امام سجّاد علیه السّلام شیعه هستیم، مدل ائمّه شیعه هستیم. کاسبی‌های ما الآن مدل ائمّه علیهم السّلام است؟ می‌بینیم طرف چک دارد، می‌گوییم ۷۰ درصد جنس او را کم بکن. چون ندارد، چک او می‌خواهد پاس بشود، به او فشار می‌آوریم. امام رضا سلام الله علیه، روحی له الفداء آمدند فرمودند: به این کارگرها چقدر دادید؟ طرف گفت: این‌قدر. امام فرمود: چرا این‌قدر کم؟ گفت: این‌ها بیکار هستند، از خدا می‌خواهند کار بکنند؛ همین که به این‌ها غذا بدهیم وسط کار… مثل فیلیپنی‌ها آن‌جا با یک همبرگر بدهی یک صبح تا شب کار می‌کنند، چون گرسنه هستند. گفت: آقا به این‌ها غذا بدهیم، کار می‌کنند. حالا حقوق هم می‌دهیم. حضرت فرمود: نه من نمی‌خواهم. او مجبور است. غربی‌ها که نگفتند، ما می‌گوییم: آنچه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران نپسند، آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگران بپسند. برویم وارد زندگی ائمّه علیهم السّلام بشویم، می‌بینیم خیلی با آن‌ها دوست هستیم؛ یعنی راه دادند که ما وارد مجالس آن‌ها بشویم. در مجالس آن‌ها سبک می‌شویم، استغفار می‌کنیم اشک می‌ریزیم. ولی سبک زندگی امام خیلی در میان ما غریب است. من خود را می‌گویم شما را که نمی‌شناسم. جسارت نمی‌کنم هر کجا اخلاقی بود و این‌ها حدیث نفس می‌کنم، خود را می‌گویم.

 آقا چرا ناامید نمی‌شوی؟ ریشه‌ی همه‌ی بدبختی‌های ما در(عدم فهم) توحید، ربوبیّت، ولایت است. من گاهی به یک جناح خاص تکه می‌اندازم، این دفعه به آن یکی می‌خواهم تکه بیندازم. ما هشت سال گرفتار یک کسی بودیم… این فرق امام است. چرا امام ناامید نمی‌شود، ما ناامید می‌شویم؟ هفت، هشت سال گرفتار یک کسی بودیم، این عشق خدمت بود، سرعت بالا، تراکتور می‌خواست خدمت بکند. خوب است دیگر. این اوّل انحراف است. اوّل انحراف این است که بگویی من می‌خواهم به خلق خدمت بکنم. چند تا انحراف دارد. من می‌خواهم خدمت بکنم، من! من می‌توانم خدمت بکنم. جای چه کسی نشستی؟! خدمت بکنی نیّت تو چیست؟ لله است، چرا دروغ می‌گویی؟ اگر لله است چرا دروغ می‌گویی؟ اگر لله است چرا زد و بند می‌کنی؟ اگر لله است، چرا مجرم را می‌خواهند بگیرند نمی‌گذاری. فقط آن‌ها که تو می‌خواهی خدمت بکنی خدمت است. آن که زیر دست تو است، کهریزک درست کرد، استعلام کرد گفت: آن را حل کردم، بعد نکرد. آبروی نظام را برد. آن هم خدمت بود؟ یک کاری کردید که آبروی ما برود. خدمت برای چه؟ خدمت که بگویی من اوّل خادم هستم، این اوّل شرک است. کسی می‌خواهد خدمت بکند، صدقه بدهد اخلاق خدا چطور است. «رَحِیمٌ لَا یُوصَفُ بِالرِّقَّهِ»[۹]

این بحث اعتقادی مهمی است. دل خدا نمی‌سوزد، رحمت دارد. شما اگر وارد خیابان شدید، یک بچّه‌ای داشت شیشه‌ای را پاک می‌کرد، دل شما سوخت پول دادی، خوب به ازای آن دل شما برای یک کسی دیگر هم نمی‌سوزد. غذا می‌خوری، سیر می‌شوی، دل شما سوخت این پول را می‌دهی، دیگر دل شما نمی‌سوزد. آن که مهم این است که برای چه بدهی؟ برای این‌که لله است. بعضی از این دوستان حوزه‌ی ما که در جلسه هستند یک بزرگی را می‌شناسند، شاید از او شنیده باشند بنده یک مقدار بیشتر از آن‌ها با او خصوصی بودم. گاهی می‌گوییم: حاج آقا برویم فلان کار خوب را انجام بدهیم؟ می‌گوید: نیّتم نمی‌آید. نمی‌دانم برای چه می‌خواهم این کار را بکنم؟ به دیدن فلانی برویم؟ می‌گوید: نیّم نمی‌آید. یعنی چه؟ ظاهر این خوب است، به دیدن یک عالم برویم، عرض ادب بکنیم. می‌گوید: نیّتم نمی‌آید، نمی‌دانم برای چه دارم این کار را می‌کنم. می‌خواهم بروم با او ارتباط بگیرم، این‌جا من از او تعریف بکنم که یک جایی که یک کسی پرسید او… دنبال چه هستی؟ این‌که روبروی شما نشسته است این حرف‌ها را دارد می‌زند که چه؟ از اخلاص اهل بیت می‌گوید که بگوید: من هم اخلاص می‌فهمم خاک بر سرش بکند. که شما بگویید: خیلی خوب بود خاک برسرش بکند. برای چه این حرف‌ها را می‌زنی که تلویزیون تو را پخش بکند؟ خاک بر سرت بکنند . خود را می‌گویم.

تبلور توحید در زندگی اهل بیت علیهم السّلام

آن که ما کم با آن سر و کار داریم که اصلاً تبلور زندگی اهل بیت سراسر همین است، توحید موج می‌زند، اصلاً ولایت ادامه‌ی توحید است. ما خدا را نمی‌بینیم، جهت دارد همه‌ی کارهای زندگی ائمّه علیهم السّلام به سمت الله فلش دارد. می‌خواهی خدمت بکنی، خدمت را باید در راستای آن کسی که حجّت داری از او اطاعت بکنی، خدمت بکنی، نه اگر او هم نیامد، به حرف تو گوش بدهد با او قهر بکنی، به او فشار بیاوری که حرف تو را گوش بکند. این که خدمت نشد، این عین خیانت است. یا می‌فهمی یا نمی‌فهمی. نتیجه‌ی آن هم این است که وقتی یک مقدار اوضاع عوض می‌شود، آن کسی که تو به دلیل دشمنی با او بالا آمدی رأی آوردی، به او نامه می‌نویسی: فدایت شوم. ما بالاخره نفهمیدیم این‌جا کی به کیه. البتّه اخیراً همه کلاً با هم دیدار می‌کنند.

زیارت اربعین را ببینید. امام حسین علیه السّلام قیام کرد برای این‌که بندگان را از ضلالت و حیرت نجات بدهد، از آن طرف «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا» آن کسانی که دنیا آن‌ها را فریب داده بود، دست به دست هم دادند، مقابل او ایستادند. شما تا دیروز همدیگر را زدید که تو رأی بیاوری. حالا برای تو نامه می‌نویسی؟ او تغییر کرده است یا تو تغییر کردی یا هر دوی شما، یا هر دوی شما از اوّل منافق بودید. خدمت در چه چیزی، در چه راهی، برای چه کسی؟ دستور شرع است؟ شرع فقط یک دستور دارد، تعیین مصداق آن با چه کسی است؟ اگر برویم زندگی امیر المؤمنین علیه السّلام را ببینیم -ما چند تا ماه رمضان توفیق داشتیم در این مجلس عرض کردیم حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام را البتّه ادامه هم دارد اگر زنده باشیم- می‌گفتند: قرآن بر سر نیزه شده است، شما می‌خواهید به قرآن بی‌احترامی بکنید. کار خوب است به قرآن احترام بگذاریم. ببینیم قرآن چه می‌فرماید. این حرف خوبی است. آن‌جایی که بین مردم اختلاف می‌شود، یکی می‌گوید: این مصداق خدمت است، یکی می‌گوید: آن یکی مصداق خدمت است. باید سراغ چه کسی برویم؟ هر کسی باید کار خود را بکند؟ هرج و مرج بشود. آن که در زندگی اهل بیت است، این است برای همین است امام سجّاد صلوات الله علیه روحی له الفداء شب‌ها در خانه‌ی این مخالفین هم… طرف روزها به امام سجّاد و امیر المؤمنین علیهم السّلام ناسزا می‌گوید، شب‌ها نان او را می‌برند و می‌دهند. چون برای خدا کار می‌کنند.

منطبق بودن رفتار اهل بیت علیهم السّلام با دستور الهی

خدا رحمت بکند یک مرجع تقلیدی بود، طرفدارهای یک مرجع دیگری پشت سر او… طلبه‌ها به منبر می‌رفتند علیه او تبلیغ می‌کردند، این برای آن‌ها پول می‌فرستاد می‌گفت: این‌ها قربه الی الله… چون این‌ها دارند به وظیفه‌ی خود عمل می‌کنند، این کار را می‌کنم. به من ناسزا می‌گویند، این پول‌ها که برای من نیست، وجوهات دست من است که برای دین خرج بکنم، این دارد به وظیفه‌ی خود عمل می‌کند، شاید هم این درست می‌گوید. ماخود را عرض می‌کنم- از سیره‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام از سیره‌ی اهل بیت علیهم السّلام دور شدیم. در سیره‌ی اهل بیت در مسائل شخصی شما اصلاً دعوا نمی‌بینید. یکی از جانبازهای کربلا از امامزاده‌ها رفت، مقابل امام سجّاد علیه السّلام سر بحث مالی هر چه می‌توانست به امام ناسزا گفت. ما خیلی این‌طور داریم. یک مقدار که گذشت زین العابدین صلوات الله لباس پوشید و از خانه خارج شد. به او خبر دادند که علیّ بن الحسین دارد می‌آید. گفت: آن موقع تمرکز نداشته است، الآن می‌خواهد به من ناسزا بگوید. تا امام سجّاد علیه السّلام آمد، این دوباره از خانه بیرون آمد آماده بود که حضرت یک چیزی گفت، او به سرعت جواب ایشان را بدهد. حضرت فرمود: برادر اگر آن‌ حرف‌هایی که در مورد من و مادر من گفتی درست بود، خدا إن‌شاءالله از من و مادر من بگذرد، اگر درست نبود تو حیف هستی خدا إن‌شاءالله از تو بگذرد، من را ببخش اگر اشتباهی کردم. این‌ها افسانه نیست، اگر برویم زندگی ائمّه علیهم السّلام را ببینیم این‌ها موج می‌زند، این‌ها سیره است نه تاریخ. یک بار نیست، مکرّر است. این مرد که ناامید نمی‌شود.

آن لحظه‌ای که صورت مبارک اباعبدالله الحسین علیه السّلام روی خاک بود، دیگر نمی‌توانست بلند بکند، در روایت است که چند بار خواست جا به جا بشود «السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِیبِ»[۱۰] دیگر این بدن حرکت نمی‌کند ولی زبان حرکت می‌کند. امام که ناامید نمی‌شود. بلافاصله فرصت را غنیمت شمرد به محضر حق این‌طور عرض کرد: «اللَّهُمَّ أَنْتَ مُتَعَالِی الْمَکَانِ عَظِیمُ الْجَبَرُوتِ»[۱۱] همین بحث ناامیدی در آن است. «غَنِیٌّ عَنِ الْخَلَائِقِ» این‌جا را می‌خواهم عرض بکنم. «قَرِیبٌ إِذَا دُعِیتَ» هر کسی تو را صدا بزند، تو نزدیک هستی، سریع جواب می‌دهی. هر کسی حال آن لحظه‌ی امام حسین علیه السّلام را می‌دید می‌گفت: شکست خورد، کشته داد، عزیزان او را کشتند، بی‌حرمتی کردند. کدام یک از دعاهای تو مستجاب شده است این‌طور می‌گویی؟ امام عبد است. «قَرِیبٌ إِذَا دُعِیتَ»، «رَضا بِرضائِک صَبراً عَلی بِلائِک».

(روضه ‌خوانی)


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۰، ص ۴۲۴٫

[۵]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۵۱٫

[۶]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۲۳٫

[۷]– وسائل الشیعه، ج ‏۴، ص ۴۶۲٫

[۸]– البلد الأمین و الدرع الحصین، ص ۲۷۶٫

[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۵۸٫

[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۸، ص ۲۳۶٫

[۱۱]– المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۵۴۴٫