حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۹ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و به ادامه بحث پیرامون موضوع «اقدامات امیرالمومنین صلوات الله علیه پیش از جنگ صفین» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای گرانقدرمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خدای متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان سلام میکنم. امیدوارم خداوند همه بیماران را شفا عنایت بفرماید.
شریعتی: چند بیتی را بخوانم و عرض ادبی به محضر امیرالمؤمنین علی (ع) کرده باشیم.
من که دائم پای خود دل را به دریا میزنم *** پیش تو پایش بیافتد، قید خود را میزنم
کعبهای در سینهام دارم که زایشگاه توست *** از شکاف گاهی پرده بالا میزنم
این غبار روی لبها از فراق بوسه نیست *** در خیالم بوسه بر پای تو مولا میزنم
از در مسجد به جرم کفر هم بیرون شوم *** در رکوعت میرسم خود را گدا جا میزنم
اینکه روزی با تو میسنجند اعمال مرا *** سخت میترساندم لبخند اما میزنم
من زنی را میشناسم در قیامت بگذریم *** حرفهایی هست که روز مبادا میزنم
چقدر خوشحالیم که روزهای دوشنبه و سه شنبه برنامه سمت خدا مزین به نام امیرالمؤمنین است، انشاءالله همه زیر سایهی پدرانهی حضرت باشیم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، گفتیم امیرالمؤمنین(ع) از جمل و بصره برگشتند، اقداماتی انجام دادند و اشعث و جریر را عزل کردند، به دلایلی قیس را از مصر برگرداندند. جریر شخصیتی بود که از جنس معاویه بود و حضرت او را عزل کرد، منتهی او را به عنوان میانجی به سوی شام فرستاد و او با بی درایتی و یا خیانت وقت تلف کرد و فرصت را سوزاند تا معاویه آماده نبرد با حضرت شود و حتی اگر حضرت نمیخواست جنگ را آغاز کند، او مهیای نبرد با حضرت شده بود. اینجا اتفاقاتی افتاد، امیرالمؤمنین در مورد اینکه چرا من جریر را به سمت شام فرستادم با اینکه مردم کوفه بسیاری علاقهمند به نبرد با معاویه بودند، چون گفتند: باید حکومت را تحویل بدهد، حضرت در نامهای که بسیار مهم است و از یادگاریهای سید بن طاووس هم هست و در منابع مختلف هم آمده است، متن کامل آن را شیخ کلینی در یکی از آثارش نوشته است، این کتاب به دست ما نرسید. سید بن طاووس در وصیتنامهاش به فرزندش میگوید: این متن که شیخ کلینی نوشته خیلی مهم است و چون ممکن است به دیگران نرسد من برایت نقل میکنم و این مانده است. چند نکته مهم درونش هست، ما به بحث سقیفه نپرداختیم و انشاءالله بعد از جنگ صفین و نهروان با توجه به اینکه این نامه را حضرت سال ۳۸ نوشتند و ما الآن اوایل سال ۳۷ هستیم، بعداً بحث سقیفه را از این نامه بحث خواهیم کرد.
حضرت دستور داده بودند هر روز جمعه، موقع نماز جمعه این نامه را یکبار برای مردم بخوانند. امیرالمؤمنین خیلی به افکار عمومی احترام میگذاشت و در تبیین فکر خود و در تصحیح بعضی از اوهام و شبهات جامعه اهتمام داشت. لذا اینجا هم حضرت امیر(ع) اینطور فرمودند: «فَبَعَثْتُ جَرِیرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ إِلَى مُعَاوِیَهَ مُعْذِراً إِلَیْهِ» من جریر را فرستادم نه اینکه فکر میکردم جریر یک میانجی خوبی است یا سفیر من است، خواستم عذر از بین برود و حجت هم بر معاویه و هم بر مردم شام تمام شود. بعضی از کسانی که اهل جنگ و همراهی با حضرت در کوفه نبودند، خیلی حضرت اهتمام دارند. برو به معاویه بگو: تو را چه به خون خلیفه قبل، اگر قرار بر خونخواهی است، فرزندان او باید خونخواه او باشند. شما و آنها بیایید با آن چیزی که مردم بیعت کردند، وارد شوید و بیایید در دادگاه شکایت کنید، میدهیم دادگاه بررسی کند. یعنی نیازی به گروکشی و یکبار جنگ جمل و یکبار جنگ صفین ندارد، شما دادگاه بیایید و بررسی کنید و اینطور یک خدعه بچهگانه است. اینکه به اسم خونخواهی بخش مهمی از جامعه اسلامی را مالیات ندهد و نخواهد طبق قوانین حاکمیت جلو بیاید، به اسم خونخواهی برای یک نفر نمیشود. حضرت فرمودند: مردمی که آمدند بیعت کردند، مهاجر و انصار آمدند. شما در شام چه کسی را دارید که از اینها دین شناس تر باشد؟اگر خلفای قبلی را قبول دارید، همانطور با من بیعت شده و با جمعیت بیشتر و اصحاب برجستهتر، اگر هم او را قبول ندارید که شما منصوب آن حاکمان هستید. دو نکته هست یکی اینکه معاویه این کار را کرده بود که از من شام را باج بگیرد و مصر پشتوانه مالیاش باشد و اسم جنگ و خونخواهی بهانه بود. وقتی جنگ بر اینها سخت شد و دیگر نتوانستند مقاومت کنند، قرآن به نیزه کردند. حضرت فرمودند: من که آغاز جنگ صفین برای شما قرآن خواندم و از اول گفتم جنگ نکنیم! حضرت میخواهند بگویند که اینها دنبال بهانه بودند.
نکته بسیار مهم این است که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش که بحثهای مدرن و حساب کردن مردم مطرح نبود، فراوان اگر کسی یک دور نهجالبلاغه را مرور کند میبیند چقدر حضرت دنبال توضیح و تبیین هستند که فهم جامعه را بالا ببرد و به خودش نزدیک کند. با آنها مشورت میکرد بدون اینکه نیاز به مشورت داشته باشد. هم با سران حکومتش و هم با مردم عادی، در مسجد صحبت میکرد بجنگیم، نجنگیم، در مسجد آمد، حضرت فرمود: به نظر شما چه کنیم؟ معاویه میخواهد جنگ را آغاز کند. بمانیم در کوفه دفاع کنیم یا به سمت شام برویم شهر آسیب نبیند. وقتی در یک منطقه جنگ شود آسیب میخورد. ما بایستیم او سمت کوفه بیاید، کوفه مرکز جهان اسلام آن زمان است، آسیب میخورد. یک عده گفتند: در کوفه بمانیم و یک عده گفتند: برویم و آخر به این نتیجه رسیدند که حرکت کنند. هفته گذشته در مورد اجاره نشینی صحبت کردم، اینقدر گرانی افسار گسیخته شده گویی دولتی نداریم. مسئولین با مردم حرف بزنند، برای مردم توضیح بدهند. امیرالمؤمنین برای مردم توضیح میدهد و این توضیح دادن باعث میشود اگر مردم قرار است سختی را تحمل کنند با سعه صدر بپذیرند نه با سردرگمی. اگر مردم در شما صداقت ببینند، تحملشان بالا میرود. اگر قبلاً وعده دادید و الآن خلافش رخ داده، عذرخواهی کنید. مردم خجل بودن شما را ببینند. مردم نسبت به کادر درمان امروز خیلی گله ندارند اما در موضوع و مسائل اقتصادی و قیمت ارز وعده خلاف از شما شنیدند. تلاش خود را بیشتر کنید. وضع خیلی نگران کننده است. ثروتمندان روز به روز ثروتمندتر میشوند و اندک سرمایه بعضی نیز از بین میرود. در این فضایی که مسئولین ایجاد کردند طبیعی است که مردم ولع داشته باشند. چون اعتماد به شما ندارند و نگران شدند و باید برگردید و توضیح بدهید و همراهی کنید. ما به شدت خلأ گفتگو با مردم را داریم. حاکمیت باید بیاید با مردم حرف بزند. الآن از شرایط جنگی بدتر و از کرونا خطرناکتر است. امیدواریم یک بلایی سر مردم نیاوریم که نتوانیم قیامت جواب بدهیم.
امیرالمؤمنین آماده برای جنگ صفین شدند. در بحث جنگ روایتها عرض کردیم تا جنگ روایت رخ ندهد و نبرد تبلیغاتی رخ ندهد، جنگی صورت نمیگیرد ولی چهار ماه پس از اینکه فتنه جمل خاموش شد، جنگ صفین آغاز شد. جنگ جمل یک جنگ مختصر محدود، یک روزه یا شش روزه بود و اندک بود. اینجا یک نبردی است که امیرالمؤمنین ۵ شوال سال ۳۶ از کوفه حرکت کردند، اواخر ماه ذی القعده حضرت اولین نبردشان برای آب آغاز شد. ماه ذی الحجه درگیری به شدت زیاد بود، ماه محرم جنگ بود و گاهی آتش بس بود و در صفر به اوج خودش رسید، در ۸ صفر به اوج خود رسید و در دهم صفر قرآن به نیزه شد و قریب به ۱۱۰ روز درگیری بود. جنگ تن به تن، یکی از اساسیترین اتفاقات برای سرنوشت جنگ، طولانی بودنش بود. سپاه امیرالمؤمنین حدود ۹۰ هزار نفر و سپاه معاویه تا ۱۵۰ هزار نفر هم تعداد نفرات را گفتند، تقریباً تعداد سپاهیان برابر بود. نبرد بسیار شدیدی بود. اگر فیلم جنگ صفین ساخته شود شاید نمونه نداشته باشد از لحاظ شدت نبرد و هیجانات داخل نبرد. در طول تاریخ عرب اتفاق این چنینی نیفتاده بود.
در سپاه امیرالمؤمنین افراد بسیار برجسته از سپاه پیغمبر، هفتصد هشتصد نفر از بزرگانی که در بیعت رضوان اول حکومت پیغمبر در مدینه جمع شدند با پیغمبر بیعت کردند. اصحاب قدیمی پیغمبر، هفتاد نفر از اهل بدر در سپاه حضرت وجود داشتند. آنهایی که در فقر و سختی و شکنجهها همراه حضرت بودند، از مهاجرین و انصار، برجستهترین آنها عمار، امام حسن و امام حسین(ع)، این طرف اولیای خدا و آن طرف انگشت شمار کسانی که با تعریف متأخرین صحابی بودند. یعنی بعد از فتح مکه با زور اسلام، اسلام آوردند. امثال عمروعاص و مروان، دو طرف سپاه وزنشان از طرف ایمان و سابقه روشن بود. معاویه وقتی میخواست امیرالمؤمنین را تخطئه کند، چون سابقه و هجرت و علم و قرابت به پیغمبر نداشت، به امیرالمؤمنین در نامههایش نوشته که به سابقه خودت نناز، «والعاقبه للمتقین». این طرف همه سابقهدار، اگر امیرالمؤنین و امام حسن و امام حسین را هم کنار میگذاشتیم، عمار قابل قیاس با بقیه نبود. عمار حذف میشد، حُجر بود، علی بن حاتم داشتیم، برجستگان اصحاب پیغمبر بودند. در این شرایط بین این دو طرف سپاه نامهنگاریهای تندی صورت گرفت. یک مورد را از کتاب مکاتیب الائمه مرحوم میانجی بخوانم، نامهای است که امیرالمؤمنین گویی فرصت را غنیمت شمردند و حضرت میخواهد از ۲۵ سال سکوت پردهبرداری کند. معاویه شروع کرد به تبلیغات و نامهنگاری که حضرت را تخریب کند. امیرالمؤمنین دیدند فرصت خوبی است و ۲۵ سال مردم هیچی نمیدانند. تا قبل از این حضرت فضا برای بیان نداشت اما حالا فرصت بود، یکی این بود که برای آیندگان بین حق و باطل یک خط روشنی فاصله باشد، حضرت شروع به روشنگری کرد. یاران امیرالمؤمنین(ع) هیچکدام به جز اندک معدود انگشت شمار شیعه حضرت نبودند. لذا امیرالمؤمنین میخواست در مورد سابقه خود و حضرت زهرا صحبت کند، سپاه علیه حضرت میشورید. لذا حضرت از طرفی فتنه اصلی را شام میداند و نمیخواهد درگیری مذهبی درست شود و خیلی با احتیاط، ولی اینجا حضرت فرصت را غنیمت شمرد به صورت ایجابی، نه سلب دیگران شروع به بحث کرد.
حضرت نامهای به معاویه مینویسند و بعد از حمد و ثنا میفرمایند: خداوند پیغمبر را خلق کرد و ارسال کرد، «أَرْسَلَ رَسُولَهُ خِیَرَتَهُ وَ صَفْوَتَهُ بِالْهُدى» پیغمبرش را برای هدایت مردم فرستاد، بعد حضرت فرمود: «بَیِّنْهَا یَا مُعَاوِیَهُ» ای معاویه تو تبیین کن. «إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ الْحُجَّهَ» اگر تو حجت را میدانی و ختم نبوت شد، امروز حجت تو کیست؟ خودت هستی، پدرت هست؟ بنی امیه هستند؟ پیغمبر چه کسی را بعد از خودش قرار داد؟ هر پیغمبری ختم نبوت نمیشد اوصیایی داشت. همه اوصیاء داشتند. پیغمبرانی میآمدند شریعت آنها را ادامه میدادند، پیغمبر ما که خاتم انبیاء بود رها کرد برای الی الابد، هزار سال بعد از خودش و اینقدر وصی داشت بین حضرت عیسی و حضرت رسول پانصد سال فاصله هست، پیغمبر هزار سال امت را رها کرد؟ توضیح بده حجت کیه؟ حضرت پاسخ داد «وَ اعْلَمْ أَنَّهُنَّ حُجَّهٌ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ عَلَى مَنْ خَالَفَنَا وَ نَازَعَنَا وَ فَارَقَنَا وَ بَغَى عَلَیْنَا» حجت بر مردم ما هستیم و بین ما و خدا پیغبر حجت است. حضرت شروع به توضیح دادن کرد، مگر پیغمبر نفرمود: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ هِیَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْت» حجتی که اولی الامر را اطاعت کنید، برای ما و نزد ماست، نه برای شما. فرمود: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ» پیغمبر از دنیا برود و شما بخواهید عقب گرد کنید، اینها در مورد شماست، «فَأَنْتَ وَ شُرَکَاؤُکَ یَا مُعَاوِیَهُ الْقَوْمُ الَّذِینَ انْقَلَبُوا عَلَى أَعْقَابِهِمْ وَ ارْتَدُّوا وَ نَقَضُوا الْأَمْرَ» شما هستید که برگشتید، مسیر را کج کردید و نقض عهد کردید. «أَ لَمْ تَعْلَمْ یَا مُعَاوِیَهُ أَنَّ الْأَئِمَّهَ مِنَّا لَیْسَتْ مِنْکُمْ» مگر نمیگویید: امامت از ماست. بحث امامت مطرح نمیشد و فضایش نبود. حضرت دید فرصت خوبی است، او سؤال کرد و حضرت شروع کرد. فرمود: امامت از ماست.
فرمود قرآن میفرماید: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» آیا حسادت میورزند به آنچه خدا به اینها عطا کرده است؟ «فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم. ملک عظیم دادیم، عدهای ایمان آوردند و عدهای مقابله کردند. ای معاویه جایگاه خودت را بشناس که تو جزء آن کسانی هستی که مقابله کردی، «وَ کَفى بِجَهَنَّمَ سَعِیراً نَحْنُ آلُ إِبْرَاهِیمَ الْمَحْسُودُونَ» آل ابراهیمی که محسود واقع شدند ما هستیم «وَ أَنْتَ الْحَاسِدُ لَنَا» این نامهها عمومی است که منابع متعدد نوشتند. جنگ رسانهای و جنگ سرد است. نامه را مینوشتند و او هم پاسخ میداد ببینند فضای جامعه به کدام سمت تمایل پیدا میکند. حضرت از این فرصت کشمکش قبل از جنگ استفاده کرد برای بیان حقیقتی که غیر از اصحاب پیغمبر نشنیده بودند. اهلبیت چه کسانی هستند و جایگاه امامت برای کیست و حضرت به قرآن اشاره کردند و فرمودند: مگر نشنیدی که خداوند فرمود: ما آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برتری دادیم، نکند جزء عالمیان نیستی و اگر هستی ما هستیم آنهایی که برتری داده شدیم. حضرت فرمود: این حسد از پیش بود و قابیل با قتل هابیل از روی حسد بخاطر خلافت و امامت او این کار را کرد. طالوت وقتی حاکم شد، به او حسد ورزیدند و گفتند: «أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا» چطور میشود او حاکم بر ما شود؟
فرمود، اگر به یعقوب و لوط و هود حسد ورزیدند، گیرشان این بود که تحمل نداشتند هود پیغمبر باشد. چطور به این وحی شود و به ما نشود؟ این باید پرواز کند، چرا ملک نباشد؟ بهانههای بنی اسرائیلی برای این بود که نمیخواستند نوبت انبیاء را تحمل کنند. تمام انبیای الهی امامان و مقتداهای بر مردم بودند و همه محسود بودند. «أَلَا وَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ آلُ إِبْرَاهِیمَ الْمَحْسُودُونَ» چیز جدیدی نیست، در تاریخ هم همینطور بوده که ما اهلبیت پیغمبر هم که آل ابراهیم هستیم، «حُسِدْنَا کَمَا حُسِدَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلِنَا» همه ما محسود هستیم و به ما حسد ورزیدند، «سُنَّهً وَ مَثَلًا قَالَ اللَّهُ: وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ لُوطٍ وَ آلَ عِمْرانَ وَ آلِ یَعْقُوبَ وَ آلُ موسی» اینکه قرآن فرموده: «أَنَ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ» کسانی که به ابراهیم نزدیکتر هستند، چه کسانی هستند؟ کسانی که از او تبعیت میکنند. «وَ هذَا النَّبِیُّ» چه کسی بیشتر از من تبعیت کرد از پیغمبر؟ «أُولُو الْأَرْحَامِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» اولوالارحام پیغمبر چه کسانی بودند؟ چه کسانی بودند که همواره با پیغمبر بودند؟ فامیلش بودند و جانشان را فدای او کردند، از گوشت و پوست او بودند و همه وجودشان را خرج او کردند و در همه جنگها با او بودند. «نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ اخْتَارَنَا اللَّهُ» ما اهل البیتی هستیم که خدا ما را برگزید «وَ اصْطَفَانَا وَ جَعَلَ النُّبُوَّهَ فِینَا وَ الْکِتَابَ لَنَا» شما کجا بودی؟ از این عبارات متعدد که حضرت فرمود، «أَ فَغَیْرَ اللَّهِ یَا مُعَاوِیَهُ تَبْغِی رَبّاً» تو پروردگاری غیر از خدا داری، حضرت فرمود: حواست باشد که با دشمنی و حسادتت خودت را فاش نکن و نگذار مثل طواغیت تاریخ باشی در برابر انبیاء و اوصیاء انبیاء، مسألهی امامت و وصایت و جانشینی یک مسأله از هابیل، فرزند حضرت آدم تا امروز یک سنت است که همواره اوصیاء محسود بودند و نماد حسدورزی تو هستی. به شدت او را گوشه رینگ برد برای اینکه از خودش رفع اتهام کند. معاویه کوتاه نیامد، در پاسخ نامه گفت: تا حالا از قرابتت به پیغمبر گفتی، حالا همه انبیاء را هم ضمیمه کردی.
«وَ لَمْ تَرْضَ بِقَرَابَتِکَ مِنْ مُحَمَّدٍ حَتَّى انْتَسَبْتَ إِلَى جَمِیعِ النَّبِیِّینَ» خودت را به همه انبیاء متصل کردی، حضرت پاسخ دادند، فکر نمیکنم کسی نسب مرا بتواند انکار کند، اگر انکار میکنی کافر هستی چون کسی شک ندارد من پسرعموی پیغمبر هستم و پیغمبر جزء نسب حضرت ابراهیم است. یعنی یک جایی قرار دارم که تو نمیتوانی انکار کنی. تمام اوصیای قبلی همه از فرزندان انبیاء بودند. حضرت یک باب جدیدی را باز کردند درباره اینکه امامتی در کار است و اهلبیت هستند که امام هستند. طبیعتاً معاویه سعی میکرد با پریدن و پراکنده گویی موضوع را عوض کند، شاید بیست آیه هست که امیرالمؤمنین ضمیمه کردند، یک مفهوم کلی که انبیاء همه محسود بودند چون امام بودند و ملک عظیم داشتند و حاکمیت داشتند. الآن هم همان مسیر است و چون نسبتی نداری. از معدود نامههایی است که حضرت مباحث اعتقادی را فاش کردند. ما اهلبیتی هستیم که پاک و تطهیر شدیم. یک نابینا، کسی که راه را از بیراهه تشخیص نمیدهد را به یک گمراه مثل خودش نمیدهند. کوری عصاکش کوری دگر شود! به معنای کسی که راه گم کرده است. وگرنه روشندلانی از اصحاب اهلبیت بودند که از همه جلوتر بودند. دستتان را باید در دست کسی بگذارید که او راه را پیدا کرده باشد.
در این فضا معاویه با عمروعاص مشورت کرد که کار خراب شد. موضوع را برد جایی که دستمان نمیرسد و ۲۱ سال با پیغمبر جنگیدیم. بزرگترین طغیانگر درباره پیغمبر خاتم پدرت بود و فامیل تو، حالا دنبال چه هستی؟ عمروعاص گفت: من سیاستی میچینم که این عظمتی که علی بن ابی طالب بعد از ۲۵ سال زیرکانه با آیات قرآن وارد شد و مقام امامت خود را تبیین کرد، را درست کنیم. عمروعاص به معاویه گفت: تمام یاران علی در کوفه همه طرفداران مکتب سقیفه هستند، علی یک آدم حق مدار و تندخوی بی پروا است. اگر او را در یک فضایی ببری که حرف غلطی بزنی، او برای اصلاحش حرف میزند. مردم کوفه طرفدار مکتب سقیفه هستند یعنی خلفا را بسیار دوست داشتند و آنها را بر حق و جانشینان حق رسول خدا میدانستند. امیرالمؤمنین فکر دیگری داشت، به آنها از روز اول نسبت به خلفاء حسد ورزیدی، از اول با اینها دشمن بودی، پشت سر اینها حرف میزدی و با اینها بیعت نکردی، با تعبیر بسیار زشتی که در نهجالبلاغه هم حضرت این را بازنشر کردند که در تاریخ ثبت شود. که تو را مثل نعوذ بالله یک حیوانی مثال زدند که برای بیعت گرفتن از تو بعد از پیغمبر، چگونه کشان کشان طناب به گردنت بستند تا از تو بیعت بگیرند. یعنی تو از اول دشمن بودی! گفت: الآن علی در این فضا شروع به روشنگری میکند. من حق بودم، آنها چه بودند و من چه بودم. چه کسی در جنگ استقامت کرد، چه کسی علم ندارد، چه کسی بلد بود قرآن بخواند، در این فضا یارانش او را میکشند! معاویه گفت: عجب حرف خوبی است. یک نامه بسیار تند و زشت نوشت. تو همیشه حسد میورزیدی، تحمل نداشتی، حسودی میکردی. اصحاب تو را قبول نداشتند. دنبال این بودی خودت را معرفی کنی، تقوا نداشتی. نیتت را درست کن. این فضا که مطرح شد، حضرت نامهای نوشتند که سید رضی میفرماید: این از بهترین نامههای حضرت است. انشاءالله حاج آقای حسینی قمی نامه ۲۸ نهجالبلاغه را در برنامه بخوانند.
معاویه نوشته بود، وقتی خدا ما را خلق کرد، پیغمبرش را به سوی ما فرستاد، پیغمبر خیلی زحمت کشید و ما را هدایت کرد و هجرت کرد. کسی که ۲۱ سال با پیغمبر جنگیده این حرف را میزند به کسی که از روز اول با پیغمبر همراه بوده است. حضرت بعد از حمد و ثنای خدا فرمودند: «فَلَقَدْ خَبَأَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْکَ عَجَباً» پردههایی را نمیدانستیم رو کردی! تو از پیغمبر به من حرف میزنی؟ «إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللَّهِ تَعَالَى عِنْدَنَا» خدا چه کرد؟ پیغمبرش را خلق کرد و بین مؤمنین فرستاد. من اولین مسلمان هستم. «وَ نِعْمَتِهِ عَلَیْنَا فِی نَبِیِّنَا» داری در مورد پیغمبر به من میگویی که اولین مؤمن هستم و پدران تو در ماجرای عشیره اقربین رسول خدا را مسخره کردند، من ایستادم «و فَکُنْتَ فِی ذَلِکَ کَنَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ» مثل اینکه زیره کرمان بردی، هَجر جایی برد که خرما مفت بود. مثل اینکه خرما به هَجر بردی. به من میگویی پیغمبر چه کسی بود؟ مثل شاگردی که به استاد تیراندازی خودش بگوید: کمان را چگونه بگیر! «أَوْ دَاعِی مُسَدِّدِهِ إِلَى النِّضَالِ وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِی الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ» گفتی برترین افراد در اسلام آن شخص و آن شخص بود. الآن همه منتظر هستند چون نامهها پخش میشود. الآن امیرالمؤمنین از خودش دفاع میکند یا نه؟ حضرت فرمود: «فَذَکَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَک کُلُّه» چیزی گفتی که اگر درست باشد، به تو ربطی ندارد. چرا؟ «وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ یَلْحَقْکَ ثَلْمُهُ» اگر هم غلط باشد فرقی نمیکند. چون از تو توقعی نیست. «وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ وَ السَّائِسَ وَ الْمَسُوسَ» به تو ربطی ندارد چه کسی رئیس است و چه کسی مرئوس است. «وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ» به طلقاء کسانی که در فتح مکه، کسانی شدند که از صدقه سر اهل اسلام آزاد شدند، چه به کسانی که از مهاجران و اصحاب اولیه هستند، بینشان اگر اختلاف هست حضرت انکار نکرد اختلاف هست. فرمود: به تو ربطی ندارد. یکوقتی رئیس جمهور آمریکا گفته بود که کارهای شما برای اسلام بد میشود، تو چه کاره هستی این حرفها را بزنی. حضرت جواب هوشمندانه و محکم دادند، محمد پسر خلیفه اول یک نامه به معاویه نوشت و او را توبیخ کرد. معاویه وقتی نتوانست پاسخ محمد را بدهد گفت: به تو ربطی ندارد، این مسأله برای بزرگترهاست. حضرت فرمود: «وَ التَّمْیِیزَ بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ الْأَوَّلِینَ» چه ربطی به تو دارد که بین طلقاء و مهاجرین چه کسی اول است؟ «وَ تَرْتِیبَ دَرَجَاتِهِمْ وَ تَعْرِیفَ طَبَقَاتِهِمْ» تو شایستگی نداری در مورد اصحاب رسول خدا صحبتکنی. «أَ لَا تَرْبَعُ أَیُّهَا الْإِنْسَانُ عَلَى ظَلْعِکَ» به آدمی که استخوانهای دندهاش خرد شده باشد، میگویند: تکان نخور! تو هستی که دندههای ایمانت خرد شده است و هرچه حرکتی کنی وضعت بدتر میشود. «وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِکَ وَ تَتَأَخَّرُ حَیْثُ أَخَّرَکَ الْقَدَرُ» همانطور که قضا و قدر الهی، کاری کرد که من اولین مسلمان باشم و تو جزء طلقاء باشی. همانطور که قضاء و قدر تو را عقب انداخت نمیخواهی عقب بنشینی، من و تو در حدی نیستیم با هم بحث کنیم. «أَ لَا تَرَى» نمیبینی غَیْرَ مُخْبِرٍ لَکَ؟ حضرت فرمود: من اصلاً جواب تو را نمیدهم و تو را در حدی نمیدانم پاسخ تو را بدهم. «وَ لَکِنْ بِنِعْمَهِ اللَّهِ أُحَدِّثُ أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» این همه آدم در راه خدا کشته شدند ولی شهید ما سیدالشهداء شد. حضرت حمزه! این همه آدم در راه خدا دستشان بریده شد و برادر من طیار شد. این همه زن در اسلام ایمان آوردند، سیده النساء، دختر پیامبر و همسر من است. تو چه کسی هستی بخواهی با ما بحث کنی؟ حضرت فرمود: گفتی مرا به چه وضعی مثل حیوان کشان کشان مسجد بردند، حضرت فرمود: اگر آدم مظلوم واقع شود به او طعنه نمیزنند. تو میگویی من یک چیزهایی را قبول نداشتم و از من بیعت زوری گرفتند. تو الآن چرا با من بیعت نمیکنی؟ در حالی که قبلیها اگر کسی با آنها بیعت نمیکرد، از من به اجبار بیعت گرفتند. این علیه خودت بود و متوجه نشدی. من مثل قبلیها نیستم که با چماق از کسی بیعت بگیرم. حضرت در واقع از این فضای بسیار پر ابهام و خطرناک گذشتند و واقع را انکار نکردند، به آن نپرداختند، الآن شرایط بیان نیست، ما شیعیان معارفمان طبقهبندی دارد، هرچیزی را هرجایی به زبان نمیآوریم و مصلحت مسلمین را در نظر میگیریم و انکار نمیکنیم. الآن دشمن بزرگتری داریم و باید سراغ او برویم. حضرت حقیقت را انکار نکردند و کاری کردند این مظلومیت در تاریخ ماندگار شود.
شریعتی: انشاءالله همه ما زیر سایههای مهربانیهای امیرالمؤمنین باشیم و به حق حضرت مشکلات از زندگی ما رخت برببندد و همه در صحت و عافیت باشید. امروز صفحه ۴۶۱ قرآن کریم آیات ۲۲ تا ۳۱ سوره مبارکه زمر را تلاوت خواهیم کرد.
«أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ «۲۲» اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ «۲۳» أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ «۲۴» کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ «۲۵» فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ «۲۶» وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ «۲۷» قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ «۲۸» ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ «۲۹» إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ «۳۰» ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ»
ترجمه آیات: آیا کسى که خداوند سینهاش را براى (پذیرش) اسلام گشاده است، پس او از طرف خداوند بر (فراز مرکبى از) نور است (مثل کسى است که در تنگناى تعصّب و لجاجت و غرور است؟ نه) پس واى بر آنان که از سنگدلى یاد خدا نمىکنند. آنان در گمراهى آشکارند. خداوند بهترین سخن را در قالب کتابى نازل کرد (که آیاتش) متشابه (و مشابه یکدیگر است). از (تلاوت آیات) آن پوست کسانى که از پروردگارشان مىترسند به لرزه مىافتد، سپس (با ایمان و انس) به یاد خدا پوستها و دلهاى آنان نرم و آرام مىشود، این است هدایت خداوند که هر که را بخواهد به آن هدایت مىکند و هر که را خداوند (به خاطر فسق و فسادش) گمراه نماید، پس هیچ هدایت کنندهاى براى او نیست. پس آیا کسى که (با ایمان و عمل صالح) روى خود را از عذاب بد روز قیامت دور مىسازد (مثل کسى است که از قهر الهى در قیامت غافل است)؟ و (در آن روز) به ستمگران گفته مىشود: «بچشید آن چه را کسب کرده اید.» کسانى که پیش از این کفّار بودند (نیز پیامبران را) تکذیب کردند پس از طریقى که توجّه نداشتند عذاب به سراغشان آمد. پس خداوند خوارى و رسوایى در زندگى دنیا را به آنان چشانید و قطعاً عذاب آخرت بزرگتر است اگر معرفت داشتند. و همانا ما در این قرآن (براى هدایت مردم) از هر مثالى آوردیم، تا شاید متذکّر شوند. قرآنى عربى (و فصیح)، بى هیچ کجى، شاید مردم پرهیزکار شوند. خداوند (براى توحید و شرک) مثلى زده است: بنده اى که چند مالک ناسازگار در مالکیّت او شریک باشند (و دستورات متضاد به او بدهند) و بنده اى که تنها مطیع یک نفر است (و فقط از او دستور مى گیرد) آیا این دو در مَثَل یکسانند؟ حمد و ستایش مخصوص خداوند است، ولى بیشتر مردم نمىدانند. بدون شک تو خواهى مُرد و آنان (نیز) مردنى هستند.
شریعتی: این هفته در مورد شخصیت جناب أباصلت صحبت میکنیم. نکات شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: عبدالسلام بن صالح هروی یا جناب أباصلت از علمای برجسته اهل سنت بود، بسیار شخصیت مهم و عابد و زاهد بود، دیندار و اهل عبادت بود. طول سجود و طول رکوع داشت، از کسانی بود که یک جلسه با مأمون نشست به صحبت، مأمون جذبش شد و او را نزد خود نگه داشت، گفت: جنگ و سفر بروم باید با من باشی و در هر شرایطی باید کنارم باشی. شیخ طوسی در کتاب رجال، او را از اهل سنت حساب کرد. با این حال فرمود: راستگو است. ظاهراً اواخر عمرش وقتی حضرت رضا را دید، اول به عنوان عالم درباری که جایگاه حضرت رضا، وقتی شما یک نفر مهمان میآوری، خوب است یک نفر که در فضا و طریقت اوست، کنارش بگذاری که راحت باشد. مأمون برای استقبال از امام رضا، أباصلت را که عالم و زاهد بود کنار حضرت گذاشت، به مرور أباصلت جذب حضرت رضا شد و روایات مهمی را نقل کرده است، ظاهراً آخر عمر هم شیعه شد و شیخ نجاشی او را جزء راستگویان قلمداد میکند و بزرگان شیعه به او اعتنا دارند و از این روایاتی که هزار رکعت حضرت رضا نماز میخواند، این زاهد عابد تعجب میکرد از عبادت امام رضا(ع).
به این شخصیت برجسته در منابع رجالی اهل سنت خیلی حمله شده است. برای نقل دو روایت، یکی از آن روایتها این است که پیغمبر فرمود: «أنا مدینه العلم و علی بابها» چون أباصلت این روایت را نقل کرد که امیرالمؤمنین باب مدینه علم رسول الله است، سیل دشنامها و تکذیبها و تخریبها، او جاعل حدیث است، دروغگو است، فراوان تخریب شده است. شخصیت بسیار مهمی برادران اهل سنت دارند به نام یحیی بن معین که از بزرگترین علمای علم رجال است. یک نفر یک روز نزد او آمد و گفت: أباصلت از نظر شما راستگو است یا دروغگو؟ گفت: راستگو است. با اینکه گفته «أنا مدینه العلم و علیٌ بابها» با یک روایت مدح امیرالمؤمنین راوی را ساقط میکردند. یحیی بن معین گفت: از این مسکین چه میخواهید؟ دهها نفر دیگر این را نقل کردند. این روایت از رسول خداست و جعل أباصلت نیست. ولی تا همین امروز وقتی اسم أباصلت میآید، کنار اسمش جاعل حدیث نوشته میشود به جرم روایت فضیلت امیرالمؤمنین. انشاءالله خداوند توفیق بدهد ما هم از راویان فضایل امیرالمؤمنین باشیم.
شریعتی:
تیغ کج شد عاشقانت را صراط المستقیم *** یک دعا داریم آن هم یا علیُ یا عظیم
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید