حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۰۵ اسفند ماه ۱۳۹۹ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و به ادامه بحث پیرامون موضوع «تحلیل امیرالمومنین امام علی صلوات الله علیه از وقایع بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام می کنم خدمت دوستان عزیزم، بیننده های خوب و نازنین مان. ان شاءالله هر جا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. ایام بر همه ی شما مبارک باشد. حجت الاسلام کاشانی: محضر حضرتعالی و همکاران شما و بینندگان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم. امیدوارم ان شاءالله ماه رجب ماه پر خیر و برکتی که هست برای همه ی ما به واقع هم باشد. از فرصت ها استفاده کنیم و این ایام را هم به همه تبریک عرض می کنم. امیدوارم خداوند همه ی ما را در راه امیر المؤمنین (س) به کار بگیرد.
شریعتی: ان شاءالله. امروز هم از امیرالمؤمنین خواهیم شنید. خدمت شما هستیم و با دل و جان بحث شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. ما جلسه گذشته نکاتی عرض کردیم که وقتی پیغمبر اکرم تشریف آوردند برخی از ساختارها، مناسب قبل از خودشان را دستکاری کردند، اصلاح کردند، بهبود بخشیدند. برخی را امضا کردند، بسیاری را تأسیس فرمودند. رویه هایی ایجاد شد که این رویه ها در ادبیات دینی به سنت نبوی و سنت اسلامی موسوم و نامگذاری شده است. روش هایی که تبدیل به رویه شدند در زندگی مردم. بعد از پیغمبر اکرم این سنت و رویه تغییراتی کرد و اصلاً اسمش هم تغییر کرد. شد سیره ی یک فردی، سنت یک شخصی، رویه ی یک آقایی و امیر المؤمنین (س) فرمودند که آن چیزی که من را خیلی هراسان کرد این بود که ببینم بعد از پیغمبر اکرم سراغ یک فرد دیگری رفتند. ما اندکی توضیح دادیم از اینکه امیر المؤمنینی که شجاع ترین فرد عالم است چرا باید هراسان شود؟ این هراس فردی نیست، قبل از اینکه این بحث را بخواهیم ادامه دهیم با توجه به اینکه در آستانه ولادت حضرت هستیم به نظرم آمد که چند جمله از نهج البلاغه، از خطبه قاصعه که بارها عزیزان ما شنیده اند، من هم اشارتاً می خواهم عرض کنم بگویم. من فقط اشاره می کنم برای اینکه چه کسی باید جای پیغمبر اکرم می آمد و چرا نگران شد از اینکه دیگران آمدند. امیر المؤمنین (س) در این خطبه، در اواخرش می فرماید که «قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّه» جایگاه من را نسبت به پیغمبر شماها می دانید. «بِالْقَرَابَهِ الْقَرِیبَهِ وَ الْمَنْزِلَهِ الْخَصِیصَه» جایگاه من، نزدیکی من به ایشان، من چه ویژگی هایی داشتم، چه جایگاهی نزد ایشان داشتم. من را در آغوشش می گرفت، من فرزندی بودم، خردسال بودم، «یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِه» من را به سینه ی خودش می چسبانید. «یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِه» من موقع خواب کنار او در بسترش می آرمیدم. «یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَه» خلاصه من با پیغمبر زندگی کردم، نفس به نفس، سینه به سینه، لقمه در دهانم می گذاشت. بعد حضرت فرمود که پیغمبر اکرم یک ویژگی هایی داشت که از اول ولادتش خداوند فرشته ای را برای حفظ او قرار دده بود تا خلاصه می کنم به اینجا که امیر المؤمنین (س) می فرماید که هر سال بالاخره حضرت به حراء تشریف می بردند. غیر از من کسی او را نمی دید. عبادات او را نمی دید. هنوز اسلامی به کار نبود، کسی خبر از نبوت پیغمبر نداشت، من آنجا می رفتم با پیغمبر، خلوت او را می دیدم، عبادت او را می دیدم. می خواهم عرض کنم کسی که در کودکی اش چنین استعدادی داشته امیرالمؤمنین. ببینید جامعه اسلامی چه خسارتی دیده است. کسی که در کودکی اش، در خردسالی اش که بچه ها در خردسالی کجا هستند؟ فضای بازی و طبیعی طبیعت شان هم هست. بازی و سر به هوایی و غفلت کودکانه که خدا کند غفلت های ما هم برای کودکی مان باشد دیگر در غفلت نمانده باشیم ان شاءالله. طبیعی کودک هست. فرض کنید بچه را یک همایش سه ساعته می شود برد؟ امیر المؤمنین می رود با پیغمبر در غار حراء در عبادت فردی پیغمبر با خدا که حالا در ایام اعتکاف هم هست یک نکته ای ان شاءالله آخر برنامه اگر فرصت شد عرض می کنم. پیغمبر اکرم مشغول عبادت است، امیر المؤمنین کنار او است. اینجا امیر المؤمنین فرمود: حوصله ی من سر می رفت. اینها کوچک است، من خجالت می کشم بخواهم اینها را به اسم فضیلت امیرالمؤمنین بگویم. می خواهم بگویم که اصلاً عالم اسلام از چه شخصیتی کم بهره برد. یک طفل به ظاهر هفت هشت ده ساله، کمتر و بیشتر، خب پیغمبر در یک غار تنهایی مدتی، نگفته حوصله ام سر می رفت، خسته می شدم، بلکه غرق پیغمبر اکرم بود و بعد اینطور توصیف فرموده که «وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی» غیر از من کسی پیش او نبود، «وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّه» در آن شهر خانه ای که بر اساس اسلام بنا شده باشد جزء، اینجا نیازی نیست پیغمبر اکرم به نبوت هم رسیده باشد چون موحد هستند. خانه پیغمبر، خدیجه (س) و من، و حضرت آنجا می فرماید: من ایمان داشتم هنوز نوبت دعوت مخفیانه ی پیغمبر هم نرسیده است. قبل از نبوت پیغمبر است چون پیغمبر ما قبل از نبوتشان هم مقتدی بودند. بعد فرمود امیر المؤمنین «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَه» آقای شریعتی شاگرد پیغمبر، امیر المؤمنین (س) کسی است که بیست و سه سال پیغمبر اکرم با او بود. روزی دو بار جلسه خصوصی نجوا با هم داشتند چون برای آینده ی اسلام، برای شخصیت امیر المؤمنین پیغمبر مطالبی می فرمود. گاهی اصحاب اعتراض می کردند یا بعضی از همسران، حضرت می فرمود دستور خداست. وقتی فرمود خداوند که می روید پیش پیغمبر صدقه بدهید. امیر المؤمنین یک دینار را برد صرافی تبدیل به ۱۰ درهم کرد و ۱۰ بار صدقه داد، ۱۰ بار با پیغمبر گفتگوی خصوصی داشت. هر روز، روزی دوبار حد اقل باز هم مشتاقانه. به دیگران فرمود که نگران شدید پول شما کم شود؟ نیامدند. یک بارش را ولع نداشتند. امیر المؤمنین در آن ۲۳ سال، روزی دوبار با پیغمبر خصوصی تعلیم می گرفت. می فرمود که هر وقتی که من سؤال می کردم، جوابم را می داد. سکوت می کردم، پیغمبر شروع می کرد. یعنی آن جلسات پربار بود. انقدر پربار بود که یک بارش فرمود به من هزار باب فرمود که از هر باب هزار باب باز شد. حالا این فضا را بگذارید کنار، این شخصیتی که ۲۳ سال اینطوری پیش معلم انبیاء آموخته، کسی است که اولش این است. یک شخص مثلاً بی سواد نادان هیچی ندان نیست. حالا شما نگاه کنید. یک وقتی می گویند یک شخصیت با استعدادی است، یک آقای با استعدادی را ۲۳ سال هم پیش یک استاد بی نظیر بردند. استاد که بی نظیر، معلم انبیاء، شاگرد هم غیر از آن ۲۳ سال، قبلش ببینید کجاست. مثلاً من سال اول دبستان هیچی بلد نبودم بنویسم، خدا معلمان ما را رحمت کند. اگر هستند آنها را حفظ کند، حروف یاد ما دادند. امیر المؤمنین شروعش اینجا است. برای من خیلی عجیب است. می فرماید من در غار حرا پیغمبر را می دیدم «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَه» من پیغمبر را می دیدم نور وحی و رسالت او را می دیدم. «أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ» من آن عطر مبارک پیغمبر به مشامم می رسید بوی خودش نوبت را با حسم می چشیدم. درک می کردم. حالا یک نفر باید بیاید بگوید یک معجزه نشان بده که ببینیم. علی بن ابیطالب که معجزه نمی خواهد. نور وحی را می بینم. چه معجزه ای می خواهم؟ معلوم است که ایمان می آورم. افق این طفل است. شروع کار ببینید کجاست. نور وحی را می دیدم، بوی نبوت را می چشیدم. «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ» وقتی این وحی نازل شد صدای نعره ی شیطان را شنیدم. خب این شخص بیخود نبود که می فرمود: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاء» پرده را هم کنار بزنید به یقین من چی می خواهید اضافه کنید؟ الآن می بینم و می شنوم. کسی که شروعش این بوده، ببینید در آن ۲۳ سال به کجا رسید. و به پیغمبر عرض کردم یا رسول الله این چه صدایی است؟ فرمود که خلاصه می کنم «یا علی إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى ما اری» تو می شنوی آنهایی را که من می شنوم، می بینی آنهایی را که من می بینم. بی جهت نبود که وصی پیغمبر بود، بی جهت نبود که جانشین او بود. او به آموزه های اسلام از راه آموزش گمانی و اکتسابی فقط نرسید. او می دید آنچه پیغمبر می دید. امیر المؤمنین نه اینکه درس بخواند، با حدس و گمان، اجتهادی بخواهد به احکام و معارف برسد. نور علم بود. وجدانی، حضوری. «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَی» این روز اولش هست. یعنی اگر امیر المؤمنین روز آخر به اینجا می رسید، خیلی عظمت داشت. این مال روز اول آن است آن زمان که طفولیت داشت. حالا شما ظلم ها را ببینید. یک، گفتند اسلام علی و برخی از بی انصافان گفتند اسلام یک کودک. ای همه ی عالم به قربان آن کودک. ما قرآن نخواندیم که گاهی عیشی در گهواره «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا وَ جَعَلَنی مُبارَکا» (مریم/ ۳۰ و ۳۱) گفته است. یعنی قرار بر این بود افق ما را بالا ببرند، سطح ما را بالا ببرند. نرم افزار فکر ما را اصلاح کند. کار وقتی به دست کسانی رسید که از روی قرآن نمی توانستند بخوانند. از رو نمی توانستند بخوانند. اسناد تاریخی نشان می دهد. برخی که بعد از پیغمبر اکرم آمده بودند تلاش کردند از روی قرآن بخوانند، ۱۲ سال طول کشید تازه یاد گرفتند از روی بقره بخوانند. ۱۲ سال. از خوشحالی شتر قربانی کردند. حالا بنده هم الآن نمی خواهم سخنی بگویم. آدم های عادی توان شان، سوادشان، حافظه شان عادی است. نه اینکه بیایند در مقام استادی بنشینند. جای پیغمبر بنشیند کسی که جایگاه نبوت بعد از پیغمبر، جایگاهش است. موضع رسالت جایگاه امیر المؤمنین است. بله، امیر المؤمنین نبی نیست ولی علمی که بداند در هر مقامی، هر موضعی، هر جایگاهی، هر سؤالی، هر پیشامدی، هر واقعه ای، هر مسئله ای، هر بحرانی. الآن اگر پیغمبر بود، با نور وحی و رسالت چه می فرمود که «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/ ۳) جز وحی نباشد. امیر المؤمنین اینطوری بود. هم می دانست هم می توانست. الآن من می دانم عبادت ارزش دارد. در این ماه رجب چقدر با همان عبادت سخیف سطح پایین خودم عبادت کردم. توانم چقدر است. هم می دانست، هم می توانست. هم دل خالی از غیر خدا بود. چیزی او را نمی لرزاند. تعلق نداشت، تعلقات را شسته بود. ما باید ماه رجب بیاید، ماه رمضان بیاید روزه بگیریم. امیر المؤمنین هر روز عبادت می کرد، هر شب از خوف خدا مدهوش می شد. امیر المؤمنین جو گیر زمان نبود. نه اینکه بگویم زمان ها گاهی شرافت بیشتر از بعضی زمان ها ندارند ولی آنی که از سر معرفت عبودیت حضرت حق را فهمیده، او هر لحظه ای که اراده کند، یا الله بگوید، غرق در آن معارف عظیم الهی می شود. با من فرق می کند که تا دم نمازم هم هی باید حواسم را جمع کنم بعدش هم همینطور، وسط نمازم هم همینطور. کسانی که بعد از پیامبر آمدند در بهترین حالت بهترین آدم بودند. آدم های معمولی. نه از کودکی دامان تربیت نبوی دیده بودند، نه پدری چون ابوطالب (س) داشتند، نه مادری چون خدیجه که اینها را تربیت کند. از هر کس هم به اندازه ی خودش توقع است. الآن من را هم کسی مجازات نمی کند که چرا پدرت معصوم نیست؟ ولی جامعه ی اسلامی یک کسی را که قبل از اسلام خدا برای بعد از پیغمبر اکرم همانطور که پیغمبرش را با اینکه در روز ولادتش پیغمبر اکرم با هیچ کسی قابل قیاس نبود، چهل سال باز هم سیر داد چون بار نبوت ختمی قرار است بر دوش او قرار بگیرد و بار وصایت خاتم اوصیاء بعد از انبیاء و امیر المؤمنین می خواهد برسد. بار خیلی سنگین است. حالا چرا امیر المؤمنین نگران و ترسناک است؟ می تراساند؟ بار به این سنگینی، الآن بگویند بیا صد هزار تن بار را روی دوشت بگذار. من اگر بخواهم زیر این بار بروم شما می ترسی به حال من و به حال اینجا. به حال دیگران. می گویی امنیت به هم می خورد. امیرالمؤمنین می فرماید که دیدم مردم سرازیر شدند بیعت کنند با افراد دیگری، هراسان شدند از اسلامی که بعد از ۲۳ سال کی می خواهد آن را مدیریت کند، با چه فهمی؟ با چه سوادی؟ با چه علمی؟ با چه توانی به فرض که در نهایت اخلاص باشد. و حالا آیا از تشویش خاطر و وسوسه شیطان مگر رها شده؟ آدم های عادی هستند؟
شریعتی: ضمن اینکه امیر المؤمنین تمام زحمات پیامبر را هم دیده بود که چه خون دل هایی که حضرت نخوردند و بعد آینده را هم می دید.
حجت الاسلام کاشانی: بله، اشراف دارند. حضرت می فرمود آیه بپرسید تا به شما بگویم «بِلَیْلٍ نَزَلَتْ أَمْ بِجبل، بِلَیْلٍ نَزَلَتْ أَمْ بِنَهَار» کجا نازل شده شب، روز، در پستی، در بلندی، در سفر، در چه ماجرایی، قبلش چی بود، بعدش چی بود، فرق می کنند حضرت با کسانی که… من یک چیزی به امیر المؤمنین بگویم. بی سبب نیست که در قلب همه جا داری، آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری. خیلی از بزرگان اصحاب گفته اند. افراد مختلف گفته اند. نویسندگان برجسته گفته اند معتزله، اشعری، گفته هر فضیلتی که بین مردم متفرق است، همه یکجا و کمالش نزد تو هست. و حالا شب نازل شده، روز نازل شده، عصر است، پستی است، بلندی است، سفر است، چی بود، چی شد، چرا نازل شد؟ فرق می کند حضرت با کسانی که تا آخر عمرشان تأسف می خورند کاشکی این لغت را از پیغمبر پرسیده بودم یعنی چه؟ من وقتی معنای لغت قرآن را ندانم تا راه به معنا و حقیقت آن و باطن آن، هنوز به لفظ آن مانده ام. گرفتار الفاظ بودند چون آدم عادی بودند. در بهترین حالت بدون اینکه کسی بخواهد در مثلاً حتی نیت شان شک کند. با امیر المؤمنین قابل قیاس نبودند و حضرت نگران است که این بار را روی دوش کسانی گذاشته اند که هم آنها زیر این بار له می شوند و هم مردم را چکار کنیم؟ رویه های نبوی چه می شود؟ کار به اینجا رسید. حضرت فرمود: من نگاه کردم مردم سبقت می گیرند «أَمْسَکْتُ یَدِی وَ رَأَیْتُ أَنِّی أَحَقُّ بِمَقَامِ رَسُولِ اللَّه فی الناس» من دستم را کشیدم بیعت نکردم. چرا؟ قهر کردم؟ نه. امیر المؤمنین فاطمه زهرا را کشتند از جامعه قهر نکرد. پدر مگر می تواند با فرزندانش قهر کند؟ پدر حقیقتی امت که خدا کند ما دو کار را بکنیم. هم روز ولادت حضرت عرض ارادت و خاکساری به پدران مان، پدربزرگان مان، پدران همسران مان داشته باشیم، از طرفی بدانیم پدر حقیقی ما امیر المؤمنین است، نسبت به او هم هدیه نمی خواهیم به او بدهیم. فرمود که من از شما توقعی ندارم، مثل من هم نمی توانید بشوید ولکن اعینونی. از خود حضرت بخواهیم یک ارزن، یک قدم به سمت قله ی او، حد اقل جهت مان یک قدم نزدیک شود. هدیه ی ما به امیر المؤمنین باشد که او ما را ببیند کج می رویم اذیت می شویم. او که به هدیه ی ما نیازی ندارد. و البته اگر توانستیم به نیابت از امیر المؤمنین صلوات حضرت زهرا را ان شاءالله بخوانیم، شاید حضرت این هدیه را هم از ما بپذیرید. آخر مفاتیح یک صلواتی از حضرت امام عسگری رسیده است، ان شاءالله اگر فرصت شد بعد از زمانی که موقع پخش قرآن بود و بعدش عرض می کنم به عزیزان که اگر شد یک تکه از آن را زیرنویس کنم. امام عسگری به ما آموزش دادند از طرف امیرا لمؤمنین هدیه بدهیم بلکه حضرت این هدیه را از ما قبول کنند. حضرت فرمود: من دست کشیدم. من بیعت نکردم. نه قهر کردم، دیدم الآن ورود کنم درگیری ایجاد شود که حضرت زهرا کشته شده است. اگر هم بخواهم بیایم بیعت کنم و به روی خودم نیاورم این به بقیه ظلم است. این اغراء به جهل است. من سکوت کنم در برابر اینکه دارند خودشان را بیچاره می کنند؟ از اینکه ۱۴۰۰ سال هم گذشته، همه ی امت به فلاکت افتاده اند. من یادم نمی رود که در درس تفسیر آیت الله جوادی سوره طه هنوز هم فکر می کنم در صوت نوارهایشان هست. ایشان وقتی به «إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فیها وَ لا تَعْرى» در سوره طه رسیدند شروع به گریه کردند و چند آیه ی دیگر، یک سؤال سختی پرسیدند که حالا آن سؤال را مطرح نمی کنم که ذهن عزیزان درگیر نشود. چند تا جواب به او دادند بعد جواب ها را خودشان نپسندیدند. ببینید فرق عالم با جاهل مثل این است که آن سؤال را بلد هست که بپرسد. من آن سؤال هم به ذهنم نمی رسد. بعد چند تا هم جواب دادند، ایشان جواب ها را نپسندیدند. بعد گریه کردند. قریب به این مضمون از حافظه نقل می کنم. فرمودند ما فقط گریه نمی کنیم که در آن خانه را آتش زدند. باب فهم ما آسیب خورد. حضرت هم برای امت در زمان خودش نگران است هم برای بعدها و بعدها. بارها شده من به عنوان یک بچه طلبه ای که هیچی نمی داند در آیات قرآن وقت گذاشتم در یک موضوعی در جوانی ام یک ماه شب ها تا صبح بیدار بودم برای فهم این آیه. و باز هم فراوان ابهام داشتم و دارم. باب علم به روی امت بسته شد.
شریعتی: «أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» این در را بستند.
حجت الاسلام کاشانی: در بسته شد و این کنار گذاشته شد. به فرمایش شما بیل و کلنگ دست او دادند رفت چاه کند. از بس که جامعه با او کار ندارد. خب حضرت می بیند که باید بالاخره بگم که نگویند آقا می گفتی بدانیم. حضرت فرمود: «أَمْسَکْتُ یَدِی، وَ رَأَیْتُ أَنِّی أَحَقُّ بِمَقَام رسول الله» دستم را کشیدم چون می دانستم من آن جایگاه را دارم. نه من آن جایگاه را دارم. «ازهد الناس» که اصلاً میل به دنیا ندارد که آقا این را بدهید به من. مگر وقتی به حکومت رسید، زندگی او سخت تر نشد؟ کجا دیده شده که امیرالمؤمنین (س) وقتی به دنیا می رسد به وجد بیاید؟ یا دنیا «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی» غیر من را فریب بده. امیر المؤمنین وقتی در مقام قوت قرار می گرفت و می خواست حکمرانی کند که بیشتر خودش را به زحمت می انداخت. کجا دیده شد اگر یک گناهکاری را مجبور شدند حد بزنند امیر المؤمنین شادمان دیده شود؟ بلکه گریان بود. اذیت می شد. زندگی او سخت تر شد. تنها کسی است که بزرگان گفته اند حکومت به تو چیزی اضافه نکرد. دلش این نبود که به یک مقامی برسد. خدا کند مردم ما در انتخابات پیش رو به کسی رأی بدهند که مقام ریاست جمهوری خیلی به شخصیت او چیزی اضافه نکند. نمی گویم هیچ اضافه نکند. کمتر به او اضافه کند. او همه ی این شخصیتش این نباشد که یک پستی دارد.
شریعتی: صعصعه بن صوحان بود به حضرت عرض کرد که شما به خلافت زینت بخشیدی؟
حجت الاسلام کاشانی: هم صعصعه گفته است، هم زید گفته است، هم از ادبای برجسته ی بعدش گفته اند. «والله لقد زینت الخلافه و ما زانتک». به به به اینکه در تاریخچه خلافت اسلامی علی بن ابی طالب خلیفه شد. یعنی خلافت باید ببالد به اینکه همچنین مصداقی پیدا کرد. تو آمدی آنجا نشستی. چیزی به تو اضافه نشد. تو با قبل فرقی نکردی. لذا حضرت نپذیرفت. فرمود دستم را کشیدم قبول نکردم. می دانستم این جایگاه مال من است مثل اینکه این مثل من تشبیه دقیق است. مثل اینکه نبی مکرم اسلام خاتم انبیاء روز بعثتش که از غار پایین آمد، آمد خانه ی خدیجه، «یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، ثُمَّ یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّر» فرض کنید امت به اشتباه آن روز بگویند به نظر ما خاتم انبیاء فلان آقا باشد، فلان بانو باشد. شما اصلاً می گویید چه بلایی دارید سر خودتان می آورید؟ آخه این جایگاهی نیست که شما بتوانید برای آن حدس بزنید شایسته اش را پیدا کنید. ابزار اندازه گیری باطن ندارید، ابزار اندازه گیری علم ندارید. چه کسی می خواهد علم پیغمبر را بسنجد که چه کسی در حد اوست. اینها فقط به ادله ی وحی و به قول معروف کلمات الهیه معلوم می شود. معیارتان چیست؟ همانطور بعد از پیغمبر هم همان شد. این اسلام اسلامی نبود که برای ۲۰ سال باشد. الی الابد بود. باید تمام احکامش و رویه هاش و سنت هایش قشنگ در بین مردم، در رگ و پی مردم ریشه می کرد نه اینکه وقتی ۱۲ سال گذشت به امیر المؤمنین بگویند کتاب خدا، سنت پیغمبر یعنی رویه ی پیغمبر و سیره و رویه ی دیگران. چرا سیره و رویه ی دیگران پیدا شد؟ چون به سنت پیغمبر، به دستور پیغمبر طبعاً علم نداشتند. پس باید برای حل مسائل حکومتی و اداری و اجتماعی و جامعه راهکار می دادند. وقتی باید راهکار می دادند، نمی شد که بگویند این راهکار بد است. باید این راهکار را ترویج می کردند. این همان کار درست است و بعد یک مولود سومی کنار کتاب و سنت پیغمبر ایجاد شده است. حضرت می فرمود: بله، من دست عقب کشیدم همه اقلاً بفهمند من بیعت نکردم. اما پدر امت اینطوری است؟ بعد فرمودند که «فلبست بذلک ماشاءالله» مدتی کنار نشستم. برخی از نزدیکان حضرت هم بیعت نکردند. اما بعد دیدم یک مشکل دیگری به وجود آمد. نگاه کردم دیدم دشمن بیرونی دندان تیز کرده است. دیدم درون جبهه ی مسلمین مرتدها، کسانی که با نفاق اسلام آورده بودند، از قوت پیغمبر اقتدار اسلام، یا طلب مال و اینها با طمع آمده بودند، حالا که پیغمبر از دنیا رفته، حالا که افراد بعد از پیغمبر نسبت به پیغمبر فاصله ی بی نهایت دارند، دیدم شروع کردند به برگشتن از دین، لشکر کشی کردن، اواخر عمر شریف پیغمبر هم عده ای این کار را می کردند. حضرت فرمود: من مدتی کنار کشیدم «حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَهً مِنَ النَّاسِ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَام» دیدم عده ای از اسلام برگشتند «یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِینِ اللَّهِ وَ مِلَّهِ مُحَمَّدٍ ص وَ إِبْرَاهِیمَ ع» خدا رحم کند به کسانی که سراغ پستی می روند، خودشان را در معرض مسئولیتی قرار می دهند و توانش را ندارند. حضرت فرمود دیدم هم دین خدا، آیین رسول خاتم و ابراهیم. یعنی اگر این اسلام آسیب می خورد که خاتم انبیاء بود و خانم این مسیر، به تمام مسیر انبیاء آسیب می زد. یعنی عاقبت عالم آسیب می خورد. لذا من برگشتم. «فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَه» دیدم اگر این جا، ۵ ـ ۶ ماه بعد از این که پیامبر از دنیا رفتند، نیایم اسلام را کمک کنم دین آسیب می خورد. بعد از عروج پیامبر و شهادت حضرت زهرا مدتی که گذشت دشمن های بیرونی دندان تیز کردند دوباره مجبور شدم آمدم بیعت اضطراری، اجباری کردم. من دیدم که اوضاع چه قدر بد است ولی چون دشمن بیرونی را دیدم برگشتم بیعت اضطراری کردم «فَمَشَیْتُ عِنْدَ ذَلِک» آمدم بیعت کردم. بیعت اضطراری. من که قبول نداشتم ولی برای این که مسیر اسلام با خطای کمتری مواجه بشود، برای این که جلوی انحراف را بگیرم رفتم «نَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاغَ الْبَاطِل» تا آن دشمن بیرونی خطرش کم شود. یعنی جزء کسی دلسوز باشد، پدر باشد، نمی تواند تحمل کند. ما چه قدر زود با هم دعوا می کنیم و قهر می-کنیم. امیرالمؤمنین این جا همسر خود را که همه دار و ندار ایشان است حبیبه خدا است از دست داده است. می توانست بنشیند بگوید ببینید تا من نیایم چه می شود. نه این جا اسلام آسیب می خورد. خدا رحمت کند امام را که گاهی بین مسئولین مشاجره جدی می شد می-فرمود این درگیریهای ما از شیطان است. چون اگر مردم را دوست دارید با هم دعوا نکنید. چون دعوای شما باعث می شود مردم آسیب بینند. فقر و فلاکت برخی، مشکلات برخی، اینها را ببینید اصلاً آدم فرصت برای دعوا ندارد. من اگر بخواهم بگویم یک نفر به درد نامزدی ریاست جمهوری برای آینده یا یک پست سنگین می خورد کسی است که توان همکاری با بقیه داشته باشد. این کارهای بزرگ یک نفری نیست. یک معنای کوچکی مثل ما که من جلوی شما می نشینم اگر با شما و با تهیه کننده و با تیم فکری هماهنگ نباشم کار خراب می-شود. ما با پخش هماهنگ نباشیم کار خراب می شود. همه چیز باید هماهنگ باشد. حالا کشور با هزاران هزار میلیارد درآمد و سختی ها و مشکلات باید کسی باشد که اهل دعوا درست کردن، اهل زیر میز زدن نباشد. بتواند با همه همکاری کند. بتواند بهره وری را بالا ببرد. من باشم به شورای نگهبان توصیه می کنم با این که بچه هستم ولی النصیحه ائمه المسلمین یا مشابه آن این است که کسی که در آن پست ها قبلی دعوا درست نکرده است. توانسته همکاری کند، همه نیروهایی که توانمند هستند را پای کار آورده است. محفلی و جبهه ای و حزبی نگاه نکرده است. مدام صف بندی درست نکرده است. اگر هم صف مختلف دارد امیرالمؤمنین با دیگران عصر خودش زمین تا آسمان تفاوت دارد ولی وقتی اصل اسلام را در خطر می بیند همکاری می کند. این اوج تقوای امیرالمؤمنین است. هم برتر از دیگران است، هم بهتر می فهمد، هم با دیگران تفاوت او فرق دارد با این که فلان وزیر و فلان نماینده مجلس، هر دو شیعه هستند، هر دو ایرانی هستند، هر دو دل به انقلاب بستند، خیلی نزدیکتر هستند. همکاری می کنند. «نَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاغَ الْبَاطِل» تا باطل از بین رفت. آن خطر اصلی بیرونی از بین رفت که اقلاً فرصت باشد برای این که بعداً درون را اصلاح کنید. اگر او می آمد از بین می برد که اسلام شکست می خورد و لشکر مسلمین می پاشید که اصلاً دیگر اسلامی باقی نمی ماند که بعداً ما بخواهیم آن را اصلاح کنیم، آن را ترمیم کنیم، هیچی نمی ماند. در واقع آن کسی که دعوا درست می کند، تفرقه درست می-کند یک جایی را درست کند می خواهد ابروی آن را درست کند، چشم آن را کور می کند. به یک چیز کوچکی اختلاف سلیقه دارد اصل بزرگتری از بین می رود. حضرت فرمود که «وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون» من این جا قیام کردم تا آن بت پرست های بیرونی، دشمن های بیرونی آسیب نزنند و جبهه اسلام را منسجم ببینند. روح معنای وحدت اسلامی هم همین است نه انکار اختلافات. یعنی در مواجهه با دشمن بیرونی به عنوان یک مثال به هیچ وجه از درون چند صدایی ایجاد نکند. بداند که این جا حضرت دارد انتقاد هم می کند. یعنی من اختلافاتی داشتم ولی حواس من هست که جبهه اسلام آسیب نخورد. بعد فرمود که این حکومت ادامه پیدا کرد و من هم تا توانستم دلسوزی کردم. تا توانستم همراهی هم کردم با این که اختلاف زیاد داشتند. و این متن را هم امیرالمؤمنین چون برای نماز جمعه عمومی نوشتند با تقیه، با ملاحظات، با نرمی نوشتند. فقط می خواهند در تاریخ ثبت بشود مردم بدانند الان چه زمانی است که ما داریم نامه را می خوانیم حضرت در سال ۳۸ که مصر آسیب خورده است و فتح شده است دارند تحلیل می کنند که چرا وضع چنین شد. حضرت به آن روز اول بر می-گردند. یک روزی یک مسیری کج شد این مسیر که کج شد هزاران هزار مشکل به بار آورد.
وضع از جهاتی درست شد. مثلاً حضرت فرمود در روزگار من کسی نیست که زیر سقف نباشد. آب گوارا ننوشد. آب گوارایی که حضرت می فرمایند مال الان نیست. مال آن روزگار است که خیلی کار سخت است. و فرمود از نان گندم ویژه یعنی نان گندم فاخر نخورد. تولید گندم متفاوت بوده است. به قول یکی از اساتید می فرمود که گاهی می آمدند تقاضا می کردند ما خرما بدهیم چند برابر به جای آن گندم بدهید. یعنی نان گندم که می گوییم فکر نکنید یک نان. نمی خواهم بگویم مردم همه زمان امیرالمؤمنین ثروتمند شدند. ولی یک رفاه نسبی ایجاد شد. این برای همه است. این اقل آن است. با این حال امیرالمؤمنین خیلی دستاوردهای حیرت انگیز دارد. اما به نسبت خود ایشان نه. نگذاشتند، آمادگی نداشتند که امیرالمؤمنین کامل و تمام افسار حکومت را به دست گیرد و آن را هدایت کند. این جا حضرت فرمود که «وَ مَا طَمِعْتُ أَنْ لَوْ حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ وَ أَنَا حَیٌّ أَنْ یُرَدَّ إِلَیَّ الْأَمْر» دیگر هم خیلی دنبال این نبودم که حکومت را به من برگردانند. وضع داشت به سمتی می رفت که من احساس می کردم که چنین نخواهد شد. ولی از طرفی هم خیلی مأیوس هنوز نبودم که حکومت را به من بدهند. یک سال، دو سال، سه سال بگذرد راحت تر می شود مسیر را اصلاح کرد. هر چه بگذرد رویه ها در مردم نقش ببندد، فکر شود، باور شود، اخلاق و ملکه شود خیلی تغییر آن سخت است. بعد حضرت می فرماید که اما ارتباطاتی که بین هم داشتند باز هم حکومت به من نرسید. این جا حضرت یک نقدی می کنند که من اگر فرصت نیست بعداً عرض کنم. امیرالمؤمنین این جا می فرمایند که در واقع دستگاه خلافت بعد از پیامبر همه شعار آن این بود که ما هیچ برنامه ریزی برای این که ما سر حکومت بیاییم نداشتیم. یک دفعه بحران شد، پیامبر از دنیا رفت ما آمدیم. حضرت این جا نقد می کنند. می فرمایند روز اول بحران بود دو سال بعد که گذشت برای نفرات بعدی که بحران نبود. واقعاً چه ویژگی را در دیگران پیدا کردید؟ چه کسی را پیدا کردید که این علم و این تقوا را و این شخصیت را داشته باشد؟ روابطی که بین آنها بود باعث شد که باز هم حکومت به من نرسد.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم. آیات ۷۵ تا ۷۹ سوره مبارکه نساء، صفحه ۹۰ قرآن کریم را امروز تلاوت می کنیم.
صفحه ۹۰ قرآن کریم
به نام خداوند بخشنده مهربان.
و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمىجنگید همانان که مىگویند پروردگارا ما را از این شهرى که مردمش ستمپیشهاند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما (۷۵) کسانى که ایمان آوردهاند در راه خدا کارزار مىکنند و کسانى که کافر شدهاند در راه طاغوت مىجنگند پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است (۷۶) آیا ندیدى کسانى را که به آنان گفته شد [فعلا] دست [از جنگ] بدارید و نماز را برپا کنید و زکات بدهید و[لى] همین که کارزار بر آنان مقرر شد بناگاه گروهى از آنان از مردم [=مشرکان مکه] ترسیدند مانند ترس از خدا یا ترسى سختتر و گفتند پروردگارا چرا بر ما کارزار مقرر داشتى چرا ما را تا مدتى کوتاه مهلت ندادى بگو برخوردارى [از این] دنیا اندک و براى کسى که تقوا پیشه کرده آخرت بهتر است و [در آنجا] به قدر نخ هسته خرمایى بر شما ستم نخواهد رفت (۷۷) هر کجا باشید شما را مرگ درمىیابد هر چند در برجهاى استوار باشید و اگر [پیشامد] خوبى به آنان برسد مىگویند این از جانب خداست و چون صدمهاى به ایشان برسد مىگویند این از طرف توست بگو همه از جانب خداست [آخر] این قوم را چه شده است که نمىخواهند سخنى را [درست] دریابند (۷۸) هر چه از خوبیها به تو مىرسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مىرسد از خود توست و تو را به پیامبرى براى مردم فرستادیم و گواه بودن خدا بس است (۷۹)
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. گزارش قربانی ماه رجب را امروز بنا است پخش کنیم.
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم. بعضی از اساتید ما می فرمودند که می خواهید زیارت امامی مشرف شوید یا خدمت امامی برسید یا توسل کنید نه این که کار ما برای آنها ارزش داشته باشد ولی بالاخره از باب این که ران ملخی به درگاه سلیمان ببریم، چیزی قبل از حضور یا زیارت بفرستید مثلاً سوره توحیدی، صلواتی، جزئی از قرآن کریم. این که اول جلسه امروز بنده عرض کردم این امیرالمؤمنین خیلی به زهرای مرضیه علاقه داشتند و این صلواتی که امام عسکری در پایان مفاتیح هست، در مصباح المتحجه شیخ طوسی هم هست که ان شاءالله عزیزان در کانال هم قرار می دهند فرمودند که سلام و درود بر حضرت زهرا است، این را به نیابت امیرالمؤمنین انجام بدهیم ان شاءالله این دسته گل را امیرالمؤمنین از ما می پذیرند. و ان شاءالله امیرالمؤمنین به ما یک نگاه پدرانه تری بکنند. بالاخره ما بیچاره هستیم و دوست داریم مورد عنایت ایشان باشیم. ما خیلی از آداب عبادی ما جمعی و اجتماعی و مناسکی است. مثل محرم، روز عاشورا، اربعین، حج، شهادت حضرت زهرا، شهادت امام صادق در خیابان می آییم. ولی بعضی از عبادات فردی است و بهتر است فردی هم بماند. گاهی پیش می آمد در اعتکاف که در مساجد بزرگ بود که خیلی هم خوب بود این قدر برنامه می گذاشتند که آن افراد از خودشان فارغ می شدند. امسال که ما از فضای اعتکاف معروف هستیم این فرصت را اگر بتوانیم گیر بیاوریم جایی، خلوتی یا در گوشه اتاق خود اگر شد هر جایی که توانستیم قدری با خودمان خلوت کنیم شاید ان-شاءالله که آن وقت هم خودمان را پیدا کنیم، هم مورد عنایت واقع شویم.
پاسخ دهید