حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۱۱ شهریور ماه ۱۳۹۹ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و به ادامه بحث پیرامون موضوع «تبیین تاریخی قیام سیّدالشّهداء سلام الله علیه» با موضوع فرعی «چرا سیدالشهدا سلام الله علیه با تقیه و اضطرار بیعت نکردند؟» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پیش چشمم تو را سر بریدند، دستهایم ولی بی رمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری، قل اعوذ برب الفلق بود
گفتی آیا کسی یار من نیست، قفل بر دست و دندان من نیست
لحظهای تب امانم نمیداد بی تو آن خیمه زندان من بود
کاش میشد که من هم بیایم در سپاهت علمدار باشم
کاش تقدیر از من نمیخواست تا که در خیمه بیمار باشم
ماندم و در غروبی نفس گیر روی آن نیزه دیدم سرت را
ماندم و از زمین جمع کردم، پارههای تن اکبرت را
ماندم و تا ابد دادم از کف طاقت و تاب بعد الابالفضل
ماندم و ماند کابوس یک عمر خوردن آب بعد از ابالفضل
گفتم ای کاش کابوس باشد، گفتم این صحنه شاید خیالی است
یادم از طفل شش ماهه آمد، یادم آمد که گهواره خالی است
«السلام علی الحسین، و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» سلام میکنم به دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. فرا رسیدن شهات حضرت زین العابدین، سید الساجدین را تسلیت میگویم. عزاداریهای شما قبول باشد. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام میکنم. تسلیت میگویم و امیدوارم عزاداریهای همه مورد قبول واقع شده باشد و در روزگارمان برای حسین دیگر، حضرت مهدی(عج) یاران حسینی باشیم.
شریعتی: انشاءالله، گفت: حسین نصر من الله را به خونش نوشت به شرط آنکه و فتح قریب را تو بخوانی. الحمدلله امسال با تمام محدودیتها خوب بود. خدمت شما هستیم و بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: با تمام محدودیتها و بعضی دشمنیها و کارشنکنیها ولی الحمدلله بیشتر عزیزان ما را شگفت زده کردند در عرض ادب به سیدالشهدا و سختیهایی که افتادند، ولی الحمدلله بیشتر جاها خوب عمل شد. یعنی نسبت به بقیه مواردی که میبینیم انصافاً بیش از توقع ما مردم به عشق امام حسین خیلی دندان روی جگر گذاشتند و عرض ادب خود را به ساحت سیدالشهداء نشان دادند.
بسم الله الرحمن الرحیم، بنای ما بر یک توصیف سیر تاریخی رفتار حضرت است آنقدر که متوجه میشویم و ادعا نداریم همه شخصیت و همه حرکت حضرت را کاملاً درک کنیم و خیلی از مسائل و چالشهایی که سالها با آن درگیر بودند ضمن مباحث مطرح میکنیم نه به عنوان سؤال و پرسش و اینها که سیر معلوم شود. سیدالشهداء(ع) وقتی مجبور با بیعت با یزید شد و به او گفته بود اگر بیعت نکرد، فوراً او را بکشید، حضرت شبانه مخفیانه، یکی دو روز بعد از اینکه این پیغام رسید، این پیغام یزید عمومی نبود، خصوصی برای ولید بن عتبه پسرعموی خودش حاکم مدینه، مخفیانه نوشته بود گردن بزنید. سیدالشهداء(ع) بعد از یکی دو روز که معلت گرفتند شرایط سفر را مهیا کردند با تمام اهل خود حرکت کردند. همسر، فرزندان و خواهران، حرکت کردند و مخفیانه و شبانه «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (قصص/۲۱) شبانه در خوف و با مراقبت کامل در آن شرایط مخفیانه بیرون آمد و بعد این آیه را خواند که خدایا مرا از قوم ظالمان و ستمگران نجات بده ولی حضرت از جاده اصلی رفت. یعنی فرار از مرگ نشد به دو دلیل، یکی اینکه حضرت میخواست به دیگران بفهماند قرار است مرا بکشند. نامه قتل او را در یک نامه کوچک فرستادند. والی مدینه آمد به سیدالشهداء گفت: اگر میخواهی بروی من کاری با تو ندارم چون من نمیخواهم دستم به خون شما آغشته شود ولی اگر حضرت میماند دیگران سراغ حضرت میآمدند. یا والی عزل میشد و حضرت را دستگیر میکردند یا شاید نظر والی را هم برمیگرداندند کما اینکه وقتی سیدالشهداء شبانه آمد با ولی صحبت کند و مذاکرات اولیه صورت بگیرد، مروان گفت همین الآن گردنش را بزنید. یعنی اینها دنبال انتقام بودند و هم اینکه به اسم فرمان یزید کار را تمام کنند. حضرت دید ماندنش در مدینه امنیت ندارد و از طرفی چون میدانست فعلاً این حاکم نمیخواهد با من برخورد کند، چون افکار عمومی برایشان مهم است از جاده اصلی رفت. کما اینکه حضرت وقتی در مکه بود حضرت سوم شعبان مکه رسید، شعبان بود، بعد از شعبان، ماه رمضان بود. ذی قعده بود، هشتم ذی الحجه بیرون آمد. یعنی حضرت سه چهار ماه در مکه بود. چرا در مکه حضرت را ترور نکردند؟ چون هم حاکم مکه ابای حاکم مدینه را داشت، هم میگفتند: دیگر لو رفته است. چرا شما در مکه آمدی؟ چون میخواهند مرا بکشند. میخواهند مرا بکشند گردن حاکمیت میافتد. پس باید برای سیدالشهداء بهانه پیدا کند.
البته حضرت فرمود: من خوف جان دارم و نمیخواهم در مکه خونم ریخته شود. شلوغی حج شود باز ممکن است در مکه اتفاقی بیافتد، حضرت از مکه خارج شدند. یعنی حضرت میدانست بماند و لو نرود اینها میخواهند او را بکشند، در مدینه به شهادت میرسد. لذا از مدینه بیرون آمد. اتفاقاتی افتاد که خواهم گفت. یک مسأله بسیار مهمی که باید به آن پرداخته شود این است که چرا سیدالشهداء مانند بقیه ائمه ظاهراً بیعت تقیهای و اضطراری و اکراهی و اجباری و از سر مصلحت انجام نداد؟ چون ائمه بعدی این کار را کردند. آن زمان بیعت یعنی من با حکومت بیعت میکنم و هرجا بخواهد بجنگد، میجنگم و هرجا بخواهد خدمات مالی داشته باشد، دارم. تابع هستم و این بیعت اولیه است. اما از همه این توقع بیعت را نداشتند. توقع بیعت این بود که شما نسبت به حکومت هیچ تعارضی نداشته باشی. تمردی نداشته باشی و دشمنی آشکاری نداشته باشی و رفتار خصمانه جمع آوری سپاه نداشته باشی، لذا امیرالمؤمنین با تأخیری که بیعت کردند اجباراً در زمان بعد از پیغمبر در هیچ جنگی شرکت نکردند. یعنی بیعت تمام عیار نبود ولو اینکه اکراهی بود. حضرت فرمود: من ترسیدم اسلام از بین برود و چنان شقاقی به وجود بیاید که نمونه نداشته باشد. هیچ جنگی حتی جنگهایی که گاهی سپاه اسلام شکست میخورد و امیرالمؤمنین مشورت میداد در هیچکدام شرکت نکرد در حالی که اگر حضرت شرکت میکرد اولاً اعتبار میداد و ثانیاً فرمانده قدر قدرتی بود که تاریخ بشریت دویی برای او ندارد. مگر اینکه انشاءالله یک زمانی بروز کند و در جنگ امام زمان با دشمنان خدا ببینیم. تاریخ یادش نمیآید همچنین گزینهای را.
شریعتی: میشود بگوییم بیعت ظاهری بود نه بیعت قلبی؟
حاج آقای کاشانی: دقیقاً، بیعت قلبی با کسی که قبول ندارید حرام است. لذا شیخ مفید میگوید: هیچ یک از ائمه ما بیعت نکردند. اما بیعت ظاهری دارند. ظاهری یعنی از سر اکراه و اجبار، شمشیر روی سر شما بگیرند و بگویند: این چک را امضاء کن، شما میگویید: ده میلیون از حسابم برود بهتر است یا عقل حکم میکند ضرر کمتر در جایی که اضطرار هست و امکان انتخاب نیست. چرا سیدالشهداء که اینطور به خطر افتاد، تقیهای و اضطراری و اجباری و ظاهری بیعت نکردند؟ ولی امام سجاد در برابر یزید سکوت کرد؟ اقدام نظامی که رسماً اعلام کنند تو حاکم نیستی ندارند بلکه گاهی اضطراراً مجبور شدند در حضور حاکم به او امیرالمؤمنین بگویند با اینکه به امام زمان، اهلبیت امیرالمؤمنین نمیگویند، بقیه الله میگویند. آن کسانی که قائل شدند سیدالشهداء قیام نکرده است. خروج نکرده بلکه صرفاً فراری برای حفظ جان بوده این سؤال را نمیتوانند جواب بدهند. مثلاً بزرگواری فرموده است: اساساً بیرون آمدن امام حسین(ع) از مدینه به مکه و از مکه به سمت عراق برای حفظ جان بوده است نه خروج، نه قیام و نه جنگ با دشمن و نه تشکیل حکومت و فقط برای حفظ جان بوده است. عزیز دیگری میفرماید: ستمگران و زورمندان روزگار سیدالشهداء اگر او را به حال خود وا میگذاشتند، یعنی صرفاً از او بیعت نمیخواستند، او هرگز از آن دو شهر معنوی و عبادی بیرون نمیشد و کار دیگری را بر عبادت خدا ترجیح نمیداد. نعوذ بالله از امام زمان عذر میخواهم، امام هرکاری برای عبادت میکند، امام نماز بخواند دارد عبادت میکند، قیام لله هم بکند، دارد عبادت میکند. با ظالم هم بجنگد دارد عبادت میکند. حکومت هم بخواهد تشکیل بدهد دارد عبادت میکند و به فقرا هم بخواهد خدمت کند، این حرف خوب نیست، امام کاری دیگری را بر عبادت خدا ترجیح نمیداد، صرفاً عبادت را فقط نماز و روزه میبینند. ترجیح نمیداد امام حسین بیش از کسی دیگر مرد خدا و عاشق عبادت بود و مجبورش کردند و شاخصه مهم او مثل جدش رسول خدا و امیرالمؤمنین معنویت عبادت بود. امام اگر به خودش بود اصلاً بنا بر این نداشت بخواهد حرکتی بکند. اگر اینطور بود چرا امام حسین(ع) این بیعت را انجام نداد؟ ثانیاً اگر صرفاً میخواست فرار کند، پس فرار موفقی نبود چون بدترین جا رفتن به جایی بود که حضرت شناسایی شود، باید از بیراهه میرفت.
محمد حنفیه گفت: سمت عراق نرو، برو دشت و کوه و صحرا که تو را نشناسند، یعنی اگر بنا بر فرار است محمد بن حنفیه درست میگوید. برو بیابانی از این شهر به آن شهر مخفیانه، زندگی کن. بسیاری از یاران امیرالمؤمنین گم و گور شدند در فشار بنی امیه، سی چهل سال زندگی میکردند مخفیانه، خوب اگر قرار بود سیدالشهداء صرفاً جانش را حفظ کند بیش از بقیه عادل بود، جایی نمیرفت که او را بشناسند، از جاده اصلی نمیرفت. نامهنگاری و سر و صدا نمیکرد. بیعت نمیگرفت، یا خانواده را جمع نمیکرد و بیعت نمیگرفت، یا خانواده را میبرد یک جایی مخفیانه زندگی میکردند. بلد بودند یک غاری را پیدا میکردند، یک منطقهای و یک دهی با زمین کشاورزی و زندگی میکردند. این نظریه اولاً میخواهد بگوید که امام حسین اگر فقط برای حفظ جانش یا فقط میخواهد بیعت نکند اولاً چرا حضرت بیعت نکرد؟ دوماً حضرت موفق نبود در این حفظ جان. غیر از اینکه حضرت روایات فراوانی رسیده که فرمود: من هرجا باشم ولو در سوراخ یک حشرهای، کنایه از اینکه یک جایی بروم هیچکس پیدایم نکند، مرا پیدا میکنند و میکشند. خوب این چه کاری بوده است؟ پاسخ ما: اولاً عرض خواهیم کرد که قیام سیدالشهداء یا رفتار و حرکت سیدالشهداء دو بعد داشت. ما نمیگوییم صرفاً کار سیاسی یا نظامی کرد. جلوتر که دسته بندی کنیم چون میخواهیم سیر تاریخی به هم نخورد، حضرت اولین اقدامشان مرحله یک رفتاریشان، تبلیغی و رسانهای و بیان و مبارزه فکری است، تا به مراحل بعد برسد لذا از جاده رسمی میرود. حضرت مکه رفت چون محل رفت و آمد وجوه و بزرگان بود. بهترین جا برای رساندن حرف به عالم، از یک صفحه پر بازدید و شبکه پر بیننده استفاده میکنی. لذا حضرت از مدینه بیرون بیاید کجا برود. حضرت قرار است سخنانی بگوید که مبارزه فکری کند و روشنگری کند. کجا برود بهتر از مکه؟ جایی سراغ نیست. چرا؟ چون حضرت آن زمان مثل الآن نبود از یک گوشه دنیا در یک ده یمن بنشینم با صفحهام میتوانم به دنیا پیام بدهم. ایام حج، جای گلوگاه، رسانهای که به مدینه نزدیک باشد، بی شک مکه است.
حضرت قبل از این حادثه و بعد از این مفصل دیدار دارد، شما وقتی میخواهی پیام برسانی، چه کار میکنی؟ هرکسی سرش به تنش بیارزد، احتمال بدهی فکرش را بشود جذب کرد به سمت آن کار، میفهمد و بعد هم اثر دارد روی دیگران، با او صحبت میکنید. حضرت هم با نخبگان صحبت کرد و هم هرجا فرصت کردند، جمعی صحبت کردند. نکته اینجاست که چرا حضرت بیعت نکرد؟ این بحث تبلیغی و یک کاری دارد حضرت باشد و من در این سؤال دوم گوشهای از آن قبلی را عرض میکنم. چرا حضرت بیعت نکرد؟ چه فرقی بین سیدالشهداء و امامان بعدی بود؟ به همه امامان میگوییم: «جاهدتم فی الله حق جهاده» نمیگوییم یک نفر جهاد کرد و بقیه جهاد نکردند. منتهی هرکدام نگاه میکردند مهمترین دشمن دین را در روزگار خود هدف قرار میدادند و بهترین تمهید را برای هدایت ایجاد میکردند. چرا سیدالشهداء ظاهراً متفاوت از ائمه بعدی رفتار کرد؟ اولاً حرکت حضرت تبلیغی و فرهنگی است. برای ائمه بعدی هم همینطور است. سیدالشهداء(ع) زمان معاویه کم زندگی نکرده است و از سال چهل که امیرالمؤمنین شهید شد و شش ماه بعد امام حسن آتش بس را امضاء کرد، امام حسین هم زمان امام حسن بود. اگر قرار بود قیام کند و غلط بداند قیام میکرد. ده سال زمان امام حسن حرکت رسمی جدی نداشت و حدود نه سال دیگر زمان امامت خودش حرکت رسمی جدی نداشت. علت چه بود؟ علتش را در مباحث حکومت امیرالمؤمنین خواهیم رسید. علت این بود معاویه یک توان فرهنگی عظیمی داشت و صحابی رسول خدا تلقی میشد و برخورد با او خیلی روشنگری در آن سخت بود. حق گم میشد، لذا حضرت وقتی دید یارانش بعد از شهادت امام حسن گفتند: برادرتان شهید شد بیا علیه معاویه قیام کن، فرمود: به دو دلیل نمیشود. اولاً فرمود: صبر کنید این طغیانگری به زودی از دنیا میرود. دوم اینکه ما قرارداد داریم و یک آتش بس امضاء کردیم و آن آتش بس را یک طرفه صد در صد لغو نکرده است. درست است خیانت زیاد کرده و ما قطعنامه ۵۹۸ نوشتیم و چند بار صدام نقض کرد. ما قرارداد برجام نوشتیم و بارها و بارها روح و جسم برجام را پاره پاره کردند. ولی هنوز چند کشور ایستادند میگویند: ما پا برجا هستیم. لذا تا وقتی طرف صد در صد نقض نکرده امام فرمود: ما نمیخواهیم عهدی که بستهایم را بشکنیم. او هنوز یک طرفه نقض نکرده و ما عهد بستیم.
از طرفی اقدام کردن ما اصلاً هدف تبلیغی ما این است که موضوعی را بفهمانیم و آن موضوع زمان آن قابل فهم نیست چون او یک هجمه عظیم رسانهای، پروپاگاندا یا هجمه شدید، یک سلطنت رسانهای روی افکار عمومی و شستشوی مغزی عظیم رخ داد، یک فشاری آورد که نماز جمعه هم چهارشنبه میخواند اعتراض نمیشد. گویی جامعه را مسخ کرده بود و عدهای را خریده بود. گاهی با پنجاه هزار تومان در یک منطقه کوچکی ممکن است کسی رأی خود را بفروشد و به یک ملت خیانت کند. بالاخره آدمها متفاوت هستند. برادران یوسف به درهم معدودی یوسف را فروختند. از جهت تطمیع و تهدید کاری کرده بود که تمام مخالفان ولایتعهدی یزید را از سر راه برداشت حتی همسر پیغمبر، حتی سعد بن ابی وقاص، فضایی ایجاد کرده بود و عهد هم داشتند و این عهد هم کاملاً نقض نکرده بود. رفتار هم بکنی جهای تبیین ندارد. سیدالشهداء(ع) هم با ائمه بعدی یک تفاوت استثنایی داشت. وقتی ما میخواهیم دو چیز را با هم مقایسه کنیم باید بدانیم هیچ زمانی عین هیچ زمان دیگری نیست. در ریاضیات داریم دو مثلث در چه شرایطی یکسان هستند؟ قدیم میگفتند مساوی، بعدها میگفتند: مساوی درست نیست. چون مثلثی که در آنجا هست با مثلثی که در اینجا هست مکانشان فرق میکند متفاوت است. لذا میگویند: هم نهشت! یا مثلاً معادل هم عرض، یعنی اینها یکسان هستند. هیچ زمانی با هیچ زمانی عین هم نیست. لذا باید عبرت بگیریم یا از تجربهاش استفاده کنیم. خود حضرت با ائمه بعدی یک تفاوت ویژه داشت. این تفاوت ویژه چه بود؟ ۱- بدعت ویژهای رخ داد. حضرت باید مقابله میکرد. ۲- سیدالشهداء به نسبت ائمه بعدی ویژه بود.
برای امام سجاد و امام باقر(ع) عموم جامعه اسلامی روایتی نشنیدند. نبودند که حضرت در موردشان سخن بگویند. اینها امام سجاد را معصوم نمیدانستند. ولی سیدالشهداء آیه تطهیر نازل شد، اهلالبیت پنج مورد هستند. بقیه چهارده معصوم ملحق به این معنا شدند ولی حدیث کساء برای پنج نفر واقعهاش رخ داد. پیغمبر و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین(ع). سیدالشهداء آخرین بازمانده این پنج نفر است. لذا جامعه اسلامی میداند این آدم ویژهای است. سیدالشهداء در کربلا اشاره کرد که من سید الشباب اهل الجنه هستم. این را ائمه بعدی نداشتند. یک بدعتی داشت رخ میداد که هیچکس نمیتوانست با او مقابله کند. این بدعت مختصرتر بلافاصله بعد از پیغمبر رخ داد. وقتی غدیر مسیرش جا به جا شد، حضرت زهرا هنوز تفکری تدوین پیدا نکرده بود و حضرت زهرا به هیچ وجه بیعت نکرد و شبانه دفن شد. مسیر صدیقه طاهره یکبار در برابر انحرافی در مسأله امامت و حکومت به هیچ وجه بیعت نکرد و جگرسوزانه به شهادت رسید و بی اذن حاکمان شبانه و مخفیانه دفن شد. بی اذن یعنی بدون خبر کردن، یعنی علامت مخالفت. حالا امیرالمؤمنین وقتی میبیند جامعه اسلامی در خطر است و یکبار ما جان فاطمه زهرا را در این راه دادیم، همه میدانند ما با بعضی چیزها مشکل داریم، ولی الآن فضای جامعه اسلامی مصلحت اسلام اقتضا میکند من فعلاً ابراز مخالفت و دشمنی نکنم و پایش بیافتد مشورت هم بدهم ولی با این حال دیگر در جنگها شرکت نمیکنم. شمشیر سیف الله از نیام بیرون نیاید.
اقدام سیدالشهداء یک تفاوتی هم دارد. این بدعت زمان امام حسین(ع) بسیار پر رنگتر و ساختار مندتر و تئوریزه شده تر صورت گرفت و آن این بود به ویژه، از شهادت حضرت زهرا(س) شروع شد و به ویژه در بیست سال معاویه با علمای سویی که دین و ظاهر و لباس و خرج تأیید بنی امیه میکردند یک فکر تولید کردند. آن فکر این بود هرکس حاکم جامعه اسلامی شد اطاعت او مطلق واجب است. امیرالمؤمنین به مردم مصر نامه نوشت و فرمود: این مالک را نزد شما میفرستم، از او اطاعت کنید و حرفش را بشنوید تا وقتی مطابق حق است. بعد حضرت فرمود: جلو و عقب نمیرود مگر به امر من، مالک را من تأیید میکنم ولی در جایی که مطابق حق است، معصوم اطاعت مطلق دارد، چون خطا نمیکند. برای غیر معصوم اطاعت مطلق نداریم.
۲- بیعت کردن با هرکس، با هر قدرتی کودتا، جنگ، خونریزی و غارتگری، همین که غلبه پیدا کرد لابد خداوند خواسته او بر دیگران تفوق پیدا کند. هرگز حق ندارد کسی با او مخالفت کند، محور وحدت اوست و هرکس مقابلش بایستد وحدت شکن است. فتنه کرده، تفرقه کرده و باید کشته شود. یعنی این زمان حضرت زهرا این شکل تدوین نشده بود، الآن این شکل گرفته و لذا نمونههای فراوانی خواهم گفت که وقتی خواستند نعوذ بالله امام حسین را نهی از منکر کنند، میگفتند: چرا فتنه گری کردی؟ چرا وحدت را میشکنی؟ از طاعت امام خود خارج نشو. اگر این کارها را بکنی و فتنهگری کنی و بغی کنی، نباید امنیت و ساختار حکومت اسلامی را به هم زد. خضرت دید بدعتی رخ داده و متأسفانه عده زیادی از علمایی را که خریدند آمدند تأیید میکنند، یعنی صرف جمع شدن و جماعت و وحدت ظاهری نیست، مرگ بر این وحدت، این وحدت نیست. حول امام یا بخشی از حق، حول ترمپ و نتانیاهو که نه! همه طاغوتیان دور فرعون جمع شوند وحدت نیست. لذا در کربلا الله اکبر گفتند و سعی کردند امام حسین را رفتارش را خارج از دین تعریف کنند. ننگ بر عالمی که دینش را برای تئوریزه کردن ظلم یزید و امثال یزید خرج میکند. هرکسی قیام میکرد این کیفر خواست بلند بالا او را مهدور الدم تلقی میکرد. یعنی اگر امام حسین(ع) قیام نکرد، تا همین امروز که من و شما هستیم، چون این فکر بین بعضی مسلمین ادامه پیدا کرد، بخشی مخالفت کردند، نه فقط شیعهها، از غیر شیعهها هم بخشی مخالفت کردند ولی جمع زیادی این فکر را پذیرفتند، هرکس پیروز شد حق اطاعت دارد و بقیه باید تبعیت کنند، یعنی تئوریزه کردن ستمگری، اگر امام حسین قیام نکرده بود هرکس دیگری حتی ائمه ما قیام میکردند با شمشیر بغی، چون تعریف کردند بغی یعنی مقابله با هر حاکم، هر شکستن جمع ولو اجتماع حول یزید حرکت دارد و خروج از دین است و حکمش اعدام است. اگر سیدالشهداء این کار را نکرده بود، هرکس تا امروز قیام کرده بود میگفتند: او مهدور الدم است، کما اینکه بعداً گفتند.
جناب آقای نبوی از بزرگان علمای مطرح و شارح صحیح مسلم و صاحب کتاب المجموع فقیه برجسته میگوید: قیام علیه حاکم و حاکم یعنی امیرالمؤمنین یا یزید، فرقی ندارد، به اجماع مسلمین حرام است و فاسق باشند یا ظالم فرقی ندارد. در عربستان یکی از وزرای اوقافشان کتابی دارد در شرح آثار ابن تیمیه میگوید: اگر حاکم مسلمین مقتل اولیاء لله، اولیای خدا و صاحبان کرامت را بکشد، افسق عباد الله باشد، اطاعتش واجب است. این یک تفکری بود میخواستند این را به همه اسلام نسبت بدهند. اسلام هم عرض با پذیرش ستم است. اگر امام حسین قیام نکرده بود، ما امروز در فضای جهان اسلام، شخصیتی که همه مسلمین بتوانند او را بپذیرند نداشتیم که بخواهیم با این فکر مخالفت کنیم اما سیدالشهداء(ع) سید الشباب اهل الجنه و اهل آیه تطهیر است، اهل البیت رسول خداست، نمیشود او را خارج از دین تعریف کرد. بنی امیه کیفرخواستشام برای امام حسین نعوذ بالله خروج از دین بود. بدن مبارکش را دفن نکردند و ناموس او را به اسارت بردند. هتک حرمت کردند، سعی کردند این کیفر خواست را پیاده کنند ولی جامعه اسلامی نپذیرفت. جامعه اسلامی از آن روز تا امروز امام حسین را بهشتی میدانند، نه نعوذ بالله جهنمی و از دین خارج شده، غیر از نواصب کسی این فکر را نپذیرفت، چرا؟ برای اینکه حسین بن علی سید شباب اهل جنه بود، صحابی بود. یعنی یک شخصیتی بود اگر قیام نکرده بود همان وقت عدهای فهمیدند. کوفیان فهمیدند ولی چرا بقیه نفهمیدند، انشاءالله خواهیم گفت که متأسفانه بعضی از اصحاب پیغمبر و فقها به کمک بنی امیه رفتند. یعنی تلاش جدی کردند. کتاب «طبقات» ابن سعد، روایاتی که نقل کردند به اسم یاران پیغمبر، ابو سعید خدری یک صحابی برجسته است. گفت که من به او گفته بودم، (امام حسین) درباره حفظ جان خود از خدا بترس، جانت را حفظ کن و در خانه خود بنشین و بر ضد امام خود خروج نکن. تو امام داری برای چه قیام میکنی؟ یعنی اگر امام حسین را تا امروز حذف میکردیم، هرکس قیام میکرد فشار این فقهای درباری یزیدی کار را به جایی میرساند که بگویند: بغی و خروج از امام، شکستن بیعت، انسجام و وحدت مسلمین، عناوین درست است ولی تطبیق بر امیرالمؤمنین تطبیق بر یزید شده است، لذا او از دین خارج است و مهدورالدم است. لذا او را در قبرستان مسلمین دفن نکنید.
فرق امام حسین(ع) با ائمه بعدی چه بود؟ اینکه ائمه بعدی بین جامعه غیر شیعه محترم بودند ولی این عناوین و صحابی نبودند، لذا سیدالشهداء(ع) در برابر یک بدعت فقط او بود که در برابر یزید میتوانست بایستد، او که ایستاد نواصب در مورد حضرت مریم، ناصبیهای یهود توهین کردند نسبت به فرزندش که چه کردی بچهدار شدی؟ اما این بهتان با حضور حضرت عیسی رفع شد. بهتان به سیدالشهداء زدند اما جامعه اسلامی نپذیرفت. زین العابدین یک خطبه در کاخ یزید خواند، یزید مجبور شد بگوید: من نکشتم، عبیدالله کشته، من خبر نداشتم. اگر به شما بگویند: آقای شریعتی مسئول اجرای حکم صدام بوده است. جایی با شما مصاحبه کنند، نمیگویی من نبودم. چرا؟ چون ظلم صدام را همه میدانند اما اگر بگویند: آقای شریعتی مثلاً یک شخصیت برجستهای مثل شهید صدر را کشته، شما همیشه این کار را هم کرده باشید، انکار میکنید. یزید وقتی مقبل خطبه زینب کبری و امام سجاد به تمام معنا فرو ریخت و دید نمیتواند از آن حرفها دفاع کند بلافاصله عقب کشید و یک تلاش گسترده در تاریخ کردند که یزید با خبر از موضوع نبود. چرا؟ چون شخصیت سیدالشهداء یک شخصیتی بود که نمیشد این وصلهها به او بچسبد، لذا چرا بیعت نکرد؟ بدعت عظیمی رخ داد که جایگزین یزید هم بیاید این اطاعت مطلقه را به او بدهیم و تنها کسی که میتوانست مقابله کند سیدالشهداء بود. ائمه بعدی نسبت به امام حسین رفتاری شبیه به امیرالمؤمنین و حضرت زهرا داشتند. ائمه بعدی دوباره قیام میکردند و کشته میشدند که بگویند: اطاعت مطلق حرام است. یکبار فرمودند، ائمه بعدی چه میکنند؟ یک نفر حمله میکند و بقیه پدافند میکنند که زمینهای فتح شده اسلامی و افکاری که رسیده را تثبیت کنند. لذا رفتار حضرت اولاً رفتار تبلیغی است و قدم اول رسوا کننده شرایطی است که ایجاد شده و ائمه بعدی هم این را تثبیت کردند.
شریعتی: امروز صفحه ۵۱۷ قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه حجرات را تلاوت خواهیم کرد.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ «۱۲» یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ «۱۳» قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ «۱۴» إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ «۱۵» قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ «۱۶» یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ «۱۷» إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»
ترجمه آیات: اى کسانى که ایمان آوردهاید! از بسیارى گمانها دورى کنید، زیرا بعضى گمانها گناه است. و (در کار دیگران) تجسّس نکنید و بعضى از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (هرگز) بلکه آن را ناپسند مىدانید و از خدا پروا کنید، همانا خداوند بسیار توبهپذیر مهربان است. اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامىترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست، همانا خدا داناى خبیر است. آن اعراب بادیهنشین گفتند: ما ایمان آوردهایم، به آنان بگو: شما هنوز ایمان نیاوردهاید، بلکه بگوئید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهاى شما وارد نشده است و اگر خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند ذرّهاى از اعمال شما کم نمىکند. همانا خداوند آمرزنده مهربان است. مؤمنان، تنها کسانى هستند که به خدا ورسولش ایمان آورده و دچار تردید نشدند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند. اینانند که (در ادّعاى ایمان) راستگویانند. بگو: آیا شما، خدا را از دین و ایمان خود آگاه مىکنید، در حالى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است مىداند و خداوند به هر چیزى دانا است!؟ آنان بر تو منّت مىگذارند که اسلام آورده اند. بگو: اسلام آوردنتان را بر من منّت ننهید، بلکه این خداوند است که بر شما منّت دارد که شما را به سوى ایمان هدایت کرد، اگر راست مىگویید. همانا خداوند نهان آسمانها و زمین را مىداند و خداوند به آنچه عمل مىکنید بیناست.
شریعتی: کتاب «منزل به منزل با کاروان عاشورا» تعریف دکتر محمد حسن شجاعی فرد، استاد دانشگاه علم و صنعت و مکانیک هستند و تألیفاتی در حوزه دین دارند. نکات پایانی فرمایشات شما را خواهیم شنید و در مورد شخصیت جناب نافع برای ما بفرمایید.
حاج آقای کاشانی: نافع بن هلال جملی یا بجلی از شخصیتهای برجسته کربلاست. رجزهای او در کربلا عمدتاً با شعار بر دین حق است. از او نقل شده که «ابن هلال الجملی أنا علی دین علی» فکر من فکر امیرالمؤمنین است. جای دیگر گفت: «أنا الغلام الیمنی البجلی دینی علی دین حسین بن علی» قبل از عاشورا او و چند نفر دیگر شب هنگام کنار شریعه رفتند آب بیاورند و فرماندهی که آب را بسته بود او را شناخت، از یک قبیله بودند. عمر بن حجاج او را شناخت، گفت: میل کن! گفت: نه برای خودم نمیخواهم. گفت: اگر بگذاری برای مولایم آب ببرم، میخورم. گفت: نه، نمیگذارم! گفت: من آب نمیخورم. من با تو میجنگم ولی آب تعارفی نمیخورم. من برای تشنگی خودم نیامدم. تیرانداز بسیار ماهری بود و روی تیرهایش اسم نوشته بود و دوازده سیزده نفر از افراد اصلی را زمین زد و شروع کرد به جنگیدن، اینقدر سنگ پراکنی کردند تا بازوهایش شکست، دست را قطع کردند و چون توان جنگ نداشت او را اسیر گرفتند. اسیر گرفتند و نزد عمر سعد بردند و گفت: تا وقتی دست داشتم شما را زمین انداختم، الآن اگر دست داشتم جرأت نمیکردید مرا اسیر کنید. گفتند: پشیمان نیستی؟ گفت: نه در راه خدا و بر دین امیرالمؤمنین، جهاد کردم. دلم برای شما میسوزد، که خون امثال مرا میریزید. شب عاشورا، روزهای قبل عاشورا وقتی غربت سیدالشهداء را دید که فرمود: مرگ را جز سعادت نمیبینم و زندگی با این ظالمان را جز ننگ، نافع بلافاصل بلند شد و گفت: ما از دیدار پروردگار خود ناراحت نمیشویم. نیت ما خدمت به تو است. با بصیرت، نه جو زدگی، ما ولایت داریم و محبت داریم با دوستان تو و بیزار هستیم از دشمنان تو.
شریعتی: من کمتر از آنم که به پای تو بیافتم *** عالم شده سجاده و افتاده به پایت
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید