حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۲۵ شهریور ماه ۱۳۹۹ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و به ادامه بحث پیرامون موضوع «تبیین تاریخی قیام سیّدالشّهداء سلام الله علیه» با عنوان فرعی «بررسی وقایع حضور امام حسین صلوات الله علیه در مکه» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام میکنم به دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خدای متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام میکنم. امیدوارم خداوند عبادات و عزاداریهای عزیزان را قبول کند. مادرانی که این روزها باید بچهها را در خانه نگهداری کنند و از آموزش مجازی که زحمت مادران زیاده شده، پدرانی که در شرایط سخت اقتصادی تلاش میکنند، امیدواریم خداوند به آنها سلامتی بدهد و روزی و توفیق بیشتر بدهد و هیچ مردی خجالت زده خانوادهاش نباشد.
شریعتی: انشاءالله، تبیین تاریخی نهضت سیدالشهداء با یک نگاه نو و بدیع و جذاب که از جلسات قبل الحمدلله دنبال میکنیم، ادامه بحث شما را خواهیم شنید.
حاج آقای کاشانی: همانطور که جلسات پیش گفتیم که آیا میشود عنوان حرکت حضرت را قیام گذاشت، مثل اینکه خداوند در قرآن میفرماید: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى» (سبأ/۴۶) قیام کنید برای خدا یک نفر یک نفر و دو نفر دو نفر، اقدام کنید اما لزوماً این اقدام نظامی نیست. وقتی به ائمه میگوییم: «جاهدتم فِی اللَّهِ حَقَ جِهادِه» بعضی جهاد به شمشیر و سیف و نظامی جنگیدن مثل امیرالمؤمنین، مثل کربلای سیدالشهداء، ولی سیدالساجدین، باقرالعلوم، امام صادق(ع) شمشیر نزدند ولی ما به آنها عرض میکنیم،«جاهدتم فِی اللَّهِ حَقَ جِهادِه» حق جهاد را به جا آوردیم.
قیام و جهاد حضرت هم دو بعد دارد. قیام فرهنگی و تبلیغی، یک جهاد نظامی و سخت، مرحله اول، دو بعد داشت. امر به معروفش امر به برگرداندن جایگاه اهلبیت به آنجایی که پیغمبر قرار داده بود. مرجع امور، امام امت، عالم امت، عبادت را از چه کسی بگیریم؟ علم را از چه کسی بگیریم و رفتار اجتماعیمان را با چه کسی تنظیم کنیم؟ از اهلالبیت، اهلبیت را توضیح دادیم که افراد خاصی هستند و به معنای عام فامیلهای رسول الله منظور ما نیست. نهی از منکرش مبارزه با بدعتها و کشتن و اماته ظلم و بدعت بود. مصداق بارز آن بنی امیه و فکری که بنی امیه را سر کار آورد، دستگاهی که خودش را مسئول قرار داد، من تصمیم میگیرم. بعد هم کار را به جایی رساند که در تمام شئون دینی مردم دخالت کند و اطاعت از او اطاعت از خدا و یزید شود. جدا شدن از یزید، جدا شدن از خدا شود و مقابله با ظلم و بدعت یزید مقابله با خدا شود. این قسمت رفتار فرهنگی تبلیغی قیام و جهاد حضرت است.
حضرت در این مسیر شهید شد اما حضرت از رفتارشان معلوم است دنبال سرنگونی بنی امیه و تشکیل حکومت اسلامی هم بود. مقدماتی فراهم کرد ولی تا جا نیافتد که امام اولی بالمؤمنین و انفسهم است، جانم را باید فدای او کنم و او اولویت دارد و برای حکومت و اجتماع و زندگی فردی من الگو بدهد و اگر جامعه این را نپذیرد، حکومت امام نمیپذیرند. مثلاً فکر میکنند امتیازی به امام دادند. یک امتیاز صرف اینکه قدرت داشته باشد براش شخص امام مهم نیست. امام حکومت را میخواهد برای اینکه اسلام را پیاده کند، حکومت را میخواهد که حق را در جامعه به ظهور برساند و باطل را نفی کند. حضرت در دوره حیات شریف خود به اینجا نرسید که حکومت را به دست بگیرد یا از نظر نظامی بنی امیه را شکست بدهد. لذا امام وقتی از مدینه خارج شد، کجا برود؟ امام به مکه تشریف میبرند که موسم عمره و نزدیک حج است. لذا نوشتند که حضرت هر روز به نقل خوارزمی آنجا نماز جماعت تشکیل میداد و سخنرانی میکرد و حلقه حلقه با حضرت گفتگو میکردند، رفت و برگشت میشد و حضرت اینها را آماده میکرد. حضرت از یکی دو سال پیش از این اقداماتی از جهت تبلیغی ایجاد کرده بود. قبل از اینکه یزید بیاید حاکم شود، حضرت برای رشد افکار عمومی این دغدغه را ایجاد کند که شما امام بر حق لازم دارید. اسم هر یزیدی را امام نگذارید. والی مکه که فامیل با یزید بود به یزید نامه نوشت که این حرفها دارد خریدار پیدا میکند، حضرت یک محبوبیت نسبی آنقدر داشت که اگر ادعا میکرد میخواهم مکه را بگیرم، مکه به تشرفش درمیآمد. لذا ترسیدند و نامه نگاری کردند. حضرت از همه فرصت تبلیغیاش در مکه دارد استفاده میکند. هیچ عجله هم ندارد تا وقتی که خطر جدی ترور را احساس نکرد و حس ظاهری و علم امامت دارد. امام اعقل عقلا و عاقلترین فرد جامعه که هست.
وقتی میبیند حاکم مکه که حاکم مدینه هم یزید عزل کرد و او را فرستاد آنجا، او مدینه رفت و رفت امیرالحاج شد و آدم خشنی است و یزید اصلاً آدمهایی که مماشات میکنند در کوفه و مدینه را عزل کرده است. آدمهای خشن و تند و بدخو را به یک نفر داد که قدرت داشته باشد هرکاری میخواهد بکند. عبیدالله را هم کوفه و بصره، امام حس میکند در موسم حج شلوغی به راحتی میتوانند ترور کنند. لذا حضرت وقتی دیدند اوضاع اینطور است از مکه خارج شدند. یازده ذی القعده مسلم در کوفه به امام نامه نوشت که آقا بیا! مرا که فرستادی به شما دروغ نمیگویم. اوضاع را بررسی کردم، اوضاع مناسب است. سی هزار نامه و بیعت و امضاء تا صد هزار شمشیر زن که اعلام آمادگی کردند در راه تو جان بدهند. مسلم یک آدم کار نابلد نبود. اوضاع مساعد بود. یازده ذی القعده به امام نامه نوشت و حدوداً بیستم ذی القعده به امام نامه رسیده، امام حدود هجده روز پاسخ نداد چون هرچه به حج نزدیک میشویم جمعیت بیشتر میشود و امام میخواهد فعلاً بیان کند، جهاد فرهنگی و تبلیغی است. اینهایی که آمدند و حکومت را از شما گرفتند، اینها چه جریانی هستند؟ در نقل فتوح فرمود: «إنّا أهل بیت النبوّه، و معدن الرساله، و مختلف الملائکه و مهبط الرحمه، بنا فتح اللّه و بنا یختم» آغاز نعمت به ما و برکت ماست، ختم کار دست ماست. ما محل رفت و آمد ملائکه هستیم. یزید چه کسی است؟ اینگونه و اینگونه است، «مثلی لا یبایع مثله» ما اهلبیت هستیم. منظور فامیل است یا یک عنوان دینی است. دوباره گویی حدیث ثقلین، یعنی کاری که دستگاه خلافت بنی امیه کردند این بود که گویی بخش زیادی از نبوت را از بین بردند و امام حسین(ع) دوباره مجبور است بگوید: حدیث ثقلین، آل عباء، چرا اینها را پیغمبر قرار دادند؟ برای اینکه کسی گمراه نشود، خبر ندارند. اصلاً جامعه دور شده از این، همه چیز از بین رفته و صرفاً یک فامیلی شده و اینقدر تلفات فرهنگی زیاد است که بنی هاشمیان با حضرت نیستند. تعداد بنی هاشم هم که با حضرت هستند اندک هستند و نزدیکان خیلی نزدیک حضرت هستند و حتی همه برادرهای حضرت نمیآیند، همه پسران امام حسن نمیآیند، محمد حنفیه و فرزندانش، ابن عباس و فرزندانش و کل بنی هاشم، نمیآیند. هفده هجده روز است نامه به امام رسیده است اما موسم حج است. اوج شلوغی حج است و وظیفه امام است که بیان کند اینجا و بیان میکند. از طرفی به یزید میفرستند آقا این طرف و آن طرف نشسته حرف میزند و کلام امام هست، انشاءالله امام زمان را ببینیم، سخن میگوید قلبها را میلرزاند ولو اینکه قلبها آسیب خورده باشند ولی ضربه میزند، یزید یک نامه به ابن عباس نوشت. متن نامه یزید به ابن عباس فقط در تذکره الحفاظ آورده است. یک نامه عمومی هم هست که شبیه این را به بنی هاشم نوشتند که یزید نوشته، آنجا گفت: ببین، تو بزرگ قومت هستی. حسین قطع رحم کرده و ما فامیل هستیم. منطق یزید منطق قبیلهای است. وگرنه بین یزید و امام حسین چه خویش و قربی است؟! گفت: برو حسین را ملاقات کن و او را از کار خطرناکش منصرف کن. در تاریخ هست و طبری میگوید: ابن عباس قبل از این حرفها رفته بود وقتی امام حسین از مدینه به مکه آمد، ابن عباس در مدینه بیعت کرد که بالاخره مدل آدمها فرق دارد و ابن عباس خدمات زیادی دارد ولی مثل اهلبیت و حبیب بن مظاهرها نیست. او هم نامهای نوشت و گفت: باشد سعی میکنم او را منصرف کنم. لذا ابن عباس هی تلاش میکند امام را منصرف کند شاید بخاطر همین نامه باشد. یزید یک نامه به بنی هاشم نوشت. یکسری اتهامات به حضرت زد، حضرت نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، آیه ۴۱ سوره یونس را خواندند.
«وَ إِنْ کَذَّبُوکَ» اگر تو را تکذیب کردند، «فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ» ولی هی میخواهی بگویی من نگفتم و منظورم این نبود. در جامعه ما متأسفانه اینطور شده است. ثابت کن دزد نیستی! این انگشتر از کجاست؟ دزدی است. ثابت کن! شما نمیتوانی به هرکس تهمت بزنی. حضرت وقتی دید فایده ندارد و یزید هرچه به دهانش میرسد میگوید، حضرت فرمود: اگر تو را تکذیب کردند بگو: عمل من برای من و عمل شما برای خودتان، شما بیزار هستی از عمل من، من هم از رفتار شما بیزار هستم. اگر بنا بود من کوتاه بیایم، در مدینه بیعت میکردم. به حضرت چه بهتانهایی میزدند؟ هم امام سجاد فرموده و هم امام حسن فرموده که سیدالشهداء را در کربلا سی هزار نفر احاطه میکنند، ادعای قربتاً الی الله میکنند و الله اکبر میگویند. پشت نیزهای که سر مطهر حضرت را جا به جا میکردند، تکبیر میگفتند. اینها با کشتن تو الله اکبر را کشتند، حالا سر تو را روی نی بردند و الله اکبر میگویند. چه شد که الله اکبر میگفتند؟ دین اگر از موضع دین گرفته نشود به جای انسان سازی انسان را ذلیل میکند و خشن میکند. چشم عادی انسان بسته میشود، نه چشم باطن پیدا نمیکند. داعش را ببینید، بچهها را در قفس با الله اکبر زنده زنده میسوزانند. پرچم داعش چیست؟ امضایی است که پایین نامههای پیغمبر اکرم است و لا اله الا الله دارد، پیغمبر رحمت را وسیله میکند که به دنیا بگوید اسلام اینقدر خشن است. یعنی کمتر وحشی اینقدر میتواند خشونت کند. اگر دینداری از موضع آن گرفته شود سراسر رحمت و رأفت است. از موضع غیر گرفته شود، تلاش و گریه حضرت زهرا و اهلبیت برای همین بود. چون اسم دین سر جایش میماند ولی به فرمایش زین العابدین در دعای ۴۸ صحیفه کتاب خدا را گویی پشت سر انداختند. یعنی اسم پیغمبر هست و رفتار و سبک نیست. آن همه وحشیگری که ما در کربلا دیدیم.
چرا آنقدر خشن برخورد کردند؟ اینها به شدت سیدالشهداء را تخریب کردند. متأسفانه عالمان درباری و فقهای سوء، یونس بن عبدالرحمن، زراره، سلمان، ابوذر، فقهای برجسته مورد تأیید داریم، فقیه سوء هم داریم که به این کرسی در لباس دین خیانت میکند. اینها پنج اتهام به سیدالشهداء زدند. بر امامت خروج کردی. منظور یزید است. سیدالشهداء قیام کرد برای اینکه امام پنداشتن مثل یزید و حرمت مبارزه با یزید را از بین ببرد. چون غیر از او کسی نمیتوانست این کار را بکند. گفتند: نعوذ بالله بغی کردی! خروج وقیام علیه امام، جمل چیست؟ بغی، خروج علیه امیرالمؤمنین است. خوارج هم آیه میخواندند. پیغمبر فرمود: من جنگیدم که بگویم این کتاب، کتاب خداست. بعد از من کسی میآید سر تفسیر قرآن و تأویل قرآن، همه قرآن میخوانند ولی کدام منظور خداست؟ خروج بر امام، اگر کسی بر امیرالمؤمنین و امام معصوم و عادل خروج کند، مجرم است. ولی نه یزید! بغی، یعنی ایجاد نا امنی، تصرف سرزمین و قتل و غارت در حکومت اسلامی و امام عدل، نه یزید! گفتند: فتنه کردی، وحدت را شکستی، وحدت بسیار مهم است ولی نه وحدت پیرامون یزید. وحدت پیرامون حق، «واعتصموا بحبل الله» پیغمبر وقتی اسلام آورد بین بت پرستان تفرقه شد. تفرقه بین مؤمنین نباید بشود. بین مسلمین نباید تفرقه شود. تفرقه حول حق باید اجتماع شود نه حول باطل.
گفتند: بیعت شکستی، اصلاً امام بیعت نکرده بود. بیعت با چه کسی، شما در غدیر بیعت امیرالمؤمنین را شکستید، آب از آب تکان نخورد و اینکه بیعت حق بود. امام حسین بیعتی با یزید نکرده، بیعت شکستن علیه امام عدل، جرم بزرگی است. خروج بر امام عادل جرم بزرگی است. تفرقه و فتنه کردن، معلوم است نباید امت تفرقه شود. اما حول حق، اگر اجتماع شد حول معاویه و یزید اجتماع شد، حول بن سلمان سعودی اجتماع شد. اینجا معنی ندارد. امارات و بحرین که رفتند با دولت غصبی اسرائیل، حالا فرض کنید چهار حاکم از کشورهای دیگر هم بیایند با بزرگترین کشور اسلام دست بدهند، این چه وحدتی است، وحدت برای مبارزه با خدا، وحدت حول حق است. عناوین، عناوین درستی بود. تعیین مصداق و اینکه امام حسین مجرم شود و یزید نعوذ بالله مظلوم شود، اطاعت از امام معصوم مطلقا واجب است، اطاعت از امام عدل و مرجع تقلید تا جایی که حجت داریم، مطلق است. اما نه از من و هرکسی، هر گردی که گردو نیست. هر معمّمی که مرجع تقلید نیست. هر دیکتاتوری که کودتا میکند امیرالمؤمنین نیست. پنج عنوان بود و پنجمی این بود که در خون خلیفه شریک است، پنج کیفرخواست نوشتند و اینکه گفت: قطع رحم کردید علیه من که امام مسلمین هستم خروج کردید. من پدر امت هستم و شما اطاعت نکردید و عاق شدید.
سیدالشهداء فرمود: من از شما بیزار هستم و شما از من بیزار هستید و مشکلی نیست. چند لحظه دوربین را در بصره ببریم تا بتوانیم روایت را در ذهن عزیزان بیاوریم. حضرت نامه به پنج بزرگ بصره چند نامه یکسان نوشت، متأسفانه یکی لو داد و سفیر امام کشته شد و عبیدالله سریع به کوفه آمد، بصره متأسفانه به امام پاسخ درستی نداد. یکی از آن پنج نفر جواب یک خطی نوشت و بی ادبی کرد. «فَاصْبِرْ إِنَ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ» (روم/۶۰) خدا وقتی به پیغمبر بفرماید که ناشکیبایان و کسانی که یقین ندارند تو را به ناشکیبایی و سبکسری وادار نکنند، توصیه حضرت حق است و حضرت حق میتواند به دیگران توصیه کند. اینجا که حضرت حق به پیغمبر میفرماید: «فاصبر» یعنی خسته نشو و به راهت ادامه بده و محکم باش.
احنف بن قیس که یکی از مرموزترین افراد دوره امیرالمؤمنین تا سیدالشهداء است. به امام نوشت «فاصبر» منظورش این بود که سر جایت بمان و از جایت تکان نخورد. حضرت به بصریان نامه نوشته بود که با ما همراه شوید، گفت: سر جایت بنشین، دیگران تو را به سبکسری وادار نکنند. یعنی مثلاً گویی جوگیر شدی، جالب است که یک نقلی مرحوم سید در لهوف دارد که یک آقایی از بزرگان بصره به اسم یزید بن مسعود از بزرگان قبایل بود و به حضرت نامه نوشت ما صد هزار نفر شمشیر زن داریم. آمدند حرکت کنند خبر شهادت امام حسین رسید. ما این را خوب باور نداریم. منابع قدیمی این مطلب را نگفتند و به صورت کلی و اجتماعی با حضرت همراهی نکرد. اگر بود این همه کوفیان بعد از امام حسین(ع)، از توابین و قیام مختار و اینها خبری نیست. یزید بن مسعود کیه؟ بزرگ قبایل بود، چرا حضرت نامه به او ننوشت؟ اینجا اشکالی در نقل است و چنین چیزی وجود ندارد اما در بین بصریان، متأسفانه یکی نامه را به عبیدالله لو داد و بقیه به فامیلها نگفتند و خیانت کردند. بسیاری از مردم بصره ممکن بود یا بخشی از مردم بصره، اینها خوب بودند و میتوانستند بیایند و خبردار نشدند. حضرت نامه فرستاد به بزرگانی که مورد اعتماد هستند و خیانت کردند. هزار و چهارصد سال گذشته آنها خیانت کردند، چند نفر خیانت نکردند.
در تاریخ هست دو مجلد کتاب مرحوم علامه محمد باقر محمودی نوشته به اسم عبرات المصطفین فی مقتل الحسین، منابع قدیمی شیعه و سنی را جمع کرده و بسیار کتاب خوبی برای اهل تحقیق است. بنده بیست سال است مرید این شخصیت برجسته هستم و از کسانی که بنده را به امیرالمؤمنین و نهجالبلاغه علاقهمند کرد شخصیت مرحوم علامه شیخ محمد باقر محمودی رحمت الله است. بیش از بیست سال است به او علاقهمند هستم، خیلی کتاب خوبی است و خوب جمع آوری کرده است و عمداً برای برکت آن به جای اینکه از تاریخ طبری بخوانم از قول مرحوم علامه محمودی میخوانم و کتاب خوبی است. نوشتند که خوبی میماند و بدی، «اجتمع الناس» بزرگان خیانت کردند، عبدالقیسیها، زید بن صوحان عبدی، صعصعه بن صوحان عبدی، عبدیها در بصره طرفداران اهلبیت بودند، از رزمندگان برجسته هستند. سلحشور هستند، یک خانمی که اسمش ماریه است دختر سعد، در آن شرایط یک خانمی در بصره بزرگان را جمع کرده بود و منزلش محل گردهمایی شیعیان بود. در این خانه حرفهایی زده شد، یک شخصیتی به اسم یزید بن نُبیط، یا سُبیط وقتی با خبر شد امام حسین سمت کوفه میآید، بچههایش را جمع کرد و گفت: من میروم خدمت حسین بن علی، کدامیک از شما میآیید؟ از ده پسر، دو پسر عبدالله و عبیدالله گفتند ما میآییم. هشت نفر گفتند: ما نمیآییم. خطرناک است. این سه نفر تنها شهیدان بصره در محضر سیدالشهداء هستند. هزار و چهارصد سال است میگوییم: السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک، اینها پانصد کیلومتر از بصره کوبیدند نزدیک کوفه آمدند که جا نماندند.
حضرت در مکه است و دارند کار میکنند، دو تناقض اینجا میبینیم و مشابه همان نامهای که یزید به بنی هاشم نوشت در دستگاه رسانهای خود منتشر میکند چون یزید را مردم میشناسند که یک شرابخوار بی اصل و نسب است، خدماتش به اسلام چیست. یزید معلوم الحال است و علمای سوء میتوانند این کار را کنند. دو تناقض اینجا داریم. کوفیان که به امام حسین نامه نوشتند، حبیب و سلیمان گفتند: آقا بیا ما اینجا امام نداریم، طاغوت هستند و بیتالمال را غارت کردند. مردم رضایت از حکومت ندارند و اینها را توضیح دادیم. یک عده از منافقان هم بودند مثل عمر بن حجاج که گفتند: رودها خروشان است و درختها بار درشت داده است، گویی حضرت را به سفر تفریحی دعوت میکنند. یک عده هم مردم عادی هستند. این مردم عادی به حضرت نامه مینوشتند که اگر به کوفه نیایی گناه کردی. باید ما را کمک کنی. او امام است و تو امام نیستی. عدهای از کوفیان گفتند: کوفه نیایی گناه کردی. این علمای سوء گفتند: اگر بروی گناه کردی. رأس همه عالمانی که مردم را تشویق میکرد به اینکه سیدالشهداء این پنج جرم را مرتکب شده متأسفانه شخصیت عبدالله بن عمر است. اگر ما در مورد او بخواهیم حرف بزنیم باید دهها جلسه در مورد رفتار و جایگاه او سخن بگوییم. در بین اصحاب رسول خدا یکی از بی استعدادترینها ایشان بود و افراد خوش حافظه و خوش فهم زیاد بودند. چرا باید فقه مدینه منصوب به او باشد. چرا باید صد سال بعد منصور دوانقی قاتل امام صادق(ع) به مالک بن انس بگوید: من اعلم امت هستم و بعد هم تو، من حاکم هستم و مسئولیت لشگری و کشوری، تو یک فقهی بنویس و قول عبدالله بن عمر را بگیر و باقی را دور بریز. فقه مالک منصوب به عبدالله است. چه هنر علمی داشته است؟ هیچ ویژگی برجستهای نداشت الا اینکه او تئوریزه کننده اصلی دستگاه بنی امیه و بنی عباس است. کسی است که میگوید: هرکس به قدرت برسد ولو با قتل عام مخالف نداشته باشد من به او امیرالمؤمنین میگویم. به او زکات میدهم و پشت سرش نماز میخوانم. علی بن ابی طالب باشد اگر همه از او اطاعت نکنند یا قاطبه من بیعت نمیکنم. یزید باشد ولو با قتل عام کربلا و مدینه و مکه، این سه تا را انجام داد، توانسته بنشیند و قاطبه را به یوق قدرت خود کشیده من با او بیعت میکنم. شبانه با حجاج بیعت میکند. بنی امیه نباید برای این آدم بمیرند؟ بزرگترین دشمن بنی امیه مختار است. یک نفر باشد یک کشور از او بترسد، او با هشتاد هزار لشگر بنی امیه جنگید و شکستشان داد. یعنی دیو و غول است و کسی است که طوفان بنی امیه را بر بیاندازد، چرا با یک نامه عبدالله باید آزاد شود؟ این همه ارزش و اعتبار چرا امام حسین ندارد؟ بدن مبارک امام حسین را برهنه کردند و دفن نکردند. چطور عبدالله اینقدر حرمت دارد. خدمات متقابل است. چطور ممکن است دو بار مختار را از زندان بیرون بیاورد؟ در دو حادثه نامه بنویسد. کار او حیرت انگیز است.
عبدالله خیلی تلاش کرد و به امام حسین گفت: جدت رسول خدا دنیا را رها کرد و به ملاقات خدا رفت، تو پاره تن او هستی و باید دنیا پرستی کنی؟ یزید این حرف را نمیتواند بزند چون نماد دنیا پرستی است. تقریبا هم سن سیدالشهداء بود و در احد بخاطر کمی سن شرکت نکرد. در بدر شرکت نکرد. در احد چهارده، پانزده ساله است و ده سال از سیدالشهداء بزرگتر بود. حالا نصیحتهای بدی میکند و میگوید: دنیاخواهی نکن! از خدا بترس، فتنه نکن، مردم کوفه گولت نزنند! بعضی بزرگان ما یک حرفی زدند و من خیلی ناراحت هستم، میگویند: احدی نهضت حسینی را تصویب نمیکرد، چه کسانی نهضت حسینی را درست نمیدانستند. آخوند دربار بنی امیه یا وابسته معلوم است درست نمیداند. عمره بنت عبدالرحمن که از شاگردان همسر پیغمبر است که در جمل بود، به امام حسین نامه نوشت که من تو را امر میکنم به لزوم طاعه و اطاعت از جماعت. اینها وابستگی فکری دارند به دستگاه حکومت و تئوریزه کنندگان هستند. اما حبیب و سلیمان و مسلم بن عوسجه و مسلم بن عقیل، اینها عقلا نبودند که به حضرت میگفتند: بیا. سیدالشهداء، علی اکبر و قمر بنی هاشم، عقلا نبودند؟ در جنگ روایت کاری میکنند چنان فضاسازی عظیم رسانهای میشود و میگویند: همه گفتند: نرو، اولاً این همه دو قسمت هستند، بخشی عبدالله و عمره و کسانی که مثل اینها یا وابسته به حکومت هستند، یا مثل عبدالله بن مطیع گفتند: ما فدایت شویم، ما بیچاره میشویم شما بروی کشته شوی. همینجا باش. چرا؟ چون میخواستند نان و آبشان دست نخورد. بعداً اینها خودشان به زبیریان خدمت کردند. اگر قرار است که نروی و کشته نشوی، چرا خودت نزد زبیریان رفتی؟ یعنی یا وابستگی فکری به بنی امیه و دستگاه داشتند یا جیبشان را نگاه میکردند. یک عده را هم دروغ بستند.
زمانی بود در کشور ما جلوی روزنامه فروشی میرفتی، پانزده روزنامه بود همه یک چیزی نوشته بودند. بعداً کاشف به عمل آمد یک ساختمان دارد خوراک همه را میدهد. یعنی فضاسازی میکنند، اینها از زبان ابوسعید خدری، جابر بن عبدالله انصاری این حرفها را زدند که ما به حسین گفتیم تقوا داشته باش، از امام خود اطاعت کن، آیا جابر یا ابوسعید چنین حرفی زدند؟ نزدند. دستگاه رسانهای همانطور که معاویه گفت: قیس با ما بسته، بگویی همه با ما هستند، همه حوزه علمیه با ما هستند، حوزه علمیه با شما نیستند. چهار نفر با شما هستند، ولی او چه میکند؟ شروع به تبلیغات میکند و دیگران که حواسشان نیست فکر میکنند عقلا تصویب نکردند. کسانی که گفتند نرو، دو دسته هستند. یک دسته وابستگان به بنی امیه هستند و یک دسته منفعت شخصیشان نمیگذاشت. یک گروه هم مثل عبدالله بن عباسها وابسته به بنی امیه نبودند و اگر نگاه آنها را با امام مقارنه کنیم معلوم میشود امام حسین چه میگوید و اینها فکرشان چه بود.
شریعتی: برای قربانی ماه صفر دوستانی که میخواهند مشارکت کنند به سایت و یا کانال برنامه مراجعه کنند. امروز صفحه ۵۳۱ قرآن کریم آیات پایانی سوره مبارکه قمر و آیات ابتدایی سوره مبارکه الرحمن را تلاوت خواهیم کرد.
«وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ «۵۰» وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ «۵۱» وَ کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ «۵۲» وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ «۵۳» إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ «۵۴» فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ «۵۵»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الرَّحْمنُ «۱» عَلَّمَ الْقُرْآنَ «۲» خَلَقَ الْإِنْسانَ «۳» عَلَّمَهُ الْبَیانَ «۴» الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ «۵» وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ «۶» وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ «۷» أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزانِ «۸» وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِیزانَ «۹» وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ «۱۰» فِیها فاکِهَهٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَکْمامِ «۱۱» وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ «۱۲» فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ «۱۳» خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ «۱۴» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «۱۵» فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ»
ترجمه آیات: و فرمان ما جز یک فرمان نیست (آن هم بسیار سریع) مانند یک چشم برهم زدن. و همانا ما کسانى را که مانند شما بودند هلاک کردیم، پس آیا پندپذیرى هست؟ هر چیزى که انجام دادهاند، در نامهها (ى اعمالشان) ثبت است. و هر کوچک و بزرگى نوشته شده است. همانا پرهیزکاران در باغها و (کنار) جوىها هستند. در جایگاهى راستین، نزد فرمانروایى مقتدر.
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوندِ رحمان، قرآن را آموخت. او انسان را آفرید. به او بیان آموخت. خورشید و ماه، حساب معیّنى دارند. و گیاه و درخت (براى او) سجده مىکنند. و آسمان را بالا برد و قانون و میزان را مقرّر کرد تا در سنجش و میزان تجاوز نکنید. و وزن را بر اساس عدل بر پا دارید و در ترازو کم نگذارید. و زمین را براى زمینیان قرار داد که در آن هر گونه میوه و خرماى غلافدار و دانه پوست دار و گیاه خوش بو است. پس (اى جنّ و انس)، کدام نعمت پروردگارتان را انکار مىکنید؟ انسان را از گل خشکیدهاى همچون سفال آفرید و جن را از شعلهى آتشى بى دود آفرید، پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مىکنید؟
شریعتی: از جناب سعید بن جُبیر برای ما بگویید.
حاج آقای کاشانی: سعید بن جبیر از بزرگان و تابعین است و اهل سنت میگویند: عالم محتاج علم اوست و از شیعیان امام زین العابدین است، نوشتند علت قتل او به جرم این بود که به امامت زین العابدین(ع) معتقد بود. خیلی خدمات دارد، حجاج خونخوار او را گرفت و شروع به فحاشی کردن کرد، گفت: نظرت راجع به محمد چیست؟ گفت: «نبی الرحمه امام الهدی» گفت: نظرت در مورد خلفاء چیست؟ گفت: من وکیلشان نیستم. چه نظری بدهم؟ گفتند: بهشتی هستند یا جهنمی؟ گفت: اگر بهشت رفتم و آنجا دیدمشان خبر میدهم و اگر در جهنم دیدم خبر میدهم. من علم غیب ندارم. گفت: خبر رسیده با ما نیستی! گردنش را بزنید. رو به قبله ایستاد و گفت: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» حجاج نتوانت تحمل کند، گفت: رویش را برگردانید. گفت: « ُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه» (بقره/۱۱۵) گفت: رو به صورت به زمین بزنید، از مفسران و محدثان و افراد برجسته بود. حجاج وقتی او را کشت هی کابوس میدید و میپرید و میگفت: چه غلطی کردم این مرد خدا را کشتم. سعید کسی است که بخاطر شجاعتش روایاتی نقل کرده که کسی جرأت نداشت نقل کند. یکی این است که از ابن عباس نقل کرده پنجشنبهای که به رسول خدا بی ادبی شد قبل از شهادت رسول خدا، چه کسی چه گفت. همه ما مدیون زحمات اینها هستیم و خداوند اینها را با اهلبیت محشور کند و ما را هم به آنها ملحق کند.
شریعتی: پل زد کمان ابروی تو بر پل صراط *** دریای عفو در عطش کربلا گذشت
السلام علیک یا أباعبدالله…
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید