حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۱۵ مهر ماه ۱۳۹۹ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و به ادامه بحث پیرامون موضوع «تبیین تاریخی قیام سیّدالشّهداء سلام الله علیه» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پشت به اقیانوس هرگز دعای باران مستجاب نمیشود، امشب به زیارت نواحی فریاد تو آمدهام و لبانم سربلند اعتراف میکند، اگر گلوی تو نبود عقل این حنجره هرگز به فریادهای بلند قد نمیداد. اگر گلوی تو نبود. باید برخیزم و رو به اقیانوس انتظار، شمایل امروزینت را از دیوار بوسه بیاویزم، شاید دلم این دعای قدیمی در آستانهی نام تو مستجاب شود. السلام علیک یا أباعبدالله…
سلام میکنم به دوستان عزیزم، بینندگان خوب و نازنین، آنهایی که با کولهباری از اشک و حسرت و آه، این روزها با دلشان راهی سیدالشهداء شدند. انشاءالله این زیارت از راه دور شما قبول باشد. به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام میکنم. امیدوارم انشاءالله به زودی صحن و سرای سیدالشهداء (ع) را همه توفیق زیارت پیدا کنند.
شریعتی: انشاءالله، این هفته در راستای تحلیل حرکت قیام سیدالشهداء که نکتههای نابی شنیدیم، بحثمان را ادامه میدهیم.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، امروز که هجدهم ماه صفر هست یک شخصیت بی نظیر و استثنایی سالروز وفاتش است که ۱۳۰۶ قمری، قریب به حدود ۱۴۰ سال پیش به رحمت خدا رفت، مرحوم آیت الله میرحامد حسین(ره). من خیلی تأسف میخورم در این بیست سال که واله و شیفته او هستم شبیه او نشدم. انصافاً اگر کسی به آثار این مرد عجیب آشنا شود، یقین میکند که «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/۶۹) بعضی وقتها بدون ابزارهای رایانه امروزی ایشان جستجو و پیگیریهایی که کرده، نحوه جوابهایی که داده بارها و صدها بار من از جا بلند شدم و راه رفتم که این مرد چقدر کار کرده است. چقدر زحمت کشیده و غیور به دین بوده، چقدر خدمت کرده است. فقط هم به جهان تشیع نه، یه شعیان خدمات عجیبی ارائه کرده است. به جهان اسلام خدمت کرده است. با اینکه وضع مالی خوبی نداشته کتابخانهای تأسیس میکند، خاندان او قبل از او هم داشتند ولی زمان ایشان کتابخانه رونق عجیبی پیدا میکند و نسخههایی از کتابهای گمشده که در تاریخ نیست، در کتابخانه ایشان تک نسخه وجود دارد. یعنی در جهان اسلام آن نسخه نیست، جز در کتابخانه میرحامد حسین، یکی کتاب «المُنمق» است، اصل نسخه برای کتابخانه مرحوم میرحامد حسین است، در کل دنیا یک دانه بوده وقتی کشورهای عربی غیر شیعه این را چاپ کردند، تصریح کردند رفتیم کتابخانه ناصریه، آنجا از روی نسخه نوشتیم. کتاب دیگری به نام «المستوفی» عکس از نسخه خطی است. این کتاب هم گم شده بود و در عالم نیست جز این یکی، در لکنو هند است. یک نمونه هم کتاب تک نسخهای است که از بین رفته، چون در مورد اینکه بعضی بنی امیه شراب خوردند و حد خوردند، چون طرفداران این سلاطین نمیخواستند، کتاب را با جوهر خراب کردند. طوری خط خطی کردند که اسم این افرادی که شراب خوردند و حد خوردند معلوم نباشد.
یکی از خدمات عجیب ایشان خدمات کتاب شناسی ایشان، از جهت مصادر که حفظ کردند برای شیعه و سنی و مسلمان، دوم دایره المعارف، نه ویکی پدیا که در آن پر از غلط است. یک دایره المعارف سیار، از نجف مرحوم حاجی نوری نامه میزند که نسخه این کتاب کجاست از این برای من پیدا کن، هم در هند و هم در نجف که مرکز علم است، در حدیث شناسی، در فقه برادران اهل سنت و در فرق و مذاهب، خِریت فن است و از جهت خدمات علمی بی نظیر است. آثار خودش هم بی اغراق، نظیر ندارد در تاریخ تشیع، اگر بگویم مرحوم علامه امینی یک از شاگردان او محسوب میشود به علامه امینی احترام گذاشتند. اگر به او گفته شود شاگردی از شاگردان مرحوم میر حامد حسین، مفتخر شده است. حقاً زحمات عجیبی کشیده است. آثار ایشان کم است و بین بعضی خواص محور خواص است. ایشان طوری بین برادران حنفی، و سلفیان همیشه درگیریهایی در تاریخ بوده است. با سلفیها درگیریهای فراوانی داشتند از قدیم الایام، سلفیها به امام ابوحنیفه جسارت میکردند، حنفیان هم دفاع میکردند و نقد میکردند.
مرحوم میرحامد حسین(ره) در کتاب «استقصاء» که هنوز چاپ نشده و امیدواریم به زودی چاپ شود، در آنجا یک جایی به مناسبت یک نقدی به عزیزان حنفی میکند. سلفیان با اینکه میرحامد حسین را قبول ندارند، برای اینکه بخواهند بنویسند، کل نقدشان را به ابوحنیفه کپی و سرقت علمی از آثار میر حامد حسین کردند. طوری حرف زده که دیگران حتی غیر شیعه گفتند این عجب حرف درستی است و بلکه کتاب کلاً سرقت علمی است. بزرگان مذاهب مختلف برای اینکه از کتابخانه ایشان بهرهمند شوند در مجلس روضه او مجبور بودند شرکت کنند که یک راهی باز کنند و بگویند: کتابهایت را بگذار استفاده کنیم. این بزرگوار عجیب نسبت به سیدالشهداء حساس بود. خیلیها نوشتند و مرحوم شیخ آقا بزرگ هم در کتاب طبقات اعلام خود نوشته که روضه خوان رفت روی منبر روضه بخواند. مرحوم میرحامد حسین در مجلس بود. شروع کرد به روضه خواندن، یک ذره که خواند و هنوز وارد ذکر مصیبت نشده بود، صداها بلند شد. نخوان! چرا؟ گفتند که سید غش کرده از دنیا میرود. یعنی برای شنیدن روضه سیدالشهداء تحمل نداشت. این بزرگوار در نامههایش هست که اینقدر برای عاریه گرفتن و قرض گرفتن کتب مختلف به دوست و دشمن رو زدم برای اینکه حقایق را برای شما ثبت کنم حد ندارد. خداوند انشاءالله بما غیرت دینی، اهتمام، تلاش و اعتلای حقیقت اسلام را عطا کند. مرحوم میرحامد حسین اصالتاً خود و پدرش هندی است و در منطقهی لکنو زندگی میکرد، ولی با یک فاصلهای نیشابور اجدادشان بودند. انشاءالله امروز ایشان دعاگوی ما باشد و امیدواریم جزء رفقای ایشان در بهشت محسوب شویم.
شریعتی: انشاءالله قدر این مجاهدان علم و کلام را بدانیم و این یک جور قدرشناسی از ایشان باشد.
حاج آقای کاشانی: برای من همین افتخار بس که خدا به من اجازه بدهد از او سخن بگویم. ما جلسات گذشته که عزیزان هم پیغام میدهند و تشکر میکنند و یکی دو نفر هم گله کرده بودند بحث تخصص شده است. ده دوازده سال پیش که بیشتر در هیأتهای دانشجویی حرف میزدم، بعضی میگفتند: مگر داری مقاله میخوانی؟ گفتم: من برای شما احترام قائل هستم و شما باید بعد از پنج سال نشستن و شنیدن رشد کرده باشید و اگر بحثی خطا دارد خوب است گله کنید ولی اگر سطح بحثی بالاست، توقع میرود از برنامهای که دوازده سال دارد کار میکند، حتماً باید رشد کند و به مخاطب احترام میگذاریم. گاهی ممکن است بیان و ادبیات من خوب نبوده و بحث روشن نبوده است. هر سال بالای هشتاد نود درصد از جامعه ما حتی ارمنیهای عزیز درگیر امام حسین هستند. در مسیر اربعین از همه قشری میبینیم، کسی که عالم را اینطور بیچاره کرده ما باید به او نزدیک شویم که حقیقت این کار چه بود. چون مسأله ماست، غیر از اینکه ما با گوشت و پوست خود حس میکنیم، جایی که مظلوم میشویم و یک طرف ظلم و بدعت است، پشت و پناه و دلگرمی ما تأسی به سیدالشهداء است.
به اینجا رسیدیم که سیدالشهداء(ع) دنبال چند چیز بود. حرکتهای ظاهری حضرت را رصد میکنیم. رفتار ظاهری حضرت، سخنوریهای حضرت، کلام و گفتگوهای حضرت با افراد مختلف را که رصد کردیم برداشت کردیم حضرت دو مرحله داشت. اول قیام اصلاحی و اعتراضی و مدنی و تربیتی و تبلیغی و نظامی نیست. ۱- بدانید بدعتهای عظیمی رخ داده است. یک نفر در ماه رمضان در خیابان روزه خواری میکند. این وظیفه شخصی است که یک نفر به نفر دیگر تذکر بدهد یا فرض کنید من با برادرم اختلاف مالی دارم و پولش را نمیدهم و شما مرا نهی از منکر میکنید. یکوقت مسأله پیچیده است. در این ماجرا روزهخواری در ماه رمضان یا پول ندادن به برادرم، یا اجاره ندادن به صاحبخانه، اینها را همه میفهمند و اگر شما تذکر بدهی، در امر به معروف و نهی از منکر هست و در کتب فقهی آمده و علما هم فرمودند. اما یکوقت یک بدعت عظیمی رخ داده است. وقتی بدعتگر سلطان جامعه است. پول و زور و نیروی نظامی و یکسری آخوند درباری، عالمانی که پول و اعتبار از حکومت میگیرند دارد، وقتی میخواهد بدعت انجام بدهد، زیر ساخت شرعی برایش درست میکنند. ثروت و قدرت و رسانه و تزویر دینی، اینجا اگر سیدالشهداء بخواهد اعتراض کند، اگر به روزهخواری بگویید: عزیزم، فدایت شوم، ماه مبارک رمضان حیف است. دیگر نمیگوید روزه چیست؟ در ماه رمضان باید خورد. ممکن است بگوید: به شما مربوط نیست ولی نمیگوید: در ماه رمضان باید خورد. اقلش این است که حکمش معلوم است. حکم روزه معلوم است. حکم اینکه من بدهیام را به برادرم چک دادم، همه میگویند: بدهکار هستی و باید بدهی. اما وقتی یک بدعت عظیمی رخ میدهد مثل اینکه اگر با من بیعت نکنید گردن شما را میزنم، پسر پیغمبر را میکشم!! چه بدعتی از این بالاتر؟ پیغمبر کسی را زورکی کسی را زیر یوق حکومت آورده یا امیرالمؤمنین و اسلام؟ در قرآن و روایات داریم اگر دیدید غیر مسلمانی در یک دیری هست و کاری به شما ندارد و پیمانی نشکسته است. حتی در مواردی بین مسلمین و اهل کتاب آنجایی که خیانت میکردند و پیمان میشکستند اختلاف میشود، اگر راهبی است در یک دیری است حق ندارید به او ظلم کنید. برو حتماً مسلمانش کن!
امیرالمؤمنین در نامهای که محمد ابن ابیبکر در مصر نوشت، فرمود: با نامسلمانها نجنگ، اگر اینها به قوانین پایبند هستند و همراه هستند، به آنها خدمات بده. ما زوری کسی را مسلمان نمیکنیم. حالا این طرف امیرالمؤمنین و پیغمبر این کارها را نمیکنند، یزید میگوید: اگر حسین بن علی با من بیعت نکرد بکشید، اسب بتازانید. چه بدعتی از این بالاتر؟ چه دیکتاتوری و استبدادی از این بالاتر؟ آن هم کسی که میخواهد شاخصهای دین را، در مسیر نجف کربلا علامتها بود، شاخص است که راه را گم نکنی. معالم دین یعنی شاخصهای دین، اینها یکی یکی دارد، میاندازد. بعد اگر کسی بخواهد مقابلش بایستد، خیلی از روزه خواری و پولهای یک میلون بدهی من واضحتر است و اصل دین است. ولی اینجا حیرت انگیز و قابل تأسف است که یک عده میگویند: بنشین سر جایت چرا میخواهی فتنهگری کنی. انگار یک نفر را برای نهی از منکر توبیخ کنند.
یعنی این بزرگترین منکر است و در منکر بودن منکر دارند بحث میکنند، وقتی میگوییم بدعت، یک آدم عادی در خیابان که نمیتواند بدعت درست کند. فرض کنید یک نفر در خیابان بخواهد کاری بکند، مردم از او پیروی نمیکنند. فوقش مثلاً کارش خوب بود یا بد بود، پول دارد و بعد علمایی استخدام کرده مستقیم یا غیر مستقیم، مطامعی اعتبار داده است. ما باید این را حل کنیم که چرا به بدن مبارک سیدالشهداء اسب تازاندند و بدن مبارکش را برهنه کردند. یعنی محترم نبود برایشان ولی ابن عباس مفسر اول جهان اسلام شد. بنده ابن عباس را خائن نمیدانم، چرا تو محترم هستی ولی امام حسین محترم نیست؟ چون تو در مجموع عملت رفتار سیدالشهداء را تکذیب کرده است. واضح به امام حسین خیانت کردند. اینجا حضرت میخواهد بگوید: بدعت است. دیگران گفتند: نخیر بدعت نیست. بدعت کار تو است که اطاعت نمیکنی. فتنهگری میکنی و وحدت را میشکنی. این نهی از منکر بالاترین نهی از منکر است. اصل دین در خطر است، اصل منکر بودن را انکار میکند. اینجا سیدالشهداء وارد این نبرد میشود طبیعی است عالمان برای اینکه توجیه کنند چرا همراه نیستیم به سیدالشهداء اشکال کنند. یا بگویند خلاف شرع و خلاف عرف است. حضرت دنبال اولین و مهمترین منکر، بدعت سلطنتی شدن، غصب، دیکتاتوری شدن، نالایق بودن بنی امیه و کسانی است که پیش از آنها، اینها را آوردند.
۲- به کدام معروف امر میکند؟ مهمترین معروف آن چیزی است که باعث هدایت جامعه است و مانع ضلالت جامعه است. آنها اهلالبیت هستند. پیغمبر اهلالبیت را قرار داد مرجع امور باشند. همه کاره امت باشند حالا کنار گذاشته شدند و حرفی میخواهد بزند متهم میشود تو داری خلاف دین عمل میکنی. این مهمترین امر به معروف است که بعداً خواهیم گفت. حاج آقای حسینی قمی یک روز خطبه زین العابدین را خواندند، عزیزان بروند خطبه حضرت سجاد را بخوانند. در این خطبه زین العابدین که پایان نامهی حرکت سیدالشهداء در شام است، حضرت چه فرموده است؟ فلسفهی قیام فرموده؟ نه. ما چرا قیام کردیم و با شما دشمن هستیم؟ آنجا فرمود: مرا میشناسید که میشناسید، اگر نمیشناسید بدانید که من پسر مکه و منا و زمزم و صفا و خاتم الانبیاء هستم. من پسر «أنا ابن من ضرب بسَفین» پسر آن کسی هستم که با دو دست با شمشیر و نیزه میجنگید. «وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ» شصت هفتاد درصد خطبه فضایل امیرالمؤمنین است. شما بگویید: ببخشید ناموس خدا به اسارت رفته و پدر شما شهید شده است. این همه مسیر هزار کیلومتر آمدید فضیلت میگویید؟ کار فرعی نکنید. گاهی ما خودمان را عاقلتر از معصوم میدانیم. مصداق أتم و اکمل اهل البیت امیرالمؤمنین است و امام سجاد به عنوان پایان نامه و قطعنامه حرکت سیدالشهداء، فضایل امیرالمؤمنین محور خطبهاش میشود. همین باعث میشود یزید شکست بخورد و بگوید: اذان بگویید که باقیاش را شنیدید. یعنی میخواهند بگویند: ما اهلبیت هستیم و کسی که این اوصاف را دارد قابل قیاس با کسی دیگر نیست. دینتان را از کجا میخواهید بگیرید.
در این مسیر از روز اول حضرت فرمود: ما اهل بیت هستیم مثل من با مثل او بیعت نمیکند و آخرین خطبه برای سیدالساجدین است همینطور است. حضرت دائم فرمود: ما اهل البیت هستیم، اگر میخواهید هدایت شوید باید به این طرف بیایید. بعد هم سیدالشهداء نمیخواهد دکانداری بکند و در راه تبیین اهلبیت کشته میشود ولی گمراه میشوید. بالاخره پیغمبر ما صادق مصدوق است. از او صادقتر عالم به خود ندیده است. خاتم انبیاء است، فرمود: گمراه نمیشوید اگر قرآن و عترت را با هم داشته باشید، اگر با هم نداشته باشید، قطعاً گمراه میشوید. پیغمبری که اینقدر برای ما زحمت کشیده و خدا میگوید: یا رسول الله «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَک» داری خودت را به کشتن میدهی، خدا به هم میگوید: بدوید. به پیغمبر میگوید: بس است، از تو اینقدر توقع ندارم. پیغمبر دلسوز فرمود: اهلبیت نباشند گمراه میشوید. سیدالشهداء هم امر به معروفاش این است.
ما منکر نیستیم که خون سیدالشهداء آثار حیرت انگیز داشت. ما بعد از هزار و چهارصد سال که امام حسین شهید شده، روز عاشورا و اربعین برای ما هنوز داغ است. مردم در این فشار اقتصادی که کمر خیلیها شکسته است، من به جای خیلی مسئولین خجل و شرمسار هستم. میبینید همان فقرا، کسانی مرا دعوت میکنند که آه در بساط ندارند. همان فقیری که پایین شهر آه در بساط ندارد. مشکل مالی دارد، زندگیاش را جمع و جور میکند، عراقیها هم اینطور هستند که میخواهم روضه بگیرم. شما نمیتوانی این را انکار کنی. بعد احترام گذاشت که عدهی زیادی از مردم اینطور هستند. اگر یکی هم نیست، شما یک طور دیگر هستی ولی این را نمیشود انکار کرد. امروز عراق را ببینید. در این فضای اقتصادی دغدغهاش این است که دلم میخواهد کربلا بروم. چرا؟ چون نجات و رستگاری خودش، فلاح را در این میبیند. این یک چیزی است که از بین نرفته است. این حرارت سرد نمیشود، دیشب روایتی در این کتاب دیدم که من در مورد اموات خودم اینطور نیستم. این یک اثر وجودی گذاشته است. پس ما منکر آثار حیرت انگیز وجودی حرکت حضرت هستیم و نه قائل هستم اینها معجزهگو نیست. اینها عجیب غریب نیست، هست اما ما فعلاً داریم جنبه عرفی عقلایی آن را بررسی میکنیم و یک قطره از دریا شد وگرنه حتماً شگفتیها دارد. شهادت حضرت خیلی عجایب دارد. ولی همین حرکت حضرت قابل تبیین است. پس دو مرحله، امر به معروف و نهی از منکر، این دو منکر و معروف، همزمان حضرت نیم نگاهی به آینده دارد. شیخ مفید هم فرمود که حضرت میخواهد حکومت تشکیل بدهد. منتهی نوبت به آن کار نرسید که کوفیان به سمت کوفه رفت و آماده کند و بنی امیه را شکست بدهد و حکومت اسلامی تشکیل بدهد. چه شد مکه آمد و چه شد یمن نرفت؟ چه شد از مکه خارج شد؟
حضرت حرکت کردند. وقتی حرکت کردند آمدند در مسیر کوفه هرجا فرصت میکردند، سخنرانی و صحبت میکردند، از جمله رسیدند به جناب زهیر، به جناب زهیر که رسیدند، هفته پیش اشکالی کردیم به بعضی بزرگان که اینها فرمودند: اصلاً قیام امام حسین قابل فهم نیست، جناب زهیر با حضرت همراه نبود. یعنی حضرت را امام خود نمیدانست. حضرت را معصوم نمیدانست. با حضرت همراه نبود. حضرت او را هم دعوت کرد. حضرت چه چیزهایی گفت. ما در مورد زهیر یک ظلمی کردیم. چون بینندگان ما قصه زهیر را میدانند، حضرت او را دعوت کرد، او نمیخواست برود و همسرش گفت: او پسر پیغمبر است، خجالت بکش، او رفت وقتی برگشت به همسرش گفت: این اموال برای تو، تو را در راه خدا آزاد میکنم که بعد از من کاری با تو نداشته باشند، طلاقت میدهم. چه شد؟ بعضی خیال کردند رفت در خیمه امام حسین یک نگاه کرد، این زیر و رو شد، بنده منکر نیستم سیدالشهداء نگاه تکوینی میتواند یا نه؟ قطعاً میتواند. اما چرا سیدالشهداء آن سی هزار نفر را نگاه نکرد؟ چون مسأله هدایت اختیاری است و شما باید قدمی برداری، امام صراف وجود است. هرکسی اندکی استعداد داشته باشد، امام این استعداد را پرورش و رشد میدهد. بعد از آن زهیر چیزی گفته که تبیینگر است.
وقتی زهیر از خیمه بیرون آمد، سرخوش آمد و گفت: آزادی، اموالم برای تو! گفتند: چه شد؟ فرمود: ما در فتح بلنجر بودیم. این آقا نزدیک قفقاز امروز است، یکی از اصحاب پیغمبر، سلمان باهلی هم بود. ما خیلی غنیمت گیرمان آمد. خیلی خوشحال هستید به خاطر این پیروزی؟ گفتیم: بله، هم پیروز نبرد شدیم و هم طلاهای زیادی غنیمت بردیم. سلمان گفت: اگر روزی جوان پیغمبر را دیدید، سید الشباب اهل الجنه، آن روز شادمانی شما بیشتر است اگر در راه او نبرد کنید، چون او میخواهد با بدعت مبارزه کند. گویی وقتی زهیر مقابل سیدالشهداء رفت شبیه ماجرای زبیر، که امیرالمؤمنین فرمود: زبیر یادت هست پیغمبر فرمود: علی را دوست داری؟ گفت: بله، او پسر عمه من است. امیرالمؤمنین پسردایی زبیر بود. او فامیل من است و او را دوست دارم. فرمود: یک روز مقابلش قرار میگیری در حالی که تو ظالم هستی. زبیر، نتوانست با خودش کنار بیاید و به جملیها بگوید: من اشتباه کردم، من خطا رفتم و میروم در رکاب امیرالمؤمنین. آن مردانگی که حر داشت. اعتراف به خطا مردانگی نیاز دارد. حضرت سیدالشهدا به زهیر فرمود: یادت است در فتح بلنجر بودیم و خوشحال بودید. امروز همان روز است. مگر غیر از من پسر پیغمبری هست؟ مگر نمیبینی در راه بدعت میجنگم؟ گویی زهیر را برق گرفته باشد. فرق زهیر با زبیر، پیروزی زهیر بر زبیر چیست؟ اشتباه را پذیرفت. اعتراف کرد و قبول کرد و به همسرش گفت: برو. آیا سیدالشهداء چیزهایی گفته که زهیر نمیفهمیده؟ میفهمید. زهیر چقدر رشد کرد. ده پانزده روز شیعه امام حسین است. ولی کلماتی گفته که تاریخ به خود ندیده است.
با هم همراه شدند و جلوتر آمدند به منزل ثعلبیه رسیدند. نزدیک کربلا و کوفه است. از نیمه راه گذشته بود. رسیدند، خبر شهادت رسید. عبارتی که در منازل آمده این است که تا وقتی امام هرجا میرفت، شروع به حرف زدن میکرد، مردم همراهش میشدند. متأسفانه یکی از ظلمهایی که به اهلبیت شده هی خواستند از اهلبیت بکنند. خبر شهادت مسلم که آمد همه برگشتند، فقط همراهانش از مدینه و معدودی مثل زهیر ماندند. همه رفتند! خبر شهادت مسلم را خیلی تلخ به حضرت گفتند که من دلم نمیآید باز کنم. چطور بدن مسلم را به زمین میکشند، اهل بیت گریه کردند. مسلم شوهر خواهر امام میشد. گفتند: چه کنیم؟ کوفه سقوط کرده است. بعضی نوشتند که برگردیم، همه رفتند. برادران مسلم گفتند: نه نمیشود؟ ما باید انتقام خون مسلم را بگیریم. من گله دارم از بعضی کسانی که بعضی استفادههای امروزی نسبت دادند و سیدالشهداء هم در رودروایسی انداختند، معاذ الله! سیدالشهداء جلوتر توضیح دادند که حضرت وقتی دارند به سمت کوفه میآیند، حضرت میدانستند برای فتح کوفه جنگ لازم نیست کما اینکه امام حسین در مکه میخواست حکومت تشکیل بدهد جنگ لازم نبود چون جامعه او را میپذیرفت. مکه نمیخواست محل حرمت شکنی شود.
اگر امام به کوفه میرسید جمعیت عظیم طرفداران حضرت، امام و معصوم حضرت را نمیدانستند. ولی اینکه امام برتر است، امام باتقوا است، امام پسر پیغمبر است و با کسی قابل قیاس نیست را میدانستند. امام پایش به کوفه میرسید، عبیدالله امکان اداره کردن شهر را نداشت. نه اینکه بگوییم درگیری نظامی، کوفه مجمع رزمندگان جهان اسلام بود و تعداد اندکی دژبان. امام پایش به کوفه میرسید، کوفه توسط نیروهای امام اشغال شده بود یا فتح شده بود. لذا امام دیدند که کجا بروند بهتر از کوفه؟ مسیر را ادامه داد. کوفه چه ویژگی داشت که امام با شکست حضرت مسلم همین مسیر را ادامه میدهد؟ ما تا اینجا در مسیر که گفتگو میکنیم، هی تکرار کردیم که حضرت دنبال کار تبلیغی و اعتراضی و اصلاحی بود، هنوز به حضرت قانوناً نمیشود نسبت حتی دروغ، بغی و پیمان شکنی داد. هنوز حضرت کاری نکرده است. بعد هم نمیشود داد، ولی بعد ممکن است بگوییم: بهانهاش هست. هنوز بهانهای نیست، نه لشگرکشی بود و نه جنگی، امام پایش به کوفه میرسید عملاً قدرت در شهر جا به جا میشد. جناب مسلم همینطور شد. نیروها با مسلم بودند و بعد شکست خوردند. شکست بخاطر ترسهای مردم بود. و گرنه از نظر نظامی عبیدالله به یاران مسلم غلبه نکرد. عبیدالله روی جنگ روانی و رسانهای که از سپاه شام میآید و شما را میخورند و میکشند، به شما پول نمیدهند. اموالتان را میخورند. با این تهدیدها مردم وا رفتند وگرنه مثل صفین، صفین از نظر نظامی امیرالمؤمنین پیروز شد. مسلم در جنگ روانی شکست خورد.
وقتی شما میخواهی صدایت به جایی برسد، آن هم امام حسین که امام همه اعصار است پس باید جایی برود صدایش به دیگران برسد وگرنه ممکن بود امام در یک جایی مثل یمن یا کوهستانهای ایران برود و کشته شود، خبر کشته شدنش هم ممکن بود نرسد. مثلاً فراوان داریم که میگویند: در تاریخ گم شد، نمیدانیم چه شد. فرار کرد! امام دنبال تبلیغ بود. پس اول مکه آمد. بعد از مکه باید چند جای خاص میرفت. یا بصره و کوفه، مرکز مجاهدان و رزمندگان بود. پر جمعیت بود. قدرت و ثروت و رسانه بود. کانون توجه بود. مکه که حضرت داشت خارج میشد. مدینه هم با خبر بودند و عکس العمل نشان ندادند. جای دیگر شام است، اولاً یزید آنجاست. قدرت ۱۵۰ هزار نیروی نظامی دارد. مسیر شام خیلی دور است. طرفدار هم آنجا ندارد و امام را نمیشناسند. برای تبلیغ، پس از مکه گزینهای غیر از بصره و کوفه نیست. بین بصره و کوفه قطعاً کوفه اولی است. اولاً امام به بصریان نامه نوشت، هیچ خبری نشد و همراهی هم نکردند. ولی کوفیان چند هزار نامه دادند و درخواست و همراهی، کوفه درست است کم کاری کردند، ولی بعد از واقعه کربلا، ۹۹ درصد قیامها برای کوفیان است.
شیعیان اهلبیت تا صد سال حداقل نود درصد کوفی هستند. امام در مدینه است، امام باقر و امام صادق و امام سجاد، شیعیان اینجا هستند. زراره، محمد بن مسلم، ابن ابی عمیر، هشام بن حکم، بزرگانی که عزیزان میشناسند همه کوفی هستند و کوفه مرکز علم تشیع است. قم امروز و نجف امروز مرکز علم تشیع است. تا صد سال فقط کوفه است. بعد دیگر کم کم قم هم یک قدری راه میافتد، نیشابور هم راه میافتد. حضرت به جایی میرود که هم میشود روی آن سرمایهگذاری فکر کرد، هم عکسالعمل نشان میدهند. در راه اهل بیت دهها هزار کشته دادند. هرکس از امامزادهها میخواست قیام کند، اولین گزینه معمولاً کوفه است. محل توجه است. این بچهها از دنیا بروند، بچههایشان، این پدرها، پسرانشان. مثل امروز فیلم برداری نیست. چطور حضرت رسول(ص) فرمودند: پدر به بچه، حاضران به غایبان برسانند. چه کنیم حرف حضرت برسد؟ راویان طرفدار حضرت کجا هستند؟ کوفیان به قدری طرفدار هستند اگر در قرنهای بعدی یک نفر دشمن امام حسین پیدا شود، نسبت جمعیتی عمدتاً طرفداران هستند و یک نفر ناصبی در کوفه پیدا شود همه تعجب میکنند. امروز در ادبیات علم رجال برادران غیر شیعه یک نفر کوفی است، میگویند: احتمالاً شیعه است. یعنی کوفه مرکز محبت به اهلبیت است.
حضرت کجا جز کوفه برود؟ هم راهی ندارد و هم دعوت کردند و هم بهترین جا است. یعنی در واقع کوفه از این جهت تنها گزینه و بهترین گزینه است. لذا حضرت به سمت کوفه میآیند و جای دیگر نمیرود و وقتی میشنود مسلم شهید شد، ما یک مرحله از قیاممان پیروزی بر حکومت بنی امیه و تشکیل حکومت است. قبل از آن مهم این است که اول این فکر معلوم شود. کجا این فکر خریدار و طرفدار دارد؟ فقط کوفه، جای دیگر نداریم. عقلانیترین انتخاب کوفه است. برای اینکه حضرت میخواهد حرفش به دیگران برسد. چرا حضرت وقتی خبر شهادت مسلم را شنید به کوفه رفت؟ حضرت کجا برود؟ اولاً در امنیت است و ثانیاً حضرت اگر امنیت مسأله بود در همان مدینه با یک بیعت امنیت بود. پول و اعتبار هم بود. بنی امیه سر تا پای حضرت را طلا میگرفت و اگر قرار بود حضرت فقط سکوت کند. چرا حضرت امنیت ندارد؟ چون نمیخواهد تأیید کند. هرجا برود هم خودش فرمود: غیر از روایات فراوانی که داریم که امام علم به شهادتش دارد، امام تحلیلش این بود که هرجا بروم میخواهند مرا بکشند. کجا بروم که بتوانم حرفهایم را بزنم، هم اگر قرار است مدافع داشته باشم، هرجا را گفتند مدافع داری ادعایی بیش نیست. آقا یمن برو، صد هزار نفر نیرو داری. این صد هزار نیرو کجا هستند؟ طِرمّاح گفت: بیا در کوهستانهای قبیله من برویم، بیست هزار نیروی نظامی برایت میآورم. حضرت فرمود: خودت بیا! گفت: من بروم زن و بچهام تنها هستند. رفت و دیگر نیامد و بعد گفتند: دیر رسید!! ادعا بود. ابن عباس هم از این ادعا کرد. هم طِرمّاح ادعا کرد.
حضرت فرمود: من کجا بروم که اهداف تبلیغی و امنیتی من باشد؟ دنبال حفظ امنیت هست ولی حضرت اگر صرفاً دنبال امنیت بود در مدینه مینشست. بهترین جا کوفه بود. حضرت کشته میشد و این حرفها به جایی نمیرسید. این حرفها یعنی چه؟ «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلًا» پس در یک جمله عرض کنم که حضرت علم دارد ولی علم داشتن لزومی ندارد که این هدف حضرت باشد. انشاءالله جلسه بعد این را توضیح میدهم. این هفته که متوسل به حضرت رباب هستیم، زنی که برای پسرش رسماً و علنی گریه نکرده است. این خیلی عجیب است، مگر میشود مادر جگرش برای فرزندش نسوزد؟ سوخت ولی بیشتر برای سیدالشهدایی سوخت که خجل برای پسر او شد. در کافی شریف است که نوشتند، وقتی برگشتند مجلس میگرفت و روضه برای سیدالشهداء میخواند و همه گریه میکردند و پژمرده از این دنیا رفت. نقل کردند که در مجلس عبیدالله زیاد وقتی آن ملعون چوب به دست گرفت، با وضعی که داشت دوید سر را بغل گرفت و گفت: وا حسینا و ما نسیت حسینا! من حسینم را فراموش نمیکنم. یادم نمیرود نیزهها به سمت او حرکت میکردند.
شریعتی: در مورد جناب فاطمه بنت الحسین هم برای ما بگویید.
حاج آقای کاشانی: فاطمه بنت الحسین، دختری است که در نقلی از سیدالشهداء داریم که به مادرم فاطمه زهرا شباهت دارد و ایشان هم خطبهها خوانده است. یک جمله تلخی از ایشان نقل هست که ایشان میفرماید: ما ناموس پیغمبر بودیم وقتی به سمت خیمهها حمله کردند همه چیز را بردند، حتی گوشوارهای که به گوش بود. یعنی این حرامیان دست به سمت ناموس اهلبیت بودند. سیدالشهداء(ع) برای هدایت ما دخترش را به خطر انداخت. هروقت این جمله را میگویم، دهانم میخواهد بشکند که من چقدر به دین علاقه دارم؟ حاضر هستم دخترم برای هدایت دین و دیگران سیلی بخورد؟ خیلی حسین زحمت ما را کشیده است. اگر همه عالم راهپیمایی کند به سمت کربلای سیدالشهداء قطرهای از زحمت او برای هدایت ما جبران نمیشود. امیدواریم که سیدالشهداء ما را از در خانه کرم خودش دور نکند.
شریعتی: انشاءالله، انشاءالله به زودی زود راه زیارت مشاهد مشرفه مخصوصاً زیارت عتبات باز شود.
حاج آقای کاشانی: خدایا به این حسرتی که مردم ما امسال برای زیارت سیدالشهداء دارند، این حسرت ما را در دیدار امام زمان قرار بده و چشم ما را به جمال دلربای حضرت روشن کن و دردهای مردم ما انشاءالله با ظهور حضرت درمان شود.
شریعتی: امروز حسن ختام برنامه ما تلاوت صفحه ۵۵۲ قرآن کریم، آیات نورانی سوره مبارکه صف خواهد بود.
«وَ إِذْ قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ «۶» وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ «۷» یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ «۸» هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ «۹» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ «۱۰» تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «۱۱» یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ «۱۲» وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ «۱۳» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ کَما قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَهٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَهٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ «۱۴»
ترجمه آیات: و آنگاه که عیسى پسر مریم به بنى اسرائیل گفت: همانا من فرستاده خدا به سوى شما هستم و توراتى را که پیش از من بوده است، تصدیق مىکنم و نسبت به پیامبرى که بعد از من خواهد آمد و نامش احمد است، مژده مىدهم. پس چون معجزات روشنى براى آنان آورد، گفتند: این جادویى آشکار است. و کیست ستمکارتر از آن که بر خدا دروغ بست (و قرآن را سحر خواند)، در حالى که به اسلام دعوت مىشود و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمىکند. آنان تصمیم دارند که نور خدا را با دهانها (و سخنان و افتراها) ى خود خاموش کنند، در حالى که خداوند کامل کننده نور خویش است، هرچند کافران ناخشنود باشند. او کسى است که پیامبرش را همراه با هدایت و دین حق (به سوى مردم) فرستاد تا آن را بر همه ادیان غالب سازد، گرچه مشرکان آن را خوش نداشته باشند. اى کسانى که ایمان آورده اید! آیا شما را بر تجارتى که از عذاب دردناک (قیامت) نجاتتان دهد، راهنمایى کنم؟ به خدا و رسولش ایمان آورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید که این براى شما بهتر است، اگر بدانید. (در این صورت،) خداوند گناهان شما را مىآمرزد و به باغهایى که نهرها از زیر آنها جارى است و خانه هاى دل پسند در بهشتهاى جاودان واردتان مىکند. این رستگارى بزرگى است. و نعمت دیگرى که آن را دوست دارید، یارى و نصرت از جانب خداوند و پیروزى نزدیک است و (اى پیامبر!) مؤمنان را بشارت ده. اى کسانى که ایمان آورده اید! یاوران (دین) خدا باشید، همانگونه که عیسى بن مریم به حواریون گفت: یاوران من در راه خدا چه کسانى هستند؟ حواریون گفتند: ما یاوران (دین) خدا هستیم، پس گروهى از بنىاسرائیل ایمان آوردند و گروهى کافر شدند، پس کسانى را که ایمان آوردند، بر دشمنشان یارى دادیم تا (بر آنان غلبه کرده و) پیروز شدند.
پاسخ دهید