در این عالم هیچ کسی به اندازهی زهرای اطهر سلام الله علیها ارزش نداشت. ایشان با وجود پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام محور بودهاند، این مطلب کمی نیست! حجّت خدا بر امیر المؤمنین علیه السّلام بوده است، معلّم امیر المؤمنین بوده است. یعنی آن امیر المؤمنین که اگر من چند جمله در مورد او به شما بگویم ممکن است کسی او را با خدا اشتباه بگیرد، او فرمایشات حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها را یادداشت کرده که نتیجهی آن یادداشتها، مصحف فاطمه شده است. امیر المؤمنین علیه السّلام که معلّم انبیاء و ملائکه است، شاگرد زهرای اطهر سلام الله علیها است. این شخصیت عظیم الشّأن آنجا که میخواهد از امیر المؤمنین علیه السّلام دفاع کند، به شخصیت خود هیچ توجّهی نشان نداد، وارد صحنه شد و گفتگو شد. آن کسی که در شرایط عادی، هرگز در انظار حاضر نمیشد. شأن او اجل بود از اینکه بخواهد با نامحرمان محاجّه کند. ولی دفاع از امیر المؤمنین علیه السّلام او را وادار کرد و حضرت جلوی نامحرمان هم رفت و سخن هم گفت، توهین هم شنید، احتجاج هم کرد. حقّاً سپر امیر المؤمنین علیه السّلام بود. بیجهت نبود که امیر المؤمنین صلوات الله علیه بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها عبارتی فرمود که صد هزار بار شدیدتر از جملهای است که سیّد الشّهداء سلام الله علیه در کنار علقمه فرمود. سیّد الشّهداء علیه السّلام فرمود: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی»[۱]. کمر بشکند، گچ میگیرند، پلاتین میگذارند. حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: «إنْهَدَّ رُکنَای» رکن من شکسته شد. رکن که شکسته بشود مثل این است که ستون وسط این اتاق را بکشند، دیگر چیزی باقی نمیماند، قابل جبران نیست. در روایات ما آمده است امیر المؤمنین علیه السّلام رکن الاولیاء است؛ یعنی همهی عالم به او تکیه کردهاند. در روایت داریم بلکه وقتی قیامت میشود، خاتم انبیاء به امیر المؤمنین علیه السّلام تکیه میکند. وقتی همگان وارد محشر میشوند، رسول خدا صلوات الله علیه و آله به امیر المؤمنین سلام الله علیه تکیه داده است. امیر المؤمنین، قوام عالم وجود است ولی تکیهگاه خود را از دست داد. زهرای اطهر سلام الله علیها با آن عظمتی که داشت که امیر المؤمنین علیه السّلام وقتی میخواهد وصیّت کند، به فرزندان خود میفرماید: من فرزندان فاطمه را جلوتر از فرزندان خودم مینویسم. بچّههای غیر از حضرت زهرا سلام الله علیها را «فرزندان من» میگوید و به فرزندان حضرت زهرا میگوید «بچّههای فاطمه» میگوید: تقرّبا إلی الله بچّههای فاطمه را جلوتر مینویسم؛ یعنی من اسم بچّههای فاطمه را اوّل مینویسم و این احترام را برای حضرت زهرا سلام الله علیها قائل میشوم تا خدا به من نظر کند. امیر المؤمنین علیه السّلام اینطور حضرت را قبول دارد. ایشان در این شرایط به میدان آمد. آن کسی که میخواهد دفاع کند…
یک برادر مجاهد حرفی میزد که حرف بسیار عجیبی بود. میگفت: وقتی میرفتیم خط را شناسایی کنیم، معبر را باز کنیم، یک عدّه جلو میرفتند و معبر را باز میکردند و یک مدل منوّر بود که آنها را میگذاشتند و این پنج ردیف سیم خاردار را که مرحلهی آخر است در لحظهی آخر منفجر کند و این مسیر باز بشود. ما معبر را باز کرده بودیم، بچّههای گردان روی زمین خوابیده بودند. وقتی این مسیر باز میشد که بچّهها بخواهند حرکت کنند، نور داشت. کمین نشسته بودند و تیر تراش میزدند. همه به زمین چسبیده بودند و یکی، دو نفر بلند میشدند و میایستادند. این یکی، دو نفر که میایستادند ۳۰، ۴۰ نفر بلند میشدند و کار پیش میرفت، جلو میرفتند. یک وقت که دشمن آتش سنگین میریخت که هجوم بیاورد که سنگر را بگیرد، همه داخل سنگرها مخفی بودند و اگر کسی از جای خود بلند میشد، تیر میخورد.
امّا یکی، دو نفر بلند میشدند که میگفتند یا خیلی سیم آنها وصل بود (توکّل خالصانه به خدا داشتند) یا خیلی لات بودند، بد میدانستند که روی زمین بخوابند. و میگفت: وقتی این یکی، دو نفر بلند میشدند بقیه هم بلند میشدند. بعضیها هم از اوّل تا آخر از جا بلند نمیشدند تا کار تمام میشد. کاری که زهرای اطهر سلام الله علیها کرد بلا تشبیه، اینطور بود؛ یعنی وقتی به امیر المؤمنین علیه السّلام هجوم آوردند، آن لحظهای که هیچ کسی نتوانست دفاع کند، کسی که یک تنه از امیر المؤمنین علیه السّلام دفاع کرد، زهرای اطهر سلام الله علیها بود. امیر المؤمنین خودش فرمود: «لَوْ کَانَ بِهِمْ حَمْزَهُ أَوْ أَخِی جَعْفَرٍ»[۲] اگر برادر من جعفر یا عموی من حمزه بودند، کار به اینجا نمیرسید که فاطمهی زهرا سلام الله علیها وارد عرصه بشود. وقتی بیبی به میدان آمد، فکر کرد که چه کاری انجام دهد که دشمن را ساقط کند، دید تیزی هیچ چیزی مثل این نبود که روی دزدی طرف مقابل دست بگذارد. تمام ادا و اطوار خلافت و جانشینی و اختلاف نظرها و بیعت مردم و… وقتی نسبت دزدی داده بشود کار تمام است، اصلاً همه چیز را از بین میبرد ولی میدانست که این تیغ دو دم است. وقتی حضرت میآید و راجع به اینکه باغ ما را بدهید صحبت میکند، آنها هم میگویند: حضرت، دنبال ما است! حضرت زهرا سلام الله علیها این چیزها را میدانست، با دید باز رفت. وقتی دو طرف لشکر همسان نیست، آن طرف یک جمعیت قرار دارد و این طرف یک نفر است، این یک نفر باید انتحار کند. لذا زهرای اطهر سلام الله علیها برای امیر المؤمنین علیه السّلام آبروی خود را سر دست گرفت و به میدان رفت. زد، آنها را از حیثیت انداخت –که إنشاءالله توضیح میدهم- ولی به خودش هم گفتهاند. از همان روزها گفتند تا همین اواخر هم هنوز میگویند، یعنی چیزی ندارند که بگویند. شما الآن بروید به یک قوم بگویید: آقا جان، امام شما دزد است. مثلاً شما به امام جماعت مسجد کناری بگویید: امام جماعت مسجد شما «ص» را خوب تلفّظ نمیکند. میگویند: اینقدر سختگیری نکن! امام جماعت شما سیّد نیست، شیخ است. بسیار خوب، قبول داریم. امام جماعت شما قد بلند است، قد او کوتاه است، بد اخلاق است. بسیار خوب، یک مقدا خوش اخلاق نیست… امّا اینکه بگویند: امام جماعت محل، دزد است. این اصلاً هیچ چیزی برایش نمیماند. دیگر مهم نیست سواد دارد یا ندارد، نماز را اوّل وقت، همهی پنج وعده را میآید یا نمیآید. دیگر هیچ چیزی برای او نمیماند! دیگر مهم نیست سواد دارد یا ندارد، همهی پنج وعدهی نماز را میآید یا نمیآید. یعنی هیچ چیزی نمیماند.
[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۴۲٫
[۲]- المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب علیه السّلام، ص ۴۱۷٫
پاسخ دهید