- قرائتهای مختلف از اسلام
- قرائتهای مختلف عامل نزاع بین مسلمانان
- قرائتهای مختلف از دین در ایران
- دستورات اسلام برای شخص و جامعه
- دستورات اسلام برای شخص در برابر حکومت و جوامع
- علّت گرایش و جهتگیری نسبت به دستورات اسلام
- مشکل جریان مخالف با حکومت امام علی (علیه السّلام)
- تحریف در دین از دیدگاه قرآن
- علّت گرایش به ایجاد تحریف در دین چیست؟
- خرافات و انحرافات چگونه وارد دین میشوند؟
- خوارج و سوء استفاده از آیات قرآن
- انواع تحریف در دین
- منشأ تحریف در دین
- دلیل ایجاد انحراف چیست؟
- نمونهی به روز انحراف
- منشأ انحراف از دیدگاه قرآن
- دیدگاه سیّد الشّهداء در مورد دینداری انسانها
- علّت عدم پذیرش حق
- حدیث متواتر چه حدیثی است؟
- شیعیان مخلص علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) و بیلیاقتی مخالفان او
- اتّفاقات پس از شهادت امام حسین (علیه السّلام)
«… قِیَامِ یوْمِ الدِّینِ آمینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ».
قرائتهای مختلف از اسلام
ممکن است سوالی برای هر انسانی پیش بیاید و آن این است که وقتی ما در تاریخ اسلام نگاه میکنیم یک مسئله همیشه وجود داشته و امروز هم این مسئله وجود دارد و آن این است که افراد مختلفی با رویکردهای متفاوتی خود را مسلمان میدانند و یک رویه را به عنوان اسلام معرفی میکنند در حالی که آن رویه از نظر دیگران باطل است.
اگر بخواهیم سادهتر و ملموستر بگوییم همان چیزی که در زمانهی ما امام (رضوان الله تعالی علیه) در اواخر حیات پربرکت خود مطرح کردند که ما یک اسلام داریم به عنوان اسلام ناب محمّدی و در مقابل اسلامی هم داریم به نام اسلام آمریکایی، اسلام ارتجاعی، اسلام واپسگراها، اینها تعابیری است که در کلمات حضرت امام هم مشاهده شد؛ یعنی طیفهای مختلفی با گرایشها و رفتارهای مختلف و متناقض خود را مسلمان معرفی میکنند. در همین جریان عظیم عاشورا طرفین درگیری خود را مسلمان میدانستند؛ این طرف که سیّد الشّهداء (علیه السّلام) و یاران ایشان بودند و در جهت مقابل هم کسانی بودند که خود را بیدین نمیدانستند، آنها بعضاً اهل نماز شب بودند، اهل نماز جماعت بودند، اهل قرائت قرآن بودند، سابقهی جنگ و جهاد داشتند، در رکاب امیر المؤمنین (علیه السّلام) بعضاً رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دیده بودند؛ یعنی خود را اهل دین میدانستند، آنها هم خود را مسلمان میدانستند.
قرائتهای مختلف عامل نزاع بین مسلمانان
سؤال این است که ماجرا چیست؟ قضیهی اسلامهای مختلف چیست؟ الآن که ما هستیم میبینید که خیلی از کشورهای منطقه هم که همه عامل دست آمریکا هستند همه خود را مسلمان میدانند، داعش هم خود را مسلمان میداند، طالبان هم خود را مسلمان میدانست و کشور ما هم خود را مسلمان میداند. این نزاع همیشه در طول تاریخ بوده و الآن هم وجود دارد؛ یعنی اینطور نیست که جنگ مسلمانها همیشه با کفّار و یهودیان بوده باشد. خیلی اوقات جنگها در میان خود مسلمانها بوده است. شکافی ایاد میشده و مسلمانها به جان هم میافتادند. الآن که ما هستیم هم همینطور است. کشورهای مختلف همه خود را مسلمان میدانند.
قرائتهای مختلف از دین در ایران
در داخل کشور ما هم الآن گرایشهای مختلفی وجود دارد. مثلاً میگویند اسلامی که در آن خشونت نباشد، یک موقع اسلامی را مطرح میکنند و میگویند در آن حکومت نباشد -جریان انجمن حجّتیه-، کسانی که میگویند خشونت نباشد جریان ملّیگراها و اتباع آنها هستند و گاهی هم اخیراً اسلام رحمانی را مطرح میکنند و همهی آنها هم ادّعای اسلام و مسلمانی دارند.
سؤال این است ماجرا چیست؟ چه اتّفاقی میافتد که افراد مختلفی با گرایشهای متناقضی خود را مسلمان معرفی میکنند؟ قضیه از آنجا شروع میشود که اسلام ناب محمّدی مجموعهای است که دارای اجزایی میباشد. اگر شما این اجزاء را نگاه کنید از فردیترین مسائل تا اجتماعیترین مسائل را شامل میشود. از عبادات، مسئلهی طهارت، نماز، روزه، امثال این مسائل تا جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و احکام مربوط به حدود و قصاص و دیات و همهی این مسائل در اسلام وجود دارد. این یک مجموعه است، مثل جمعیتی که مثلاً صد نفر آدم در آن باشد.
دستورات اسلام برای شخص و جامعه
بعضی از این امور بسیار فردی است. مثلاً وقتی فرزند شما به دنیا میآید اسلام برای او حرف دارد. میگوید همان اوّل که به دنیا آمد تربت امام حسین (علیه السّلام) را در کام او بگذار، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه بگو. اگر پسر بود باید او را ختنه کنی و چنین احکامی تا اینکه بزرگ میشود و تکالیف و واجباتی برای او به وجود میآید. نماز و روزه و نجاسات پیش میآید. یک چیزهایی نجس است و باید آنها را آبکشی کند، چگونگی وضو گرفتن و غسل انجام دادن. کم کم احکام مسائل اجتماعی به وجود میآید: ارتباط ما با همسایه، ارتباط ما با همسر، ارتباط ما با همکار، ارتباط ما با جامعه.
دستورات اسلام برای شخص در برابر حکومت و جوامع
در نسبت کلانتر ارتباط ما با حاکمیت و حکومت، بعد ارتباط حاکمیت، ارتباط حاکمیت و حکومت ما با کشورهای دیگر و مناسبات بین المللی، اسلام در تمام این موارد حرف دارد. از آن موقع که شخص میخواهد تجدید وضو کند و خود را پاکیزه کند حرف دارد تا موقعی که از دنیا میرود و میخواهند او را به خاک بسپارند اسلام در تمام این شئون و ابعاد پیام دارد.
علّت گرایش و جهتگیری نسبت به دستورات اسلام
این مجموعه که ما از آن به عنوان اسلام ناب تعبیر کردیم، به تعبیر امام (رضوان الله تعالی علیه)، ممکن است بعضی از اجزای این مجموعه به ذائقهی عدّهای خوش نیاید. بعضی اجزای آن را میپسندند. به هر حال همه فطرت دارند، همه میل به خداپرستی دارند، همه به توحید گرایش دارند، امّا این گرایش به توحید، این میل به خدای تعالی، این میل به معنویات گاهی همراه با بعضی از سلائق و کششها همراه است. یعنی میبینید افراد سلیقهای دارند که وقتی اسلام را با همهی اجزای آن به آنها عرضه میکنید میبینید نسبت به بعضی از قسمتهای آن حسّاس میشوند، برای آنها سخت میشود کأنّه نمیخواهند بپذیرند.
مشکل جریان مخالف با حکومت امام علی (علیه السّلام)
مثلاً در جریان بعد از وفات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کسانی که حکومت را غصب کردند چه مسئلهای داشتند که از خط بیرون زدند؟ آنها به صورت ظاهر با خود رسول خدا مشکل نداشتند، با خدا هم حرفی نداشتند، حاضر بودند با پیغمبر هم تعارفاتی داشته باشند، قرآن را هم میپذیرفتند، با مسئلهی حکومت در اسلام هم مشکلی نداشتند، لذا خودشان پیش قدم بودند. با یک چیز مسئله داشتند و آن هم شخص حاکم بود؛ یعنی میگفتند اسلام حکومت دارد منتها باید ببینیم بعد از پیغمبر قرار است چه کسی حاکم بشود؟ چه کسی در رأس این حکومت قرار میگیرد؟ یعنی آنها مشخّصاً با شخص علیّ بن ابیطالب مسئله داشتند، و الّا این جریان خود را کافر نمیدانستند، خود را مسلمان میدانستند، سابقهدار هم بودند و سالها در کنار پیغمبر بودند منتها آنها با شخص علی مسئله پیدا کردند. اینها خودشان یک جریان هستند.
تحریف در دین از دیدگاه قرآن
مصادیق تاریخی این بحث زیاد است که به بعضی از موارد آن اشاره خواهیم کرد. قبل از آن بحث نظری آن مطرح است یعنی قرآن در این رابطه چه میفرماید؟ اتّفاقاً قرآن هم به این خطر توجّه داده است. مسئلهی تحریف، تحریف دین. تحریف دین چیست؟ این است که شما اجزایی از دین را با سلیقهی خود بردارید. یک زید بیاید و بگوید من این بخش از دین را نمیپسندم.
علّت گرایش به ایجاد تحریف در دین چیست؟
الآن در زمانهی ما این سکولارها اجتماعیات دین را نمیپذیرند، میگویند از اسلام بخش عبادی آن خوب است. آن جریان نهضت آزادی که اوّل انقلاب روی کار آمدند بیشتر از این دسته بودند، اهل تفسیر قرآن هم بودند. دیدهاید که کتاب هم نوشتهاند، اهل نماز شب بودند، همه مسائل را رعایت میکردند امّا اجتماعیات دین را نمیپذیرفتند. ریشهی این کار این است که میخواهند بخشی از دین را عوض کنند. این نوعی تحریف است.
دیگر چه نوع تحریفی داریم؟ نوع دیگر تحریف این است که میخواهند چیزی را به دین اضافه و آویزان کنند. در نوع قبل چیزی که ذاتی بود را از آن جدا میکردند، احکام اجتماعی اسلام را از آن میگیرند و میخواهند اسلام فقط در عبادات مطرح باشد. ما اسلام را قبول داریم امّا تا زمانی که در مسجد باشد و از سجّاده بیرون نرود میپذیریم ولی در خارج از این محدوده اسلام را نمیپذیریم. این یکی میخواهد چیزی را اضافه کند، حالا ممکن است چیزهایی را هم کم کند امّا میخواهد چیزهایی را هم اضافه کند.
خرافات و انحرافات چگونه وارد دین میشوند؟
مثلاً قمه زدن؛ ما اصلاً در اسلام قمه زدن نداریم. آنچه که اهل بیت (علیهم الصّلاه و السّلام) به ما سفارش کردهاند و روی آن تأکید ویژه داشتهاند عزاداری بر سیّد الشّهداء است. گفته شده است بر حسین (علیه السّلام) عزاداری کنید امّا اینکه این عزاداری بخواهد به شکل قمهزدن باشد ما هیچ جا نداریم؛ نه توصیه شده و سیرهی هیچ امامی هم نیست. نه امام صادق برای سیّد الشّهداء قمه زده و نه امام باقر، نه امام رضا و نه هیچ امام دیگری منتها الآن شما میبینید که جریاناتی وجود دارند که این مسئله را به شدّت دنبال میکنند، هر چقدر هم به آنها میگویید مگر شما ادّعای شیعه بودن ندارید؟ مگر ادّعای ولایت علیّ بن ابیطالب را ندارید؟ الآن این کار وهن شیعه است. مگر امام صادق نفرمود: «کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً»[۱] این شیعیان ما زینت ما باشید، آبروی ما را نبرید، کاری انجام ندهید که برای ما بد بشود. این کار چیست که ما به نام دین آن را بدعت گذاشتهایم و آن را تقدیس میکنیم؟ یک موقع عصر ارتباطات نبود، اینقدر در کار ما دخالت نمیکردند، میگفتیم حالا ما میخواهیم به این شیوه عزاداری کنیم مشکلی هم پیش نمیآورد امّا وقتی ما میبینیم یک رفتار آبروی دین و دینداری ما را میبرد. ما با چه مجوّزی با اسلام بازی کنیم و آبروی دین را ببریم؟ این را به عنوان مثال عرض کردم بحث من این نیست. این مثال برای جایی است که در تحریف دین چیزی را به دین اضافه میکنند.
چیزی که جزء دین نیست به صورت یک پیرایه به آن آویزان میکنند و میگویند این هم جزء دین است. بسیاری از خرافات اینجا تعریف میشود. آدم حرفهایی میشنود و وقتی دنبال سند آن میگردد هیچ سندی برای آنها پیدا نمیکند؛ این هم اضافه کردن است. نوع دیگری از تحریف داریم و آن جا به جا کردن است؛ یعنی ما یک مطلب را داریم نه اینکه در قرآن و روایات نیست، وجود دارد امّا جایگاه آن کجا است؟
خوارج و سوء استفاده از آیات قرآن
همان خوارجی که جلوی علیّ بن ابیطالب ایستادند و شعار آنها این بود: «لَا حُکْمَ إِلاَّ لِلَّهِ» این شعار قسمتی از آیهی قرآن است، ساختهی خود آنها نیست. منتها جایگاه آن کجا است؟ علیّ بن ابیطالب فرمود: «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ»[۲]. این حرف، حرف حقّی است امّا جایگاه آن اینجا نیست. در زمانهی ما هم قسمتهایی از قرآن را کندند؛ باید همین تعبیر را به کار برد، کندند. مثلاً گفتند خدا به پیغمبر میفرماید: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»[۳] تو بر مردم سیطره نداری. از این حرف نتیجه گرفتند که اسلام حکومت ندارد. گفتند: وقتی خدا به پیغمبر خود میگوید تو حکومت نداری آن وقت چطور جانشینان امام زمان میخواهند حکومت داشته باشند؟ این تحریف آیه بود. «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» آیهی قرآن است امّا جایگاه آن در بحث حکومت نیست. پیغمبر غصّه داشت که چرا آنها به راه راست هدایت نمیشوند، چرا اصلاح نمیشوند؟ خدا فرمود: تو به زور نمیتوانی آنها را به راه راست هدایت کنی. آنجا فرمود: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» بالاخر انسان اختیار دارد و باید با اختیار خود بهشت را انتخاب کند، تو راه را ارائه میکنی. گفتند: پیغمبر فرمود: مگر این آیهی قرآن نیست؟ بله، آیهی قرآن است امّا چه نتیجهای میخواهیم بگیریم؟ میخواهیم نتیجه بگیریم که شأن پیغمبر ارائهی طریق است. شأن پیغمبر نشان دادن راه است، هر کسی خواست برود هر کسی نخواست نرود پس حکومتی در کار نیست. ما در قرآن این همه آیات صریح در باب حکومت داریم، همهی اینها را کنار گذاشتهاید و آیهای که مربوط به هدایت است نه مبحث حکومت پیش کشیدهاید و نتیجه میگیرید که حکومت و حاکمیت در اسلام نیست. این یعنی تحریف.
انواع تحریف در دین
پس سه نوع تحریف را نام بردیم: یکی این است که اجزایی از دین را حذف میکنند. یک نوع این است که چیزهایی را به دین اضافه میکنند، یک نوع این است که چیزهایی را جا به جا میکنند؛ سه نوع تحریف ایجاد میکنند. منشأ این تحریفات چیست؟
منشأ تحریف در دین
چرا انسانها واضح و روشن هرچه خدا گفت بپذیرند؟ نه چیزی اضافه کنند، نه چیزی را کم کنند، نه چیزی را جا به جا کنند. منشأ آن چیست؟ خدا منشأ آن را در قرآن فرموده است. اگر فرصت کردید سورهی مبارکهی ابراهیم، آیه ۲، میفرماید: «وَ وَیْلٌ لِلْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ شَدید» اوّل آنها را کافر میخواند. این بسیار مهم است. اوّل تکلیف را روشن میکند، اینها مسلمان نیستند. ما به لحاظ فقهی با بعضی از اینها معاملهی مسلمان میکنیم امّا خدا به لحاظ واقع میگوید اینها مسلمان نیستند. «وَ وَیْلٌ لِلْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ شَدید» سپس توضیح میدهد: «الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ» اینها کسانی هستند که حیات دنیا را بر حیات آخرت ترجیح دادهاند. «یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ» این ریشهی تحریف است که بر میگردیم و توضیح میدهیم. «وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ» جلوی راه خدا را میگیرند. «وَ یَبْغُونَها عِوَجاً» میفرماید راه را کج میکنند.
دلیل ایجاد انحراف چیست؟
چرا راه را کج میکنند؟ چرا تعطیل نمیکنند؟ به خاطر اینکه کسی قبول نمیکند. امروز بیایند در کشور ما بگویند میخواهیم رفراندوم داشته باشیم که آیا اسلام باشد یا نباشد؟ معلوم است که ۹۰ درصد الی ۹۶ درصد مردم باز هم میگویند اسلام باشد ولی اگر تبلیغات کنند و بگویند اسلامی که با زندگی و آسایش شما تضاد داشته باشد میخواهید یا اسلامی که با زندگی شما تضادّی نداشته باشد میخواهید؟ اینجا چالش به وجود میآید، اینجا قصّه سخت میشود. گفتیم اینها هم بانگ فطرتی دارند، یک ندای فطرتی از درون در گوش آنها داد میزند، اینها هم بالاخره میخواهند خود را مسلمان جلوه بدهند، میخواهند خود را اهل خدا و پیغمبر نشان بدهند لذا از ریشه دین را نفی نمیکنند بلکه مسیر دین را به تدریج منحرف میکنند.
نمونهی به روز انحراف
ما الآن در زمانهی خودمان مثال این انحراف را راحت میبینیم. در زمانهی ما میبینید خیلی از کسانی که در داخل کشور ما، در فضای انقلاب اسلامی میخواهند تحرّکاتی داشته باشند همه دم از امام میزنند، حاضر نیستند بگویند ما امام را به طور کلّی قبول نداریم امّا امام را بد معرفی میکنند. آنها قسمتهایی از حرفهای امام را حذف میکنند، حرفهای امام را جا به جا میکنند، با افتخار هم ادّعا میکنند که ما با امام هستیم، با امام بودیم و الآن هم پیرو خطّ امام هستیم. امّا آنها دارند با فکر امام بازی میکنند. عین همین ماجرا در مورد اسلام صورت میگیرد. از اوّل هم این قصّه بوده است.
منشأ انحراف از دیدگاه قرآن
قرآن منشأ انحراف را اینگونه بیان میفرماید: «یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ» چنین انسان روی زمین وابستگیهایی دارد، وابستهی همسر و فرزند و آبروی خود است، چنین انسانی نگران جان و حقوق به موقع است، او به فکر حکومت است لذا اینطور با دین بازی میکند.
آیا میتوان گفت اینها بدون اینکه قصد و غرضی داشته باشند اشتباه فهمیدهاند؟ یعنی در اشتباه هستند، بالاخره یک نفر مرتکب اشتباه میشود. آیا میتوان چنین احتمالی را مطرح نمود یا خیر؟ پاسخ این است که اینطور نیست، اینها اشتباه نمیکنند، اینها حق را به خوبی میشناسند. از کجا این حرف را بیان میکنید؟ خدای تعالی در قرآن مجید یک ادّعا دارد. خودتان این قسمت از قرآن را مطالعه کنید. واژهی «بَیِّنَات»، «مُبین»، «بَیَان» در قرآن زیاد به کار رفته است. «بَیِّنَات» یعنی چه؟ یعنی روشن. ادّعای خدا در قرآن این است، آیات ما روشن است، نشانههای ما واضح است، راه روشن است، کسی نیست که راه را نشناسد، همه راه را میشناسند. برای اینکه راه خدا را پیدا کنند لازم نیست قبل از آن فلسفهی صدرایی بخوانند، راه خدا واضح است. لذا است که شما میبینید یک کارگر بیسواد راه خدا را میشناسد و مستقیم میرود امّا آدمهای بزرگی را میبیند که از راه راست منحرف میشوند. میگوید: مشکل بر سر ندانستن نیست، مشکل جای دیگری است، مشکل کجا است؟ همین است که میفرماید: «الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ» این انسانها پایبند به دنیا شدهاند. تو میگویی: جهاد، او میبیند که چنین چیزی باشد باید زندگی خود را نادیده بگیرد.
گفت: بگو الف، گفت: نمیگویم. گفت: چرا؟ گفت: اگر بگویم الف باید تا آخر بیایم پس از همین اوّل نمیگویم. تو میگویی: جهاد. او میگوید: اگر جهاد باشد همسر و فرزند من چه میشوند؟ جان خود من چه میشود؟ تو میگویی نهی از منکر امّا او میگوید اگر من بخواهم نهی از منکر کنم من را از اداره بیرون میکنند، اگر بخواهم نهی از منکر کنم زندگی من نابود میشود، جان من به خطر میافتد پس از ریشه سراغ این کارها نمیرود، یا میگوید اصلاً چنین چیزی نداریم. اسلام برای عبادت است. حاج آقا لطفاً شکّیات نماز و مبطلات روزه را بگویید، در همین حد باشد و بیشتر از این را نگویید.
بسم الله، شکّ بین سه و چهار و مبطلات روزه و… یک عدّه دنبال چنین چیزی هستند که بگویند شأن دین شأن عبادات فردی است. میگوییم سهم اجتماعیات دین کجا است؟ میگوید: اجتماعیات ربطی به دین ندارد، اجتماعیات را باید تجربهی بشری درست کند. اینها یک طیف هستند که از بیرون هستند و دنبالهی آنها در داخل وجود دارد. یک عدّهی دیگری هم هستند که فکر آنها از داخل پیدا شده آنها چه کسانی هستند؟ آنها از طرفداران حجّتیه هستند. آنها میگویند: اجتماعیات جزء دین است منتها کار حضرت حجّت است، در زمان غیبت او نمیتوان کاری انجام داد. میگوییم پس چه کنیم؟ هیچ، شما همین نماز و روزه را درست انجام بده بقیهی کارها هم تعطیل! ریشه کجا است؟ «الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ» مشکل اینجا است.
دیدگاه سیّد الشّهداء در مورد دینداری انسانها
وجود مبارک سیّد الشّهداء جملهی معروفی دارد که در همین راستا است. میفرماید: «النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا»[۴] مردم دنبال دنیای خود هستند «وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ» دین هم لقلقهی زبان آنها است، چیزی میگویند امّا تنها میگویند. قرآن میگوید: «یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ»[۵] چیزی میگویند، بالاخره میخواهند خود را مسلمان نشان بدهند «یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ»[۶] زیر علم دین سینه میزنند تا زمانی که به چرب زندگی آنها لطمه نزند. یعنی میگوید: چقدر خوب است که هم دین من به راه باشد هم دنیای من. «فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ» امّا وقتی که پای آزمایش وسط میآید «قَلَّ الدَّیَّانُونَ» دیندار کم میشود، از ادامهی راه باز میمانند.
علّت عدم پذیرش حق
عمر سعد که ما او را لعن میکنیم فرماندهی لشکری است که علیه سیّد الشّهداء ایستاده، آرزو داشت که چقدر خوب میشد حسین با دستگاه خلافت پیمان میبست و دست ما به خون حسین بن علی آغشته نمیشد، ملک ری هم به ما میرسید؛ هم دنیا و هم آخرت. نمیخواست این اتّفاق رخ دهد، منتها وقتی به شک افتاد دید سیّد الشّهداء از موضع خود عقب نمینشیند، حکومت هم به او گفتند انتخاب کن و او دچار تردید شد و نتوانست درست انتخاب کند، حر درست انتخاب کرد امّا او نتوانست. آیا میتوانیم بگوییم او حق را نشناخت، نفهمید صلاح چیست؟ محال است. لذا در تاریخ و در مقاتل داریم و ثبت است که چند بار عمر سعد در روز عاشورا رسماً گریه کرد؛ چرا؟ به خاطر همین اتّفاقاتی که برای سیّد الشّهداء رخ میدهد. این اتّفاقات توسط چه کسی رقم خورد؟ توسط شخص خبیث او. یکی از موارد همین لحظه است، عصر عاشورا که وجود مبارک حضرت زینب (سلام الله علیها) آن لحظهی تلخ سیّد الشّهداء را دید که زبان ما لال است که بخواهیم توضیح بدهیم، آنجا وقتی که حضرت زینب به عمر سعد گفت: میفهمی چه اتّفاقی در حال رخ دادن است؟ داری نگاه میکنی؟ آن لحظه عمر سعد شروع کرد به گریه کردن. نگفت حسین را یاری کنید، حسین را یاری نکرد و فقط گریه کرد. اینها میفهمیدند حق چیست، حق را میشناختند ولی تن به حق نمیدادند. چرا تن به حق نمیدادند؟ «یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ» دنیا را به آخرت خود ترجیح میدهد. دنیا جلوی چشم او را پر کرده است، نمیتواند آن طرفتر را ببیند. میگوید اگر من قبول کنم زندگی من به خطر میافتد، منافع من به خطر میافتد. شما نبودید رسول خدا فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»[۷] میگوید: چرا بودم. پس چرا قبول نمیکنی؟ اگر قبول کنم علی حاکم میشود و من باید زیر دست او بشوم، ریشه اینجا است.
حدیث متواتر چه حدیثی است؟
علمای ما زحمت کشیدند، خون دل خوردند، مرحوم میر حامد حسین هندی در عبقات الأنوار، مرحوم علّامه امینی در الغدیر، وقتی اینها حدیث غدیر را میآورند، مرحوم علّامه امینی و همینطور میر حامد حسین، میگوییم سند حدیث غدیر کجا است؟ سند آن متواتر است. وقتی متواتر بودن ثابت شد دیگر سند کاغذی نمیخواهد، متواتر است، همه گفتهاند. یک به یک بررسی کنید که چه کسی گفته است؟ تواتر یعنی اینکه جمعیت زیادی حدیث را دیدهاند که نمیتوان احتمال تبانی را مطرح نمود، همه آن را نقل میکنند؛ حالا سؤال این است تواتر از نظر شیعه یعنی چند نفر دیدهاند؟ علّامه امینی در الغدیر، جلد ۱ آورده و میگوید ۱۱۰ نفر غدیر را روایت کردهاند که به غیر از کسانی است که این واقعه را دیدهاند.
آقای علّامه امینی، آیا امکان دارد اسامی آنها را به ما بگویی یا اینکه ۱۱۰ نفر تنها آمار عددی است؟ میگوید: یک به یک میشمارم، ۱۱۰ اسم میآورد. شما در این ۱۱۰ اسم نگاه کنید، بعضی از این اسامی همان کسانی هستند که حقّ علیّ بن ابیطالب را زیر پا گذاشتند، همان افراد جزء روات حدیث غدیر هستند! من و شما حدیث غدیر را از کتابها میخوانیم ولی او آنجا بود و دید پیغمبر داد میزند.
شیعیان مخلص علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) و بیلیاقتی مخالفان او
اینها علیّ بن ابیطالب را دیدند و روز به روز، هر بار که علیّ بن ابیطالب را میدیدند به جای اینکه از برکت او استفاده کنند و نورانی شوند ظلمت بر ظلمت آنها افزوده میشد، تاریکتر و تاریکتر میشدند. این شهریار ما، در این سوی تاریخ است و میگوید: (دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین) شهریاری که صورت ظاهر علیّ بن ابیطالب را هم ندیده است. آنها در کنار او بودند، ادّعای آنها بسیار فراوان بود که ما با پیغمبر و با علی (علیهما السّلام) بودیم. بسیار خوب، امّا چه برکتی از آنها دریافت کردی؟ هیچ! همان کسانی بودند که حتّی جواب سلام او را هم نمیدادند. این یک نفر این سوی تاریخ ایستاده، آنها یک عمر کنار پیغمبر بودند. اویس یک بار هم پیغمبر را ندید.
در زمان خود ما طیّب حاج رضایی که در صحن حرم عبد العظیم مدفون است و معمولاً وقتی بچّههای تهران به زیارت حرم عبد العظیم میروند برای او هم فاتحه میخوانند. همسلولی او گفت وقتی میخواستند طیّب را برای اعدام ببرند به من گفت: اگر آقا روح الله را دیدی به او بگو همه شما را دیدند و دنبال تو آمدند امّا ما ندیده دنبال تو آمدیم. این طیّب است که اصلاً ندید و جان در راه امام گذاشت، یک عدّه هم یک عمر بر سر سفرهی امام نشستند و الآن دارند ارکان فکر امام را تحریف میکنند. اساسیترین اصول فکری امام را تحریف میکنند. منشأ این نوع تحریفات در کجا است؟ «الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ» میگوید: اگر من این را بپذیرم بعد از آن خود من اوّلین قربانی او خواهم شد و از بین خواهم رفت، منافع خود من پایمال خواهد شد، پس ناچار هستیم به نوعی آن را درست کنیم، به نوعی بازی میکنیم.
این ماجرای تلخی است که در طول تاریخ بر سر اسلام آمده است. کسانی که ابی عبدالله را به شهادت رساندند… داغ دل امام سجّاد این یک جمله است: امام سجّاد میفرماید: ۳۰ هزار نفر پدر من را تنها محاصره کردند، جملهی امام سجّاد (علیه السّلام) این است: «کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ»[۸] همهی اینها قصد قربت کردند و برای کشتن امام حسین رفتند! نمیگفتند ما میخواهیم کافر بشویم، میدانستند دارند چه کاری انجام میدهند، قصد قربت هم داشتند و خود را هم مسلمان میدانستند.
اتّفاقات پس از شهادت امام حسین (علیه السّلام)
«السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِیبِ»[۹] سلام بر آن صورت خاکی تو حسین جان، «السَّلَامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضِیبِ» سلام بر آن محاسن خونین تو حسین جان. کدام روضهی ابی عبدالله را بخوانیم؟ باید بگوییم «السَّلَامُ عَلَى النِّسْوَهِ الْبَارِزَاتِ» سلام بر آن بانوانی که در مرعی و منظر نامحرم قرار گرفتند. جریان این بود که آن نانجیب، خود عمر سعد، عصر عاشورا دستور داد سر مطهّر ابی عبدالله را از بدن جدا کنند و سر مقدّس سیّد الشّهداء را به سمت کوفه فرستاد. هنوز همسر و فرزند ابی عبدالله در کربلا بودند؛ یعنی آنها در آن یکی، دو شبی که در کربلا بودند بدن بیسر سیّد الشّهداء را میدیدند. بعد سرهای دیگر شهدا را قطع کردند. مثل کار بزرگی که میخواهند برای آن جایزه بگیرند قبایل مختلف آمده بودند برای اینکه خود را به عبید الله و دستگاه او نزدیک کنند هر کدام در پی این بودند که تعداد سرهای بیشتری را برای خود ببرند. لذا مورّخین نوشتهاند بعضی از قبایل ده سر بردند، بعضی از آن پانزده سر بردند، بعضیها کمتر و بعضیها بیشتر بردند. چنین وضعی پیش آمده بود!
حضرت زینب (سلام الله علیها) از بعد از ظهر عاشورا دیگر صورت مبارک سیّد الشّهداء را ندید تا موقعی که وارد کوفه شد. وقتی وارد دروازهی کوفه شدند راوی میگوید: زینب (سلام الله علیها) سخنرانی میکرد، جناب فاطمهی صغری سخنرانی کرد، امّ کلثوم سخنرانی کرد، امام سجّاد سخنرانی کرد، این کوفیان بدبخت، همان کسانی که نامه نوشته بودند، حالا دیدند چه اوضاعی شد!
خبر به عبید الله رسید که تصوّر میکنی که پیروز شدی؟ اینها فرزندان علی هستند، اگر آنها بخواهند اینطور سخنرانی کنند زندگی تو را نابود خواهند کرد. گفت: آنها را ساکت کنید. چطور؟ دستور دادند و آنجا بود که نانجیبها سر مطهّر سیّد الشّهداء را به نیزه زدند و جلوی چشمان خانم زینب (سلام الله علیها) آوردند. عمّهی سادات نگاهی به آن صورت کرد و صدا زد «یَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ کَمَالا»[۱۰] ای برادر زینب، چه شده است که تنها یک هلال از صورت تو معلوم است؟ چرا بقیهی صورت تو را غبار گرفته است؟ مگر صورت تو کجا بوده؟ چرا اینقدر صورت تو خاکی شده است؟
«مَا تَوَهَّمْتُ یَا شَقِیقَ فُؤَادِی کَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَکْتُوبَا»
حسین جان، من فکر نمیکردم یک روز سر تو را به نیزه ببینم.
[۱]– الأمالی (للصدوق)، ص ۴۰۰٫
[۲]– نهج البلاغه، ص ۸۲٫
[۳]– سورهی غاشیه، آیه ۲۲٫
[۴]– بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳٫
[۵]– سورهی آل عمران، آیه ۱۶۷٫
[۶]– بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳٫
[۷]– الکافی، ج ۱، ص ۴۲۰٫
[۸]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۴۶۲٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۲۳۶٫
[۱۰]– همان، ج ۴۵، ص ۱۱۵٫
پاسخ دهید