«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادَ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى‏ وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه اهل بیت علیهم صلوات الله صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ما موضوعی را در جلسه‌ی گذشته مطرح کردیم که نامِ آن را با تسامح «اصالت ولایت» گذاشتیم که این بحث ادامه‌ی مباحثِ سال ۹۶ بود.

Kashani-13970128-HeyateMisaq-Thaqalain_IR (3)

برای عزیزانی سوال بوجود آمده بود، شاید آن سه جلسه عرایضِ ناقابلِ ما را نشنیده باشند که خودِ آن سه جلسه تلخیصِ هفت هشت جلسه بحث در مرکز رشد بود، اگر در خاطرِ شریفِ عزیزانی که سال گذشته تشریف داشتند باشد در آنجا عرض کردیم.

Kashani-13970128-HeyateMisaq-Thaqalain_IR (1)

مروری بر جلسات قبل

من شاکله‌ی کلّیِ بحث را خیلی سریع عرض می‌کنم تا بگویم به کجا رسیده‌ایم، و البته هنوز هم به آن جای اصلی نرسیده‌ایم.

مرحوم شهید صدر می‌فرماید گاهی تقیّه‌ای که ائمه علیهم صلوات الله از مردم می‌کردند خیلی بیشتر از تقیّه‌ای بود که از حکومت‌ها می‌کردند.

گفتنِ بعضی از حرف‌ها ضمینه‌ای نیاز دارد، لذا ما هنوز جسارتِ گفتنِ خیلی از حرف‌ها را نداریم.

قبلاً محضرِ شما عرض کردیم که یکی از مشکلاتِ اصلی و مهم بینِ ما این است که معلوم نیست عقایدِ ما از کجا اخذ شده است، با چهار کتابِ شهید مطهری راجع به همه‌ی مسائلِ اعتقادی اظهارِ نظرِ کارشناسی می‌کنیم، آن بزرگترهایی هم که گاهی جامعه را دچارِ دردسر می‌کنند همین چهار کتابِ شهید مطهری را هم نخوانده‌اند، مثلاً طرف مهندسی هم خوانده است اما همه‌ی عالم و آدم را از جهت اعتقادی جابجا می‌کند و سخنرانی می‌کند.

Kashani-13970128-HeyateMisaq-Thaqalain_IR (2)

ما در آن جلسات عرض کردیم که برای غیر خبره نیاز است که به سراغِ یک خبره برود و از او پیروی کند، مثلِ احکام، آنجا استدلال کردیم و توضیح دادیم که چرا چنین است، چرا در عقاید هم ما مرجع عقیده نیاز داریم و به جهتِ حسّاسیّتِ موضوع هم نامی از مراجعِ عقیده نبردیم، البته آنجا عرض کردیم که تعدادِ مراجع عقیده به مراتب کمتر از مراجع احکام است، آنجا توضیح دادیم و استدلال کردیم، الحمدلله اخیراً «دارالحدیث» کتابی هم در موردِ اصولِ عقائد منتشر کرده است که در آنجا هم استدلال‌های خوبی را منضبط و مدوّن کرده است، من تازگی‌ها آن کتاب را دیده‌ام.

بعد از آن بحث عرض کردیم که یکی از موضوعاتِ اصلیِ عقاید ما، بلکه شاید بشود گفت از جهاتی اصلی‌ترین عقیده‌ی ما مسئله‌ی ولایت است. ولایت آنقدر در متونِ دینیِ ما مهم است که با تسامح می‌گویند «فوق تواتر»! یعنی هزاران روایت هست که اگر کسی معتقد به ولایت نباشد در قیامت بینِ موحد و موش‌پرست فرقی نیست، اگر کسی معتقد به ولایت نباشد، ولایت اصل است، رکنِ رکین است، حقّ حقیق است.

اینجا بحث‌های مهمّی دارد، اهل بیت علیهم السلام برای اینکه این موضوع را تبیین کنند و جا بیندازند عمر و وقت و سرمایه‌ی خودشان را خرج کرده‌اند، و این بحث هم بحثی نیست که بگویید این برای دورانِ وحدت است یا برای دورانِ وقتِ دیگر! مثلِ توحید است، دوره‌ی آن همیشگی است، قید به زمان و مکان نمی‌خورد، محدود نمی‌شود، عقیده‌ی به ولایت اینطور است، در مقامِ ابراز ممکن است که در کشورِ آدم‌خورها یک نفر را گیر بیندازند و انسان اقرار به توحید هم نکند، اما اعتقاد به توحید هیچ وقت از قلبِ او زائل نمی‌شود، ولایت اهل بیت علیهم السلام هم همینطور است، این‌ها را هم قبلاً عرض کرده‌ایم، نه قید می‌خورد، نه تعطیل می‌شود…

اتّفاقاً ائمه‌ی ما که در سخت‌ترین شرایط بودند نگذاشتند ما این موضوع را رها کنیم، بویژه حضرت هادی روحی له الفداه که یکی از مهم‌ترین خدماتِ آن بزرگوار این است که از کرامتِ ایشان آنچه مثلِ امام صادق علیه السلام به شیعیانِ خاصّ یاد داده بودند… چون احادیثِ علمی کارِ همه نیست و کارِ یک عدّه است، یک عدّه‌ای به دنبالِ حدیث بودند و زندگیِ خود را تعطیل می‌کردند تا بروند ببینند که امام چه می‌فرماید، ائمه‌ی پایانی بویژه حضرت هادی روحی له الفداه آن معارف را به غالبِ زیارت برای ما هم عمومی کرده‌اند، لذا در همین زیاراتِ مطلقه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام یک زیارتِ مختصری هست که از حضرت هادی سلام الله علیه است، یک زیارتِ مفصّلی به نامِ جامعه کبیره است، یک زیارتِ مفصّل‌تری به نام زیارت غدیریه است که تقریباً دو برابرِ زیارت جامعه است، ما این مطلب را آنقدر این طرف و آن طرف می‌گوییم که بالاخره به گوشِ مسئولینِ امر برسد که بجای خطبه‌ی غدیریه که وصله و پینه‌ای است زیارتِ غدیریّه بخوانید که از جهت سند کاملاً صحیح است و صحّتِ آن قابل قیاس نیست و خودِ حضرت هادی علیه السلام در کنار مضجع حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بیان فرموده است، حضرت زیارت جامعه را به ما آموزش داده‌اند و زیارت غدیریه را خودِ ایشان خوانده‌اند، این زیارت مفصّل است، بجای آن خطبه که نمی‌توانیم از آن دفاع علمی کنیم، نه اینکه نمی‌توانیم از غدیر دفاع کنیم، از آن خطبه نمی‌توانیم دفاع علمی کنیم، اشکالاتی به آن خطبه وارد است، بجای آن خطبه این زیارت غدیریه را بخوانند که از امام هادی علیه السلام رسیده است، معارفی که از امام صادق سلام الله علیه و امام باقر سلام الله علیه رسیده بود امام هادی روحی له الفداه در غالب چند زیارت… زیارتِ اصحابِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام، زیارت جامعه کبیره، زیارت غدیریه، زیارت مطلقه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام… حضرت این‌ها را در غالبِ عمومی به ما داده‌اند تا ما بخوانیم، البته ما نمی‌خوانیم! ما معمولاً زیارت غدیریه را نمی‌خوانیم، معمولاً طلبه‌ها نمی‌شناسند چه برسد به غیرِ طلبه‌ها! این زیارتنامه در مفاتیح هم هست، سندِ زیارت فوق العاده است، نوّابِ خاصّ امام زمان ارواحنا فداه راوی‌های آن زیارتنامه هستند.

Kashani-13970128-HeyateMisaq-Thaqalain_IR (4)

امام هادی علیه السلام در بدترین شرایط است دیگر، شیعه از نظرِ اقتصادی در فلاکتِ کامل است، چرا؟ چون درگیریِ حکومت با شیعه رسمی است، دیگر امام رسماً امام است، ادّعای امامت می‌کنند، مثلِ زمان امام صادق علیه السلام نیست که امام انکار کنند، تعدادِ شیعه به مراتب زیاد شده است، در دوره‌ی امام هادی علیه السلام شهرهای شیعی داریم، لذا حضرت زیارت می‌فرمایند تا این‌ها در جمع بخوانند، ما در زمان امام صادق علیه السلام اینطور جمعِ شیعی نداریم که مراسم داشته باشند اما در دوره‌ی امام هادی علیه السلام داریم، فقر و فلاکت هم همه جا را گرفته است، متوکّل لعنت الله علیه هم هست که در خشونت و تندروی… البته امام هادی علیه السلام فقط در دوره‌ی متوکّل نیستند اما دوره‌ی زیادی از حیات آن امام در دوره‌ی این ملعون است… خشونت، تندروی، بر‌حُرمتی به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، قتل عام شیعیان، از هیچ چیزی دریغ نمی‌کند!

همان زیارت جامعه کبیره امام هادی سلام الله علیه را ببینید که از موضوعات ولایت و برائت کوتاه نمی‌آیند، چون تولّی و تبرّی بال‌های ولایت هستند.

امام هادی سلام الله علیه در زیارت غدیریه در کنار مضجع حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمایند: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ سَاوَاکَ بِمَنْ نَاوَاکَ» خدای متعال آن کسی را که تو را با دیگران یکسان پنداشتند لعنت کند!

اگر الآن بود می‌گفتند که شما وحدتی هستید یا غیرِ وحدتی؟! «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ سَاوَاکَ بِمَنْ نَاوَاکَ»، خدای متعال آن کسی را که تو را با دیگران یکسان پنداشتند لعنت کند!

آیا امام هادی سلام الله علیه تشخیص نمی‌دادند یا متوجّه نبودند؟ (نستجیر بالله)

موضوع ولایت موضوعِ خیلی مهمّی است، این موضوع قید نمی‌خورد، بنده نمی‌خواهم عرض کنم که در مقامِ ابراز همیشه اهل بیت علیهم السلام یک طور ابراز کرده‌اند اما در مقامِ فهم و عقیده ابداً اجازه‌ی مقیّد شدن و محدود شدن و کم شدن نمی‌دادند، حضرت هادی علیه السلام در آنجا تصریح کرده‌اند که تو صراطِ مستقیم هستی، تو دینِ قویم هستی، دینِ اصلی تو هستی، حقّ دین تو هستی، اعتبارِ دین تو هستی، تو اعتبارِ شریعت هستی…

Kashani-13970128-HeyateMisaq-Thaqalain_IR (5)

که ما در جلسه‌ی گذشته عرض کردیم که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است که دین‌ساز است نه پیروِ دین! رفتارِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برای ما دین می‌سازد، البته نمی‌خواهیم عرض کنیم که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام یک نفر در کنار خدای متعال است و او هر کاری بخواهد می‌کند و این هم هر کاری بخواهد می‌کند، همه‌ی عظمتِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بنده‌ی خدای متعال است، ولی ما دستورات خدای متعال را… «وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیهِ»[۴]… رفتارِ امام فاش کننده‌ی امرِ الهی است، همانطور که تا مرد سخن نگفته باشد… با رفتارِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خدای متعال کشف می‌شود که الآن خدای متعال می‌خواهد چه بفرماید، چه کنیم؟ چه انجام ندهیم؟ چه می‌خواهد بفرماید؟ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سرّالله است، «وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ وَ عِبَادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ»، بی‌اراده‌ی خدای متعال کار نمی‌کند، ولی اوست که همه‌ی دین را بیان می‌کند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مقهورِ چیزی نیست که شما یک شریعت را جلوی ایشان بگذارید… این‌ها را قبلاً توضیح داده‌ایم، جز موارد اندکی از ورودیات به اسلام که خودِ خدای متعال هم خلافِ آن نمی‌فرماید… همانطور که شما نمی‌توانید درباره‌ی خدای متعال… «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ»[۵] است، نمی‌توانید به خدای متعال بگویید که چرا الآن این حکم را داده‌ای و آن موقع آن حکم را می‌دهی، به امام هم نمی‌توانی، به ولی هم نمی‌توانی، این ولی که عرض می‌کنم ولی معصوم است، ولی فقیه و مرجع تقلید و… از این هیچ بهره‌ای ندارند، امام «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ» است.

Kashani-13970128-HeyateMisaq-Thaqalain_IR (6)

و عرض کردیم اگر شما بخواهید یک اصلی کشف کنید که امام را با آن به بند بکشید امام مستقیم از حضرت حق در حالِ اخذ کردن است، آن وقت شما مدام بینِ سیره‌ی این امام و سیره‌ی آن امام تعارض می‌بینید، هم بینِ سیره‌ی یک امام با خودِ آن امام تعارض می‌بینید و هم بینِ سیره‌ی یک امام و امامِ بعدی یا امامِ قبلی تعارض می‌بینید.

در دوره‌ی اهل بیت علیهم السلام بدتر از یزید بوده است، ما کسی را داریم که در حوض شراب با کنیزِ مُرده زناء کرده است ولی امامِ زمانِ او قیام نکرده است اما حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرموده است: «اَلا تَرَوْنَ اِلَی الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ اِلَی الْباطِلِ لا یُتَناهی عَنْهُ»[۶]، «یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ النَّفْسِ المُحَرَّمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ»[۷]، همان یزید «مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ» نماز جماعت هم می‌خواند، آن دیگری به قرآن کریم تیر می‌زد! ولی امام علیهِ او قیام نکردند.

شما نمی‌توانید با سیره‌ی یک معصوم… مگر اینکه آن سیره سیره‌ی قطعیِ قانون‌ساز باشد که بشود از آن فهمِ قطعی بدست آورد، نمی‌شود با سیره‌ی یک معصوم معصومِ دیگر را ملزم کرد، برای اینکه ولایت درواقع همان چیزی است که ما هم آن را انجام می‌دهیم ولی در مسائلِ کلّی آن را بد می‌فهمیم، اعمالِ ولایت یعنی اینکه بینِ دو خیر اگر نمی‌توانی هر دو را انجام بدهی خیرِ بیشتر را انجام بدهی، بینِ دو شرّ اگر نمی‌توانی از هر دوی آن‌ها اجتناب کنی و شرایط طوری است که امکانِ آن نیست شرّ کمتر را انتخاب کنید.

عدالتخواهی یا مصلحت‌سنجی؟

اینکه در روایات هست که عاقل آن کسی نیست که خیر و شرّ را تشخیص بدهد، عاقل آن کسی است که بینِ دو شرّ بداند کدام شرّ کمتر است، یعنی ولایت را متوجّه بشود؛ خودمان در زندگیِ عادیِ خودمان اینطور هستیم ولی توقع داریم دیگران اینطور نباشند.

Kashani-13970128-HeyateMisaq-Thaqalain_IR (8)

همین هفته‌ی گذشته که در محضرِ عزیزانِ هم‌کلاسی‌مان در دانشگاه بودیم در حالِ گفتگو عرض کردم که ببینید هیچ کدام از خودِ شما به دنبالِ ایده‌آل نمی‌روید، یعنی هیچ کسی نیست که تفاوتِ خیر و شرّ را نفهمد، اینکه در این دوران بگوییم آیا امام حسین علیه السلام را یاری کنیم یا یزید را پاسخِ روشنی دارد، به این موضوع که فتنه نمی‌گویند، فتنه این است که من چه کنم تا دچارِ شرّ کمتر بشوم، همان کاری که ما انجام می‌دهیم، ان شاء الله مشرّف می‌شوید و اذن دخول می‌خوانید و به خاستگاری مشرّف می‌شوید، شما که در آنجا ایده‌آل انتخاب نمی‌کنید، شما از آن چند خاستگاری که می‌روید سعی می‌کنید آن دختری که در مجموع به دین و دنیای شما نزدیک‌تر است را انتخاب کنید، یعنی محدودیّت دارید، آنجا هیچ کسی توقّع ندارد که ایده‌آل عمل بشود، ان شاء الله که خدای متعال نیاورد که کسی از بستگانِ شما دچارِ بیماریِ خطرناکی بشود، آنجا هم با اینکه موضوعِ مرگ و زندگی است نمی‌توانید تمامِ پزشکانِ عالَم را رصد کنید، یعنی در آنجا هم محدودیّت دارید، بالاخره باید در مجموع یک نفر را انتخاب کنید، در آن مورد خاستگاری کارِ خوبی نیست که انسان هم زمان چند مورد برود و این‌ها را با یکدیگر مقایسه کند ولی شما در مجموع آن شخصی را که به دین و دنیا و صلاحِ شما در مجموع نزدیک‌تر است انتخاب می‌کنید، ممکن است نقاط ضعفی هم باشد.

در زمان ائمه علیهم السلام که اوضاع آنقدر خراب بود و شیعه کم بود که همین که طرف پاکدامن بود خدا را خیلی شاکر بودند، آن زمان اوضاع خیلی خراب بود.

ما هم در زندگیِ عادی و تصمیم‌گیری‌هایمان نقص‌هایی داریم، یعنی مثلاً برای انتخاب یک لباس به بودجه و محدودیت‌های‌مان نگاه می‌کنیم و بعد تصمیم می‌گیریم، اما وقتی می‌خواهیم به کلانِ جامعه‌ی تشیّع نگاه کنیم توقّعِ ایده‌آل داریم.

Kashani-13970128-HeyateMisaq-Thaqalain_IR (9)

ولایت یعنی چه؟ یعنی ولی در مجموع ببیند که چه چیزی به خیرِ عالَمِ اسلام است و ممکن است در این تشخیص هم اختلاف نظر پیش بیاید، اصلاً ولایتی که گفته‌اند برای همین است، البته این اعمالِ ولایتِ اجتماعی برای غیرِ معصوم هم هست، آن ولایتِ ملکوتی که اهمّ و اصلِ ولایت است فقها و بزرگان بهره‌ای از آن ندارند، اگر هم داشته باشند ما خبر نداریم، ممکن است یک انسانِ عادی به مقاماتی هم برسد اما ما خبر نداریم، زمانی که به اجتماع می‌رسد ما توقّعِ ایده‌آل داریم.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در عرصه‌ی انتخابِ والی دچارِ محدودیت است، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌خواهند یک استاندار انتخاب کنند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در انتخابِ استاندار یک سری شاخص‌ها دارند، آیا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مثلاً از جهتِ قدس و تقوا افضل از اشعث پیدا نمی‌کردند؟ اینطور نبود که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی می‌خواهند یک کاری انجام بدهند بتوانند در مقامِ عمل ایده‌آل را در نظر بگیرند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در مجموع مصلحت را می‌بینند، این موضوع با مصلحتِ شخصی متفاوت است، اگر من مصلحتِ خودم و زن و بچّه و اقوامِ خود را ببینم دیگر می‌گویم حق ندارید برادرِ مرا محاکمه کنید و… بنده این را عرض نمی‌کنم، آن کسی که در مجموع مصلحت را می‌بیند… اصلالت با ولایت است یعنی باید در آن موضوع بالاخره یک نفر حرف بزند، و در این موضوع هم اینطور نیست که بخواهد خلاف شرع عمل کند، چون یک مسئله نیست، فقط یک متغیّر در مقابلِ او نیست که مثلاً بگوید دزدی کند یا نکند، مسلّماً اگر کسی ذرّه‌ای تقوا داشته باشد نمی‌گوید دزدی کنند، اما آنجایی که مجبور است بینِ دو شرّ انتخاب کند…

اگر اشعث را به آذربایجان نفرستیم چه بلایی بر سرِ جامعه‌ی اسلامی می‌آید؟ اگر او را به آذربایجان بفرستیم چه بلایی بر سرِ جامعه‌ی اسلامی می‌آید؟ کدام بلا کمتر است؟

اینطور نیست که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بفرمایند در شرایط عادی می‌توانم اشعث را منصوب کنم یا یک انسانِ حسابی را، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به مردمِ مصر نوشتند که من با شما مواسات کردم، من به این مالک اشتر خیلی نیاز داشتم…

خوشا به حالِ مالک اشتر! اینکه امام معصوم راجع به یک نفر به بقیّه بفرماید: من مواسات کردم و خیلی به او نیاز داشتم! ولی دیدم اوضاعِ مصر خیلی بهم ریخته است… مواسات کرده‌ام یعنی ایثار کرده‌ام و خود را در نظر نگرفتم و گفتم او بیاید و به شما اهالیِ مصر کمک کند.

اگر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سی نفر مانند مالک اشتر داشت که نوبت به اشعث نمی‌رسید، یعنی اگر شرایط عادی بود که کسی به اشعث فکر نمی‌کرد، اما در اینجا اشعث برود یا نرود در هر صورت شرّی دامانِ جامعه‌ی اسلامی را می‌گیرد، بیست هزار نفر تحت تأثیر اشعث هستند، اشعث که نه در عدم تشیّعِ او ذرّه‌ای تردید هست و نه در اینکه انسانِ صالحی نیست، او در جامعه‌ی کوفی بعنوانِ یک رئیس قبیله انسانِ محترمی است اما از منظرِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شخصیّتِ او معلوم است، چه می‌شود که همچنین شخصی حاکمِ آذربایجان می‌شود؟

Kashani-13970128-HeyateMisaq-Thaqalain_IR (10)

نمی‌شود که ما برای خاستگاریِ عادیِ یک انسانِ عادی هزار طور مصلحت در نظر بگیریم… ان شاء الله که خدای متعال نیاورد که دچارِ این موضوع بشوید که بعداً دخترِ شما با دامادِ شما دچارِ مشکل بشود، آیا شما در آن مورد حق‌مداری می‌کنید؟ اگر یک مرتبه حق‌مداری کنید صد مرتبه حق‌مداری بر سرِ شما در خواهند آورد، آنجا نمی‌توانی حق‌مداری کنی، چون جگرِ تو زیرِ دندانِ طرف است، آنجا مجبور هستید که بعضی امور را تحمّل کنید، ما در زندگیِ شخصیِ خودمان این امور را رعایت می‌کنیم اما وقتی به کلان جامعه‌ی اسلامی می‌رسد به حرفِ ولی گوش نمی‌دهیم و ایده‌آل نگر می‌شویم!

اگر یک انسانِ فاسقِ فاجر مثلِ عثمان بر سرِ کار است که معلوم است او مصلحتِ اقوامِ خود را می‌بیند، اما اگر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بر سرِ کار آمده است و تقوای او مشخص است… اصلاً ولی یعنی چه؟ یعنی او تشخیص بدهد که الآن مصلحت چیست…

ما در زندگیِ شخصی‌مان وقتی بینِ یک زن و شوهر اختلاف باشد صد طور مصلحت‌اندیشی می‌کنیم، می‌گوییم نمی‌شود این حق را گرفت، اگر من الآن بخواهم با او برخوردِ مطابق با شأنِ او کنم… او که معصوم نیست تا بگوید من خطایی کردم و آن‌ها حق داشتند یک تندی با من کنند، او هم جبران می‌کند، شما می‌بینید که نمی‌شود این کار را کرد، می‌خواهید چه کار کنید؟

وقتی به حاکمِ جامعه می‌رسد همه از او توقّعِ ایده‌آل دارند!

البته من یک مطلبی را محضر شما عرض کنم، ابداً بنده نمی‌خواهم عرض کنم که فرصت را به دیگران بدهیم، یعنی مطالبه‌گری نکنیم، اشتباه نشود…

همان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پرچمِ عدالت و صلاحیّت هم به دست داشتند، پیروانِ ایشان هم باید به دنبالِ ایشان می‌رفتند، و اتّفاقاً حتّی یارانِ خوبِ حضرت از رفتارهای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تعجّب می‌کردند، چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عادل بودند، برترین اصحاب مممم روز گذشته برده‌ی خود را آزاد کرد و امروز بطور مساوی با یکدیگر پول گرفتند (در همان اولین سال) او تعجّب کرد!… خودِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پرچمدارِ عدالتخواهی بودند، اما گاهی نمی‌توانستند آن عدالت را اقامه کنند، بخاطرِ اینکه شرّ بزرگتری گریبان‌گیرِ جامعه می‌شد، جمل چند هزار شهید داد اما حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام محاکمه نکردند، چون شرایطِ جامعه اقتضاء نمی‌کرد، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام همیشه شعارِ عدالت می‌دادند و همیشه هم تلاشِ خود را می‌کردند اما گاهی دچار درگیری و تزاحم بین دو شرّ می‌شدند.

ما دو کار می‌کنیم که خطرناک است، یا می‌گوییم عدالتخواهی و حق‌طلبی که حرف‌های درستی است و دیگر نباید یک مورد هم استثناء پیدا کنید، آن وقت شما دیگر نمی‌توانید حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هم تأیید کنید، یا از آن طرف می‌افتیم، برای اینکه آن را یک طور حفظ کنیم دیگر می‌گوییم همه چیز مصلحت شد!… هیچ کدام از این‌ها نبود!

اوست که اعمالِ ولایت می‌کند، اوست که تشخیص می‌دهد، ما این کار را کرده‌ایم دیگر، ما دیدیم یک عدّه‌ای امام زمان امام زمان می‌کنند، ما دیدیم و گفتیم نکند که این آب در آسیابِ آقایانِ انجمن بشود کلاً از امام زمان ارواحنا فداه چیزی نمی‌گوییم! این هم خطر ناک است! منظورِ من این نیست که ولایتمداری یعنی شما از عدالت و حق حرف نزنید، ابداً!

سال گذشته موضوع یکی از منبرهای ماه محرّم من حضرت مهدی ارواحنا فداه بود، مدام نامه می‌آمد که نظرِ شما در مورد انجمن حجّتیّه چیست؟ گفتم: من از امام زمانِ شیعیان حرف می‌زنم!

چرا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خوارج را «بی مغز» خواندند؟

این نکته ظریف است! ما نباید پرچمِ ضجّه زدن برای امام زمان سلام الله علیه را به دیگران بدهیم، این حرفِ حقّی است، از آن طرف هم نباید مانندِ خوارج باشیم، چرا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خوارج می‌فرمودند که شما عقل ندارید؟ «أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ»[۸]، چرا حضرت می‌فرمودند که سرِ شما سَبُک است؟!

اینکه انسان حق‌مدار باشد خوب است، اصلاً انسان باید حق‌مدار باشد، مرگ بر کسی که عدالتخواه نیست، مرگ بر کسی که ظلم‌ستیز نیست، مرگ بر کسی که در جامعه ظلم و تبعیض را می‌بیند و تکان نمی‌خورد، اما از آن طرف هم نباید همه را انکار کند، خوارج حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را می‌دیدند و معاویه ملعون را هم می‌دیدند، معاویه برای خوارج جرثومه‌ی فساد بود، نمادِ کفر بود، نمادِ زلالت بود، خوارج معاویه را کاملاً می‌شناختند لذا سال‌ها با بنی‌امیّه جنگیدند و بعد از کربلا هم جنگیدند اما وقتی احساس کردند که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نعوذبالله خطا کرده است… در آن ماجرای حکمیّت احساس کردند که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گناه کرده است، شبهه‌ی آن‌ها هم قابل اعتناء بود، چون این‌ها می‌گفتند یعنی چه که حق را رها کنی و باطلِ آشکار را هم کنار بگذاری و به دو نفر آدم بگویید که شما چه می‌گویید!

Kashani-13970128-HeyateMisaq-Thaqalain_IR (11)

خوارج می‌گفتند ابوموسی و عمروعاص که اسلام نمی‌فهمند، این‌ها نظرِ خودشان را می‌دهند، کما اینکه این کار را هم کردند، ابوموسی گفت من هر دو را عزل می‌کنم! برای چه؟ روی چه حسابی؟ روی چه مدرکِ شرعی؟ کدام آیه؟ کدام روایتِ معتبری؟

شبهه داشتند و می‌گفتند حکمیّت حرام بوده است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هم خیلی توضیح دادند و فرمودند من هم نتیجه‌ی حکمیّت را قبول ندارم زیرا که این‌ها به کتاب خدای متعال عمل نکردند، من که حکمیّتِ این دو نفر را نپذیرفته بودم، من گفتم ابوموسی و آن شخصی که آن‌ها او را قبول دارند از کلام خدای متعال حق را تشخیص بدهند، یعنی همان کاری که قاضی انجام می‌دهد، نه اینکه هرچه دوست دارند بگویند.

حال اصلاً فرض کنید که خوارج نستجیربالله یک خطایی از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام دیدند، چرا حضرت می‌فرمایند که شما عقل ندارید؟

یک طرف حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است و یک طرف معاویه ملعون، آیا این‌ها قابل قیاس هستند؟ چون از نظرِ خوارج حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام یک خطایی کرده است… چون ولی یک خطا کرده است حتّی اگر آن طرف معاویه هم باشد می‌گوید که هم این کافر است و هم آن! برای همین حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمایند که شما عقل ندارید.

این قدرنشناسی از حکومت همه جای ما را گرفته است، ان شاء الله خدای متعال علامه حلّی اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت بفرماید، شما اول «منهاج الکرامه» را ببینید، یک «سلطان محمد اولجایتو» آمد و اجازه داد تشیّع کمی نفس بکشد علامه می‌فرماید: «خَلَّد اللهُ مُلکَه، قَرَنَ دَولَتَهُ بِالدَّوامِ إلی یَوم القیامَه»… همواره ما را می‌زدند و له می‌کردند، اگر لو می‌رفت که یک وزیر به تشیّع علاقه دارد کما اینکه بعد از او هم این کار را کردند خودِ او و زنِ او و بچّه‌ی او و قبیله‌ی او و روستای او را کشتند!

مثلاً زمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حال یک حکومتی آمده است که به دنبالِ عدالت است، به دنبالِ تساوی است (آنجاهایی که تساوی عدالت است)، به دنبالِ این است که جلوی چپاول‌ها را بگیرد، حال از نظرِ شما یک اشتباهی هم کرده است، دیگر معاویه نیست که! آیا شما مغز ندارید که تشخیص بدهید؟

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایشان زانی را رَجم می‌کردند (کسی که متأهل بود) و بعد به او نماز هم می‌خواند و او را دفن هم می‌کرد، کافر نبود که! گناه کبیره کرده بود!

حال شما فرض کنید که تصوّر می‌کنید حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام یک خطایی هم کرده است… حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند دیگر من معاویه نشدم که! دیگر دزد نشده‌ام که! دیگر وضعِ مالیِ زن و بچّه‌ی من که معلوم است! امنیّت که دارید! دیگر خط روی همه چیز نکشید!

دوستان! اگر قرار بود خدای متعال روی اعمالِ ما خط بکشد چه می‌ماند؟ ما که نباید از خدای متعال جلو بزنیم، نه به این معنا که اگر خطا دیدیم سکوت کنیم، نه به این معنا که خطا و ظلم را تئوریزه کنیم، ولی انصاف هم چیزِ خوبی است، انسان نباید سبک‌سر باشد.

امام سجّاد علیه السلام می‌فرمایند: خدایا! اگر تو می‌خواستی مرا با اولین گناه بزنی و مرا نابود کنی حقّ تو بود، چون حقّ مطلقه داشته‌ای، ولی این کار را انجام ندادی!… اینطور که نمی‌شود ما مدام حق‌ناشناسی کنیم.

همه‌ی این‌ها برای این است که معلوم نیست آقایان عقیده‌ی خودشان را از کجا گرفته‌اند، آقایان عقیده‌ی خودشان را عَرضه نکرده‌اند.

اصلاً در حدیث به چه کسی گفته‌اند که از امام جلو نزنید؟ جلو زدن از امام یعنی چه؟

یک جایی یک خلافی می‌بیند و می‌گوید آقا برخورد کن، او این را می‌فهمد ولی می‌بیند که الآن اگر بخواهد…

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌خواستند مقاومت کنند، ابوموسی اشعری متّهم به ترور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، امام رضا علیه السلام می‌فرماید: او و اتباعِ او سگ‌های اهلِ دوزخ هستند… حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌بینند که اگر نخواهند حکمیّت را بپذیرند ضررِ بلایی که بر سرِ جامعه می‌آید از این بیشتر است، نه اینکه ابوموسی لایقِ حکمیّت است، بنای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که این نبود به ناحق حقِّ ولایت بدهد، اینجا شرایطِ خاصّ است.

هم نباید عدالتخواهی و حق‌مداری و تیزبینی و رصدِ جامعه و جلوگیری از مشکلات کمرنگ بشود و هم انسان نباید بی‌انصافی کند، اگر بی‌انصافی کنیم خدای متعال نعمت را از ما می‌گیرد، اینکه انسان فراموش کند ۵۰ سال یا ۷۰ سالِ گذشته چه خبر بود و بعد هر چه دوست داشت بگوید… برویم و کمی تاریخ علمای قدیم خودمان را بخوانیم، «سلطان محمد اولجایتو» چه دارد که علامه‌ی حلّی می‌فرمایند «قَرَنَ دَولَتَهُ بِالدَّوامِ إلی یَوم القیامَه»، یعنی «تا ظُهور الحجّه» هم نمی‌گوید، آیا علامه حلّی شاه‌دوست بوده است؟ نخیر! آن‌ها می‌فهمیدند که حکومتِ شیعی در الآن یعنی چه! کمی انصاف هم چیزِ خوبی است، ما همان کاری را با دستگاه الهی انجام بدهیم که دوست داریم خدای متعال با ما انجام بدهد، «عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ»… من نمی‌گویم انسان با مجرم به نرمی برخورد کند، سیره‌ی اهل بیت علیهم السلام با ما چگونه بوده است؟

شخصی به نزد امام کاظم علیه السلام می‌رود و عرضه می‌دارد: آیا خوردنِ مسکر حرام است؟ حضرت می‌فرمایند: بله! می‌گوید: «نبیذ» چطور؟ حضرت می‌فرمایند: بله حرام است، طرف می‌گوید: فلان شخص که یار سه معصوم بوده است که می‌خورد…

وقتی سفر می‌کند و به شهر خودشان برمی‌گردد، آن شخص می‌گوید: برای چه به امام گفتی؟ (این شخص پیرمرد است، یعنی حدود چهل سال است که یار چند امام است)، لابُد خیال می‌کرده است که امام هم خبر ندارند… می‌بیند از امام توبیخی نرسید، در را می‌بندد و شروع می‌کند به گریه کردن، توبه می‌کند…

اگر بنا بود اهل بیت علیهم السلام اصرارِ شیعیان را فاش کنند شما یک شیعه پیدا نمی‌کردید که بخواهید به او قسم بخورید، نمی‌خواهم بگویم که اهل بیت علیهم السلام خطا را می‌پذیرفتند، خطا را نمی‌پذیرفتند، تقبیح می‌کردند، اما گنهکار و خطاکار را زود حذف نمی‌کردند، اگر بنا بر حذف بود که دیگر چیزی باقی نمی‌ماند و دستگاه الهی با همان چهارده معصوم علیهم السلام اداره می‌شد (البته با چند نفر استثناء)، بنای اهل بیت علیهم السلام بر این نیست، چون اصل ولایت است…

ببینید این طرف گنهکار است ولی در یک جایی خطر کرده است و دو بیت شعر در دفاع از یک امام گفته است، یک بیت شعر در ظلم آن شاهی که دشمن امام است گفته است، اهل بیت علیهم السلام آنقدر او را تکریم کرده‌اند که هر کسی نداند تصوّر می‌کند نماز شبِ این شخص ترک نمی‌شود، این شاعر در مدح شراب بیش از صد بیت شعر دارد…

اگر بنا بر این باشد که بگردیم و انسانِ پاکِ پاک پیدا کنیم برای چه گفته‌اند که من بیایم و اینجا صحبت کنم؟

البته این را هم بگویم، امام اینطور نیست که این‌ها را حمایت کند تا از این‌ها بالا برود، اینطور نیست که امام سودجویی کند، امام می‌داند که بسترِ تربیت است، این‌ها انسان هستند، شهوت دارند، غضب دارند، اگر خطا می‌کند خطا را به او تذکّر می‌دهند ولی روی او خط نمی‌کشند، این کارِ خوارج است که خط می‌کشند، ده‌ها و صدها خیر و برکت را نمی‌بینند و آن یک شرّ را که باید جلوی آن را گرفت می‌بیند، البته نمی‌گوییم که نباید جلوی شر را گرفت اما او می‌گوید همه چیز آن شرّ است، می‌گوید دیگر همه چیز خراب شد… بنای اما بر این نیست، امام مربّی است، امام جلوه‌ی رَبّ است، امام خیراتِ ما را پرورش می‌دهد، امام در دیوان یک شاعر می‌گردد و ده بیت شعر پیدا می‌کند که در آن ده بیت شعر طاغوت را شکسته است و آبروی طاغوت را برده است یا پرچمِ امام را بالا برده است و بخاطر خدای متعال هم این را گفته است، چون در آن زمان که برای این کار پول نمی‌دادند، طرف که این حرف‌ها را می‌زد فحش می‌خورد و به خطر می‌افتاد، در مورد این شاعر گفته‌اند که در اواخر عمر خیلی عبادت می‌کرد، خیلی از این شعرای اهل بیت علیهم السلام شرابخوار بودند، اگر بنا بود که از روی اول برای یک نفر پاک بگردند که… اگر پاکِ پاک بود که دیگر به امام نیاز نداشت و خودِ او امام می‌شد، مشکلی که خوارج داشتند این بود که سبک‌سر بودند، خوارج صفر و صد نگاه می‌کردند…

نه اینکه امام خطا را توجیه کند و بگوید خطا خطا نیست و دزدی خوب است، نه، نه اینکه مطالبه‌گریِ خود را کنار بگذارد، ولی انصافِ خود را رعایت می‌کند.

اهمیّتِ دفاع از ولایت

خودِ ما از اهل بیت علیهم السلام اینطور توقع داریم…

اصلاً برای چه می‌آییم و گریه می‌کنیم؟ اگر قرار بر این بود که… شما خوب هستید، خودِ من که از خودم خبر دارم اگر بنا بر این بود که با اولین قدم مرا حذف کند که تا بحال چیزی باقی نمانده بود…

هیچ کارِ خیلی بزرگتر از «دفاع از ولایت» نیست، برای اینکه دفاع از ولایت هزینه دارد، به انسان سیلی می‌زنند.

ایستادنِ در مقابلِ ولایت کارِ همه است، روی آن هم تمرکز می‌کنند، روی آن توافق می‌کنند، قرآن کریم را ببینید، اصلاً کارِ منافق این است که ولی و هر کسی که به ولی خدمت می‌کند را بزند، از زمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر رحمه الله علیه فحش می‌دادند تا همین حکومت ما که یک عدّه‌ای هستند به ایشان فحش می‌دهند!

اگر کسی می‌خواهد خدای متعال به او نظر کند… اگر بی‌ولایت باشد می‌شود نماز خواند… می‌شود عبدالله بن عمر باشی و نماز بخوانی و به امام حسین علیه السلام خیانت کنی، برای همین نماز اصل نیست، می‌شود نماز خواند و دکّان‌داری کرد، می‌شود روزه گرفت و دکّان‌داری کرد، می‌شود از زهّادِ ثمانیّه بود…

گفتند حسین بن علی قیام کرده است، گفت: به عبادت مشغول است، رحمت خدا بر آن شرابخواری که آن لحظه‌ی دفاع از امام قیام می‌کند ولی آن طرف مشغولِ عبادت است، نماز می‌خواند که به امام خیانت کند!

شعارِ ولایتمداری همه جا هست، عمل به ولایتمداری سخت است.

داستانی زیبا از یکی از یاران حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام

من چیزی از یکی از صحابی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام دیده‌ام که چند وقتی است خیلی دوست دارم برای من روزی این اتّفاق بیفتد… آن زمانی که معاویه لعنت الله علیه از شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پوست می‌کَند… سه پسرِ فردی در صفّین شهید شده بودند، یک چشمِ خودِ این شخص هم آسیب خورده بود، پیرمرد جانباز که پدر سه شهید بود پیشِ معاویه بردند، معاویه تا او را دید گفت: پسرهای تو کجا هستند؟ گفت: «قُتِلوا مَعَ عَلیٍ» در راهِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام کشته شدند…

معاویه گفت: علی با تو با انصاف برخورد نکرد، پسرهای خودِ علی زنده هستند و پسرهای تو کشته شده‌اند، آن صحابی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من با حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با انصاف برخورد نکردم که قبل از شهادتِ ایشان شهید نشدم و زنده ماندم، تا معاویه خواست ادامه بدهد فرمود: معاویه! یک مطلبی بگویم تا خیالِ تو را راحت کنم، تحمّلِ بریده شدنِ گلو و آن لحظه‌ای که می‌خواهند سرِ یک نفر را ببرند خِر خِر می‌کند برای من راحت‌تر از این است که بایستم و تو به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بد بگویی، من نمی‌توانم تحمّل کنم… یعنی هر کاری که می‌خواهی انجام بدهی انجام بده…

نماز خواندن که کاری ندارد، همه تو را احترام می‌کنند، خرجِ ولایت شدن سخت است، گفته‌اند که این موضوع اصل است، «ولم یُنادَ بشیء کما نودی بالولایه»[۹]

روضه‌ی اصحاب حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام

شما ببینید در اطراف امام حسین علیه السلام نمازخوان کم نبود، ولی آن‌هایی که حضرت قصدِ سوا کردنِ آن‌ها را داشت کسانی بودند که یک قدم در راهِ ولایت برمی‌داشتند، حتّی کسانی که شیعه نبودند! خیلی از کسانی که در کربلا در سپاه دشمن بودند و بعد به سپاه حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام پیوستند شیعه نبودند…

یکی از آن‌ها دید وقتی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام قصدِ سخنرانی داشتند به ایشان توهین کردند، گفت: من نمی‌توانم روز قیامت روی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینم… هر چه بوده است ما فراموش نمی‌کنیم که حسین بن علی علیه السلام روی دوش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، وقتی ما می‌گفتیم یا رسول الله! کجا نشسته است؟ ایشان می‌فرمودند: من افتخار می‌کنم که روی دوشِ من نشسته است!… ما که این‌ها را دیده‌ایم!…. من نمی‌توانم روی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینم…

ماجرای غدیر این شخص را به این طرف نیاورد، گفت: این مسلّم است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از من توقّعی دارند…

آن‌هایی که در کربلا به جایی رسیدند کسانی نیستند که… نه اینکه نمازخوان نبودند… نمازِ «مسلم بن عوسجه» معروف بود، اشتباه برداشت نشود، آن‌هایی که توبه کردند کسانی بودند که یک قدم در راهِ ولایت برداشته بودند…

امام هم می‌گردد، برای ما هم می‌گردد، در وجودِ ما می‌گردد و پیدا می‌کند… ما در خیمه‌ی امام می‌نشینیم… حضرت ببینند آیا چیزی از ما بدست می‌آورد تا ما را رشد و پرورش بدهد؟

آن زمانی که حرّ در حالِ بی‌ادبی بود هیچ وقت فکر نمی‌کرد که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در وجودِ او در حالِ گشتن هستند که یک چیزی پیدا کنند… شاید هیچ وقت فکر نمی‌کرد…

یک عدّه خیلی از این ماه رجب استفاده کردند… یک عدّه هم مثلِ من امسال هم خودشان را از ندای «أینَ الرَّجَبیّون» محروم می‌بینند…

«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ ، وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَکَ ، وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلَّا بِکَ ، وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلَّا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ ، بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ ، وَ خَیْرُکَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ ، وَ فَضْلُکَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ ، وَ نَیْلُکَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ ، وَ رِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاکَ ، وَ حِلْمُکَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاکَ ، عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ»[۱۰]

ابن ابی الحدید در وصف حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شعر می‌گوید، خیلی هم عالیست، شعر او روی ضریح حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است، در اواخرِ شعر می‌گوید: یا علی! من چیزی ندارم که تو برای آن به من نظر کنی، چکار کنم که تو به من نظر کنی؟

می‌گوید: «ولقد بکیت لقتل آل محمد»… فقط به تو بگویم که من برای فرزندانِ تو گریه کرده‌ام…

من هم امشب که می‌خواهند مناجات شعبانیّه بخوانند، شبِ آخرِ ماه رجب است، دستِ خودم هم خالی است، به آن کسی متوسّل می‌شود که ظاهراً رو سیاه بود، رو سفیدِ عالَم شد، غیرت داشت، خیلی‌ها در کربلا فرار کردند، این شخص پیرمرد شده بود، توانِ جنگیدن نداشت، اصلاً کسی با برده‌ها کاری نداشت، برده‌ها مملوک بودند، اگر هم جنگ تمام می‌شد این‌ها دست به دست می‌شدند، کسی برده‌ نمی‌کشت، برده‌ها مانندِ غنیمت حساب می‌شدند… ولی ایشان بلندهمّت بودند… وقتی دید اصحاب یک به یک به میدان می‌روند به محضر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام آمد… گفت: اجازه بده تا من هم به میدان بروم، حضرت نگاه کردند، این شخص پیرمرد است، فرمودند: ما می‌خواستیم تو در خوشی‌ها با ما باشی، تو یادگارِ ابوذر هستی، ما شب گذشته بیعت را از همه برداشتیم، تو که توان جنگ هم نداری، اگر به میدان بروی یا نروی هم به حالِ ما فرقی نمی‌کند… البته حضرت این‌ها را دیگر نفرمودند، حضرت از آقاییِ خود اینطور نمی‌فرمایند، فرمودند: ما می‌خواستیم در خوشی‌ها با ما باشی… حضرت به هیچ کسی اینطور نفرموده‌اند…

اشک در چشمانِ او جمع شد، گفت: من در خوشی‌ها کاسه‌لیسِ شما بودم، من شما را رها نمی‌کنم…

من می‌خواهم عرض کنم: یا صاحب الزّمان! یک چیزی گفت که من آن را هم نمی‌توانم بگویم، وقتی دید حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام اجازه نمی‌دهند گفت: چون روی من سیاه است؟!… گفت: چون رنگِ من تیره است؟ چون خوش‌بو نیستم؟…

یا صاحب الزّمان! پدرِ شما رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اگر شب هنگام مردی به درِ خانه‌ی شما آمد، حتّی اگر احتمال می‌دهید او راست نمی‌گوید او را با دستِ خالی رد نکنید… شما حکیم هستید که ما را شبانه به اینجا آورده‌اید…

به میدان رفت، خیلی نجنگید، وقتی زمین افتاد… آن‌هایی که می‌رفتند و می‌جنگیدند و چند نفر را می‌کشتند گاهی می‌گفتند: «عَلَیکَ مِنّی السَّلام یا اباعبدالله»…

«سعید بن عبدالله» وقتی جلوی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام ایستاد، تیرباران شد تا نماز حضرت تمام شد، وقتی زمین افتاد گفت: «عَلَیکَ مِنّی السَّلام یا اباعبدالله، هَل أوفَیتُ»… آقا جان پذیرفتی؟…

این غلام خیلی نجنگید، لذا به حضرت سلام هم نکرد که آقا به میدان نیایند و به خطر نیفتند، چشم‌های خود را باز کرد و دید آقا سرِ او را به دامان گرفته است… بعضی از نقل‌ها می‌گویند که دوباره سرِ خود را پایین آورد…

اربابِ ما سرِ او را به دامان گرفت، «فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدّه»…


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫

[۴] زیارت جامعه کبیره

[۵] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۳ (لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ)

[۶] مثیر الأحزان , جلد ۲ , صفحه ۴۴ (قَالَ عُتْبَهُ بْنُ أَبِی اَلْعَبَرَانِ : ثُمَّ قَامَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ خَطِیباً بِذِی حُسُمٍ اِسْمُ مَوْضِعٍ وَ قَالَ إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ بِنَا مِنَ اَلْأَمْرِ مَا تَرَوْنَ وَ إِنَّ اَلدُّنْیَا قَدْ تَحَیَّزَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اِسْتَمَرَّتْ حَذَّاءَ وَ لَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلاَّ صُبَابَهٌ کَصُبَابَهِ اَلْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَى اَلْوَبِیلِ أَ لاَ تَرَوْنَ إِلَى اَلْحَقِّ لاَ یُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَى اَلْبَاطِلِ لاَ یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبِ اَلْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اَللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَهً وَ اَلْحَیَاهَ مَعَ اَلظَّالِمِینَ إِلاَّ بَرَماً .)

[۷] لهوف، صفحه ۲۲ (إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَهِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ)

[۸] خطبه ۳۶ نهج البلاغه (و من خطبه له ( علیه‏السلام ) فی تخویف أهل النهروان‏ فَأَنَا نَذِیرٌ لَکُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هَذَا النَّهَرِ وَ بِأَهْضَامِ هَذَا الْغَائِطِ عَلَى غَیْرِ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ ، وَ لَا سُلْطَانٍ مُبِینٍ مَعَکُمْ ، قَدْ طَوَّحَتْ بِکُمُ الدَّارُ وَ احْتَبَلَکُمُ الْمِقْدَارُ ، وَ قَدْ کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ هَذِهِ الْحُکُومَهِ ، فَأَبَیْتُمْ عَلَیَّ إِبَاءَ الْمُنَابِذِینَ ، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْیِی إِلَى هَوَاکُمْ ، وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ ، سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ ، وَ لَمْ آتِ لَا أَبَا لَکُمْ بُجْراً ، وَ لَا أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّاً)

[۹] کافی شیخ کلینی، جلد ۲، صفحه ۱۸

[۱۰] دعای ماه رجب