حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ در هیئت میثاق با شهدا مسجد دانشگاه امام صادق علیه السلام به سخنرانی پیرامون ادامه موضوع «اصالت ولایت» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه اهل بیت علیهم صلوات الله صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم
هدیه به پیشگاه حضرت علی بن موسی الرّضا روحی و ارواح العالمین فداه صلواتِ دیگری هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم
مرور جلسات قبلی
در این شش جلسه که در محضر شما بودیم از اینجا شروع کردیم که ما باید معلوم و بررسی کنیم که عقایدِ خود را از کجا میگیریم، و در اولین جلسه هم که سال ۹۶ بود عرض کردیم که یکی از فعالانِ سیاسی موردِ نقدِ ماست، به این جهت که او از نظرِ اسلامی خیلی اظهار نظر میکند ولی معلوم نیست که او عقیدهی خود را از کجا میگیرد، آن زمان هم برای ما کمی حاشیه داشت، برخی از عزیزانی که قبلاً پیشِ ما کمی درس خوانده بودند و از طرفدارانِ آن بزرگوار بودند ناراحت شدند.
بعد عرض کردیم که ولایت اصلِ اساس است، امام (منظورِ من در اینجا امامِ معصوم است) اعتبارِ شریعت است، شریعت از کلامِ او، رفتارِ او، بیانِ او و تقریرِ او اخذ میشود، امام مقهور نیست، برای اینکه ما از فرمایشِ او کشف میکنیم، حدّاکثر میتوانیم از او سؤال کنیم.
مباحثی عرض کردیم که اگر بخواهم یادآوری کنم طول خواهد کشید، در مرحلهی بعد عرض کردیم که مسئلهی ولایت چیست، بصورتِ خلاصه عرض کردیم که مسئلهی ولایت که این برای والیِ حاکمِ شرعِ غیر معصوم هم هست، اعمالِ ولایتِ غیرِ معصوم یا اعمالِ ولایتِ معصوم در زمانی که در حالِ حکومت است به چه شکل است؟
عرض کردیم اینجا امام مسلمین طبیعتاً نمیفرماید که خلاف شرع انجام بدهید، مثلاً نمیگوید فعلاً دروغ آزاد است یا خیانت در اموال اشکالی ندارد، نه! این را نمیگوید! اما در انتخابِ اولویّت بینِ دو شرّ، شرّ با مفسدهی کمتر و بینِ دو خیر خیرِ با مصلحتِ بیشتر، در این مسائل اعمالِ ولایت میکند.
مسائلِ اسلامیِ حکومت هم اصلاً اینطور نیست که دو مورد و سه مورد باشد، درواقع بینِ هزاران شرّ شرِّ کمتر و بینِ هزاران خیر خیرِ بیشتر، موضوع پیچیده است؛ قبلاً مثال هم زدیم.
بعد بحث اصالتِ ولایت را مطرح کردیم و توضیحاتی عرض کردیم، یک مطلبِ انتهایی هم عرض کنم، یک شاهدی از غیب رسید، یک آقایی یک فرمایشی داشته است، بنده کاری ندارم که چه کسی بوده است، محتوای این شخص را عرض میکنم که به بحثِ ما کاملاً مربوط است، کمک کرده است که ما این بحث را تکمیل کنیم، لذا آن را عرض میکنم.
چرا ولایت اصالت دارد؟ چرا به نسبتِ نماز و روزه ولایت اهمّ است؟ برای اینکه اصلاً اگر ولایت نباشد نماز و روزه میتواند در جهتِ از بین بردنِ اسلام بشود، نماز نمیتواند اسلام را حفظ کند، چرا؟ چون آنجایی که یک بیتقوا، یک نادان، یک کج فهم، یا نمیفهمد و یا خود را به کج فهمی میزند، او میتواند برداشتِ دیگری داشته باشد.
عدّهای بودند که زمانی که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام قیام کرده بودند اینها با چماقِ عبادت با حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام جنگیدند، زهّادی که قیام حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را تخطئه میکردند با زهدِ خود قیام حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را تخطئه میکردند، یعنی با نماز و روزه قیام حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را تخطئه میکردند.
اگر ولایتِ حاکمِ شرعِ مشروع نباشد میشود با همین نماز و روزه سرِ اسلام را برید، کما اینکه بریدند، هم یزید نماز اول وقت میخواند و هم تمام آن فقهایی که ساکت بودند و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام شهید شدند، بلکه قیام حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را نامشروع جلوه دادند، ما راجع به اینکه چه کسانی قیام حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را نامشروع جلوه دادهاند بیست جلسه در یک مجلسی صحبت کردهایم که الآن نمیخواهم راجع به آن صحبت کنم، به نامِ دین آخوندِ هزار و چهارصد سال پیش با ریشِ بلند با «الله اکبر» قیام حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را تخطئه کرد، قیامِ حضرت را نامشروع جلوه داد، بلکه قیام حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را دنیاخواهی معرّفی کردند.
پس میشود با نماز و روزه به حنگ با حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رفت، خوارج… در تاریخ دو مرتبه گزارش شده است «وَ لَهُمْ دَوِی کدَوِی النَّحْلِ»[۴] همان زمزمهای که از کنار کندوی زنبور عسل میآید شب عاشورا برای اصحاب حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام نقل شده است و از آن طرف هم برای «عبدالله بن وهب راسبی» از سرانِ خوارج! اینها وقتی به بیابان میرفتند شب صدای زمزمه میآمد که صدای خوارج بود، اینها با همان نماز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را تکفیر کردند.
کارِ ولایت چیست؟
ولایت چکار میکند؟… برای شما مثال بزنم، آنهایی که ریاضی خواندهاند میدانند کمیّتها یا عددی هستند و یا برداری، مثال بزنم، یک گاری را وسط میگذارند، اگه همه آن گاری را به یک جهت فشار بدهند، اگر جهت و زاویه در یک راستا باشد گاری به یک سمتی میرود، اما اگر هر کسی به یک طرف فشار بدهد، ممکن است خیلی هم تلاش کنند، ممکن است اصلاً گاری حرکت نکند، اینهای همدیگر را خنثی میکنند، باید برآیندگیری کرد، اگر ولایت نباشد میشود برآیندِ این نماز و روزه و اینها پدرِ اسلام را در بیاورد، مثال عرض میکنم وگرنه نماز و روزه و اینها کمیّتهای برداری نیستند…
ولایت چکار میکند؟ میآید و اینها را همجهت میکند.
اگر بدنِ من درست کار کند و ولایتمدار باشد حرکتِ دستِ من در راستای تفهیمِ من اتّفاق میافتد، اینطور نیست که دستِ من مدام بپرد، وقتی بدنِ من ولایتمدار نیست و به قولِ اهلِ موسیقی خارج میزند، همه میفهمند، حتّی آنهایی که متخصص نیستند هم میفهمند و میگویند اینجای کار یک طوری است.
شما قاری نیستید، مثلاً طرف در حالِ خواندن در یک دستگاهی است شما میبینید یک طوری شد، متوجه نمیشوید، اما اگر به دوستِ قاریِ خودتان بگویید میگوید که از دستگاه خارج شد!
ولایتمداری میآید و همه را هم جهت میکند… که اگر یک قاری در حالِ قرائت در یک دستگاه است این دستگاه در راستای تفهیمِ متن است، آیهی عذاب را یک طور میخواند و آیهی نعمت را یک طور، همه را با یک دستگاه نمیخواند، همه را با یک شکل نمیخواند، آن طوری که آن فرماندهی دستور بدهد میخواند.
ولایت همه را هم راستا میکند، برآیند به سمتِ این باشد که همه چیز با یکدیگر جمع بشود، تقویت بشود، مقابلِ یکدیگر نایستند، جامعهی اسلامی در مقابلِ یکدیگر قرار نگیرند، موضعگیریهای تنشی اتّفاق نیفتد، اگر تنش رخ میدهد لازم است یک فصل الخطاب آن تنش را حل کند، اینکه در روایاتِ ما اینقدر تأکید شده است که مخاطبِ قرآن کریم معصوم هم است از این جهت است، وگرنه مخاطبِ قرآن کریم همهی بشریّت است، هر کسی که ادبیات عرب را بداند معنای اولیّهی قرآن کریم را میفهمد، اما گاهی پیش میآید که من و شما دو مدلِ مختلف متوجّه میشویم، چند حالت هم دارد، شما با استعداد هستید و خوب متوجّه میشوید و من خوب متوجّه نمیشوم، یا کلّاً انسانِ کج فهمی هستم، یا غرضی دارم، یعنی عاملی باعق میشود که من به آنچه شما میگویید اقرار نکنم، شما چطور میخواهید من حرفِ شما را بپذیرم و من را همراه کنید؟ شما هر چه بگویید من میگویم به نظرِ من اینطور نیست!
این موضوع در مناظره زیاد اتّفاق میافتد، برای اینکه انگیزه برای نفهمیدن زیاد است، خودِ این موضوع هم بحثِ مفصّلی است که ما در مورد این موضوع در مجلسی با عنوان «نفهمی عمدی» بحث کردهایم، خلاصه یکی از موارد آن را بخواهم بگویم این است:
«مسلم بن عوسجه» هر چه میفرمود سپاهِ کوفه میگفتند: ما نمیفهمیم چه میگویی! ایشان عرب بودند آنها هم عرب بودند، با زبانِ دیگری صحبت نمیکردند که اینها نفهمند، پس این «ما نمیفهمیم» یعنی چه؟
در نهایت حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: چرا هر چه ما میگوییم شما نمیفهمید؟ گفتند: «خِفنا طَرحَ العَطاء»! اگر بخواهیم بفهمیم «عطاء» یا همان حقوق سالیانه قطع میشود! پس بهتر است که ما کلاً نفهمیم!
همانطور که دیدهاید گاهی بعضی از زن و شوهرها به مشاوره رجوع میکنند و میگویند: ما حرفِ یکدیگر را نمیفهمیم! اینطور نیست که یک نفر از آنها فرانسوی صحبت کند و دیگری عربی! اینطور نیست که اصلاً حرفِ یکدیگر را نفهمند، اگر بخواهد حرفِ طرفِ مقابل را بفهمد باید یک کارهایی انجام بدهد، یک سری اشتباهاتی کرده است که اگر بفهمد باید آنها را جبران کند، پس میگوید: نمیفهمم چه میگویی! ما حرفِ یکدیگر را نمیفهمیم!
اینطور نیست که حرفِ یکدیگر را نفهمیم بلکه این نفسِ ماست که اجازه نمیدهد تا ما اقرار کنیم که حرفِ یکدیگر را میفهمیم.
در اینطور مواقع باید چکار کنیم؟
من از قرآن کریم یک چیز میفهمم و شما هم یک چیزِ دیگر! دو فقیه دو فتوا میدهند، فرض که هر دو هم باتقوا هستند، ممکن است توانِ فهمِ یکی از آن بزرگواران از دیگری بالاتر باشد، یعنی مجتهدِ قویتری باشد، یک عاملی باعث شده است که یکی از آن بزگواران کج متوجّه بشود، یا نه خدای ناکرده یکی از آنها غرضی داشته باشد که کج بفهمد، هر حالتی ممکن است، اینجا باید چکار کرد؟ اینجا ولایت میآید، ولایت فصل الخطاب است، لذا آن جایی هم که میگویند مخاطبِ قرآن کریم اهل بیت علیهم السلام هستند نه اینکه ما هیچ کجای آیات را نمیفهمیم، آنجایی که همهی ما میفهمیم که میفهمیم اما اگر در یک مصداق یا در تبیینِ یک آیهای شک کردیم…
خدای متعال به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: ما تو را فرستادیم که «لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ»[۵]، تو بروی و آنجایی که اینها با یکدیگر اختلاف دارند را تبیین کنی.
بالاخره باید در جامعه یک حرفِ نهایی زده بشود، اینکه بینِ من و این برادرمان دو فکر باشد هیچ طوری نیست، مادامی که من برای خودم تصمیم میگیرم و ایشان هم برای خود تصمیم میگیرد، اما یک زمانی میخواهیم برای جامعه تصمیم بگیریم، مثلاً اینطور نمیشود که در قوّهی قضائیّه بگویند من مقلّدِ فلانی هستم و دیگری هم بگوید من مقلّدِ فلانی هستم، اینطور که اصلاً کاری پیش نمیرود، این طرف میرود و شکایت میکند و آن طرف میگوید این کار از نظرِ مرجعِ من اصلاً اشکال ندارد، اینطور که حل نمیشود، باید فصل الخطاب باشد، وگرنه کار پیش نمیرود، و این پذیرفتنِ فصل الخطاب سخت است، مادامی که من با ولی همراه هستم سخت نیست، مادامی که من همراه هستم خیلی خوب است و الحمدلله، اما آن لحظهای که من با او همراه نیستم و او نظرِ مرا تأیید نمیکند، اینجاست که سخت میشود که نفسِ من یک چیز میگوید اما باید در عمل کارِ دیگری کنم، این مشکل است، تحمّلِ این موضوع سخت است.
یکی از معانی «آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ»[۶]… مؤمنی که خدای متعال قلبِ او را به تقوا محک زده است کیست؟ خدای متعال در قرآن کریم فرموده است، کسانی که صدای خود را در مقابل خدای متعال و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بالا نمیبرند و از خدا و رسول جلو نمیزنند… اوایل سوره مبارکه حجرات را ببینید، «أُولَٰئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى»[۷] … اینها آن کسانی هستند که خدای متعال قلبِ آنها را محک زده است، یعنی از نفسِ خود پایین میآید، این شخص میتواند، وگرنه لزوماً منظورِ او این نیست که ولایتِ ما آنقدر سخت است… نه! اینکه من بخواهم از نفسِ خود پایین بیایم و به هر چه او میگوید عمل کنم سخت است، آنجایی که اختلاف نظر داریم تا از حرفِ خود کتاه بیایم و حرفِ او را بپذیرم مشکل است، حدّاقل این یکی از معانیِ آن است، اینطور جاها هست که ولایتمداری معلوم میشود.
چرا «ولم یُنادَ بشیءٍ کما نُودی بالولایه»[۸]؟ چون اینکه الآن کدام را انجام بدهیم یا اینکه اولویت کدام است مسئله است.
یک برادری اخیراً یک مصاحبهای کرده است که حدود بیست صفحه است، اگر شما متنِ آن مصاحبه را بخوانید تصوّر میکنید که یک پیامبرِ جدید ظهور کرده است، و مشکل اینجاست که مهندسان پیامبر بشوند! بدونِ اینکه معلوم بشود اینها در کجا امتحان پس دادهاند و کجا درس خواندهاند!
سوال کننده هم که احتمالاً جزوِ کسانی است که از سابقینِ ایمان آورندگان به ایشان است… مثلاً از این سوالاتِ جالب هم میپرسد، میگوید: مشکل چیست؟ او میگوید: در کشورِ ما مشکل این است که استعلا وجود دارند، همه به دنبالِ غلوّ هستند، در اولِ انقلاب شعار میدادند و الآن اینطور هستند و … بعد سوالِ جالبِ گوینده این است که به نظرِ شما چند درصدِ مسئولان استعلا دارند؟
آیا این آقای مهندس ابزاری برای سنجشِ استعلا دارد؟ این موضوع یک امرِ نفسی است، آیا این فرد ابزاری برای سنجش دارد؟ اصلاً این چه سوالی است؟ مردم و خودتان را چه فرض کردهاید؟
بعد یک جملهای میگوید که محلّ بحثِ ماست، میگوید: نباید آزادی را محدود کنند، بعد یک عبارتی میگوید که من دوست دارم آن چند خط را بخوانم که به این بحثِ ما ربط دارد، باز هم خیلی خوب است که زمانِ خوبی این مصاحبه را منتشر کردند که معلوم شد این بحثِ ما میتواند بحثِ روز هم باشد، ولی ما نمیخواهیم به او بپردازیم، یعنی نمیخواهیم از کسی نام ببریم، ما میخواهیم حرفِ خودمان را بزنیم، یک صلوات بفرستید:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُم
میگوید: اصلاً دین آمده است که انسانها را آزاد کند، پیامبر آمده است که انسانها را آزاد کند… نعوذبالله خدا بیکار بود که انسان را مختار آفرید؟ آیا خدا کارِ عبث کرده است؟ چرا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این کار را نکرده است؟…
بعد به اینجا میرسد که گلِ مطلب است:
به بعضی از علماء گفته بودم فقط یک کد نشان دهید که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به حجابِ مردم گیر داده است، گفتند: نه نداریم! ولی حکمِ حکومتی است؛ خُب حکمِ حکومتی باید بر مبنای دین باشد!
صدق الله العلی العظیم!
دقّت کردید؟ میگوید: به علماء گفتم یک کد نشان دهید که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به حجابِ مردم گیر داده است، گفتند: نه نداریم! و حکمِ حکومتی است و من هم گفتم حکمِ حکومتی باید بر اساسِ دین باشد!…
چون ما کمی در مورد حکمِ حکومتِ ولی صحبت کردهایم این دو سه جمله اشکالاتِ زیادی دارد؛
یک: اینکه اگر مسئلهای فقهی دیدیم آیا شما باید حتماً بروید و در حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برای آن مثال پیدا کنید؟
وقتی شما رسالهی مرجع خودتان را میخوانید آیا میگویید که میخواهم شواهدِ تاریخیِ آن را هم در پینوشت بیاوری؟
اگر شما متخصص هستید که بحث میکنید و استدلال میکنید و نظرِ آنها را رد میکنید، اگر متخصص نیستید شواهدِ تاریخی به چه دردِ شما میخورد؟
مثل این است که من بگویم به شرطی داروی پزشکِ خود را قبول میکنم که او آزمایش «ام آر آی» را هم ضمیمه کرده باشد!
به شما میگویند آیا شما از روی تصویر چیزی تشخیص میدهی؟ اگر تشخیص میدهی که خودت را درمان کن اما اگر تشخیص نمیدهی….
مثالِ تاریخی به چه دردِ تو میخورد؟ آیا شاهدمثالِ تاریخی در فقه حجیّت دارد یا ندارد؟ آیا شما فقه میدانید یا نمیدانید؟
نکته دوم: من نمیدانم از چه کسی پرسیدهاند؟! چون آن عالِم هم سواد نداشته است که ایشان از او پرسیده است، چون گفته است که حکمِ حکومتی است!
مسئلهی حجاب اجباری
ببینید یک مسئلهای در جامعهی ما به نامِ «حجاب اجباری» مطرح است، بد نیست که من این موضوع را در حد یک ربع باز کنم و بعد روضه بخوانم که پاسخِ این بندهی خدا را هم داده باشم.
اولاً یک سوال انحرافی به نام «حجاب اجباری» مطرح شده است، سوالِ اصلی که این نیست، سوالِ اصلی این است که آیا دولتِ اسلامی به شریعت الزام کند یا نه؟ حال اینکه آن نماز باشد یا روزه باشد یا حجاب باشد یا چیزهای دیگر، ظاهرِ امر این است که روزه از حجاب کمتر اجتماعی است، روزه عبادتِ فردی است، در ماجرای حجاب بالاخره بدحجابیِ یک نفر ممکن است روی یک نفرِ دیگر اثر داشته باشد و کسی را به گناه بیندازد، اما روزه که اینطور نیست.
مسئله این است که آیا نظامِ اسلامی باید به شریعت الزام کند یا نه؟
حکمِ اولی یعنی چه؟ یعنی حکمِ ثابت الی یوم القیامه تغییر نمیکند، حکمِ ثانوی چیست؟ این است که بر اساسِ یک مصلحتی، یعنی اگر فعلاً بینِ دو شرّ گیر کردهایم شرّ کمتر و اگر بینِ دو خیر گیر کردیم به دنبالِ خیرِ بیشتر باشیم، بعد از مدّتی که این مسئله برطرف بشود این حکم هم خود به خود برطرف میشود، یعنی با توجّه به یک اقتضائاتی میآید و زمانی که آن اقتضائات از بین برود این هم از بین میرود، اما حکمِ اولیّه اینطور نیست، وجوبِ نماز تا زمانِ قیامِ حضرت حجّت ارواحنا فداه و تا زمانِ صور اسرافیل هست.
آیا الزامِ دولت به شریعت حکمِ اولیه است؟ یا حکمِ ثانویه؟ حکمِ اولیه است! این موضوع را هم فقط یک فقیه نفرموده است، جالب است که فقهای غیرِ انقلابی هم میگویند، بعضاً محکمتر هم میگویند. اصلاً این موضوع حکمِ حکومتی نیست، این حکمِ اولیّه است! اینطور هم نیست که امام این حکم را آورده باشد، اینطور نیست که شیخ مفید این حکم را آورده باشد، تقریباً اتفاقِ نظرِ همهی فقها روی این موضوع است؛ اگر شما اشکالی به این موضوع دارید اشکالی ندارد، شما فقیه شوید و بروید و با آقایان بحث کنید، هر بحثی برای خود یک بحثِ تخصصی دارد دیگر، نمیشود یک فردِ غیرمتخصص وارد بشود و ایراد بگیرد دیگر، اینطور سنگ روی سنگ بند نمیشود، یا باید با ادبیاتِ علمی صحبت کنید و یا باید بپذیرید، این حکمِ اولیه است، نظرِ یک نفر و دو نفر هم نیست، نظرِ فقهای بعد از انقلاب هم نیست، نظرِ فقهای انقلابی هم نیست، بعضی از مهمترین مدرّسینِ معاصر که شاید به انقلابی بودن هم مشهور نباشند اخیراً درسشان به این موضوعات رسیده است و بحث کردهاند، آنها هم همین را فرمودهاند که دولت باید به شریعت الزام کند، حال میخواهد مثلاً جلوگیری از روزهخواری باشد که یک مسئلهی کاملاً فردی است و یا جلوگیری از بیحجابی باشد؛ اگر شما اشکالِ فقهی دارید فقیه شوید و بروید و با آنها بحث کنید، مثلاً پزشک بشوید و بروید و با پزشکها بحث کنید، متخصص بشوید و بروید با متخصصها بحث کنید، اما در غیر از این حالت معنی ندارد که شما اظهار نظر کنید، این موضوع حکمِ اولیه است، این نکتهی اول.
نکتهی دوم؛ اصلاً مسئله حجاب نیست، مسئله همهی شریعت است، شما این همه میبینید، فتاوای بزرگان و فقها در طولِ تاریخ، آیا همهی این بزرگان متوجّه نشدهاند؟ جالب است که طرف میگوید حکمِ حکومتی باید بر اساسِ دین باشد! آیا شما دینشناس هستید که متوجّه بشوید که آیا این فقیه این حکمِ حکومتی را بر اساسِ دین داده است یا نه؟ آیا شما معیارِ دین هستید؟ آیا شما نبی هستید؟… این حرفهای خیلی درشت است.
گاهی شما مجبور هستید که بینِ دو شرّ یک شرّ کمتر را انتخاب کنید، اشعثی که شما میشناسید مدّتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را در آذربایجان برای مدّتی ابقاء میکنند، آن زمان هر کسی میتوانست بگوید که دیگر حکومتِ این حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم به درد نمیخورد که اشعث کارگزارِ اوست!
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اشعث را عزل میکند و سپس او را فرماندهی میمنهی سپاهِ خویش میکنند! پس این چه کارگزاری است؟… اصلاً مسئلهی اعمالِ ولایت و تشخیصِ اولویت که وقتی بینِ دو شرّ گیر کردهایم… اگر این انسان را برداریم و حذف کنیم چه مشکلاتی برای جامعه پیش میآید؟ شاید اگر یک پستِ حتّی مهمّی را هم به او بدهیم معضلاتِ کمتری دارد؛ آن ولی است که تشخیص میدهد، آیا میشود که مثلاً در آنجا بیایند و به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بگویند که باید بر اساسِ دین تصمیم بگیرید و اشعث ناحق است؟ اگر کسانی نمیخواستند اهل بیت علیهم السلام را به رسمیّت بشناسد با همین سبک میتوانستند همهی اهل بیت علیه السلام را تخریب کنند.
اولاً الزامِ به شریعت فقط برای حجاب نیست، برای همهی احکامِ واجب و حرام است، حال اینکه در جامعهی ما اجراء نمیکنند… من راجع به آسیبشناسیِ مسئلهی حجاب عرض کنم، یکی از دلایلِ آن این است که خیلی چیزها اجراء نمیشود و بعد جامعه میگوید چطور این یک موضوع اجراء میشود؟ یعنی برای جامعه سوال بوجود میآید، وگرنه برای همهی موضوعات است و فقط برای حجاب نیست، برای روزه هم هست، برای نماز هم هست.
ببینید فقها گفتهاند که اگر کسی ابراز کند که من نماز نمیخوانم باید او را مجازات کرد، یعنی میگویند حق ندارد که ابراز کند، حق ندارد پردهدری کند، اصلاً این موضوع حکمِ اولیه است نه حکمِ حکومتی.
بعد هم اینکه میگویند ببینید که آیا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این موضوع را فرمودهاند یا نه؟
در دورهی صدرِ اسلام حفظِ حجاب آنقدر ارزش و هنجار است و عدمِ حجاب ناهنجاری است اصلاً کسی نمیآمد در آن جامعه بیحجاب باشد، حتّی بردهها که نیاز نبود حجاب داشته باشند بخاطرِ اینکه یک ارزشی پیدا کنند محجّبه میشدند و خلیفه دوم با زورِ شلاق اجازه نمیداد! چرا؟ چون در دوره خلیفه دوم متأسفانه به این کنیزهایی که بدحجاب بودند عمومی تجاوز میشد، مثلاً برای اینکه بقیّه را حفظ کنند اجازه نمیدادند که اینها محجّبه باشند، اصلاً در آن جامعه بیحجاب آنقدر بیارزش بود که… فرض کنید مردم به کسی که در جامعهی ما محجّبه نباشد مثلِ حیوان نگاه کنند (عذر میخواهم)، اصلاً اگر طرف به حجاب اعتقاد هم نداشته باشد محجّبه به خیابان میآید، برای اینکه به او بد نگاه نکنند و حرمتِ او حفظ شود.
لذا نباید الآن را با آن زمان مقایسه کنید؛ یک روز معاویه مروان را صدا کرد و گفت: شما آبروی ما را بردید، مروان پرسید چرا؟ معاویه ملعون گفت: همین دخترِ یحیی بن حکم که برادرزادهی توست بر اسب سوار میشود ساقِ پای او بیرون میآید، مروان او را کشت و ترور کرد که آبروی خاندانِ مروان را حفظ کند!
بعد طرف میگوید که در دورهی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یک مورد پیدا کنید که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به حجابِ مردم گیر داده باشند!
اولاً قواعدِ فقهی نیاز ندارد که برای آن شاهد مثالِ تاریخی پیدا کنید، ما برای خیلی از احکامِ فقهی شاهد مثالِ تاریخی نداریم، وقتی فقیه به نتیجه میرسد که حکمِ خدای متعال است میگوید دیگر، آنجا در اصولِ فقه بحث میکنند که آیا شاهدِ تاریخی حجیّت دارد یا نه؛ ثانیاً اصلاً قضیّه برعکس است! مروان برادرزادهی خود یعنی دخترِ یحیی بن حکم را به یک خانهای دعوت میکند و روی یک جایی را که چاه کنده است میپوشاند و او در چاه میافتد و میمیرد، برای اینکه ساقِ پای او بیرون نیفتد و آبروی خاندانِ مروان نرود! بعد شما در این شرایط میگویید که ببینیم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چکار کردهاند؟! در این شرایط حتّی فواحش هم حجابِ خود را رعایت میکردند.
یا نمونهی دیگری که همهی شما شنیدهاید، وقتی یزیدِ مستِ لایعقل در مجلسِ شراب میبیند که همسرِ او برای طرفداری از ناموسِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وسط میآید، این فردِ مست بلند میشود و عبای خود را روی او میاندازند؛ بعد شما توقّع دارید که در این جامعه بگویند که حجابِ خودتان را رعایت کنید؟ یعنی شرایطِ روزگاران با هم متفاوت است، در آن دوره اصلاً بیحجابی به ذهنِ کسی نمیرسید، از بس که این عمل وقیح و قبیح بوده است، کسی که بدحجاب بود برده محسوب میشد، یعنی کسانی که حرّ و حرّه بودند اصلاً ولو اینکه سلامت نبودند و حتّی اگر از فواحش بودند دوست نداشتند این اتّفاق برای آنها بیفتد چون دوست نداشتند دیگر کنیز محسوب بشوند، چون اگر کنیز محسوب میشدند نگاهِ جامعه به آنها مثلِ حیوان میشد.
اولاً این از شاهد مثالِ تاریخی؛ با هم میشود چیزهایی گفت.
ثانیاً عرض کردیم که این بحث یک مسئلهی فقهی است، این جزوِ احکامِ اولیّه است، حال یک نفر بیاید و بگوید «به نظرِ من مصلحت نیست»، این را باید چه کسی بگوید؟ این را باید همان ولی بگوید.
آیا میشود حکمِ اولیّه را معطّل کرد؟ بله؛ اگر در یک شرایطی گیر کنیم که دو حکم یا دو مصلحت یا دو مفسده است میشود، چه کسی باید این را تشخیص بدهد؟ همان کسی که ولیّ جامعه است نه شما! کسی که فقه بداند نه شما! باید تفاوتِ حکمِ اولیه و حکومتی را بفهمد!
منتها ما در جامعهی خودمان یک مشکلی داریم، ما یک مشکلی داریم که حجاب اینطور ذلیل شده است، آن هم این است که بقیّهی پازل را تکمیل نکردهایم، باید کارِ تبلیغی میکردیم بلکه کارِ ضدّتبلیغی کردیم، بایستی روی خانوادهها کار میکردیم که آمارِ طلاق نشان میدهد که وضعِ خانوادهها چیست، میخواستیم رأی جمع کنیم به کوه توچاا رفتیم و با اینها عکس انداختیم و منتشر کردیم، از اینها رأی گرفتهایم، بعداً نمیتوانیم بگوییم که اینها مجرم هستند، اینها به ما رأی دادهاند، این بیچارهها خیال کردند که اگر ما بیاییم اوضاع تغییر میکند و برای همین به ما رأی دادهاند، حال بیاییم و با آنها مبارزه کنیم؟
کسی که بعنوانِ فقیه عضوِ خبرگان است برای رأی آوردن با اینها عکس میاندازد و منتشر میکند، اگر این ضدّ ارزش است یعنی در حکومت اسلامی با خلاف شرع تبلیغات میکنند؟ مگر همچنین چیزی داریم؟
البته ما هم کارِ دیگری کردهایم، بنده یک مرتبه قبلاً هم عرض کردهام که نباید ما روی کسی که خطا میکند یا گناه میکند خط بکشیم و نباید خودمان را بالاتر از او ببینیم، امکانِ توبه برای همه هست، اهل بیت علیهم السلام روی گنهکار خط نمیکشیدند اما گناهِ او را پلّه نمیکردند که بالا بروند!
وقتی ما به ۲۲ بهمن نزدیک میشویم دیگر در تلویزیون چادری نمیبینیم! بعد آیا میتوانیم هفتهی بعدِ آن بیاییم و بگوییم که حجاب هنجار است؟ بنده نمیخواهم عرض کنم که اینها را حذف کنند، میگویم نباید اینها را پلّه کرد و از اینها بالا رفت؛ از بیحجابیِ او پلّه ایجاد کنیم و رأی بیاوریم یا… بعد هم فردا بگوییم که گشت ارشاد بیاید! این که جور در نمیآید!
بعد برای مردم شبهه بوجود میآید، چون ما تبلیغات کردیم که چیزی عایدِ ما بشود، مثلاً برای اینکه رأی بیاوریم!
بعد آن زن و بچّهی آن پلیسِ بیچاره که باید برخورد کند مثلِ همینها هستند، این شخص که به همسرِ خود به نگاهِ مجرم نگاه نمیکند، فقط اقوامِ ما نیستند که بدحجاب هستند بلکه اقوامِ آن پلیس هم شاید بدحجاب باشند، اگر او بخواهد برخورد کند میگوید اقوامِ من هم همینطور هستند، همین موضوع باعث میشود که دستِ او به کار نرود.
ما شرایطِ فرهنگی هم که ایجاد نکردهایم، کارهای فرهنگی و زیرساختی و تربیتی و رسانهای و اینها که نکردهایم، برعکس رسانهی ما از صبح تا شب یک عدّه انسانِ بدحجاب را ترویج میکنند! صبح تا شب رفتارِ یک سری انسان تبلیغ میشود که ناهنجار هستند، برای اینکه مردم تلویزیون ببینند و ماهواره نبینند، ببینید باز هم به دنبالِ یک سودی هست! شما از صبح تا شب در حالِ ترویجِ این شخص هستید، آیا بعداً میتوانید بگویید که این شخص ناهنجار است؟ اینها در ستادهای انتخاباتی نقشِ جدّی دارند، با فالورهای خودشان رأی جمع کردهاند، آیا شما بعداً میتوانید بگویید که این کارِ شما ناهنجاری است و برخوردِ حقوقی و قضایی کنید؟ اصلاً رسانهی شما بجای اینکه حجاب را ترویج کند در حالِ ترویجِ بدحجابی است، چند نفر محجّبه در برنامههای روتین هست؟ بعد شما در این شرایط میخواهید حجاب را ترویج کنید؟ رسانهی شما از صبح تا شب در حالِ ترویجِ بیحجابی است، رسانهی شما ضدّارزش را ارزش جلوه میدهد، مردم به اینها علاقهمند هستند، اینها هم صبح تا شب در حالِ پخشِ این اشخاص هستند!
من به یک جوانی که دچارِ تناقض و تعارض بشود و نفهمد که چه شد حق میدهم.
میگوید رسانهی شما از صبح تا شب اینها را ترویج میکند، رئیس جمهورِ شما با اینها عکس میگیرد، بعضی از اینها را در ستادهای خودشان دعوت میکنند، بعد اینها خلاف شرع است؟ یعنی رئیس جمهورِ شما تبلیغاتِ غیرقانونی کرده است؟ مگر همچنین چیزی میشود؟
وقتی پلیس میخواهد برخورد کند میبیند که زن و بچّهی او شبیه به اینها هستند، یا اگر بخواهد برخورد کند بعداً از بالا… در خیابان به او فحش میدهند و از بالا هم دستورِ پیگیری صادر میشود! میبیند اگر بیخیال باشد راحتتر است، اگر برخورد کند باید حساب پس بدهد، حال این بیچاره یک بدحجاب را هم در خیابان نگیرد چیزی نمیشود! به نیروی انتظامی که نمیگویند شما باید چند نفر را در ماه تحویل بدهید، این بندهی خدا هم میگوید تحویل ندادهام، حال اگر تحویل بدهد چه میشود؟ باید درگیر بشود؛ طرف اگر فحش داد و ما او را بگیریم جیغ میزند، اگر فیلمِ او پخش شد چه میشود؟ اگر بعداً رئیس جمهور پیام داد که با کسانی که با مردم برخورد کردند برخورد کنید چه میشود؟ آن شخص میبیند که نمیارزد، حقوقِ من که فرقی نمیکند، مادرم هم که شبیهِ این شخص است، رئیس جمهورمان هم که میگوید با اینها کار نداشته باشید، برای چه من در این میان چوبِ دو سر طلا بشوم؟ انجام نمیدهد و رها میکند!
حال اگر او را بگیرد، او را خواهد گرفت، فحشها را میشنود و او را به قوه قضائیّه میدهد و طرف او را آزاد میکند! میگوید ما آنقدر پرونده داریم که حالا… انصافاً الآن نیروی انتظامی نقشِ سختی دارد، همه به آنها حمله میکنند، تا چهار نفر از اینها کشته نشوند کسی دستورِ برخورد را صادر نمیکند، حتماً در یک موضوع باید سه نفر از اینها کشته بشوند تا…
همهی این موضوعات به یکدیگر ربط دارند، حال فرض کنید که قوه قضائیّه میخواهد برخورد کند، مردم میگویند طرف شش هزار میلیارد خورده است و برادرِ فلانی است و او را رها کردهاند این شخص برای اینکه موهای او بیرون است گرفتهاند! مسلّماً این منطقی نیست! چون اولویتها رعایت نشده است.
یعنی رسانهی ما، کارهای تربیتیِ ما، کارهای تبلیغاتیِ ما، کارهای اجرائیِ قوهی مجریهی ما، هیچ کدام بر سرِ خط نیستند، و چون آن نهایتِ کار پلیس هست مجبور است ندید بگیرد، چون اگر برخورد کند که به او در این مسائل حقّ کشف نمیدهند، بلکه باید از مردم فحش بخورد و حکومت هم او را حمایت نمیکند، لذا طبیعتاً این الزام به حجاب اتّفاق نمیافتد، نه اینکه حکمِ شرعی نیست، حکمِ شرعی این است که باید الزام به حجاب اتّفاق بیفتد و اگر کسی هم بگوید که الزام به حجاب نداریم…
الزام به حجاب نداریم یعنی چه؟ یعنی من تأیید میکنم که نهی از منکر نداریم! چون الزام به حجاب نداریم یعنی بگوییم نیاز نیست موهای خودشان را بپوشانند، حال آیا نیاز هست گردنها را بپوشانند؟
چون اگر شما بخواهید بگویید که اشکال ندارد موهای او باز باشد به همان دلیل هم میگویید گردنِ او هم اشکال ندارد و… و شما باید تا برهنگیِ کامل بروید، بعداً باید بگویند مثلاً زیرشلواریِ اجباری!
طرف میگوید نه به حجابِ اجباری، تا کجا نه؟ اگر شما از قاعدهی شرعیِ یکی از آنها بیرون بیایید دیگر حدّ یَقِف ندارد، اگر شما نهی از منکر را بکشید، یعنی بگویید نباید نهی از منکر کند… چون میدانید که نیروی انتظامی مرحله سوم نهی از منکر را انجام میدهد دیگر، باید اعمال کند و جلوی جرم را بگیرد، هیچ کسی هم او را حمایت نمیکند، اگر شما بگویید موهای او را رها کنید مسلّماً خلاف شرع گفتهای دیگر، چون حکمِ اولیهی فقها این است که باید بپوشاند و دولتِ اسلامی هم باید برخورد کند، تازه فقها میگویند که مردم هم مجاز هستند که برخورد کنند منتها برای اینکه کارِ مردم با پلیس قاطی نشود دیگر نمیخواهد این کار را کنند، اگر شما یک جا را بر خلافِ شرع بگویید که اجازه میدهم به همان دلیل باید از بقیه هم کوتاه بیایید، یعنی همین چیزی میشود که الآن هست، چون اگر شما از قاعده خارج بشوید دیگر هیچ چیزی نمیتواند جلوی تو را بگیرد.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اجازه نمیدادند که متصدّیانِ حکومتِ ایشان اپوزوسیون باشند، همینکه رفتارِ «قیس» با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرق داشت حضرت او را عزل کردند، اگر کسی میخواست در دوره حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیانیه بدهد ولو اینکه کارگزار هم باشد…
ما الآن میبینیم که همه صاحبنظر شدهاند و تازه به آنها وحی هم میرسد! خیلی دورهی پیچیدهای است، همه هم دین ارائه میکنند.
ماه شعبان
دوستان، این ماهِ شعبان خیلی فرصتِ مهمّی است، ای کاش من خودم به این چیزی که میگویم عمل کنم، همانطور که نمازگزار «صلی صلاه مُوَدِّع»، اگر کسی به مجلس اهل بیت علیهم السلام میآید باید مثلِ مودّع بیاید، معلوم نیست که در مرتبهی بعدی ما باشیم، ما معمولاً بعنوانِ اینکه بیایم تا توشه بگیریم کم میآییم، معمولاً روی عادت میآییم، یا گاهی ممکن است مناجاتها و عبادتهای مستحبّیِ ما به جلسات محدود بشود، باید خودمان با خودمان خلوت کنیم تا ببینیم چه هستیم و که هستیم.
حضرات معصومین علیهم السلام حرفِ خیلی عجیبی میزنند، این روایاتِ متعدد که «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ»[۹]، «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ» یعنی چه؟ یعنی چه که من به سمتِ تو فرار کردم؟ حضور در این جلسات «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ» است، یعنی من یک لحظه از چنبرهی دنیا فرار کردم و به اینجا آمدم، فرصتِ زیادی ندارم، اگر دوباره مرا به دنیا برگردانند باز هم غرق میشوم، یک ساعت آمدهام «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ»، اینجاست که امکان دارد آن اتّفاق بیفتد، وگرنه من از صبح تا شب در درگیری هستم، همه در حالِ صدا زدنِ من هستند و اصلاً حواسِ من به خودم نیست، فراموش میکنم که ببینم من کجا هستم و در حالِ چه کاری هستم.
ما به مناجاتِ خصوصی نیاز داریم، مناجاتِ عمومی خیلی خوب است اما ما به اینکه خودمان بنشینیم… اهل بیت علیهم السلام به ما آموزش دادهاند، کرامت هم کردهاند، به ما آموزش دادهاند که چطور صحبت کنیم.
والله العظیم انسان وقتی بعضی از چیزها را میبیند از عاقبتِ خود میترسد، نه اینکه بگویم الآن میدانم که هنوز سقوط نکردهام، دوست ندارم که سقوط کرده باشم، ولی اینکه گاهی افراد خوب هستند، ما هیچ زمانی فکر نمیکردیم که…
میدانید این قرآنی که امروز برای شما تلاوت کردند به روایتِ «ابو عبدالرحمن سُلَمی» است، این شخص از شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام جدا شد! یک اختلاف پیدا کردند، این شخص علوی بود اما بعداً عثمانی شد! این قرآنی که امروز شما میخوانید به روایتِ شاگردِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برگشت! او نستجیربالله حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را منحرف دانست! انسان میگفت مگر همچنین چیزی میشود؟ چطور ممکن است همچنین اتّفاقی بیفتد؟
ان شاء الله که خدای متعال ما را یک لحظه به خودمان نسپرد، این حضور در این جلسات «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ» است، «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ»، نگذار که باز هم مرا در چنبرهی این دنیا ببرند، من یک لحظه فرصت بدست آوردهام و از این فضای هجومِ مادّیات جدا شدهام.
یک جمله از سلطانِ مناجات کنندگانِ عالَم عرض کنم، در این ایّامِ ماه شعبان که فرصت است… دوستان! ماهِ مبارک رمضان در پیش است و اگر کسی خود را آماده نکرده باشد… وضعِ خودِ من از همهی عالَم خرابتر است، من ماهِ رجبِ بدی داشتهام و موفق نشدهام، حدیثِ نفس میکنم به شما بر نخورد، اگر ماه شعبان را از دست بدهیم نمیتوانیم از فیوضاتِ ماه مبارک رمضان استفاده کنیم، نمیگویم مغفرت است، اما ما مدام بیاییم و برویم و مدام ما روی نقطهی اول بایستیم و فقط ترکِ گناه، هنوز هم خودِ من در این عرصه بدبخت هستم.
ماهِ شعبان ماهی است که فرصت میدهد انسان در آن پرواز آمادگی داشته باشد.
کرامتِ آن بزرگواران بوده است که به ما آدرس دادهاند، چرا همهی اهل بیت علیهم السلام یک مناجات خواندهاند؟ برای اینکه به ما بگویند ما میخوانیم، این مناجات تعلیمی نیست، ما میخوانیم، اما این گنج را به شما هم آموزش دادهایم.
روضهی مناجاتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام
سلطانِ مناجات کنندگانِ عالَم حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام از ابتدای شروعِ قیامِ خود با مناجات شروع کردند، رواتِ دشمن در حالِ نوشتن هستند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در صحنهی کربلا هر کجا که فرصت داشتند صحبت کردند، وقتی شیرخوار روی دستِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام بود و پر پر شد نگاه کنید، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام میفرمایند: اللهمَّ… نظرِ ایشان مدام به حضرت حق است، دائماً در حالِ ذکر گفتن هستند، آنهایی که ایشان را نگاه میکردند میگفتند که منتظر بودند که ایشان یک لحظه ناامید بشوند… جسارت و بیاحترامی از یک طرف، اصحابِ ایشان یک یک به شهادت رسیدند، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام تنها شدند، با اهل حرم وداع کردند، ما وداعِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را نمیفهمیم، مدافعانِ حرم میفهمند که سی هزار وحشی در مقابلِ چند عفیفهی ناموسِ خدا حضور داشتند…
حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام وداع کردند و به میدان آمدند، هر کسی ایشان را نگاه میکرد میگفت که ایشان چه زمانی از پای در میآید؟… اما مولای غرقِ توحید است…
نوشتهاند که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام دائماً حرکت میکردند، اگر یک لحظه میایستادند همان لحظه در تیررس قرار میگرفتند، دیگر تنها شده بودند… حواسِ همه روی یک نقطه متمرکز شده بود… «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً»[۱۰]… آقای ما تشنه بودند، ایشان پنجاه و چند سال سن داشتند، داغ دیده بودند، جگرِ ایشان سوخته بود… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام یک لحظه ایستادند که نفسی تازه کنند که تیری رسید…
وقتی تیر به سینهی مبارکِ ایشان نشست فرمودند: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فی سَبیل الله وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ»… آنقدر خون از این سینهی مبارک رفت… من نمیتوانم همهی واقعه را بگویم… کار به جایی رسید که مولای ما از روی اسب به زمین افتادند… توانِ بدنیِ ایشان کم شده بود… دشمن نزدیک آمد… فاصله را کم کرده بودند… دورِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام میگشتند… نزدیک شدند… راوی میگوید که اربابِ ما نشسته بودند… از فاصلهی کمتر از یک متر شمشیری بلند کردند… وقتی ضربه به بدنِ مبارکِ ایشان اصابت کرد «فَوَقَعَ الحُسَین عَلَی خَدّهُ الأیمَن»… صورتِ مبارک ایشان روی خاک قرار گرفت… منتظر هستند که ببینند آیا حضرت نفرین میکنند؟… راوی میگوید که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام چند مرتبه تلاش کردند که بلند شوند اما امکانِ آن نبود و ایشان باز روی خاک برمیگشتند… این آخرین جملاتِ اربابِ ماست… راوی میگوید در حالی که صورتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام روی خاک بود میشنیدم که ایشان آرام آرام میفرمودند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ مُتَعَالِی الْمَکَانِ عَظِیمُ الْجَبَرُوتِ شَدِیدُ الْمِحَالِ غَنِیٌّ عَنِ الْخَلاَئِقِ قَرِیبٌ إِذَا دُعِیتَ»[۱۱]…
[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸
[۴] لهوف، صفحه ۹۱ (قَالَ الرَّاوِی: بَاتَ الْحُسَینُ وَ أَصْحَابُهُ تِلْک اللَّیلَهَ وَ لَهُمْ دَوِی کدَوِی النَّحْلِ مَا بَینَ رَاکعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ فَعَبَرَ إِلَیهِمْ فِی تِلْک اللَّیلَهِ مِنْ عَسْکرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ اثْنَانِ وَ ثَلَاثُونَ رَجُلاً.)
[۵] سوره مبارکه نحل، آیه ۶۴ (وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ ۙ وَهُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ)
[۶] اصول کافی، جلد اول، کتاب الحجه، باب فیما جاء أن حدیثهم صعب مستصعب (إِنَّ حَدِیثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَدِیثِ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُکُمْ وَ أَنْکَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّمَا الْهَالِکُ أَنْ یُحَدِّثَ أَحَدُکُمْ بِشَیْءٍ مِنْهُ لَا یَحْتَمِلُهُ فَیَقُولَ وَ اللَّهِ مَا کَانَ هَذَا وَ اللَّهِ مَا کَانَ هَذَا وَ الْإِنْکَارُ هُوَ الْکُفْرُ.)
[۷] سوره مبارکه حجرات، آیه ۳ (إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ۚ لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ)
[۸] کافی شیخ کلینی، جلد ۲، صفحه ۱۸
[۹] مناجات شعبانیه
[۱۰] مقتل حضرت سید الشهدا علیه السلام بر اساس نقل سید بن طاووس در لهوف
[۱۱] (اللَّهُمَّ أَنْتَ مُتَعَالِی الْمَکَانِ عَظِیمُ الْجَبَرُوتِ شَدِیدُ الْمِحَالِ غَنِیٌّ عَنِ الْخَلاَئِقِ عَرِیضُ الْکِبْرِیَاءِ قَادِرٌ عَلَی مَا تَشَاءُ قَرِیبُ الرَّحْمَهِ صَادِقُ الْوَعْدِ سَابِغُ النِّعْمَهِ حَسَنُ الْبَلاَءِ قَرِیبٌ إِذَا دُعِیتَ مُحِیطٌ بِمَا خَلَقْتَ قَابِلُ التَّوْبَهِ لِمَنْ تَابَ إِلَیْکَ قَادِرٌ عَلَی مَا أَرَدْتَ وَ مُدْرِکٌ مَا طَلَبْتَ وَ شَکُورٌ إِذَا شُکِرْتَ وَ ذَکُورٌ إِذَا ذُکِرْتَ أَدْعُوکَ مُحْتَاجاً وَ أَرْغَبُ إِلَیْکَ فَقِیراً وَ أَفْزَعُ إِلَیْکَ خَائِفاً وَ أَبْکِی إِلَیْکَ مَکْرُوباً وَ أَسْتَعِینُ بِکَ ضَعِیفاً وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کَافِیاً احْکُمْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا (بِالْحَقِّ) فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ خَدَعُونَا وَ خَذَلُونَا وَ غَدَرُوا بِنَا وَ قَتَلُونَا وَ نَحْنُ عِتْرَهُ نَبِیِّکَ وَ وَلَدُ (وُلْدُ) حَبِیبِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَیْتَهُ بِالرِّسَالَهِ وَ ائْتَمَنْتَهُ عَلَی وَحْیِکَ فَاجْعَلْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ)
پاسخ دهید