در مسیر تفکر نقدی گاه اصول سادهای از ذهن غایب میشوند و فکر در مسیر خطا گام بر میدارد. دانش منطق برای حداقل رساندن خطای ذهن تدوین شده است. در اینجا برخی از اصول پرکاربرد منطقی در مقام نقد نظریه بیان شده است. تجربیات نویسنده گواه است، بسیاری از مکاتب انحرافی را با همین چند اصل ساده میتوان نقد کرد. برخی از این اصول را در مواجهه با مسأله باید مدنظر داشت و برخی را در مسیر بحث. در اینجا ابتدا این دو دسته را بررسی میکنیم و آن پس نقدهای مشترکی را که بر بسیاری از مکاتب انحرافی وارد است، مرور میکنیم. با این مرور ذهن آمادگی بیشتری برای نقادی خواهد داشت.
در مسیر تفکر نقدی گاه اصول سادهای از ذهن غایب میشوند و فکر در مسیر خطا گام بر میدارد. دانش منطق برای حداقل رساندن خطای ذهن تدوین شده است. در اینجا برخی از اصول پرکاربرد منطقی در مقام نقد نظریه بیان شده است. تجربیات نویسنده گواه است، بسیاری از مکاتب انحرافی را با همین چند اصل ساده میتوان نقد کرد. برخی از این اصول را در مواجهه با مسأله باید مدنظر داشت و برخی را در مسیر بحث. در اینجا ابتدا این دو دسته را بررسی میکنیم و آن پس نقدهای مشترکی را که بر بسیاری از مکاتب انحرافی وارد است، مرور میکنیم. با این مرور ذهن آمادگی بیشتری برای نقادی خواهد داشت.
۱ – در مواجه با مسأله
۱ – توجه به خاستگاه مسأله: اولین گام در برخورد با یک مکتب و یا نظریه این است که در کجا و به چه جهت شکل گرفته است. چهبسا آن اشکالات و آن دغدغهها تهدیدی برای دیگر نظامها نباشد. البته منظورمان این نیست که هر تفکری که از خارج مرزهای جغرافیایی آمد، حتماً با فرهنگ و آیین ما ناسازگار است. باید توجه داشت که بسیاری از جنبشها ریشه در دغدغههای فطری و مشترکات انسانی دارد.
مثال: خاستگاه گوهرین بودن تجربه دینی، الهیات و فرهنگ مسیحی است. در دینی که پیامبر آن دین گفتاری از سوی خدا برای مردم ندارد، الهیات آن دین تنها بیان زندگی عیسی (ع) به عنوان تجربه حضور خدا در زمین است، ایمان تنها در اعتقاد به عیسی و شریک شدن در تجربه اوست، ظاهر آیات کتاب مقدس با علم سازگار نیست و کلیسا چندان از روش معقول در اثبات اعتقادنامه خود بهره نمیبرد، طبیعی است تجربه دینی، گوهر دین باشد.
۲ – توجه به دغدغههای نظریه پرداز: معمولاً دغدغه درست هستند، اما راه حلهای پیشنهاد شده و یا نتایج غلط هستند. باید بین دغدغههای درست و راهها و نتایج نادرست تفکیک کرد. فهم همدلانه نظریات مهمترین گام فهم است.
مثال: بسیاری از دغدغههای اگزیستی در رشد انسان و انسان شناسی درست هستند. اینان انسان را موجود مختاری می دانند که به اراده آزاد خویش شخصیت و استعدادهای وجودی خود را توسعه میدهد. مشکل این است که این مکتب برای تکامل انسان راه ندارد و به نقش شناخت در انتخاب توجه ندارد. مثال دیگر صحیح بودن برخی دغدغههای ایمان گرایی است. هویت ایمان اعتماد و دلبستگی است، اما با این وجود باید دانست راه ایمان در بی اعتنایی به عقل نیست.
۲ – در مسیر بحث
الف – توجه به مفردات
۳ – توجه به مشترکات لفظی و تبیین خواستن از مدعی.
مثلاً «تکثرگرایی» و «یا قرائتهای دین»، معانی پذیرفتنیای نیز دارند. باید مشخص شود مدعی در مقام دفاعِ کدام معنا است.
۴ – در استظهار معانی مفردات برای اثبات نظریهها از متون اصل این است که مفردات را باید بر معنای اصلی حمل کرد، مگر اینکه قرینهای داشته باشیم که معنای اصلی مدنظر نبوده است.
مثلاً نسبت ظلم و یا ذنب به پیامبران در قرآن نباید ذهن ما را منصرف به گناه کند. ظلم یعنی انجام کار در جای ناشایسته و ذنب یعنی عاقبت و دنباله کار. این معانی مستلزم نسبت دادن گناه به انبیا نیستند.
ب – توجه به مقدمات
۵ – مشخص کردن پیش فرضها در هر نظریه و بررسی دلیل هر کدام از آنها.
مثلاً پیش فرض اهل سنت در مسأله خلافت که آن را وظیفه مکلفین میدانند این است که خدا امت را در هدایت رها کرده و تعیین ولی را به آنها تفویض نموده است. به عنوان نمونهای دیگر، پیش فرض دگراندیشان در خود ساخته بودن وحی از سوی پیامبران، این است که پیامبران بیشتر از خداوند دغدغه هدایت مردم را داشتهاند.
۶ – مشخص شدن تمام مقدمات و راستی آزمایی آن.
مثلاً دکارت معقتد است بسیاری از مفاهیم به طور فطری در ما نهادینه شده است و چون خالق فطرت خداوند حکیم است و ما را فریب نمیدهد، این فطریات در ما گزاف نیست. اشکال کلام دکارت این است که نشان نداده از کجا دانسته شده است خداوند حکیم است و فریب نمیدهد.
ج – توجه به ادله
۷ – غفلت نکردن از مطالبه دلیل حتی پس از ارائه پاسخ منسجم و راه گشای مسأله.
مثلاً هیأت بطلمیوسی با اینکه خطای آن ثابت شده است، هنوز زمان دقیق خسوف و کسوف را درست تشخیص می دهد، اما این دلیل نمیشود که این هیأت کاملاً مطابق حقایق نجومی عالم باشد.
۸ – باید توجه داشت که ارائه دلیل با مدعی است. آنکه خلاف ظاهر متن و یا خلاف اصل ادعا میکند باید ادعای خود را با دلیل و قرینه ثابت و تأیید کند.
۹ – احتمال وارد شده بر دلیل راه را بر مدعی می بندد و باید راه جدیدی را باز کند، اما منکر تنها با وارد کردن احتمال و شبهه کارش را تمام کرده است.
مثلاً نمیتوان برای فرهنگی بودن و عصری بودن دین به نعمت بخشی حورالعین در بهشت تمسک کرد و گفت این نعمت تنها مطابق سلیقه عربهای حجاز است؛ مردم اروپایی از عاشق زنان چشم آبی میشوند؛ چراکه صرف این احتمال که این ترکیب معنایی کنایه از زیباروی باشد، راه را بر استدلال بسته می شود.
۱۰ – اگر دلیل یقینی برای مسألهای داشتیم، و پاسخی برای شبهات وارد شده نداشتیم، وظیفه توقف در شبهه و پایبند ماندن به یقین است و یا در صورت امکان تفکیک، پذیرفتن نقض و پایبندی به اصل امر یقینی است.
مثلا اگر شبهه وارد شد که چگونه از پای امیر المؤمنین تیر خارج شد، اما متوجه نشدند، با این وصف چگونه در نماز خاتم بخشی کردند، اگر پاسخ شبهه را نمی دانیم، باید در آنچه شیعه و سنی در آن یقین دارند پایدار بود و در شبهه توقف کرد.
یا مثلا اگر گفته شد، فلان تفسیر در آیه جواز زدن زنان ناشزه درست نیست، حداکثر میتوان از آن تفسیر دست برداشت و نه دیگر دعاوی و تفاسیر آیات قرآن.
۱۱ – هرچند تشبیه و تمثیل از نظر روانی در تصدیق ادعا بسیار وسوسه کننده هستند، دلیل ادعا نیستند و تنها فهم را سادهتر میکنند. تشبیه وقتی میتواند یقین ساز باشد که دلیل اقامه شود مشبه و مشبه به در همه جهات همسانی دارند. تنها در این صورت است که میتوان حکم یکی را به دیگری سرایت داد و این معمولاً شدنی نیست.
مثلاً مثالهای مولانا در کفایت شریعت وسوسه اقناع کنندگی دارد. او در یک تشبیه شریعت را نردبان رسیدن به پشت بام میداند و بیان میکند: بعد از رسیدن به بام دیگر نیازی به آن نیست. اما باید توجه داشت که داستان غایت دین با رسیدن به پشت بام تفاوتها دارد.
۱۲ – رعایت شرایط منطقی استدلالهای مباشر و غیر مباشر.
مثلاً اینکه سالبه جزئیه عکس مستوی ندارد. (از جمله بعضی از یهودیها صهیونیست نیستند نمیتوان نتیجه گرفت برخی از صهیونیستها یهودی نیستند.)
یا اینکه در قیاس اقترانی حداقل حد وسط یک بار باید منبسط باشد. (یعنی حکم درباره همه افراد آن مفهوم باشد.) از این رو از دو مقدمه همه دانشجویان دیپلمه هستند و همه معلمها دیپلمه هستند، نمیتوان نتیجه گرفت همه معلمها دانشجو هستند. در هیچ کدام از دو مقدمه، حکم درباره همه افراد دیپلمه (حد وسط)، نیست.
د – توجه به سیر بحث
۱۳- سیر منطقی بحث چنین است:
- بیان دقیق مسأله
- بیان نظریه و راهگشایی آن
- رفع استبعداد و بیان امکان آن
- بیان ادله
- ارائه شواهد
بسیاری از آیات و روایاتی که به آن استشهاد میشود در واقع شواهد بر استنباط ما هستند. بسیار اتفاق میافتد که روایات و آیاتی به عنوان دلیل آورده میشوند که ذو وجوه هستند و تأویلهای مختلف میپذیرند و یا در سند آنها اشکال میشود و یا روایات متعارض دارند. وقتی از ادله برون دینی و یا برون فرقهای استفاده شود و این آیات و روایات به عنوان شواهد ارائه شوند، اشکالی به وجود نمیآید.
۱۴ – توجه به سیر بحث و گم نکردن ادعای اصلی.
گاه مدعی عامدانه مسیر را به بیان ادعاهای پذیرفتنی دیگری صرف میکند تا اذهان از مطالبه دلیل برای ادعای اصلی غافل شوند.
۱۵ – دقت در مطابقت ادله با مدعا.
مثلا برای عصمت دلیل آورده میشود که چون نباید اعتماد از امام و یا پیامبر سلب شود حتی قبل از بعثت آن هم در خفا، نباید خطا داشته باشند. حال آنکه با این دلیل خطای مدیریت رفتاری را قبل از عصمت آن هم رفتاری را که سلب اعتماد را در پی نداشته باشد، شامل نمیشود.
۱۶ – برای بررسی تمام فرضهای مسأله باید به شیوه تقسیم ثنایی عمل کرد. این نکته در برهانهایی بر اساس سبر و تقسیم تدوین شدهاند، ضرورت دارد. فرض این نوع برهان این است که حالا که همه فرضها به جز یک فرض به محال منتهی میشوند و چارهای جز پذیرش تنها فرض باقی مانده نیست، باید به آن تن داد. باید توجه داشت تنها شیوهای که میتوان یقین کرد همه فرضها بررسی شدهاند، تقسیم ثنایی است و یافتن فرضها بر اساس استقراء نمیتواند یقین بخش باشد.
البته در تنظیم تقسیم بندیها باید مراقب بودن مقسم به گونهای انتخاب شود که در حل مسأله دخالت داشته باشد. ساختن مقسمهای بدون دخالت در مسأله کار را بیجهت پیچیده میکند.
به برهان خلف زیر که بر اساس حصر ثنایی در اثبات عدالت خداوند تقریر یافته توجه کنید:
– غیر عالمانه (از روی جهل) باشد: خلف است. خداوند جاهل نیست.
– اگر خداوند مرتکب ظلم شود
خدا مجبور باشد: خلف است. خداوند مجبور نمی شود.
عالمانه باشد؛
محتاج آن فعل باشد: خلف است. خدا محتاج نیست.
خدا غیر مجبور (مختار) باشد؛
محتاج نباشد: خلف است. چون خدا عبث انجام نمی دهد. عالم مختار بی نیاز، اگر بی جهت کاری انجام دهد عبث است. خداوند حکیم است و این کار خلاف حکمت است.
۱۷ – بسیار اتفاق میافتد مدعیان برای خارج کردن فروض دیگر آنها را بعید و یا محال میخوانند. حال آنکه استبعاد دلیل غیرواقعی بودن نیست و محال بودن فرض تنها در صورتی است که تناقض در آن باشد و یا به تناقض بیانجامد.
۱۸ – توجه داشتن به مبانی خصم: باید بین اشکالات بنایی و مبنایی تفکیک قائل شد. در نقد گاه میتوان به مبنا اشکال گرفت، اما در فرضی که مثلاً در یک علم چند مبنای پذیرفته شده وجود دارد، نمیتوان به صرف اشکال مبنایی بسنده کرد. در اینجا در مقام نقد بر فرض پذیرش آن مبنا نیز میتوان به نقد توجه کرد.
مثلاً برخی در روش استنباط قائل به تقدم اخبار هستند و معیار بودن عقل را در تقیید و تخصیص اخبار نمیپذیرند. در نقد برداشت اینان از روایات میتوان بحث مبنایی کرد که این روش استنباط غلط است. اما به فرض پذیرفتن چنین مبنایی و یا فارغ از آن، تنها باید اشکال بنایی کرد و مثلاً به استظهار عرفی از روایت اشکال گرفت.
۱۹ – بسیار دیده شده است که در نقد به لوازم آن نظریه پرداخته میشود و آنها را فاسد اعلام میکنند. حال آن که نظریه پردازِ مقابل خود به آن لوازم معتقد است. در اینجا باید مبانی نقد شود.
مثلاً در نقد دگراندیشان در وحی اشکال گرفته شود که در این صورت قرآن برای ما حجت نیست. این دقیقاً همان لازمهای است که آنها به دنبال اثبات آن هستند و اکراهی از پذیرش آن ندارند.
ه – توجه به روش شناسی بررسی مسأله
۲۰ – توجه داشتن به منابع معتبر معرفتی در آن حوزه و شرایط آن: مثلاً توجه به قلمرو حجیت عقل و یا کفایت خبر واحد در اعتقادات.
۲۱ – توجه به روش بررسی مسأله:
- شیوه استدلال در برخی موضوعات باید برون دینی باشد.
- گاه برخی موضوعات را باید درون دینی و یا درون فرقهای بحث کرد. در پاسخ به این مسائل نباید توقع داشت به شیوه برون دینی رفتار کرد.
۳ – آشنا بودن با برخی نقدهای مشترک
۲۲ – پیراسته نبودن از اختلاف درونی؛
مثلاَ یکی از دگراندیشان در بحث ماهیت فعل پیامبر میگوید او چنان در خدا فانی میشود که دست او دست خدا میشود و بیان او بیان خدا میشود. با این حال ایشان در جای دیگری گفتهاند: از آنجاکه وحی تجربه نبوی است، خطاپذیر است. مگر میشود بیانی که بیان خدا است خطاپذیر باشد.
۲۳ – ناسازگار بودن لوازم نظریه با جهان بینی(هستی شناسی) و خداشناسی؛
۲۴ – جامعیت نداشتن (گاه یک نظریه به همه جهات مسأله توجه نداشتن ندارد و از این رو همه مسائل آن مبحث را نمیتواند تبیین کند.)
مثلا در تحلیل زبان دینی به زبان بیان عاطفه و نیایش، عدم جامعیت اتفاق افتاده است. دین نیازمند زبان توصیفی نیز هست.
۲۵ – فروکاست (ملتزم بودن به اینکه تمام هویت مسأله تنها در یک جنبه است.)
مثل نفی وجود روح و فروکاست معنویت به فعل و افعالات شیمیایی مغز و یا فروکاست وحی به تجربه دینی.
۲۶ – مراقبت از افتادن در دام مغالطات: برخی از پرخطرترین مغالطهها به این شرحاند:
- مغالطه ذوحدین: مثل شبهه براهمه که برای اثبات بینیازی از وحی میگفتند آنچه وحی بیان میکند یا عقل ستیز است و یا عقل پسند و در هر حال عقل معیار است. حال آنکه دسته دیگری از معارف داریم که عقل گریز است.
- مغالطه کنه و وجه: معرفی یک صفت از یک پدیده به عنوان ذات آن پدیده. مثلاً تبیین ولایت بر اساس صرفاً حق حاکمیت بین مردم.
- مغالطه تفسیرنادرست از نظریه برای قابل نقد شدن آن.
- مغالطه پهلوان پنبه: ترسیم یک مدعای ضعیف و نقد آن به جای نقد مدعای اصلی.
- از نادرست بودن دلیل، نادرست بودن مدعا را نتیجه گرفتن.
مثلاً اگر برهان ثبات من در اثبات وجود روح تام نباشد، نمیتوان نتیجه گرفت ادعای تمایز روح از بدن غلط است؛ تنها میتوان نتیجه گرفت این دلیل آن ادعا را ثابت نمیکند، نه اینکه خلاف واقع بودن ادعا را ثابت کند.
- مغالطه پهلوان خوشنام: ترسیم نقاط قوت یک ادعا و نپرداختن به ضعفها و کاستیها.
- مغالطه مناقشه در مثال: منظور این است که به جای رد ادعا، در مصادیق آن تردید کردن.
مثلاً مطابق آیه اطلاعت مطلق از اولی الامر، صاحبان امر باید معصوم باشند، اما فخر رازی میگوید: چون مصداق معصومی نمیشناسیم کار را به اجماع اهل حل و عقد میسپاریم.
یا مثلاً اگر گفته شود عرفان شیعی در تثبیت شریعت اسلامی نقش مهمی داشته است و برای این ادعا شواهد زیادی از نقش عرفا ارائه شود، کسی نمیتواند به صرف تردید و مناقشه در یک مورد، اصل ادعا را باطل اعلام کند.
پاسخ دهید