حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ ۲۷ خرداد ماه ۱۳۹۹ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «اقدامات امیرالمومنین پیش از جنگ صفین و سیره تربیتی امام صادق علیه السلام» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای گرانقدرمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خدای متعال پشت و پناه شما باشد. شب شهادت آقای ما امام جعفر صادق(ع) هست، تسلیت میگویم. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان سلام میکنم. امیدوارم در صحت و عافیت باشند و روزی مادی و معنویشان پر برکت و وافر باشد و دلشان خوش باشد و دغدغه غیبت امام زمان را داشته باشند. انشاءالله خدا باقیاش را کفایت کرده باشد و امیدواریم از بین پیامهای زیادی که میآید، مردم دلشان شاد باشد و شهادت امام صادق(ع) را هم تسلیت میگویم. هرچه ما داریم از عموم مردمی که در زمینه علوم دینی تخصص ندارند، هرچه کنکاش کنند از امام صادق یاد گرفتند تا دیگران که یک مقدار بیشتر بلد هستند. هیچکس در برابر دریای او قطره هم نیست.
شریعتی: انشاءالله یک سنگ ریزهای از سلسله جبال حضرت به ما عنایت کنند. در مورد دوران حضرت پیش از جنگ صفین رسیدیم، ماجرای قیس را اشاره کردند. جمعبندی از بحث هفته گذشته داشته باشند و وارد بحث امروز شویم.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، گفتیم که قیس بن سعد بن عباده، ثروتمند ریشهدار در عین حال عباقهمند به زهد و طرفدار راسخ امیرالمؤمنین است. منصوب شد به مصر، چهار ماه و چند روز قیس فرمانروای آن کشور بزرگ بود. حضرت فرمود: آنجا برو و قدرتت را نشان بده. برای اینکه حضرت لشگر مصر را میخواهد با لشگر کوفه که دو لبه قیچی شوند و باطل را در شام منکوب کنند. چون میدانستند شام میتواند فضاسازی فرهنگی کند و عده زیادی را کاری کند که آب برایشان گل آلود شود و نتوانند حق را تشخیص بدهند.
قیس با دلسوزی ولی عملاً با تمرّد، گوش نکرد. هرچه حضرت گفت با لشگر برو، گوش نکرد و خودش رفت و دزدکی وارد مصر شد. از همه بیعت گرفت جز یک شهر کوچک به اسم خَربتا، آنجا یک شخصیتی بود به اسم مَسلَمه بن مُخلّد که او انصاری بود. قیس هم اهل مدینه و انصاری است. یک توافق قبیلهای شکل گرفت. قیس هم گفت: همین که اینها با امیرالمؤمنین نجنگند، کفایت میکند. او گفت: من اهل مدینه هستم و تو هم اهل مدینه هستی، اگر شما با علی بن ابی طالب بیعت نمیکنید فعلاً نجنگید. آنها نگفتند: ما با امیرالمؤمنین نمیجنگیم. گفتند: تا وقتی تو در مصر باشی ما فعلاً با تو نمیجنگیم. حضرت پیغام دادند با اینها محکم برخورد کن. چون اینها قدرت این را دارند از طرف معاویه بیایند و به شما حمله کنند. بعداً این اتفاق افتاد و قیس با وجود اینکه باهوش بود متوجه نشد.
خبر دروغی که معاویه گفت: قیس با ما بیعت کرده و تمام شده، خبر به علی بن ابی طالب رسید. حضرت عزیزانی را جمع کرد مشورت کند. بعضی از آنها مثل عبدالله بن جعفر میگفتند: قیس را عزل کن، خطرناک است. نامهای رسید که قیس گفته بود فعلاً کوتاه بیاییم! حضرت باز نامه نوشت که بلافاصله سراغ روستا برو، آنها همه جنگجو هستند. فرماندهان اصلی لشگر معاویه چند نفر از این روستا هستند. میداند اینها پشتوانههای نظامی لشگر شام هستند. اینها را منکوب کن جلوی جنگ بعدی را بگیریم. اگر اینها را منکوب میکرد بسیاری از کشتههای صفین کم میشد. باز متأسفانه نوشت که من تعجب میکنم. من اینجا هستم. شما مرا میشناسید، چقدر به شما علاقه دارم. من صحنه را میبینم. اینها فعلاً نمیخواهند با ما بجنگند، ولشان کن. متوجه آن خطر نبود. حضرت وقتی دید اینطور شده است، او را عزل کرد. بعضی فکر کردند عزل حضرت بخاطر سر و صدای افکار عمومی در کوفه است. قیس خیانت کرده یا عبدالله بن جعفر برای اینکه برادر مادری خودش، محمد بن ابی بکر که از مادر مشترک هستند، دوست دارد برادرش را جا بزند، فشار آورده است. حضرت از روز اول فرمود: با اینها بجنگ و وقتی محمد بن ابی بکر را به شام فرستاد و برای او حکم زد، حکمش این بود با عموم مردم، نرم و مهربان و آرام باش ولی با آنهایی که مخالفینی هستند که استعداد نظامی دارند با قدرت برخورد کن. چون اینها بعداً عِدّه و عُدّه قدرت نظامی لشگر شام میشوند. حضرت از این فکر کوتاه نیامد. هرکسی را برای شام درنظر گرفت، فرماندهان نظامی بودند. حضرت راه درمان مصر را نظامی میدید.
از آن طرف معلوم است که چقدر حضرت سعه صدر دارد. وقتی میداند قیس شخص خوبی است و دلش با حضرت است، چهار ماه تحمل کرد با اینکه خطر بزرگی بود. کار قیس برای حکومت حضرت خیلی پر هزینه بود ولی حضرت تحمل کرد و اینطور نبود که در روشها خیلی زود فشار بیاورد. ما گاهی یک نفر زیر دستمان باشد یک مقدار چپ برود خفهاش میکنیم. حضرت که علم الهی و عصمت دارد و میبیند خطا میکند اما صبر میکند. در خطوط سیاسی حاکم باید حرکت کند نه اینکه تا نفس میکشید استعلام کنید و استخاره کنید. باید کار کنید. لذا حضرت مسئولیت کشور مصر را به او سپرده است. حضرت مجبور میشود خیلی با سعه صدر با او برخورد کند. مالک اشتر را دوست دارد بفرستد ولی چون او را سمت شمال عراق فرستاده و با معاویه درگیر است، شخص دیگری را بخواهد بفرستد هاشم مرقال است که او را برای جنگ صفین نیاز دارد. چون مصر همراهی کاملی نکرده، لشگر او آماده نشد و برای صفین نیامد. یعنی امیرالمؤمنین فقط با یک جناح کوفیان به جنگ با معاویه رفت. اگر این قدرت عظیم میآمد، خیلیها نمیآمدند بجنگند. یعنی دشمن را باید بترسانی که وارد جنگ فیزیکی نشوی.
حضرت محمد بن ابی بکر که از دو سالگی در دامنش بزرگ شده بود، تربیت شده حضرت بود ولی خیلی جوان بود، او را فرستاد. چرا محمد بن ابی بکر را فرستاد؟ به دو جهت، محمد پسر خلیفه اول بود. نزد مصریان به این جهت محبوب بود. ثانیاً محمد در رفت و آمد به مصر در دوران خلیفه سوم، بخاطر شجاعت و توانمندیهایش، بخاطر اعتراضات به بعضی رفتارها کارگزار خلیفه سوم در مصر که جرأت میکرد با او درگیر شود و به ظلم او اعتراض کند، مصریها خیلی شجاعت او را پسندیده بودند و برای او جایگاه فرزند خلیفه قائل بودند. حتی زمان خلیفه سوم پیغام دادند همین محمد را حاکم مصر کن. چرا محمد ۲۵ ساله را به مصر بفرستد؟ چون محبوب است و مقبولیت دارد. وگرنه افراد پختهتر بودند ولی این ویژگی را نداشتند. او رفت و با قوت وارد شد و نامهی عزل قیس را به او داد. قیس جملهای گفته که همین باعث شده خیلی از کتابهای تاریخی، مثل همین الغارات، گفتند که قیس گفت: بین من و علی را چه کسی خراب کرده است؟ باز هم فکر کرد که امیرالمؤمنین اینجا دارد خطا میکند و چه کسی مشورت غلط به او داده است؟ ای کاش یک مقدار فکر میکرد شاید تشخیص من خطاست. بنده خیلی ناراحت نیستم که او اینجا گویی عصمت امیرالمؤمنین را نفهمیده، چرا؟ چون ما مدیون امام صادق هستیم که عصمت فهمیدیم. قبل از امام صادق(ع) هنوز فرصت نبود مبانی دینی باز شود. از رسول خدا تا امیرالمؤمنین ۲۵ سال فاصله افتاده و شخصیت واضح حضرت انکار شده چه برسد به عصمت حضرت. لذا اینها را خیلی نمیخواهم بگویم، ما قیس را از یاران بسیار ویژه حضرت میدانیم. گفت: چه کسی بین ما را خراب کرده است؟ محمد بن ابی بکر گفت: بین شما را کسی خراب نکرده است. الآن سلطنت، سلطنت توست. شما اجازه بده من مسئولیت را به عهده بگیرم، در همه کارها با تو مشورت میکنیم. گفت: من دیگر در این شهر نمیمانم! ناراحت شد که من خیرخواهی کردم و یک عده زیر آب مرا زدند و امیرالمؤمنین هم قبول کرد.
ناراحت شد و قهر کرد. به مدینه رفت، همیشه هستند افرادی که تا ببینند در جبهه حق یک مو شکاف شده، سعی میکنند دره درست کنند. حسّان بن ثابت انصاری که شاعر معروفی بود. پیغمبر به او فرمود: ای حسّان تا زمانی که به ما خدمت کنی و از علی بن ابی طالب دفاع کنی، روح القدس مراقب توست. ولی متأسفانه فاصله گرفته بود. در آن فضاها متمایل به مقابلهای امیرالمؤمنین شده بود و فرصت را غنیمت شمرد. گفت: خوب، خلیفه را کشتید، حالا عزلت کرد، گناهش گردنت ماند و روسیاهی هم ماند. خواست بگوید: هم در گناه شرکت کردی و هم قدر تو را ندانستند. تا این را دید، دید حضورش در مدینه فرصتی است برای انتقام دشمنان. رو کرد و گفت: اگر بین قبیله من و تو دعوا نمیشد، گردنت را همینجا میزدم. بخاطر همین فتنهگری که کردی! نزد سهل بن حنیف رفت. گفت: میخواهم نزد امیرالمؤمنین بروم برای جنگ صفین آماده میشود. گفت: من هم میآیم. حضور من اینجا زبان عدهای را دراز میکند. محضر حضرت آمد و حضرت خیلی تحویلش گرفت. که من میدانم تو خیانت نکردی. من روی ان حرفهایی که تو شنیدی به عنوان خیانت، چون اگر امیرالمؤمنین به عنوان خیانت او را عزل کرده بود قیس یقین داشت خیانت نکرده و میگفت: زیر آب مرا زدند. حضرت فرمود: من تو را بخاطر خیانت عزل نکردم. رفتار تو را قبول نداشتم. میدانستم دزد و خائن نیستی و چشم به بیت المال نداری. بزرگتر از آن هستی که بخواهی با معاویه ساخت و پاخت کنی.
یک نفر را بگذارند در کشور ما رئیس جمهور، سال دیگر انتخابات هست. عدهی زیادی احساس تکلیف میکنند. یکی بگوید: وضع زندگی مردم را ببینید. یک احساس تکلیف میکنی و میآیی و اگر نتوانی کاری کنی به هشتاد میلیون بدهکار هستی. هر پدری که شرمنده زن و بچه باشد گردن تو هست. وگرنه نیا! فرمانروای مصر بود که مصر دهها کشور کوچک را استانهای متعدد ذیل آن بود با ثروت بسیار و خودش یک امپراطوری بود. حضرت فرمود: تو را به آذربایجان میفرستم به جای اشعث، آذربایجان آن زمان منظور استانهای شمال ایران نیست. کشور آذربایجان و ارمنستان و بیرون از ایران است. آن زمان با توجه به اینکه درگیری با کفار شمال آن منطقه بود، منطقه استراتژیکی محسوب نمیشد. از این جهت که دسترسی معاویه به آن دور بود و حساسیت آن به نسبت مصر کم بود. شما میروی؟ گفت: هرچه دستور بدهید. حضرت فرمود: همزمان از تو میخواهم فرمانده شرطه الخمیس باشی، فداییان امیرالمؤمنین بودند و سرها را میتراشیدند و تضمین داده بودند گردن میدهیم و از تو دفاع میکنیم، تو هم تضمین بده قیامت ما را وارد بهشت کنی. أصبغ بن نباته، جندب بن عبدالله ازدی کسانی بودند که از ستارگان فضایل و اصحاب امیرالمؤمنین در آن هستند. هروقت جنگ شد من تو را از آذربایجان فرا بخوانم چون نیاز به تو دارم. گفت: من در خدمت شما هستم!
به آذربایجان رفت و باز برای جنگ صفین برگشت. این قیس خیلی شخصیت عجیبی دارد. هیچوقت از راه امیرالمؤمنین برنگشت. ما پیش از صفین هستیم ولی چند قدم جلوتر را بگویم که این شخصیت خیلی برنده است با اینکه اینطور عزل شد و خودش هم میدانست قصد خیانت نداشته است. ایشان کسی است که هرگز از امیرالمؤمنین برنگشت. حتی روزهای پایانی که امیرالمؤمنین نمیتوانست لشگر فراهم کند، تا روزهای پایانی که حضرت ضربت خوردند و به شهادت رسیدند، قیس همواره یکی از فرماندهان اصلی طلایهدار سپاه حضرت است. هیچوقت نشد او کمتر از ده هزار نفر نیرو داشته باشد. اولین بیعت کننده با امام حسن قیس بن سعد بن عباده است. امیرالمؤمنین وصایت به امامتشان برای حضرت مجتبی مخفیانه بود. چون خود حضرت هم به عنوان امام معصوم حاکم نبود، به عنوان حاکم او را میشناختند. مردم نگاه کردند بعد از امیرالمؤمنین مثل امام حسن را نمیشود پیدا کرد. چون نمیشود مثل امام حسن را پیدا کرد با او بیعت کردند. چون مردم به عنوان حاکم میخواهند بیعت کنند نه امام معصوم، خیلی مهم است ببینیم چه کسانی قبولش کردند. اولین فرد قیس بن سعد بن عباده است که با امام حسن همراه بود و دلسوز بود. همه فرماندهان اصلی سپاه امام حسن خیانت کردند و قیس این کار را نکرد. همواره همراه بود.
لذا وقتی فرمانده اصلی سپاه امام حسن، عبید الله بن عباس خیانت کرد، صبح مردم منتظر امام جماعت بودند، دیدند نیامده است. قیس یک سخنرانی کرد و گفت: او لیاقت نداشت در سپاه حسن بن علی، فرزند رسول خدا و سبط پیغمبر باشد. شما اگر لیاقت دارید بسم الله، خیلی شخصیت مقتدری است و تاریخ نشان میدهد، معاویه خیلی دوست داشت او اعلام کند من بیعت کردم! معاویه بعدها وقتی حاکمیت جهان اسلام به دستش رسید. چند نفر را دوست داشت بیعت کنند و اعلام کنند دیگر جنگ نمیکنیم. یکی قیس بود بخاطر قدرتش، لباس او نماد قدرت در جهان اسلام بود. تاریخ نشان میدهد اگر قیس زودتر از سیدالشهداء از دنیا نرفته بود، چه بسا در کربلا هم حاضر بود. تا زمانی که زنده است جایی نیست که اهل بیت یاریگر بخواهند و قیس بن سعد بن عباده، اهلبیت را تنها بگذارد. خداوند او را با امیرالمؤمنین محشور کند و امیدواریم دعاگوی ما باشد. گفتند: ت در حاکمیت علی تعلل نمیکنی؟ گفت: بین کسی که پیغمبر او را شایسته بر ولایت ما دیده با کسی از بنی امیه که با خونریزی میخواهد، جای قیاس نیست. یعنی برخلاف مردم روزگار که به امیرالمؤمنین به عنوان یک حاکم فقیه عادل نگاه میکردند، قیس جایگاه ولایت برای امیرالمؤمنین قائل بود. گرچه در ماجرای سقیفه وضع قیس زیاد روشن نیست و آنجا اسمش جزء یاران برجسته حضرت نیست ولی بعدها هرجا از امیرالمؤمنین سخن گفته، امیرالمؤمنین را به عنوان ولی امر مؤمنین از جانب پیغمبر معرفی کرده است و این فکر، فکر سالمی بود و در این راه خیلی زحمت کشید. چون کلاً بنی امیه با انصار خوب نبودند چون انصار بودند که در صدر اسلام جا دادند و فضا ایجاد کردند که پیغمبر از مکه بتواند بیاید. وقتی انصار مدینه را در اختیار پیغمبر قرار دادند خیلی کینه در دل بنی امیه قرار گرفت. ما شیعیان وقتی بررسی میکنیم میبینیم اصحاب رسول خدا آنهایی که از روز اول کتک خوردند و خدمت کردند، معمولاً تا روز آخر هم بودند. آنهایی که بعد از پول و پیروزی و بعد از شنیدن صدای سکهها اسلام آوردند، بعدها با یک نسیمی هم رفتند.
شریعتی: امروز صفحه ۴۴۰ قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه فاطر و آیات ابتدایی سوره مبارکه «یس» را تلاوت خواهیم کرد.
«وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّهٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً «۴۵»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، یس «۱» وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ «۲» إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ «۳» عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ «۴» تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ «۵» لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ «۶» لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ «۷» إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ «۸» وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ «۹» وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ «۱۰» إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ «۱۱» إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ»
ترجمه آیات: و اگر خداوند مردم را به سزاى آن چه انجام دادهاند مؤاخذه نماید، هیچ جنبندهاى روى زمین باقى نمىماند، ولى (سنّت خداوند بر آن است که) مردم را تا مدّتى معین مهلت دهد (تا خود را اصلاح نمایند)، پس همین که مدّتشان به سر آمد (آنان را مؤاخذه مىکند.) و همانا خداوند به (احوال) بندگان خود بیناست (و هر کس را به مقتضاى کردارش جزا مىدهد).
به نام خداوند بخشنده مهربان، یا، سین. سوگند به قرآن (محکم و) حکمتآموز. که همانا تو از پیامبرانى. بر راه راست هستى. قرآن از جانب خداوند قادر مهربان نازل شده است. تا به مردم آن چه را به نیاکانشان هشدار داده شده تو نیز هشدار دهى، پس آنان غافلند. به یقین فرمان (عذاب) بر بیشتر آنان سزاوار گشته است پس ایشان ایمان نمى آورند. به راستى که ما در گردنهاى آنان غلهایى قرار دادیم، که تا چانهشان را مىپوشاند در نتیجه سرهاى آنان بالا مانده است (و نمىتوانند اطراف و پیش پاى خود را ببینند). و پیش روى آنان حائل و سدّى و پشت سرشان نیز حائل و سدّى قرار دادیم، و به طور فراگیر آنان را پوشاندیم، پس هیچ چیز را نمى بینند. بر آنان تفاوتى نمىکند که آنان را بیم دهى یا بیم ندهى، ایمان نمىآورند. تنها کسى را (مىتوانى) هشدار دهى که از ذکر (قرآن) پیروى کند و در درون و نهان از خداى رحمان بترسد، پس او را به آمرزش و پاداشى پر ارزش بشارت ده. همانا ما مردگان را زنده مىکنیم و آن چه را از پیش فرستادهاند و آثارشان را مىنویسیم و هر چیزى را در (کتاب و) پیشوایى روشن برشمردهایم.
شریعتی: در بخش دوم در مورد شخصیت محمد بن مسلم و شخصیت امام صادق(ع) برای ما بگویند.
حاج آقای کاشانی: ما به جناب محمد بن مسلم ققفی توسل میکنیم که ما را نزد امام صادق(علیهالسلام) شفاعت کند. شخصیتهایی که انسان در برابر خدمات آنها احساس حقارت میکند. از دنیای خود گذشتند تا مطالبی به ما برسد. آنچه در مورد بُرید بن معاویه عِجلی عرض کردیم، تمام آن روایات اسم محمد بن مسلم و زراره و بُری بن معاویه کنار هم آمده است. اینکه امام صادق فرمود: در مورد کسانی میگویم که «علیهم صلوات الله» صلوات خدا بر آنها باد. امام صادق(علیهالسلام) نسبت به محمد بن مسلم و بُرید و زراره فرمود: «علیهم صلوات الله» اینها امناء زمین و مایه آرامش و امنیت هستند. علامت ایمان هستند. اینها کسانی هستند که امام صادق میفرمود: بروید در مسجد بنشینید. دوست دارم وقتی مردم میآیند شما را به عنوان شاگرد من ببینند. شما هستید که اگر نبودید آثار نبوت از بین میرفت. امام صادق(علیهالسلام) که معروف شده با اینکه دانشگاه امام صادق و چهار هزار شاگرد، ما ساده میگیریم. فکر میکنیم حضرت درس خارج مفصلی سر ساعت خاص داشت. اینطور نبود. حضرت عمدتاً در مدینه بود. یاران اصلی حضرت عمدتاً در کوفه هستند. لذا دو برهه آموزش حضرت داشتند، ۱- یکی ایام حج است که در ایام حج وقتی مردم در ایام حج میآمدند طواف بیت الله الحرام و بعد به مدینه منوره میآمدند قبر مبارک رسول خدا را زیارت کنند، دو سه ماه حج فرصتی بود که در این فشار خفقان اجازه نمیدادند حضرتصادق تلألؤ داشته باشد، شیعیان بیایند استفاده کنند. یکی از برههها ایام حج بود. لذا خیلی از کسانی که گاهی فرصتی بود پای درس امام صادق مینشستند، از فرقههای مختلف اسلامی بودند، باید شیعیان عراقی که اینها شاگردان اصلی بودند استفاده میکردند. گاهی هم حضرت را به اجبار میآورند در عراق تحت نظر حکومت باشد و باز حضرت یک فرصتی را غنیمت میشمرد تا با شیعیان خود ارتباط بگیرد.
فقه امروزی ما را تا زمان امام صادق کسی با خبر نبود. چون کدام مسجد بود که عقاید شیعه و عقاید مکتب اهلبیت بیان کند، اجازه نمیدادند. این شیعیان در سفر و در پوشش زائر و حاجی، به عنوان مسافر بودند. از معدود افرادی که جانشان را کف دست گذاشتند و مدتی در مدینه ساکن شدند، محمد بن مسلم است. اینکه گفته شده سی هزار روایت از امام باقر و شانزده هزار روایت از امام صادق، نه اینکه روایت کند، گفته: سی هزار روایت از امام باقر سؤال کردم. الآن در کتب ما چند هزار روایت از او هنوز باقی مانده است. بیش از پنج هزار روایت داریم. سؤالات خیلی کلیدی هم پرسیده است. خیلی عابد است. خیلی مؤدب است. یک عمر خدمت به مکتب اهلبیت کرد و اگر بخواهند او را به نام امام صادق بشناسند، گریه میکند که شأن امام برتر از این است که مرا به او بشناسید. از آن طرف امام میفرماید: ما دوست داریم شیعیان ما را در لباس شما ببینند. افتخار ما هستید! از این طرف میگوید: اگر به من جعفری بگویید در صورت امام صادق نمیتوانم نگاه کنم. علم و عمل را در کنار هم دارد.
وضع خوبی داشت، حضرت به او فرمود: هم تواضع کن و هم حکومت نباید خیلی به تو حساس شود که احساس کند پولدار هستی و رئیس قبیله هستی و قدرت داری. گفت: چشم! بدون اینکه حرف بزند، دیدند جلوی در بازار در کوفه نشسته یک سینی خرما گذاشته و دست فروشی میکند. رؤسای قبیله گفتند: تو بزرگ ما هستی. گفت: مولای من امام صادق فرموده، گفتند: حضرت نگفته روی زمین بنشینی! یک شتر فراهم میکنیم با دستگاه آسیاب آرد کن. یعنی من کسی هستم که هزار و چهارصد سال بعد علما فقیر روایات من هستند. کسی هستم که امام صادق فرمود: اوتاد ارض، یعنی خاک در محضر حضرت بودند. بسیار فهیم بودند. به حضرت صادق عرض کرد: علم ما با شما فرق دارد. ما هرچه داریم از شما داریم. شما این علم را چطور دارید؟ حضرت فرمود: ما گویی صدایی بشنویم، ارتباط داریم. گفت: از کجا تشخیص میدهید صدا آن صداست؟ حضرت فرمود: از حالتی که بر ما غالب میشود متوجه میشویم که حضرت حق بر ما افاضه میکند. بعد سؤال بسیار مهمی را از حضرت پرسید. گفت: یک مردی به من گفته: همین امام صادق را بشناسی کفایت میکند. چه کار داری امام قبل و قبلتر که بوده است؟ دعواها و اختلافات زمان پیغمبر و بعد از آن برای چه بود؟ ول کن. حضرت فرمود: خدا لعنت کند کسی که دنبال این است که این سرچشمه گم شود. من از او بیزار هستم و او شیعه من نیست. مگر میشود کسی مرا به عنوان امام بشناسد در حالی که امیرالمؤمنین را نمیشناسد. این یک بحث مهمی است و شاید در بین ابناء امت اسلامی احدی مثل امام صادق(علیهالسلام) دایهدار وحدت اسلامی نباشد. وحدت اسلامی به چه معنا؟ امت اسلامی به هیچ وجه نباید با هم مشاجره کنند و یقهکشی کنند. به هم مهر بورزند و به هم کمک کنند. بازار اسلامی و اقتصاد جامعه اسلامی برای سوق المسلمین است. ناموس مسلمان باید حفظ شود. آبروی او باید حفظ شود.
ائمه ما کسانی هستند که شبانه در خانه غیر شیعیان خود غذا میدادند اما به این معنی نیست که به فرزندان خود عقاید را نگوییم. همین امامی که او را امام بر عالم وجود میدانیم به ما دستور داده مشاجره و جدال نکنید. به زور کسی را به دین دعوت نکنید. شما هادی نیستید، شما بیان کنید اگر خواست میپذیرد. ما نمیخواهیم دعوا درست کنیم و با هم بجنگیم، نمیخواهیم کسی سوء استفاده کند اما این به این معنا نیست حقایق را کنار بگذاریم. زمان امام صادق ۱۱۰ سال از شهادت امیرالمؤمنین گذشته است. اگر قرار باشد تاریخ مصرف چیزی گذشته باشد، گذشته است. حضرت میفرماید: دینی که شما از آن پیروی میکنید باید بدانید منشأ آن چیست و شیعه و غیر شیعه سر چه چیزهایی اختلاف دارند. اگر امام صادق(علیهالسلام) معلم امت اسلامی است، معلم برائت هم هست. یعنی معروف است امام صادق(علیهالسلام) بعد از هر نماز واجب چهار مرد و چهار زن را نفرین میکردند که اینها به اسلام ضرر زدند. راوی میگوید: من اجازه ندارم اسم ببرم برای شما ولی شنیدم، یعنی امام نمیخواهد دعوا کند، جامعه را به هم بزند. این باعث نمیشود امام حقایق را بیان نکند.
اتفاق براساس حقایق باید شکل بگیرد. ولی همان امامی که برایش سینه سپر میکنیم و اشک برای مظلومیت او میریزیم. اجازه نمیدهند حقایق سرجشمه ابتدایی گم شود. چون اگر گم شود امروز وقتی بنشینیم، دچار سردرگمی میشویم. امام معلم وحدت و برائت است. آمد به حضرت گفت: امروز چه خبر است؟ آیا روزی بزرگتر از عید فطر و قربان داریم؟ حضرت فرمود: بله، روزی که خدا امیرالمؤمنین را عَلَم بر امت قرار داد. روز عید غدیر! آن روز را روزه بگیرید. عبادات آن روز زیاد فرستادن صلوات است، «وعجل فرجهم و العن اعدائهم» هم بگو. اعلام برائت از دشمنان امیرالمؤمنین بکن. یعنی روز غدیر یکی از مناسکش بیزاری از دشمنان امیرالمؤمنین است. ولی در اوج نرمگویی و به هیچ وجه هم دیگران را تحریک نکنیم.
قبل از امام صادق(علیهالسلام) شیعیان بلد نبودند نماز بخوانند. امیرالمؤمنین در جمل وقتی نماز خواند، عدهای گفتند: نماز پیغمبر اینطور بود. فراموش کرده بودیم یا عمداً شیوه را به هم زده بودیم. شیعیان در مساجد میرفتند، آخوندی که حکومت قبول داشت آموزش میداد. لذا شیعیان مناسک خود را بلد نبودند. امام صادق(علیهالسلام) آمد، فرمود: نماز چطور بخوانیم؟ چطور بایستیم؟ دستمان را ببندیم، چهار انگشت بسته، چگونه ذکر بگویم و رکوع برویم؟ نماز میخوانند نه به شکلی که رسول خدا میخواند. لذا حضرت از اینها شروع کرد. علمای برجسته ما احکام اولیه نمیدانستند. نه اینکه کوتاهی کرده باشند، دیگران هم نمیدانستند. اوج این نهضت در زمان امام صادق است و امام صادق کاری کرد که احکام و عبادت را یاد گرفتند و نظریه پرداز شدند و شاگردان گمنام حضرت در توحید نظریه پرداز بودند و نظریات خود را محضر حضرت ارائه میکردند و حضرت تأیید میفرمود. رشد عجیبی شیعیان کردند. امام صادق در اوج قلهی احترام و اهتمام بود. با امام صادق نمیتوانستند رقابت کنند. زندیق نامسلمان دو کلام با حضرت حرف میزد، میگفت: بشر نیست! این موجود ملکوتی است. چون میدید جنس سؤال و جوابها با باقی متفاوت است. این عظمت و هیبت را امام صادق خرج کجا کرد؟ خرج اعاده حیثیت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) کرد. امام صادق در اوج اقتدار علمی، وقتی سؤال میکردند: چطور گوسفند قربانی کنیم؟ میفرمود: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب چنین میکرد.
زمان امام صادق(علیهالسلام) قبر مبارک امیرالمؤمنین آشکار شد، امام صادق در جامعه اسلامی کاری کرد، مدیریت فرهنگی کرد که چنان امیرالمؤمنین محبوب شد که بنی عباس برای شکست بنی امیه فضایل امیرالمؤمنین را در خراسان پخش میکرد و مردم در عراق برای شفا یافتن طلب حاجاتشان محضر امیرالمؤمنین میرفتند. عالم اسلام نظرشان در مورد امیرالمؤمنین عوض شد.
شریعتی:
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست *** که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
کتاب «پیشوای صادق» تألیف رهبر معظم انقلاب، مجموعه سخنرانیهای ایشان در دوران قبل از انقلاب است. نکتههای نابی را در این کتاب در مورد تاریخ سیاسی امام صادق و خدمات ایشان میتوانید مطالعه کنید که خیلی خوب تدوین شده است. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای کاشانی: در کتابی که معرفی کردید، بخش تشکیل حکومت امام صادق و مباحث مهدوی که حضرت داشتند، به بهترین شکل مطرح شده و امیدوارم انشاءالله در روایت هست که خداوند برای اینکه اجر به او بدهد، دل ایشان را با تکریم شیعیانش شاد میکند. انشاءالله جزء شیعیان امام صادق حضرت ما را بپذیرد.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
پاسخ دهید