اشعث برایِ اینکه دیگر حکمیّت محکم شود، در همه‌ی شبکه‌هایِ مجازیِ آن زمان خبرِ حکمیّت منتشر شد، برایِ اینکه دیگر نشود آن را برگشت داد، «خَرَج الأشعَث بذلکَ الکِتابُ یَقرَئه علی النّاس» این متنِ تاریخِ طبری است، همه جا گفتند که با معاویه آشتی کردیم، «یَعرَضُهُ عَلَیهِم» جایگاهِ او را ببینید، قبلاً عرض کردم، وقتی به امیرالمؤمنین علیه السلام توهین کرد کسی دفاع نکرد، آنجا که گفت: اسمِ «امیرالمؤمنین» را بردار! تو خیلی حرص می‌زنی؛ یک عدّه که دلسوز بودند از این واقعه‌ی حکمیّت ناراحت بودند، بویژه بصری‌ها! بصری‌ها مانندِ کوفه نبودند که هشت قبیله باشند، عمدتاً برایِ «بنی‌تمیم» بودند و یک قبیله! و این‌ها می‌فهمیدند که هم جنگِ پیروز شده را باخته‌ایم، هم اینکه اگر از این حکمیّت چیزی هم در بیاید به نفعِ کوفیان است، نه به نفعِ ما! لذا آن‌ها ناراحت بودند، می‌گفتند: کلاً باختیم و تمام شد! «احنف بن قیس» و دیگران از حکمیّت ناراحت بودند.

 

وقتی اشعث آمد و گفت: من الان برایِ شما متنِ حکمیّت را بخوانم که شما بدانید حکمیّت رُخ داده است، این‌ها تسمه‌ای که برایِ زدن به اسب بود را به پشتِ اسبِ اشعث زدند و اسبِ اشعث ترسید، اشعث ناراحت شد. یعنی آمده بود تا بخواند حکمیّت شده و فضاسازی کند، بصری‌ها ناراحت بودند که جنگِ پیروز شده را باختیم و خیانت شد و یا نهایتاً به نفعِ کوفیان شد، به پشتِ اسبِ اشعث زدند و اسبِ اشعث ترسید و کمی جلوتر رفت و این‌ها ترسیدند، گفتند: کار خطرناک می‌شود، عبارت را ببینید: آمدند گفتند چرا این کار را کردید؟ به اشعث برخورد، بالاخره او در جامعه نفوذ دارد، بزرگانِ «بنی تمیم» آمدند و عذرخواهی کردند که به اسبِ شما جسارت شد… این‌ها غربت است، وقتی به امیرالمؤمنین علیه السلام جسارت شد، شما عذرخواهی نمی‌بینید، یعنی چه کسانی باید عکس‌العمل نشان می‌دادند؟ چطور به اسبِ اشعث توهین شود شما می‌توانید عکس‌العمل نشان دهید، اما به امیرالمؤمنین علیه السلام جسارت شد، کسی عکس‌العمل نشان نداد، این جایگاه و نفوذِ اشعث را نشان می‌دهد.

 

یک نفر گفت: من قبول نمی‌کنم، الآن اگر بگوییم ضدّ ولایت‌ترین شخصِ آن زمان کیست، باید بی‌درنگ بگوییم اشعث! اشعث آمد به امیرالمؤمنین علیه السلام اعتراض کرد، گفت: آقا! این مالک ضدِّ انقلاب شده است، قراردادِ حکمیّت زیرِ نظرِ شما بوده است، شما این قرارداد را امضاء کرده‌اید و مالک نمی‌پذیرد، این مالک ضدِّ انقلاب است، این ولایتی نیست… جالب است! کسی که خودش پدر جدِّ ضدِّ ولایت است اعتراض دارد که مالک اشتر ضدِّ ولایت است… بله! امیرالمؤمنین پذیرفته‌اند، اما با چه شرایطی؟ با چه مقدّماتی؟ آن‌هایی که نپذیرند…. یعنی آن موقع به مالک اشتر چه لقبی می‌دادند؟… به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد. می‌خوانم برایِ اینکه مالک اشتر را یاد کنیم، ان شاء الله امیرالمؤمنین علیه السلام و مالک اشتر ما را فراموش نکنند.

 

«قِیلَ لِعَلِیٍّ بَعدَ مَا کُتِبَتِ الصَّحِیفَهُ: إِنَّ الأَشْتَر لَا یُقِرُّ بِمَا فِی الصَّحیفَه»[۱] مسلّماً سران باید مذاکرات را قبول کنند، گفتند: اشتر زیرِ بار نمی‌رود، این ولایتی نیست، «قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: وَ اَللَّهِ مَا رَضِیتُ» به خدا من هم قبول ندارم، «وَ لاَ أَحْبَبْتُ أَنْ تَرْضَوْا» دوست داشتم شما هم نپذیرید، «فَإِذْ أَبَیْتُمْ إِلاَّ أَنْ تَرْضَوْا فَقَدْ رَضِیتُ وَ إِذَا رَضِیتُ» مرا مجبور کردید، بعد می‌گویید زیرِ نظرِ من است؟ مالک هم ضدِّ ولایت شد! مرا مجبور کردید، «وَ إِذَا رَضِیتُ فَلاَ یَصْلُحُ اَلرُّجُوعُ بَعْدَ اَلرِّضَا» حالا که من پذیرفته‌ام، تا مادامی که در ماجرایِ حکمیّت خیانتی صورت نگیرد که نمی‌توانم آن را ابطال کنم، قرار بسته‌ایم، «وَ لاَ اَلتَّبْدِیلُ بَعْدَ اَلْإِقْرَارِ» دیگر نمی‌شود وقتی ما قرارداد بسته‌ایم، من عهدشکنی نمی‌کنم، «إِلاَّ أَنْ یُعْصَى اَللَّهُ عَزِّ وَ جَلّ وَ یُتَعَدَّى کِتَابُهُ» مگر اینکه این‌ها در حکمیّت خیانت کنند، کما اینکه خیانت شد، «فَقَاتِلُوا مَنْ تَرَکَ أَمْرَ اَللَّهِ» با کسی که مخالفِ امرِ خدا است بجنگید، بعد فرمودند: «وَ أَمَّا اَلَّذِی ذَکَرْتُمْ عَنِ اَلْأَشْتَرِ مِنْ تَرْکِهِ أَمْرِی بِخَطِّ یَدِهِ فِی اَلْکِتَابِ وَ خِلاَفِهِ مَا أَنَا عَلَیْهِ» اینکه گفتید مالک زیرِ بارِ حکمیّت نمی‌رود که تو امضاء کرده‌ای، «فَلَیْسَ مِنْ أُولَئِکَ» مالک از ضدِّ ولایت‌ها نیست، «وَ لَستُ أَخَافُهُ عَلَى ذَلِکَ» من نمی‌ترسم که مالک بخواهد با من مخالفت کند، «یا لَیْتَ فِیکُمْ مِثْلَهُ اِثْنَیْنِ» کاش دو نفر از شما غیرت داشتید و مثلِ مالک می‌شدید، آمده‌اید به من می‌گویید او ضدِّ ولایت است؟ آن یک نفر است که درست می‌گوید: شما مرا مجبور کردید، بعد حضرت تنزیل فرمودند، فرمودند: «یا لَیْتَ فِیکُمْ مِثْلَهُ وَاحِداً» کاش یک نفر مانندِ مالک بود.

 

وقتی مالک شهید شد، معاویه گفت: علی بن ابیطالب پهلوانی است که دو بازو دارد، عمّار و مالک، هر دو بریده شد. دیگر بعد از آن هم امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومتِ خود کمر راست نکردند، این خیلی بحثِ مهمّی است، اینکه اگر امیرالمؤمنین علیه السلام عمّار و مالک را از دست بدهند نمی‌توانند کار را درست پیش ببرند. حضرت فرمودند: ای کاش یک نفر از شماها مانندِ مالک بودید، «یَرَى فِی عَدُوِّی مَا أرَى» این خیلی مهم است، کجا مشخّص می‌شود که من خیلی ولایتی هستم؟ فرمودند: در موردِ دشمنانِ من آن چیزی که من می‌بینم می‌بیند، شما اصلاً نمی‌فهمید این اشعث دشمن است، اما او می‌بیند، شما نمی‌فهمید که معاویه دشمن است، اما او می‌بیند، از کجا مشخّص می‌شود چه کسی با انقلابِ امیرالمؤمنین علیه السلام و با ولایتِ امیرالمؤمنین علیه السلام است؟ آن‌جایی که بتواند بینِ منافقین دشمن را تشخیص بدهد، در زمینِ دشمن بازی نکند، مالک اینگونه است، «یَرَى فِی عَدُوِّی مَا أرَى» او مانندِ من دشمن را می‌شناسد، «إِذاً لَخَفَّتْ عَلَیَّ مَئُونَتُکُمْ» بعد هم خیالِ شما راحت باشد که مالک کاری خلافِ امرِ من نمی‌کند.


[۱] تاریخ طبری، جلد ۵، صفحه ۵۴ (وَ اَللَّهِ مَا رَضِیتُ وَ لاَ أَحْبَبْتُ أَنْ تَرْضَوْا فَإِذْ أَبَیْتُمْ إِلاَّ أَنْ تَرْضَوْا فَقَدْ رَضِیتُ وَ إِذَا رَضِیتُ فَلاَ یَصْلُحُ اَلرُّجُوعُ بَعْدَ اَلرِّضَا وَ لاَ اَلتَّبْدِیلُ بَعْدَ اَلْإِقْرَارِ إِلاَّ أَنْ یُعْصَى اَللَّهُ بِنَقْضِ اَلْعَهْدِ وَ یُتَعَدَّى کِتَابُهُ بِحَلِّ اَلْعَقْدِ فَقَاتِلُوا حِینَئِذٍ مَنْ تَرَکَ أَمْرَ اَللَّهِ وَ أَمَّا اَلَّذِی ذَکَرْتُمْ عَنِ اَلْأَشْتَرِ مِنْ تَرْکِهِ أَمْرِی بِخَطِّ یَدِهِ فِی اَلْکِتَابِ وَ خِلاَفِهِ مَا أَنَا عَلَیْهِ فَلَیْسَ مِنْ أُولَئِکَ وَ لاَ أَخَافُهُ عَلَى ذَلِکَ وَ لَیْتَ فِیکُمْ مِثْلَهُ اِثْنَیْنِ بَلْ لَیْتَ فِیکُمْ مِثْلَهُ وَاحِداً یَرَى فِی عَدُوِّکُمْ مَا یَرَى إِذاً لَخَفَّتْ عَلَیَّ مَئُونَتُکُمْ وَ رَجَوْتُ أَنْ یَسْتَقِیمَ لِی بَعْضُ أَوَدِکُمْ وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَمَّا أَتَیْتُمْ فَعَصَیْتُمُونِی فَکُنْتُ أَنَا وَ أَنْتُمْ کَمَا قَالَ أَخُو هَوَازِنَ: وَ هَلْ أَنَا إِلاَّ مِنْ غَزِیَّهَ إِنْ غَوَتْغَ     وَیْتُ وَ إِنْ تَرْشُدْ غَزِیَّهُ أَرْشُدْ)