در این متن می خوانید:
  1. درآمد
  2. دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
  3. پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
    1. ۱. فشار اقتصادی
    2. ۲. ترور
    3. ۳. تبعید و محدودیت ارتباطی
    4. توسعۀ مفهوم اهل‌بیت علیهم السلام
  4. دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام
  5. دوران امام‌حسن علیه السلام
  6. دوران امامت امام‌حسین علیه السلام
  7. دوران امامت حضرت سجاد علیه السلام
    1. برخی مشکلات پیشِ روی امام‌سجاد علیه السلام در دوران امامت
      1. ۱. اوضاع دینی مردم
      2. ۲. افسردگی مردم
      3. ۳. شدت مِحن و خفقان
    2. راهبرد امام‌سجاد علیه السلام
      1. ۱. کمّیت
      2. ۲. زهد و عبادت قرآنی (منصوص)
      3. ۳. زهد و عبادت عاشقانه و بی‌توقع
      4. ۴. زهد عالمانه
      5. ۵. عرفان در صحنه
    3. اقبال عمومی به حضرت سجاد علیه السلام
      1. بزرگان هم‌عصر
      2. دانشمندان نسل‌های بعد
      3. سلاطین و دشمنان
    4. اقدامات امام‌سجاد علیه السلام برای استفاده از فرصت ایجادشده
      1. ۱. رشد آمار شاگردان به‌صورت چشمگیر
      2. ۲. آموزش مسائل ابتدایی دین به عموم
      3. ۳. معرفی اهل‌بیت علیهم السلام به‌عنوان مرجع اصلی و اصیل علمی و اجتماعی
      4. جایگاه ولایی اهل‌بیت علیهم السلام
      5. ۴. تخریب علمی و عملی مکتب خلفا و بنی‌امیه
      6. ۵. تبیین روش‌های ارتباط با خدا
      7. ۶. ایجاد شبکۀ زنجیره‌‌ای رسانه‌های قبایل (بحث غلامان)
      8. ۷. برخورد کریمانۀ امام با مخلوقات الهی
      9. ۸. گرم نگه‌داشتن تنور محبت مکنون به امام‌حسین علیه السلام
  8. کلام پایانی
  9. نتیجه
  10. فهرست منابع 

برای دانلود فایل Word این مقاله، اینجا کلیک نمایید.

برای دانلود فایل PDF این مقاله، اینجا کلیک نمایید.


 

 چکیده

از انحرافات مهم صدر اسلام، جداسازی اهل‌بیت‌علیهم السلام از مناصب اجتماعی و دینی بود؛ به‌گونه‌ای‌که در عاشورای سال ۶۱، با بی‌حرمتی به اهل‌بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، فاجعۀ خون‌بار شهادت امام‌حسین علیه السلام رخ داد. در این مقاله، کوشیده‌ایم اقدامات حضرت سجاد علیه السلام درراستای رویش اسلام و بازسازی شخصیت اهل‌بیت علیهم السلام بررسی و ارائه شود؛ نیز نشان داده شود که امام‌سجاد علیه السلام چگونه با اقدامات خود، دقیقاً بر همان منهاج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سه امام قبل خود علیهم السلام، مسلمانان را به اهل‌بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جذب کرد و زمینۀ امامت امامان بعدی و اقبال مسلمانان به اهل‌بیت علیهم السلام را فراهم ساخت و آنان را با اسلام و تعالیم آن آشتی داد.

کلیدواژگان: 

امام‌سجاد علیه السلام، اهل‌بیت علیهم السلام، زین‌العابدین، عبادت.

درآمد

شاید هیچ معصومی مثل امام‌سجاد علیه السلام، پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از سوی تمامی نِحله‌های فکری و جریان‌های سیاسی با اقبال و تعظیمی کم‌نظیر مواجه نشد. به‌راستی، چرا امام‌سجاد علیه السلام با چنین اقبالی روبه‌رو شدند؟ برای نمونه، جاحظ که خود، در بعضی کتبش، مثل العثمانیه نشان داده است با اهل‌بیت علیهم السلام چندان میانه‌ای ندارد، دربارۀ حضرت سجاد علیه السلام می‌گوید: «تمام مردم علی‌رغم اختلاف در مذاهبشان، بر اینکه علی‌بن‌حسین برترین اهل زمان بود و در تمامی جهات بر همه مقدم بود، اتفاق نظر دارند.»[۱] ناگفته نماند سیداحمدبن‌موسی، استاد علامه‌حلی و از اعاظم شیعه، جاحظ را با القابی همچون ناصبی[۲] و متعصب[۳]  نواخته است.

همچنین، سعیدبن‌مسیّب که تراجم‌نویسان اهل‌سنت او را «سیّدالتابعین»[۴] و «عالِم اهل مدینه»[۵] و بلکه اعلم زمان خود در حلال و حرام[۶] می‌دانند و مرسلات او را مانند صحاح مسانید می‌شمارند،[۷] دربارۀ حضرت با حسرت می‌گوید: «هرگز برتر از علی‌بن‌حسین ندیده‌ام و هر بار او را دیدم، از دوران کودکی در برابر عظمت او، خود را ملامت کردم.»[۸] نمونه‌های فراوان دیگر نیز وجود دارد که در اثنای بحث خواهد آمد.

سرّ این تعظیم شگفت چیست؟ این نوشتار بر آن است از علل این اتفاق و زمینه‌سازی حضرت سجاد علیه السلام برای رویش دوبارۀ اسلام عموماً و مکتب اهل‌بیت علیهم السلام خصوصاً پرده ‌بردارد. بنابراین، لازم است پیشینۀ تلاش‌ها برای تبلیغ جایگاه اهل‌بیت علیهم السلام را به‌صورت گذرا بررسی کنیم.

دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ابتدای رسالت تا واپسین روزهای منتهی به شهادت،[۹] بارها دربارۀ تمسک به منابع اصیل دین به جامعه تذکر داده بودند و مصداق آن منابع را منحصر در قرآن و اهل‌بیت علیهم السلام دانستند.[۱۰] برای نمونه، «حدیث ثقلین» را پنج نوبت[۱۱] بیان فرمودند. این روایات که در کتب فریقین آمده و تواتر معنوی‌اش قطعی است،[۱۲] اهل‌بیت علیهم السلام را مهم‌ترین عامل بازدارنده از سقوط و انحراف معرفی می‌کنند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درطول ۲۳ سال، بارها به وجوب حبّ و تمسک و رجوع به اهل‌بیت علیهم السلام بیاناتی فرمودند که محدثان اسلامی با مذاهب مختلف، آن‌ها را نقل کرده‌اند.

متأسفانه در همان روزهای حیات حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم، تحرکاتی برای ازبین‌بردن این جایگاه و تخطئه و تخریب اهل‌بیت علیهم السلام صورت گرفت. برای مثال، به امیرالمؤمنین علیه السلام بُهتان می‌زدند و به کارهای ایشان نسبت خلاف شرع می‌دادند و وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌پرسیدند آیا با چشم خودت دیده‌ای علی چنین و چنان کرده است، می‌گفتند: «خیر؛ اما بغض علی دست خودمان نیست.»[۱۳] از مصادیق این تحرکات که علامه البانی آن را صحیح شمرده، این است: بریدۀ اَسلمی می‌گوید که قرار گذاشتیم از علی به رسول خدا بدگویی کنیم و او را از چشم پیامبر بیندازیم که با خشم و دفاع قاطع حضرت مواجه شدیم.[۱۴]حتی بار پنجمی که حضرت می‌خواستند حدیث ثقلین را بیان فرمایند، این افراد مجلس را متشنج کردند و برخی نیز صلاح ندیدند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این کلام خود را مکتوب یا امضا کنند.[۱۵]

پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز دستگاه حاکم برای ازبین‌بردن زمینۀ رقابت و کوتاه‌کردن دست اهل‌بیت علیهم السلام از عرصه‌های اجتماعی، چند اقدام کرد؛ ازجمله:

۱. فشار اقتصادی

فشار اقتصادی بهترین حربۀ جریان‌های حاکم برای محدودکردن اهل‌بیت علیهم السلام بود. در این دوران، نه‌تنها ازنظر اقتصادی بر اهل‌بیت علیهم السلام سخت گرفته می‌شد و غصب فدک از آن جمله بود،[۱۶] بلکه حتی با خودداری از پرداختن سهم بیت‌المال یک‌ساله به طرف‌داران اهل‌بیت علیهم السلام، مثل امّ‌سلمه،[۱۷] تلاش کردند اطرافیان آن‌ها را پراکنده سازند.

۲. ترور

ارهاب (ترسانیدن) و ترور از دستاویزهای مهمی بود که می‌توانست طرف‌داران اصلی اهل‌بیت علیهم السلام را از میدان به‌در کند. از مصداق‌های بسیار معروف این کارها، قتل مانعان زکات و امثال مالک‌بن‌نویره بود که هم ازنظر مبانی، خلاف مسلمات اسلام بود[۱۸] و هم ازنظر عرفی، بسیاری را شگفت‌زده کرد؛ ازجمله شخص خلیفۀ دوم را.[۱۹] همچنین، شهادت حضرت زهراƒ در ارعاب طرف‌داران اهل‌بیت علیهم السلام نقش بسزایی ایفا کرد.

۳. تبعید و محدودیت ارتباطی

دستگاه حاکم برای کمتر جلوه‌کردن اهل‌بیت علیهم السلام، مانع ارتباط تودۀ طرف‌دار آن‌ها با اهل‌بیت علیهم السلام می‌شد، با کوچ‌دادن این توده به مناطق دیگر[۲۰] یا با به زندان افکندن و تبعیدکردن آن‌ها یا با ایجاد ترس. درواقع، طرف‌داران اهل‌بیت علیهم السلام را با آزار و اذیت و شکنجه از اطراف حضرات می‌پراکندند؛ به‌گونه‌ای که ارتباط نزدیک با اهل‌بیت علیهم السلام مستلزم پرداخت هزینۀ سختی بود و به‌قطع، به شهادت منجر می‌شد.[۲۱] از حضرت سجاد  علیه السلام رسیده است که فرموده‌ بودند: «ما و یارانمان به‌علت انتساب به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، دائم درحال خوف و فرار از قتل هستیم.»[۲۲]

توسعۀ مفهوم اهل‌بیت علیهم السلام

همه می‌دانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مصادیق اهل‌بیت علیهم السلام را معرفی فرموده بودند و حتی منابع غیرشیعه با حکایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و به‌صورت قطعی، اهل‌بیت زمان حضرت را جز خود ایشان، منحصر در علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام می‌دانند.[۲۳] ابوجعفر طحاوی که بزرگان اهل‌سنت او را استوانۀ فقاهت و کلام می‌دانند [۲۴] و امروزه وهابیان نیز در شرح کلمات و عقاید او از هم سبقت می‌گیرند،[۲۵] می‌گوید:

 «پر واضح است که مصادیق اهل‌بیت در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم منحصر در همان چهار بزرگوار در کنار رسول خداست.»[۲۶]

با‌این‌اوصاف، دستگاه حاکم برای کاستن جایگاه اهل‌بیت علیهم السلام در جامعه و وارد‌کردن خدشه به مرجعیت دینی و علمی آنان، سعی کرد مصادیق اهل‌بیت را توسعه دهد. برای نمونه، کسی در بازار برای اثبات اینکه اهل‌بیت، همان همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند، فریاد سر داده بود و کوس مباهله[۲۷] می‌زد. همین‌طور مرجعیت دینی به برخی از همسران آن حضرت که از بستگان جریان حاکم بودند، سپرده می‌شد و عطایای دریافتی آنان با اقران مقایسه‌شدنی نبود.[۲۸]

نمونۀ دیگر اینکه در قحطی سال هجده، جناب خلیفه به‌جای رجوع به اهل‌بیت علیهم السلام و توسل به آن ذوات مقدس، به عباس عموی حضرت مراجعه کرد[۲۹] تا در جامعه، مجموعۀ اهل‌بیت توسعۀ یابد و برخی مثل عباس، شأن اصلی و مرجعیت یابند. درضمن، پس از مرگ امثال عباس هم بشود افراد دیگری را در زمرۀ اهل‌بیت محسوب کرد؛ مثل فرزندان او. نمونه‌های بسیار دیگری هست که مجال دیگری برای بسط لازم دارد.

این روند با به قدرت رسیدن معاویه، تسریع و تشدید شد؛ به‌نحوی‌که اهل شام تنها معاویه و فرزندانش را اهل‌بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌شناختند.[۳۰] این کار با شدت مِحن و خفقانی که بر محبان و شیعیان تحمیل شد و با قتل عام گستردۀ آن‌ها، چنان پیش رفت که زمینه‌های بروز اهل‌بیت و تبلیغ جایگاه حقیقی ایشان به محاق رفت؛ اما همواره یکی از راهبردهای اصلی امامان شیعه، بازگرداندن جایگاه اهل‌بیت علیهم السلام به جامعه بود.

دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام

با حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام، فرصتی اندک ایجاد شد که در برابر هجمه‌های جریان حاکم، اهل‌بیت علیهم السلام به جامعه معرفی شوند. امیرالمؤمنین علیه السلام با استفاده از این فرصت، بارها راجع‌به نقش محوری اهل‌بیت سخنانی فرمودند؛ ازجمله فرمودند:

«به اهل‌بیت پیامبرتان نگاه کنید و به آن راهی که آن‌ها می‌روند، ملتزم باشید و روش آن‌ها را پیروی کنید که آنان شما را از راه هدایت بیرون نمی‌برند و به گمراهی بازنمی‌گردانند. اگر از چیزی بازایستادند، شما هم بازایستید و اگر به‌سمتی حرکت کردند، شما هم حرکت کنید. از آنان پیشی نگیرید که گمراه می‌گردید و عقب نمانید که هلاک می‌شوید.»[۳۱]

در جای دیگر، آل‌محمد علیهم السلام را همانند ستارگان آسمان توصیف کردند که هرگاه ستاره‌ای از آن‌ها غروب کند، ستارۀ دیگری آشکار شود.[۳۲] بدین‌گونه، حضرت به امامتِ پی‌در‌پی مردی از اهل‌بیت اشاره فرمودند. ایشان معرفت و شناخت اهل‌بیت علیهم السلام و حقوق ایشان را عامل سعادت و حُسن عاقبت اعلام کردند و فرمودند: «هرکه با شناخت حق پرودگارش و حق رسولش و حق اهل‌بیت پیامبرش در بستر بمیرد، شهید از دنیا رفته است.»[۳۳] هرگاه هم فرصتی دست می‌داد، حضرت به مصادیق اهل‌بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ازجمله خود، اشاره می‌فرمودند. برای نمونه، در نامه‌ای که برای تشکر از مردم کوفه به‌سبب مشارکتشان در جنگ جمل نوشتند، فرمودند:

«خداوند به شما مردم کوفه از جانب اهل‌بیت پیامبرتان جزا دهد؛ جزایی که به مطیعان و شکرگزاران نعمتش عنایت می‌کند!»[۳۴]

ایشان در دوران خلافت خود، در پاسخ به چرایی دفاع‌نکردن از خود و نجنگیدن برای رسیدن به حکومت فرمودند:

«دیدم جز اهل‌بیتم که اهل‌بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند، یاری ندارم و از اینکه در جنگی نابرابر، آن‌ها را به دست مرگ سپارم، خودداری نمودم.»[۳۵]

ایشان با این بیان، حفاظت از اهل‌بیت (حسنین‡) را مهم‌تر از دفاع در برابر هجوم به بیتشان قلمداد کردند.

دوران امام‌حسن علیه السلام

حضرت مجتبی علیه السلام در اولین ساعات امامتشان و هم‌زمان بااینکه به جامعۀ کوفه، خبر شهادت امیرالمؤمنین و آغاز امامت خویش را اعلام کردند، به جایگاه اهل‌بیت در جامعه اشاره فرمودند و لُبّ کلام ایشان در آن شب ماتم این بود که من، حسن‌بن‌علی، از اهل‌بیتی هستم که خداوند محبت به آن‌ها را اجر رسالت قرار داده است. ایشان برای آنکه عظمت کلامشان درک شود،[۳۶]و[۳۷] به همین قدر اکتفا فرمودند و مطلبی جز این بیان نکردند. جالب است با درک اهمیت این کلام و وصف اهل‌بیت بود که در برخی منابع، این سخن تحریف و از ذیل کلام امام حذف شد. در آخرین روزی هم که امام‌حسن علیه السلام در عراق بودند و از کوفه به‌سوی مدینه کوچ می‌فرمودند، به مردم گفتند: «ای اهل کوفه، دربارۀ اهل‌بیت پیامبرتان تقوا داشته باشید که خداوند آن‌ها را از پلیدی پاک فرموده است» و مردم را با اشک‌هایشان رها کردند.[۳۹]

دوران امامت امام‌حسین علیه السلام

در دوران امامت امام‌حسین علیه السلام، به‌قدری بی‌توجهی به اهل‌بیت علیهم السلام در جامعه نهادینه شده بود که منجر به این شد: جایگاه اهل‌بیت در جامعه تا حدود زیادی کم‌رنگ شد و نه‌تنها در مسائل سیاسی و اجتماعی، مثل حکومت یزید،[۴۰] نظر امام محور بحث‌ها نشد، بلکه حتی در مسائل فرعی فقهی هم جامعۀ اموی‌زده از حضرت روی‌گردان بود. در بین ۲۷ نامه‌ای که در کتاب مکاتیب الائمه از حضرت آمده است، حتی یک سؤال فقهی دیده نمی‌شود![۴۱]

البته این بدان معنا نیست که امام هیچ شیعه‌ای نداشتند؛ اما تعدادشان اندک بود و در شیعه‌کشی‌های[۴۲]و[۴۳] مستمر، چنان از آن‌ها نَسَق کشیده بودند که زمینۀ ارتباطشان با حضرت کم شده بود و اکثر آن‌ها در کوفه و دور از امام بودند. ازطرف دیگر، در آن اوضاع، تبیین وجه تمایز بسیاری از احکام فقهی مکتب اهل‌بیت علیهم السلام با سایر مذاهب مجال نمی‌یافت؛ به‌گونه‌ای‌که نمازخواندن بسیاری از شیعیان تا زمان امام‌باقر علیه السلام، تفاوت ظاهری چندانی با عامه نداشت[۴۴] و اکثر احکام آن‌ها تا زمان صادقین‡ به‌دلیل تقیه و خوف مستور بود.[۴۵] حتی حضرت نمی‌توانست خود را به‌صورت علنی، امام مردم معرفی کند.[۴۶] باز بااین‌حال، می‌توان یکی از راهبرد‌های اصلی امام‌حسین علیه السلام را معرفی جایگاه اهل‌بیت به جامعۀ آفت‌زدۀ آن روز شمرد. ایشان یک سال قبل از عاشورای سال ۶۱ در مِنا برای اهل صلاح و عبادت از تابعان و ۱۲۰ نفر از صحابۀ جدشان در یک سخنرانی فرمودند:

«می بینید این طغیانگر بزرگ با ما و شیعیانمان چه کرده و شاهدید! می‌خواهم مطالبی به شما بگویم که به حق خدا و رسول و قرابت من با پیامبرتان اگر راست می‌گویم به اهل عشیره و خویشانتان سخنانم را برسانید که من می‌ترسم این امر (امامت ما و جایگاه اهل‌بیت) از بین برود و حق شکست بخورد.»

سپس امام به بیان آیات و روایات در شأن اهل‌بیت علیهم السلام و به‌ویژه امام‌علی علیه السلام پرداختند.[۴۷]

پس از مرگ معاویه و در اولین باری که نامۀ یزید را ولیدبن‌عتبه در مدینه برای امام قرائت کرد، باز حضرت فرمود:

«ما اهل‌بیت پیامبر، معدن رسالت و محل رفت‌وآمد ملائکه و جایگاه رحمت الهی هستیم که آغاز و پایان امور به عنایت ماست و بنابراین، همچو منی با یزید بیعت نخواهم کرد.»[۴۸]

حضرت درطول مسیر ، در کربلا و حتی روز عاشورا بارها جایگاه رفیع و البته فراموش‌شدۀ اهل‌بیت را یادآوری فرمودند؛ مثلاً در مواجهه با سپاه حرّ فرمودند:

«ای مردم، ما اهل‌بیت بر امامت و حکومت بر مردم، از این مدعیان که در آن هیچ حقی ندارند، سزاوارتریم.»[۴۹]

ایشان در روز عاشورا برای اتمام حجت فرمودند: «چگونه قتل من برای شما حلال شد؟ آیا من فرزند دختر پیغمبرتان از اهل‌بیت نیستم؟»[۵۰] یا فرمودند: «آیا در شرق و غرب عالَم، جز من فرزندی از دختر پیامبرتان وجود دارد؟ من تنها پسر دختر پیامبرتان هستم.»[۵۱]

مختار هم وقتی می‌خواست قاتلان و مشارکان در شهادت سیدالشهدا علیه السلام را مجازات کند، می‌گفت:

«ای دشمنان خدا و رسول و اهل‌بیت پیامبر! کسی را کشتید که در نمازتان دستور داشتید بر او صلوات بفرستید! پسر دختر پیامبرتان را کشتید؟»[۵۲]

حتی اگر آن‌گونه که از ظاهر کلمات شیخ مفیدŠ برمی‌آید، بپذیریم ایشان با برخی دربارۀ امامت خویش سخنی گفته باشد،[۵۳] باز نپذیرفتن حجازیان که به‌فرمایش حضرت سجاد علیه السلام، بیست نفرشان هم محب اهل‌بیت نیست و همراهی‌نکردن مردم سایر بلاد و حجاج و زوار آن روز خانۀ خدا، نشان از غربت و مهجوریت شدید اهل‌بیت دارد.

 پس از شهادت ایشان نیز هریک از اُسرا که مجال سخن می‌یافت، بدون آنکه به امام‌سجاد علیه السلام اشارۀ مستقیمی کند، با تقیه مردم را به‌سوی اهل‌بیت پیامبر می‌خواند. فاطمه بنت‌الحسین به کوفیان گفت: «ای اهل کوفه، ای مردم بی‌وفا، خدا ما اهل‌بیت را به شما و شما را به ما آزمایش فرمود و ما از آزمایش پیروز بیرون آمدیم. خدا علم و فهمش را به ما عطا نمود. سرّ الهی نزد ماست. ما ظرف علم و فهم و حکمت خدا و محبت خدا روی زمین هستیم.»[۵۴] حضرت زینبƒ نیز در شام به یزید فرمود: «تو با این خونی که از خاندان محمد صلی الله علیه و آله و سلم، ستارگان درخشان روی زمین از فرزندان عبدالمطلب ریخته‌ای، زخم ما را تازه کردی… . حمد و سپاس خداوندی را که آغاز کار ما (اهل‌بیت) را به سعادت و مغفرت و فرجام کارمان را به شهادت و رحمت خویش رقم زد.»[۵۵]

حضرت سجاد نیز که می‌خواستند پیام قیام حسینی را به عالَم برسانند، در فرصتی که برای سخنرانی در کاخ یزید ایجاد شد، فقط به بیان فضایل اهل‌بیت و مصادیق آن، یعنی رسول خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و پدرشان علیهم السلام پرداختند و هیچ مطلبی غیر از معرفی نفرمودند.[۵۶] بااین‌حال، چنان فضای کاخ به هم ریخت که یزید ناچار شد گناهان را به گردن عبیدالله‌بن‌زیاد بیندازد و با اقامۀ عزاداری، قدری از فشار افکار عمومی بکاهد.[۵۷] همین‌طور، وقتی پیرمردی شامی به ایشان جسارت کرد، حضرت سجاد علیه السلام به‌جای پاسخ و احتجاج، فقط آیاتی از قرآن خواندند و اهل‌بیت را معرفی کردند. همین کار، باعث تأثر شدید آن پیرمرد بی‌خبر از وجود اهل پیامبر شد.[۵۸]

دوران امامت حضرت سجاد علیه السلام

عصر عاشورا، حضرت سجاد علیه السلام در وضعیتی زمام امامت اسلامی را به دست گرفتند که اسف‌بار‌ترین اتفاق عالَم افتاده بود. هنوز پنجاه سال از شهادت حضرت خاتم نگذشته بود که سرِ دُردانۀ عرش که همۀ مسلمانان به‌تواتر،[۵۹] سَروری او بر جوانان بهشت را شنیده بودند، شهر به شهر گردانده شد و وضعیتی در جامعه ایجاد شد که نشاط دینی جامعه به افسردگی و ایمان به تردید در اسلام و کارآمدی تدین بدل شد. ازطرف دیگر، خفقان حاکم بر جامعه اجازۀ تبلیغ حقیقت را نمی‌داد.

برخی مشکلات پیشِ روی امام‌سجاد علیه السلام در دوران امامت

۱. اوضاع دینی مردم

فساد گسترده، منع تدوین حدیث، رواج رباخواری و… در دوران بنی‌امیه چنان فزون یافت که اهل تقوا و حتی آن دسته از صحابه که با شیعیان میانۀ خوبی نداشتند نیز از وضع نابهنجار جامعه گله می‌کردند. برای نمونه، نماز که عمومی‌ترین و پرتکرارترین عبادت مسلمانان بود و بیش از بیست سال به‌صورت جماعت و به‌امامت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اقامه شده بود، تغییر و انحراف پیدا کرد؛ چنان‌که انس‌بن‌مالک، از طرف‌داران حکومت خلفا، با گریه می‌گفت: «هیچ چیز از آنچه زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، باقی نمانده است، حتی نماز.»[۶۰] هنگامی‌که امام‌علی علیه السلام در جنگ جمل، اقامۀ جماعت فرمود، عمران‌بن‌حصین با شگفتی گفت: «ما را به یاد نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم انداخت؛ چون فراموش کرده بودیم»[۶۱] و در روایت احمد، ابوموسی اشعری در ادامه گفت: «یا عمداً ترک کرده بودیم!»[۶۲] شعیب الأرنؤوط روایت را صحیح می‌شمارد و از قول حافظ سندی می‌گوید: «تکبیر نماز و برخی سنن آن مُرده بود.» حسن بصری می‌گفت: «اگر اصحاب پیامبر بیایند، جز قبله، چیزی از شما را نمی‌شناسند.»[۶۳]

سیوطی نیز می‌گوید: «حتی افعال نماز دچار تغییر و بدعت گردید.[۶۴] پسر عمروعاص هم اذعان داشت مسلمانان اولیه با آن روزگار هیچ نسبتی ندارند.»[۶۵]

ازطرف دیگر، این مشکلات نیز به نسیان عمومی جایگاه و مرجعیت اهل‌بیت علیهم السلام دامن می‌زد: رواج بی‌بندوباری و رباخواری که بارها اعتراض صحابه را در پی داشت،[۶۶] حکومت شراب‌خوار و زناکاری همچون یزید،[۶۷] همه‌گیرشدن مجالس حرامی که مجلس‌گردان‌هایش، رقاصه‌ها و مخنثان بودند و غنا که جزء جدایی‌ناپذیر زندگی شده بود. ابوالفرج اصفهانی که خود، به سست‌ایمانی متهم است، می‌گوید: «در آن روزگار، چنان موسیقی و لهوولعب در مدینه عادی شد و رواج یافت که نه عالمشان انکار می‌کرد و نه عابدشان از آن خودداری.»[۶۸] سال‌های بعد، شاگرد مبرّزِ ابوحنیفه، قاضی ابویوسف، به مردم مدینه که رواج موسیقی، شهرشان را بین سایر بلاد اسلامی سرآمد کرده بود، می‌گفت: «ای مردم مدینه، شریف و پست شما از غنا و حرام ابایی ندارد!»[۶۹] حتی ابن‌عبد ربّه در گزارش حیرت‌انگیزی می‌گوید: «گاهی برای شرکت در مجلس یک رقاصه در بصره، دختر و پسر و پیر و جوان، مدینه را به قصد بصره ترک می‌کرد[۷۰] و برای بدرقۀ زنی آوازخوان که می‌خواست به مکه برود، صدها تن فرسخ‌ها راه می‌پیمودند[۷۱] و چون برنامه اجرا می‌کرد، دست و پایش را می‌بوسیدند[۷۲] و مدینه در آن روزگار، بازار خوبی برای مسکرات و مجالس حرام[۷۳] و متأسفانه عمل شنیع لواط بود.»[۷۴] طبیعی است در این اوضاع، بازار دین در جامعه کساد باشد.

 شگفت‌تر که امام‌صادق علیه السلام می‌فرمایند: «بنی‌هاشم نیز در زمان امام‌سجاد علیه السلام، نه کیفیت نماز را درست بلد بودند و نه کیفیت حج را.»[۷۵] نوشته‌اند وقتی زین‌العابدین علیه السلام در سفر با دوستدارانش همراه می‌شد، آن‌ها نیز نمی‌دانستند خواندن نافلۀ نماز ظهر و عصر در سفر حرام است؛ لذا به نافله می‌ایستادند و حضرت هم صبر می‌کرد و منتظرشان می‌شد؛[۷۶] یعنی نه به امام اقتدا می‌کردند و نه علت نخواندن نافله را از زینت عابدان می‌پرسیدند و حکم ساده و مسلّم آن را نمی‌دانستند.[۷۷]

۲. افسردگی مردم

پس از واقعۀ عاشورا، شیعیان در بحرانی‌ترین موقعیت سیاسی و اعتقادی قرار گرفتند. کوفه که مرکز گرایش‌های شیعی بود، به مرکزی برای سرکوب شیعه تبدیل شد. بسیاری از شیعیان واقعی امام‌حسین علیه السلام با او شهید شدند. البته هنوز برخی از آن‌ها در کوفه بودند؛ اما به‌دلیل اوضاع سختی که ابن‌زیاد و پس از او، امثال حَجاج در کوفه به‌وجود آورده بودند، جرئت ابراز وجود نداشتند. کربلا ازنظر روحی، شکست بزرگی برای شیعه بود و به‌ظاهر این‌گونه مطرح شد که دیگر شیعیان در آن زمان نمی‌توانستند سر برآورند. تنها یک فرزند ذکور از امام‌حسین علیه السلام به‌جا مانده بود. زندگی امام در مدینه و در اوج خفقان و دور از عراق، فرصت هدایت جریان‌های شیعی کوفه را از امام گرفته بود. در چنین موقعیتی، خطر نابودی اساس تشیّع و بلکه اسلام وجود داشت و امام‌سجاد علیه السلام می‌بایست کار را از صفر شروع می‌کرد و مردم را به‌سمت اهل‌بیت علیهم السلام برمی‌گرداند.[۷۸]

۳. شدت مِحن و خفقان

وضعیت شیعیان در دوران امام‌سجاد علیه السلام چنان رعب‌انگیز شد که به‌فرمایش حضرت باقر علیه السلام، اتهام تشیّع از کفر بسیار خطرناک‌تر و عقوبتش بسیار شدیدتر بود؛[۷۹] به‌گونه‌ای‌که دست‌ها و پاها از شیعیان جدا کردند و هرکه به حبّ اهل‌بیت علیهم السلام متهم بود، می‌کشتندش یا زندانی‌اش می‌کردند و با کوچک‌ترین اتهامی به قتل می‌رساندند.[۸۰] نوامیس شیعه را بدون حجاب در بازار برای تعدی می‌فروختند[۸۱] و این همان روزی بود که ابوذر دعا می‌کرد بمیرد و آن را نبیند.[۸۲] این شدت خفقان برای محبان اهل‌بیت علیهم السلام چنان پیش رفت که برخی برای اینکه نامشان علی بود، پدرشان را لعن می‌کردند[۸۳] و دیگری می‌گفت چون پدرم مرا عاق کرده، نامم را علی گذاشته است و به حَجاج می‌گفت بیا و اسم مرا عوض کن.[۸۴] این خفقان طوری بود که بنی‌هاشم اغلب، چنان به گرسنگی و عسرت دچار می‌شدند که تمام همتشان فقط یافتن غذایی برای نمردن می‌شد.[۸۵]

در این خفقان، داماد ابوهریره،[۸۶] سعیدبن‌مسیب، فقیه کبیری[۸۷] که قبلاً ذکرش گذشت، مجبور شد تقیه کند و در نمازی که بر بدن طاهر حضرت سجاد علیه السلام خوانده شد، شرکت نکند.[۸۸]

شاهد آشکار این بود که دربارۀ سعیدبن‌جبیر، راوی شجاع صحاح ستّه به‌ویژه بخاری و مسلم،[۸۹] نوشته‌اند قرآن را در یک نمازش تلاوت می‌کرده است و گفته‌اند: احدی روی زمین نیست که از علم سعید بی‌نیاز باشد.[۹۰] اما حَجاج او را به‌دلیل طرف‌داری از حضرت سجاد علیه السلام و ابراز ارادت به ایشان  شهید کرد.[۹۱] سعیدبن‌جبیر که بخاری و مسلم، حدیث دوات و قلم را از او روایت کرده‌اند، جرم دیگری نیز مرتکب شد. او تصریح کرد که در آن روز، به پیامبر نسبت هذیان داده شد، معاذ الله![۹۲]

 در دوران امام‌سجاد علیه السلام همین نقل به تنهایی کافی بود تا حَجاج، سعید را مهدورالدم بداند. درواقع، بیان کوچک‌ترین فضل اهل‌بیت علیهم السلام منجر به مرگ می‌شد؛ مثلاً یحیی‌بن‌یعمر در خراسان گفته بود که حسین علیه السلام فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. برای همین سخن او، دستگاه جاسوسی حکومت وارد عمل شد؛ درنتیجه او به عراق فراخوانده شد و پس از طی این مسافت طولانی، هنگامی‌که توانست با آیات قرآن کلام خود را ثابت کند، به تبعیدش اکتفا کردند که درغیر این‌صورت، به‌حتم اعدام می‌شد.[۹۳] یا وقتی جابربن‌عبدالله انصاری در کوچه، امام‌باقر علیه السلام را که در آن روز، به‌ظاهر طفلی خردسال بود، در آغوش کشید و نامش را بلند صدا زد، امام‌سجاد علیه السلام به امام‌باقر علیه السلام فرمودند: «جابر قصدی نداشته؛ ولی با این جلب توجه، تو را در معرض قتل قرار داده است.»[۹۴]

راهبرد امام‌سجاد علیه السلام

امام‌سجاد علیه السلام با مشاهدۀ این دشواری‌ها و برای آنکه جامعه را به‌سوی منابع اصلی دین و هدایتگران اصیل، یعنی اهل‌بیت علیهم السلام  دعوت کند، تلاش کرد الگوی عملی دین‌داری جامعه شود. باتوجه‌به اینکه اکثریت جامعه همان‌طورکه گذشت، به فساد و ملتزم‌نبودن به دستورهای نورانی اسلام دچار بودند، حضرت بی‌رغبتی به دنیا و عبادت و ارتباط با خدا را برگزیدند؛ زیرا دیگر سخن‌گفتن برای مردم فایده نداشت. آن‌ها نیاز داشتند الگوی عملی ببینند. ویژگی‌های این زهد و عبادت حضرت به‌گونه‌ای بود که جامعه را مقهور خود ساخت. برخی از این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:

۱. کمّیت

برخی گروه‌ها، مثل بیشتر «زهاد ثمانیه»[۹۵] و شاگردان ابن‌مسعود، در کوفه، اندک طرف‌داران اسلام حقیقی و اهل عبادت را تحت‌تأثیر قرار می‌دادند و زهد و عبادت و سکوتشان در مسائل دنیوی درخور توجه بود؛ اما وقتی حضرت سجاد علیه السلام به امامت رسید، چنان عبادت می‌فرمود که همه را حیرت‌زده ساخت. یکی از جنبه‌های زهد و عبادت حضرت، کمّیت آن بود؛ مثل به‌جاآوردن هزار رکعت نماز در شبانه روز![۹۶] برای همین، به امام‌باقر علیه السلام عرض کردند پدر شما با این همه عبادت، کی فرزنددار شد؟! حتی دوستداران حضرت، مثل عمه[۹۷] و خواهر ایشان، نگران حالشان می‌شدند. در روایتی، شیخ صدوقŠ تصریح می‌کند کسی در جامعه، طاقت به‌جاآوردن عبادت‌های امام را نداشت.[۹۸]

 به ایشان «ذوالثفنات»[۹۹] می‌گفتند؛ چون از کثرت به‌جاآوردن سجده، روی زانو و پیشانی مبارکش پینه می‌بست و دلّاک سالی دو بار، آن‌ها را می‌چید. فانی در عبادت بود؛ چنان که اگر خانه می‌سوخت[۱۰۰] یا طفلی به چاه می‌افتاد،[۱۰۱] حضرت متوجه نمی‌شد. وقتی به نماز می‌ایستاد، گویی شاخۀ درختی است[۱۰۲] که تکان نمی‌خورد. پیاده از مدینه به حج می‌رفت.[۱۰۳] هر روز روزه بود و او را «اشبه الناس» به امیرالمؤمنین علیه السلام می‌گفتند.[۱۰۴] شب‌زنده‌داری زیاد، چهره‌اش را زرد ساخته و گریه‌های طولانی چشمان مبارکش را گود انداخته بود و پاهایش از قیام و قعود نماز، دائم ورم داشت.[۱۰۵] قرآن می‌خواند و ترویجش می‌کرد.[۱۰۶] فقط بر تربت پدر سجده می‌کرد و وقتی به سجده می‌رفت، آن‌قدر طول می‌کشید که چون برمی‌خاست، سر و رویش از عرق خیس بود[۱۰۷] و هر بار که نماز می‌خواند، گویی آخرین نماز او بود[۱۰۸] که از خشیت الهی، رعشه به اندامش می‌افتاد و این‌گونه شمار رکعات نمازش به هزار می‌رسید و می‌فرمود: «باید در نماز، قلب، جوارح را همراهی کند.»[۱۰۹] کثرت عبادتش، به عمق و توجه و ذکر قلبی ایشان آسیب نمی‌رسانْد. به کنیز حضرت گفتند توصیفش کن. گفت: «مختصر یا طولانی؟» گفتند: «مختصر.» گفت: «هیچ روزی برایش غذا نیاوردم و هیچ شبی برایش بستری پهن نکردم.»[۱۱۰] وقتی مکه بود شب تا صبح، پردۀ کعبه را گرفته بود و می‌فرمود: «چشم‌ها خوابیدند و ستارگان غروب کردند و تو ای پروردگار من، حیّ و قیومی! درهای رحمتت را بر من بگشا!»[۱۱۱]

۲. زهد و عبادت قرآنی (منصوص)

برخلاف اجتهادهای شخصی یا ریاضت‌های غیرشرعی زهاد و صوفیان حسابگر و دکان‌دار آن روز، زهد و عبادت زین‌العابدین علیه السلام منصوص و منبعث از وحی بود؛ نه نظر شخصی. ایشان می‌فرمود: «برترین عمل آن است که اگرچه کم است، مطابق سنت و دستور باشد.»[۱۱۲] همچنین دربارۀ انسش با کلام الهی و نداشتن اتکا به غیرخدا می‌فرمود: «اگر تمام اهل مشرق و مغرب بمیرند، من چون با قرآن انس دارم [و از آن دستور می‌گیرم]، وحشت نمی‌کنم.»[۱۱۳] ایشان قرآن را فرقان و مشخص‌کنندۀ حلال و حرام و مبیّن احکام و نور هدایت می‌دانست[۱۱۴] که فقط در پرتو پیروی از آن، هدایت و نجات از گمراهی و جهالت به‌دست می‌آید.[۱۱۵]

گاهی برای بیان لزوم متابعت از نص دین و اجتهاد به رأی نکردن می‌فرمود:

«خدایا، ما را بر سنت پیامبرت زنده بدار و بر دین او بمیران و به روش او روانه گردان و به مسیری که رفت، رهنمون ساز و از فرمان‌بَرانش قرار ده و در زمرۀ پیروانش محشورفرما!»[۱۱۶]

یکی از آفات زهد، معمولاً دچارشدن به وسواس و توجه به خواست نفْس است؛ اما چون حضرت، تمام زندگی‌اش در مسیر عمل طبق دین بود، به وسواس مبتلا نبود؛ مثلاً دربارۀ نجاست و طهارت، تا نجاست ثابت نمی‌شد و محرز نبود، تطهیر نمی‌فرمود و از اجتهاد به رأی و اِعمال نظر شخصی پرهیز می‌کرد.[۱۱۷]

۳. زهد و عبادت عاشقانه و بی‌توقع

از ویژگی‌های بارز حضرت که بسیار دل‌نواز بود، زهد و عبادت عاشقانه است. عبادت ایشان در برابر حضرت حق، خشک و بی‌روح و کاسب‌کارانه و طلب‌کارانه نبود؛ بلکه با احساس بدهکاری و محبت عمیق همراه بود؛ به‌نحوی‌که فقیهانی همچون طاووس[۱۱۸] از دور می‌ایستادند و با شنیدن عبادت حضرت، گریه کرده و به درگاه احدیّت توبه می‌کردند.[۱۱۹] ایشان می‌فرمود:

«خدایا پناه می‌برم به تو از اینکه درحالی‌که تو را دوست دارم، تو مرا خوش نداری!»[۱۲۰]

نوۀ ایشان، حضرت صادق علیه السلام، دربارۀ این عشق بی‌توقع می‌فرماید که علی‌بن‌حسین علیه السلام در عبادت بسیار کوشا[۱۲۱] بود. هر روز روزه و هر شب مشغول نماز بود؛ به‌گونه‌ای که بدنش نحیف شده بود. پدرم به او عرض کرد: «پدر جان، چقدر به خود سخت می‌گیری!» فرمود: «تا شاید خدا هم مرا دوست بدارد و به خود نزدیک کند.»[۱۲۲] این رفتار در حالی بود که در آن روزگار، از سلطان گرفته تا عموم مردم، با ایجاد رابطه و نسبت‌های غیرمعتبر به دستاویزهایی برای فرار از انجام وظایف عادی دست می‌زدند و از بار مسئولیت‌ها شانه خالی می‌کردند. چنین تبلیغ می‌شد که حاکم، بی‌حساب و کتاب وارد بهشت می‌شود[۱۲۳] و اهل بدر که همه از دم بهشتی‌اند[۱۲۴] و صحابه تماماً در بهشت‌اند.[۱۲۵]

برای تبرئۀ یزید، شایع کردند فاتحان قسطنطنیه همگی بهشتی‌اند[۱۲۶] و… و حدیث‌سازان ضمانت‌نامۀ مادام‌العمر و ایمنی از عذاب به مردم می‌فروختند. در این وضعیت، زین‌العابدین علیه السلام که دُردانۀ اهل‌بیت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم بود، بی‌هیچ توقعی به خدا عرض می‌کند:

«خدایا، اگر فرار کنم، مرا طلب می‌کنی و اگر بگریزم، مرا خواهی یافت. پس در برابر تو، با تواضع و خواری و سرشکستگی می‌گویم: اگر عذابم کنی مستحق عذابم و ای پروردگار من، عذابم از عدالت توست و اگر مرا ببخشی، این عفو تو از همان لطفی است که از قدیم شامل من گردیده.»[۱۲۷] سپس امام می‌فرماید:

«خدایا، من که تاب تحمل گرمای آفتاب تو را ندارم، چگونه حرارت آتش دوزخت را تحمل کنم و من که توان شنیدن صدای رعد را ندارم، چطور می‌توانم زفیر جهنم را تاب بیاورم؟!»[۱۲۸] آنگاه در عبارتی شگفت و عاشقانه می‌فرماید:

«خدایا من که حقیر و بی‌ارزشم. عذاب و عقوبت من ذره‌ای به حکومت عظیم تو نمی‌افزاید؛ اما اگر عذاب من مایۀ افزایش عظمت و سلطنت تو بود، از تو می‌خواستم برای تحمل عذاب به من صبر دهی و در آن صورت، این عذاب تو را دوست داشتم. اما خدایا، کبریایی تو عظیم‌تر و فراتر و بادوام‌تر از این است که با تعذیب همچو منی، بزرگ‌تر شود.»[۱۲۹] از این تعابیر، در مناجات‌های حضرت فراوان دیده می‌شود.[۱۳۰] در یکی از آن‌ها می‌فرماید:

«خدایا، اگر مرا به جهنم وارد کنی، به تمام اهل دوزخ خبر می‌دهم که تو مهربانی و من دوستت دارم.»[۱۳۱]

این عشق و محبت شگفت‌انگیز حضرت که در جامعه یادآور عبادت‌های امیرالمؤمنین علیه السلام[۱۳۲] بود، برای مردم سست‌اراده و کم‌ایمان آن روز بسیار جذاب بود. آن‌ها که می‌دیدند دیگران برای سرپوش‌گذاری روی زشت‌کاری‌های خود، ایمنی دروغین از عذاب الهی برای خود می‌سازند، با دیدن تفاوت رفتار امام، احساس غبطه و محبت به عبادت و سخن‌گفتن با خدا در آن‌ها پدید می‌آمد.[۱۳۳] لذا برخی هاشمیان برای تربیت فرزند خود، او را توصیه می‌کردند برود و امام‌سجاد علیه السلام را تماشا کند. عبدالله محض می‌گفت: «مادرم، فاطمه بنت‌الحسین، به من دستور می‌داد دائم کنار دایی‌ام باشم و من هرگز پیش او ننشستم، مگر اینکه به خیری رسیدم: خشیتی از خداوند که در قلبم ایجاد می‌شد یا علمی از ایشان می‌آموختم.»[۱۳۴] این تأثیر آنگاه بیشتر آشکار می‌شود که بدانیم در شعر، یعنی مهم‌ترین رسانۀ عمومی آن روزگاران و دوران قریب به آن عصر هم این عبادت عاشقانه توجه افکار عمومی را جلب کرد.[۱۳۵]

۴. زهد عالمانه

تفاوت دیگری که زهد و عبادت حضرت زین‌العابدین علیه السلام با کسانی‌که می‌خواستند امام جامعه باشند، داشت، علم سرشار و متصل به منبع لایزال الهی بود؛ چنان که شیخ مفیدŠ می‌گوید:

«فقها و دانشمندان عامه در علوم مختلف آن‌قدر از او روایت کرده‌اند که از کثرت، همۀ آن‌ها را نمی‌توان یک جا جمع کرد.[۱۳۶] علی‌رغم فشار و سرکوب دشمن، برخی روایات حضرت در جوامع اصلی عامه آمده‌اند و ابن‌سعد ایشان را کثیرالحدیث دانسته؛[۱۳۷] گرچه دست بازیگر بنی‌امیه انتشار کلمات حضرت را برنمی‌تافت و سعی می‌کرد شاگردان حضرت را استادان وی نشان دهد.»[۱۳۸]

۵. عرفان در صحنه

در بین جنبه‌های راهبردی زهد و عبادت، متفاوت‌ترین آن‌ها، در صحنه بودن و عرفان بی‌عزلت حضرت سجاد علیه السلام بود. این موضوع روش حضرت را کاملاً بی‌بدیل می‌کرد. معمولاً زهاد و عباد، غرق رهبانیت بودند و دائم‌السکوت، و برای هزینه‌های روزمرۀ خود، اگر دریوزگی نمی‌کردند، به هر حال کسی باید معاششان را تأمین می‌کرد. از اوضاع بی‌خبر بودند و از مردم فاصلۀ بسیاری گرفته بودند؛ اما زین‌العابدین علیه السلام به‌رغم کثرت عبادت و اشک دائمی و توغل (فرورفتن) در توحید، فقرای شهر را به اسم می‌شناخت.[۱۳۹] تقریباً هر روز روزه بود؛ ولی درِ خانه‌اش برای غذا به‌ویژه جمعه‌ها به روی عموم باز بود. درحالی‌که روزه بود، قربانی می‌کرد و با دست خویش سهم فقرا را کنار می‌گذاشت.[۱۴۱] با فقرا چنان رفتار می‌کرد که گویی به ایشان بدهکار است.[۱۴۲] آن‌قدر کیسه حمل کرد و به خانۀ نیازمندان بُرد که پینۀ پشتش مثل زانو و پیشانی‌اش شد.[۱۴۳] نمی‌توانست تنها غذا بخورد و حتماً میهمانی می‌یافت.[۱۴۴] دو بار نیمی از اموالش را در راه خدا صدقه داد.[۱۴۵] موقع انفاق، بهترین خوراکی‌ها را می‌داد.[۱۴۶] آن‌قدر در سخاوت شهره بود که گرفتاران، وقت نیاز منتظر کمکش بودند.[۱۴۷] با جذامیان هم‌غذا می‌شد.[۱۴۸] با آن ضیق وقت و مشغلۀ فراوان، هرکه بیمار می‌شد، به عیادتش می‌شتافت؛ حتی اگر پسر اسامه یا پسر طلحه،[۱۴۹] فرزندان دشمنان دیروز اهل‌بیت علیهم السلام باشند. قرضشان را ادا می‌فرمود؛ اگرچه پانزده‌هزار دینار باشد.[۱۵۰]

حتی در «واقعۀ حرّه»، بیش از چهارصد نفر[۱۵۱] از همسران و دختران اموی و هاشمی پناهندۀ تنها خانۀ امن مدینه شدند. علی‌بن‌حسین علیه السلام که تازه از فاجعۀ طف برگشته و نوامیس الهی را در بند دیده بود، حالا که حکومت بنی امیه ابا داشت به حضرت تعرض کند، همه، حتی همسر جوان مروان، طرید (رانده‌شدۀ) رسول خدا را پناه داد[۱۵۲] و همۀ آن زن‌ها تا خروج سپاه بنی‌امیه از مدینه، در پناه و تحت‌تکفل حضرت در آسایش بودند؛ و چنان‌که یکی از آن‌ها گفت: «به‌خدا در خانۀ پدر، این رفاه را نداشتیم.»[۱۵۳]

آن بزرگوار چنان مخفیانه و شبانه به فقرا انفاق می‌کرد که مردم ایشان را نمی‌شناختند؛ ولی چون هر شب به آمدنش مطمئن بودند، در آستانۀ درِ منزل خود به انتظار گرفتن همۀ احتیاجات خود از این ناشناس می‌ایستادند[۱۵۴] و وقتی حضرت به شهادت رسید، صد خانواده از نیامدن چندروزۀ این ناشناس فهمیدند زینت عابدان و سَرور ساجدان عالَم، همان مهربان هر شب است.[۱۵۵]

اقبال عمومی به حضرت سجاد علیه السلام

اقبال عمومی جامعۀ آن روز به سلوک امام‌سجاد علیه السلام، به‌عنوان برترین فرد جامعه و شخص اول اهل‌بیت پیامبر،[۱۵۶] چنان توجه جامعه را جلب کرد که به صورت شگفتی، دربارۀ حضرت وفاق ایجاد شد.

بزرگان هم‌عصر

معاصران حضرت با دیدن ایشان، بی‌اختیار در برابرش خضوع می‌کردند و در بین اهل‌بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، ایشان را سرآمد می‌یافتند.[۱۵۷] جابربن‌عبدالله انصاری می‌گفت: «در بین فرزندان تمام انبیا، احدی مثل علی‌بن‌حسین دیده نشده است!»[۱۵۸] عبدالله‌بن‌عباس او را «حبیب‌بن‌حبیب» صدا می‌زد.[۱۵۹] نقل است زهری درواقع، نفوذی بنی‌امیه و مراقب حضرت بود و از جانب عالمان منصف عامه، به «وعاظ‌السلاطین»[۱۶۰] و «مندیل‌الأمراء»[۱۶۱] متهم بود. او روایاتی به نام حضرت، جعل و علیه تشیّع بیان کرده بود[۱۶۲] و گاهی به‌دلیل جسارت به امیرالمؤمنین علیه السلام، توسط حضرت سجاد علیه السلام توبیخ می‌شد. بااین‌حال، دربارۀ حضرت می‌گفت: «در بنی‌هاشم، احدی همچون علی‌بن‌حسین نیست.»[۱۶۳] او می‌گفت: «به عمرم، از او فقیه‌تر ندیده‌ام[۱۶۴] و در بین اهل‌بیت، برتر از او نیست.»[۱۶۵] گاهی مروانیان به کنایه از زهری می‌پرسیدند: «پیغمبرت در چه حال است؟»[۱۶۶]

 پیش‌تر مطرح کردیم که سعید‌بن‌مسیب با آن جایگاه، در برابر حضرت، چگونه احساس حقارت می‌کرد[۱۶۷] و او را «سیّدالعابدین»[۱۶۸] می‌نامید. زید‌بن‌اسلم نیز که از سرآمدان فقهای مدینه[۱۶۹] و از مفسران قرآن[۱۷۰] بود، دربارۀ امام می‌گفت: «در بین اهل قبله، با کسی مثل او مواجه نشده بودم.» نیز می‌گفت: «در اهل‌بیت، احدی همچون او نیست و در فهم و حفظ بی‌نظیر است.» یحیی‌بن‌سعید نیز از کِبار تابعین و بزرگان فقها و علما محسوب می‌شود و اهل‌سنت در حدیث، تعبیرات والایی همچون امام، قدوه، حافظ کبیر، بی‌نظیر، امام اهل زمان و امیرالمؤمنین[۱۷۱] از او مطرح کرده‌اند؛ همان که با جسارت در وثاقت حضرت صادق علیه السلام خدشه کرده بود! بااین‌حال، دربارۀ امام‌سجاد علیه السلام می‌گوید:

«در بین بنی‌هاشم و اهل‌بیت، برترین فردی است که دیده‌ام.»[۱۷۲]

شهرت و عظمت امام از چشم علمای سایر شهرهای اسلامی نیز مخفی نماند: حمادبن‌زید که امام بصری‌ها بود و مثل آب‌خوردن، حدیث حفظ می‌کرد[۱۷۳] و ذهبی او را علامه لقب داده است، حضرت سجاد علیه السلام را برترین هاشمی از اهل‌بیت که تابه‌حال دیده بود، می‌دانست.[۱۷۴]

دانشمندان نسل‌های بعد

در میان دانشمندان نسل‌های بعد، محمد‌بن‌ادریس شافعی، امام مذهب شافعیه، امام را «افقه اهل مدینه»[۱۷۵] می‌داند و استدلالش به حجیّت خبر ثقه این است که علی‌بن‌حسین علیه السلام به خبر واحد عمل کرده و چون او افقه اهل مدینه است، من هم قبول دارم. دیگری، محیی‌الدین نووی است که او را امام، حافظ، أوحد، قدوه، شیخ‌الاسلام و عَلَم‌الأولیاء[۱۷۶] خوانده‌اند و می‌گویند درطول عمر، لحظه‌ای از اوقات شبانه‌روزش را در طلب علم و عبادت هدر نداده بود[۱۷۷] و شبانه‌روز، فقط یک وعده غذا می‌خورد؛ علاوه‌براین، بهترین شرح بر صحیح مسلم از اوست و روشن‌ترین کتاب فقه شافعی، المجموع نووی است و سایر کتبش، مثل ریاض الصالحین و الأربعین و الأذکار، مهم‌ترین کتب عامه در موضوعات مختلف است. او دربارۀ حضرت سجاد علیه السلام، عبارت مهمی گفته است که نشان از عظمت خیره‌کنندۀ حضرت تا بیش از پانصد سال پس از شهادتش دارد. نووی می‌گوید:

«علمای اسلام در تمام شاخه‌های معارف اسلامی، بر جلالت و برتری علی‌بن‌الحسین علیه السلام اجماع دارند.»[۱۷۸]

ذهبی، امام ناقدان حدیث عامه که در بی‌انصافی در حق اهل‌بیت علیهم السلام نیز چیره‌دست بوده و از طرف‌داران معاویه است و هفتصد سال است که آثار گوناگونش بین مسلمانان رواج دارد و هیچ کتابخانه‌ای از آثار پرشمار او خالی نیست، دربارۀ عظمت امام‌سجاد علیه السلام می‌گوید:

«ایشان جلالت و عظمت شگفتی داشت و به‌خدا حقش بود. سوگند به خدا، به‌خاطر شرافت، سیادت، علم، توحید، عبادت و کمال عقلش شایستۀ امامت بر تمام مسلمین بود.»[۱۷۹]

این آوازۀ زین‌العابدین است که تا قرن‌ها، علمای غیرشیعه را به اعتراف به مکانت و عظمتش وادار می‌کند؛ به‌گونه‌ای‌که عامه بدون التزام به روایتی و فقط با مشاهدۀ آنچه می‌دیدند، او را زینت و سرآمد عابدان می‌نامیدند و «زین‌العابدین» نه‌تنها در شیعه، بلکه در عامه نیز لقب اختصاصی حضرت شد.[۱۸۰] حتی مثلاً قرّاء، سفر به مکه را آغاز نمی‌کردند تا آنکه امام عزم سفر کند و آنگاه به‌دنبال او هزار سواره حرکت می‌کرد.[۱۸۱]

سلاطین و دشمنان

شخصیت و عظمت حضرت فقط دانشمندان را مقهور نکرد؛ بلکه دشمنان و مخالفان را هم به خضوع وادار ساخت. از جاحظ  که پیش‌تر ذکرش گذشت، به‌رغم بی‌انصافی‌هایش نقل شده است:

من کسی را مثل علی‌بن‌حسین علیه السلام ندیدم که خوارج و شیعه و سُنی و معتزلی و دوست و دشمن در تجلیل و تفخیم او هم‌داستان و موافق باشند.[۱۸۲] ذهبی می‌گوید محبوب‌ترین فرد بنی‌هاشم برای عبدالملک‌بن‌مروان،[۱۸۳] حضرت سجاد علیه السلام بود. عبدالملک به امام می‌گفت: «خداوند به تو چنان علم و دیانت و ورع عطا کرده که از اقرانِ بی‌نظیری و در بین گذشتگان هم مانند تو کسی نیست.»[۱۸۴] منصور دوانیقی نیز وقتی می‌خواست آل‌حسن را به‌سبب قیام هایشان توبیخ کند، به نفس زکیه نوشت: «در بین شما اهل‌بیت، بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردی همچون علی‌بن‌حسین نیامده است.»[۱۸۵] درواقع، می‌خواست بگوید که حضرت سجاد علیه السلام بر خلاف شما قیام نمی‌کند. پیش‌تر گذشت در «واقعۀ حرّه»، مروان برای حفظ همسرش، امین‌تر از امام نیافت.

از رخدادهای مشهور دیگر، احترام ویژۀ تودۀ مردم و حجاج بیت‌الله به ایشان در استلام حجرالأسود بود که بر ولیعهد اموی، هشام‌بن‌عبدالملک، گران آمد. وقتی او در ازدحام زوار خانۀ خدا نتوانست حجر را ببوسد و امام بدون محافظ و گارد امنیتی، صفوف طواف‌کنندگان در برابرش شکافته شد، شامیانِ همراه هشام از او پرسیدند این مرد کیست که این‌طور مردم او را محترم می‌شمارند؟ هشام از ناچاری گفت: «او را نمی‌شناسم» و فرزدق آن قصیدۀ مشهور را در مدح امام سرود.

اقدامات امام‌سجاد علیه السلام برای استفاده از فرصت ایجادشده

۱. رشد آمار شاگردان به‌صورت چشمگیر

بالاخره راهبرد حضرت سجاد علیه السلام به ثمر نشست و ایشان که در بدو امامت، طبق گزارش‌های تاریخی، فقط پنج یار داشت،[۱۸۶] در فهرست‌های شیعی تا اواخر عمر، بیش از ۱۷۰ عالِم و راوی تربیت فرمود.[۱۸۷]

۲. آموزش مسائل ابتدایی دین به عموم

ایشان به آموزش مسائل ابتدایی اسلامی به اهل‌سنت پرداخت؛ چنان‌که ابن‌تیمیه که به بی‌انصافی مشهور است، می‌گوید: «علی‌بن‌حسین از کبار تابعان و سادات آن‌ها ازنظر علمی و دینی است.[۱۸۸] هرجا فرصتی دست می‌داد، حضرت برخی از انحرافات را اصلاح می‌فرمود و به مردم یاد می‌داد؛ ازجمله حضرت ازروی عمد، هر بار که اذان می‌گفت، پس از «حی علی الفلاح»، عبارت «حی علی خیر العمل» را هم می‌فرمود. سپس می‌گفت: «این همان اذان اصلی است که از اول بوده است.»[۱۸۹]

۳. معرفی اهل‌بیت علیهم السلام به‌عنوان مرجع اصلی و اصیل علمی و اجتماعی

مهم‌ترین راهبرد زین‌العابدین علیه السلام این بود که پس از عاشورا، مردم را به‌سمت پناهگاه واقعی ببرد و حال که شخصیت آن بزرگوار کانون توجه و احترام همگان قرار گرفته بود و خیل مشتاقان و علاقه‌مندان به‌سویش می‌شتافتند و حضرت نمی‌توانستند به‌صورت مستقیم، آن‌ها را به خود یا مصداق آشکار دیگری دعوت کنند، برای زمینه‌سازی در نسل‌های آینده، جایگاه اهل‌بیت علیهم السلام را معرفی می‌کردند. روزی عده‌ای محضر حضرت نشسته بودند که صدای شیون از منزل آمد. حضرت رفت و بعد نزد میهمانان برگشت و به گفت‌وگو ادامه داد. آن‌ها از طریقی متوجه مرگ یکی از افراد خانۀ امام شده و از صبر و سماحت (جوانمردی) ایشان شگفت‌زده شدند. حضرت از همین مصیبت بهره بردند و دربارۀ اهل‌بیت علیهم السلام فرمودند:

«ما اهل‌بیتی هستیم که در پیشامد‌های خوب مطیع خداییم و در پیشامدهای بد، شاکر خدا.»[۱۹۰]

یا ایشان با عبارت «ما اهل‌بیت به کسی عطایی کنیم، پس نمی‌گیریم» که بیت‌الغزل کرامت‌های همۀ اهل‌بیت علیهم السلام است، درواقع، جایگاه و شأن اهل‌بیت علیهم السلام را بیان می‌کردند.

از دیگر اقدام‌های پرتکرار ایشان، تکریم و توصیف فضایل اهل‌بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در قالب صلوات و دعاست؛ ازجمله می‌فرمودند: «خدایا بر محمد، خطیب قرآن و خاندانش که خازنان علم آن هستند، درود فرست.»[۱۹۱] ایشان در ۵۴ دعای باقی‌مانده از صحیفۀ سجّادیه، بیش از ۱۲۰ بار، بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل‌بیت گران‌قدرش درود فرستاده‌ و با عباراتی همچون طیّب و طاهر[۱۹۲] و تنها شفیعان قیامت،[۱۹۳] اهل‌بیت را معرفی کرده‌اند. ایشان در دعاهایشان، صلوات بر خاندان پیامبر را عاملی برای قبولی و رواشدن حاجات قرار می‌داد تا همگان جایگاه آن‌ها را بفهمند؛[۱۹۴] به‌علاوه، نوعی تقابل با جریان حاکم هم بود که جز با دشمنی و دشنام به اهل‌بیت نمی‌توانست حکومت کند.[۱۹۵] صلوات یادآور جایگاه رفیع خاتم پیامبران و اهل‌بیت ایشان و ایجادکنندۀ محبت آن‌ها در قلوب مسلمانان است. وقتی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جامعه عشق ورزیده شود، خانواده‌اش هم تکریم می‌شود: «و المرء یحفظ فی ولده».

جایگاه ولایی اهل‌بیت علیهم السلام

در مرحلۀ بعد، امام‌سجاد علیه السلام به‌صورت ویژه‌ای، از جایگاه حکومتی و ولایی اهل‌بیت علیهم السلام پرده‌برداری کرده است. ابتدا در طهارت اهل‌بیت علیهم السلام فرمود:

«پروردگارا، بر اهل‌بیت پاک پیامبر که آنان را برای قیام به امر خود برگزیده‌ای و خازنان علم و حافظان دینت و خلیفۀ خود روی زمین و حجت بر بندگان قرار داده‌ای و از هر ناپاکی پاک کرده‌ای و طریق رسیدن به مقام قرب خود و وصول بهشت ساخته‌ای، درود فرست!»[۱۹۶]

سپس دربارۀ امام و جایگاه امامت می‌فرماید:

«الهی، در هر زمان، دینت را با امامی یاری کرده‌ای تا او عَلَم راهنمای بندگانت شود و در شهرها، چراغ فروزان هدایت گردد و رشتۀ بیان او به رشتۀ پیمان خود بسته‌ای و او را تنها وسیلۀ رسیدن به خشنودی خودت قرار دادی و اطاعت او را واجب کردی و مردم را از نافرمانی او برحذر داشتی و فرمان دادی هرچه امر می‌کند، اطاعت کنند و از هرچه نهی می‌کند، بازایستند. کسی بر او پیشی نگیرد و هیچ‌کس از او عقب نماند که او نگهدار کسانی است که بدو پناه می‌برند و پناهگاه و سرپناه مؤمنان و حلقۀ اعتصام ایشان و جلال و زینت جهانیان است.»[۱۹۷]

معلوم است این قبای فاخر امامت که حضرت توصیف فرمود، بر قامت افرادی همچون یزید و آل‌مروان و… گشاده است و درواقع، جز بر اندام اهل‌بیت علیهم السلام و آن دوازده نور پاک، بر کسی نمی‌نشیند. بااین‌حال، حضرت در فضای عمومی امکان معرفی خود را ندارد و زمینه‌ساز امامان اهل‌بیت علیهم السلام در اعصار بعدی است؛ لذا مردمی که در برابر ایشان متواضع‌اند و دعای حضرت برای امام عصر خود را می‌بینند، از این طریق می‌فهمند که امام هر عصر آن‌قدر عظیم‌الشأن است که حتی امام‌سجاد علیه السلام پیرو اوست!

در ادامه، امام می‌فرماید:

 «خدایا ما را شاکر و قدردان نعمت وجود امامت قرار ده و به او از جانب خود، تسلط و توانایی ده و به‌آسانی، راه پیروزی‌اش را بگشا و یاری‌اش فرما و پشتش را محکم و بازوانش را توانا گردان و زیر نظر مراقبت خویش و در سایۀ حفظ خود، حفظش فرما. با ملائکۀ خود یاری‌اش ده و به لشکر پیروز خود مددش رسان!»[۱۹۸]

سپس امام چنین می‌فرماید:

«خدایا، توسط او کتاب و حدود و شریعت و احکام و سنت رسولت را برپا دار و به‌وسیلۀ او، آنچه ستمگران [از] آموزه‌های دینت را میراندند، احیا کن! زنگار ستم جائران را به‌دست او از آیینت بزدا و به‌برکت او، مشکلات و سختی‌ها را از راه ایمان برطرف فرما. فتنه‌گران را به‌وسیلۀ او از سر راه بردار و دشمنانت را نابود ساز!»[۱۹۹]

بعد، حضرت رابطۀ امام و امت را چنین تبیین می‌فرماید:

«الهی، رأفت و رحمت و عطوفت و محبتش را نصیب ما بفرما و ما را در برابرش گوش‌به‌فرمان و مطیع بگردان و چنان کن ما نیز در راه رضای او تلاش کنیم و یاری‌اش نماییم و مدافع او در برابر دشمن باشیم و این سبب تقرب ما به تو و رسولت گردد.»[۲۰۰]

پس از این سخنان، زین‌العابدین علیه السلام برای تشویق مردم در انجام وظایف خود در قبال اهل‌بیت علیهم السلام، آن‌ها را با عبارات ذیل دعا می‌کند تا وظایف پیروان اهل‌بیت را تبیین کند. ایشان می‌گوید:

«الهی، بر دوستان اهل‌بیت پیامبر که به مقام و منزلتشان معترف‌اند و از راه و روش آن‌ها پیروی می‌کنند و به ریسمان محکم آن‌ها چنگ می‌زنند و متمسک به ولایت آن‌ها هستند و فقط آن‌ها را امام می‌دانند و در برابر فرمانشان، تسلیم و در اطاعت از آن‌ها پرتلاش‌اند، [نیز] منتظر حکومت آن‌ها بوده و چشم به راه آن‌ها نشسته‌اند، درودی فرست پربرکت و پاکیزه و فزاینده که در صبح و شام بر آن‌ها رسد.»[۲۰۱]

آنگاه امام در دعایی جالب، دربارۀ تولا و تبری از خدا می‌خواهد از کسانی باشد که با اولیای الهی دوست و با دشمنان خدا دشمن است.[۲۰۲] این‌ها، برخی نمونه‌های تبیین و تبلیغ جایگاه اهل‌بیت علیهم السلام و زمینه‌سازی ایشان برای امامت عصرهای بعد بود. البته گفتنی است هرگاه فرصت می‌یافت، برخی مصادیق را نیز مشخص می‌فرمود. مهم‌ترین مصداق، وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام بود که اولاً شهید شده بود و دیگر، معرفی ایشان برای جان حضرت امیر خطری نداشت؛ ثانیاً اگر جایگاه امیرالمؤمنین علیه السلام روشن می‌شد، حقوق فرزندان ایشان نیز آشکار می‌شد.[۲۰۳] برای نمونه، وقتی مردم، از عبادات طاقت‌فرسا و بی‌نظیر امام‌سجاد علیه السلام حیرت می‌کردند، از ایشان سؤال می‌کردند: «الگوی شما کیست؟ چرا چنین می‌کنید؟» حضرت می‌فرمود:

«شما عبادات علی علیه السلام را ندیدید. چه کسی طاقت دارد همچون علی عبادت کند؟!»[۲۰۴]

همان‌طورکه پیش‌تر گذشت، وقتی زهری به امیرالمؤمنین علیه السلام اهانت کرد، با برخورد شدید امام مواجه شد.[۲۰۵] امام به‌گونه‌ای در جامعه شناخته می‌شد که ایشان را اشبه‌الناس به امیرالمؤمنین علیه السلام[۲۰۶] می‌یافتند.

۴. تخریب علمی و عملی مکتب خلفا و بنی‌امیه

باتوجه‌به مطالبی که در قسمت سوم مطرح شد، وقتی حضرت مصادیق هدایت و امامت و حاکمیت در جامعه را برمی‌شمردند، این خود، مهم‌ترین کار برای تخریب نسخۀ جعلی بود؛ چون جریان حاکم، اهل‌بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبودند و آن اوصافی را که ذکر شد، نداشتند.ازاین‌رو، در پی بازسازی شخصیت خود، به دستاویزهایی همچون عدالت همۀ صحابه و واجب‌الاطاعه بودن حاکم در خطا و صواب و عدم شرط عدالت برای امام مسلمانان چنگ می‌زدند.[۲۰۷]

ازطرف دیگر، امام‌سجاد علیه السلام برای خلع‌سلاح آن‌ها، بر صلاحیت فردی تأکید می‌فرمود و به‌رغم اینکه در علم و عمل سرآمد و نسبتش با رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم بی‌بدیل بود، هرگز با نام جدش ارتزاق نفرمود[۲۰۸] و همواره بر عمل و تداوم آن تکیه می‌کرد.[۲۰۹] ناشناس سفر می‌کرد که به احترام جدش محترم شمرده نشود؛[۲۱۰] لذا در جامعه‌ای که به طبقه‌بندی و درجه‌بندی دچار شده بود، چنان‌که غیرعرب‌ها به حساب نمی‌آمدند، چه رسد به بردگان، حضرت با بردگان می‌نشست و می‌فرمود: «جایی می‌روم که علم یا ارزش عملم را بیفزاید.»[۲۱۱] در جامعه‌ای که از خلفای اولیه یاد گرفته بودند با غیرعرب ازدواج نکنند، حضرت نه‌تنها با غیرعرب ازدواج کرد، بلکه کنیز خود را که مِلک یمینش بود، آزاد کرد و سپس با او ازدواج فرمود. این واقعه آن‌قدر ازنظر فرهنگی در آن جامعه نامأنوس بود که از شام، سلطان اموی به امام که در مدینه بود، نامۀ توبیخ و ملامت فرستاد. همین امر نشان می‌دهد این عمل بین مردم چقدر بازتاب داشته که خبر ازدواجی ساده، تا هزاران کیلومتر منتشر شده است. امام‌سجاد علیه السلام از فرصت پاسخ به توبیخ نامۀ عبدالملک نیز بهره بُرد و برای نقد فضای جامعه و توضیح رفتار خود نوشت:

«بالاتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسی نیست و من بر منهاج او عمل کرده‌ام و پستی در تفکر جاهلیت است؛ نه حسَب و نسب.»[۲۱۲]

از دیگر اقدام‌های حضرت، تقبیح ستمگری بود؛ مثلاً در نامه‌ای به زهری،[۲۱۳] او را از خدمت به حاکم ظالم و کتمان حقیقت بازمی‌دارد[۲۱۴] و گاهی در قالب دعا می‌فرماید: «ای خدایی که حال ستمدیدگان بر تو پوشیده نیست و در دیوان عدالتت به شاهد نیاز نداری و یاری‌ات به مظلومان نزدیک است!»[۲۱۵] یا می‌فرماید: «الهی، دشمنان جانشینانت و آن‌ها که کتابت را گوشه‌گیر و شریعتت را تحریف و سنت پیامبرت را رها نمودند، از اولین تا آخرین، لعنت [کن] و از رحمتت محروم فرما!»[۲۱۶]

۵. تبیین روش‌های ارتباط با خدا

حضرت پس از اینکه الگوی دین‌داری جامعه‌ای شدند که بی‌بندوباری و اباحه‌گرایی در آن رواج داشت و در آن موقعیت، امکان ارتباط صریح هم نبود، اعتقادات اصلی را در قالب دعا بیان فرمودند که هم خطر کمتری داشته باشد و هم بیانات امام به جامعه برسد. گرچه اگر همین دعاها نیز از کسی گرفته می‌شد، مجازاتی سخت در انتظارش بود.[۲۱۷] بااین‌حال، این دعاها بین شیعیان، معروف و مشهور بود.[۲۱۸] از اهل‌سنت هم آن گروهی که به‌دنبال حقیقت بودند و از جریان حاکم پیروی نمی‌کردند، به‌راحتی، صحیفه در دسترسشان قرار می‌گرفت. برای نمونه، ابن‌ابی‌الحدید دعاهای اول، هشتم، شانزدهم، سی‌ودوم و چهل‌وششم حضرت را در شرحش بر نهج البلاغه، به‌طور مستقیم، از صحیفۀ سجادیه روایت کرده است.[۲۱۹]

۶. ایجاد شبکۀ زنجیره‌‌ای رسانه‌های قبایل (بحث غلامان)

حضرت سجاد علیه السلام ازطرفی، برای آنکه بهتر بتواند پیام خود را به اقصا نقاط بلاد اسلامی و بدون درگیری با حکومت برساند و ازطرف دیگر، برای آموزش ارتباط با سایر مسلمانان، حتی مسلمانانی که در طبقه‌ای به‌ظاهر پست زندگی می‌کردند، به خرید گستردۀ بَرده و کنیز اقدام می‌کرد. پس از مدت کوتاهی آموزش عملی دین‌مداری، هر سال در اعیاد و مناسبت‌ها، آن‌ها را آزاد می‌فرمود. ایشان در بازار برده‌فروش‌ها، بدون توجه به چهره و کارایی آنان، برده خرید می‌فرمود[۲۲۰] و با کمترین بهانه‌ای آزادشان می‌کرد. در قسمت بعد، به برخی رفتارهای حضرت با آن‌ها می‌پردازیم. اما اتفاقی که افتاد، این بود که شبکه‌ای گسترده از رسانه‌های زنده در قبایل و عشیره‌ها و شهرهای اسلامی منتشر شدند که به هدف نهایی حضرت سجاد علیه السلام کمک می‌کردند؛ به‌گونه‌ای‌که کمتر کسی از صغار تابعین است که تحت‌تأثیر حضرت قرار نگرفته نباشد.

۷. برخورد کریمانۀ امام با مخلوقات الهی

یکی از علل محبوبیت زین‌العابدین علیه السلام، رفتار کریمانۀ آن بزرگوار با انسان‌ها و حتی حیوانات بود. این کرامت چونان جامعه را به ایشان جذب کرد که هیبت و محبوبیت حضرت با هیبت و محبوبیت ولیعهد اموی مقایسه‌شدنی نبود.[۲۲۱] برای نمونه، برخی از مصادیق ذکر می‌شود:

  • رفتار با مخالفان

ایشان با وجود کثرت مشغله و عبادات طولانی، اگر می‌شنید مسلمانی بیمار شده است، به عیادتش می‌شتافت و غم از چهره‌اش می‌زدود. ایشان بر بالین محمدبن‌اسامه‌بن‌زید که درحال احتضار بود، حاضر شد، به‌‌رغم اینکه پدر او از مخالفانی بود که با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نکرد و خودِ محمد هم از محترمان عامه بود.[۲۲۲] درواقع، این اوصاف باعث نشد حضرت سجاد علیه السلام به عیادتش نرود و در همان مجلس، دِین او را که پانزده‌هزار دینار (پانزده‌هزار مثقال طلا) بود، بر عهده نگیرد.[۲۲۳]

ایشان اگر می‌شنید مسلمانی به عسرت و گرفتاری مبتلا شده است و در همان لحظه نمی‌توانست کمکی کند، چنان می‌گریست که همه متأثر می‌شدند و در پاسخ به سؤالشان از علت گریه می‌فرمود: «آیا مصیبت و محنتی بزرگ‌تر از اینکه مسلمانی گرفتار شود و انسان نتواند به او کمک کند، وجود دارد؟»[۲۲۴]

ایشان اهل تلافی‌کردن نبود و کرامتشان به دشمن‌ترین فرد هم می‌رسید. وقتی هشام‌بن‌اسماعیل که والی مدینه بود و حضرت را بسیار آزرد، به‌دست سلطان اموی عزل شد و ولید، حاکم جدید، برای او دستور قصاص صادر کرد، هشام‌بن‌اسماعیل گفت: «از هیچ‌کس به‌اندازۀ علی‌بن‌حسین علیه السلام نمی‌ترسم. او با من چه خواهد کرد؟» اما حضرت از کنار او گذشت و رو برگرداند و متعرضش نشد[۲۲۵] و بنابه نقلی دیگر، به او فرمود:

«از اینکه گرفتار شدی، ناراحتم. پسرعمو، اگر حاجتی داری، بگو!»[۲۲۶]

روزی کسی به تحریک دشمنان، به ایشان دشنام داد. ایشان ازسر کرامت فرمود: «آنچه از ما بر تو پوشیده مانده، بیشتر است.» سپس، هزار درهم به او بخشید و آن مرد گفت: «شهادت می‌دهم تو از فرزندان پیامبرانی.»[۲۲۷] فردی دیگر پی‌در‌پی به حضرت توهین کرد؛ ولی ایشان تغافل می‌فرمود تا اینکه آن بی‌ادب به حضرت گفت: «این حرف‌ها را به تو می‌گویم.» حضرت فرمود: «من هم از تو چشم می‌پوشم.»[۲۲۸]

این روش امام با هاشمیان پررنگ‌تر بود. روزی حسن مُثَنی به حضرت بی‌ادبی کرده و دشنام داد و مجلس را ترک کرد. حضرت همچنان که آیۀ ]و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین[ را می‌خواند، به در خانه‌اش رفت و حسن که خیال کرد حضرت به تلافی آمده است، با خشم از خانه بیرون جست. امام‌زین‌العابدین علیه السلام فرمود: «برادر جان، اگر آنچه گفتی (دشنام دادی)، درست بود، خدا مرا بیامرزد و اگر تو خطا کردی، از تو درگذرد.»[۲۲۹]

درواقع، کرامت امام مخصوص طبقۀ خاصی نبود. حتی با برده‌ها هم چنین می‌کرد. ایشان در خطاب به بردگانش، آنان را «بنُیَّ»[۲۳۰] صدا می‌زد؛ یعنی با تعبیر محبت‌آمیز پسرم و پسرکم. با کنیزی که پس از مادر، دایه‌اش بود،[۲۳۱] به‌احترام، هم‌غذا نمی‌شد.[۲۳۲] کنیزی دیگر ظرف را سهواً به سر حضرت زد و سر امام شکست؛ اما ایشان وقتی دید کنیز ترسیده و ناراحت شده است، او را آزاد ساخت.[۲۳۳] ازاین‌رو گفته‌اند کمتر پیش می‌آمد عبد و بنده‌ای تمام یک سال را در خانۀ حضرت بماند و آزاد نشود[۲۳۴] و وقتی آزاد می‌فرمود، آن‌قدر به او می‌بخشید که به دیگران نیازی نداشته باشد.[۲۳۵]

ایشان گاهی کنیزان را جمع می‌کرد و می‌فرمود: «اگر دوست دارید با کسی ازدواج کنید، بگویید برایتان اقدام کنم.»[۲۳۶] اگر یکی از آن‌ها خطایی می‌کرد که باید برای عبرت دیگران مجازات می‌شد، به او یاد می‌داد چگونه عذرخواهی کند که امام بتواند او را ببخشد.

این مهربانی امام با حیوانات هم دیده می‌شود؛ به‌گونه‌ای‌که بیش از بیست بار با شترش از مدینه برای حج سفر می‌کند و حتی یک بار هم افسار را بر پشت یا گردن حیوان نمی‌زند[۲۳۷] و وقتی مَرکبش می‌میرد، او را دفن می‌کند که جسمش طعمۀ درندگان نشود.[۲۳۸]

۸. گرم نگه‌داشتن تنور محبت مکنون به امام‌حسین علیه السلام

ایشان برای آنکه مصیبت سالار شهیدان فراموش نشود، درطول ۳۴ سال پس از کربلا، با کمترین مناسبتی مردم را به یاد آن واقعه می‌انداخت و می‌گریست؛ به‌نحوی‌که خادمش می‌گوید: «از امام پرسیدم ای پسر رسول خدا، چه زمانی اندوه شما تمام می‌شود؟ حضرت پاسخ دادند: یعقوب نبی تنها یک فرزندش گم شد و سال‌ها گریست؛ اما من تمام عزیزانم مقابل چشمم به خاک و خون کشیده شدند.»[۲۳۹] حتی بنابه نقل خادمش، بی‌گریه بر سالار شهیدان، روزۀ هر روزه را افطار نفرمود. فقط بر تربت پاک پدرش سجده می‌کرد.[۲۴۰] برای عزاداری پدرش غذا می‌پخت.[۲۴۱] با دیدن فرزندان عمویش بی‌تاب می‌شد[۲۴۲] و از هیچ اقدامی برای اعلام مظلومیت پدرش فروگذار نکرد.

کلام پایانی

تلاش‌های زین‌العابدین علیه السلام برای تبیین جایگاه اهل‌بیت علیهم السلام در مرجعیت دینی و سیاسی، زمینه‌ساز موقعیتی تازه برای رویِش دوبارۀ اسلام شد. این اقدامات باعث شد مسلمانان با سلایق گوناگون بفهمند برای دریافت حقایق دینی و تلمذ، باید مقابل اهل‌بیت علیهم السلام زانو بزنند. همین امر سبب شد پس از امام‌سجاد علیه السلام، مسلمانان برای رفع عطش حقیقت‌جویی خود، به‌دنبال افرادی از اهل‌بیت پیامبر علیهم السلام باشند. امام محمد ابوزهره، شیخ معروف الأزهر مصر می‌گوید:

            «امام‌باقر علیه السلام وارث امام‌سجاد علیه السلام در امامت و هدایت جامعه بود؛ ازاین‌رو ایشان مقصد تمامی علما اعم از شیعه و سُنی، از همۀ شهر‌های اسلامی گردید. احدی به مدینه نمی‌آمد، جز اینکه حتماً به خانۀ امام برای کسب فیض می‌آمد؛ لذا ائمۀ فقه و حدیث به‌سویش می‌شتافتند.»[۲۴۳]

آیا اگر تبلیغات گسترده و عملی زین‌العابدین علیه السلام نبود، چنین استقبال از امام‌باقر علیه السلام و توجهی به ایشان می‌شد؟ درحالی‌که امام‌باقر علیه السلام به‌سبب شدت تقیه، نه ابزار رسانه‌ای داشت و نه حکومت اموی مایل به شهرت‌یافتن ایشان بود.

همین‌طور، تغییر حکومت اموی به عباسی با شعار «الرضا من آل محمد» اتفاق افتاد که از ثمرات اقدام‌های حضرت سجاد علیه السلام و فرزندان ایشان است. اگر موضوع افزایش محبوبیت اهل‌بیت علیهم السلام بررسی شود، ثمرات تلاش حضرت سجاد علیه السلام بیشتر مشخص می‌شود.[۲۴۴]

نتیجه

آنچه در این نوشتار آمد، نشان داد امام‌سجاد علیه السلام در موقعیت دشواری به امامت رسیدند. ایشان برای اصلاحِ انحرافِ دورکردن اهل‌بیت علیهم السلام از جامعه و بی‌اهمیت جلوه‌دادن نقش آنان و عدم اقبال مردم، چاره در آن دیدند که در عمل، به الگوی جامعه تبدیل شوند.

ایشان با راهبرد عبادت که از نظر کمّی و کیفی بی‌نظیر بود، در بین دوست و دشمن به‌عنوان الگوی عملی اسلام شناخته شدند. سپس با استفاده از این مقبولیت، اهل‌بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مصادیق آن را به جامعه معرفی کردند که این کار به توجه ویژۀ مسلمانان با مذاهب و تفکرات مختلف به‌سوی امام‌باقر علیه السلام منجر شد. دوستی با اهل‌بیت علیهم السلام به شعار مسلمانان بدل شد و زمینه‌ساز ارتباط مردم با اهل‌بیت علیهم السلام شد.


 

فهرست منابع 

  1. اسدالله بن اسماعیل کاظمی، کشف القناع عن وجوه حجیه الإجماع، سنگی، بی‌نا، بی‌تا.
  2. إبراهیم بن محمد الثقفی الکوفی (۲۸۳)، الغارات، عام السید جلال الدین الحسینی الأرموی المحدث، طبع على طریقه أوفست فی مطابع بهمن.
  3. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد أبو الفضل إبراهیم، دار إحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
  4. ابن أبی شیبه الکوفی (۲۳۵)، المصنف، تحقیق و تعلیق: سعید اللحام الأولى جماد الآخره ۱۴۰۹ – ۱۹۸۹م، بیروت – لبنان: دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع.
  5. ابن أبی شیبه الکوفی (۲۳۵)، المصنف، تحقیق و تعلیق: سعید اللحام الأولى، جمادی الآخره ۱۴۰۹ – ۱۹۸۹م، بیروت – لبنان: دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع.
  6. ابن إدریس الحلی، حاشیه ابن ادریس على الصحیفه السجادیه، النجف الأشرف: العتبه العلویه المقدسه، ۱۴۲۹٫
  7. ابن الأثیر (۶۳۰)، الکامل فی التاریخ، مصادر تاریخ ۱۳۸۶ – ۱۹۶۶م دار صادر، بیروت.
  8. ابن البطریق (۶۰۰ق)، عمده عیون صحاح الاخبار فی مناقب إمام الأبرار، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۰۷ق.
  9. ابن حجر (۸۵۲)، فتح الباری، مصادر حدیث سنى فقه الثانیه، بیروت – لبنان: دار المعرفه للطباعه و النشر.
  10. ابن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۴ق.
  11. ابن حزم (۴۵۶)، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، مصر و بیروت، دار الصادر، ۱۳۲۰ق.
  12. ابن حمدون، التذکره الحمدونیه، دار صادر، ۱۹۹۶م.
  13. ابن خلکان (۶۸۱)، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، مصادر تاریخ إحسان عباس، لبنان: دار الثقافه.
  14. ابن خیاط العصفری، تاریخ الخلیفه، تحقیق الدکتور سهیل زکار، بیروت: دار الفکر.
  15. ابن سعد (۲۳۰ ق)، الطبقات الکبرى، بیروت: دار صادر.
  16. ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۰۴ق.
  17. ابن شهر آشوب (۵۸۸)، مناقب آل أبی طالب، تصحیح و شرح و مقابله: لجنه من أساتذه النجف الأشرف ۱۳۷۶ – ۱۹۵۶م، النجف الأشرف: المکتبه الحیدریه.
  18. ابن طیفور، بلاغات النساء، قم: مکتبه بصیرتی.
  19. ابن عبد البر، جامع بیان العلم و فضله، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق.
  20. ابن عبد ربه اندلسى‏ (۳۲۸ق‏)، العقد الفرید، بیروت: دار الکتب العلمیه‏، ۱۴۰۴ق‏.
  21. إبن عربی (۶۳۸)، الفتوحات المکیه (ط.ج)، فلسفه ، منطق ، عرفان، تحقیق و تقدیم: د . عثمان یحیى، تصدیر و مراجعه : د . إبراهیم مدکور ۱۳۹۵ – ۱۹۷۵م، جمهوریه مصر العربیه، وزاره الثقافه.
  22. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دار الفکر للطباعه، ۱۴۱۵٫
  23. ابن عطیه الأندلسی (۵۴۶)، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، مصادر تفسیر سنى عبد السلام عبد الشافی محمد الأولى ۱۴۱۳ – ۱۹۹۳م، لبنان: دار الکتب العلمیه.
  24. ابن عنبه حسنى‏ (۸۲۸ ق)‏، عمده الطالب فی أنساب آل أبى طالب، قم: انصاریان‏، ‏ ۱۴۱۷ق‏.
  25. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، تقدیم: یوسف عبد الرحمن المرعشلی، دار المعرفه للطباعه و النشر والتوزیع، ۱۴۱۲٫
  26. ابن مخلد القرطبی (۲۷۶)، ما روی فی الحوض و الکوثر، عبد القادر محمد عطا صوفی، الأولى ۱۴۱۳، المدینه المنوره: مکتبه العلوم و الحکم.
  27. ابن نما الحلی (۶۴۵)، مثیر الأحزان، مصادر حدیث شیعه – عام  ۱۳۶۹ – ۱۹۵۰م، النجف الأشرف: المطبعه الحیدریه.
  28. ابن‌الأثیر، أسد الغابه، بیروت: دار الکتاب العربی.
  29. ابن‌حجر عسقلانی، الإصابه، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵٫
  30. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، لبنان، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات.
  31. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸٫
  32. أبو خیثمه النسائی (۲۳۴)، کتاب العلم .
  33. أبو الفرج الأصفهانی، الأغانی، دار إحیاء التراث العربی.
  34. أبو عمر یوسف بن عبد البر النمری، الإستیعاب، بیروت: دار الجیل، ۱۴۱۲٫
  35. أحمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، قم: مؤسسه نشر فرهنگ أهل بیت (ع).
  36. احمد بن حنبل (۲۴۱ق)، مسند احمد، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۲۰ق.
  37. أحمد بن عبدالله ابونعیم الأصفهانی (۴۳۰ق)، حلیه الأولیاء، بیروت: دارالفکر، بی‌تا.
  38. أحمد بن محمد بن خالد البرقی (۲۷۴)، المحاسن، تصحیح و تعلیق: السید جلال الدین الحسینی (المحدث) ۱۳۷۰ – ۱۳۳۰ ش، طهران: دار الکتب الإسلامیه.
  39. أحمد بن محمد مسکویه الرازی، تجارب الأمم، دار البصائر للخدمات الثقافیه، ۱۳۷۹ش.
  40. احمد بن محمدالطحاوی (۳۲۱ق)، شرح مشکل الآثار، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۱۵ق.
  41. أحمد بن یحیى البلاذری، انساب الأشراف، بیروت: جمعیه المستشرقین الألمانیه، ۱۳۹۸ق.
  42. احمدبن عبدالحلیم ابن تیمیه، منهاج السنه، دار الآثار، ۱۹۸۸م.
  43. محمد ناصر الألبانی، إرواء الغلیل، إشراف: زهیر الشاویش، بیروت: الثانیه المکتب الإسلامی، ۱۴۰۵٫
  44. اسماعیل الخفاف، الامام زین العابدین فی شعر القدماء و المعاصرین، قم: دارالغدیر، ۱۴۲۹ق.
  45. السید محسن الأمین، أعیان الشیعه، دار التعارف للمطبوعات بیروت.
  46. أحمد بن حنبل (۲۴۱)، مسند أحمد، بیروت، دار صادر.
  47.  احمدى میانجى‏ (۱۴۲۱ق)‏، مکاتیب الأئمه، چ۱، قم: دار الحدیث‏، ۱۴۲۶ق.‏
  48. باسم الحلی، سنه الرسول المصطفی و أبجدیات التحریف، بیروت: دارالأثر، ۱۴۲۶ق.
  49. البری، الجوهره فی نسب الإمام علی و آله، بیروت: مؤسسه الأعلمی، ۱۴۰۲٫
  50. البلاذری، انساب الأشراف، تحقیق و تعلیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۴ق.
  51. الذهبی، تاریخ الإسلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت: دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
  52. الجاحظ (۲۵۵ق)، العثمانیه، تحقیق و شرح: عبد السلام محمد هارون، دار الکتاب العربی مصر: مکتبه الجاحظ.
  53. جلال الدین السیوطی، تاریخ الخلفاء، بیروت: توزیع دار التعاون.
  54. الحاکم النیسابوری (۴۰۵)، المستدرک، إشراف: یوسف عبد الرحمن المرعشلی، طبعه مزیده بفهرس الأحادیث الشریفه.
  55. الحر العاملی (۱۱۰۴)، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت (ع) لإحیاء التراث، قم، ۱۴۱۴ق، .
  56. حسین بن عبد الوهاب (۵ق)، عیون المعجزات، المکتبهالحیدریه، نجف: محمد کاظم الشیخ صادق الکتبی، ۱۳۶۹ق.
  57. الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، دراسه و تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷٫
  58. الخطیب التبریزی، الإکمال فی أسماء الرجال، مؤسسه أهل البیت (ع).
  59. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام ۲ (تاریخ خلفا)، قم: دلیل ما، ۱۳۸۲٫
  60. الزمخشری (۵۳۸ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، شرکه مکتبه و مطبعه مصطفى البابی الحلبی و أولاده بمصر، عباس و محمد محمود الحلبی و شرکاهم – خلفاء ۱۳۸۵ – ۱۹۶۶ م .
  61. زین الدین بین علی العاملی (الشهیدالثانی)، الحاشیه علی خلاصه الأقوال، بیروت: مؤسسه البلاغ، ۱۴۳۰ق.
  62. الذهبی (۷۴۸)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی کتب، خرج نصوصهما: أحمد محمد نمر الخطیب (مؤسسه علوم القرآن – جده)، دار القبله للثقافه الاسلامیه، جده، ۱۴۱۳ – ۱۹۹۲ م .
  63. سعد الدین تفتازانى‏ (۷۹۳ق)‏، شرح المقاصد، الشریف الرضی‏ ، بی‌تا.
  64. سلیم بن قیس الهلالی الکوفی ق۱، کتاب سلیم بن قیس، دلیل ما، محمد باقر الأنصاری الزنجانی، قم، ۱۴۲۲ – ۱۳۸۰ ش.
  65. السید ابن طاووس (۶۶۴)، اللهوف فی قتلى الطفوف، أنوار الهدى، قم، ۱۴۱۷ق.
  66. السید المرعشی، شرح إحقاق الحق، قم: منشورات مکتبه آیه الله العظمى المرعشی النجفی، ۱۴۱۵٫
  67. السید الیزدی، العروه الوثقى، مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۲۰ق.
  68. السید بن طاووس، إقبال الأعمال، مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۱۶٫
  69. السید بن طاووس، بناء المقاله الفاطمیه فی نقض الرساله العثمانیه، قم: مؤسسه آل البیت (ع) لإحیاء التراث، ۱۴۱۱٫
  70. السید جعفر مرتضى العاملی، الصحیح من سیره النبی الأعظم (ص)، قم: دارالحدیث، ۱۴۲۶ق.
  71. السید جعفر مرتضى العاملی، دراسات و بحوث فی التاریخ و الإسلام، مرکز الجواد، ۱۴۱۴٫
  72. سید جلال میرآقایی، تعدد مذاهب، قم: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۱۳۸۶ش.
  73. سید رضى (‏۴۰۶ق)‏، نهج البلاغه، هجرت، قم، ‏ ۱۴۱۴ق.‏
  74. السید عبد العزیز الطباطبائی، أهل البیت (ع) فی المکتبه العربیه، قم: مؤسسه آل البیت (ع)، ۱۴۱۷ق.
  75. السید علی الحسینی المیلانی، نفحات الأزهار، خلاصه عبقات الأنوار للعلم الحجه آیه الله السید حامد حسین اللکهنوی، ۱۴۱۴ق.
  76. السید کمال الحیدری، السلطه و صناعه الوضع و التأویل، مؤسسه الإمام الجواد علیه السلام، سوریا ۲۰۱۲م.
  77. السید مرتضی العسکری، أحادیث أم المؤمنین عائشه، التوحید للنشر، ۱۴۱۴ق.
  78. السید هاشم البحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، قم: مؤسسه البعثه.
  79. الذهبی، سیر أعلام النبلاء ، إشراف وتخریج : شعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۱۳ق.
  80. الذهبی، العبر فی خبر من غبر، بی نا، بی تا.
  81. الشیخ الأمینی (۱۳۹۲) ، الغدیر، دار الکتاب العربی، بیروت،۱۳۸۷ – ۱۹۶۷م.
  82. الشیخ الحویزی، تفسیر نور الثقلین، مؤسسه إسماعیلیان، قم:‌ النشر و التوزیع، ۱۴۱۲ق.
  83. الشیخ الصدوق (۳۸۱)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، مؤسسه الأعلمی،تصحیح و تعلیق و تقدیم: الشیخ حسین الأعلمی ، بیروت، ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴م.
  84. الشیخ الصدوق (۳۸۱ق)، علل الشرائع، النجف الأشرف: منشورات المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ق.
  85. الشیخ الصدوق، الأمالی، مؤسسه البعثه، قم، ۱۴۱۴ق.
  86. الشیخ الصدوق، الخصال، موسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۴۰۳ق.
  87. الشیخ الطبرسی (۵۴۸)، مکارم الأخلاق، مصادر حدیث شیعه – عام السادسه ۱۳۹۲ – ۱۹۷۲م، منشورات الشریف الرضی.
  88. الشیخ الطبرسی، إعلام الورى بأعلام الهدى، قم: مؤسسه آل البیت (ع) لإحیاء التراث، ۱۴۱۷٫
  89. الشیخ الطبرسی،أحمد بن علی، الاحتجاج، النجف الاشرف: دار النعمان للطباعه و النشر، ۱۳۸۶ق.
  90. الشیخ الطوسی (۴۶۰)، الغیبه، مؤسسه المعارف الإسلامیه، الشیخ عباد الله الطهرانی، الشیخ علی أحمد ناصح، قم، ۱۴۱۱ق.
  91. الشیخ الطوسی (۴۶۰)، مصباح المتهجد، مؤسسه فقه الشیعه، بیروت، ۱۴۱۱ – ۱۹۹۱م.
  92. الشیخ الطوسی (۴۶۰ق) رجال الطوسی، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۵٫
  93. الشیخ الطوسی، تهذیب الأحکام، تهران: دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۵ش.
  94. الشیخ المفید، الارشاد، مؤسسه آل البیت (ع) لتحقیق التراث، بیروت: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ق.
  95. الشیخ حسین غیب غلامی الهرساوی، الإمام البخاری و فقه أهل العراق، بیروت: دار الاعتصام، ۱۴۲۰ق.
  96. الشیخ محمد تقی التستری، ، قاموس الرجال، مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، ۱۴۱۹ق.
  97. الشیخ محمد هادی الیوسفی الغروی، موسوعه التاریخ الإسلامی، مؤسسه الهادی، مجمع الفکر الإسلامی، قم، ۱۴۱۷ق .
  98. الصفدی (۷۶۴)، الوافی بالوفیات، مصادر تاریخ أحمد الأرناؤوط و ترکی مصطفى ۱۴۲۰ – ۲۰۰۰م، بیروت: دار إحیاء التراث.
  99. الضحاک، الآحاد و المثانی، دار الدرایه للطباعه و النشر و التوزیع، ۱۴۱۱٫
  100. الطبرانی (۳۶۰)، مسند الشامیین، مؤسسه الرساله، حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت، الثانیه ۱۴۱۷ – ۱۹۹۶م.
  101. عبد الحی العکری الدمشقی (ابن العماد الحنبلی)، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، دار إحیاء التراث العربی.
  102. عبد الرحمن بن محمد بن خلدون الحضرمی المغربی، کتاب العبر، ق۱۳۹۱٫
  103. عبد الله بن أسعد الیافعی الیمنی المکی (۷۶۸)، مرآه الجنان و عبره الیقظان، دار الکتب العلمیه، وضع حواشیه : خلیل المنصور، بیروت، ۱۴۱۷ – ۱۹۹۷م.
  104. عبد الوهاب الشعرانی (۹۷۳)، العهود المحمدیه، شرکه مکتبه و مطبعه مصطفى البابی الحلبی و أولاده بمصر، ۱۳۹۳ – ۱۹۷۳م.
  105. عبدالرحمن السیوطی (۹۱۱ق)، قطف الازهار المتناثره فی الاخبار المتواتره، بیروت: المکتب الاسلامی، ۱۴۰۵ق.
  106. عبدالرحمن بن محمد النجدی (۱۳۹۲ق)، الدرر السنیه فی الأجوبه النجدیه، ریاض: بی‌نا، ۱۴۱۷ق.
  107. عبدالله بن مبارک (۱۸۱ق)، الزهد و الرقائق، دار المعراج، ۱۴۱۵ق.
  108. العلامه الحلی (۷۲۶)، المستجاد من الإرشاد (المجموعه)، مکتب آیه الله العظمى المرعشی النجفی، قم، طبعه حجریه، اسم المجموعه: مجموعه نفیسه بإهتمام : السید محمود المرعشی،۱۴۰۶ق.
  109. العلامه الحلی (۷۲۶)، منتهى المطلب (ط.ج)، مجمع البحوث الإسلامیه ، ایران – مشهد، ۱۴۱۹ق.
  110. العلامه المجلسی، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
  111. العلامه المجلسی، بحار الأنوار، مؤسسه الوفاء، تحقیق: محمد مهدی السید حسن الخرسان، محمد الباقر البهبودی، بیروت، ۱۴۰۳ق.
  112. علامه سید مرتضی عسکری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، منیر، تهران، ۱۳۷۷ش.
  113. علی الطبرسی (۷ق)، مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، دار الحدیث، مهدی هوشمند، قم، ۱۴۱۸ق.
  114. علی بن أبی الفتح الإربلی (۶۹۳)، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، دار الأضواء، بیروت.
  115. علی بن یوسف المطهر الحلی، العدد القویه، مکتبه آیه الله المرعشی العامه، ۱۴۰۸ق.
  116. العینی (۸۵۵ق)، عمده القاری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
  117. الفتال النیسابوری (۵۰۸ ق)، روضه الواعظین، منشورات الشریف الرضی، تقدیم: السید محمد مهدی السید حسن الخرسان، قم.
  118. أحمد بن أعثم الکوفی (۳۱۴ق) ، الفتوح، دار الأضواء للطباعه و النشر و التوزیع، تحقیق علی شیری، بیروت، ۱۴۱۱ق.
  119. فضل الله الراوندی (۵۷۱)، النوادر، مؤسسه دار الحدیث، سعید رضا علی عسکری، قم.
  120. القاضی النعمان المغربی، شرح الأخبار، قم:‌ مؤسسه النشر الإسلامی.
  121. لجنه التألیف، أعلام الهدایه، قم: المجمع العالمی لأهل بیت، ، ۱۴۲۵ق.
  122. محدث اربلى‏ (۶۹۲ق)‏، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، قم‏: رضى‏، ۱۴۲۱ق‏.
  123. محمد ابوزهره، الامام الصادق حیاته و عصره، آراؤه و فقهه، بیروت: دارالفکر العربی، ۱۹۹۳م.
  124. محمد بن أبی یعلی (۵۲۱ق)، طبقات الحنابله، بیروت: دار المعرفه.
  125. محمد بن أحمد الدولابی، الذریه الطاهره النبویه، الکویت: الدار السلفیه، ۱۴۰۷٫
  126. محمد بن اسماعیل البخاری (۲۵۶ق)، الصحیح البخاری، دار الفکر، طبعه بالأوفست عن طبعه دار الطباعه العامره بإستانبول، ۱۴۰۱ق.
  127. محمد بن الحسن الصفار، بصائر الدرجات، منشورات الأعلمی، ۱۴۰۴ق.
  128. محمد بن الحسن الطوسی(۴۶۰)، اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، تصحیح و تعلیق: میرداماد الأسترابادی، قم: مؤسسه آل‌البیت (ع) لإحیاء التراث، ۱۴۰۴ق.
  129. محمد بن جریر الطبری ( الشیعی )  (۴ق)، المسترشد، مؤسسه الثقافه الإسلامیه لکوشانبور، الشیخ أحمد المحمودی، قم، ۱۴۱۵ق.
  130. محمد بن جریر الطبری (الشیعی)، دلائل الامامه، مؤسسه البعثه، قم، ۱۴۱۳ق.
  131. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الطبری، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۸۷۹م.
  132. محمد بن جعفر الکتانی، نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، دارالکتب السلفیه، مصر، بی‌تا.
  133. محمد بن عقیل، تقویه الإیمان، بیروت: دار البیان العربی، ۱۴۱۴٫
  134. محمد بن محمد ابراهیم الکلباسی، الرسائل الرجالیه، دار الحدیث، قم، ۱۴۲۲ق.
  135. محمد بن مسعود العیاشی، تفسیر العیاشی، المکتبه العلمیه الإسلامیه، تهران.
  136. محمد ناصرالدین البانی (۱۴۲۰ق)، سلسله الأحادیث الصحیحه، مکتبه المعارف، ریاض، ۱۴۱۵ق.
  137. محمدرضا هدایت‌پناه، نقش تفکر عثمانی در حادثه کربلا، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، ۱۳۸۹ش.
  138. محمود بن عمر الزمخشری (۵۳۹ ق)، ربیع الأبرار و نصوص الأخبار، بیروت: مؤسسه الأعلمی، بی‌تا.
  139. المزی، تهذیب الکمال، تحقیق و ضبط و تعلیق : الدکتور بشار عواد معروف، لبنان.
  140. مسلم بن الحجاج النیسابوری (۲۶۱ق)، الجامع الصحیح، دار الفکر، بیروت.
  141. محمد بن طلحه الشافعی (۶۵۲ ق)، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول ( ع ) ،اجد ابن أحمد العطیه، بی نا، بی تا.  
  142. السید مرتضى العسکری معالم المدرستین، مؤسسه النعمان للطباعه والنشر والتوزیع ، بیروت، ۱۴۱۰ – ۱۹۹۰ م .
  143. الحموی ( ۶۲۶ق)، معجم البلدان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۹۹ – ۱۹۷۹ م.
  144. السید الخوئی (۱۴۱۳ق)، معجم رجال الحدیث، ۱۴۱۳ – ۱۹۹۲ م.
  145. أحمد بن الحسین البیهقی ۲ ۴۵۸ معرفه السنن والآثار، دار الکتب العلمیه، بیروت، بی تا.
  146. أبو الفرج الأصفهانی (۳۵۶ق)، مقاتل الطالبیین، مؤسسه دار الکتاب للطباعه والنشر،تقدیم وإشراف : کاظم المظفر، قم، ۱۳۸۵ – ۱۹۶۵ م .
  147. المقریزی، امتاع الأسماع، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۲۰ق.
  148. موفق بن احمد خوارزمى‏ (۵۶۸ق)، مقتل الحسین، أنوار الهدى، قم‏، ‏ ۱۴۲۳ق‏.‏
  149. النویری (۷۳۳)، نهایه الأرب فی فنون الأدب، مطابع گوستاتسوماس و شرکاه وزاره الثقافه و الارشاد القومی المؤسسه المصریه العامه للتألیف و الترجمه و الطباعه و النشر، القاهره، بی تا.
  150. الهیثمی (۸۰۷ق)، مجمع الزوائد، دار الکتب العلمیه، طبع بإذن خاص من ورثه حسام الدین القدسی مؤسس مکتبه القدسی ، بیروت، ۱۴۰۸ – ۱۹۸۸م
  151. یحیی بن شرف النووی (۶۷۶ق)، تهذیب اللغات و الأسماء، بیروت: دارالکتب العلمیه، بی‌تا.

[۱] . کشف الغمه، ج۱، ص۵۴.

[۲] . بناء المقاله الفاطمیه، ص۵۹.

[۳] . همان، ص۶۵.

[۴] . تهذیب الکمال، ج۱۱، ص۶۷.

[۵] . سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۲۱۸.

[۶] . تهذیب التهذیب، ج۴، ص۷۵.

[۷] . سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۲۱۸.

[۸] . تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۳.

[۹] . شهادت حضرت از مشهورات بین مسلمانان است. وجود اختلاف از بُعد قاتل و کیفیت قتل است. شیخ مفید در صفحۀ ۴۵۶ المقنعه و شیخ طوسی در صفحۀ ۲ جلد ششم تهذیب و علامه‌حلی در صفحۀ ۱۱۸ جلد دوم تحریر الأحکام، شهادت حضرت را به‌سبب مسمومیت می‌دانند. اهل‌سنت نیز هم‌داستان‌اند. حاکم در مستدرک، شهادت حضرت را آورده و ذهبی در تلخیص تصحیح کرده و احمد در مسند آورده که شعیب الأرنؤوط صحیح دانسته و … .

[۱۰] . برای نمونه، مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی بیش از ۸۰۰ کتاب درخصوص روایات رسول خداˆ در فضایل اهل‌بیت‰ معرفی کرده است. نک: اهل بیت فی المکتبه العربیه.

[۱۱] . در جلد اول و دوم کتاب نفحات الازهار، به‌صورت مفصل بحث شده است.

[۱۲] . همان.

[۱۳] . مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۹٫ هیثمی روایت را حسنه می‌داند.

[۱۴] . سلسله الاحادیث الصحیحه، ج۵، ص۲۲۲، حدیث ۲۲۲۳٫

[۱۵] . صحیح البخاری، ج۷، ص۹؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۷۶٫

[۱۶] . معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸؛ مسند أحمد، ج۱، ص۴، ج۵، ص۲۵.

[۱۷] . سنه الرسول المصطفی و ابجدیات التحریف.

  1. صحیح بخاری، تعدد مذاهب، ص۱۸۵؛ الدرر السنیه، ج۹، ص۲۴۰٫

[۱۹] . تاریخ خلیفه ابن‌خیاط، ص۶۸؛ أسد الغابه، ج۴، ص۲۹۵. این مصادیق بسیار است. قتل حجر، عمروبن‌حمق، میثم و… نمونه‌های اندکی از آن‌هاست.

[۲۰] . نقش تفکر عثمانی در حادثۀ کربلا.

[۲۱] . مانند نمونه‌هایی همچون حجر و رشید. نک: الاصابه، ج۲، ص۳۲؛ أسد الغابه، ج۱، ص۳۸۵؛ الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۱۷٫

[۲۲] . حاشیه ابن‌ادریس على الصحیفه السجادیه، ص۳۰؛ التذکره الحمدونیه، ج۹، ص۲۲۴٫

[۲۳] . صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ المحرر الوجیز، ج۴، ص۳۸۴٫

[۲۴] . او از فقهای بسیار بزرگ حنفی و از متکلمان مورداعتنای غیرشیعه است. نک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۲۷ با تعابیری همچون الامام العلامه الحافظ الکبیر ، محدث الدیار المصریه و فقیهها.

[۲۵] . وهابیان برای همساز نشان‌دادن خود با سایر فِرق اهل‌تسنن، از دیرباز بر این کتاب، شرح و حاشیه نوشته و تعلیقه زده‌اند؛ ازجمله ابن‌تیمیه، البانی، ابن‌ابی‌العز، بن‌باز و… .

[۲۶] . شرح مشکل الآثار، ج۲، ص۲۴۷، نقل به مضمون.

[۲۷] . المحرر الوجیز، ج۴، ص۳۸۴.

[۲۸] . نک: أحادیث أم المؤمنین عائشه.

[۲۹] . صحیح بخاری، ج۲، ص۱۶؛ إرواء الغلیل، ج۳، ص۱۳۹؛ البدایه و النهایه، ج۶، ص۱۰۱؛ أنساب الأشراف، ج۴، ص۷٫

[۳۰] . نک: سید جعفر مرتضی، «الامام السجاد باعث الاسلام من جدید» در دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام.

[۳۱] . نهج البلاغه صبحی‌صالح، خطبۀ ۹۷٫

[۳۲] . همان، خطبۀ ۱۰۰٫

[۳۳] . همان، خطبۀ ۱۹۰٫

[۳۴] .همان، نامۀ ۲٫

[۳۵] . همان، خطبه‌های ۲۶و۲۱۷؛ الغارات، ج۱، ص۳۰۸؛ المسترشد، ص۴۱۷؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۴۸٫

[۳۶] . منابع بسیاری این خطبه را نقل کرده‌اند؛ مثل مقاتل الطالبین، ص۳۲؛ شرح الأخبار، ج۲، ص۴۳۶؛ الإرشاد، ج۲، ص۸؛ المستدرک، ج۳، ص۱۷۲؛ الذریه الطاهره النبویه، ص۱۰۹؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۴۶٫

[۳۷] . بزرگان وهابیت تلاش کرده‌اند برای کم‌شدن بار معنایی و مسئولیتی که این خطبه ایجاد می‌کند، آن را تضعیف کنند. نک: سلسله الاحادیث الصحیحه، ج۵، ص۶۶۳٫ گرچه برخی از بزرگان عامه نیز روایت را تصحیح یا تحسین کرده‌اند. نک: مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۴۶؛ المستدرک، ج۳، ص۱۷۲٫

[۳۸] . مسند أحمد، ج۱، ص۱۹۹، المصنف ابن أبی شیبه، ج۷، ص۵۰۹؛ طبقات الحنابله، ج۲، ص۲۲۸؛ عمده عیون صحاح الاخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص۳۰۷٫

[۳۹] . تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۲۶؛ موسوعه التاریخ اسلامی، ج۵، ص۴۸۱ .

[۴۰] . صحیح البخاری، ج۸، ص۹۹٫

[۴۱] . مکاتیب الائمه، ج۳، ص۸۱تا۱۵۶٫

۷. یک نمونۀ آن این بود که فرماندۀ معاویه پس از قتل شیعیان اهل‌بیت، زنان مسلمانشان را بدون حجاب به بازار برد و فروخت، ]انا لله و انا الیه راجعون[. نک: الاستیعاب، ج۱، ص۱۶۱؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۸۰؛ الغارات، ج۲، ص۹۱۴٫

۸. حتی عثمانی‌های ضدشیعه را گاهی با توهم اینکه شاید شیعه‌اند، قتل عام می‌کردند. نک: موسسه التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۳۹۰٫

[۴۴]. بصائر الدرجات، ص۱۹۹٫

[۴۵] . معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۱۴۵؛ الرسائل الرجالیه، ج۲، ص۷۴٫

[۴۶] . الارشاد، ج۲، ص۳۱٫

[۴۷] . کتاب سلیم‌بن‌قیس، ص۳۲۰؛ بحار الانوار، ج۳۳، ص۱۸۲٫

[۴۸] . الفتوح، ج۵، ص۱۴؛ اللهوف، ص۱۷؛ مقتل خوارزمی، ص۲۶۷؛ مثل همیشه، دست تحریفگر اموی صدر خبر را حذف می‌کند و می‌گوید امام برای معاویه طلب رحمت کرد! نک: أنساب الأشراف، ج۵، ص۳۰۲؛ الجوهره فی نسب الإمام علی و آله، ص۴۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج۳، ص۲۰٫

[۴۹] . وقعه الطف، ص۸۳؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴؛ کامل ابن‌اثیر، ج۴، ص۴۷؛ نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج۲، ص۴۱۷٫

جالب است در صفحۀ ۲۸۰ جلد چهارم فتوحات مکیه آمده است: «شیاطین جن در جلد شیعیان می‌روند و آن‌ها خیال می‌کنند اهل‌بیت پیامبر از هرکسی به حکومت و امامت اُولی هستند!» مقریزی هم با چشم و گوش بسته و البته بدون ذکر مأخذ، همین مطلب را در امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۱۸۰ نوشته است!

[۵۰] . وقعه الطف، ص۸۳؛ الطبری، ج۴، ص۳۰۳؛ المنتظم، ج۵، ص۳۳۹؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۳؛ الارشاد، ج۲، ص۹۷؛ الاحتجاج، ج۲، ص۲۳٫

[۵۱] . همان.

[۵۲]. تجارب الأمم، ج۲، ص۱۷۸٫

[۵۳] . الارشاد، ج۲، ص۳۱٫

[۵۴] . الاحتجاج، ج۲، ص۲۷؛ مثیر الأحزان، ص۶۸؛ اللهوف، ص۸۹٫

[۵۵] . اللهوف، ص۱۸۶؛ مثیر الأحزان، ص۱۰۲؛ بلاغات النساء، ص۲۱؛ التذکره الحمدویه، ج۶، ص۲۶۳٫

[۵۶] . الفتوح، ج۵، ص۱۳۲؛ مقتل الخوارزمی، ج۲، ص۶۹٫

[۵۷] . الفتوح، ج۵، ص۱۳۳٫

[۵۸] . همان، ص۱۳۰؛ اللهوف، ص۱۷۶٫

[۵۹] . قطف الازهار المتناثره فی الاخبار المتواتره، ص۲۸۶؛ نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ص۲۳۵٫

[۶۰] . صحیح البخاری، ج۱، ص۱۳۴٫

[۶۱] . همان، ج۱، ص۱۹۰٫

[۶۲] . مسند احمد، با تحقیقات شعیب الأرنؤوط، ج۳۲، ص۲۴۴٫

[۶۳] . جامع البیان العلم، ج۲، ص۲۰۰٫

[۶۴] . دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام.

[۶۵] . الزهد و الرقاق ابن مبارک، ص۲۲۴٫

[۶۶] . السلطه و صناعه الوضع و التأویل، ص۸۵ به‌بعد.

[۶۷] . سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۳۷ .

[۶۸] . أعلام الهدایه، ج۶، ص۱۰۶٫

[۶۹] . همان.

[۷۰] . العقد الفرید، ج۷، ص۳۸٫

[۷۱] . الأغانی، ج۸، ص۳۶۷ به‌بعد.

[۷۲] . همان، ج۸، ص۳۶۰٫

[۷۳] . العقد الفرید، ج۷، ص۱۷؛ الأغانی، ج۳، ص۳۳٫

[۷۴] . الأغانی، ج۲، ص۵۸۰٫

[۷۵] . بصائر الدرجات، ص۱۹۹؛ کشف القناع، ص۶۷٫

[۷۶] . المحاسن، ج۱، ص۲۲۳٫

[۷۷] . العروه الوثقی، ج۳، ص۵۰۷٫ این مسئله بین شیعیان اختلافی نیست.

[۷۸] . اقتباس از تاریخ خلفا، ص۶۱۳و۶۱۴ و دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، ج۱، ص۷۷٫

[۷۹] . ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴٫

[۸۰] . همان.

[۸۱] . الاستیعاب، ج۱، ص۱۶۱؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۸۰؛ الغارات، ج۲، ص۹۱۴.

[۸۲] . تاریخ الاسلام للذهبی، ج۵، ص۳۶۹٫ البته این واقعه مربوط به سال چهلم هجری بود و از این دست وقایع در دوران حضرت سجاد† نیز رخ داد.

[۸۳] . الغدیر، ج۵، ص۲۴۴٫

[۸۴] . وفیات الأعیان، ج۳، ص۱۷۵ .

[۸۵] . أنساب الأشراف، ج۹، ص۱۰۳؛ الوافی بالوفیات، ج۲۹، ص۱۱۸٫

[۸۶] . تهذیب الکمال، ج۱۱، ص۶۶ به‌بعد؛ الحاشیه علی خلاصه الأقوال، ص۱۳۷٫

[۸۷] . تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۶۴، با تعبیر مرسلاته أصح المراسیل. ابن‌سعد برای او لقب فقیه‌الفقهاء نقل کرده است. نک: الطبقات الکبرى، ج۲، ص۳۷۹٫

[۸۸] . قاموس الرجال، ج۵، ص۱۳۱ به‌بعد. این عمل سبب شد فقهایی همچون شهید ثانی بر او بتازند که چرا نماز در مسجد را بر نماز بر بدن حضرت سجاد† ترجیح داده است! نک: الحاشیه علی خلاصه الأقوال، ص۱۳۸٫

[۸۹] . او بدون لحاظ روایات تکراری، در صحیح بخاری بیش از ۱۵۰ روایت دارد.

[۹۰] . مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۳۱۱٫

[۹۱] . قاموس الرجال، ج۵، ص۸۵؛ رجال الکشی، ج۱، ص۳۳۵٫

[۹۲] . صحیح بخاری، ج۵، ص۱۳۷؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۷۵٫ البته همین حدیث هم کامل نقل نشده است.

[۹۳] . أنساب الأشراف، ج۱۳، ص۲۶۵؛ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۶۷٫

[۹۴] . أمالی الطوسی، ص۶۳۷٫

[۹۵] . رجال الکشّی، ج۱، ص۳۱۳٫

[۹۶] . الارشاد، ج۱، ص۱۴۳؛ الخصال، ص۵۱۷؛ علل الشرایع، ج۱، ص۲۳۲؛ تهذیب الکمال، ج۳۵، ص۴۱٫

[۹۷] . امالی الطوسی، ص۴۱۳٫

[۹۸] . أمالی الصدوق، ص۲۱۶؛ روضه الواعظین، ص۱۱۷٫

[۹۹] . الغیبه، ص۱۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۳۰۵٫ حتی این لقب در شعر شعرا هم آمده است. نک: تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۷۹؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۱۷، ص۲۷۲٫

[۱۰۰] . سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۳۹۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۱، ص۳۷۷٫

[۱۰۱] . دلائل الامامه، ص۱۹۷؛ مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۲۷۸؛ العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، ص۶۳؛ شرح إحقاق الحق، ج۲۸، ص۴۶و۸۲ .

[۱۰۲] . شرح الأخبار، ج۳، ص۲۷۲٫

[۱۰۳] . الإرشاد، ج۲، ص۱۴۴؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج۱، ص۴۹۰٫

[۱۰۴] . الخصال، ص۵۱۷؛ مکارم الأخلاق، ص۱۳۷٫

[۱۰۵] . الإرشاد، ج۲، ص۱۴۲؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ج۱، ص۴۸۷٫

[۱۰۶] . تفسیر البرهان، ج۳، ص۳۹ و ۶۵ و ۱۱۶ و… .

[۱۰۷] . الکافی، ج۳، ص۳۰۰؛ منتهى المطلب، ج۵، ص۲۱۳٫

[۱۰۸] . الخصال، ص۵۱۷؛ مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۲۹۰٫

[۱۰۹] . الخصال، ص۵۱۷٫

[۱۱۰] . علل الشرائع، ج۱، ص۲۳۲٫ این عبارت زیبا را برای عروه‌بن‌أدیّه خارجی هم گفته‌اند. نک: التذکره الحمدونیه، ج۹، ص۱۵۱٫

[۱۱۱] . مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۲۹۱٫

[۱۱۲] . محاسن، ج۱، ص۲۲۱؛ الکافی، ج۱، ص۷۰٫

[۱۱۳] . الکافی، ج۲، ص۶۰۲؛ مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ص۲۱۶؛ بحار الأنوار، ج۴۶، ص۱۰۷٫

[۱۱۴] . صحیفۀ سجادیه، دعای ۴۲٫

[۱۱۵] . همان.

[۱۱۶] . همان.

[۱۱۷] . حلیه الأولیاء، ج۳، ص۱۳۳؛ النوادر للراوندی، ص۲۲۸؛ معرفه السنن و الآثار، ج۲، ص۲۲۶؛ البدایه و النهایه، ج۹، ص۱۳۲٫

[۱۱۸] . او را فقیه و حافظ توصیف کرده‌اند. نک: سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۳۸ و از روایت حدیث غدیر است. نک: کتاب شیعه، ش۴٫

[۱۱۹] . الإرشاد، ج۳، ص۲۸۹٫

[۱۲۰] . الخصال، ص۵۱۷٫

[۱۲۱] . با تعبیر شدید الاجتهاد.

[۱۲۲] . مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۲۹۴٫

[۱۲۳] . العبر فی خبر من غبر، ج۱، ص۱۲۸؛ مرآه الجنان وعبره الیقظان، ج۱، ص۱۷۸؛ شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج۱، ص۱۲۸؛ تاریخ الإسلام للذهبی، ج۷، ص۲۸۰؛ تاریخ الخلفاء، ص۲۶۸٫

[۱۲۴] . الکشاف، ج۲، ص۱۷۰٫

[۱۲۵] . الإصابه، ج۱، ص۱۶۳؛ الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۴، ص۱۴۸٫

[۱۲۶] . صحیح البخاری، ج۳، ص۲۳۲؛ الآحاد و المثانی، ص۹۸؛ مسند الشامیین، ص۲۵۷٫

[۱۲۷] . صحیفۀ سجادیه، دعای ۵۰.

[۱۲۸] . همان.

[۱۲۹] . اقتباس از همان و روضه الواعظین، ص۱۹۸٫

[۱۳۰] . مثل مصباح المتهجد، ص۵۸۲ و ۵۸۵ و ۵۸۶ و ۵۹۰ و ۵۹۱ و انصافاً انتخاب از بین عبارات سخت است.

[۱۳۱] . همان، ص۵۹۶؛ الإقبال، ج۱، ص۱۷۳٫

[۱۳۲] . الاقبال، ج۳، ص۲۹۷؛ بحار الانوار، ج۹۱، ص۱۲۱؛ نهج السعاده، ج۶، ص۱۴۳٫

[۱۳۳] . الإرشاد، ج۲، ص۱۴۳٫

[۱۳۴] . الإرشاد، ج۲، ص۱۴۰٫

[۱۳۵] . مثل شعر ابن‌حماد در بیان آن، مناقب، ج۳، ص۲۹۲  و شعر ابوالأسود دؤلی. نک: ص۸۴ از کتاب الامام زین العابدین فی شعر القدماء و المعاصرین.

[۱۳۶] . الإرشاد، ج۲، ص۱۵۳؛ أربلی عین کلام مفید را نقل کرده است. نک: کشف الغمه، ج۲، ص۳۰۱٫

[۱۳۷] . الطبقات الکبرى، ج۵، ص۲۰۰٫

[۱۳۸] . سعی کردند سعید‌بن‌جبیر و سعید‌بن‌مسیب را که تحت‌تأثیر حضرت بودند، استاد ایشان نشان دهند تا از عظمت قدر امام بکاهند. نک: أبوخیثمه النسائی (۲۳۴ق)، کتاب العلم، ص۱۰۸؛ تاریخ دمشق، ج۱، ص۳۶۹؛ البدایه و النهایه، ج۹، ص۱۲۴٫

[۱۳۹] . المحاسن، ج۲، ص۳۹۶؛ الکافی، ج۴، ص۶۸٫

[۱۴۰] . در کتاب بسیار ارجمند و در عین حال مشوش مسند الإمام السجادu موارد زیادی در این باره ذکر شده است.

[۱۴۱] . علل الشرائع، ج۱، ص۲۳۲٫

[۱۴۲] . العهود المحمدیه، ص۱۳۹؛ مطالب السؤول، ص۴۱۲٫

[۱۴۳] . علل الشرائع، ج۱، ص۲۳۱؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۹۹٫

[۱۴۴] . مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۳۹۳٫

[۱۴۵] . الطبقات الکبرى، ج۵، ص۲۱۹؛ نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج۲۱، ص۳۲۶٫

[۱۴۶] . أعیان الشیعه، ج۱، ص۶۲۳٫

[۱۴۷] . مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۳۹۳٫

[۱۴۸] . الکافی، ج۲، ص۱۲۳٫

[۱۴۹] . مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۳۰۱٫

[۱۵۰] . تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۳۹۳٫

[۱۵۱] . کشف الغمه، ج۲، ص۳۱۹؛ ربیع الأبرار، ج۱، ص۳۵۳٫

[۱۵۲] . تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۷۲٫

[۱۵۳] . ربیع الأبرار، ج۱، ص۳۵۳٫

[۱۵۴] . مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۳۹۳٫

[۱۵۵] . مطالب السئول، ص۴۱۴؛ کشف الغمه، ج۲، ص۲۹۰٫

.[۱۵۶] در جامعۀ آن روز، بسیاری تلاش می‌کردند خود را بزرگ و زعیم بنی‌هاشم بشناسانند؛ مثل عمر، کوچک‌ترین فرزند امیرالمؤمنین†، که دراین‌باره با امام‌سجاد† رقابت و گاهی به سلطان اموی شکایت می‌‌کرد. نک: قاموس الرجال، ج۸، ص۲۱۲ به‌بعد.

[۱۵۷] . پر واضح است در جامعه‌ای که حاکمیت برای رقابت، همسران پیامبر را به‌عنوان اهل‌بیت تبلیغ می‌کرد و خلیفۀ دوم، پیوند سببی با اهل‌بیت را مهم‌ترین دستاویز نجات می‌شمرد، عنوان برترین فرد اهل‌بیت بیانگر جایگاهی بس والاست.

[۱۵۸] . امالی الطوسی، ص۶۳۷٫

[۱۵۹] . تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۳۷۰٫

[۱۶۰] . سنه الرسول المصطفی و أبجدیات التحریف، ص۴۷۰؛ الإمام البخاری و فقه أهل العراق، ص۴۶٫

[۱۶۱] . تاریخ دمشق، ج۵۵، ص۳۷۰٫

[۱۶۲] . مثل خبر جعلی خواستگاری امام‌علی† از دختر ابوجهل. نک: صحیح البخاری، ج۴، ص۴۷٫

[۱۶۳] . تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۳۸۸٫

[۱۶۴] . شذرات الذهب، ج۱، ص ۱۰۵٫

[۱۶۵] . تذکره الحفاظ، ج۱، ص۷۵٫

[۱۶۶] . شرح الأخبار، ج۳، ص۲۵۸؛ مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۲۹۸، با این عبارت: «ما فعل نبیک».

[۱۶۷] . تاریخ الیعقوبی، ص۳۰۳٫

[۱۶۸] . الفصول المهمه فی معرفه الأئمه، ج۲، ص۸۶۲٫

[۱۶۹] . سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۳۱۶٫

[۱۷۰] . همان.

[۱۷۱] . همان، ج۹، ص۱۷۵٫

[۱۷۲] . تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۳۸۷٫

[۱۷۳] . الکاشف فی معرفه من له روایه فی کتب السته، ج۱، ص۳۴۹٫

[۱۷۴] . تهذیب اللغات و الأسماء، ج۱، ص۳۴۳٫

[۱۷۵] . شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۷۴٫

[۱۷۶] . عبارت از شیخ‌الاسلام ذهبی در صفحۀ ۱۴۷ جلد چهارم تذکره الحفاظ است.

[۱۷۷] . همان. این تعابیر ذکر شد تا خواننده بداند آوازۀ زین‌العابدین† نه‌تنها شهرها که زمان‌ها را نیز درنوردید و بزرگان سایر مذاهب اسلامی را هم به این شهرت عظمت معترف کرد.

[۱۷۸] . تهذیب اللغات و الأسماء، ج۱، ص۳۴۳٫ با این عبارت: «أجمعوا علی جلالته فی کل شیء».

[۱۷۹] . سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۹۸٫

[۱۸۰] . یعقوبی در ج۳، ص۴۶ و أبونعیم در حلیه، ج۳، ص۱۳۳ و… ایشان را زین‌العابدین می‌دانند. نک: أزهار الریاض، ص۸،  اسعاف المبطأ، ص۷۸؛ إنباء الغمر بأبناء العمر، ج۱، ص۲۵۵؛ الأعلام، ج۴، ص۲۷۷؛ التعدیل و التجریح، ج۱، ص۵۳۱؛ الدر المنثور فی طبقات، ج۲، ص۳۵؛ السلوک فی طبقات العلماء و الملاک، ج۲، ص۱۳۶؛ الشقائق النعماثیه، ج۱، ص۴۳؛ الضوء اللامع، ج۱، ص۱۳۹؛ الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، ج۱، ص۱۰۸؛ الکاشف ذهبی، ج۲، ص۳۷؛  النسبه الی المواضع البلدان، ص۲۹۴؛ النور السافر، ص۲۰؛ بغیه الوعاه، ص۴۴۶؛ تاریخ دمشق، ج۴۱، ص۳۶۳؛ تذکره الحفاظ، ج۱، ص۷۴ و… .

[۱۸۱] . تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۴۴۵٫

[۱۸۲] . عمده الطالب، ص۱۹۳٫

[۱۸۳] . تذکره الحفاظ، ج۱، ص۶۰٫

[۱۸۴] . بحار الانوار، ج۴۶، ص۵۷٫

[۱۸۵] . العقد الفرید، ج۵، ص۳۴۱٫

[۱۸۶] . رجال الکشی، ج۱، ص۳۳۲٫

[۱۸۷] . رجال الطوسی، ص۱۰۷ به‌بعد.

[۱۸۸] . منهاج السنه، ج۴، ص۴۸٫

[۱۸۹] . المصنف ابن‌أبی‌شیبه، ج۱، ص۲۴۴٫

[۱۹۰] . البدایه و النهایه، ج،۹ ص۱۳۳٫

۲. صحیفۀ سجادیه، دعای ۴۲، ص۲۴۱٫

[۱۹۲] . صحیفۀ سجادیه، دعای ۱۶ و ۲۴ و ۲٫

[۱۹۳] . همان، دعای ۴۹٫

[۱۹۴] . یکی از ده ها نمونه: همان، دعای ۵٫

[۱۹۵] . العثمانیه، ص۲۸۳؛ أنساب الأشراف، تحقیق و تعلیق: الشیخ محمدباقر المحمودی، ۱۸۴٫

[۱۹۶] . صحیفۀ سجادیه، دعای ۴۷٫

[۱۹۷] . همان.

[۱۹۸] . همان.

[۱۹۹] . همان.

[۲۰۰] . همان.

[۲۰۱] . همان.

[۲۰۲] . همان.

[۲۰۳] . در سیرۀ امامان بعدیچ به‌ویژه حضرت باقر† هم مکرر این کار دیده شده است.

[۲۰۴] . الإرشاد، ج۲، ص۱۴۳٫

[۲۰۵] . تحف العقول، پانوشت ص۲۷۴٫

[۲۰۶] . کشف الغمه، ج۲، ص۲۹۸٫ المستجاد من الإرشاد، ص۱۶۶٫

[۲۰۷] . فتح الباری، ج۲، ص۱۵۲؛ عمده القاری، ص۱۵۸؛ ما روی فی الحوض و الکوثر، ص۲۴؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۳ ؛ تقویه الإیمان، ص۹۸؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۱، ص۷۶٫

[۲۰۸] . تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۷۰٫

[۲۰۹] . الکافی، ج۲، ص۸۲و۸۳٫

[۲۱۰] . عیون أخبار الرضا†، ج۱، ص۱۵۶٫

[۲۱۱] . الطبقات الکبرى، ج۵، ص۲۱۶٫

[۲۱۲] . الکافی، ج۵، ص۳۴۶؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۳۹۸٫

[۲۱۳] . این نامه منسوب به ایشان است و نسبتش قطعی نیست.

[۲۱۴] . تحف العقول، ص۲۷۴.

[۲۱۵] . صحیفۀ سجادیه، دعای ۱۴٫

[۲۱۶] . اقتباس از دعای ۲۸ صحیفۀ سجادیه.

[۲۱۷] . برای مشاهدۀ خفقان شدید و فضای تقیه‌ای در ارتباط با نشر صحیفه، نک: مقدمۀ صحیفۀ سجادیه، صحبت‌های امام‌صادق† با فرزند زید.

[۲۱۸] . مصباح المتهجد، ص۲۴۵٫ در شهرت صحیفه و وفور نسخش همین بس که علامه‌مجلسی لازم ندید برای حفظ نسخ آن، دعاهایش را در بحار وارد کند.

[۲۱۹] . شرح نهج البلاغۀ ابن‌ابی‌الحدید، ج۶، ص۱۷۸ به‌بعد.

[۲۲۰] . بحار الانوار، ج۴۶، ص۱۰۳٫

[۲۲۱] . ماجرای طواف حضرت و بوسیدن حجرالاسود و شعر فرزدق.

[۲۲۲] . او را از روات ثقه می‌دانند و در سنن ترمذی و سنن نسائی از او روایت شده است.

[۲۲۳] . تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۳۹۳ ؛ کشف الغمه، ج۲، ص۲۹۴٫

[۲۲۴] . أمالی الصدوق، ص۵۳۷٫

[۲۲۵] . الإرشاد، ج۲، ص۱۴۸٫

[۲۲۶] . کشف الغمه، ج۲، ص۳۱۲٫

[۲۲۷] . همان.

[۲۲۸] . البدایه و النهایه، ج۹، ص۱۲۴٫

[۲۲۹] . الإرشاد، ج۲، ص۱۴۶٫

[۲۳۰] . إعلام الورى بأعلام الهدى، ج۱، ص۴۹۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۱، ص۳۸۸٫

[۲۳۱] . مادر یحیی‌بن‌أم‌طویل؛ عیون المعجزات، ص۶۴٫

[۲۳۲] . الخصال، ص۵۱۷٫

[۲۳۳] . أمالی الصدوق، ص۲۶۹٫

[۲۳۴] . بحار الأنوار، ج۴۶، ص۱۰۵٫

[۲۳۵] . همان.

[۲۳۶] . مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۳۰۱٫

[۲۳۷] . کشف الغمه، ج۲، ص۳۱۴؛ مکارم الأخلاق، ص۲۶۴؛ حلیه الأولیاء، ج۱، ص۱۳۳٫

[۲۳۸] . الخصال، ص۵۱۷٫

[۲۳۹] . لهوف، ص۱۲۲؛ الخصال، ص۵۱۷٫

[۲۴۰] . مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۲۹۰؛ به‌نقل از المصباح المتهجد. البته در نسخۀ چاپ‌شده، مصباح نیست.

[۲۴۱] . المحاسن، ج۲، ص۴۲۰٫

[۲۴۲] . أمالی الصدوق، ص۵۴۷٫

[۲۴۳]. الإمام الصادق، ص۲۲ با تلخیص.

[۲۴۴]. برای مثال، در دوران امام‌رضا† جمعیت زیادی در نیشابور قلم به‌دست گرفتند تا از دهان فرزند پیامبر حدیث بنویسند یا لباس ایشان را برای تبرک به قیمت گزافی از دعبل خریدند و… .