روز جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶ حجت الاسلام کاشانی در هیئت نور الرضا علیه السلام به سخنرانی پیرامون موضوع «امام سجاد علیه السلام و عاشورا» با محوریت اینکه «منبع عقایدمان چیست؛ نقدی بر منابر سخنرانی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- قیام امام زین العابدین علیه السّلام
- منشأ پیدایش عقاید ما چیست؟
- آیا مرجع عقیده داریم؟
- دین مطابق امام است یا امام خود دین است؟
- امام علی (علیه السّلام) مدار حق است
- تقلید در عقاید مجاز است یا نه؟
- ما مرجع عقیده نداریم!
- لزوم وجود اشخاص متخصّص در زمینه آموزش عقاید
- تأثیر فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای در عقاید مردم
- لزوم مراجعه به متخصّص در زمینهی عقاید برای فهم و تببین مسائل عقیدتی
- نبود مراجع عقیدتی یکی از مشکلات جامعهی امروز
- مراجع فکر و عقیده چه کسانی هستند؟
- برای عقاید خود مرجع و مبنای مستحکم داشته باشید
- عقیده سازی روی منبرها؛ درست یا غلط؟!
- عقاید ما در قصّههای تکراری و بعضاً دروغ ریشه دارد!
- تفکّر در یک شبههی مقدّس
- اعتقادات دینی ضعیف و ناامیدی در زندگی
- حضرت زینب کبری سلام الله علیها و اسرای کربلا در مجلس عبیدالله بن زیاد
- هتک حرمت به سر مطهّر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام در مجلس عبیدالله بن زیاد
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
قیام امام زین العابدین علیه السّلام
موضوع بحث ما حضرت سجّاد علیه السّلام و قیام است. آیا امام سجّاد علیه السّلام اهل قیام است؟ بین امام سجّاد و سیّد الشّهداء صلوات الله علیهم همبستگی عملی وجود دارد یا نه؟ بحث خیلی مهمّی است، منتها یک مقدّمهی یک مقدار مشکلی دارد که من سعی میکنم مقداری از آن را عرض کنم. این مقدّمهای که میخواهم عرض کنم خیلی کلیدی است. سعی میکنم تا جایی که جا دارد آن را واضح بیان کنم که هضم آن راحت باشد.
قبل از اینکه بخواهیم بحث کنیم وجود مبارک امام زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم اهل قیام بوده است یا نبوده است، این مسئله باید مطرح شود که ما یک احکامی داریم که اصل امام خود را فدای آن میکند یا نه، یک امامی داریم که اصل و اولویّت را تعیین میکند؟ این بحث خیلی مهمّی است. یعنی آیا امام باید ظلم ستیز باشد یا ما باید پیرو امام باشیم ببینیم الآن چه کار میکند.
خود این یک مقدّمهای است که یک دهه کار دارد و خود این یک مقدّمهای دارد که من روی آن تمرکز میکنم و احتمالاً این جلسه بیشتر از آن را نتوانیم بگوییم. پس مسئله این است، آیا امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام قیام کرد یا نکرد؟ یک شبهاتی هم اخیراً مطرح است که با یزید ساخت و پاخت کرده است یا نکرده است که به آن میپردازیم.
مقدّمهی آن این است اصلاً امام سجّاد علیه السّلام باید پایبند به یک دین باشد، معیار ما آن دین است و امام سجّاد علیه السّلام باید پایبند به آن باشد یا معیار ما خود امام سجّاد علیه السّلام است؟ کدام درست است؟ امام در راه دین قیام میکند یا امام خود دین است؟ امام خود دین است یا نه امام یک معیارهایی است که باید سراغ آنها برویم که بگوییم چرا قیام کرد یا چرا قیام نکرد؟ بعد همبستگی عملی با امام حسین علیه الصّلاه و السّلام داشت یا نداشت؟
منشأ پیدایش عقاید ما چیست؟
خود این قسمت آخر یک مقدّمهای دارد و آن این است که ما عقاید خود را از کجا میگیریم؟ این بحث خیلی مهمّی است و خدا میداند مهمترین بحثی که میشود مطرح کرد این است. ما عقاید خود را از کجا میگیریم؟ از کجا باید بگیریم؟ بحث فقهی ما خیلی روشن است. آن کسی که اهل مراعات نیست راحت است، اسلام دست و پای او را باز کرده است و در اطراف هم میبینید که آزاد هستند. خدا آنها را حفظ کند و با آنها کاری نداریم. امّا آنهایی که اهل هستند معلوم است یک مرجعی دارند و او است که برای آنها احکام تعیین میکند. میخواهد حج برود چطور برود، چطور روزه بگیرد، مثلاً مسافر هستم، دانشجو هستم، روزه بگیرم یا نگیرم، چطور این کار را بکنم.
وضع ما در احکام خیلی خوب است، یکی مقلّد ولیّ فقیه است، یکی مقلّد مراجع دیگر است و مشکل او حل است. حالا بالاخره یا رسالهی خود را میخرد یا پیام میدهد یا کانالی است یا ایمیلی است یا حضوری است، آشنا دارد و استفتائات این مرجع بزرگوار را بلد است و کار خود را میداند. ما باید عقیده را با کجا تنظیم کنیم؟ ما الان به خود رجوع کنید میگویید بروم از چه کسی بپرسم. مثلاً بگویم در غسل جنابت، میگویید مرجع من فلانی است. بگویم در مورد نماز میگویید مرجع من فلانی است. امّا اگر من بگویم امام علم غیب دارد یا ندارد؟ شما یا معتقد هستید دارد یا ندارد.
از موضوعات کوچک بگیرید که یک نفر میگوید حضرت رقیّه سلام الله علیها نیست در جامعه دعوا میشود. من باید از چه کسی بگیرم؟ مگر همه متخصّص هستند؟ نیستند. این دین را که احکام نیست باید از چه کسی بگیریم؟ سؤال خیلی مهمّی است.
آیا مرجع عقیده داریم؟
این باز یک مقدّمه دارد. من باز یک پلّه پایینتر میآیم؛ اصلاً آیا عقیده مرجع دارد یا ندارد؟ خوب دقّت کنید، این چیزی که دارم میگویم یک مسئلهی اختلافی است. بنده معتقد هستم یک اشتباه استراتژیک صورت گرفته است، گفتند عقاید تقلیدی نیست. احکام تقلیدی است، چرا تقلیدی است؟ چون انسان باید زحمت بسیاری بکشد و خیلی کار کند. اگر انسان خیلی استعداد داشته باشد در سنّ ۳۰ سالگی مجتهد میشود. اصلاً نداریم ولی حالا فرض کنید. در ۱۵ سال قبل چه کار میکند؟ از وقتی که بالغ میشود تا مجتهد شود بالاخره باید سراغ یک عالم برود. در عقیده چطور؟ من همین مسئله را برای شما جا بیاندازم برد کردم که شما بروید پیش خود فکر کنید و بگویید من عقاید خود را از چه کسی میگیرم؟ باید عقاید خود را از کسی بگیرم؟ این یک مسئلهی اختلافی است. یک چیزی گفتند و ما اشتباهی آن را توسعه دادیم.
دین مطابق امام است یا امام خود دین است؟
برای اینکه خیال من راحت باشد که بحث درست پیش میرود یک بار دیگر هندسهی بحث را بگویم. موضوع بحث ما شاید این نباشد البتّه اگر دیدم شما همراهی میکنید ممکن است در این مقدّمه غرق شویم. آیا زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم قیام کرد یا نکرد؟ با امام حسین علیه السّلام همبستگی عملی داشت یا تفاوت رفتار داشت؟ این شبهه که این روزها مطرح است که امام سجّاد علیه السّلام اقرار کرده است من بردهی یزید هم میشوم درست است یا نیست؟ البتّه سال پیش من در دانشگاه امام صادق پیش بینی کردم آن کسانی که گفتند رفاقت با یزید -که منظور آنها آمریکا بود- بهتر است روایت کافی را که در آن نقل شده است امام سجّاد گفته من بردهی یزید هستم را بگویند. امسال گوش کردند و گفتند. معلوم است برادران عزیز شبهه افکن صحبتهای ما را گوش میکنند!
موضوع این است، امّا برای اینکه این را بررسی کنیم ما یک سؤال داریم. آیا ما یک دینی داریم، عقاید روشنی داریم که امام خود را با آن میسنجیم که اگر امام خلاف آن عمل کرد این امام اشتباه کرده است یا نه، ما یک امامی داریم که همه چیز را با او میسنجیم! دین را هم با او میسنجیم.
امام علی (علیه السّلام) مدار حق است
یک جملههایی هم در این داریم اشاره به این دارد، یعنی اشاره به این دارد. مثلاً در آل یاسین میگوییم «الْحَقُّ مَا رَضِیتُمُوه»[۴] نمیگوییم حق این است و شما مطابق با حق عمل میکنید. میگوییم «الْحَقُّ مَا رَضِیتُمُوه» حق چیست؟ آن چیزی است که شما میپسندید، «وَ الْبَاطِلُ مَا أسَخِطْتُمُوه» باطل چیز بدی نیست. باطل آن چیزی نیست که شما به آن پایبند نیستید، بلکه باطل چیزی است که شما از آن بیزار هستید. «وَ الْمَعْرُوفُ» معروف چیزی نیست که شما امر میکنید. بلکه آنچه شما امر میکنید اسم آن معروف است. من باید ببینیم چه چیزی را امر میکنید آن معروف میشود. «وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْکَرُ مَا نَهَیْتُمْ عَنْه». یا در مورد امیر المؤمنین علیه السّلام میگویید «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَار»[۵] علی علیه السّلام با حق است، حق با علی علیه السّلام است. مکان کجا است؟ مکان جایی است که علی علیه السّلام است یا مکان جایی است که حق است؟ «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَار» حق با علی علیه السّلام است و دور علی علیه السّلام میگردد. «یَدُورُ» میگردد، «حَیْثُمَا دَار» هر جا علی علیه السّلام است حق دور او میگردد. یعنی علیّ بن ابیطالب حق مدار نیست. حق علی مدار است. انگار این جملاتی که من گفتم اشاره دارد، دین امام است. در زیارت ایشان هم میگوییم «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّهِ الْقَوِیمَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ»[۶] ذیل صراط مستقیم را در قرآن نگاه کنید پر از روایت علیّ بن ابیطالب علیه السّلام است.
حالا کدام درست است؟ یک دینی است که مطابق امام است یا امام خود دین است؟ من باید از امام یاد بگیرم؟ قیام یا قعود؟ رفتن یا ایستادن؟ سفر یا حذر؟ کدام؟ یک سؤال شد. ما گفتم سؤال داریم که آیا امام سجّاد علیه السّلام قیام کرد یا نه؟ گفتیم صبر کنید. باید قیام میکرد، قیام نباید میکرد یا نه، اصلاً باید ببینیم که امام چه کرده است؟
این سؤال یک مقدّمه دارد و آن هم این است که امام دین است یا امام پیرو دین است؟ این یک مقدّمه دارد، ما عقاید خود را از کجا میگیریم؟ از کجا باید بگیریم؟ بعد این سؤال یک سؤال دارد. از کجا باید بگیریم باید مثل فقه و احکام پیش یک عالمی برویم و بگوییم شما بگویید ما انجام دهیم یا نه خود ما میتوانیم بفهمیم؟ دقّت کنید ما الآن اینجا هستیم؟ آیا عقاید مرجع تقلید میخواهد یا نمیخواهد؟ الآن سؤال اینجا است.
تقلید در عقاید مجاز است یا نه؟
بزرگان ما یک جملاتی در عقاید گفتند که اشتباه برداشت شده است. میگوید عقاید تقلیدی نیست. ما نگفتیم عقاید چیست اگر تقلیدی نیست! مثلاً اینکه شما باید مرجع تقلید در فقه داشته باشید تقلیدی نیست. چرا؟ چون شما بالغ شدید و هنوز مرجع تقلید ندارید پس هنوز مقلّد نیستید. چه کسی به شما گفت بروید تقلید کنید. اینجا دیگر تقلید نیست. هنوز مرجع تقلید ندارید که بروید تقلید کنید. یا میگویید احکامی است، من مسلمان هستم و خیلی احکام داریم، امّا من به این احکام علم ندارم و باید یاد بگیرم. برای آموزش آن سوپر استعداد داشته باشم ۱۵ سال شبانه روز کار میخواهد. پس الآن که من ۱۵ سال دارم و بالغ شدهام تا ۳۰ سالگی نمیتوانم، مسیر اجتهاد برای من… الآن کار کنم ۱۵ سال دیگر برای من جواب نمیدهد. حالا فرض کنید جواب دهد. یک سال بعد هم باشد فرقی نمیکند. من باید با احکام چه کار کنم؟
احتیاط هم اجتهاد لازم دارد که شما بدانید علما چه میگفتند، احتیاج نیست، در چه صورتی چه کار کنیم؟ فوران امر بین واجب و حرام شد، واجب و مستحب شد یا فلان شد… درست است؟ خود این کلّی علم لازم دارد. پس احتیاط نمیشود. اجتهاد نمیشود. چه میماند؟ من باید سراغ متخصّص بروم. این تقلید نیست. سراغ کدام متخصّص باید بروم؟ میخواهم کارهایی کنم که بعداً در قیامت حساب پس بدهم. نمیتوانم سراغ هر کسی که سر او درد میکرد و دستمال بسته بود بروم. باید یک عالمی باشد که لباس پیغمبر را درست تن کرده باشد. مثل من نباشد که سر درد و میگرن دارد و دستمال بسته است. فرق دارد با آن کسی که سردرد دارد و آن کسی که عالم است. اشتراک لباس… عزیزان ما در ترکمن و آن طرفها همه مثل ما لباس میپوشند. لباس که فایده ندارد. ریش خوشگل و چشم فلان که نیست، باید علم داشته باشیم.
شما در اینکه مرجع تقلید داشته باشید تقلید نمیکنید. بعد که متوجّه میشوید باید مرجع تقلید داشته باشید چون دو راه دیگر فعلاً مسدود است یک مرجع تقلید انتخاب میکنید و حالا میگویید هر چیزی که شما در احکام میگویید گوش میدهم.
در عقیده چطور؟ میگویند در عقاید تقلیدی نیست. میگوید برادر من اوّل احکام هم تقلیدی نبود. من باید میفهمیدم که سراغ یک عالمی باید بروم که دین شناس است. اوّل عقاید هم همین است. فرض کنید من اسکیمو هستم. نیزه زدم و ماهی را گرفتم و خوردم و اسلام به من رسیده است. من قبول کردم مسلمان هستم که هنوز… باید قبول کنم اسلامی است، خدایی است، پیغمبری است. اینها تقلیدی نیست. شبیه اینکه برای استاد احکام، مرجع ما میگفتند اوّل این تقلیدی نیست. امّا وقتی فهمیدم که اسلامی است و خدایی است، خدا وکیلی من برای احکام میگویم شخص سوپر استعداد داشته باشد ۱۵ سال طول میکشد و عمراً شخص مجتهد نمیشود. برای عقاید چند سال طول میکشد اگر خود من برسم؟ من میگویم پنج سال. پنج سال کار لازم دارد تا شما متخصّص عقاید شوید. الآن عقیدهی خود را از چه کسی میگیرید؟ شما ناگزیر هستید به سراغ شخص مطمئن بروید که افکار خود را از او بگیرید.
ما مرجع عقیده نداریم!
شما اگر دقّت کرده باشید مردم ما عقاید خود را از چند جا میگیرند. هیئتیها از منبریها میگیرند که لزوماً استاد عقیده… فقها لزوماً استاد عقیده نیستند. این کتاب نهج البلاغه را به مراجع بدهید معلوم نیست که بلد باشند توضیح دهند، یک تخصّص دیگری است. فقه یک تخصّص است و توحید یک تخصّص دیگر است. آن مرجع بزرگواری که متخصّص است… بعضی مراجع چند تخصّص دارند. خدا مرحوم امام را رحمت کند، هم متکلّم بود، هم عالم بود، هم فیلسوف بود و هم فقیه بود. الآن هم داریم ولی کم هستند، زیاد نیستند. یک نفر که چند تخصّص داشته باشد سخت پیدا میشود. امّا اگر کسی تخصّص نداشته باشد در حدّ اینکه گلیم خود را از آب بیرون بکشد بلد است و خیلی هم از من بیشتر بلد است، امّا در حدّ اینکه بخواهد مرجع عقیده شود بلد نیست. لزوماً دندان پزشک قوی جرّاح قلب نیست. تازه در بدن هم کار میکند.
من باید عقاید خود را از چه کسی بگیرم؟ هیئتیها از منبریها میگیرند. خیلی باید دقّت کنید! خیلی باید سر نترسی داشته باشید که از امثال من عقیده بگیرید! عقیده از منبری ریش مصری! انصافاً خیلی بیاحتیاطی است؟ متخصّص این کار است؟ حدّاقل آن پنج سال را شبانه روز کار کرده است؟ این چیزی که میبینید در جامعه سر لخت شدن و لخت نشدن قمه زنی بکنیم یا نکنیم، یکی میگوید حضرت رقیّه سلام الله علیها است و یکی میگوید نیست، دعوا میشود. چرا اینطور است؟ چون ما مرجع عقیده نداریم.
لزوم وجود اشخاص متخصّص در زمینه آموزش عقاید
من یک نکتهای را عرض کنم. میدانم عدّهای مخالف هستند که ما مرجع عقیده داشته باشیم، ولی چون بحث آن علمی میشود اینجا به این نمیپردازم. فقط این را میدانم که اگر کسی خواست بحث کند یک جایی با هم صحبت میکنیم. بنده میگویم دو دو تای آن چهار تا است. استاد عقیده لازم است برای اینکه تبحّر در عقاید وجود ندارد. آموزش لازم دارد. این جمع آدمهای فرهیختهای دارد. یکی دانشجوی مکانیک است، یکی برق خوانده است. یکی کاسب موفّق است، یکی تاجر موفّق است، یکی در رشتهی خود معلّم خوبی است، ولی لزوماً استاد عقاید اسلامی که نیستند. حالا یک نفر هم اگر باشد خدا او را حفظ کند، بقیّه که نیستند. بقیّه عقاید خود را از چه کسی میگیرند؟
چطور ما در احکام… من میخواهم ببینید مشکل کجا است. این مثال را توجّه کنید، من دارم مثلاً به شما دروغ میگویم. بسم الله الرّحمن الرّحیم. به نظر من کسانی که دانشجو هستند، چون شرایط سخت است، مشکلات فساد و فحشا هم زیاد است، در ماه مبارک رمضان من اذن نگاه کردن به ۱۰ یا ۲۰ نفر نامحرم را میدهم! بالاخره من یک آیتمهایی باید داشته باشم که یک عدّه سراغ ما هم بیایند. بلافاصله شما لبخند میزنید. چرا لبخند میزنید؟ چون احکام صاحب دارد! بلافاصله میگویید ببخشید شما؟! اگر اعصاب شما خورد باشد یک چیز بدی میگویید. اگر بچّهی اقدسیّه باشید میگویید آقا ببخشید مرجع شما چه کسی است؟ قبول دارید؟ اینطور میگویید دیگر. میگویید این حرفها را از کجا آوردید؟ چرا اینطور میگویید؟ چون احکام ما صاحب دارد! ۱۲۰ تا رساله داریم! این از نقاط قوّت ما است، یعنی سونامی در قم بیاید، خدایی نکرده وبا بیاید، بالاخره چهار تا فقیه باقی میماند و رساله دارد. ما در قم ۶۰۰ درس خارج داریم! اینها جزء نقاط قوّت ما است. احکام ما صاحب دارد.
لذا اگر من یک حرف عجیبی بزنم، مثلاً بگویم به نظر بنده اگر شما یک خانمی را پسندید دو سال با هم باشید، بعداً اگر خواستید بروید عقد هم بخوانید که به درد سر نیفتید. من برای مقلّدان خود مجوّز میدهم. شما با این حرف من لبخند میزنید. چرا لبخند میزنید، این اجتهاد من است! شما میگویید احکام صاحب دارد. اگر بفهمید جدّی میگویم با من برخورد جدّی میکنید. چرا؟ چون احکام صاحب دارد. ولی در عقیده روی این منبرها هر کسی راجع به عقیده بیاید حرف بزند شما نمیگویید بگذارید با مرجع خود… این خطر بزرگی است! دقّت کردید.
شما پیش خود میگویید اوّلاً این حرفهایی که این شخص دارد روی منبر میزند من با کجا باید بسنجم؟ لزوماً ادبیات عرب نمیدانید، لزوماً برخی قواعد عقایدی را نمیدانید. از کجا میدانید من دارم چرند میگویم یا درست میگویم؟ به من اعتماد میکنید که من گفتم بیاحتیاطی است. مراجع تقلید همه ۶۰ سال، ۷۰ سال، ۸۰ سال به بالا هستند. الآن مرجعی داریم که ۸۹ سال است در احکام طلبه است. احکام فرع عقاید است.
تأثیر فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای در عقاید مردم
در عقاید مرجع شما چه کسی است؟ بچّه هیئتیها میگویند که این شیخ جوانها که این خیلی بیاحتیاطی خطرناکی است. بقیّه که خیلی باحال هستند. یکی میگوید restart، تلگرام، اینستاگرام، BBC اگر در جامعه بروید میگویند اینها عقاید خود را از چه کسی میگیرند. اگر BBC نگیرد از تلویزیون خود ما میگیرد که در فضای سیاسی اگر درست است، همین تلویزیون ما از لحاظ اعتقادی یک شبه BBC است. همه چیزها را به خورد مردم میدهد. یک جاهایی که دینی است اینطور است. بعضی جاها که سریال است… مثلاً به یاد دارم یک شبی یوم الله شب چلّه بود، یعنی شب یلدا بود. شخصی را به عنوان کارشناس تاریخ آورده بودند و میگفت من نمیدانم آن کسانی که شب چلّه را انار نمیخورند! ما گفتم ما را شطرنجی کنید، ما تا به حال به این فریضهی الهی عمل نکردیم! حواس ما نبود. یعنی نمیدانم در آن هفته که انار خوردم شب چلّه را انار خوردم یا نخوردم! تلویزیون هم…
مردم عقاید خود را از کجا میگیرند؟ اگر از BBC و شبکهی کلمهی وهّابی نگیرند، مثبتهای پاستوریزه از تلویزیون میگیرند. خیلی هیئتی باشد از شیخ جوان هیئت خود میگیرد. منطق دارد؟ خود شما دو دو تا چهار تا کنید محکمه پسند است؟ علّت اینکه شما در جامعه میبینید که جو میافتد که هشتک فلان چیز یا فلان چیز را زنده میکنیم و فلان چیز را مرده میکنیم همین است.
لزوم مراجعه به متخصّص در زمینهی عقاید برای فهم و تببین مسائل عقیدتی
برای عقاید خود باید سراغ استاد عقیده برویم، حدّاقل تا زمانی که تخصّص پیدا کردیم. در این منبرهای اهل بیت خیلی کم استاد عقیده مینشیند. احتیاط کنید! تازه آن کسانی که از منبریها میگیرند تمیزترین حالت ممکن است. یک عدّهی قلیل هم کتاب میخوانند که تعداد آنها به زودی کم میشود. برای همین من آنها را نگفتم. بله، تلگرام و اینستاگرام و تلویزیون و BBC و منبر. افراد کمی هم به سراغ کتاب میروند که مگر از روی کتاب تشخیص میدهید؟ تشخیص میدهید که این حدیث است یا نیست؟ یک روایت است که امام صادق علیه السّلام میفرماید: «لَوْ لَا زُرَارَهُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِیثُ أَبِی»[۷] اگر زراره نبود احادیث پدر من از بین میرود. کنار این حدیث یک روایت میگوید: «لَعَنَ اللَّهُ زُرَارَه».[۸] عجب! کدام درست است؟ هر کسی نمیتواند تشخیص دهد که این حدیث است یا نیست. کتاب هم میخواند که نمیتواند تشخیص دهد. همانطور که هر کسی کلکولس ۳ و ۴ را هر کسی بخواند خیلی باید نابغه باشد که با استاد بفهمد! اگر کسی را پیدا کردید بیاستاد میفهمد من به او جایزه میدهم.
عقاید یک چیزهای تخصّصی است که هر کسی بلد نیست، استاد میخواهد. بهترین حالت آن منبرها است که بنده میگویم بنده و اکثریّت منبریها استاد عقیده نیستیم. من یک جاهایی در یک حوزهای یک چیزی میگویم، ولی شما میخواهید عقیده خود را پیدا کنید باید بروید… شما هر کسی که چندین سال است دارد کار فقه میکند را مرجع خود میکنید و سراغ بهترینها میروید. خوب اینجا هم سراغ مرجع بروید! این سؤال هم باید برای جامعهی ما مطرح شود که مرجع عقیده چه کسانی هستند؟ استاد عقیده چه کسانی هستند؟ لزوماً ۹۹ درصد فقها که مراجع فقهی شما هستند مراجع عقیده نیستند. در این کار تخصّص ندارند. بعضیها هستند، من بنا ندارم که اسم ببرم. عرض کردم چون مرحوم امام از دنیا رفته است اینطور بود. هم استاد عقاید بود، هم استاد فقه بود، هم استاد فلسفه بود، هم استاد کلام بود و هم استاد عرفان بود! اینطور کم هستند.
نبود مراجع عقیدتی یکی از مشکلات جامعهی امروز
ما باید عقیده را از چه کسی بگیریم؟ خیلی به احتیاط نزدیک است که من بروم یک عالمی را پیدا کنم و بگویم من کتاب عقاید او را میخوانم و سعی میکنم این چیزهایی که گفته است باور کنم. شبیه همان کاری که در مرجع تقلید میکنم. لزوماً هم اینها با آنها که مراجع ما هستند یکی نیستند. بله، اگر پیدا کردیم هم مرجع تقلید در فقه بود و هم استاد عقیده بود راحتتر است. آدم زیر بار یک نفر برود راحتتر است. این یکی از مشکلات بزرگ جامعهی ما است. یکی از کوچک انحرافات این مشکل چیست؟ همین که میبینید، مثلاً یک دفعه مسئلهی اینکه قمه بزنیم یا نزنیم مطرح میشود. قمه زنی احکام است. شما چرا اینجا مثال میزنید؟ چون ریشه در مسائل اعتقادی دارد.
یا این مسائلی که در جامعهی ما مطرح است. در مذاکره با دشمن قرآن کریم حرف زده است یا نزده است؟ ما میرویم به یک نفر رأی میدهیم که طرفدار مذاکره است یا در همین انتخابات گذشته هم که رفتیم به یک نفر رأی دادیم که موافق این تیپ مذاکرات نبود، بر اساس عقیده رأی دادیم یا بر اساس سلیقه؟ اگر به آیات سورهی مجادله رجوع کنید آیهی قرآن داریم بخشی از مذاکره کردن فقهی است و بخشی عقیدتی است. این که قرآن میفرماید: «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتال»[۹] در جنگ خدا برای مؤمنین بس است یا «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»[۱۰] اگر شما مؤمنین باشید برتر هستید. آقا ما مؤمن باشیم برتر هستیم. یعنی جلوی طاغوت بایستیم یا نایستیم؟ برتر هستیم دیگر.
شما در همین انتخابات که رأی میدهید افراد دارای تفکرّات اعتقادی مختلف هستند. شما با عقیدهی خود رأی میدهید یا با سلیقهی خود؟ انتخاب اولویّتهای شما را چه کسی به شما میگوید؟ اگر بگویید… یک هشتکی که در اینستاگرام داغ میکنند و همه به سمت آن میرویم همان چیزی میشود که الآن به آن خندیدیم! چند روز از سال ما پای منبر میآییم؟ چند درصد عقاید میگویند؟ وقت دیگر داریم؟ جای دیگر دین یاد میدهند؟ اصلاً اینکه مطالبهی من از سخنران این باشد که عقاید من را اصلاح کن، تفکّر ما را اصلاح کن، نیست. چرا نیست؟ چرا اینطور است؟ چون شما مطالبه ندارید. مثلاً میگویید من وقت ندارم، من فیزیک میخوانم، او معلّم است، او مهندس است، او پزشک است، او کاسب است، ما که وقت نداریم. هزینه کردیم که شما اینجا نشستید، چرا قصّه تعریف میکنید. صد جلسه من تو یک سال منبر میروم، ۳۰ جلسه را که باید عقیده بگویم. چرا چنین مطالبهای نیست؟ چرا بازار قصّه گویان گرم است؟ چون ما مطالبه نداریم. چون من نمیدانم که عقیدهی خود را باید از چه کسی بگیرم!
مراجع فکر و عقیده چه کسانی هستند؟
حالا این شیخ دارد حرف میزند… من مدّتی است که دارم با شما حرف میزنم، من اینها را چرند گفتم یا مطابق گفتم؟ یک جایی معیار لازم است شما بیایید این حرفهای من را…. برای چه حرفهای من را باور میکنید؟ شاید من بزک کردم و غلط گفتم. شیطان تزیین میکند، نستجیر بالله من هم کلمات خود را تزیین کنم و ظاهر آن طور در بیاید که شما باور کنید.
شما به یک مرجع فکر لازم دارید. بگویید آقای مرجع فکر کدام یک از این سخنرانها را تأیید میکنید که من بروم حرفهای او را گوش دهم. وگرنه اگر کسی مطابق عقیدهی شما نگوید و انحراف بگوید خیلی با آن خواننده خانم فرقی نمیکند. باز آنجا شما دارید صوتی گوش میدهید، ولی این دارد فکر تو را تغییر میدهد! او لزوماً فکر تو را تغییر نمیدهد، شخصی مدّتی خوش است، امّا این دارد فکر تو را عوض میکند. این را کجا میسنجیم؟ معیار چیست؟ باز من مثال میزنم. من اگر الآن چرند فقهی بگویم شما بلافاصله میگویید که حاج آقا احکام مرجع ما اینطور نیست! باید روی این فکر کرد که آیا مرجع در عقیده میخواهیم یا نه؟
مراجع عقیده چه کسانی هستند؟ من اگر الآن اسم ببرم شما میگویید که این میخواست دکّان امثال خود را داغ کند، لذا بنده اسم نمیبرم. چه کسانی صاحب فکر عقیدتی هستند؟ ما هیئت تشکیل دادیم. این هیئت مطابق معیارهای شیعه هست یا نیست؟ چقدر است یا چقدر نیست؟ معیار چه کسی است؟ موضوع جلسات باید چه چیزی باشد؟ حدّاقل در طول سال چند درصد آن چه باشد و چند درصد چه نباشد. ما اصلاً به این چیزها فکر نمیکنیم، فقط میگوییم ببینیم چه کسی وقت دارد که بیاید یک قصّهای سر هم بکند و برود! به این عزیزانی که اینجا جلسه درست کردند نمیگویم. اوّلین اشکال به من و بزرگترها برمیگردد، ولی شما فرض کنید من آدم لاابالی هستم، شما دین خود را حفظ کنید.
برای عقاید خود مرجع و مبنای مستحکم داشته باشید
به نظر من این موضوع خیلی موضوع مبنایی است. چرا؟ چون اگر شما این را حل کرده باشید شبهات تلگرامی از بین میرود. امّا اگر شما مبنا نداشته باشید، مرجع نداشته باشید، تکیهگاه نداشته باشید، مانند چوب روی آب میمانید که اگر آن را فوت کنید جا به جا میشود. هر روز میشود شبهه درست کرد. الآن ۶۰ هزار شبهه است، من بانک آن را دارم. ۶۰ هزار شبهه چند سال میشود؟ مثلاً تا ۱۸ سال گارانتی دارید، هر روز یک شبهه مطرح کنید. هزاران شبهه وجود دارد. هر روز بروید یک شبهه بپرسید. چقدر میتوانید بروید شبهه بپرسید. هر نفر باید یک عالم که بلد باشد استخدام کند و ۶۰ هزار شبهه را جواب بدهد. چون من که نمیتوانم search کنم و بخوانم. حالا اگر هم search میکنم برای چه کسی را search میکنم. درست خوانده است یا نخوانده است. اگر پایهی شما محکم نباشد و تکیهگاه نداشته باشید در شبهات هستید. ما مدام باید شبهه جواب دهیم، شما بگردید و شبهه جواب دهید. دوباره دشمن یک شبهه دیگر مطرح میکند.
درختی که ریشه ندارد… جسارت نمیکنم دارم مثال میزنم. درختی که ریشه ندارد با یک فوت هم جا به جا میشود. آن درختی که ریشه دارد تبر هم آن را از کار نمیاندازد. اگر امثال من برای شما دلسوزی نمیکنند، مراجع فکر برای شما دلسوزی نمیکنند شما به فکر خود باشید. بگویید این عقاید من از کجا آمده است؟ دیگر ما وقت نداریم و فراوان هم دیدیم که اینطور است که میگویند به نظر من فلان چیز اینطور است! آقا شما به این «به نظر» را از کجا آوردید؟ چطور اگر من بگویم به نظر من ۱۷ رکعت نماز زیاد است، این برای زمان پیغمبر است که بیکار بودند، الآن دوران مدرن است، هفت رکعت کافی است. شما به من اعتراض نمیکنید؟!
شما در فضای خود ما ببینید. یک منبری آن چیزی که مردم دوست دارد را میگوید و یک دفعه گرم میشود و شخص follower پیدا میکند. چرا؟ چون جامعه ریشه ندارد. میگوید حرف دل من را زد!
خوب حرف دل را زد درست گفت؟ غلط گفت؟ نصفه حرف شما را زد؟ ۳۰ درصد درست گفت، ۸۰ درصد درست گفت؟ اینطور نیست؟ همینطور جا به جا میشود. شما خود را جای کسی که شبهه افکنی میکند بگذارید. میگوید جان من به فدای این مستمعی که وقتی من یک پست در تلگرام بگذارم او ذوق میکند. پارسال میگفتند امام حسین علیه السّلام میخواست با رفاقت مشکل خود را با یزید حل کند. این یکی میگوید امام سجّاد علیه السّلام گفت من بردهی یزید هستم. رفاقت چیست! میخواهی بخر، میخواهی بفروش، حلقه به گوش تو هستم! سند آن هم در کافی موجود است و صحیح است. آن کسی که ریشهی عقایدی ندارد میگویید این را چه کار کنیم. حالا فرض کنید جواب این را هم گرفتید مورد بعدی را چه کار میکنید؟
فرق آنکه نمیلرزد با آنکه میلرزید چیست؟ ریشه دارد، سفت شد. میداند خود را با کجا مقایسه کند، مبانی او چیست. الآن اگر من به شما بگویم یک بچّهی هیئتی نماز خوان است ولی مرجع تقلید ندارد، شما میگویید احکام خود را از کجا تنظیم میکند! هر چند که وضع او هم خوب نیست، ولی بالاخره اگر کسی دنبال آن برود صاحب دارد.
عقیده سازی روی منبرها؛ درست یا غلط؟!
در عقیده باید وضع خیلی خرابتر است. چقدر ما روی این منبرها عقیده سازی میکنیم. اینقدر گفتیم روضهی حضرت عبّاس سلام الله علیه بخوانیم امام زمان علیه السّلام میآید این by default همه است. این را چه کسی گفته است؟ ریشهی آن چیست؟ من نمیخواهم بگویم که… آقا بنده معتقد هستم زهرای اطهر سلام الله علیها به همهی جلسات عنایت دارد، اصلاً اشراف دارند. شما که به زیارت میروید میگویید «أَشْهَدُ أَنَّکَ تَشْهَدُ مَقَامِی»[۱۱] امّا روضهی حضرت عبّاس علیه السّلام بخوانیم میآید…، یک نفر در عرفات یک چیزی دیده است، اگر درست دیده است برای او بوده است. چه کسی گفته است که تکرار میشود؟ نمیگویم که نمیشود، شاید هم بشود. چه میشود عقیدهی مردمی که مرجع فکر ندارند؟ آن چیزی که منبریها تعریف میکنند.
چند مورد آن را بگویم. آن چیزی که بیشتر بگوییم معروفتر و مشهورتر میشود. مثلاً باران نمیبارید، خدا به حضرت موسی گفت در قوم خود برو گناهکار را پیدا کن. الآن من این را تعریف کنم شما ما بقی آن را میگویید! آمد و گفت یک گنهکاری است. گنهکار بخشید و موسی گفت خدا بخشید و همینطور.
صد یا صد و پنجاه قصّه است که مدام تکرار شده است، چون مدام تکرار شده است اصل عقاید شده است. آیات سورهی مجادله که میگوید با کافر چطور رفتار کن یک بار هم خوانده نشده است. لذا وزیر امور خارجه ما با در آن سر دنیا با آن کافر در کنار رودخانه دست در دست هم داده و راه می رود؛ اما نه او نمی فهمد که این رفتار همانند پاره کردن قرآن است و نه از دیگران صدایی در می آید. چرا؟ چون کسی نگفته بود که قرآن ملزومات رفتار ما با کفار را در پنج صورت به تصویر کشیده است.
عقاید ما در قصّههای تکراری و بعضاً دروغ ریشه دارد!
داریم عقاید خود را از قصّههایی میگیریم که بعضاً دروغ است، ولی چون پر تکرار است مشهور میشود. تازه ما که پای منبر و هئیتی هستیم! الآن من به هر کدام شما بگویم پنج قصّه بگویید مطمئنّاً چند مورد آن مشترک است، چون مکرّر آن را شنیدید. نمونهی آن چیست؟ دروغهای آشکاری است که مردم میشنوند. مثلاً امیر المؤمنین علیه السّلام هیچ شبی بدون غسل نماز صبح نمیخواند، داستان خواهر خلیفه دوم هیچ اصل و اساسی ندارد، همهی شما شنیدید. ولی اگر من بگویم آیهی رفتار با کافر چیست همه بلد نیستند! چرا اینطور میشود؟ چون مرجع عقیده ندارم. اگر کسی بیاید مباحث اعتقادی بگوید سخت است، خشک است، خواب آور است. من همین الآن میتوانم یک فضیلت امیر المؤمنین علیه السّلام را بگویم و شما لذّت ببرید و اینطور مجلس هم گرمتر است تا اینکه به شما عقیده بگویم!
ولی اینکه بگویم پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم از معراج بالا رفت و خدا با صدای امیر المؤمنین علیه السّلام با او صحبت کرد فرمود: «یَا أَبَا الْحَسَنِ سَبَقْتَنِی»[۱۲] خدا فرمود دیدم در دل تو حبّ علی است. این خیلی جذّاب است، بعضا ًدرست هم است. شما در مسئلهی احکام نمیگویید من چند بار وضو گرفتن را به شما بگویم، دوباره چند بار دیگر آن را تکرار کنم. شما میگویید وضو را گفتید، نماز چطور است! ولی در عقیده اینطور نیست، چون حساب و کتاب ندارد، چون من رجوع نمیکنم یک سری قصّهی تکراری را مدام به من میگویند و من هم دیگر آمدم حاجت بگیرم، چند جا هم شادی میکنم. بسیاری از عقاید واضح، بسیاری از آیات واضح را اصلاً در طول عمر خود نشنیدم! این احتیاط نیست، این خلاف احتیاط است. خیلی بحث سختی بود.
تفکّر در یک شبههی مقدّس
من سعی کردم این را نرم کنم. اگر برای شما سؤال ایجاد کرده باشم این شبههی مقدّسی است. چرا؟ چون اگر جواب پیدا کنید ریشهی شما محکم میشود. من عقیدهی خود را از چه کسی میگیرم؟ چرا؟
همانطور که بررسی کردم و فهمیدم که امام جماعت این مسجد با سواد است، استاد حوزه است، یا دو نفر گفتند احکام را از فلان مرجع میگیرند، چون دو تا متخصّص گفتند. امّا عقیده را از چه کسی میگیرند؟ خیلی از این چیزهایی که… شل بازیهایی که در جامعه است، هیئتی در درسهای خود تجدید میآورد و رتبهی ۱۲۷ هزار کنکور میشود، با سواد رتبه پایین هم داریم. چرا؟ چون همه را امام حسین علیه السّلام حل میکند. بعد من سؤال میکنم که چرا ما دیگر زهیر نمیبینیم؟ زور این دستگاه کم شده است؟ شارژ آن تمام شده است یا نه این دستگاه همان دستگاه است که حرّ دارد، زهیر دارد. چرا من این همه جلسه میآیم ولی تغییر نمیکنم؟ جایی نمیروم که تغییر کنم. چون به جایی میروم که لذّت ببرم و او هم چیزی میگوید که من دوست داشته باشم و جلسه گرم شود. اینطور نیست؟
منبر محرّمِ بی سوادی مثل من که نستجیر بالله رقّاصی میکند گرم است، فلان عالم فرهیخته که استاد است… کمی باید گوش دهید که ببینید چه میگوید. ۶۰ سال است که خبرهی این کار است، کمی گوش دهید او دارد به شما جواهر میدهد. میگویند حال نداریم، خواب آور است.
اگر کسی به شما بگوید پیش یک پزشک بروید تا شما را از مرگ نجات دهد. شما بروید ببینید چرت میزند، حوصله ندارد جواب شما را بدهد، ساعتها با تلفن حرف میزند ولی باز هم میگویید اشکالی ندارد، فقط دارو بدهد تا حال من خوب شود. ولی به منبر که رسیدیم میگوییم جذّاب باشد، پیاز داغشو زیاد کن، چرا؟ برای اینکه قرار است دمی بگذارنم، قرار نیست تغییر کنم!
این شبههای که من مطرح کردم و سخت بود، خیلی سعی کردم که آن را درست مطرح کنم، شبههی مقدّسی است. شاید تنها شبههی مقدّس است که یک نفر برود با خود فکر کند که من عقاید خود را از چه کسی میگیرم؟
یک چیزی دیگر اینکه بعضی وقتها میبینید که من دارم مراجع عقیده را فحش میدهم. کلّاً این شهید مطهّری که میزنم یکی از مراجع فکر است. من نمیگویم شما سراغ شهید مطهّری بروید. اگر ما پنج یا شش مرجع فکر معاصر داشته باشیم یکی از معدود افرادی که بستهی عقایدی او کار کرده است شهید مطهّری است! افراد دیگری هم هستند، ولی چون شهید مطهّری از دنیا رفته است گفتم که فکر نکنید من خواستم اینجا دکّان بزنم. خود شما بروید بگردید. مرجع عقیدهی من چه کسی است؟ شاید بفهمید این منبری که وقت ما را گرفت حرفهای نادرست گفت یا نادرست گفت؟
اعتقادات دینی ضعیف و ناامیدی در زندگی
حالا وارد روضه شویم. از فردا دیگر به این مقدّمه نمیپردازم به این اندازه که سؤال را مطرح کنم کفایت میکند. وقتی من عقیده و ریشه نداشته باشم دو تا مشکل کوچک که ببینم خسته میشوم، زده میشوم، بیحال میشوم. میخواهم آن را رها کنم چون نتیجه نمیگیرم. هر چه به در خانهی او میروم نتیجه نمیگیرم. من خیلی متأسّفم که این حرف را از بچّه هیئتیها کم نمیشنوم! بچّهی هیئتی که سالهای سال شنیده که زینب کبری سلام الله علیها دست خود را زیر آن بدن برد و دعا کرد که خدایا این ناقابل را از ما قبول کن. قابل تو را نداشت «تَقَبَّل مِنّا هذَا القَلیل»!
طرف ۲۰ سال هیئتی است و میگوید آقا من خسته شدم، من حاجت نمیگیرم. اگر قرار به ناامیدی بود امام حسین باید در کربلا خودکشی میکرد. ناموس او در خطر بود و آب نبود که بچّههای او بخورند. وقتی من ۲۰ سال است که به هیئت میروم و ناامید میشوم یعنی عقیدهی من اشکال دارد. فکر زینب کبری سلام الله علیها بود که در کاخ عبیدالله گفت دیدی خدا شما را مفتضح کرد. «َکیْفَ رَأَیْتَ صُنْعَ اللَّه»[۱۳] دیدید خدا چه بلایی سر شما آورد؟ «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»[۱۴] شعار نداد، عقیدهی او بود! اگر عقیده من درست شود کمی میفهمم که زینب کبری سلام الله علیها چه فازی داشت. شما کجای این مسیر اسارت…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها و اسرای کربلا در مجلس عبیدالله بن زیاد
إنشاءالله هیچ وقت این قسمت روضه را نفهمید که اسارت ناموس یعنی چه؟ إنشاءالله کسی این را نفهمد، کسی این را تجربه نکند. جدیداً در میرزا اولنگ افغانستان بود که ریختند و به ناموس شیعیان افغانستان جسارت کردند. تازه ناموس من با ناموس امام حسین علیه السّلام یکی نیست! من با او قابل قیاس نیستم. همهی عالم به یک تار موی زینب کبری سلام الله علیها نمیارزد.
لباس بیبی مناسب حضور در مجلس اغیار نبود. شیخ مفید میگوید: «عَلَیْهَا أَرْذَلُ ثِیَابِهَا»[۱۵] فقط من میگویم لباس او در شأن ایشان نبود، دختر امیر المؤمنین علیه السّلام بود. هر کسی جای او بود احساس حقارت میکرد، ولی چون فکر او در توحید فکر امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام است، اشاره میکند. چون میبیند وقتی وارد شدند دخترکان و سایر خانمها میدانند که زینب کبری سلام الله علیها ناموس زهرای اطهر سلام الله علیها است بقیّهی اسرا دور او را گرفتند. آن عبید الله ملعون میداند الآن هر کسی جای زینب کبری سلام الله علیها باشد، اگر فکر حضرت زینب کبری را نداشته باشد احساس خواری میکند. میگوید: «َکیْفَ رَأَیْتَ صُنْعَ اللَّه»[۱۶] دیدید با شما چه کاری کردیم؟ آن اسیری که در حین هتک حرمت است میفرماید: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»[۱۷] او خواسته است، چون فکر او است. شعار نداده است!
هتک حرمت به سر مطهّر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام در مجلس عبیدالله بن زیاد
من یک جمله روضه بخوانم چند منبع ما نوشتند و من دوست ندارم آن را باز کنم. ۱۰ یا ۱۲ روز است که این دختر بچّهها چشم باز کردند نامحرم دیدند، در آرامش نیستند. میخواهم پای خود را دراز کنم… شما کجا احساس شکستگی میبینید؟ نمیبینید! چون زینب کبری توحید خود را یک جا بسته است. فقط من یک چیزی دیدم که آن هم بحث عقیدتی نیست، دل است.
دو تا روایت دیدم که خیلی جگر من را سوزانده است. میگوید از کربلا این سر مطهّر را به نیزه نزدند، چون ممکن بود کوفیها کودتا کنند. به کاخ عبیدالله بن زیاد بردند. این خانواده را که به کوفه آوردند بیشتر مردم گریه میکردند. جلوی در دار الحکومه یک سری رقّاصه آورده بودند که برای دار الحکومه بودند و از اسراء پذیرایی کردند. وارد کاخ شدند. زینب سلام الله علیها که در طول عمر خود در مجلس اغیار نرفته بود با زین العابدین علیه السّلام که روایت میگوید دست ایشان به گردن بسته شده بود و سر را نمیتوانست راست کند! به مجلسی وارد شدند که بزم شراب بود، ساز و دف بود. یک جمله بگویم آنجا بود که سر مطهّر را در تشت گذاشتند. همهی اسراء نشستند، زین العابدین علیه السّلام ایستاد. راوی میگوید چرا ایستاد؟ برای اینکه میدانست این دختر بچّهها طاقت دیدن ندارند. پشت امام سجّاد علیه السّلام رفتند. اینجا مشکل توحیدی نبود، ولی دیدن آن سر مطّهر و هتک حرمت برای آنها سخت بود. عبیدالله ملعون وقتی دید که اینها پشت زین العابدین علیه السّلام هستند و سرها پایین است، گفت یک کاری میکنم که اگر نمیبینید بشنوید، چوب خیزران بیاورید.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫
[۴]– المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۵۷۱٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۸، ص ۱۸۸٫
[۶]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۶۷٫
[۷]– وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۴٫
[۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۵، ص ۴۶٫
[۹]– سورهی احزاب، آیه ۲۵٫
[۱۰]– سورهی آل عمران، آیه ۱۳۹٫
[۱۱]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۰، ص ۳۴۵٫
[۱۲]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ۲، ص ۲۳۴٫
[۱۳]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۶۵٫
[۱۴]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص ۱۶۰٫
[۱۵]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۱۱۵٫
[۱۶]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۱۶۵٫
[۱۷]– اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص ۱۶۰٫
پاسخ دهید