روز شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۶ حجت الاسلام کاشانی در هیئت نور الرضا علیه السلام به ادامه سخنرانی پیرامون موضوع «امام سجاد علیه السلام و عاشورا» با محوریت اینکه «امام اصل دین است یا فدایی دین؟» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
- ریشهی تشیّع انگلیسی
- خصوصیات مرجع عقیده
- خطرات دریافت دین از غیر شخص عالم
- مذمّت بیتوجّهی به منبع دریافت عقیده
- مقابله با ایجاد شبهات در عقیده
- مراقبت در بهتان به مبغضین اهل بیت علیهم السّلام
- گرفتن عقیده از عالم دینشناس
- آفت هیئتهای مذهبی
- وظیفهی سخت مدیر جامعه در برخورد با تزاحمات
- مفهوم ولایت مطلقهی فقیه
- وظیفهی امام و ولی فقیه در جامعه
- اطاعت از تشخیص امام و رهبر جامعه در شرایط تزاحم
- ضرورت اطاعت از فرمان امام در جامعه
- اهمّیّت اطاعت از دستور امام در شرایط تزاحم
- علّت مخالفت ائمّه علیه السّلام با بعضی از قیامها
- امام سجّاد علیه السّلام اوّلین بانی روضهی امام حسین علیه السّلام
ریشهی تشیّع انگلیسی
عرض کردیم این سؤال چند تا مقدّمهی مهم دارد. یکی اینکه ما باید امام را با یک دین بسنجیم یا خود امام دین است و دین از او فهمیده میشود؟ این هم یک مقدّمهای که شب گذشته به آن پرداختیم و جمعبندی مختصر آن را عرض میکنم. اصلاً قبل از این ما باید عقیدهی خود را از کجا بگیریم؟ وقتی مسئلهی اعتقادی مطرح است، ما از کجا باید عقیدهی خود را بگیریم؟ خیلی طبیعی است که شما بگویید: عقیدهی خود را از قرآن و سنّت میگیریم، قرآن و اهل بیت میگیریم؛ نه، جواب این نیست. چون تفاسیر خود قرآن هم که در مقابل افراد مختلف قرار میگیرد، با هم اختلاف دارد. در فهم سنّت پیغمبر هم اختلاف وجود دارد، در فهم روایات اهل بیت هم اختلاف وجود دارد. بعد تخصّص هم میخواهد که فرصت نیست ما وارد بشویم؛ چون اگر بخواهم این را توضیح بدهم -چند دفعه جاهایی توضیح دادم- که اگر ما بخواهیم سراغ روایات برویم، خود ما یعنی بدون تخصّص این یکی از بزرگترین آفتها است و همهی ریشهی تشیّع انگلیسی همین آفت است. این را قبلاً جاهای مختلف توضیح دادیم. کسی که توان فهم روایات را ندارد، وارد روایات بشود با یک روایت حکم کفر همه را صادر میکند. وقتی تخصّص نداریم باید مرجع فکر ما چه کسی باشد.؟
شب گذشته نکاتی عرض کردیم. خلاصهی آن این است این حرفی هم که زدیم همه قبول ندارند. منتها نمیشود دیگر ما آن مباحثهی علمی را اینجا مطرح بکنیم. آن هم این است که ما به مرجع عقیده نیاز داریم و اینکه اوّل ایمان تحقیقی است. شب گذشته توضیح دادیم اوّل تقلید هم در احکام آن هم تقلیدی است امّا بعد از آن چه؟ بعد از آن باید عقیده را از کجا بفهمیم؟ خود ما باید همینطور برویم تحقیق بکنیم. شب گذشته عرض کردیم تا برسیم اگر هم میخواهیم تحقیق بکنیم تا محقّق بشویم چه کار بکنیم؟ بیعقیده از دنیا برویم یا باید عقیده را از یک جایی بگیریم. کجا مطمئن است؟ اجمال آن این است که ما باید برویم عقیده را از صاحبان عقیده، مراجع عقیده بگیریم، همانطور که احکام خود را از مراجع میگیریم. اینجا کسی نگوید: جلوی اهل بیت آدم قرار دادید. مگر شما در مرجع تقلید آدم مقابل اهل بیت قرار میدهید؟ نه، یک متخصّصی است، فرمایشات اهل بیت در احکام را میفهمد، میآید میگوید. اینجا ما کسی را مقابل امام معصوم علم نکردیم. آن کسی که خبرهی فهم است، متخصّص است او را گفتیم برو از قرآن و روایات اهل بیت عقاید را دربیاور ما از تو بگیریم. متخصّصین دنبال کار خود بروند؛ موضوع بحث ما متخصّصین نیست، خود ما. لذا کسی نگوید: عجب این آمده است میگوید: به جای اینکه بروید عقیدهی خود را از امیر المؤمنین علیه السّلام بگیرید، بروید از آخوندها بگیرید. نه، میگوییم: از متخصّص بگیر و آن متخصّص باید خبرهای باشد، بررسی میکنی هنر داشته باشد از قرآن و روایات عقاید را فهمیده باشد.
یک نکتهی کوچک دیگر هم دارد مرجعی که در احکام مرجع تقلید شما است، میگوید: این کار را انجام بده، این کار را انجام نده. کیفیت وضو گرفتن اینطور است، شما هم یاد میگیرید و میروید. در عقیده شما باید آن عبارات را به ذهن بسپارید و باور بکنید. سادهی آن همان است که در تلقین میّت میگویند: «وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ»[۱] یک سری از آنها از واضحات است. «وَ الْبَعْثَ حَقٌّ» یعنی قیامت است -اینها که جز واضحات است- معاد. امّا اینکه صراط است، میزان است، منکر است، نکیر است اینها جز اصول عقیده نیست. برای چه میگویند: برای میّت بگو؟ برداشت شما به صورت کلّی این است که یک کسانی میآیند یک سؤالهایی میپرسند -جزئیات آن را نمیدانی، کلیّات آن را میدانی- یک صراطی است، یک میزانی است. یک پرسشی وجود دارد. بهشتی است، نعماتی دارد. دوزخی است، خطراتی دارد. کلیّات اینها را میدانید. اینها را یک به یک از چه کسی بپرسم؟ به سراغ مرجع عقیده برو.
خصوصیات مرجع عقیده
مرجع عقیده آن کسی است که منظومهی فکری داشته باشد. قسمتی از فکرش تورّم نکرده باشد . قسمتی دیگر آبسه کرده باشد. از توحید تا معاد عقاید را گفته باشد. من شش هفت نفر بیشتر از معاصرین نمیشناسم ولی اسم نمیبرم چون نمیخواهیم کسی را تبلیغ بکنیم، بروید تحقیق بکنید، بروید پیش دو تا خبره بپرسید. شش، هفت نفر بیشتر نیستند. با تفاوت سلیقههایی هم که دارند، تفاوت مشربهایی هم که دارند زیاد نیست. تخفیف بدهم ده تا نمیشوند. منتها بخواهم وارد این بشوم سه شب بیشتر وقت نداریم بحث از دست در میرود. البتّه اگر من تقیّه نکنم، این روزها خطرناک است. چراکه اگر تکان بخوری، همین هیئتی ها ممکن است در نطفه ات شک بکنند. بیدینها از این جهت خطر ندارند؛ فوق آن میگویند: چه بیکلاس. مذهبیها ولی خدایی ناکرده یک دفعه میبینی تو را تکفیر میکنند. شما خیلی بزرگوار هستید، این یک حرف خطرناکی است که من شروع کردم ولی شهید صدر میفرماید: بیشترین تقیّهی ائمّهی ما از مردم بود، نه حکومتها. از امامزادههای قلابی بود. چون همهی اسرار خانوادهی اهل بیت را هم میدانستند. یک سالی یک مقدار راجع به آنها حرف زدیم البتّه یک طوری آن را طولانی کردیم که خطرناک نباشد. هفت، هشت، ده نفر هستند حداکثر مراجع فکر هستند، باید به سراغ اینها رفت. اگر آدم خیلی حال ندارد، همان جملات کلّی را یاد میگیرد مثل همین تلقین میّت چطور است، میشود در دو سه صفحه چهار صفحه عقاید را گفت. نامهی محض الاسلام امام رضا علیه السّلام را که اسلام ناب اینها است. آدم این را در دست خود بگیرد، پیش آن مرجع عقیده ببرد، بگوید: او صادر کرده است، اینها است خوب است؟ من به اینها اعتقاد دارم خداحافظ. باقی آن است.
خطرات دریافت دین از غیر شخص عالم
برای بقیهی آن مثال بزنم من نمیخواهم خیلی حساسیت درست بکنم، شب گذشته عرض کردیم گاهی ما چون نمیدانیم به دنبال چه چیزی هستیم، یکی مثل من را میآورید، او برای اینکه شما را راضی بکند، چهار تا هو بکشید، یک حرفهایی میزند، آن عقیدهی شما میشود. مثلاً میگوید: نباید به دستگاه امام حسین علیه السّلام هیچ کاری داشت، آن عقیده است. به دستگاه امام حسین علیه السّلام نباید هیچ کاری نداشت. ما هم البتّه کلاً خیلی جرأت نداریم به دستگاه امام حسین علیه السّلام کار داشته باشیم، این عقیده است. یعنی اینجا نباید نهی از منکر کرد، اینجا استثناء است. میبینید اینکه عرض میکنم ما گاهی دین خود را از مداح و منبری میگیریم -با حفظ احترام برای ذاکران ابا عبدالله و سخنوران محترم- اینجا است. واقعاً میگیریم، عقیده میشود. میگوید: من اینطور فکر میکنم. یک نمونه از فامیل خود ما بگویم. میگفت: من را حلال بکن. گفتم: چه شده است؟ گفت: من –إنشاءالله این صوت به گوش او نرسد- یک جایی اسم تو آمد، گفتند: این حضرت رقیه سلام الله علیها را قبول ندارد. من گفتم: علیه لعنه الله. -ما را لعن کرده بود- بعد داشتیم با هم نهار میخوردیم. گفت: تو حضرت رقیه سلام الله علیها را قبول نداری؟ گفتم: صوت هفت، هشت، ده تا روضهی حضرت رقیهی من موجود است. گفت: خوب الحمدلله. آن موقع که من لعن کردم وظیفه داشتم، در مقابل بدعت ایستادم. این یک تفکّر است. ما را صاحب بدعت کرد و لعن هم کرد. گفت: الحمدالله نیستی، خیال من راحت شد، خدا را شکر. حیف بودی. این تفکّر کجا به وجود میآید؟ در هیئت به وجود میآید. هیئت که بهترین جا است، ممکن است عقیدهسازی بکند که این عقیده لزوماً عقیده نیست.
عقیده را باید از چه کسی گرفت؟ عقیده را لزوماً از مرجع تقلید خود هم نمیتوانی بگیرید. بله اگر یک وقت پیدا کردید، مرجع تقلیدی که داریم تک و توک هستند بزرگوارانی که با اینکه سخت است هم مرجع فقه شدند هم مرجع عقیده شدند، خوب خیلی راحت است آدم یک نفر را برمیدارد، یک تیر و دو نشان میشود. خیلی هم خوب است امّا نشد هم نشد. باید به سراغ مرجع فکر رفت. اگر حال ندارم سطح من خیلی پایین است، همان دو سه صفحه چهار صفحه بگویم دویست تا صد تا ۸۰ تا، چند تا عقیدهی اصلی من دارم و مهم، آنها را بگو من بخوانم بفهمم چه میگویی، اینها را یاد میگیرم. بیشتر حال دارم در دستگاه فکری مرجع خود میگویم: چطور اینها را استدلال کردی؟ یک مقدار بگو من بفهمم. مثلاً میگوید: من به این روایت استناد کردم، یک مقدار مبسوطتر میشود، یک مقدار تفصیل دارد. دیگر من نمیگویم: چرا تو این روایت را قبول داری؟ این مرجع من است. این روایت باعث شده است این را… کسی هم بیشتر توانست مثل طلبهها که هر چه بیشتر درس میخوانند تفصیلیتر یاد میگیرند، آن کسی که یک سال است طلبه است، با آن کسی که ده سال است طلبه است، با آن کسی که ۳۰ سال است طلبه است فرق کردند. اگر طلبه باشد یعنی درسخوان باشد، ۳۰ سال با ۱۰ سال فرق میکند. با یک سال فرق میکند. این را باید برود بگیرد.
مذمّت بیتوجّهی به منبع دریافت عقیده
ما یک نکتهای هم گفتیم برای اینکه بگوییم مرجع لازم است. گفتیم اگر الآن من حرف بی ربط فقهی بگویم، بلافاصله شما به من میخندید، خنده علامت تعجّب است. وقتی تفاوت با حق زیاد میشود آدم میخندد. دیدید من شب گذشته خواستم آپشن بدهم که بیایید از من تقلید بکنید، همهی شما به من خندیدید. مثلاً گفتم: هر گناه پنج دفعهی اوّل آن آزاد است بیایید… شما میخندید. چرا میخندید؟ چرا برای شما شبهه نمیشود؟ چون میگویید: دارد با ما شوخی میکند، مگر ایننکه دیوانه باشد؟! یعنی هر چه من بگویم، شما باور نمیکنید. میگویید: مرجع تقلید داریم، احکام معلوم است ولی در عقیده اینطور نیست. در همین صنف ما یک نفر میآید یک حرف عجیب و غریب میزند، همهی مردم به سمت او میروند که یک حرف جدید میزند. چطور من اگر بگویم پنج تا گناه اوّل آزاد است میخندید. آن پنج تا آزادی در عقیده دارد میگوید، چرا نمیخندی، میروی جذب او میشوی؟ برای اینکه عقیده مسئول ندارد. کنتور که نمیاندازد، مالیات هم که ندارد. مرجع فکر اگر باشد میگوید: صبر بکنید روی چه حسابی دارید این حرفها را میزنید از کجا آوردید؟ آن قانون از کجا آوردید بود که در اقتصاد خیلی موفّق نشدیم. ژن آنها خوب بود زدند، رفتند. اقلاً در عقیده بگیریم، از کجا آوردی؟ این عقیده را از کجا آوردی؟ در دستگاه امام حسین سلام الله علیه حرف نزن، خوب من میپرسم بزرگان هم گفتند من خاک پای شما هستم، یعنی نهی از منکر هم اینجا تعطیل است. شما برای طرفدارهای خود بگو تعطیل است، ما حرفی نداریم، امر به معروف هم نداریم. راجع به بعضی روضهها تذکّر میدهم میگویی: نگو. من آمدم گفتم امشب هم میخواهیم برای یک پسر شش ساله عزاداری بکنیم. چیز جدید بگویم اجازه میدهید؟ من ده شب محرم ده تا روضهی جدید میخواهم بخوانم که هیچ کسی این را نشنیده باشد اجازه میدهید؟ یا بالاخره حرف میزنید. تا حرف بی ربط نزم؟ منظور من دستگاه امام حسین علیه السّلام نیست. این چیزهایی که همهی شما میدانید جزء عقیده شده است ولی معلوم نیست از کجا آمده است. چه کسی گفته است مرجع فکر من گفته است یا مبنای اعتقادی من گفته است یا آیات و روایات گفته است؟ معلوم نیست ولی من به آنها عقیده دارم. مثل دوست ما، فامیل ما که میگفت به من گفتند: تو حضرت رقیه سلام الله علیها را قبول نداری، تو را لعن کردم… گفت: اگر آدم در برابر بدعت ساکت باشد، خود او بدعتگر است. گفتم: الحمدلله تو به وظیفهی خود عمل کردی. میگفت: دل من برای تو میسوزد، این هم منبر میروی، معلون باشی، حیف هستی، خدا را شکر الحمدلله یک کاری بکن این حرفها را پشت سر تو نزنند.
مقابله با ایجاد شبهات در عقیده
مرجع فکر لازم است و الّا هر کسی از راه برسد یک نظر بدهد، دچار شبهه میشویم گیر میکنم نمیفهمم چه کار بکنم. چرا علمای فرهیخته شبهه بکنی تکان نمیخورند؟ ریشه دارد، تبر هم میخورد میگوید: الآن میروم جواب آن را پیدا میکنم. یقین دارم این دین حق است. حالا یک سؤال را الآن هم بلد نباشد اگر، میگوید: حتماً کسی جواب داده است. امّا آن کسی که مبنا ندارد، مدام منحرف شده است، هر روز میشود یک سؤال از او کرد و او را به هم بریزی. من یک سال به یاد دارم چهار، پنج سال پیش یک شبکهی ماهوارهای گفته بود: شمر دایی حضرت عبّاس علیه السّلام است. خدا میداند آن سال بیشترین سؤالی که مثلاً… من دیگر مردم را میدیدم میگفتم: دایی حضرت عبّاس علیه السّلام نیست. حتّی به یاد دارم من روی موتور نشسته بودم، نمیدانم شب عاشورا بود چه وقت بود از این جلسه به آن جلسه بروم، من دیدم یک ماشین به دنبال من است. فهمیدم یا میخواهد ترور بکند یا سؤال دارد شمر دایی حضرت عبّاس بوده است یا نه؟ به یک چراغ قرمز رسیدیم، تا شیشه را پایین کشید، گفتم: دایی او نیست. فهمیدم؛ یک شبکهی ماهوارهای یک حرف بیربطی مطرح بکند…. خوب آدم میفهمد آمار میگیرد. میگوید: در سه روز اخیر تعداد زیادی میگویند: شمر دایی حضرت عبّاس علیه السّلام است؟ میگویم: نه نیست. بعد واقعاً همهی مشکلات فکری شما حل شده است، فقط همین یک مشکل را داشتی؟! حالا فرض کن شمر دایی حضرت عبّاس سلام الله علیه است مثلاً. یک نمونه بگویم.
مراقبت در بهتان به مبغضین اهل بیت علیهم السّلام
حضرت مجتبی صلوات الله علیه رفته است دختر طلحه را گرفته است، یک فرزندی به دنیا آمده است، فاطمه بنت الحسن صدّیقهی آل حسن روحی له الفداء، مادر امام باقر علیه السّلام است، همسر امام سجّاد علیه السّلام است. مادر امام باقر به بعد نوهی طلحه است. باید بروید فکر بکنید که مثل اینکه راجع به ازدواجها یک مسائلی وجود دارد. یک جایی ما بحث کردیم، شب تا صبح بیمارستان بودیم واقعاً سخت است، از آن بحثهای سخت است. امّا واقعاً مشکلات فکری ما همین است؟ خوب حالا به من چه ربطی دارد. میدانید چیست؟ چون من شنیدم دشمنان اهل بیت علیهم السّلام حتماً حرام زاده هستند. این را مدام گفتند. بعد یک دفعه میگویم: مادر امام صادق علیه السّلام نوهی خلیفهی اوّل بوده است. نمیتوانم این را حل بکنم. میدانید چرا؟ چون نرفتم فکر خود را از مرجع فکر بگیرم، دشمنان اهل بیت علیهم السّلام، مثل آنها که ما آنها را دشمنان اهل بیت علیهم السّلام میدانیم، مثل قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها، مثل آمر به قتل حضرت زهرا سلام الله علیها اینها بزرگترین گناه و جنایت را انجام دادند، شیطان نمیتواند در رقابت با اینها مثل اینها جهنّمی بشود. امّا حرام زاده بودن به این راحتی نیست. برای من سخت است که بخواهم بعضی از مشهورات فکر شما را تکان بدهم، میترسم اذیّت بشوید بیشتر از این مثال نمیزنم. دشمنی ما با دشمنان اهل بیت علیهم السّلام سر جای خود است، خدا میداند من خیلی آدم بیاحتیاطی هستم، همین حرفی که الآن زدم برای من کافی است که بگویند: برو در نطفهی خود شک بکن. با اینکه به خدا آنها دشمن اهل بیت علیهم السّلام هستند، ناصبی هستند، خدا دشمنان اهل بیت علیهم السّلام را لعنت بکند، قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها به بدترین مصیبتها دچار بشود امّا اینکه قطعاً همهی آنها حرام زاده هستند، نستجیر بالله بعضی از آنها را من نستجیر بالله میگویم، چرا؟ چون در یک جایی به مشکل برخورد میکنم. آن که گفته است: همهی اینها حرام زاده هستند، باید بروم دوباره بررسی بکنم، حرام زاده است یعنی چه؟ یعنی آن کار بد صورت گرفته است، حرام خورده است، شیطان مشارکت در اولاد کرده است به این راحتی نمیشود گفت؛ چون اگر بخواهید بگویید یک جا معذور و محذوری پیدا میکنی من بیشتر از این نمیتوانم توضیح بدهم.
گرفتن عقیده از عالم دینشناس
عقیده را باید رفت از صاحب آن گرفت و الّا یک چیزهایی برای من در هیئت عقیده میشود، بعد با یک سؤال، من در تمام عقیدهی خود دچار شبهه میشوم. یک کبریت زیر همهی آن میزند، همهی آن با هم پایین میآید. من شرعاً مجاز نیستم، شما را در این موضوع دچار شبهه بکنم، لذا مثالهای خود را خیلی مبهم زدم. اگر بروی روی آن فکر بکنی، متوجّه میشوی من چه گفتم. مرجع فکر لازم است. و الّا اگر همینطور بروی سراغ مشهوراتی که در جامعه میگویند، شما را راحت دچار شبهه میکنند. بعد هم بلافاصله طرف هنوز ۲۰ سال ندارد میرود در بین الحرمین عالم ۸۵ ساله را لعن میکند. خیال کرده است که خیلی داغتر از او است. غیرتش به دین بیشتر است. او یک چیزهایی میداند، نمیتواند همه چیز را بگوید. او عمر خود را خرج کرده است ولی هر حرفی را نمیتواند بزند. چون میداند هر حرفی بخواهد بزند، یک پیامدهایی دارد شما به آن پیامد… شما که میگویم جسارت نمیکنم، خود را میگویم، یعنی آن کسی که مثل من است، به پیامدهای آن توجّه ندارد. او توجّه دارد. باید برویم ببینیم چه کسانی صاحبهای فکر هستند، از آنها گرفت تا وقتی إنشاءالله متخصّص شدیم ممکن است خود ما نقد و بررسی هم بکنیم. بگوییم: نه. عین همان چیزی که در فقه اتّفاق افتاده میافتد. استاد اینطور فرموده است، به این دلیل؛ من هم ۲۰ سال کار کردم، میفهمم إنشاءالله به آنجا رسیدیم بعد ما هم آن را جرح و تعدیل میکنیم میگوییم این درست است. خیلی باید احتیاط کرد از اینکه از مداح و منبری عقیده بگیریم، آدم خیلی باید بیاحتیاط باشد این کار را بکند و البتّه وقتی من این حرف را میزنم، دیگر به طریق اولی آدم باید خیلی بیاحتیاط باشد از تلگرام عقیده بگیرد، از BBC عقیده بگیرد، از تلویزیون عقیده بگیرد دیگر من مداح عظیم الشّأن روضهخوان امام حسین علیه السّلام سخنرانی بزرگوار -غیر از خود را میگویم- مگر اینکه در آن موضوع متخصّص باشد.
آفت هیئتهای مذهبی
خوب این آفت وجود دارد. گاهی اوقات مرجع تقلید هم تازه در احکام آن جرأت نمیکند راجع به هیئتهای ما حرف بزند. چون میداند یک کسانی هستند… که الآن همینها را هم که من دارم میگویم، میترسم یک دفعه راجع به ما هم یک چیزی بگوید. یک دفعه در ۳۰ هزار نفر را با خاک یکسان کنند. مرجع هم جرأت نمیکند، حرف بزند. این درد را باید یک جایی برطرف کرد و الّا خطرناک است. چون روزی آدم میفهمد که دیر شده است. یک آدم غیر متخصّص… خدا میداند یک برادر عزیزی که شعر شناس هم است، فهیم است، من خیلی با او گریه کردم. یک وقتی من فقط در ماشین روضههای این آقا را گوش میدادم و گریه میکردم. گفت: ما دین خود را از فلانی میگیریم و آن فلانی خدا میداند که سواد دینی ندارد ولی ذاکر خوب اهل بیت است، این خیلی خطرناک است. شما میدانید این حرفهایی که من دارم میزنم، بسیار خطرناک است ولی آدم باید حق را بگوید. دین خود را از چه کسی میگیری؟ از من. چطور جرأت میکنی دین خود را از یک کسی مثل من بگیری؟! خیلی بیاحتیاطی است، به سراغ صاحب فکر برو. همین قدر که گفتم کافی است.
وظیفهی سخت مدیر جامعه در برخورد با تزاحمات
یک نکته بگویم امام باید مطابق دین عمل بکند یا دین را از امام میفهمیم؟ هر دوی اینها است. هر دوی اینها درست است. یعنی چه؟ یعنی آنجایی که حق مسلّم است، دو دو تا چهار تا، آنجا امام خلاف حقّ مسلم عمل نمیکند ما گیج بشویم. امّا این حقّ مسلّم سخت به دست میآید در بقیهی جاها –این را خوب دقّت بکنید میخواهم یک نکتهی کلیدی بگویم- امام در تزاحمها تشخیص میدهد. خیلی کم پیش میآید ممکن است در زندگی شخصی خیلی پیش بیاید من هستم و یک دستور و یک وظیفه آن را انجام میدهم. در فضاهای اجتماعی، مدیریّت جامعه، امام مدیر جامعه است ولیّ فقیه مدیر جامعه است. امام معصوم مدیر جامعه است حالا سطح آنها با هم فرق میکند. گاهی پیش میآید که چند تا وظیفه با هم هجوم میآورند و او یکی از آنها را بیشتر نمیتواند انجام بدهد. ما نگاه میکنیم میگوییم: خوب این کار را بکن. مثلاً صلح با معاویه یاللعجب، خدا به دور، آخر الزّمان شده است، آتش بس با معاویه؟! ولی از آن طرف امام نگاه میکند میبیند قتل عام تشیّع یعنی از بین رفتن آن چهار تا شیعه، یعنی از بین رفتن مسیر حق، یعنی قلع و قمع شدن حق. چه کسی این را تشخیص میدهد؟ او این را تشخیص میدهد. الآن من یک بدبختی را قبول بکنم که حکومت معاویه است یا کشته بشوم و بشویم؟ لزوماً این از عهدهی همه برنمیآید.
مفهوم ولایت مطلقهی فقیه
یک مثال از ولایت فقیه آن برای شما بزنم که برای ما راحتتر است. میگویند: ولایت مطلقهی فقیه یعنی… بعضیها نخواستند بفهمند گفتند: ولایت مطلقه! امیر المؤمنین علیه السّلام ولایت مطلقه، آخوند هم ولایت مطلقه یاللعجب؟! نه آقا، ولایت مطلقه دقیقاً یعنی همین، اصلاً کار ولی فقیه همین است میگویند: یک مجرمی را به زندان انداختند، باید مجازات بشود. چند سال؟ پنج سال. یک عدّه در خیابان ریختند و دارند در و شیشه را میشکنند، آدم میکشند، درگیری اجتماعی درست میکنند، مجرم را آزاد کنیم درگیری اجتماعی ایجاد نشود یا نه پررو میشوند، حق را اعمال بکنیم آشوب را بپذیریم؟ سخت است بگویی کدام مقدّم است؟ میگویید: باید شرایط بررسی بشود. اینطور میگویید؟ درست است. در حالت عادی مجرم را زندانی بکنیم، میگوید: معلوم است، زندانی میکنیم. جلوی آشوب را بگیریم؟ بله. اگر با هم برخورد داشت چه؟ یکی را باید انجام بدهیم. دو نفر در استخر افتادند، آخرهای عمر هر دو، یکی را بیشتر نمیتوانی نجات بدهی، هر کدام را نجات بدهی، مرگ دیگری را پذیرفتی؟ کدام را نجات میدهی؟ سخت است. نمیتوانی بگویی راست، ما راستی هستیم آن راستی را نجات میدهیم. او میگوید: ما چپی هستیم، چپی را نجات میدهیم اینطور است؟ نه.
کاری که امام جامعه میکند، تشخیص مصلحت است. یعنی الآن وظیفهی اصلی کدام است، الآن اولویت کدام است؟ دو تا کار خوب است اولویت کدام است. اینطور هم روشن نیست، بگویید: روایت امام صادق علیه السّلام را میآوری میخوانی معلوم است اولویت چیست. اینطور نیست. یک آدمی را منصوب کردی مثلاً فرض کنید که رئیس یک چیزی، رئیس قوّهی قضائیّه، رئیس صدا و سیما فلان، همینطور بیدلیل او را عزل بکنی، برای کشور تبعات دارد. آن مسئول هم نمیتواند خوب کار خود را انجام بدهد، اینجا باید او را عزل بکنی یا نه تبعات آنقدر سنگین است صبر بکنی؟
اینها قاعدهی کلّی ندارد. میآمد به امام صادق علیه السّلام میگفت: یابن رسول الله جدّ شما ۷۲ نفر بودند، قیام کردند، فقط صد هزار نفر در خراسان آدم داری. چرا قیام نمیکنی؟ او نگاه میکند، میگوید: قیام خوب است، قیام بکنید. امام نگاه میکند که الآن من باید دین را تبیین بکنم؛ من کشته بشوم تشیّع چیست، معلوم نمیشود چیست. احکام شیعه چیست؟ معلوم نیست. عقاید شیعه چیست؟ معلوم نیست. کشته بشوم این از بین میرود. قیام بکنم برای احقاق حق یا فرصت فراهم شده است دین را تبیین بکنم که اگر دیگران خواستند بفهمند دین چیست. کدام؟ شما نمیتوانید تشخیص بدهید. لذا میبینید گاهی یک امام یک کاری را میکند یک امام دیگر یک کار دیگری میکند.
کجا؟ خوب دقّت بکنید نه جایی که تک حق است یا تک باطل است. تک باطل را باید رد کرد، تک حق را هم باید گرفت. یک جایی دو تا باطل است، کدام یکی بدتر است مثل اینکه دو نفر افتادند در آب دارند غرق میشوند هر کدام را نجات بدهند، بپرند در آب او را نجات بدهند آن یکی غرق میشود. دو تا شر دارد اتّفاق میافتد من باید چه کار بکنم؟ شر کمتر، کدام؟ تفاوت سنی داشتند کدام؟ تفاوت علمی داشتند کدام؟ تفاوت منصب داشتند کدام؟ نمیشود برای این قاعده تعریف کرد. یک امام جمعه برای یک شهر منصوب کرده است، ۳۰ درصد خوب به وظایف خود عمل نمیکند، ۷۰ درصد عمل میکند، او را عزل بکنم تبعات داشته باشد بهتر است یا او را تحمّل بکنم تبعات نداشته باشد ۳۰ درصد اشکال او را تحمّل بکنم. میبینید کار آسانی نیست میشود صد تا مثال زد. مسائل مدیریّتی اینطور است. کار معصوم یا ولی فقیه مدیر اجتماعی این است. در آنجایی که بین دو تا حق است امام که کار خلاف شرع نمیکند، وقتی بین دو تا حق است، ولی فقیه هم که معصوم نیست کار خلاف شرع بیّن نمیکند که شما بگویید: عجب غیبتی کرد، عجب دروغ آشکاری گفت این کار را نمیکند. شراب خورد اینطور که نیست.
وظیفهی امام و ولی فقیه در جامعه
فتنهی ۸۸ میشود یک عدّه به خیابان میریزند. آنجا که حق معلوم است… چون اگر انتخابات را ابطال میکرد دفعهی بعد هم طرف رأی نمیآورد نتایج را قبول نمیکرد، همینطور تا قیامت دومینو میشد. رأی میآورد، آن یکی میگفت: شش دفعه این گفت: نه، یک بار هم من میگویم: نه. یعنی نتایج انتخابات را قبول نمیکرد، کار تمام بود. لذا آنجا کوتاه نیامد گفت: به خیابانها هم بیایند، من کوتاه نمیآیم. چون کار تمام بود. دفعهی بعد هم رأی نیاورد، میگفت: نه. چون دلیل نیاورده بود که تخلّف شده است، میگفت: نمیخواهم. حکومت دوست دارم. باز هم رأی نمیآورد، میگفت: نمیخواهم. سه دفعه رأی نمیآورد، دفعهی چهارم آن یکی رأی نمیآورد، او هم میگفت: من هم نمیخواهم، دیگر نمیشد آن را جمع کرد امّا آن جایی که مردم به خیابان آمدند. یک سال گذشت، آن چند نفر تحرّک کردند. آقا این را محاکمه بکنم، کشور به هم میریزد، واضح آشکار است. محاکمه نکنم کلاً آزاد باشد، به داعش نامه نوشته است، به النّصره نامه نوشته است کجا چه کار کردند، مدام دارند فتنه میکنند. بگیرم یک جایی او را محصور بکنم، میگویند: چرا او را محاکمه نمیکنی؟ بین چند تا خیر یا چند تا شر مانده است؟ چه کار بکند؟ هیچ کدام از آنها خلاف شرع بیّن نیست. بررسی میکند در مجموع کمترین ضرر یا بیشترین منعفت کدام است، در ضرر کمترین ضرر، در منفعت بیشترین منفعت. اصلاً کار ولی فقیه این است، کار امام معصوم هم در مدیریّت اجتماع همین است. به امیر المؤمنین علیه السّلام میگویند: حکمیّت. حکمیّت یعنی چه؟ یعنی معلوم نیست تو راست میگویی یا معاویه. چقدر پررویی. شما معلوم نیست راست میگویید، معاویه هم معلوم نیست راست میگوید، دو نفر بیاوریم ببینیم چه کسی درست میگوید. پذیرش این، یعنی از بین رفتن حکومتش. از آن طرف میبیند درگیری داخلی در لشکر او ایجاد میشود، کدام را باید قبول بکند، خوارج گفتند: این کار را نکن، برای چه حکومت خود را به خطر میاندازی، امّا امیر المؤمنین تشخیص دیگری دارد، میبیند نه اگر بخواهد حکمیّت را نپذیرد، لشکر خودش او را میکشند به جای اینکه بعداً دشمن او را بکشد، سربازهای خودش او را میکشند.
میخواهم بگوییم اینکه میگویم امام سجّاد علیه السّلام قیام کرد، نکرد میگوییم: صبر بکن آنجاهایی که حق آشکار آشکار است و تک است، خوب حق را عمل میکند. آنجا که باطل آشکار آشکار است و تک است به باطل عمل نمیکند، آن را رد میکند امّا آنجایی که چند تا میشود تشخیص باید بدهد، کدام یک ضرر کمتری دارد، کدام منفعت بیشتری دارد این دیگر تشخیصی است هم ولی فقیه تشخیصی است، بررسی میکند و یک نظری میدهد. هم معصوم تشخیص را به کار میبرد، اینطور تشخیص میدهد. لذا مردم میآیند به امام صادق علیه السّلام میگویند: آقا شما این همه یار دارید، چرا قیام نمیکنید؟ جدّ شما چند تا مگر یار داشت؟ توقّع دارید با هر ۴۰ نفر ما یک امام به کشتن بدهیم؟! چه چیزی برای ما میماند؟ حراج بکنیم، بار بزنیم ۲۰، ۳۰ نفر که آمدند یک امام را به کشتن بدهیم. چند تا امام باید کشته بشوند که چه بشود؟ او تشخیص میدهد، کشتن امام برای جامعه ضرر دارد. گنج الهی است. برای چه ضرر بکنیم، چرا کشته بشود، او تشخیص میدهد الآن باید چه کار کرد.
اطاعت از تشخیص امام و رهبر جامعه در شرایط تزاحم
لذا عدالتخواهی حرف خوبی است. جایی که ما هستیم و عدالت آری و یا نه، پاسخ کاملاً روشن است که عدالت آری؛ امّا یک جای خاص است که اگر من بخواهم محاکمه بکنم، مثال امیر المؤمنین آن این است عایشه جمل درست کرده است، هزاران نفر کشته شدند او را محاکمه بکنم یا نه؟ محاکمه بکنم همین سربازهای خود من مقلّد عایشه هستند، تحمّل نمیکنند، نمیتوانم او را محاکمه بکنم. شما که امام عادلی بودی؟ اعدل النّاس هستی؟ عادل، امام علی! میگوید: اینجا که فقط یک عدالت نیست، اینجا بین دو تا شر گرفتار شدم. من باید آن را که ضرر کمتری دارد انتخاب بکنم. تشخیص آن هم با من است. اگر قرار بود همهی جامعه تشخیص بدهند یکسان اصلاً ولی فقیه و امام نمیخواست همه by default، یک، دو، سه کلید Alt و فلان بزنید همه با هم عمل بکنیم. تفاوت تشخیص داریم، بالاخره یکی باید بگوید، بقیه باید اطاعت بکنند. نمیگوید خلاف شرع انجام بدهیم. آنجایی که گرفتار است، میگوید: ضرر کمتر را انجام بدهیم یا آنجایی که منفعت است، منفعت بیشتر را انجام بدهیم. این تشخیصی است ممکن است بین تشخیص ما با او هم حتّی اختلاف پیش بیاید. حجر هم باید بر دهان خود بزند جلوی امام حسن علیه السّلام بگوید: برای چه رفتی با معاویه صلح کردی؟ من بمیرم این روز را نبینم. خوب سخت است شما بروی ببینی ولی فقیه رفته است حجره نشین شده است، شاه سر کار آمده است. تحمّل آن سخت است. چه کسی تشخیص میدهد؟ او تشخیص میدهد. کجا؟ نه آنجا که تک حق است یا تک باطل است آنجایی که اصطلاحاً تزاحم است. اصلاً کار ولی فقیه همین است. امام هم در مسائل اجتماعی همنی است کارش. لذا اینکه میگویی امام سجاد علیه السّلام قیام کرد. میگویم: صبر بکن قیام علیه ظلم خوب است امّا خوبی همین یکی نیست. پدافند کار امام حسین علیه السّلام هم جز خوبها است، چیزی که به دست… میگویند: نیروهای بسیجی حزب اللّهی جان فدا اینطور بود که این تپه را میگرفتند، میگفتند: انرژی داریم برویم، آن یکی تپه را هم بگیریم، آن یکی میگفت: شما را میکشند. فتح بکنیم خوب است به شرط اینکه شما را نکشند. حالا اینجا را که گرفتی، پدافند بکن نگه بدار، آنجا را تثبیت بکن، پاکسازی بکن، آنجا را محکم بکن، مطمئن هستی از دست نمیدهی یک قدم جلو برو.
ضرورت اطاعت از فرمان امام در جامعه
خوب امام حسین سلام الله علیه جلو رفته است، امام سجّاد هم به سرعت ادامه بدهد بگویی نهایت کشته میشوی «هیهات منا الذله» اگر تک حق بود، این کار را میکرد امّا میبیند اگر من کشته شوم، منفعت آن برای جامعه بیشتر است یا زنده بمانم. مبانی بگویم یا وسط خط بروم؟ تشخیص این هم با خود او است. شما پذیرفتی او امام است. پذیرفتی ولی فقیه است. وقتی پذیرفتی باید گوش بدهی اگر پذیرفتی و بعداً گوش ندهی، جامعه چک میخورد. همانطور که در حکمیّت جامعه چک خورد. جامعه آمدند گفتند: یا علی تو امام هستی. نوبت به آن روزی رسید که باید اطاعت میکردند. امام یعنی به تشخیص تو عمل میکنیم. خسته نباشی هر جا که دو دو تا چهار است، امام گفت که هنر نیست. آنجایی که بین مردم تفاوت سلیقه است، او باید یکی را انتخاب بکند، هر کدام را انتخاب بکند آن یکی ناراحت میشود. در ماجرای ۸۸ میگویند: از فلانی حمایت کرد. وقتی بین سه نفر دعوا است، شما طرف هرکسی را بگیری دو تا ناراحت میشوند. نهایت این است که دو نفر از این سه نفر ناراحت میشوند. او نگاه میکند که کدام کار ضرر کمتری دارد، کدام کار نفع بیشتری دارد. چه کار باید کرد؟ در نهایت یک عدّهای ناراحت میشوند او تشخیص میدهد. در حکمیّت گفتند: نه، خود ما نماینده در مذاکره میفرستیم. مدام امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: من به ابو موسی اشعری خوشبین نیستم. آنها گفتند: در مذاکرات دومه الجندل که اصلاً خوشبینی نقشی ندارد. جامعه چک خورد، باید به حرف امام گوش میکردی. دقیقاً جایی که کار امام است، همانجا است. بله قبلتر از آن این بود که فشار نمیآوردید که او به حکمیّت تن ندهد، فشار نمیآوردند، تن نمیداد او را مجبور کردند. یعنی نگذاشتند امام امامت خود را بکند. برای همین فرمود: دیگر من قائد نیستم، مقعود شدم. یعنی انگار اینها امام هستند. مدام میخواهند زور بگویند. من میبینم داری خطا میروی، مدام میگویند: این را هم باید بگویی، این را هم باید قبول بکنی. اینطور هم باید موضع بگیری، من میفهمم الآن دارم چه کار میکنم، شما باید گوش بدهید، قبول نمیکند. جامعهای که به حرف امام خود گوش نکند و به او تحمیل بکند، چک میخورد.
میشود همین جامعهی ما. افسار خود را دست مو زرده دادیم، یک عدّهای… خدا این امشب خل بازی درنیاورد. ای ساده، بله او خیلی دیوانه است. اگر دیوانه بود از برجام بیرون میرفت. از برجام بیرون نمیرود، چون نیاز ندارد بیرون برود. چون مگر خل است بیرون برود؟! اینقدر فشار میآورد که شما بیرون بروی. چون شما چیزی برای گرفتن نداری، دستگیرهای نداری، یک جا همه را دادی رفتی. ما یک خانهی ۴۰ متری میخواهیم بفروشیم، میگوییم: پنج میلیون آن را بده، بقیهی آن را روز تحویل. هیچ دیوانه ای پیدا نشده است تا به حال یعنی از اسکیموها هم نگفتند، طرف ماهی خود را که با نیزه میگیرد بگوید: ببر بخور، اگر پسندیدی بیا پول آن را بده که طرف بخورد بگوید: روغن آن زیاد بود، نمیخواهم پول بدهم. الآن ما اینطور شدیم، هر چه داشتیم دادیم رفته است. حالا دست به دامن هستیم که تو را به خدا این مو زرده نکند… یک ماه دیگر هم نقض فاحش نکند. یک ده روز دیگر هم تحمّل بکند. یک قرارداد اجاره بستیم، هیچ دادگاهی آن را قبول نمیکند پشت پاکت سیگار مثلاً قرارداد بستیم. اینقدر سست است. بعد هم خانه را که دادیم، به او گفتیم: داور هم خود تو هستی، اگر اختلاف شد داور هم خود تو هستی. جنس برای ما بوده است، داور برای آنها است. جنس را برداشته رفته، داور هم برای آنها است. گوش نکردید. گوش نکردیم باید چک بخوریم.
آمد پیش امیر المؤمنین علیه السّلام آقا جان اگر مردم نیایند، ما دو نفر میآییم. حضرت فرمودند: دو نفر فایده ندارد، اینجا جامعه است. جامعه اشتباه کرد، جامعه چک میخورد. کجای دنیا باید یک خانهی ۴۰ متری اینطوری یک طرفه… میگوید: این سوییچ آن، هنوز قرارداد را امضا نکردیم، هنوز چک نداده است، این سوییچ آن برو. بعد حالا مدام میآییم میگوییم اگر میشود بیایید یک مقدار آن را پس بدهید، اجارهی آن را نمیخواهی بدهی، یک مقدار فکر بکن ببین دوست داری بدهی؟! دست ما به هیچ کجا بند نیست. آن وقت آنجایی که قرآن میگوید: سلطهی کافر را نپذیر، ایمان بیاور؛ «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ»[۲]، «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» ما گفتیم: نه، مؤدّب باهوش است. جامعهی جهانی است، ما محافظت میکند. جامعهی جهانی در این ۲۴ اخیر برای شما چه کار کرد؟ نهایت گفتند: چقدر بیکلاس است، حرفهای خوبی نمیزند این دیوانه است. دیوانه است یعنی چه؟ بقیهی آنها که دیوانه نیستند مگر چه دارند میگویند؟ دارند اجرا میکنند. میگوید: این خندهی تلخ من از گریه غمانگیزتر است. میخندم که گریه نکنم. یک کاری کردیم که دست ما به هیچ کجا بند نیست. پس فردا میگوید میخواهم مراکز نظامی شما را ببینم، میخواهیم برای گردش به آنجا بیاییم، شما چه میخواهید بگویید؟ نمیگذارم، نقض برجام است، بگویی میگذارم باید در اندرونی راه بدهی. میگوید: میخواهم بیایم اتاق خواب تو را ببینم. یا باید بگذاری که کار تمام است که باید نگذاری که کار تمام است. وقتی گوش نکردی باید سیلی آن را بخوری. میآیند به امام میگویند: آقا قیام بکن. او تشخیص میدهد که الآن وقت قیام است یا وقت قیام نیست. یک بار تکرار میکنم. یک تک حق بود روشن بود یک تک باطل بود روشن بود ولی مسائل پیچیده است، تک حق و تک باطل نیست، پیچیدگی دارد، چند بعدی است. اینطور نیست که بگویی مجرم را بگیریم، او را مجازات بکنیم، کار تمام بشود. یک مجرم است شما میخواهید او را محاکمه بکنید، به تو خبر میدهند. این را محاکمه بکنی قیمت دلار ۱۵۰۰ تومان تغییر میکند، شما نگاه میکنید جامعه به مشکل برخورد میکند، این را محاکمه بکنم یا نکنم. اینطور ساده نیست که بگویید عدالت خوب است. عدالت خوب است آن کسی هم که چند سال پیش عدالت خوب است، عدالت خوب است میکرد یک تکان خورد دلار از هزار تومان، چهار هزار تومان شد، مردم به مشکل برخوردند. فقط عدالت خوب است، نیست، ولایت است که خوب است، نه عدالت. عدالت تک باشد خوب است در تزاحم معلوم نیست خوب باشد. إنشاءالله چیزی که دارم میگویم برای ما قابل فهم باشد. میگوید اگر این مجرم را محاکمه بکنی دلار ۱۵۰۰ تومان تغییر میکند سبد زندگی مردم کوچک میشود، ارزش دارد عدالت بکنی یا تحمّل میکنی؟ کدام یک؟ آسان نیست که بگویی کدام، میگویی: باید بررسی بکنم. همین که میگویی باید بررسی بکنم یعنی به این راحتی روشن نیست. اختلاف هم پیش میآید بالاخره باید یک نفر تصمیم بگیرد. وقتی تصمیم میگیرد، وقتی مدام همه بیایند این را قبول نکنند که کار پیش نمیرود.
مشکل ما با ائمّهی معصومین علیهم السّلام هم همین بود به یک نحوی. آقا چرا قیام نمیکنی؟ آقا چرا قعود نمیکنی؟ به امام حسین علیه السّلام میگویند: بنشین، به امام سجّاد علیه السّلام میگویند: بلند شو. او شرایط را تشخیص میدهد. اصلاً این سؤال که بگویی: همبستگی بین امام سجّاد و امام حسین علیهم السّلام است یا نه از یک جهت غلط است. ما اوّل جلسه توضیح دادیم آن جایی که حق روشن و باطل روشن است را نگفتیم در تزاحم داریم میگوییم.
اهمّیّت اطاعت از دستور امام در شرایط تزاحم
یکی از سختترین دوران امام زین العابدین علیه السّلام است فردا بیشتر به این موضوع میپردازیم. همین کوفیهایی که ما میگوییم امام حسین علیه السّلام را کمک نکردند، امام حسین علیه السّلام که شهید شد، گفتند: قیام میکنیم. سجّاد جان یا علی. امام سجّاد علیه السّلام اصلاً توجّهی به اینها نمیکند. آقا قیام، «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه»، مرگ بر… میدیدند امام سجّاد علیه السّلام دارد نماز میخواند. گفتند: این انقلابی نیست. اوّل صحیفه را نگاه بکنید. بعضی از انقلابیها پیش ائمّهی ما میآمدند، میگفتند: شما انقلابی نیستید، کندرو هستید. این حرفها برای ما است؛ امام تشخیص میدهد الآن قیام بکنم یا الآن پدافند بکنم. الآن وقت آفند است یا وقت پدافند است. این را توضیح دادیم. امام توضیح دادیم. میگفتند: آنها کاری نمی توانند بکنند؛ کاری به امام حسن علیه السّلام کردند تا امام حسن علیه السّلام آتش بس را امضا کرد، زمان حیات امام حسن علیه السّلام طرفدارهای امام حسن علیه السّلام -البتّه شیعهی اعتقادی نبودند امام را در حدّ آدم خوب قبول داشتند در حدّ ولی فقیه نه در حدّ معصوم- به امام حسین علیه السّلام نامه نوشتند: شما قیام بکن، مثل اینکه برادر شما… حضرت فرمود: امام من است. چرا خودسر هستید؟! نوبت امام حسن علیه السّلام شد همینها که میگفتند: قیام بکنی. میگفتند: آقا کشته میشوید. کوفه نروی، برادر تو را هم فریب دادند. امام حسین علیه السّلام شهید شد، دوباره پیش امام سجّاد علیه السّلام رفتند آقا قیام بکنید. امام است، امام تشخیص میدهد. علّت اینکه مردم کوفه از امام زین العابدین صلوات الله علیه اخذ دین نکردند، چیست؟ بروید بررسی بکنید. چون میگفتند: این امام چرا انقلابی نیست؟ حالا ما فردا توضیح میدهیم که امام انقلابی هم است ولی اینها توقّع داشتند کاری را که اینها میخواهند امام انجام بدهد و امام هم این را مصلحت نمیدانست که ما امشب مصلحت را توضیح دادیم. لذا گفتند: برویم ببینیم محمّد بن حنفیه قیام میکند. نه، نفس زکیّه قیام میکند، مدام به دنبال اهل بیت میرفتند، گزینهها را عوض میکردند. مثل اینکه طرف میگفت: راحت شدم مرجع من فلان موضوع را –من نمیتوانم بگویم- حرام کرده بود، او را عوض کردم راحت شدم. مرجعی که در این موضوع میگوید: حرام است، اصلاً این مرجع نیست. در همان انقلابی انقلابی داغها که ۳۰ سال ولایت ولایت کردند، وقتی آقا گفتند: در هیئت لخت نشوید، من حالا به اینکه لخت بشوید یا نشوید کار ندارم باید این مطرح میشد یا نمیشد هم کار ندارم بالاخره مطرح شد- موضعگیری کردند. در جلسهی خود گفت: این لوس بازیها چیست، لخت بشوید. ۳۰ سال ولایت ولایت کرده است. ۳۰ سال ولایت ولایت که هنر نیست، اوّلین باری که اختلاف نظر داری تحمّل بکنی گوش بدهی هنر است. تا وقتی با هم، هم نظر هستیم که معلوم نیست تبعیّت کردی. چلو کباب میخوری؟ بله. شربت میل دارید؟ بله. آنجا که میگوید: بلند شو سفره را جمع بکن. این من را درک نمیکند. اینطور شد دیگر. ولایت ولایت آنجا که مخالف فکر تو است، قرار باشد شما معیاری، خط کشی، شاقولی ترازی.
علّت مخالفت ائمّه علیه السّلام با بعضی از قیامها
همین مشکل را مردم زمان ائمّه علیهم السّلام هم دارند بروید ببینید. میگفتند این امام سجّاد علیه السّلام قیام نمیکند. مدام میروند آدمهای اهل بیت علیهم السّلام را دانه به دانه امتحان میکنند. اکثریّت کوفیان زمان امام صادق علیه السّلام به جای اینکه با امام صادق علیه السّلام ببندند، رفتند با نفس زکیّه بستند، چون میخواست قیام بکند. گفتند: این انقلابی است. مصلحت را امام تشخیص میدهد و با این کار باعث شدند امام به حکومت نرسد. نفس زکیّه هم به حکومت نرسید. نفس زکیّه یک امامزاده است با بنی عبّاس بست امام صادق علیه السّلام را کنار بزنند، وقتی بنی عبّاس به حکومت رسیدند، نفس زکیّه را هم کشتند بنی عبّاس به حکومت رسیدند. آن موقع که امام میگفت: من الآن تشخیص میدهم، الآن نباید قیام کرد با اینها نباید بست، با بنی عبّاس مذاکره نکن. گوش نکردند. شما جای اهل بیت علیهم السّلام باشید چه میگویید؟ میگویید: این قیامها فایدهای ندارد. چون آن قیامها ردّ امامت من است. بعد الآن طرف میگوید: آقا قیامهای قبل از ظهور حضرت حجّت… آن قیامها اصل امامت را رد میکردند، نمیگفت: میخواهم نهی از منکر بکنم. میگفت: این امام تشخیص نمیدهد، الآن باید علیه ظلم قیام کرد. امام میفرمود: در قیام میخواهی با بنی عبّاس همراهی بکنی؟! بنی عبّاس بدتر از بنی امیّه هستند. من میدانم. میگفتند: این محافظهکار است. خودیها خون به دل زین العابدین علیه السّلام کردند. در جبهه از دشمن تیر بخوری نمیسوزی، از پشت تو را بزنند خیلی میسوزی. از پشت لغز بخوانی، بگویند: پدر او حسین بن علی علیه السّلام است این را نگاه بکنید قیام نمیکند. خیلی درد دارد. اینجا حرفهای بسیار دارد.
امام سجّاد علیه السّلام اوّلین بانی روضهی امام حسین علیه السّلام
وجود مبارک او اینقدر عبادت کرده بود، بسیار نحیف بود. «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ صلوات الله علیه رَجُلًا صَرِداً»[۳] سرمایی بود، اینقدر این تن مبارک او لاغر بود، نحیف بود. اینقدر عبادت کرده بود. اینقدر غذا برده بود در خانههایی کسانی که صبحها ناسزا میگفتند… خود ایشان فرمود: ۲۰ تا در کلّ مکّه و مدینه طرفدار ندارم، ۲۰ تا خانه من را دوست ندارند. امام باقر علیه السّلام فرمود: وقتی میخواستیم او را دفن بکنیم، اینقدر بار کشیده بود و به در خانهها برده بود، پشت او زخم شده بود. او دارد به سمت صلاح مردم حرکت میکند. یک عدّهای گوش کردند که همانها هم باعث شدند تشیّع بماند ولی اکثریّت گوش نکردند. میآمدند روبروی امام علیه السّلام میایستادند، فحش میدادند. فرمود: آن چیزهایی که از من پیش تو مخفی است، از آن چیزهایی که الآن گفتی بیشتر است، خوب است حالا برو. کسی دیگر آمد -بعضی امامزاده ها- آمد ناسزا گفت، فرمود: اگر اینطور که تو میگویی باشد، خدا مادر من را بیامرزد. اگر اینطور نیست خدا از تو بگذرد. این نشان میدهد جامعه همراهی نکرد. نیامدند، در دهان بزنند. تنها بودند. غربت ائمّهی ما بیشتر از عدم همراهی خودیها است، او کار خود را میکرد. یکی از آنها هم این بود که هیچ طوری نگذاشت داغ امام حسین علیه السّلام خاموش بشود. هر کسی هر جای این عالم زیر خیمهای نشسته است، باید بداند بانی آن خیمه حضرت سجّاد علیه السّلام است. جایی که عزادار است رسم این است که خود او غذا درست نکند. وقتی به مدینه برگشتند، حضرت دید خانمها دارند عزاداری میکنند، نمیخواست اینها از این حالت عزاداری فارغ بشوند دنبال مسائل دیگر بروند. خود امام سجّاد علیه السّلام پسر امام است، صاحب عزای اصلی است هیچ کسی به اندازهی زین العابدین علیه السّلام نسبت به مصیبت فهم نداشت. ولی «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السّلام یَعْمَلُ لَهُنَّ الطَّعَامَ لِلْمَأْتَمِ»[۴] غذا درست میکرد که اینها عزاداری بکنند. اوّلین بانی رسمی روضه برای سیّد الشّهداء علیه السّلام بعد از کربلا خود امام سجّاد علیه السّلام است. بانوان و مخدّرات تازه از اسارت برگشته بودند، اینها عزاداری میکردند عزاداری برای شهادت سیّد الشّهداء علیه السّلام، عزاداری برای هتک حرمتی که شده بود. دختر امام حسین علیه السّلام نزدیک مدینه که شد گفت: «مَدِینَهَ جَدِّنَا لَا تَقْبَلِینَا»[۵] ای مدینهی پیغمبر بهتر است ما را راه ندهی. ما آن که بودیم نیستیم. حرمت ما هتک شد حسین بن علی با ما نیست. «رَسُولَ اللَّهِ بَعْدَ الصَّوْنِ صَارَت» یا رسول الله چقدر مراقب بودی ناموس تو را کسی نبیند «عُیُونُ النَّاسِ نَاظِرَهً إِلَیْنَا» خیلی به ما نگاه شد. هیچ کسی به اندازهی زین العابدین سلام الله علیه اینها را نمیفهمد. وقتی دید اینها آمدند عزاداری کردند «کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یَعْمَلُ لَهُنَّ الطَّعَامَ»[۶] برای اینها غذا درست میکرد «لِلْمَأْتَمِ» که اینها عزاداری بکنند، ماتم خود را ادامه بدهند. امام سجّاد علیه السّلام خود را خرج کرده است. به خادم ایشان گفتند: آقا را توصیف بکن، من روایت این را بسیار دوست دارم. چون بزرگان علمای ما گفتند ما این را مثل میراث به فرزندان خود آموزش میدادیم. از یک جهت آن در دو جمله کلّ ۳۴ سال را گفته است. خادم ایشان گفت: من مفصّل بگویم یا مختصر. گفتند: نه مختصر بگو. گفت: هیچ شبی برای او بستر خواب پهن نکردم. شبها عبادت میکرد، مثل مار گزیده به خود میپیچید یا میرفت به فقرا کمک میکرد، میآمد عبادت میکرد. هیچ شب نخوابید. گفت: هیچ روزی هم برای او سفرهی غذا پهن نکردم. تا مغرب، غروب که میشد، سفرهی غذای میآوردم، ظرف غذا را برمیداشت نگاه میکرد شروع به گریه کردن میکرد، اشک او در غذا میریخت میفرمود: پدر من را…
[۱]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۲۴٫
[۲]– سورهی آل عمران، آیه ۱۳۹٫
[۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۳، ص ۳۹۷٫
[۴]– وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۲۳۸٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۱۹۷٫
[۶]– وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۲۳۸٫
پاسخ دهید