در این متن می خوانید:
      1. تحقیق برای یافتن مرجع متخصّص در زمینه‌ی عقاید
      2. عقیده؛ یک بحث تخصّصی
      3. ائمّه‌ی معصومین؛ مراجع فکر و عقیده
      4. امام صلوات الله علیه؛ تمثّل عینی و فدایی دین
      5. امام علیه السّلام ضروریّات دین را نقض نمی‌کند
      6. ائمّه معصومین علیهم السّلام؛ شاخص دین
      7. امامت و ولایت اجتماعی
      8. مصلحت امام علیه السّلام در جهت منافع دین
      9. جهاد امام سجّاد علیه السّلام در راه خدا با بیان سخنان حق علیه حکومت یزید
      10. تلاش ائمّه‌ی معصومین به ویژه امام سجّاد علیه السّلام برای حفظ مکتب اهل بیت
      11. داستان طواف امام سجّاد علیه السّلام و قصیده‌ی معروف فرزدق
      12.  احمد حنبل طرفدار سرسخت معاویه
      13. انفاق‌های پنهانی امام زین العابدین علیه الصّلاه و السّلام
      14. پاسخ به یک شبهه
      15.  امام سجّاد علیه السّلام و واقعه‌ی حرّه
      16. پناه دادن به زنان و اطفال بنی امیّه در واقعه‌ی حرّه توسط امام سجّاد علیه السّلام
      17. حمله‌ی مسلم بن عقبه به مردم مدینه در واقعه‌ی حرّه
      18. سه درخواست امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام از یزید

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

تحقیق برای یافتن مرجع متخصّص در زمینه‌ی عقاید

حق روشن نیست یا اگر امام بیان کند حق می‌شود؟ کدام مورد است؟ خود این یک مقدّمه‌ای داشت که ما شب اوّل آن مقدّمه را مطرح کردیم که آیا ما می‌خواهیم عقیده پیدا کنیم، این عقیده را باید از کجا بگیریم؟ مرجع لازم دارد یا ندارد؟ از چه کسانی می‌شود گرفت و از چه کسانی نباید بگیریم؟ مختصر آن این بود که از نظر ما به جز ورودیّه‌ی عقاید که تحقیق شخصی لازم است، یعنی یک نفر نامسلمان چطور مسلمان می‌شود؟! مرجع که معنی ندارد، باید برود تحقیق کند. فی الجمله یک توحید و نبوّتی است. حالا که مسلمان شد و می‌خواهد شیعه شود یک امامتی است، این‌ها در ابتدای کار و مجملات و کلیّات اصلی کار تحقیقی است، تقلیدی نیست.

حالا از این به بعد چطور؟ همان‌طور که از اوّل که می‌خواهد تحقیق کند باید بداند که من باید مجتهد باشم که الان ۱۵ سال سن دارم و نیستم یا محتاط باشم، بالاخره باید احکام خود را انجام دهم. الآن ۱۵ سال دارم و احتیاط بلد نیستم، پس باید سراغ مرجع تقلید بروم. عرض کردیم به همین معنا که اوّل تقلید هم تقلیدی نیست، اوّل بحث عقاید هم تقلیدی نیست، ولی برای باقی آن باید سراغ مرجع فکر رفت و اگر کسی بگوید من سراغ مرجع فکر نمی‌روم، بدون این‌که خبر داشته باشد رفته است! مرجع فکر خود را به جای این‌که مرجع فکر قرار دهد تلگرام قرار داده است. می‌گوید مرجع فکر نمی‌خواهم. ماهواره یا تلویزیون قرار داده است. برادر عزیز ذاکر یا سخنران محترم قرار داده است، در حالی که باید یک شاخص‌هایی داشته باشد و تمام این‌ها را با آن بسنجد. منبر سخنران و روضه‌ی مدّاح را گوش دهد و با آن معیار بسنجد. اگر مطابق آن معیار بود روی چشم خود بگذارد و اگر نبود بگوید من این را قبول ندارم، چون او می‌گوید نه.

عقیده؛ یک بحث تخصّصی

بقیّه و امثال من هم بفهمند که در کجا باید ورود کنند. کسی که مثل من است و فرق حِر را با بِر نمی‌داند اظهار نظر عقیدیتی نکن! این توهین نیست. کأنّه من توقّع داشته باشم روی موضوعات نانو هم از من نظر بگیرند! آقا این بحث تخصّصی است، عقیده هم یک بحث تخصّصی است، این بی‌نوا هم تخصّصی است. باید سراغ مرجع فکر رفت. منتها ما اسم مراجع فکر را نگفتیم، ولی اجمالاً عرض کردیم مانند مراجع معظّم تقلید حفظهم الله زیاد نیستند، هفت یا هشت نفر هستند. با یک بازه‌ای که شما بخواهید در نظر بگیرید یک عدّه‌ای هستند که این‌ها در دایره‌ی اساتید عقیده محسوب می‌شوند و کسی باید باشد که مثل مجتهد که در فقه مجتهد است… نمی‌شود بگوییم من طهارت را بلد هستم، نماز را از یک شخص دیگری بپرسید. شما باید تمام احکام خود را از مرجع تقلید بگیرید. دین یکپارچه است. برای عقیده‌ی خود هم باید سراغ مرجع فکر بروید. کلیّات اوّلیّه را نمی‌گویم که هنوز طرف مسلمان نیست و باید مسلمان شود؛ آن که بدون تحقیق راه ندارد! غیر از آن‌ها را عرض می‌کنم.

ائمّه‌ی معصومین؛ مراجع فکر و عقیده

 همین عزیزان هیئتی که خدا إن‌شاءالله ما را جزء این‌ها قرار دهد، إن‌شاءالله ما را جزء عزاداران واقعی قرار دهد، ما خود را به آن‌ها می‌بندیم. بعضی از آن‌ها یک عقایدی دارند، مثلاً می‌گوید در دستگاه امام حسین علیه السّلام نباید هیچ دخالتی کرد. حالا ما یک مثالی زدیم خیلی خوب نبود. یک مثال دیگر شبیه آن بزنیم که در بعضی از شهرستان‌ها اتّفاق افتاده است. مثلاً زن و مرد خواستند با هم سینه بزنند بگوییم در دستگاه امام حسین علیه السّلام حرف نزنیم! زن و مرد خواستند با هم لخت شوند سینه بزنند باید بگوییم در دستگاه امام حسین علیه السّلام حرف نزن! تا کجا باید حرف نزنیم؟ اصلاً نهی از منکر این‌جا کلّاً ممنوع است؟ این‌جا امر به معروف کلّاً تعطیل است؟ این را از کجا آوردید؟ آیه دارد؟ روایت دارد؟ این را از کجا در آوردید؟ بعد هم عرض کردیم که اگر این حرف را نصفه به جایی ببرید می‌گویند عجب شیخ بی‌تربیتی! آقا مرجع عقیده قرآن و عترت است!

 این‌که به معصوم دسترسی دارید شکّی نیست که او مرجع فکر است. امّا اگر به خود معصوم دسترسی ندارید و منظور قرآن و روایات است که خیلی مهم است، فهم آن‌ها است که تخصّص می‌خواهد. ما که نمی‌گوییم مرجع فکر مانند مرجع تقلید، مرجع احکام که نمی‌گوییم. امام صادق یک چیزی می‌گوید، ولی آن آیت الله یک چیزی دیگر می‌گوید. خاک بر سر آن کسی که یک چیزی می‌گوید که امام صادق علیه السّلام نمی‌گوید! ما به او کاری نداریم، به قلّابی‌ها کاری نداریم. آیت اللّهی، آیت الله است که از آن روایت امام صادق علیه السّلام و آیات قرآن کریم حکم را می‌فهمد. لذا این‌که می‌گوییم سراغ مرجع فکر بروید منظور ما این نیست که به معصوم پشت کنید. دسترسی به خود معصوم نداریم، باید سراغ مکتوب برویم. فهم مکتوب تخصّص می‌خواهد که وقت نیست توضیح دهم. لذا نمی‌گوییم به معصوم پشت کنید.

امام صلوات الله علیه؛ تمثّل عینی و فدایی دین

 بعد از این‌ها عرض کردیم امام شاخص دین است یا امام فدایی دین است؟ جواب را گفتیم هر دو. امام خود دین است، امام دین قویم است، دین محکم امام است، صراط مستقیم است، مدار حق است، امّا آن چیزهای اوّلیّه که شما با آن اسلام آوردید وقتی بیرون از اسلام بودید… فرض کنید مکلّف می‌گوید من نامسلمان هستم، چطور باید اسلام را قبول کنم؟ این‌طور است دیگر. شما یک سری عقاید اوّلیّه دارید که باید برای آن برهان داشته باشید. خدا وجود دارد یا وجود ندارد؟ می‌گویید من برهان شخصی دارم که خدا وجود دارد. آیا امام می‌تواند بگوید… دقّت کنید چه چیزی عرض می‌کنم، خیلی ظریف است. من دیشب با این تعبیر گفتم، گفتم آن جاهایی که لبّ حقّ است، بعد دیدم این تعبیر خوب نیست، واضح بگویم.

چه چیزی از عقاید تقلیدی نیست؟ اصل توحید، اصل نبوّت، اصل امامت. چرا می‌گویم اصل آن؟ چون فروع آن تقلیدی است، جزئیات آن تقلیدی است، آن کلیّت آن است. من اسکیمو بودم و داشتم در ماهی نیزه می‌کردم. یکی گفت یک آن طرف دنیا پیغمبری است. من هم آمدم دیدم الله است، رسول الله صلوات الله علیه و آله و سلّم، خاتم انبیاء است و بعد امام امیر المؤمنین علی صلوات الله علیه است؛ این‌ها تحقیقی است. تازه بعد از این‌ می‌گویم که باقی دین را به من یاد بدهید. امام این کلیّات را؛ هم کلیّات اوّل که تقلیدی در احکام نیست، هم این کلیّاتی که در عقیده تقلیدی نیست، نقض نمی‌کند. چون اگر نقض کند برهان شما برای ورود به اسلام به خطر می‌افتد.

امام علیه السّلام ضروریّات دین را نقض نمی‌کند

 مثلاً امام بگوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» نستجیر بالله ده روز به بت پرستی می‌رویم. ما هیچ وقت حق نداریم به امام بگوییم چرا، جز… امام هیچ وقت این کار را نمی‌کند. جز کجا؟ اگر یک وقت کسی مدّعی امامت بود و خواست آن ادّله‌ی من که با آن مسلمان شدم و تقلیدی نیست را رد کند، بگوید من امام شما هستم و پیغمبر، پیغمبر نیست! ما این را از امام زمان هم قبول نمی‌کنیم. شما اصلاً چطور مسلمان شدید قبل از این‌که امام زمان را قبول کنید؟ شما یک برهانی داشتید. آن برهان شما را بزنند اصل اسلام شما خراب می‌شود. من می‌دانم امام زمان سلام الله علیه این حرف‌ را نمی‌زند. می‌خواهم بگویم اگر می‌گویم هر دو، امام هم فدای دین است و هم خود دین است، فدایی کجای دین است؟ آن کلیّات. امام آن کلیّات را نقض نمی‌کند. نمی‌گوید بت پرستی، نمی‌گوید پیغمبر، پیغمبر نیست! نمی‌گوید امیر المؤمنین علیه السّلام، امیر المؤمنین نیست. می‌خواستم شما را امتحان کنم ببینیم به حرف من گوش می‌دهید یا نه؟ چنین امتحانی نمی‌کند. ممکن است در تنور بگوید برو، ولی نمی‌گوید امیر المؤمنین علیه السّلام امیر المؤمنین نیست، عمر امیر المؤمنین است! این را عمراً نمی‌گوید، اگر بگوید حتّی از امام زمان علیه السّلام هم قبول نمی‌کنیم. چرا؟ چون اصل ورود من به اسلام این‌ها هستند، آن وقت من می‌فهمم که ورودی من خراب بوده است، پس بیخود مسلمان شدم.

جور دیگر بگویم امام نمی‌گوید دو دو تا سه تا، چون من می‌گویم. امام با معرفت ما بازی نمی‌کند.  امّا جز آن عقاید کلّی اوّلیّه، جز آن احکام کلّی اوّلیّه؛ احکام کلّی اوّلی یعنی ضروریّات. امام با این‌ها مخالفت نمی‌کند. مثلاً نمی‌گوید نماز ظهر پنج رکعت است. نمی‌گوید ماه رمضان روزه ندارد. چه کسی گفته است، این را آخوندها در آوردند! این را نمی‌گوید. نمی‌گوید طواف هفت دور، آن هفت دور برای ۱۴۰۰ سال پیش است، ما حدّاقل باید ۱۶ یا ۱۷ دور بزنیم! آن چیزهایی که مسلّم است، شک نیست، قطعاً جزء دین است با اعصاب مردم که نمی‌خواهد بازی کند. این‌ها را نقض نمی‌کند.

ائمّه معصومین علیهم السّلام؛ شاخص دین

بقیّه جاها را توضیح دادم که دیگر آن‌ها را توضیح نمی‌دهم که ولایت امام یعنی چه، ولایت ولیّ فقیه یعنی چه که آن جاهایی که من به مشکل می‌خورم… این یک کار خوب است، آن هم یک کار خوب است. او تشخیص می‌دهد که الف را انجام دهد نه ب را. دیشب توضیح دادیم، یعنی آن موردی که ضرر آن کمتر است یا منفعت آن بیشتر است. آن جاها ممکن است من بگویم الف مهم‌تر است و امام بگوید ب مهم‌تر است. چه کسی باید تبعیّت کند؟ ما و امام شاخص است. این توضیحی که ما دادیم نائب امام شاخص است، چه برسد به امام که با کسی قابل قیاس نیست.

این‌ها تا به حال تکمله و توضیح بود. امّا به بحث خود برسیم. جلسه‌ی پیش یک توضیح دادیم که نه اصل قیام کردن است و نه اصل قعود کردن است. بله، در حالت عادّی مزاحم نباشد قیام در راه خدا مهم‌تر است، اقامه‌ی عدالت مهم‌تر است، منتها یک مثال زدیم و گفتیم همیشه اقامه‌ی عدالت مهم‌تر است. امّا یک جایی امام، امام مسلمین، ولیّ فقیه به مشکل می‌خورد. مثلاً می‌گویند یک مجرمی است که پانصد میلیارد دزدی کرده است، اگر او را بگیریم دلار دو هزار تومان گران می‌شود. او باید بررسی کند که این را بگیریم، با او برخورد کنیم که عبرت سایرین شود این‌قدر نخورند یا اگر دلار دو هزار تومان گران شود و وضعیّت مردم به هم بخورد آن‌جا چه کار کنیم؟ این‌جا من نگفتم کدام درست است، عرض کردم شما نمی‌توانید بگویید اوّلی مهم‌تر است یا دومی، بلکه باید شرایط را بررسی کرد. گفتم آدم دو تا خواهر دارد که هر کدام یک شوهر دارند. هر دو هم دعوا می‌کنند. یکی از آن‌ها بچّه دارد و دیگری ندارد، شما نمی‌گویید هر دو طلاق بگیرند یا هر دو را نمی‌گویید که با هم زندگی کنند. در مجموع باید ببینید که ادامه‌ی آن جنگ و دعوا به نفع آن زندگی است؟ ممکن است بگویید جدا شوند، مدام دارند گناه می‌کنند. ممکن است بگویید بچّه دارند، شرایط این‌‌طور است، به خاطر حفظ بچّه تحمّل کنند. لزوماً این نیست که بگویید حتماً با هم زندگی کنند و یا حتماً از هم جدا شوند. آیه و روایت هم ندارد. جدا جدا معلوم است. وقتی گیر می‌افتید شما بین دو موضوع گیر می‌افتید. باید بگویید آن موردی که ضرر آن کمتر است و آن موردی که منفعت آن بیشتر است. طبیعتاً در تشخیص این ممکن است ما با هم اختلاف داشته باشیم. یک عدّه از بچّه هیئتی‌ها می‌گویند این‌جا مراسم بگیریم و یک عدّه می‌‌گویند مراسم را آن‌جا بگیریم. هیئت هم با دموکراسی اداره نمی‌شود، مسئول دارد. او در مجموع تصمیم می‌گیرد که این‌جا مراسم را بگیریم یا آن‌جا بگیریم. ممکن است اختلاف نظر هم باشد. بالاخره یک نفر باید تصمیم بگیرد. نه این‌جا خلاف شرع است و نه آن‌جا. نه این‌‌جا واجب است و نه آن‌جا. او نگاه می‌کند منفعت بیشتر کجا است، ضرر کمتر کجا است. ممکن است در تشخیص خود هم اشتباه کند. اگر قرار باشد مدام جلوی او را بگیرید که سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. سر هر چیزی رأی گیری کنیم، چای بدهیم یا آب جوش؟ این که نشد؟ در اسفند گلپر بریزیم یا نریزیم. این که نمی‌شود! باید یک نفر تصمیم بگیرید! این‌قدر پول دادیم میکروفن ما سوت می‌زند. میکروفن را عوض کنیم پرچم را چه کار کنیم؟ می‌خواهم بگویم هیچ کدام نه واجب است نه حرام. گاهی بین دو حرام، بین دو دو واجب گیر می‌کنیم، گاهی هم بین دو مستحب یا دو مکروه گیر می‌کنیم. بالاخره او تشخیص می‌‌دهد.

امامت و ولایت اجتماعی

 این‌که بگوییم چرا امام سجّاد قیام نکرد؟ می‌گوییم اگر شرایط عادّی بود، امام قیام می‌کرد و پیروز می‌شد و پیروزی عقلایی داشت حق بود بگوییم که چرا قیام نکرد. نه امام سجّاد، بلکه هر امامی. امّا وقتی ما مثال زدیم گفتیم رزمنده حزب الله به خط می‌زند و می‌گوید ما ۳۰ کیلومتر تا مرز خود داریم. دشمن تجاوز کرده است و خاک ما را گرفته است. آن روز که خرمشهر را آزاد کردیم می‌گوید بزنیم یا علی بگوییم و تا مرز برویم. می‌گوید اگر شما تا مرز بروید نیروهای تو تحلیل می‌روند. جمعیّت آن‌ها کم می‌شود. شما را قیچی می‌کنند و همه‌ی شما را می‌کشند و این خرمشهری را هم که گرفتید از شما می‌گیرند. این‌جا را تثبیت کنید، پاکسازی کنید و محکم کنید و مقرّ بزنید، سنگر بزنید، پدافند کنید، بعد جلو بروید! حدّاقل این‌جا را از دست ندهید. برویم مرز از دست داده را بگیریم بد است؟ نه. این‌جا را از دست بدهیم بد است؟ نه. بالاخره آن فرمانده‌ی میدان است که تصمیم می‌گیرد چه کار باید بکند. ممکن است در تصمیم خود اشتباه کند. آدم است دیگر، ممکن است در محاسبات خود اشتباه کند. هم ولایت فقیه یعنی این، هم امامت اجتماعی یعنی این.

 البتّه این بخشی از امامت اهل بیت علیهم السّلام است. آن امامت ملکوتی اهل بیت علیهم السّلام که ما سِوی الله امامت می‌کنند و به یمن آن همه روزی می‌خورند. آفتاب به یمن او می‌تابد و آب به یمن او تشنگان را سیراب می‌کند، آن موارد ولایتی است که برای کسی جز معصوم نیست، ولی ولایت اجتماعی آن همین شکلی است.

مصلحت امام علیه السّلام در جهت منافع دین

لذا دیشب عرض کردیم که مدام می‌گفتند نه، امام سجّاد انقلابی نیست، چرا قیام نمی‌کنید؟ شرایط که روشن نبود. کلّاً امام چند تا یار داشت؟ خیلی زیاد می‌شمردند می‌گفتند امام بعد از ۳۴ سال ۱۷۶ تا شاگرد داشت! اگر قیام کند شکست می‌خورد. حکایت آن است که می‌گوید برویم خط را بگیریم. من این‌جا را پدافند کنم بهتر است یا جلو بروم؟ شخص بی‌فکر می‌گوید جلو برویم! می‌گوید خون سیّد الشّهداء علیه السّلام حیف است. آن جهان آرا بلا تشبیه… -مثال می‌زنم که تقریب به ذهن شود، وگرنه کسی قابل قیاس با معصوم نیست- خون جهان آرا ریخته شد حیف است، بگذارید خرّمشهر را نگه داریم که بگویید آقا چرا قیام کرد؟ من دنبال این سؤال هستم که بگویم این نوع سؤال کردن از امام جامعه اشتباه است! در این جاهایی که حقّ محرز نیست، باطل محرز نیست، حق و باطل بی‌مزاحم نیست. ما خیلی توضیح دادیم، دو سه تا، گاهی در مسائل اجتماعی چند صد فاکتور است و در مجموع او تصمیم می‌گیرد.

یک آدم ناشایستی می‌خواهد بیاید انتخابات شرکت کند، ردّ او را ردّ صلاحیّت می‌کنند. می‌گویند اگر این را ردّ صلاحیّت کنید چهار میلیون نفر در انتخابات شرکت نمی‌کنند. مشارکت پایین می‌آید و یک عدّه هم می‌گویند که این‌ها ما را آدم حساب نمی‌کنند. او تصمیم می‌گیرد که این‌جا خلاف قاعده این را در صحنه‌ی انتخابات بیاورم؟ این موضوع در سال ۸۴ اتّفاق افتاد که یک آدمی که ردّ صلاحیّت شد را آوردند که چهار میلیون در انتخابات شرکت کنند و نگویند این‌ها ما را جدا کردند و ما را آدم حساب نکردند! او تصمیم می‌گیرد. ممکن بود بگوید این فاسد است و اگر هم نیامدند مشکلی نیست. هیچ کدام این‌ها یک آیه و روایت ندارد که بگوییم روشن است. او است که میدان را برّرسی می‌کند و می‌گوید این مصلحت است.

جهاد امام سجّاد علیه السّلام در راه خدا با بیان سخنان حق علیه حکومت یزید

بعد از این حرف‌ها امام زین العابدین صلوات الله علیه در برابر ظلم قیام کرده است یا نکرده است؟ اگر منظور شما این است که شمشیر به دست گرفته است نه این کار را نکرده است. ولی ما در روایت داریم که «أَشْهَدُ أَنَّکَ‏ جَاهَدْتَ‏ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه‏»[۴] شما حقّ جهاد در راه خدا را انجام دادید. چرا؟ چون امام به آن حق عمل می‌کند. شما می‌گویید او که شمشیر نکشیده است؟! جهاد که همیشه شمشیر نیست. گاهی یک کلمه‌ی حق است «کَلِمَهُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِر»[۵] هیچ چیزی در دنیا ارزشمند‌تر از این نیست که انسان در برابر سلطان ظالم کلمه‌ی حق را بگوید! این از شمشیر زدن بالاتر است. جهاد که لزوماً… قیام کرد یا نه؟ آقا سربازی که در آفند کشته شود شهید است، در پدافند کشته شود شهید نیست؟! می‌گویند این‌ها مرده‌ها هستند و این‌ها شهداء هستند! این‌ها در حمله کشته شدند و دروازه‌بان و خطّ دفاعی کلّاً نباید مدال دهیم، فقط باید به نوک حمله‌ها مدال دهیم! این حمله می‌کند و آن دفاع می‌کند، با هم پیروزی می‌آورد. شما به پدافندی‌ها شهید نمی‌گویید؟

آقا امام سجّاد قیام کرد؟ می‌گویند امام سجّاد علیه السّلام داشت پدافند می‌کرد. اسم آن را چه می‌گذارید؟ اگر پدافند نمی‌کرد قیام سیّد الشّهداء علیه السّلام بی‌ارزش می‌شد. البتّه این را که چه کار کرد مفصّل باید بحث کرد که به وقت ما نمی‌رسد. یک وقتی ده جلسه راجع به این‌که امام سجّاد چه کرده است بحث کردیم. امّا شما قیام را فقط به حمله می‌گیرید؟ به آن کسی که پدافند می‌کند، خط را نگه می‌دارد، این خرمشهری که پس گرفتیم را تثبیت می‌کند که دیگر لو نرود! این‌ها کشته شود مرده هستند و دیگر شهید نیستند؟ هستند دیگر! عمل به تکلیف باید کرد. یک وقت حمله است و یک وقت دفاع است. می‌گویند آقا امام سجّاد قیام کرد؟ ببینید من می‌گویم این سؤال غلط است. باید بگویید آیا امام سجّاد وظایف خود را انجام داد؟ می‌گویم بله که انجام داد، بیایید بگوییم چه کار کرد.

 این مثل این می‌ماند که بگوییم آیا آیت الله بهجت در طول عمر خود روپایی زد. مثلاً دیدید که وسط بیاید و واحد یک دست و دو دست بزند. نه واحد یک دست و دو دست نزده است. البتّه سینه زدن برای امام حسین علیه السّلام ثواب دارد، ولی ما نشنیدیم که آیت الله بهجت واحد یک دست و دو دست بزند. یک کار دیگر داشت می‌کرد. کار خوب که فقط این یک مورد نیست. وگرنه می‌توانند به شما بگوید که آفرین که واحد یک دست و دو دست زدی، ولی آیا درس خود را خواندی؟ پدر شما راضی است؟ من نمی‌خواهم بگویم آن کسی که هیئت می‌آید پدر او لزوماً راضی نیست، اشتباه برداشت نشود. آقا کار خوب که یکی نیست. می‌گویند آقا امام سجّاد علیه السّلام شمشیر کشید یا نه؟ مگر هر کسی که خوب است باید شمشیر بکشد!

تلاش ائمّه‌ی معصومین به ویژه امام سجّاد علیه السّلام برای حفظ مکتب اهل بیت

سه تا امام ما باید پدافند می‌کردند که بعد از این سه امام کسی جرأت نکند به اهل بیت شمشیر بکشد و نکشیدند. اگر من بیایم شهادت امام هادی علیه السّلام، امام عسکری علیه السّلام، یاامام جواد علیه السّلام به هیئت شما بیایم، خواهید دید که روضه‌ی شهادت آن‌ها را نمی‌‌خوانم چون هر چه گشتم نمی‌دانم چطور شهید شدند. چرا؟ چون شخصیّت این سه امام این‌قدر مهم است که آن حکومت جرأت نمی‌کند امام را بکشد! بگوید کشتیم و چاقو زدیم. جرأت نمی‌کند این کار را بکند. چه کار می‌کند؟ یک طوری مسموم می‌کند که معلوم نیست چه کسی مسموم کرده است. پس من چطور در مورد کیفیّت شهادت آن‌ها برای شما روضه‌ی بخوانم.

 چه کسی کاری کرد که کسی جرأت نکند روی امام شمشیر بکشند؟ ائمّه علیهم السّلام به ویژه امام چهارم، پنجم و ششم صلوات الله علیهم پدافند کردند، مکتب اهل بیت علیهم السّلام روشن شد و اهتمام مردم نسبت به اهل بیت علیهم السّلام بیشتر شد. علاقه‌ی آن‌ها بیشتر شد و محبّت آن‌ها بیشتر شد. دشمن جرأت نمی‌کند شمشیر بکشد.

وجود مبارک امام کاظم علیه السّلام را که به زندان انداختند چهار نفر از بزرگان شیعه را آوردند و گفتند ببینید جای زخم روی این بدن نیست. به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. نمی‌گوید که سم دادم، می‌گوید ببینید جای چاقو در بدن او وجود ندارد. مثلاً ضربه‌ی شکنجه روی جمجمه نیست، مرگ طبیعی است! جرأت نمی‌کند بگوید من کشتم، ولو هارون باشد. چه کسی این کار را کرده است؟

چه کسی کاری کرد که روز عاشورا لباسی که ده‌ها زخم خورده بود و قابل پوشیدن نبود برای هتک حرمت را در آورند، امام رضا (علیه السّلام) وقتی لباس خود را به دعبل داد فرمود: در این نماز خواندم. این را به قم ببرید از شما می‌خرند. مردم گفتند این‌قدر (اشاره) آن را بده. این لباس را از دعبل ۳۰ هزار سکّه خریدند. گفتند یک سانت آن را به ما بده که در قبر خود بگذاریم و بگوییم خدایا این پارچه‌ی لباسی است که به پوست بدن علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام خورده است و با آن نماز خوانده است. این را در قبر خود می‌گذاریم که از گناهان ما بگذری. چه کسی این تفکّر را ایجاد کرد؟ یک روز آنقدر در قتله‌گاه بی‌ادبی کردند. چه کسی این کار را کرد؟ حتماً امام سجّاد باید شمشیر می‌کشید؟ یک کاری کرد که دیگر کسی جرأت نکند قتله‌گاه درست کند و درست نکردند! درست است شرایط طوری شدند که مجبور شدند امام را در پادگان تبعید کنند، ولی متوکّل حرام زاده‌ی عوضی که جلسه تشکیل می‌داد و می‌گفت چه کسی بهتر ادای علیّ بن ابی‌طالب را در می‌آورد ما بخندیم! قبر سیّد الشّهداء را خراب کرد کسی جرأت نکند، به یهودی‌ها گفت پول می‌دهم که راه را ناامن کنید که کسی نرود! به جای این‌که به پلیس‌ها بگویند امنیّت درست کنید گفتند پول می‌دهیم که ناامن کنید. او هم جرأت نکرد امام هادی علیه السّلام را بکشد. بعد از آن هم که کشتند یک طوری سم دادند که کسی نفهمید امام چطور از دنیا رفت. چه کسی این را درست کرد؟ حتماً باید شمشیر بکشد؟ چه کسی چنین حرفی را گفته است؟! امام شاخص دین است و چه کسی گفته است که این رفتار امام یعنی شما قیام نکنید. چه کسی چنین حرفی را زده است؟ اگر شرایط شما طوری است که زمین را تثبیت کردید و خرمشهر را پس گرفتید و تثبیت کردید و خیال شما راحت است بروید بقیّه‌ی زمین‌های غصب شده را هم بگیرید. چه کسی گفته است که نگیرید؟ چه کسی گفته است که این کار را نکنید؟

داستان طواف امام سجّاد علیه السّلام و قصیده‌ی معروف فرزدق

 اتّفاقاً زین العابدین (صلوات الله علیه و آله و سلّم) یک جاهایی دهان این حکومت را خرد کرد. بنی امیّه با یک تبختری… مانند این مو زرده بودند دیوانه نیستند، ادای دیوانه‌ها را در می‌آورند. طرف وسط دعوا اوّل دو تا سر خود می‌زند که دیگران بگویند این که به سر خود چاقو می‌زند با ما چه کار می‌کند. این فیلم است! اگر بچّه‌ی پایین شهر بودید این‌ها را می‌دانستید. ضربه‌ی اوّل چطور باید باشد، داد اوّل چطور باید باشد، این‌ها همه لِم دارد. خود دیوانه نمایی چند تا سبک دارد. مکتبی دارد. بچّه‌های بی‌سیم یک طور هستند. ادای دیوانه بازی بر می‌دارد که شما از او توقّعی نداشته باشید، وگرنه برجام را نقض نکرد. می‌گفت ما نقض نمی‌کنیم به کنگره می‌دهیم. دیوانه وقتی دیوانه است نمی‌گوید شما کنار برو، من باقی را بزنم. خیلی دیوانه هستم! این‌که یک جا حواس او هست یعنی حواس او است.

امام (سلام الله علیه)… بنی امیّه مانند این مو زرده  کافر گبر از سگ بدتر بودند. یک تخت کنار مسجد الحرام گذاشتند و او نشست و پای خود را دراز کرد و گفت آقا یک طواف برویم؟ چند نفر گفتند کنار بروید، با این چوب‌های خود زدند، دست آن‌ها نیزه بود. ولیعهد نتوانست به کعبه بچسبد و به حجر الاسود دست بزند. چون مردم در طواف بودند و طواف طرف به هم می‌خورد، خیلی نمی‌توانید او را تکان دهید، شخص باید مسیر خود را برود. بالاخره احکامی دارد، نمی‌شود طواف را به هم زد. دوباره عقب رفتند و هر چه تکان دادند کسی او را آدم حساب نکرد. زین العابدین (صلوات الله علیه و آله و سلّم) یک لباس سفید به تن کرده بود. سی سال داشت. نه بادیگاردی، نه چیزی، نه هوش باش، نه دور باش، نه کنار برو و نه عقب بیا. حضرت که آمد هیبت زین العابدین صلوات الله علیه طوری بود و إن‌شاءالله اگر یک وقتی فرصت شود بگوییم چه کرده بود که مردم مبهوت شخصیّت او بودند. حضرت وقتی وارد مسجد الحرام شد حیدر کرّار مسجد الحرام است! جلو می‌رود و بر نمی‌گردد، صفدر است. تمام صف‌های طواف باز شد! رفت و دست به حجر زد. این بادیگاردها که این کاره بودند، تیم ضدّ شورش بودند و بالاخره ولیعهد این‌جا آوردند، گفتند این چه کسی بود؟ دیشب هم عرض کردیم امام سجّاد علیه السّلام لاغر اندام و خیلی سرمایی بود، نحیف بود و هیچ هیکلی ندارد. گفتند این چه کسی است؟ هشام بن عبد الملک ولیعهد بود. نوه‌ی مروان است؛ بر او و بر پدر او و بر جدّ او لعنت. بگوید این پسر حسین بن علی نوه‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام است، ما با لشکر آمدیم و نتوانستیم برویم. نمی‌توانستند به حاجیان در حال طواف شمشیر بزنند. آن‌جا نمی‌شود پشه کشت! هر چه هل دادند نشد. امام که آمد دم مسجد الحرام رفت و دست به حجر زد. گفتند این چه کسی بود؟ شامی‌ها هم او را نمی‌شناختند. (هشام بن عبد الملک) گفت من هم نمی‌شناسم. باید این‌طور بگوید! بگوید می‌شناسم، این نوه‌ی علیّ بن ابی‌طالب است! گاهی یک کلمه‌ی حق… فرزدق گفت: ای بی‌انصاف نمی‌شناسی؟ «هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَه‏»[۶] تو نمی‌شناسی؟ این که روی سرزمین حجاز پا می‌گذارد کف مسجد الحرام به او سلام می‌کنند. «وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَم‏» این خانه به او سلام می‌کند. کنار بیت می‌آید تشرّف بیت است، او شرافت به بیت می‌دهد نه بیت به او! «هَذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللَّهِ کُلِّهِمْ» فرزند بهترین بندگان خدا است. «هَذَا ابْنُ فَاطِمَهَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلَه‏»[۷] پسر فاطمه است اگر او را نمی‌شناسی. «مَا قَالَ لَا قَطُّ إِلَّا فِی تَشَهُّدِه‏» جز تشهّد که در آن «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» می‌گوید به کسی نه نگفت. این را خیلی از شیعه‌ها گفتند و من خیلی این طرف و آن طرف گفتم. مبهوط این فضیلت حضرت سجّاد علیه السّلام هستم. ولی دیدم احمد حنبل هم گفته است.

 احمد حنبل طرفدار سرسخت معاویه

 جدّ احمد حنبل یکی از بزرگان  خوارج است و خیلی طرفدار معاویه است، هر جا می‌نشست و کسی از معاویه می‌خواست بد بگوید دست خود را در گوش خود می‌کرد که نشود! فرض کنید شما سر کلاس بروید و معلّم ریاضی شما دارد حرف می‌زند اگر دست در گوش خود کنید یعنی نمی‌خواهم بشنوم سیلی می‌زند. اگر معلّم باشد سیلی می‌زند.

این پیش استاد حدیث خود می‌رفت و استاد می‌خواست حدیث بگوید، وقتی بحث به معاویه می‌کشید دست خود را در گوش خود می‌کرد. احمد بن حنبل این‌طور است؛ یک طوری پدر جدّ وهابیّت است.  یعنی پدر پدر بزرگ آن‌ها است. وهّابی‌ها حنبلی هستند.

انفاق‌های پنهانی امام زین العابدین علیه الصّلاه و السّلام

این هم نقل کرده است؛ می‌گوید وقتی علیّ بن الحسین صلوات الله علیه از دنیا رفت عدّه‌ی زیادی از مردم مدینه بودند و نمی‌دانستند که خرج خانه‌ی این‌ها از کجا می‌رسد تا شبی که علیّ بن الحسین علیه السّلام از دنیا رفت. دیدند از آن شب به بعد دیگر خبری نشد. دو سه روز گذشت و دیدند هیچ خبری نیست. سال‌ها بود که به صورت ثابت و همیشه خرجی به ما می‌رسید. گفتند علیّ بن الحسین علیه السّلام از دنیا رفته است. می‌گفتند چه شخص مهمّی از دنیا رفته است؟ خیلی‌ها این را گفتند، ولی این‌که احمد حنبل سال ۲۴۰ مرده است، یعنی زمان ائمّه‌ی ما علیهم السّلام، زمان امام هادی و امام عسکری صلوات الله علیهم بوده است که این روایت را نقل کرده است.

من این فضیلت امام سجّاد را خیلی دوست دارم، شاید صد بار گفتم. کلّا من از این‌که مردم به امام سجّاد صلوات الله علیه و آله و سلّم توسّل نمی‌کنند خیلی ناراحت هستم. امام سجّاد صلوات الله علیه و آله و سلّم بی‌نظیر است و به علیّ بن الحسین علیه السّلام در مشکلات خود توسّل کنید. امتحان کنید. ما نسبت به بعضی از ائمّه علیهم السّلام خیلی کم معرفت هستیم، دل آدم می‌سوزد. امام سجّاد علیه السّلام فرمود ۲۰ نفر در کلّ مکّه و مدینه من را دوست ندارند! ولی شب‌ها به در خانه‌ی همین‌هایی که او را دوست نداشتند غذا می‌برد.

یک کاری کرده است که این فضیلت برای هیچ کسی در طول تاریخ ثبت نشده است. ما خیلی کریم داریم. برای هیچ کریم دینی و غیر دینی این ثبت نشده است. من می‌گویم شما ببینید که جایی ثبت شده است؟ یکی کریم است و می‌گوید برویم رجوع کنیم حتماً می‌دهد، از او می‌گیریم. این زیاد است. حتّی در روزگار ما هم است. من می‌شناسم کسی را که اگر داشته باشد و شما بگویید قطعاً نه نمی‌گوید. چه چیزی عجیب است؟ این‌که اگر کسی گرفتار می‌شد زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم حتما آن روز سراغ او می‌رفت و ناشناس به او پول می‌داد و می‌رفت. شما در یک شهر زندگی می‌کنید و گرفتار می‌شوید و یک مبلغ مشخّصی پول می‌خواهید و به هیچ جا هم راه ندارید. یک نفر ناشناس می‌آید مبلغی که می‌خواهید دقیق می‌دهد و می‌رود. می‌گویید یک دفعه خدا رساند، امّا بار دوم، بار سوم، بار چهارم، بار پنجم، تا مضطر می‌شوید و همانی که می‌خواهی می‌رسد… یک غذایی هوس کردید، آن شب یک ناشناس می‌آید و آن غذا را به شما می‌دهد. تعدادی تکرار شود چه می‌شود؟ دفعه‌ی بعد دچار گرفتاری شوید می‌گویید امشب می‌رسد. این فضیلت برای کسی در تاریخ نیست جز علیّ بن الحسین! این را نگفتند. عبارت آن را می‌گویم حفظ کنید در کشف الغمّه‌ی اربلی است. می‌گوید «کَانُوا قِیَاماً عَلَى أَبْوَابِهِمْ یَنْتَظِرُونَه‏»[۸] شب که می‌شد گرفتارها معمولاً جلوی در می‌آمدند و منتظر می‌ایستادند. یعنی در خانه منتظر نمی‌ماندند که بیاید در بزند. یقین داشتند که می‌آید، من گرفتار هستم. گرفتارها ساعت خاص جلوی در خانه‌ی خود منتظر می‌ایستادند، چون یقین داشتند که می‌آید. حیف است که ما به او توسّل نکنیم، صاحب عزا است. «کَانُوا قِیَاماً عَلَى أَبْوَابِهِمْ یَنْتَظِرُونَه» این فضیلت برای امیر المؤمنین علیه السّلام هم ذکر نشده است. شاید انجام دادند، ولی برای ما نقل نکردند که مردم مدینه گرفتار می‌شدند شب جلوی در خانه‌ی او منتظر می‌ماندند «کَانُوا قِیَاماً عَلَى أَبْوَابِهِمْ یَنْتَظِرُونَه». بعد فرمود این‌ها من را دوست ندارند.

 آقا جان شما با کسانی که شما را دوست ندارند این‌طور هستید، ما امشب شب شهادت تو جمع شدید. «عُبَیْدُکَ بِفِنَائِکَ»[۹]، «ضَیْفُکَ بِبَابِکَ یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِی‏ء»[۱۰] امشب مهمان تو هستیم، بر شما وارد هستیم، امشب مجلس به صورت خاص به اسم شما است.

پاسخ به یک شبهه

یک جمله دیگر عرض کنم، من در این دو سه روزه یک شبهه را گفتم که می‌خواهم جواب دهم. ما بلد هستیم زیاد حرف بزنیم، بلد نیستیم کم حرف بزنیم. متأسّفانه زیاده‌گویی بلیّه است. یک شبهه را گفتم و جواب ندادم. در کتاب کافی آمده است… بعد از این‌که عرض کردیم زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم قیام کرده است، ولی قیام شرط نیست و توضیح دادیم. یک روایتی در کتاب کافی است که یزید به مدینه می‌رود و می‌گوید هر کسی برده‌ی من نشود من گردن او را می‌زنم. یک نفر می‌گوید برده‌ی من می‌شوی؟ می‌گوید نه، می‌گوید گردن او را بزنید. بعد امام سجّاد علیه السّلام را می‌آورند و به ایشان می‌گویند برده‌ی من می‌شوی؟ می‌گوید بله، اگر خواستی من را بفروش و اگر خواستی نگهدار و می‌رود.

بحث فنّی تاریخی آن را ما یک کلاس‌هایی داریم به نام پژوهشکده‌ای در تاریخ که اگر کسی خواست صوت‌های آن را آن‌جا گوش دهد، مبانی علمی این جمله را که می‌خواهم بگویم آن‌جا توضیح دادم. دارم جواب آن را این‌جا دارم می‌گویم، استدلال‌های آن آن‌جا است. در مباحث تاریخی کتاب کافی و غیر کافی مهم نیست، تک خبر مهم نیست. آن چیزی که مهم است این است که این خبر با سایر اخبار جور در بیاید. یعنی شما دارید اخبار گوش می‌دهید، مثلاً می‌گویند قیمت دلار چند است؟ می‌گویید ۴ هزار تومان، ۴۱۰۰ تومان، ۴۱۵۰٫ یک دفعه یک نفر بگوید ۸۷۰۰ تومان! بعد بگوید بانک مرکزی اعلام کرد! ما می‌گوییم بازار رفتیم و قیمت معلوم است. وقتی همه یک چیزی می‌گویند و یک نفر یک چیزی دیگر می‌گوید، ولو منبع آن معلوم باشد، آدم به این راحتی‌ها آن را قبول نمی‌کند. می‌گویند دمای هوا چند است؟ مثلاً می‌گویند ۲۵ یا ۲۶ یا ۲۷ درجه. بعد یک دفعه یک نفر بگوید ۸۲ درجه و هوا شناسی گفته است! خوب پوست ما که می‌فهمد! حالا آن‌جا استدلال کردیم.

روایت در کافی هم باشد لزوماً معتبر نیست. ما در کافی یک روایت داریم که الاغه می‌گوید: «حَدَّثَنِی أَبِی‏» پدر من این حدیث را گفته است، از قول پدر من و او هم از پدر خود شنیده است. ما این را قبول نمی‌کنیم. کتاب کافی بهترین کتاب ما است، ولی همه‌ی روایت‌های این شانزده هزار و خورده‌ای روایت درست نیست. جزء بهترین کتاب‌های ما است، ولی تمام حرف‌‌های او درست نیست. گاهی اشتباه شده است و پیش می‌آید.

 امام سجّاد علیه السّلام و واقعه‌ی حرّه

نکته‌ی این‌جا است که یزید بعد از این‌که امام حسین علیه السّلام کشته شد اصلاً از شام خارج نشد! خارج نشد که به مدینه بیاید که امام سجّاد علیه السّلام بگوید من می‌خواهم برده‌ی تو باشم. اصلاً معنی ندارد!

 ثانیاً اصلاً مگر چوب در سر یزید خورده است که بعد از حادثه‌ی کربلا که امام سجّاد علیه السّلام در قیام مردم حرّه شرکت نکرده است یک چنین فشاری به امام بیاورد؟ یزید باید تاوان پس می‌داد. عبدالملک مروان به حجّاج نامه نوشت که «جَنِّبنی دِماءَ بَنی هاشم‏»[۱۱] اهل بیت علیهم السّلام را نکش، بس است. چون بچّه‌های ابو سفیان حسین بن علی علیه السّلام را کشتند، حکومت آن‌ها منقرض شد. یزید ادای این مو زرد دیوانه را در می‌آورد. یکی را کشته است که دیگر مدام نمی‌کشد. اگر می‌خواست امام سجّاد علیه السّلام را که در شام اسیر بود می‌کشت. آن‌ها قدری فکر می‌کردند، برای چه بکشد که هزینه درست کند. در خود آن شام هم گفت که خدا عبیدالله بن زیاد را لعنت کند. من که نمی‌کشتم او کشت. مرض که ندارد بیخودی بکشد، برای او هزینه دارد. نه از شام بیرون آمده است و نه عاقلانه است که امام سجّاد…

امام سجّاد علیه السّلام اصلاً در قیام مردم حرّه هیچ دخالتی نکرد، تازه یک کار هم به نفع حکومت کرد که این اوج کرم او است. امام زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم قیام مردم حرّه را قبول نداشت. مردم حرّه برای این‌که یزید بد است قیام کردند، ولی سال پیش که حسین بن علی صلوات الله علیه و آله و سلّم قیام کرد همراهی نکردند. امام سجّاد علیه السّلام می‌فرمود این انحراف است، شما باید سراغ پسر پیغمبر می‌رفتید، نه این‌که یزید بد است. بدی یزید به شراب خوری او نیست، به قتل حسین بن علی علیه السّلام است. اگر بدی این یک است، آن از صد هزار هم بیشتر است. لذا اگر امام سجّاد در قیام مردم حرّه شرکت نکرد. توضیح دادیم، چون می‌خواست پدافند کند.

پناه دادن به زنان و اطفال بنی امیّه در واقعه‌ی حرّه توسط امام سجّاد علیه السّلام

مردم حرّه که قیام کردند شهر را گرفتند. شهر را که گرفتند مسئولین حکومت برای بنی امیّه بودند، بنابراین این‌ها را دستگیر می‌کنند. خانه‌های آن‌ها ناامن شد. مردم از بنی امیّه زجر دیده بودند و می‌خواستند انتقام بگیرند، به نوامیس این‌ها تجاوز شده است و می‌خواستند به نوامیس آن‌ها… دیدید گاهی مقابله به مثل می‌کنند. تنها انقلابی که خانه‌ی او توسّط انقلابی‌های مردم حرّه امن اعلام شد امام سجّاد علیه السّلام بود. امام سجّاد علیه السّلام در قیام مردم حرّه شرکت نکرد، ولی قیام کننده‌ها گفتند خانه‌ی علی بن الحسین علیه السّلام امن است. بستگان بنی امیّه که در شهر بودند نوامیس خود را به امام سجّاد علیه السّلام سپردند. این‌که می‌گویند باید به امام سجّاد صلوات الله علیه توسّل کرد همین است. یکی از آن‌ها مروان است. مروان آمد گفت من یک زن جوان دارم می‌شود به خانه‌ی شما بیاید؟ امام یک سال نیست که از اسارت برگشته است. زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم چنین خدمتی هم کرده است. بعد یزید دیوانه است که بیاید امام را بکشد؟ اصلاً چه انگیزه‌ای دارد؟ جامعه‌‌ نمی‌گوید تو دیوانه هستی! قیام را این‌ها کردند. این نوامیس شما را هم…

امّا برای امام فرقی نمی‌کند، امام غیور است. امام سجّاد علیه السّلام فرمود: این که ناموس است و امانت دادند، شمشیری که با آن پدر من را کشتند اگر به من امانت دهند آن را پس می‌دهم! امام یک مرام خاص دارد.

حمله‌ی مسلم بن عقبه به مردم مدینه در واقعه‌ی حرّه

 یزید مگر عقل ندارد که بیاید امام را بکشد؟ چه انگیزه‌ای دارد؟ نکته این‌جا است؛ دقّت نشده است که یزید اصلاً از شام خارج نشد، بلکه مسلم بن عقبه بود که به مدینه آمد و بلکه در کتاب مروج الذّهب که کتاب مهمّ تاریخی است این‌طور آمده است. مسلم بن عقبه گفت در شهر برسم اوّل علی بن الحسین علیه السّلام را می‌کشم که از دست او راحت شویم. چون فکر می‌کرد که امام سجّاد علیه السّلام در مدینه آمده است و قیام را راه انداخته است. آمد مدینه را به خاک و خون کشید و گفت به علی بن الحسین علیه السّلام بگویید بیاید. گفتند روی قبر پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم پناهنده شده است. گفت او را بیاورید. گفتند آقا ایشان در قیام شرکت نکرده است. گفت واقعاً؟! گفتند بله، او اصلاً در قیام شرکت نکرده است و طبق یک روایت از شهر بیرون رفته بود. نوامیس ما که در خطر بودند در خانه‌ی علی بن الحسین علیه السّلام هستند. او دید برای چه بکشد! گفتند تنها کسی که امنیّت دارد علیّ بن الحسین علیه السّلام است. یا علی بن الحسین اگر می‌خواهی من کسی را نکشم بگو. امام فرمود این چند نفر را نکش. آن روایت که در کتاب کافی است جعلی است.

به حرف اوّلیّه‌ی خود برگردیم. زین العابدین صلوات الله علیه کسی است که دشمنان به فضل او امید دارند. در همین واقعه‌ی حرّه بعضی اخبار می‌گویند ۳۰۰ نفر و بعضی از اخبار می‌گویند ۴۰۰ نفر از صاحب منصبان حکومت دختر و زنان خود را به امام سجّاد علیه السّلام سپردند. خرجی آن‌ها با امام سجّاد علیه السّلام بود. هنوز یک سال از واقعه‌ی کربلا نگذشته است. امام تازه از اسارت آمده است. در اسارت چه چیزهایی دیده است که دهان من بسته است. این‌ها چقدر پررو بودند و امام چقدر کریم است!

حالا من یک جمله روضه‌ی امام زین العابدین علیه السّلام بخواهم بخوانم این است که امام باقر سلام الله علیه داشتند پدر را آماده می‌کردند تا به خاک بسپارند، دیدند حضرت گریه می‌کند. مرحوم علّامه آقا سیّد محسن امین نقل کرده است که گفتند آقا چرا این‌طور گریه می‌کنید؟ گریه‌ی شما بند می‌آید و دوباره گریه می‌کنید! فرمود: بدن مبارک پدر من زخم است. گاهی به آن پیشانی و زانو نگاه می‌کنم که از بس عبادت کرده است این‌طور تاول زده است و پینه بسته است. گاهی به پشت او نگاه می‌کنم که این شانه‌های او زخم است از بس بار به در خانه‌ی این‌ها برده است. بعد دیدند گریه‌ی حضرت بلندتر شد. گفتند این دفعه چه شد؟ فرمود: روی ران پدر من جای غل و زنجیر است. ۳۴ سال گذشته است. من هر وقت این جمله را می‌گویم بی‌ انصافی است که نگویم فردا شما را نمی‌بینیم. غل و زنجیر بعد از ۳۴ سال به ران یک مرد رزمنده‌‌ی سلحشور جا انداخته است، ببینید با آن دختر بچّه‌ها چه کرده است!

سه درخواست امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام از یزید

 این غل و زنجیر برای چه زمانی است؟ برای وقتی است که یزید به زین العابدین گفت با این سخنرانی که تو کردی من تو را می‌کشم. قبل از آن‌که بقیّه بیایند گفت من تو را می‌کشم، اگر حاجتی داری بخواه. امام زین العابدین سلام الله علیه فرمود: سه خواسته دارم؛ اوّلی این‌که «اعطنی رأس سیّدی و مولای و ابی الحسین لاودّه»  یا «لِأَتَزَوَّدَ مِنْه‏»[۱۲] سر مطّهر پدر من را بدهید، جلوی ما خیلی چوب زدید. می‌خواهم سر پدر خود را در آغوش بکشم.

خواسته‌ی دوم شما چیست؟ فرمود: این دخترها و خانم‌ها تا این‌جا خیلی آسیب دیدند، اگر من را می‌کشید یک شخص چشم پاک برای گرداندن آن‌ها بگذارید. گفت نه، تو را نمی‌کشم، تو آن‌ها را ببر. خواسته‌ی سوم شما چیست؟ فرمود: آنچه از ما غارت کردید پس بدهید. گفت آقا جان آن‌ها را در کوفه غارت کردند، این‌جا شام است. پول آن‌ها می‌دهم. چقدر بوده است و من چقدر از شما بردم؟ فرمود: پول آن به درد ما نمی‌خورد. گفت مگر چه بردند؟ خدا می‌داند اهل بیت علیهم السّلام گرفتار می‌شدند به این اسم پناه می‌بردند. گفت مگر در این اموال چه داشتید؟ فرمود: «لِأَنَّ فِیهِ مَغْزَلُ فَاطِمَهَ وَ قَمِیصُهَا وَ قِلَادَتُهَا» گردنبند مادر ما فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها، چادر خاکی او.


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– وسائل الشیعه، ج‏ ۱۴، ص ۳۹۵٫

[۵]– نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص ۲۲۹٫

[۶]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ‏۴، ص ۱۶۹٫

[۷]– همان، ص ۱۷۰٫

[۸]– همان، ص ۱۵۳٫

[۹]– کشف الغمه فی معرفه الأئمه (ط – القدیمه)، ج ‏۲، ص ۸۶٫

[۱۰]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏ ۴، ص ۱۴٫

[۱۱]– سفینه البحار، ج ‏۷، ص ۴۳۱٫

[۱۲]– مثیر الأحزان، ص ۱۰۶٫