بازشناسی عملی مساله امامت
امام صادق علیه السلام و نقش بی بدیل ایشان در اعاده حیثیت، تبیین جایگاه و تثبیت فهم مقام ملکوتی امامت در مکتب تشیع
سخنرانی حجت الاسلام کاشانی در دفتر امام جمعه بزرگوار و انقلابی کرج؛ ۹ مرداد ۱۳۹۵
- گلایهی امیر المؤمنین و غربت اهل البیت (علیهم السّلام)
- اختلاف بین شیعیان و وهابیت در بحث توسّل
- انتساب نا به جا به اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- فضائل ساختگی برای برخی از اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- توهّم ابن عبّاس در انتساب به اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- کتمان شدید حق و اثرات اعجابآور آن
- ایجاد محدودیت در حکومت علی (علیه السّلام)
- روند محدودیتهای شدید در ائمّهی بعد از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- غربت امام حسین (علیه السّلام) در زمان امامت
- بیوفایی بنی هاشم و آل ابی طالب نسبت به ائمّه (علیهم السّلام)
- یادآوری جایگاه اهل البیت توسط سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
- خفقان شیعه در دوران پس از شهادت سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه)
- سختیها و خفقان در دوران امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام)
- شاگردی شخصیتهای برجستهی اهل تسنّن در محضر امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام)
- علّت حضور علمای برجستهی اهل تسنّن در درس امام باقر و امام صادق (علیه السّلام)
- شیعه، وامدار زحمات و علم امام صادق (علیه السّلام)
- ضعف دانش فقهی در سایر فرق اسلامی
- احیای مسئلهی امامت توسط امام صادق (علیه السّلام)
- مکتب شیعه، روزیخوار سفرهی امام صادق (علیه السّلام)
- بررسی استراتژی امام صادق (علیه السّلام)
- شیوهی امام سجّاد در بازشناساندن و احیای جایگاه ائمّه (علیهم السّلام)
- ائمّه (علیهم السّلام)، نعمتهای بیپایان و گوهران بیبدیل در بین بشر
- باز شناساندن مقام ملکوتی ائمّه (علیهم السّلام) به مردم
- مقام علمی امام صادق (علیه السّلام)
- معذورات امام صادق (علیه السّلام) در برابر حکومت
- غلوپراکنی علیه شیعه
- تبعات غلوپراکنی بر شیعیان
- احتیاط امام صادق (صلوات الله علیه) در ارتباطگیری با شیعیان
- إخبار عن الله از ویژگیهای معصوم است
- استراتژی امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) در صدور حکم
- شعائر، هویتساز هستند
- نابود کردن تقدّس امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- نقل حدیث امام از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- شهرت امام (علیه السّلام) در میان همهی فرقهها
- بازگشت تقدّس به امامان معصوم (علیهم السّلام)
- سؤال ابو بصیر از امام صادق (علیه السّلام)
- اختیار امام در افاضه کردن
- نمونهای از افاضهی امام (علیه السّلام)
- اقدامات غالیان بر علیه امام
- مبارزهی امام با جریان غلو
- توجّه زیاد امام به عبادات
- اهمّیّت کربلا در کلام امام
- اقدامات امام برای اثبات امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- زیارت امیر المؤمنین از جانب امام صادق (علیه السّلام)
- دلیل تبلیغ امام برای امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- بشارت خداوند به معصومین
- داستانی در مورد امام صادق (علیه السّلام)
- ذکر مصیبت
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلَهِی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».
شهادت حضرت صادق (صلوات الله علیه) را تسلیت عرض میکنم و از اینکه طفلی میخواهد دربارهی شیخ الائمّه در محضر اساتید و اعزّه گفتگو کند عذرخواهی میکنیم. چند دقیقه مقدّمهای را تقدیم میکنم که مباحثی را که سال گذشته عرض کرده بودیم را به امسال ربط بدهم و إنشاءالله در محضر شما هستم.
گلایهی امیر المؤمنین و غربت اهل البیت (علیهم السّلام)
بعد از شهادت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بلافاصله شهادت صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) اهل البیت به غربت عجیبی گرفتار شدند. -در فاطمیه گوشهای را عرض کردم- برای حذف امیر المؤمنین (علیه السّلام) از جامعه تلاشهای زیادی صورت گرفت از جمله اینکه ایشان از همهی مناسب کنار کشیده شد. در دورهی خلیفهی سوم که ایشان دو بار از شهر اخراج شدند. اگر به نهج البلاغه هم رجوع کنید میبینید حضرت دو بار به ابن عبّاس گله کردند که هر وقت کمبود و نیازی دارد من را میآورد و دوباره من را بیرون میکند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) را از شهر بیرون میکردند و اینطور هم میگفت که اگر تو باشی مخالفین دوست دارند که تو حکومت را به دست بگیری و کار برای من سخت میشود. برای اهل البیت (علیهم السّلام) مصداق اضافه درست کردند که از این انحصار چهار، پنج نفر در آن زمان خارج بشود. عموی پیامبر را به عنوان اهل بیت جا زدند.
اختلاف بین شیعیان و وهابیت در بحث توسّل
درگیری که ما امروز با وهّابیها داریم که میبینید بحث جدّی که ما در بحث توسّل داریم و آنها این توسّل را شرک میدانند و ما را مشرک میدانند این است که میگویند شما به پیغمبر توسّل میکنید در حالی که خلیفهی دوم به عبّاس عموی پیامبر توسّل کرد و در صحیح بخاری هم وجود دارد. یک تئوری و طرح دقیقی بود. گفتند باید کاری کنید که مصادیق اهل البیت (علیهم السّلام) توسعه پیدا کند. مصداق که توسعه پیدا کند قیمت آن کم میشود.
انتساب نا به جا به اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
یک سنگ خاص انگشتر شخصی است، در عالم یکی است و نمیتوان برای آن قیمتی گذاشت. اگر صد هزار یا دویست هزار مشابه داشته باشد دیگر قیمتی ندارد. کتابی که نسخهی خطّی است خاص است، اگر در ده هزار تیراژ چاپ بشود قیمتی ندارد، با قیمت ده، بیست، سی هزار تومان آن را میفروشند. هم امیر المؤمنین (علیه السّلام) را محدود کردند و هم برای اهل البیت (علیهم السّلام) مصداقتراشی کردند. دیگر کار به جایی رسید که آل جعفر، آل عقیل، آل عبّاس، کلّ بنی هاشم، اهل بیت پیغمبر شد و این چقدر به اسلام صدمات وارد کرد از جمله اینکه بنی عبّاس را به اسلام تحمیل کرد. حکام بنی العبّاس خود را سادات اهل البیت معرفی میکردند. بارها شنیدهاید که موسی بن جعفر (علیه السّلام) مقابل هارون رفت و هارون السّلام علیک یا بن عم گفت به همین دلیل بود که خود را از خاندان پیغمبر میدانستند.
فضائل ساختگی برای برخی از اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
در این شرایط ابداً اجازهی تبلیغ از طرف اهل البیت (علیهم السّلام) صادر نمیشد و از سوی دیگر هم کارخانهی جعل حدیث کار خود را انجام میداد، نسبت به خلفا شئونی طراحی، بیان و ساخته شد که در نهایت کار به جایی رسید که برای جناب خلیفهی دوم ۲۳ مورد بیان شد که او برتر از پیغمبر افق اجتهادی دارد و این مطلب را در شب شعرها و انجمنهای ادبی بردند و به شعر گفتند. اگر شما جستجو بفرمایید در آثار سیوطی –که طلبهها البهجه المرضیه را از او میخوانند- شعر دارد، مثلاً قطف الثّمر فی موافقات عمر، فراوان است، در بخاری، در مسلم، در همهی منابع وجود دارد. «الشَّیطَانُ یَفِرُّ مِن ظِلِّهِ» شیطان از سایهی او فرار میکند. برای دیگران شخصیت ملکوتی ساختند که جایگاه خلافت دست آنها بود و از این سو هیچ کسی امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) را نمیشناخت. این بحثها به بحث امروز من ربط دارند.
سال ۲۳ هجری، جندب ازدی که از سرداران سپاه امیر المؤمنین (علیه السّلام) است به مدینه آمد و گفت: در کوفه هیچ کسی شما را نمیشناسد؛ یعنی بایکوت خبری امیر المؤمنین (علیه السّلام) و از آن سو دیگران ترویج میشوند.
توهّم ابن عبّاس در انتساب به اهل بیت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
برای اینکه امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم در آن حالت اهل البیت بودن منحصر نباشد تا جایی که امکان داشت اضافه کردند که اینها هم اهل البیت هستند، آنها هم اهل البیت هستند…! به گونهای که جناب ابن عبّاس -که جایی چند شب مفصّل در مورد او صحبت کردیم و اخیراً موسوعهی ۲۰ جلدی هم راجع به ایشان منتشر شده است. اگر دوستان خواستند رجوع بفرمایند- خود ابن عبّاس دچار توهّم شده بود که از اهل بیت است! یک نمونه را عرض میکنم که بسیار حسرتبرانگیز است. میگوید: وقتی علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) خلیفهی چهارم شد و کم کم مسلمین داشتند برای بیعت میآمدند یک عدّه از سفر آمدند و ما هم در راه حج بودیم. یا در مدینه بودیم و یک عدّه بصری و اهل نواحی مختلف دیگر بودند. نزد امیر المؤمنین (علیه السّلام) رفتم و گفتم: «بِاللَّهِ عَلَیْکِ» تو را به خدا سوگند، تو حرف نزن، بگذار من حرف بزنم. حضرت به ابن عبّاس فرمود: خیر، من خودم صحبت میکنم. ابن عبّاس میگوید: من دست حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را گرفتم و گفتم: به قرابت ما به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و به اینکه من جزء اهل بیت هستم اجازه بده من صحبت کنم، اگر تو صحبت کنی و نپسندند رها میکنند و میروند. سپس میگوید: من هر لحظه میترسیدم که مبادا علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) طوری صحبت کند که خطا کند!
این سخن ابن عبّاس است و یک مصداق هم ندارد. اهل این تخصّص که مطالعه میکنند و اساتید که مستحضر هستند میدانند که ما صدها نمونه از این نوع داریم. عرض کردم یک جلد از آن ۲۰ جلد را به این اختصاص دادهاند. بنده در تحقیقاتی که انجام دادم دیدم بزرگوار دیگری هم شبیه این حرفها را بیان کردهاند و «الفَضلُ لِمَن سَبَق» که ایشان هستند.
کتمان شدید حق و اثرات اعجابآور آن
جایگاه حیدر کرّار با اخفاء حق، با کتمان حق شکسته شد، اصلاً امیر المؤمنین (علیه السّلام) را نمیشناختند. اهل شام تصوّر میکردند قرار است در صفّین با شوهر عایشه بجنگند! اگر به کتاب مروج الذّهب مراجعه بفرمایید میبینید مثلاً میگویند: چرا با علی (علیه السّلام) دشمن هستی؟ میگویند: او شوهر عایشه است و معاذ الله سرقت میکند!! این نشان میدهد که جامعه علی (علیه السّلام) را نمیشناسد.
ایجاد محدودیت در حکومت علی (علیه السّلام)
نمیخواهم بگویم که کلّ جامعه علی (علیه السّلام) را نمیشناسد امّا از سوی دیگر اکثریت تقریباً معظمی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را نمیشناختند. لذا شما میبینید که حید کرّار در حدّ اینکه قاضی القضات حکومت خود را جا به جا کند اذن ندارد و جامعه به او اجازه نمیدهد. مثلاً وقتی میخواهد بعضی از اصلاحات عبادی را شروع کند، نماز نافله را به جماعت نخوانند امّا جامعه به او اجازه نمیدهد. در تقسیم بیت المال او را توبیخ میکنند و میگویند به روش شیخین عمل نکردی، خلاف شرع عمل کردی که به روش شیخین عمل نکردی! بزرگان اصحاب امیر المؤمنین (علیه السّلام) مثل سهل بن حنیف، مثل زبیر میگویند او افراطی است و به روش گذشتگان عمل نمیکند؛ یعنی کأنّه او باید به روش گذشتگان عمل کند. آنها این جایگاه را شکستند.
روند محدودیتهای شدید در ائمّهی بعد از امیر المؤمنین (علیه السّلام)
غربت امام حسین (علیه السّلام) در زمان امامت
نسبت به ائمّهی بعد کار بدتر از این شد؛ یعنی کار به جایی رسید که تنها شأن امام حسن مجتبی و سیّد الشّهداء (صلوات الله علیهما) این شد که جگرگوشههای پیغمبر هستند، پسر پیغمبر است، نوهی پیغمبر است نه اینکه امام مسلمین است، نه اینکه سیّد المسلمین است. لذا شما میبینید که از سیّد الشّهداء استفتاء نشده است. هر چقدر جستجو کنید یک مسئلهی فقهی پیدا نمیکنید که از امام حسین (علیه السّلام) کسی پرسیده باشد.
ما الآن در محضر اهل علم هستیم، ببینید روزی چند سؤال از ما پرسیده میشود؟ خیلی از اعزّه که فرصت نمیکنند سؤالات را پاسخ دهند. سیّد الشّهداء ده سال امام بود و یک استفتاء کتبی از ایشان نشده است. این مطلب را پس از جستجو و رسیدن به نتیجه عرض میکنم، دو کتاب هم معرفی میکنم تا ببینید. کتاب مکاتیب الائمّه نوشتهی مرحوم آیت الله احمدی میانجی، میتوانید در این کتاب ببینید. در بین نامههایی که به ایشان نوشته میشود مسائل فقهی نیست. در آثار مرحوم علّامه طباطبایی هم آمده است که ایشان میفرمایند: شفاهی هم نیست. اصلاً مردم امام حسین (علیه السّلام) را رها کردند. نمونهی بارز آن کربلا است که شما مشاهده میفرمایید. إنشاءالله ربط آن را در بحث امام صادق (صلوات الله علیه) خواهید دید.
شما میبینید که امام حسین (علیه السّلام) از مدینه خارج میشود و به سمت مکّه تشریف میبرد و بعد به سمت کوفه میآید. یک نفر از اهل مدینه حضرت را همراهی نمیکند.
ما یک سری سؤال روتین در ذهن خود داریم، مثلاً چرا محمّد حنفیه نیامد، چرا ابن عبّاس نیامد؟ اصلاً ما باید تعجّب کنیم از کسانی که آمدند! کسی نیامد. ما از کلّ بنی هاشم ۱۷ شهید دادیم. بنی هاشم هزاران نفر جمعیت دارند، آل ابیطالب صدها نفر هستند، کار فرهنگی و نفوذ فرهنگی که دشمن انجام داد اثر گذاشت و به ثمر نشست. فرزند بزرگ امام حسن (علیه السّلام) به کربلا نیامد، فرزند کوچک امیر المؤمنین (علیه السّلام) به کربلا نیامد.
بیوفایی بنی هاشم و آل ابی طالب نسبت به ائمّه (علیهم السّلام)
جایگاه امامت با کتمان حق توسط کسانی که باید این کار را انجام میدادند نابود شد. بیجهت نبود که صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) سوار بر استر میشدند تا به خانهی انصار بروند. میدانستند قرار است چه بلایی اتّفاق بیفتد. اگر شما رجوع بفرمایید میبینید از فرزندان جناب ابو طالب فقط از فرزندان جعفر و عقیل و علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیهم اجمعین) فقط شهید داریم و ابداً کسی نیامد و حتّی یک نامه هم ننوشتند.
یادآوری جایگاه اهل البیت توسط سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
خطبهی معروف سیّد الشّهداء را در منا در آخرین ماه سال ۵۹ ببینید. وقتی اعیان قریش و اعیان تابعین و بزرگان و عبّاد اصحاب رسول خدا را جمع کرد، فرمود: «إنّی أخَافُ أن یُدلُسَ هذا الأمر» نابود کردند. بروید این روایات و آیات را به مردم خود بگویید. در خطبه آمده است که آیهی تطهیر «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى»[۳] و حدیث منزلت را به مردم بگویید؛ یعنی ۵۰ سال عقبگرد. رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده، الآن سیّد الشّهداء باید بیایند و دلالت این را بحث کنند، توسعه بدهند و مفاهیم آن را بگویند که مقام امامت یعنی چه؟ حضرت اینها را رها کردهاند. میگویند بروید ببینید که بعد از پیغمبر حدیث منزلتی هم بود، آیهی تطهیری هم بود، مودّه فی القربی هم بود، این مطالب را به امّت بگویید. «إنّی أخَافُ أن یَدلُسَ هَذا الأمر» نابود شد.
الآن جای بحث در این مورد نیست ولی إنشاءالله خواهم گفت که یکی از استراتژیهای اصلی سیّد الشّهداء معرفی امیر المؤمنین به جامعه به عنوان امام بود و یک مؤیّد آن هم خطبهی سیّد السّاجدین در شام است –من آن را نمیخوانم ولی به آن رجوع بفرمایید- این خطبه یک جمله در باب فلسفهی قیام نیست با اینکه قرار است حضرت بعد از یک ماه اسارت و آن همه زحمت و اذیّت و مصیبتی که متحمّل شدند بیایند بگویند ما چرا قیام کردیم؟ سیّد السّاجدین آنجا فقط خود را معرفی میکنند.
خفقان شیعه در دوران پس از شهادت سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه)
با شهادت سیّد الشّهداء کار به جایی رسید که کتب روایی ما نوشتند امام سجّاد (علیه السّلام) چهار صحابه داشت، از چهار نفر اسم میبرند. اگر به رجال کشّی رجوع کنید اسم چهار نفر موجود است. وقتی امام سجّاد (علیه السّلام) به امامت رسید چهار امام آمدند. چهار مفهوم ندارد ولی مفهوم از چهار، چهارصد نیست، چهار هزار نیست اینقدر عدد کم است. اسم بردهاند: ابو خالد کابلی، سعید بن جبیر… اسم بردند و همین چهار نفر هستند. سعید بن جبیر هم چند روایت گفت و کمی بحثبرانگیز بود. مثلاً فرض کنید ماجرای حدیث دوات و قلم را گفت در بخاری هم آمده است که آن کسی که جرأت کرد حدیث دوات و قلم را در صحیح بخاری بیان کرد سعید بن جبیر بود که او را کشتند.
امام زین العابدین (علیه السّلام) وقتی به امامت رسیدند هیچ نتوانستد در آن جامعه به صورت علنی و عمومی مسئلهی امامت را مطرح کنند. من تنها اشارهای میکنم. در صحیفه آمده است که حضرت سجّاد (صلوات الله علیه) برای امام زمان خود دعا کردند؛ یعنی اصلاً جای اینکه امام بخواهد در برابر آن حکّام جرّار ادّعای امامت کند نبود. نتیجه این بود که در منابع ما اینطور آمده است که مکتب اهل البیت (علیهم السّلام) به دست شیعیان نرسیده بود؛ حتّی در نماز خواندن -اینها را در سال گذشته عرض کردیم- حتّی در اوّلیات فقه، در غسل، در جنابت، در نماز، در شکل رکوع، در شکل سجده هم ضعف داشتند چون مکتب اهل البیت (علیهم السّلام) به آنها نرسیده بود؛ یعنی اجازهی انتشار مکتب اهل البیت را نداده بودند.
سختیها و خفقان در دوران امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام)
دورهی امام باقر (صلوات الله علیه) قدری فرصت فراهم شد و اندکی هم در دوران امام صادق (صلوات الله علیه) که سال گذشته هم خفقانهای دوران امام صادق (علیه السّلام) را هم عرض کردم و دوباره تکرار نمیکنم.
سال گذشته عزیزی پیش من آمد که از اساتید هم هستند. فرمود: دورهی امام صادق (علیه السّلام) که گفتی خفقان بود گاهی هم آزادی بود. بله، گاهی هم آزادی بود که این روایات رسیده است ولی ما میخواستیم عرض کنیم آنقدر خفقان وجود داشت که اینطور تصوّر نشود که امام صادق (صلوات الله علیه) ۳۰ سال فرصت داشت در تریبونهای عمومی و رسانه و شبکههای اجتماعی و فیلمبرداری و… خیر، فضا بسیا محدود بود.
اگر خاطر شریف شما باشد عرض کردم که شاعر دربارهی شهادت سیّد الشّهداء یک بیت شعر خواند –در کافی آمده است- وقتی صدای حضرت بلند شد شرطه پشت درب منزل آمد و گفت: چه خبر است؟! حضرت فرمود: یکی از بچّهها بیهوش شده و حال مناسبی ندارد و به حالت اغما رفته، خانواده گریه کردند. این روایت در روضهی کافی آمده است.
این شرایط امام صادق (صلوات الله علیه) است در این بحران جدّی که از هر دری فقیهی میآمد. سفیانین، سفیان ثوری و ابن عیینه و همهی اینها میگفتند ما فقیه هستیم. ابو حنیفه در زمان امام باقر (علیه السّلام) فتوا میداده است. شما ببینید حضرت چه کرده است.
شاگردی شخصیتهای برجستهی اهل تسنّن در محضر امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام)
کسی که ۳۰ سال پیش درس خارج میداده و فتوا میداده اگر امروز برود در مجلس درس کسی بنشیند شوخی نیست. امام ابو زهره از فقهای برجستهی مصر میگوید، ابن تیمیه هم میگوید: هم سنّ امام صادق (علیه السّلام) بوده لابد سر کلاس امام صادق (علیه السّلام) نرفته است. زمان امام باقر (علیه السّلام) فتوا میداده و مناظراتی بین امام باقر (سلام الله علیه) و ابو حنیفه وجود دارد که حضرت او را از قیاس کردن منع میکند. امام صادق (علیه السّلام) در همان خفقان کاری میکند که ابو حنیفه که در همان ۳۰ سال به حساب خود درس خارج داشته و فتوا میداده سر درس امام میآمده.
میگوید: «وَ المُتَّفِقُ عَلَیه کَانَ مَالِک یَمُرُّ عَلَیه» مالک که هر روز در درس امام صادق (علیه السّلام) بود، این متّفق علیه است.
علّت حضور علمای برجستهی اهل تسنّن در درس امام باقر و امام صادق (علیه السّلام)
آدمهایی که شخصیتهای مهمّ و فقیه بودند در درس حضرت حاضر میشدند. در بحث امروز عرض خواهم کرد که چرا به درس ایشان میآمدند. سال گذشته عرض کردیم یکی از دلایل بحث فقهی بود. سال گذشته عرض کردیم که امام صادق (علیه السّلام) قریب به شش هفتم روایات فقهی ما را فرمودهاند و روایت با فتوا متفاوت است چون شما میتوانید از یک روایت معصوم دهها حکم به دست بیاورید غیر از اینکه دهها مصداق و فرع هم از آن استخراج میشود.
شیعه، وامدار زحمات و علم امام صادق (علیه السّلام)
اگر آمار بگیرید میبینید شش هفتم روایات فقهی ما از امام صادق (صلوات الله علیه) است و مکتب فقهی ما حقّاً مدوّن و تثبیت شد و حق است که بگوییم مکتب ما مکتب جعفری است.
اگر ائمّهی بعدی را رصد کنید و آمارگیری کنید میبینید در مسئلهی فقه شاید پنج درصد هم ورود نکردند چون نیازی نبود. قانون اساسی شیعه بسته شد. هر کسی میخواهد عظمت امام صادق (علیه السّلام) را در این زمینه ببیند باید به سایر فِرَق رجوع کنید و ببیند هر دو گروه زیدیه… زیدیه دو گروه بودند؛ یک عدّه طرفدار خلافت خلیفهی اوّل و دوم و یک عدّه منتقد بودند. اینها چون در مسیر تاریخ کمبودهایی داشتند ائتلاف کردند و یک گروه شدند.
ضعف دانش فقهی در سایر فرق اسلامی
اگر الآن شما نزد آقایانی که در یمن هستند بروید و بگویید شما یک وقت جارودی هم داشتید آنها میگویند جارودیه چیست؟! یعنی اگر استاد تاریخ فِرَق نباشد اصلاً خبر ندارد که یک گروه دیگر هم بودیم. اینها به دلیل کمبود فقه که داشتند… فقه، قانون اساسی است، بایدها و نبایدهای جامعه است، هنجارها است. اگر شما فقه نداشته باشید نمیتوانید حکومت و جامعه را اداره کنید، قانون لازم است. احوال شخصی، حقوق فردی، حقوق جمعی، ادارهی حکومت، بیت المال، اقتصاد، امنیت، جنگ، صلح، اینها به صورت دو به دو یا سه به سه با هم ائتلاف میکردند کم میآوردند. مثلاً واقفه با زیدیه ائتلاف کرد. واقفه که امام رضا (علیه السّلام) را به عنوان امام قبول نداشت با زیدیه ائتلاف کرد. واقفه امام رضا (علیه السّلام) را لعن میکرد و زیدیه امام رضا (علیه السّلام) را محترم میدانست. اینها چون از نظر فقهی دچار ضعف بودند ائتلاف کردند تا کشته نشوند و مذهب آنها نمیرد. با این حال سقوط کردند و از بین رفتند امّا مذهب جعفری با یک روش خاص –که عرض خواهم کرد- پا بر جا ماند. این پا بر جا ماندن تنها خدمت امام صادق (صلوات الله علیه)، شیخ الائمّه نبود.
احیای مسئلهی امامت توسط امام صادق (علیه السّلام)
یکی دیگر از جریاناتی که امام (علیه السّلام) به راه انداخت مسئلهی امامت بود. کتابی که محضر شما آوردم به این جهت است که یکی از متشدّدین در علم رجال آن را نوشتهاند. در بحثهای رجالی مناهج و روشهایی وجود دارد که یکی از سختگیرانهترین روشها متعلّق به استادی است کتابی به اسم معجم الاحادیث المعتبره دارند که هشت جلد است و از نظر خودشان احادیث معتبر را جمع کردند. این احادیث معتبر را که از لحاظ سندی جمع کردند معمولاً طوری است که هیچ استادی سند آنها را رد نمیکند؛ یعنی این اقلّ احادیث معتبرهی ما است. از این جهت این کتاب را آوردهام. یعنی با روش بعضی دیگر از اساتید چند برابر این مجموعهی هشت جلدی ایشان -که سال گذشته کتاب سال شد- ما روایت صحیح السّند داریم. معمولاً روایاتی که ایشان میگویند از لحاظ سندی صحیح است کسی آنها را رد نمیکند و متّفقٌ علیها است، چون ایشان بسیار سختگیر هستند. به همین دلیل هم گاهی به ایشان نقدهایی در مورد کتاب بحار و مشرعه البحار و کتابهایی که دارند شده است. نمیخواهم عرض کنم بنده طرفدار این فکر هستم، میخواهم بگویم از این حدّاقل روایات معتبر یک جلد راجع به امامت است. من همینطور ورق میزدم دیدم اگر در بحث امامت امام صادق حذف شود یک جلد کتاب تنها ۴۰ صفحه خواهد شد.
مکتب شیعه، روزیخوار سفرهی امام صادق (علیه السّلام)
شما برای اینکه ببینید خدمات امام صادق (صلوات الله علیه) در هر موضوع دینی چیست، اگر «قَالَ أبو عبدالله» را حذف کنید، آمار بگیرید ببینید چه چیزی میماند؟ از این کتاب که ۴۵۰ صفحه است اگر «قَالَ الصّادق» را راجع به بحث امامت، شئون امامت، صفات امامت است -امروز بحث بنده است- ۵۰ صفحه مطلب باقی نمیماند؛ یعنی اصلاً میرات متعلّق به امام صادق (علیه السّلام) است. همهی شیعه در طول تاریخ در سر سفرهی امام صادق (علیه السّلام) نشستهاند، هر کسی هر کاری کرده است.
بررسی استراتژی امام صادق (علیه السّلام)
حال استراتژی حضرت را بررسی میکنیم. گوهر بحثی که الآن محضر شما تقدیم میکنم از آن مرحوم شهید صدر است و من وامدار ایشان هستم. من به نتایجی رسیده بودم و دیدم ایشان منقّح کرده است، فضل متعلّق به ایشان است. وقتی حضرت شروع کردند از امیر المؤمنین (علیه السّلام) تا امام صادق (سلام الله علیه)، اهل البیت (علیهم السّلام) را در جامعه ترویج کردند، که بنده عرض کردم امام حسین (علیه السّلام) در منا، سیّد السّاجدین در خطبهی شام، در صحیفه میبینید صلواتها با روشهای مختلف و عبارات مختلف، حضرت میخواهند چه مسئلهای را القاء کنند؟ حضرت میخواهند به مردم القاء کنند و بفهمانند که اگر بخواهید دعای شما مستجاب شود باید به آل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صلوات بفرستید.
شیوهی امام سجّاد در بازشناساندن و احیای جایگاه ائمّه (علیهم السّلام)
این مسئله در جای خود قابل بحث است که صحیفه دعای شخصی حضرت نیست، تعلیمی است و باید راجع به این مسئله بحث بشود. ایشان اهل البیت (علیهم السّلام) را با اوصافی خاص به جامعه معرفی میکنند که آن ابن عبّاسها و آل عبّاسها و آل جعفر از آن بیرون بزنند لذا شما میبینید امام سجّاد (سلام الله علیه) در همین صحیفه که صلوات میفرستند میفرمایند «الطَّیِّبِ الطَّاهِرِ»، خدایا به اهل بیت پیغمبر خود درود بفرست «طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرَادَتِکَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِیلَهَ إِلَیْکَ … وَ جَعَلْتَهُ الذَّرِیعَهَ إِلَى رِضْوَانِکَ»[۴] یعنی این قبایی است که شایستهی تن هر کسی نیست، اینطور نیست که فامیل را جمع کرده باشند، فامیلهای پیغمبر هستند، آل پیغمبر هستند، یادگاران پیغمبر هستند، بسیار موثّق هستند… خیر، البتّه سادات جایگاه والایی دارند ولی اهل البیت که «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ»[۵]. آنها جواهر حقیقی عالم وجود هستند و تنها برای این دنیا هم نیستند، تنها امام انسانها نیستند.
ائمّه (علیهم السّلام)، نعمتهای بیپایان و گوهران بیبدیل در بین بشر
این مسئله را حضرت سجّاد، حضرت باقر (علیهما السّلام) به راه انداختند امّا کاری که امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) انجام دادند که من میخواهم نسبت به امام صادق (صلوات الله علیه) توضیح بدهم این است. وقتی کمی فرصت فراهم شد و توجّه به سمت امام صادق (صلوات الله علیه) جلب شد حضرت باید کاری انجام میدادند تا دست اجانب از این مکتب کوتاه بشود، آن حیثیات از دست رفته، آن تقدّسهای از دست رفته برگردد. ما در روایات رسول خدا داریم، این روایت را اهل سنّت هم نقل کردهاند. پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: یا علی، حتّی اگر من هم بخواهم حقیقت تو را بیان کنم نمیتوانم چون اگر بخواهم حقیقت تو را بیان کنم مردم همان راهی را میروند که عیسویان رفتند. چه فضائلی ممکن است راجع به علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) باشد که مردم تا الوهیت ایشان به اشتباه بروند؟ این فضائل در جامعه نابود شد؛ یعنی حیدر کرّار فضائل ملکوتی داشت که بیان آن کلاس درس لازم داشت و رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمیتوانست آنها را به طور عمومی بیان کند. اینها نابود شده بود، اصلاً نقل نشده بود. آن فضائل چه بود؟
باز شناساندن مقام ملکوتی ائمّه (علیهم السّلام) به مردم
نفس الرّسول بودن یعنی چه؟ علم غیب مطلق یعنی چه؟ مطلق که میگویم منظور من آن علم غیب الهی نیست، منظور مقام انسانی است، حالا مطلق را هم حذف بفرمایید. مقام شهود یعنی چه؟ که من هر کاری در خانهی خود انجام دهم امام در قیامت به ریز اعمال من شهادت بدهد. یعنی چه جایگاهی باید داشته باشد؟ شیعیان هم از این مطالب خبر نداشتند.
یک عنوان مثال عرض میکنم. حتّی شیعیان هم از این مطالب خبر نداشتند. شخصی به خانهی امام صادق (علیه السّلام) آمد، کنیزی پشت در رفت. نمیدانم وضع حجاب او چطور بود –یعنی نمیخواهم وارد بیان این مسئله بشوم- آن شخص با این کنیزک شوخی دستی کرد. یعنی تصور میکرد… ما وقتی میخواهیم نزد یک عالم ربّانی برویم وقتی وارد شهر آن عالم میشویم «یَا ستّار العیوب» میگوییم. این شاگرد امام که از روات ثقهی مشهور است تا در خانهی امام آمد… الآن شما راحت مقابل امام رضا (سلام الله علیه) میروید، آنجا که ورودی اوّل است که اذن دخول است میگوییم «أَشْهَدُ أَنَّکَ تَشْهَدُ مَقَامِی» شما در خانهی خود بدون دردسر این را میگویید، روی پشت بام مقام خود میگویید «أَشْهَدُ أَنَّکَ تَشْهَدُ مَقَامِی» چون «بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا» امّا آن دوره چنین فهم و چنین شناختی نبود.
آن شخص جلوی در خانهی امام صادق (علیه السّلام) آمد و با کنیز حضرت شوخی کرد و به بدن او دست زد. فرض کنید بلا تشبیه در ورودی همین دفتر باشد، از همین در پایین آمد و بعد از در وارد شد و حضرت او را توبیخ کرد. گفت: آقا مگر شما دیدید؟ وقتی در نماز مشکل داشتند -سال گذشته عرض کردیم- حال چه رسد به شناخت مقام ملکوتی امام! حضرت باید ۱- مقام ملکوتی داشتن امام را به مردم بشناساند (برگرداند).
مقام علمی امام صادق (علیه السّلام)
۲- حکومت به شدّت دنبال این است که امام صادق (علیه السّلام) مطرح نشود. این مسئله در کتاب سیر اعلام النّبلاء آمده است که امام مالکیها جرأت نداشت تا زمانی که بنی امیّه زنده بودند اسم امام صادق (علیه السّلام) را ببرد. لذا شما امروز به کتب فقهی اهل سنّت رجوع بفرمایید. با اینکه در مورد امام صادق (علیه السّلام) گفتهاند: «مَا رَأَیْتُ أَحَداً أَفْقَهَ مِنْ جَعْفَرِ»[۶] ولی قول امام صادق (علیه السّلام) حتّی هنوز هم نقل نمیشود. چون امام بایکوت است. از طرفی امام میخواهد حقیقت امامت را بیان کند، نه امامت خود را، حضرت به فهم شیعیان در طول تاریخ نظر دارد.
معذورات امام صادق (علیه السّلام) در برابر حکومت
از طرفی ضعف فهم و استضعاف فکری عجیبی هم وجود دارد، از طرفی حکومت برای اینکه رقابت کند، چون منصور دوانیقی خود از بنی عبّاس است و خود را از اهل بیت میداند و میگوید من افقه امّت هستم. حالا اگر یک نفر بیاید که نوهی پیغمبر باشد و فقیهتر و عالمتر باشد آن هیمنهای که او میخواهد بسازد، حکومت دینی جعلی درست کند را خراب میکند. لذا هم شیعه و هم سنّی نقل میکند، ذهبی و دیگران هم نقل کردهاند که به ابو حنیفه گفت: ۴۰ سؤال آماده کن. اهل عراق به این جعفر مفتون شدند. گفت از او سؤال کن تا نتواند جواب بدهد. حضرت این مشکل را هم دارد، یعنی نمیتواند به چشم بیاید، اگر به چشم بیاید دستگیر میشود. –معذورات را ببینید-
غلوپراکنی علیه شیعه
از طرف دیگر حکومت عدّهای را جعل کرده و به آنها حقوق میدهد که آنها نسبت به امام صادق (علیه السّلام) در جامعه غلوپراکنی کنند؛ مثلاً بگویند که لازم نیست شیعیان جعفر نماز بخوانند، شیعیان جعفر بن محمّد حج لازم ندارند، عبادت لازم ندارند. عبادت همین است که شیعه هستند. شما این معذورات را ببینید. اگر حضرت بخواهد از فضائل اهل البیت (علیهم السّلام) بگوید اهل غلوّی که من اسم آن را غلوّ مبغض گذاشتهام یعنی ریشهی آنها دشمنان بودهاند، برای اینکه دین را هضم کنند، برای اینکه مردم را از دین جدا کنند کار میکردند.
تبعات غلوپراکنی بر شیعیان
مثلاً من بگویم هر کسی این حرفهای من را بشنود دیگر لازم نیست تا ده سال عبادت کند. احساسی که در شما اتّفاق میافتد چیست؟ او را از اینجا بیرون کنید؛ یعنی انزجار مسلمین از این آدم اتّفاق میافتد. در واقع اهل غلو میخواستند مردم را از امام صادق (علیه السّلام) منزجر کنند. میخواستند این جو حاکم شوند که مثلاً مؤمنین و اهل فقه و مسجد بگویند این جعفر چه کسی است؟ میگفتند: او کسی است که اگر شما محبّت او را داشته باشید دیگر عبادت تعطیل است. اهل ایمان اصلاً چنین شخصی را رها میکنند.
گاهی ما امروز میشنویم معصوم چهاردهم و پانزدهم، ما تمسخر میکنیم؛ یعنی مسلمانها و اهل علم منزجر میشوند. اگر حضرت بخواهد فضائل را بیان کند این اهل غلو سوء استفاده میکنند، اگر بیان نکند از آن سو منصور دوانیقی میگوید من نسخهی اهل البیت هستم. ببینید اوضاع چقدر پیچیده است. یکی از راهکارهای حضرت این است، کاری که حضرت باقر (علیه السّلام) هم انجام دادند. عرض کردم این را مرحوم شهید صدر زودتر فرمودند.
من بشارت میدهم و امام صادق (علیه السّلام) فرمود: پدر من امام باقر (علیه السّلام) وصیت کرد –در روایت صحیح السّند- که شیعیان و ایتام آل محمّد را حفظ کن و من تعهّد کردم که شیعیان را کفالت کنم. إنشاءالله که ما امروز که خود را شیعهی امام صادق (علیه السّلام) میدانیم تحت کفالت ایشان در این دنیا و آن دنیا قرار بگیریم.
احتیاط امام صادق (صلوات الله علیه) در ارتباطگیری با شیعیان
در این شرایط امام صادق (صلوات الله علیه) که هم اجانب دائم سر درس حضرت میآیند و هم نفوذیها و ستون پنجمیهای اهل سنّت هم در جلسات درس ایشان هستند… –سال گذشته عرض کردم- عمدهی ارتباط حضرت با شیعیان ایشان سه ماه موسم حج بود. شیعیان در عراق و در کوفه هستند و امام در مدینه هستند؛ یعنی عمدهی خدمات امام مربوط به ربع امامت حضرت است؛ یعنی اگر حضرت آزادی داشت و ۱۲ ماه با شیعیان بود ببینید حضرت چه میکرد؟ بررسی بفرمایید، همهی شیعیان در آن زمان کوفی بودند، عمدهی شیعه، یعنی مرکز تجمّع علمای شیعه کوفه است و امام در مدینه است. البتّه امام گاهی به عراق تشریف میآوردند، ارتباط هم وجود داشت امّا عمدتاً ارتباط به این صورت بود، ارتباط تقریباً قطع است. در این شرایط حضرت از یک استراتژی استفاده کردند و آن هم این بود.
إخبار عن الله از ویژگیهای معصوم است
ما در اصول بحثی داریم به نام اخبار عن الله. اخبار عن الله کار معصوم است. اگر من بگویم ای مردم خدا اینطور فرموده، شما به من میگویید یعنی آیهی قرآن یا یعنی فلان روایت از معصوم؟ میپذیرید. اگر من راوی باشم ثقه بودن من را بررسی میکنند، بررسی میکنند که آیا من به ادبیات اشراف دارم، ضبط دارم و… روایت را از من میپذیرند. امّا اگر بگویم نه روایت، نه قرآن، الله اینطور گفته است، آن وقت وزارت اطّلاعات من را دستگیر میکند! چرا؟ چون میگوید از کجا به تو رسیده است؟! اخبار عن الله کار آدم عادی نیست. اخبار عن الله کار رسول الله است. میآید و میگوید: خداوند فرموده است این آیه است. اگر شما به پیامبر ایمان نداشته باشید باور نمیکنید که این آیه، آیهی قرآن است. به شما سند نمیدهد، نمیگوید از چه کسی شنیدهام. اخبار عن الله کار معصوم است.
زمان حضرت صادق (علیه السّلام) اخبار از رسول الله هم کار معصوم است کما اینکه الآن یک نفر به شما بگوید همین الآن امام زمان (علیه السّلام) فرمود این را بگویم. شما میگویید: ببخشید! ناخودآگاه این را گفتی؟ بلافاصله اهل ایمان آن فرد را توبیخ میکنند، بیرون میکنند، طرد میکنند، او را ترک میکنند. حضرت کاری انجام دادند که از لحاظ تاریخی واقعاً شگفتانگیز بود. همه امام باقر (صلوات الله علیه) این کار را انجام دادند و هم امام صادق (علیه السّلام). حضرت دید اهل سنّت و شیعه سراغ حضرت میآیند و میروند. ایشان دو کار میتوانست انجام دهد. یکی اینکه حضرت به عنوان یک شخص عالم برجسته و یک ثقهی جلیل القدر، راستگوی مورد وفاق بفرماید: چیزی که میگویم روایتی است از پدر من، از پدر او، از جدّ من از امیر المؤمنین (علیه السّلام)، از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم). اینطور دیگر کسی نمیتوانست إن قلت بیاورد و اشکال بگیرد، وثاقت حضرت صادق (علیه السّلام) هم مسلّم بود.
علّت عدم نقل روایت از پدران توسط امام صادق و امام باقر (علیهما السّلام)
این روایات هم به مجموعهی روایات شیعه اضافه میشد و هم به مجموعهی روایات اهل سنّت. اهل سنّت هم میگفتند مستقیم از امام صادق (علیه السّلام) شنیدیم که ایشان از پدران خود که همه راستگو هستند تا پیغمبر. امام صادق و امام باقر (علیهما السّلام) در این صورت یک راوی در کنار بقیهی روات میشدند. میدانید که یکی از جدّیترین إن قلتها به شیعه این است که چرا روایات شما منقطع است؟ جوابهای مختلفی وجود دارد، اگر از منظری که میخواهم خدمت شما عرض کنم دقّت بفرمایید به نکتهی دقیقی است.
حضرت میتوانست یک راوی بشود و خدمات فراوانی هم به اسلام ارائه بدهد، بگوید شما ۱۳۰ سال نقل و تدوین حدیث را جز از بعضی کانالهای خاص ممنوع کردید حالا من از پدر و جد و از امیر المؤمنین و رسول خدا (علیهم السّلام) روایت میدهم و مردم هم با احترام کامل آن را قبول میکردند. میدانید ابو حنیفه میگوید: من ۱۷ روایت یقینی متواتر را قبول دارم. بقیهی روایات را آنقدر بنی امیّه در آن دست بردهاند که هیچ تضمینی در مورد صحّت آن نمیدهم؛ در منابع خودشان میگوید.
امّا حضرت این کار را نکرد. اگر حضرت این کار را انجام میداد نهایتاً یک راوی برجسته میشد که تراث اسلامی را جمع کرده است ولی مکتب تشیّع نابود میشد. شما میدانید که مکتب تشیّع با جمعیت زمان امیر المؤمنین (علیه السّلام)، ۴۰، ۵۰ نفر آدمی که عقیدهی آنها شبیه عقیدهی شما است –با کم و زیاد آن- با دوران امام سجّاد (سلام الله علیه) صد و چند نفر، دویست نفر. شما قلّت این اعدادی که میگویم در نظر داشته باشید نه روی ۱۷۶ نفری که در رجال شیخ طوسی آمده است. منظور من عدد دقیق نیست، منظور من قلّت است کما اینکه الآن هم ما در اقلّیت هستیم. به این صورت امام صادق (سلام الله علیه) روایاتی از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میآوردند و ممکن بود بخشی از فقه و عقاید اهل سنّت اصلاح بشود، فقه شیعه هم استفاده میکرد، نتیجه این بود که شیعه مضمحل میشد و همه چیز تمام میشد. حضرت این کار را انجام ندادند. هم امام باقر و هم امام صادق (علیهما السّلام) به جای اینکه روایت را با سند بگویند، البتّه جایی فرمودهاند که علم ما از آباء ما است «حَدِیثِی حَدِیثُ أَبِی وَ حَدِیثُ أَبِی حَدِیثُ جَدِّی»[۷] امّا اصرار داشتند وقتی شخصی برای پرسیدن سؤال میآمد مستقیم حکم صادر کنند. این کار دست اجانب را کوتاه کرد.
فرض کنید من سؤالی از شما بپرسم، من یک مرجع دارم، شما هم یک مرجع دارید. شما از مرجع خود سؤال کنید و مرجع شما بگوید حرام است. حرام اعلام کردن مرجع شما برای من فایدهای ندارد، من باید به مرجع خودم رجوع کنم. چه موقع برای من به کار میآید؟ وقتی که مستند آن را بگویند و کسی هم باشد که اهل استنباط باشد، از آن مستند بفهمد امّا اگر بگوید حرام است. اینکه به کار من نمیآید، من باید سراغ مرجع خودم بروم.
استراتژی امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) در صدور حکم
استراتژی امام صادق و امام باقر (صلوات الله علیهما) این بود که وقتی مردم سؤال میکردند بیش از ۹۹ درصد، -وقت نیست و الّا اسم یک به یک کتب را بیان میکردم تا همین معاصر ببینید به این تصریح کردند- وقتی سؤال میکردند حضرت اصرار داشتند که بفرمایند: خداوند اینطور فرموده است. یک نمونه را عرض میکنم –شاید سال گذشته هم گفته باشم- در امالی شیخ مفید (رحمه الله علیه) شاید جزء آخرین روایات کتاب ایشان باشد. شاخص این دو امام اینطور بود. وقتی امام باقر (علیه السّلام) از دنیا رفتند پیش امام صادق (علیه السّلام) آمدند و گفتند: یا بن رسول الله، ما تسلیت میگوییم که پدرتان را از دست دادید. پدر شما کسی بود که بعد از صد سال که از شهادت پیغمبر گذشته میفرمود: «قَالَ رسول الله» -من توضیح خواهم داد- امام صادق (علیه السّلام) سر خود را پایین انداختند، سپس سر بلند کردند و فرمودند: «قَالَ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالی». این یعنی اینکه مردم هم میدانستند این کار عجیبی است. دو اتّفاق میافتاد و آن دو اتّفاق افتاد. بلا تشبیه، فرض کنید من الآن بگویم «قال الله». اکثریت مطلق اگر بگویند «قال الله» مردم و اهل ایمان آنها را طرد میکنند و از جلسه بیرون میکنند. میگویند او کذّاب است، دروغگو است، باب است و…
شعائر، هویتساز هستند
عدّهی زیادی از همان اهل سنّت به محض اینکه به امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) میرسیدند و میدیدند ایشان میفرمایند قال رسول الله، قال الله، رها میکردند و میرفتند. ایشان بدون اینکه بیاحترامی کنند دست اجانب را قطع کردند. چون هویّت تشیّع مهم است. چرا ائمّه اینقدر به شعائر توجّه داشتند؟ چون شعائر هویتساز است. همه با هم یک روز، در اربعین، چند میلیون یک جا جمع بشوند مثل بمب خبری است. شعائر هویتساز است ما در شرایطی که در اوج خفقان، بیپولی، گرفتاری، نسبت به ظلمه ضعیفتر بودیم باید کارهایی میداشتیم که از حقیقت دین برخاسته باشد و ما را به هم وصل کند. اینکه میبینید –سال گذشته هم اشاره کردم- که حضرت نسبت به گریه بر سیّد الشّهداء اینقدر مصرّ هستند که باید این اتّفاق رخ دهد چون این اختصاصات باعث هویت میشود.
همین امروز در اروپا شش فصلنامه، یعنی در هر سال ۲۴ فصلنامه، اختصاصی در فرانسه و آلمان و … راجع به موضوع زیارت منتشر میشود که این چه چیزی است که در این خطر وجود داعش ۳۰ میلیون به کربلا میروند؟ یعنی دشمن میخواهد ما را تحلیل جامعهشناختی کند که چه هویتی است! اینها که تا دیروز بر سر مبلغ کمی گذشت نداشتند و چکها پاس نمیشود حالا میآیند التماس میکنند که به مردم ماهی کباب بدهند. این چه عاملی است؟ این عامل هویت است.
اینکه میبینید میگویند علامت شیعه این است که انگشتر در دست راست کند برای این است که جمع تشیّع در دورهی ضعف شناخته شود؛ یعنی بعضی اختلافاتی را که خیلی تحریکآمیز نیست را هم انجام بدهید تا شما را به جمع بشناسند. اینکه مسجد یک گلدسته داشته باشد یا دو گلدسته داشته باشد، اینکه اندازهی قبای شیعه با اهل سنّت فرق دارد اینها نکته داشته و من نمیخواهم وارد این مسائل بشوم. این مسائل یعنی به هویت جمعی شیعه توجّه میکردند چون جمع شیعه یک اقلّیّت بوده است. آن گروهی که قرار بود از امام صادق (علیه السّلام) استفاده کنند و بعداً به اسم ابو حنیفهها سوء استفاده بشود ناکام ماندند، نمیتوانستند سوء استفاده کنند. چون برای ابو حنیفه که «قال امام صادق» کارایی نداشت. باید روایتی از پیغمبر به او میدادند تا از آن روایت در مسیر استنباط استفاده کند. حتّی یک عدّه (معاذ الله) حضرت را تکذیب کردند. حضرت میدانست که این اتّفاق رخ خواهد داد، آنها رفتند.
نابود کردن تقدّس امیر المؤمنین (علیه السّلام)
امّا آن عدّهای که ماندند چه شدند؟ باز بلا تشبیه من مثال میزنم. بنده بگویم چیزی که میگویم از قول امام زمان خودم شنیدم، عدّهای رها کنند و بروند امّا عدّهای –حالا در مثال من جاهل چون شخص من هستم- فکر کنند من از امام زمان (علیه السّلام) شنیدم، نسبت به من چه حالتی پیدا میکنند؟ لباس من را برای تبرّک تکّه تکّه میکنند، درست است؟ حضرت دنبال این تقدّسِ از دست رفته بود، تقدّسی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خیلی تلاش کرد – برای علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) حقیقتاً موجود بود- به مردم بفهماند. نابود شده بود. حضرت را با معاویه مقایسه کردند، معاویه را ترجیح دادند. عثمان علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) را با مروان مقایسه کرد و گفت: مروان از تو بهتر است! این تقدّس از بین رفته بود، این تقدّس را شکسته بودند.
نقل حدیث امام از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
امام صادق و امام باقر (علیهم السّلام) این تقدّس را برگرداندند، چون وقتی میفرمود: «قَالَ الله»، آن عدّهای که باور نداشتند رفتند، آن عدّهای که باور داشتند چه میگفتند؟ میگفتند: کسی آمده «خَلِیفَهِ عَن رَسولِ الله»، «إِخبَارِ عَنِ الله» میکند، مستقیم از خدا صحبت میکند. برای همین بود که نزد امام صادق (علیه السّلام) رفتند گفتند: – امام باقر (علیه السّلام) روایتهای زیادی دارد- میدانید پدر شما چه کسی بود؟ من آنجا نیمی از این روایت را نخواندم. گفتند: آقا تسلیت میگوییم، پدر شما کسی بود که «قَالَ رَسولُ الله» میگفت و ما یقین داشتیم حرف پیغمبر را میگوید. یعنی ما جزء آن گروهی هستیم که باور کردیم.
ببینید چه اتّفاقی افتاد. اگر شما به این نتیجه برسید این شخصی که مقابل شما نشسته پل زده، ۱۵۰ سال، ۱۳۰ سال شما را عقبتر میبرد، شما را میبرد بر سرِ چشمهی اصلی دین مینشاند، دیگر این همه مشکلات روات و روات چه بودند، نگاره چه بود، کارخانهی جعل حدیث معاویه، همهی اینها که برطرف میشود هیچ، شما به یک علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) دیگر میرسید. دیدهاید در روایت ما آمده است: «أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ»،[۸] ببینید چه بشارتی است. برای همین بود که از اقصی نقاط عالم میآمدند ببینند این آقا چه کسی است.
شهرت امام (علیه السّلام) در میان همهی فرقهها
من یک سؤال میپرسم: بزرگترین علمای ما در ۱۰۰ سال اخیر چه کسانی بودند؟ آیا وهّابیها در روستاها آنها را میشناسند؟ حضرت امام را عرض نمیکنم، در اینکه از علمای برجسته بودند شکّی نیست، ولی وجههی شهرت جهانی ایشان برای حکومتداری ایشان بود، بالاخره اخبار سیاسی منتشر میشود. یک عالِمی که رسانهی سیاسی او را ترویج نکند و عالم باشد. مثلاً مرحوم علّامه طباطبایی، مرحوم آیت الله بروجردی، امثال این بزرگواران که رسانهی سیاسی آنها را ترویج نکند. به حق ترویج کردن حضرت امام را کاری ندارم، مثال را دقّت بفرمایید. آیا شهرها، حوزههای علمیّه، دانشگاههای اهل سنّت آنها را میشناختند؟ میآمدند از آنها استفاده کنند؟ چه بوده ابو زُهره که از علمای طراز اوّل مصر است و از نوابغ مصر است میگوید: «کَانَ العُلَمَاء یَقصُدونَهُ مِن کُلِّ أُفُق»؟
«کَانَ العُلَمَاء»، «کَانَ یَقصُدونَهُ» یعنی ماضی استمراری، «العُلَماء» هم که جمع مُعَلّی با الف و لام است. یعنی حداقل مُعظَم علمای عصر میگفتند: یک نفر است مستقیم «قَالَ الله» میگوید و عدّهای قبول کردهاند، برویم ببینیم این شخص چه کسی است. لذا شما در شاگردهای حضرت میبینید از مصر شاگرد دارد، از ما وراء النّهر شاگرد دارد، همه آمدهاند ببینند این آقا چه کسی است. این در مورد امام باقر (علیه السّلام) کمتر است، در مورد امام صادق (علیه السّلام) بیشتر است.
بازگشت تقدّس به امامان معصوم (علیهم السّلام)
نتیجهای که این میآورد چه بود؟ نتیجهای که میآورد این بود تقدّسی که حکومتها با جعل و تزویر و خونریزی نابود کردند، در مورد امام صادق (علیه السّلام) آن عدّهای که حضرت را قبول کردند از شیعیان بودند باور کردند. لذا میبینید روز اوّل اینطور است که شخص میآید و میگوید: آقا، مگر شما بیرون در را هم میبینید؟ کمی که جلوتر میرود ابو بصیر… ابو بصیر یعنی روشن دل، نابینا، کنیهی او ابو محمّد است، از بزرگان فقهای اصحاب است. یک روز آمد و گفت: یا ابن رسول الله… ببینید توقّع راوی چقدر بالا رفته، دقیقاً همان کاری که امام میخواست انجام بدهد. شما این شخصیّت را ببینید، خلیفهی امام صادق (علیه السّلام) باید چه کسی باشد؟ هر کسی؟ عبد الله افطح که پسر او است میشود؟ این قبا دیگر به تن هر کسی نمیخورد. غیر از خدمات علمی که حضرت کرد، إنشاءالله اگر رسیدم در همین بحث امامت عرض میکنم.
سؤال ابو بصیر از امام صادق (علیه السّلام)
ابو بصیر آمد و گفت: یا ابن رسول الله، ما شنیدیم پدر شما علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) فرموده که من اگر خدا را نبینم عبادت نمیکنم، وقتی حضرت موسی خواسته خدا را ببیند فرموده «لَنْ تَرانی»،[۹] این چطور میشود؟ روایت جعلی است؟ میبینید سطح سؤال متفاوت شد. علی (علیه السّلام) کسی را ندیده عبادت نمیکند، یعنی چه؟ حضرت اوّل فرمودند: این چشم سر نیست. در توحید شیخ صدوق باب هشتم، فرمودند: این چشم سر نیست، روح است که شهود میکند. گفت: بالاخره خدا به حضرت موسی گفته «لَنْ تَرانی»، حضرت موسی که اینقدر میفهمید جسم خدا را نمیبیند، خدا جسم ندارد. حضرت کرسی درس… زندگی امام صادق (علیه السّلام) کرسی درس است. فرمود: ابا بصیر، راوی میگوید: حضرت دست خود را تکان داد، یا چیزی شبیه این. ابو بصیر گفت: سؤال برطرف شد، دارم میبینم آن چیزی که به موسی گفته بودند «لَنْ تَرانی».
اختیار امام در افاضه کردن
امام میخواست چه کند؟ امام میخواست بفرماید آن استعدادی که موسی (سلام الله علیه) ندارد امام بخواهد افاضه میکند. بعد هم دستی تکان داد، ابو بصیر گفت: دیگر چیزی نمیبینم. چون این فضیلت ابو بصیر نبود، امام میخواست به او درس یاد بدهد. آن چیزی که موسی ضجّه بزند خدا میفرماید: تو استعداد آن را نداری، «لَنْ تَرانی»، امام میتواند افاضه کند. چون امام مفیض حقیقی عالم وجود است، واسطهی اصلی همهی فیوضات است. این معانی جدید بود.
نمونهای از افاضهی امام (علیه السّلام)
یک نمونهی دیگر را عرض کنم ببینید. راوی میگوید: خانم من گفت خیلی برای امام صادق (علیه السّلام) دلتنگ شدهام، ما هم پیر شدهایم، بیا یک سر از عراق به مدینه برویم حضرت را زیارت کنیم. میگوید: در بین راه همسر من بیمار شد، نزدیک ورودی شهر مدینه به حالت اغماء افتاد. به من گفت: مثل اینکه من دیگر توفیق دیدار امام را ندارم، تا من از دنیا نرفتهام برو از امام… تو سرعت بگیر، زودتر برو، خادم اینجا مواظب من است، تو به آنجا برو از امام بخواه من را شفاعت کند. او گریهکنان به محضر امام صادق (علیه السّلام) آمد، دید حضرت لبخند میزنند، گفت: آقا همسر من خیلی دوست داشت شما را ببیند، سخت بود، دیدار با شما مشکل است، راه دور است، الآن حتماً از دنیا رفته است، خیلی از شما التماس دعا داشت.
حضرت فرمود: برو همسر خود را بیاور. گفت: آقا، از دنیا رفت. فرمود: برو برگرد با همسر خود بیا. وقتی برگشت دید او نشسته است. گفت: چطور شد؟ گفت: وقتی تو رفتی من به حال اغماء رفتم و کار تمام شد، دیدم خبری شد و ملکی آمد و دارند من را قبض روح میکنند. امام صادق (علیه السّلام) را دیدم که آمد و فرمود: به او مهلت بدهید. دقّت کنید، میخواهم بگویم کرامت امام هم… این زن چند ماه هم زنده بماند آموزش به شیعیان است. بعد آن زن به شوهر خود میگوید: من دیدم… این تعبیر من است، ما تصوّر میکردیم حضرت صادق (علیه السّلام) مثل حضرت ابراهیم است، «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»،[۱۰] فکر میکردیم امام ما است، ولی دیدیم وقتی به جناب ملک الموت فرمود فرصت بده، ملک الموت گفت: «نَعَم أَیُّهَا الإِمام». من فهمیدم امام ملک الموت هم امام صادق (علیه السّلام) است. یعنی امام صادق (علیه السّلام) امام ملک و ملکوت است، امام عالم وجود است، سر حلقهی هستی است، نه فقط مردم. ببینید چقدر افق تغییر میکند. فرصت نیست، دهها و صدها نمونه به این شکل وجود دارد که حضرت تقدّس از دست رفته را برگرداند.
اقدامات غالیان بر علیه امام
برای اینکه با غالیان مبغض مبارزه کند، حضرت طوری بود که بزرگان اهل سنّت نوشتهاند: «مَا رُؤیَهَ إِلَّا»، دیده نشد الّا اینکه یا قرآن میخواند یا عبادت میکرد. یعنی هر وقت غلات مبغض… یعنی دشمنان اهل بیت که سال گذشته عرض کردم یکی از آنها مغیره بن سعید است، این شخص که میگفت ائمّه خدا هستند، بردهی خالد بن عبد الله قَسری است که او ناصبی است. این ملعون را فرستاده بودند که چه کند؟ هم در احادیث دست ببرد، احادیث را کم و زیاد کند که مستحضر هستید میآمد روایات را کم و زیاد میکرد، قرض میگرفتند، روایات را خراب میکردند. از طرفی میگفت ائمّه خدا هستند، اگر محبّت ائمّه را دارید دیگر نمیخواهد عبادت کنید، برای چه؟ برای اینکه مؤمنین از امام زده شوند، منزجر شوند.
مبارزهی امام با جریان غلو
حضرت برای مقابله با اینها چه میکرد؟ دستور میداد… در یک روایت صحیح السّندی به شاگرد خود فرمود: اگر علوی فاطمی هم باشد به مرام عمل نکند فایدهای ندارد. امام کاظم (علیه السّلام) فرمود. چه میخواهم عرض کنم؟ میخواهم عرض کنم اینطور نیست که امام یک حدیثی فرمود یک فرصتی است که دور هم گعده کردهایم. امام کاظم (علیه السّلام) فرمود: آخرین جملهی پدر من وقتی از دنیا رفت «لَا یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاهِ».[۱۱] اینها همه در مسیر امامت حضرت بود، به شفاعت ما نمیرسد کسی که نماز را سبک بشمارد.
توجّه زیاد امام به عبادات
آخرین کلام حضرت بود، چرا آخرین کلام؟ من یک وقت فکر میکردم آخرین کلام حضرت چرا باید فقهی باشد عقاید نباشد؟ چون این حکم در راستای تثبیت آن عقیده است، چون دشمن همواره برای تخریب سعی میکرد علیه امام جوسازی کند، حضرت هم به شدّت به عبادات میپرداخت. از این جهت که خود اهل سنّت نوشتهاند: دیده نشد الّا اینکه اگر کسی از ایشان سؤال نمیکرد یا مشغول ذکر یا نماز یا قرآن بود. شیعیان میگفتند خود امام ما دائماً در حال عبادت است، معنی ندارد محبّت او ما را معاف کند. یعنی عملاً با آنها مقابله میکرد، همزمان این تقدّس را ایجاد میکرد.
اهمّیّت کربلا در کلام امام
یک نمونهی دیگر عرض کنم. یکی از خدمات عظیم الشّأن امام صادق (علیه السّلام) را سال گذشته عرض کردم، باور کنید، خدا را شاهد میگیرم، یک دهه بحث است. اگر امام صادق (صلوات الله علیه) نبود هیچ چیزی از کربلا به دست ما نمیرسید. قسمت کمی از این را سال گذشته عرض کردم، مبسوط آن حداقل ۷۰، ۸۰ دقیقه کار دارد. ۹۰۰ روایت از امام صادق (علیه السّلام) داریم، یک مورد آن را عرض میکنم. امامی که میتواند «قَالَ الله» بگوید و شیعیان باور میکنند، در روایات او است، زهیر وقتی به میدان رفت اینطور رجز خواند. یعنی آن کسی که «قَالَ الله» بگوید مردم باور میکنند راوی رجز زهیر شد. یعنی چه؟ یعنی باید داستان کربلا در ذهن بچّه شیعهها ثبت شود. راوی توبهی حرّ، راوی رجز حبیب، شما حساب کنید، از این کمتر که نداریم، امام خود را در حدّ راوی زهیر کند، زهیر به میدان رفت این دو بیت شعر را خواند. کربلا باید بماند. این یکی از خدمات است.
اقدامات امام برای اثبات امیر المؤمنین (علیه السّلام)
یکی دیگر شخصیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) است، جامعه باید شخصیّت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را بشناسد. هر کس به نجف میرود باید بداند که امام صادق (علیه السّلام) حقّ حیات دارد به هر کسی که پا به عرصهی شاه نجف میگذارد. چون قبر حضرت مخفی بود، برای اینکه وقت حضرت را بگیرند بنی عبّاس چند ماهی حکومت را به عراق میآورد. حضرت فرصت را غنیمت میشمرد، نیمه شبها یک نفر، دو نفر از اصحاب را با خود میبرد که قبر مبارک را نشان بدهد. قبر مخفی بود.
درست مثل یک استاد راهنما، چطور یک استاد راهنما دانش آموز را میآورد میگوید دیشب چه کردی؟ چطور درس خواندی؟ چه کردی؟ صفوان میگوید: حضرت فرمود اینجا است، طوری که کسی نفهمد، اینجا محلّ قبر مبارک علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) است. من با شوق رفتم و زیارت کردم، وقتی برگشتم حضرت من را صدا کرد. گفتم: آقا، در خدمت هستم، سیّدی. فرمود: فهمیدی به کجا رفتی؟ آنجا چه گفتی؟ میگوید: من گفتم آقا، گفتم سلام خدا بر تو ای امیر مؤمنان، ای امام اهل اتقیا. فرمود: اینها اوصاف علی (علیه السّلام) نیست. گفتم: آقا شما بگویید ما چه بگوییم. بیشتر این زیاراتی که…
زیارت امیر المؤمنین از جانب امام صادق (علیه السّلام)
سال گذشته عرض کردم ۱۴ زیارت مطلقه دربارهی امام حسین (علیه السّلام) داریم همه از امام صادق (علیه السّلام) است. بیشتر زیاراتی که دربارهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) است، بیش از نیمی از آنها از امام صادق (علیه السّلام) است. فرمود: میروی مقابل او میایستی، میگویی: «السَّلَامُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِیِّ».[۱۲] ببینید افق چقدر متفاوت است. «السَّلَامُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِیِّ وَ وَجْهِهِ الْمُضِیءِ وَ جَنْبِهِ الْعَلِیِّ»، «وَ صِرَاطِهِ السَّوی».[۱۳] هر یک مورد اینها یک منبر لازم دارد که یک اهل فضل، نه کسی مثل من، بیاید آن را باز کند که «جنب الله» یعنی چه، «صراط الله» یعنی چه. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ اللَّهِ النَّاظِرَهَ وَ یَدَهُ الْبَاسِطَهَ وَ أُذُنَهُ الْوَاعِیَهَ».[۱۴] صفوان اینها را یادداشت میکند. میدانید که صفوان شاگرد اوّل درس امام صادق (علیه السّلام) است، از شاگرد اوّلها است. بعد میگوید بگو: «صَلِّ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَبْدِکَ الْمُرْتَضَى وَ أَمِینِکَ الْأَوْفَى وَ عُرْوَتِکَ الْوُثْقَى وَ یَدِکَ الْعُلْیَا… وَ صِدِّیقِکَ الْأَکْبَرِ… الَّذِی جَعَلْتَهُ سَیْفاً لِنُبُوَّتِهِ»،[۱۵] آن کسی را که تو شمشیر پیروزیهای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار دادی. «وَ آیَهً لِرِسَالَتِهِ… وَ مِفْتَاحاً لِظَفَرِهِ»، سلام خدا بر مهمترین معجزهی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، آیت رسالت. «وَ تَاجاً لِرَأْسِهِ»، تاج سر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
دلیل تبلیغ امام برای امیر المؤمنین (علیه السّلام)
از امام صادق (علیه السّلام) روایات زیادی داریم که با بقیّهی روایات کلّ شیعه و سنّی برابری میکند، برای اینکه علیّ بن ابیطالب (علیه السّلام) را بشناساند، چرا؟ به چند دلیل. چرا امیر المؤمنین (علیه السّلام)؟ چون اوّلاً حیدر کرّار (سلام الله علیه) سرچشمهی اختلاف است. اگر کسی درِ خانهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) بیاید از مسیر انحراف که جدا شود، بقیّه راه را راحتتر میتواند بیاید. این نقطهی اصلی است، سرچشمه است، آنجا را درست بیاید احتمال انحراف او خیلی کم است. این نکتهی اوّل.
دوم، امیر المؤمنین (علیه السّلام) به شهادت رسیده، ترویج امیر المؤمنین (علیه السّلام) دیگر موجب شهادت او نمیشود. ولی امام صادق (علیه السّلام) در این شرایط در جمع علناً، عموماً، بفرماید من امام ملکوتی هستم حکومت ایشان را میکُشد. در خیلی از روایات است که امام صادق (علیه السّلام) مقابل سلاطین جور رفته با تقیّه «السَّلَامُ عَلَیکَ یَا أَمیرَ المُؤمِنین» گفته است، چون میکشتند. کسی به غیر از این نمیتوانست ورود کند، اصلاً بیادبی بود، غیر از این کسی سلام میکرد سلام غیر دیپلماتیک بود، اعلام جنگ با سلطان مسلمین بود.
سوم، حیدر کرّار بزرگترین مصداق حقیقی ولایت بود و تمام تفکّر تشیّع – به این بحثهایی که امروز محضر شما تقدیم کردم تاریخ اندیشه میگویند- در گرو فهم ماجرای امیر المؤمنین (علیه السّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. اگر آنجا کسی راه را خطا برود تشیّع اصلاً برای او مفهوم ندارد، میگوید یک فرقهی انحرافی است. باید بفهمد آنجا چه اتّفاقی افتاده است. لذا شما میبینید از امیر المؤمنین (علیه السّلام) اعادهی حیثیّت کردهاند.
این را به شما به عنوان تحفه عرض میکنم، از امام مجتبی (صلوات الله علیه) تا ائمّهی پایانی ما، یکی از شغلهای رسمی ائمّهی ما نشر فضایل امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود. إنشاءالله یک وقتی این را توضیح بدهم. یعنی حضرت میآید از امیر المؤمنین (علیه السّلام) اعادهی حیثیّت میکند. باید بفهمند آن روز اختلافی چه اتّفاقی افتاده است. حضرت در شرایطی است توان این را که خیلی راجع به مسائل اختلافی روشن صحبت کند ندارد، امّا آن روز نخستین، این اوصافی که… نگاه کنید حضرت کرسی درس سقیفه شناسی ندارد، ولی این اوصافی که برای امیر المؤمنین (علیه السّلام) میکند او را قابل قیاس با دیگران… دیگر ترازو حالت تراز خود را از دست میدهد، از بین میبرد.
بشارت خداوند به معصومین
این بشارت را به شما عرض میکنم در صحیحهای که چهار فقیه بزرگ شیعه نقل کردهاند، شیخ مفید که روایات خبر آحاد در این موضوعات را به این راحتی نمیپذیرد این را خیلی قبول دارد. خداوند در آن حدیث به هر امامی بشارتی داد، به سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بشارت مقام عظمای بعد از شهادت، به امام رضا (علیه السّلام) اعطای حضرت جواد (علیه السّلام)، به هر امامی بشارتی داد، دربارهی شیعیان امام صادق (علیه السّلام) به او بشارت داد. عرض کردم امام باقر (علیه السّلام) به امام صادق (علیه السّلام) وصیّت کرد که فرزندان ما را، شیعیان ما را حفظ کن و حضرت کفالت ما را پذیرفت.
حضرت حق در این روایت که چهار فقیه برجستهی ما، شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی و شیخ کلینی قبول دارند، تأیید کردهاند، نقل کردهاند، فرمود: «حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأُکْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ»،[۱۶] کاری میکنم در قیامت هر کس جایگاه او را ببیند بهت زده شود. چگونه؟ قیامت لیاقت ندارد که حضرت صادق (علیه السّلام) را تبجیل کند. چگونه؟ «وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِی أَشْیَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ»، او را آنجا با کرامتی که میکنم، با اعطایی که نسبت به شیعیان او، یاران او و دوستان او میکنم احترام میکنم. قیامت هم ظرف این را ندارد که بخواهد از آن مقام تشکّر کند.
داستانی در مورد امام صادق (علیه السّلام)
خیلی جوانتر که بودم یک چیزی ذهن من را درگیر کرده، دوست دارم همان را به عنوان روضه بخوانم، خود من در خلوت خیلی با آن گریه کردهام. یک راوی میگوید: محضر امام صادق (علیه السّلام) رفتم. اینکه بحث این روایت چیست حضرت آیت الله جوادی در ادب فنا آورده، نمیخواهم وارد آن شوم که معانی آن چیست، تمثّل مَلَک یعنی چه. راوی میگوید: به خانهی امام صادق (علیه السّلام) رفتم، دیدم یک چیز عجیبی در دست دختر بچّهی امام صادق (علیه السّلام) است. گفتم: آقا، این چیست؟ فرمود: این شانهی دختر ما است که از اثر رسول است. بلا تشبیه، دیدهاید چیزهایی به دست سامری هم رسیده بود که «فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ».[۱۷]
این یعنی چه؟ یعنی اینکه هر اتّفاقی در این عالم بخواهد بیفتد باید کارگزار آن از فرشتهها بیاید از ما اذن بگیرد. وقتی اینها تمثّل میکنند به این عالم پا میگذارند از اثر این رسول چیزهایی باقی میماند که باید اهل آن بگویند چیست. حضرت فرمود: این شانه را میبینی؟ این از اثر رسول است، از بال ملائک است. آن موقع که این روایت را دیدم خیلی دل من لرزید، به این معنا است که بال ملائک شانهی سر بچّههای امام صادق (علیه السّلام) است. «لَا یَوم کَیَومَکَ یا أَبَا عَبدِ الله». همان چیزی که امام صادق (سلام الله علیه) هیچ وقت تحمّل شنیدن آن را نداشت، یک روز دختر خود را صدا کرد: فرمود برای دختر من شعر بخوانید. همین که راوی خواست بخواند خود حضرت به حالت بیهوشی افتاد.
ذکر مصیبت
عصر عاشورا که شده بود برای بچّهها تا آن روز چنین اتّفاقی نیفتاده بود که از چیزی بترسند بخواهند فرار کنند. لذا نقل متأخّر است که امام سجّاد (علیه السّلام) به عمّهی خود فرمودند: «عَلَیکُنَّ بِالفِرار»، فرار کنند، عمّه جان عبّاس از دنیا رفته، بگو فرار کنند. شام غریبان که شد زینب کبری در بیابانها میدید روی خاکسترهای سوخته بچّههای ابا عبد الله صورت روی زمین گذاشتهاند. عمّهی سادات به یک جایی تشریف برد، روی زمین نشست، دید دو دختر بچّه دست در گردن هم انداختهاند، صورت روی خاک گذاشتهاند از ترس جان دادهاند.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– سورهی شوری، آیه ۲۳٫
[۴]– الصحیفه السّجادیه، ص ۲۱۶٫
[۵]– سورهی احزاب، آیه ۳۳٫
[۶]– سیر اعلام النّبلاء، باب جعفر بن محمّد، ج ۶، ص ۳۶۴٫
[۷]– الکافی، ج ۱، ص ۵۳٫
[۸]– بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۳۶۳٫
[۹]– سورهی اعراف، آیه ۱۴۳٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۱۲۴٫
[۱۱]– الکافی، ج ۳، ص ۲۷۰٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۹۷، ص ۳۰۶٫
[۱۳]– همان، ص ۳۰۶٫
[۱۴]– همان، ص ۳۰۵٫
[۱۵]– همان، ص ۳۰۷٫
[۱۶]– الکافی، ج ۱، ص ۵۲۸٫
[۱۷]– سورهی طه، آیه ۹۶٫
پاسخ دهید