همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ۱۴۴۰ هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز سه شنبه مورخ ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ مصادف با سحر اولین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «امیرالمؤمنین؛ دوستان و دشمنان» با محوریت «درنگی در فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
امیر المؤمنین، تجلّی عملی قرآن
– قرار است راجع به امیر المؤمنین صحبت کنیم. چه شد که اساساً قرار شد راجع به موضوع امیر المؤمنین صحبت کنیم؟ واقعاً به نظر من امیر المؤمنین روح این ماه هستند. قرار است به چه محورهایی و به چه شاخههایی بپردازیم؟
– من دیدم الحمدلله صدا و سیما نسبت به قرآن ـ که ماه رمضان بهار قرآن است ـ توجّه دارد. هم برنامههای توضیحی، تبیینی، و هم قرائت و جزء خوانی مکرّر انجام میشود که خیلی کار خوبی هم هست. دیدم پیغمبر اکرم صلوات الله علیه فرمودهاند: علیّ بن ابیطالب صلوات الله علیه همراه قرآن است و هرگز از قرآن جدا نمیشود، حقیقت قرآن است، قرآن ناطق است ـ خود حضرت هم فرمودهاند ـ مبیّن قرآن است، الگوی عملی قرآن است، محصول قرآن است. یعنی اگر ما میخواهیم ببینیم قرآن این «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»[۱]ها که فرموده کجا تجلّی پیدا کرده، بایدها را یک نفر کامل پیاده کرده باشد که با کلمات خداوند مطابقت داشته باشد. بگوییم این دقیقاً همان قرآنی است که بر پیغمبر اکرم نازل شده است. این فرد، شخص امیر المؤمنین صلوات الله علیه است.
یک قراری هم با امام رضا علیه الصّلاه و السّلام داشتم که این مزید بر علّت شد، شاید یک وقتی عرض کردم.
یکی هم نه اینکه این کلمات را دهان ناپاکی مثل من میگوید، از مسلمین هم فِرَق مختلف نقل کردهاند، پیغمبر اکرم فرمود: اگر گنهکار هستید، میخواهید خدا گناهان شما را ببخشد، یکی از راهها این است که از فضائل علیّ بن ابیطالب و شخصیّت او (کمک بگیرید). نگاه کردن به او عبادت است، سخن گفتن از او عبادت است.
– «ذِکْرُ عَلِیٍّ عِبَادَهٌ».[۲]
– ذکر او عبادت است، نگاه به ایشان عبادت است، دقّت در ایشان عبادت است.
یک موردی را من همیشه به دوستان جوان عرض میکنم، ما اگر میخواهیم اخلاق ما و مردم درست شود، اگر میخواهیم عقاید ما درست شود، باید برگردیم از (منبع) اصلی نسخه را بگیریم. نه توحید ما درست میشود، نه اخلاق ما درست میشود، نه زندگی ما درست میشود، نه مشکلاتی که داخل کشور داریم درست میشود، نه مشکلات ما در خانوادهها حل میشود؛ الّا اینکه برگردیم ارتباط خود را با اهل بیت اصلاح کنیم.
– و واقعاً اقتدا کنیم.
– بله. یک محبّتی نسبت به ایشان و دوستداران ایشان ایجاد شود. یک انزجاری ایجاد شود از دشمنان ایشان و کسانی که راه ایشان را نرفتهاند. دوست داشته باشیم به ایشان بپیوندیم.
– إنشاءالله.
– اینها دلایلی است که میخواهیم راجع به این موضوع صحبت کنیم.
– خیلی اتّفاق خوبی است.
امیر المؤمنین و پاسخ به شبهات دوستان
– بنا داریم هم راجع به شخصیّت حضرت با هم گفتگو کنیم، هم اینکه شخصیّت حضرت را بازخوانی کنیم. واقعاً برای خود من عجیب است، جای سؤال است، کمی هم ترسناک است؛ اینکه چطور میشود امیر المؤمنین دشمن دارد؟ دوست داشتن امیر المؤمنین، اینکه دوستداران فراوان دارند چیز عجیبی نیست. در قرآن کریم داریم که خداوند محبّت مثل امیر المؤمنین را در دل مؤمنین قرار میدهد، کسی که جز زیبایی در رفتار او نیست طبیعی است که طرفداران زیادی داشته باشد.
امّا اینکه امیر المؤمنین دشمن دارد خیلی عجیب است! یعنی او که نقطهی ضعف ندارد چطور دشمن دارد؟ میخواهم عرض کنم چه بسا ما که دوستداران و شیعیان حضرت هستیم، اگر با خود واقعی حضرت مواجه شویم، شاید یک قسمتهایی برای ما عجیب باشد. یعنی اگر من خوب توقّعات خود را تنظیم نکنم (ممکن است) نسبت به او معترض شوم. امیر المؤمنین صلوات الله علیه ابعاد مختلف داشتند، هم زندگی شخصی داشتند، هم در عبادت بینظیر بودند؛ هم زندگی اجتماعی گستردهای داشتند، حکومت داشتند.
ما که در واقع در مسائل روز و اجتماع با بعضی از مشکلات دست و پنجه نرم میکنیم، خوب است ببینیم امیر المؤمنین صلوات الله علیه با این مشکلات و شبیه اینها چطور رفتار میکردند.
– چطور مواجه میشدند.
– دوستان ایشان (با این مسائل) چطور مواجه میشدند. همینطور که میخواهم عرض کنم، برای ما غیر قابل باور است که دوستان حضرت گاهی به حضرت اعتراض میکردند! چون آنچه در ذهن آنها بود با آنچه از امیر المؤمنین میدیدند فرق داشت. گاهی توقّعات آنها متفاوت بود.
– خیلی وقتها فاصله زیاد میشد.
– بله، فاصله زیاد بود اعتراض میکردند. خیلی از اوقات امیر المؤمنین سعی کردند شبهاتی را به دوستان خود پاسخ بدهند، نه به دشمنان خود. لذا اینکه ما هم به این موارد بپردازیم خیلی خوب است. نکته اینجا است، إنشاءالله خدا توفیق بدهد و ما وجود مبارک حضرت ولیّ عصر را زیارت کنیم، یک امیر المؤمنین دیگری خواهد آمد، خدای ناکرده ما معترض به ایشان نباشیم.
– امیر المؤمنین یک خطکش است، یک معیار است، یک تراز است و چقدر خوب است ما خود را منطبق بر حضرت کنیم، این به نظر من خیلی اتّفاق خوبی است.
منّت خداوند برای ارسال نبی و امیر المؤمنین
– برای شروع و مقدّمه چند جمله راجع به حضرت عرض میکنم. از شروع که خداوند منّت بر ما و بر همهی عالم گذاشت، امیر المؤمنین را برای هدایت ما فرستاد، همانطور که رسول خدا را فرستاد. خداوند در قرآن میفرماید: من بر شما منّت گذاشتم. حقیقت هم همین است، منّت یعنی نعمت بزرگ. مثل این است که ما برای یک دانشآموز ابتدایی برترین معلّم دنیا را بیاوریم. ما میخواهیم بچّهی خود را به مدرسه ببریم نمیگردیم برترین مدرسهی جهان را انتخاب کنیم. اینها نسبی است. خداوند خیلی برای ما مایه گذاشته است (به ما لطف بسیار کرده است).
امیر المؤمنین در خانهی کعبه به دنیا آمده است. من یک جمله میگویم و میگذرم، این در خانهی کعبه به دنیا آمدن حضرت علامت بود. یکی از عجایب امیر المؤمنین این است که افراد از مذاهب مختلف، با تفکّرات مختلف، به امیر المؤمنین که رسیدند، دستهای آنها بالا رفته (تسلیم شدهاند) و نسبت به حضرت کرنش کردهاند. از جمله یکی از علمای بسیار مهمّ اهل سنّت به اسم آلوسی است. ایشان با اینکه فقیه بوده و مفسّر بسیار مهمّی هم هست، بیش از ۲۰ و چند جلد تفسیر دارد، در آخرین سال عمر خود یک شعری راجع به امیر المؤمنین را به زبان عربی شرح کرده است.
به این بیت که شاعر میگوید امیر المؤمنین وسط خانهی خدا به دنیا آمده رسیده، یک حرف خیلی لطیفی گفته که من برای ولادت حضرت که شروع بحث ما باشد به همین جمله اکتفا میکنم. میگوید: چرا علیّ بن ابیطالب علیه السّلام در خانهی خدا به دنیا آمد؟ اصلاً شایسته نیست امام امامان جز در خانهی خدا و قبلهی مؤمنین به دنیا بیاید. چرا؟ چون میگوید: «سُبحَانَ مَن وَضَعَ الأشیَاءَ فِی مَوَاضِعِهَا» هر چیزی به جای خود نیکو است. چون علیّ بن ابیطالب امام ائمّه است، پس باید در قبله به دنیا بیاید که همه جهت خود را با او تنظیم کنند.
لذا از شروع، خداوند مایه گذاشت (لطف کرد) برای اینکه… در حقیقت بنده ولادت امیر المؤمنین در خانهی کعبه را فضیلت برای حضرت نمیدانم، این را فضیلت برای کعبه میدانم. ولی خدا برای ما علامت قرار داد که از ولادت ایشان در خانهی خدا، قرار بر این است که إنشاءالله او زمام هدایت ما را به عهده بگیرد.
– خدا شهید آوینی را رحمت کند، ایشان یک عبارتی دارد، میگوید: اینکه علی مولود کعبه است، یعنی باطن کعبه را در علی جستجو کن و روح قبله را در علی جستجو کن.
– حضرت از کودکی چند کار انجام داده است که عجیب است. یکی شجاعت ایمان آوردن است. یعنی وقتی ما میبینیم رسول خدا با آن عظمت وقتی اسلام میآورند؛ میدانید تا سالهای سال پیغمبر اکرم چندان طرفداری ندارد. حتّی اوّلین جنگ اسلام که بدر است ـ تقریباً ۱۵ سال بعد از بعثت رسول خدا است ـ ۳۰۰ و چند نفر همراه حضرت هستند. یعنی جذب رسول خدا ـ این هم یکی از موضوعات مهم است ـ مثل ما نیست که کمّی باشد. اینطور نیست که هر کس به سمت حضرت بیاید. هر کسی هم جذب پیغمبر نمیشد.
در آن شرایطی که جاهلیّت خیلی شدید است، افکار عجیب وجود دارد، توقّعات خاص وجود دارد، روحیهی مردم جاهلیّت (عجیب است). ظاهراً یک نوجوان مثلاً هفت ساله یا نهایتاً ۱۳ ساله ـ با اختلاف نقل شده ـ که پدر او هم اتّفاقاً و ظاهراً اسلام نمیآورد. یعنی حضرت ابوطالب به خاطر اینکه بتواند روابط قبیلهای را تنظیم کند، شخصیّت عظیمی هم داشته بتواند از پیغمبر اکرم حمایت کند، (اسلام ایشان) به ظاهر بروز نداشت.
کسی نمیآید (به پیامبر ایمان بیاورد). خود حضرت (امیر المؤمنین) هم بیان میکند که: در کلّ این عالم یک خانه به رسول خدا ایمان آورده بود که حضرت خدیجه سلام الله علیها و خود پیغمبر بود و من هم نفر سوم بودم. یک نوجوان طبیعتاً با طعنهها، نگاههای ناروا، فشارهای…
– شرایط آن زمان.
– این شجاعتی که امیر المؤمنین صلوات الله علیه بعدها در خطبهی ۱۹۷ نهج البلاغه میفرماید: خداوند بر من منّت گذاشت، آن زمانی که پای پهلوانها میلرزید، آن زمانی که قدر قدرتها پا پس میکشیدند، من از پیغمبر اکرم دفاع میکردم. «نَجْدَهً أَکْرَمَنِی اللَّهُ بِهَا».[۳] به خاطر شجاعتی که خدا به من کرامت کرده بود. یعنی شجاعت از کودکی وجود داشت. جرأت اینکه با همهی افکار جامعه مبارزه کند و ایمان بیاورد.
فدایی بودن امیر المؤمنین در محضر پیامبر
بعد هم وقتی (کفّار) میدیدند شخصیّت پیغمبر طوری است که نمیتوانند با او بحث کنند ـ بالاخره شخصیّت عظیمی داشت ـ سعی میکردند زنانی که خیلی ادب نداشتند، بچّههایی که خیلی شرایط را درک نمیکردند، پیرمردهایی که… این افراد را میفرستادند که به رسول خدا جسارت کنند، توهین کنند، چیزی به سمت ایشان پرتاب کنند. پیغمبر اکرم هم که «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[۴] بود، پیغمبر بود، نمیتوانست درگیر شود. آنها میخواستند ابهّت رسول الله را بشکنند. امیر المؤمنین صلوات الله علیه از همان اوان ابتدایی اسلام محافظ پیغمبر بود. با آنها درگیر میشد. امیر المؤمنین اگر درگیر میشد از پیغمبر دفاع کرده بود.
این چیز عجیبی است که یک نوجوان از همان ابتدای کار فدایی پیغمبر بوده است. ما داریم که امام صادق صلوات الله علیه میفرماید: علیّ بن ابیطالب جان خود را در راه خدا بخشید و خود را وقف اطاعت از پیغمبر کرد. این از کودکی بود. یعنی اگر کسی میخواست سراغ پیغمبر اکرم بیاید، مثلاً کودکی را تحریک میکردند که بیاید به پیغمبر جسارت کند، حضرت (امیر المؤمنین) با آنها درگیر میشد و گاهی هم از قدرت خود از همان زمان نوجوانی استفاده میکرد.
تا اینکه کار به جایی رسید به شعب ابیطالب رسیدند، در شعب ابیطالب شبانهروز، شاید پنج تا شش مرتبه امیر المؤمنین لیله المبیت را تکرار کردند. چون خطر ترور برای پیغمبر اکرم وجود داشت، دائماً جای خود را از این خیمه به آن خیمه عوض میکردند، حضرت اصلاً خواب نداشتند. آن شخصیّت عظیم، این از نظر ظاهری (ایشان بود). یعنی لیله المبیت معروف، یکی از این موارد است، یعنی هر شب، هر لحظه (امیر المؤمنین) وقف پیغمبر اکرم بود.
– خود را سپر قرار میداد.
– خدا هم خواسته بود که مدام (امیر المؤمنین) در محضر پیغمبر باشد. یک جوان با استعداد الهی بود، شخصیّت بینظیری بود. خود ایشان فرمودهاند: من نور وحی را میدیدم، بوی نبوّت را میشنیدم، حتّی نالهی شیطان را میشنیدم. پیغمبر به من فرمود: تو میبینی آنچه را که من میبینم. با آن عظمتی که… مثلاً اگر کسی تنها گوشهی ناچیزی از این شرایط داشته باشد به همه فخر میفروشد، شما میبینید (امیر المؤمنین) خود را مانند یک سرباز در محضر پیغمبر اکرم وقف کرده است.
تا اینکه در لیله المبیت ـ یک اختلاف تاریخی هم وجود دارد، نمیخواهم وارد جزئیّات شوم ـ وقتی ماجرای شعب تمام شد و حضرت ابوطالب سلام الله علیه از دنیا رفت، خداوند به پیغمبر دستور هجرت داد. خیلی کار سختی بود، چه کسی میتواند هم راز نگهدار باشد و هم خود را سپر قرار بدهد؟ حضرت (امیر المؤمنین) بیدرنگ پذیرفت. در آن شرایط هم شما نگاه کنید خیلی طبیعی بود که به خانهی حضرت حمله کنند و حضرت را به قتل برسانند. هم جای حضرت خوابید، همزمان حضرت (پیامبر) فرمود: فواطم را هم شما (امیر المؤمنین) بیاورید. یعنی امین پیغمبر هم بودند. با اینکه سنّ و سالی هم نداشتند. دختر پیغمبر اکرم، حضرت زهرا سلام الله علیها، مادر بزرگوار خود، بعضی از بانوان بنی هاشم را حضرت (امیر المؤمنین) به مدینه آوردند.
به مدینه که آمدند این شاگرد برجستهی اسلام، از همه تیزهوشتر بود و بیشتر اطاعت میکرد. هر جا سختی وجود دارد ما امیر المؤمنین را میبینیم. من فقط یک نکته عرض کنم، یکی از جاهایی که من ماجرای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را تشکّر خانوادهی پیغمبر از امیر المؤمنین میدانم، برای مثل این صحنه میدانم. اگر بتوانم خوب تصویر کنم.
امیر المؤمنین صلوات الله علیه در جنگ احد (حضور داشتند)، متأسّفانه عدّهای نفاق ورزیدند، عدّهای تنگهی معهود را رها کردند. سپاه اسلام زود در ابتدای کار شکست خورد. وقتی شکست خورد خبر رسید پیغمبر از دنیا رفته است. همه فرار کردند. یاران پیامبر که بعضی از آنها خیلی زحمت میکشیدند، اینجا متأسّفانه صریح آیهی قرآن است که فرار کردند. بعضی اینقدر فرار کردند که سه روز طول کشید برگردند! بعدها هم از مشاهیر شدند! بعضی از کوه دویدند و بالا رفتند، پیغمبر اکرم آنها را صدا میکرد…
امیر المؤمنین و چند نفر دیگر ماندند، آن چند نفر هم یک به یک زخمی شدند و به زمین افتادند. حضرت تنها ماند. یک امیر المؤمنین و یک پیغمبر و یک لشگر دشمن بودند. یعنی شما حساب کنید یک کربلا باید اتّفاق میافتاد. معاذ الله آنجا باید همان بلایی که سر سیّد الشّهداء آوردند سر پیغمبر اکرم میآوردند. در دستههای ۵۰ نفری یک مرتبه حمله میکردند، نزدیک پیغمبر میشدند یک مرتبه میایستادند. عبارت این است: «حَمَلوا علیه و حَمَلَ عَلیهِم»
واقعاً عجیب است، این مدافع اسلام… یعنی آنها حمله میکردند، امیر المؤمنین هم حمله میکرد. ۱۰ یا ۱۱ نفر از آنها را زمین میانداخت، آنها عقب میرفتند. دو مرتبه در دستههای ۵۰ یا ۶۰ نفری حمله میکردند. به بدن مبارک ایشان ضربات زیادی اصابت کرد، تا ۶۰ ضربهی کاری شمشیر گفتهاند به بدن مبارک ایشان اصابت کرد. به گونهای که پارچه را تا میکردند و بین زخمها میگذاشتند کاملاً جا میگرفت. با این حال حضرت از پای ننشست تا ورق برگشت و مسلمانها برگشتند.
جنگ به جایی رسید که رسول خدا زنده ماند. حضرت روی پا ایستادهاند، زهرای مرضیّه از مدینه خود را رساند، بقیّه هم آمدند. عموی پیغمبر اکرم، حضرت حمزه شهید شده بود. شاید بعدها به این مباحث پرداختیم. هنوز (امیر المؤمنین) روی پا ایستادهاند، با اینکه طبیعتاً حضرت نباید آنجا روی پا بایستند. سنگی به پیشانی مبارک پیغمبر اکرم اصابت کرده بود، دندان مبارک حضرت هم شکسته بود، ولی امیر المؤمنین ۶۰ ضربهی شمشیر عمیق خورده بودند.
اینجا بود که زره مبارک خود را باز کرد، زهرای مرضیّه دستمال خود را داخل آبی که روی زره پیشین امیر المؤمنین بود میزد، به پیشانی پیامبر میکشید که خون پیشانی پیغمبر را پاک کند. امیر المؤمنین گریه میکرد، نه از زخم، از اینکه یک سنگ عبور کرده (و به پیغمبر اصابت کرده است). وقتی امیر المؤمنین مطمئن شدند پیغمبر سلامت است از هوش رفتند، حدود یک ماه بستری بودند. یعنی خیال ایشان آسوده شد.
– غیرت ایشان اجازه نمیداد.
– لذا یک جملهای بگویم، در قرآن داریم: «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ».[۵] یعنی خداوند در جنگها برای شما کافی است. مردمی که تازه مسلمان بودند میگفتند: یعنی چه خدا کافی است؟ مثلاً ما شتر میخواهیم، شمشیر میخواهیم، کفش خوب میخواهیم، لجستیک ما باید خوب باشد، خدا کافی است یعنی چه؟ ابن مسعود میگوید: پیغمبر به ما فرمود «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ بِعَلِیِّ بنِ أَبِی طَالِب».[۶] یعنی تا زمانی که علیّ بن ابیطالب هستند، شما در جنگها ببینید خدا برای شما کافی است. یعنی جلوهی الهی امیر المؤمنین که اگر او در جنگی باشد خیال شما آسوده باشد، اجازهی شکست نظامی نمیدهد.
– بحث بسیار خوبی شد، چقدر خوشحال هستیم که کسی مثل امیر المؤمنین را در کنار خود داریم که با افتخار بگوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوَلَایَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ».[۷] چشمانداز بحث ما چیست؟
– بنای ما بر این است قدری راجع به شخصیّت حضرت، قدری راجع به نگاه حضرت به رفتارهای اجتماعی و حکومتی، حدود ۲۰ موضوعی که ما کاملاً با آنها درگیر هستیم (صحبت کنیم). دشمنان خاصّی که رفتارهایی نسبت به حضرت داشتند. امروز شاید شبیه آن را ببینیم، بدون اینکه بخواهیم به مسائل روز بپردازیم میگوییم برای اینکه این افراد را بشناسیم. بعضی یاران حضرت که یک اقدامات ویژهی خاص انجام دادند و حضرت آنها را تشویق کردند یا به نکویی از آنها یاد کردند. به این موضوعات خواهیم پرداخت.
[۱]– سورهی بقره، آیه ۱۰۴، آیه ۱۵۳، آیه ۱۷۲، آیه ۱۷۸ و…
[۲]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۲۸۳٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۱۱٫
[۴]– سورهی انبیا، آیه ۱۰۷٫
[۵]– سورهی احزاب، آیه ۲۵٫
[۶]– البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۴۳۴٫
[۷]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۰۴٫
پاسخ دهید