همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ۱۴۴۰ هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز جمعه مورخ ۱۰ خرداد ماه ۱۳۹۸ مصادف با سحر بیست و پنجمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «امیرالمؤمنین؛ دوستان و دشمنان» با محوریت «درنگی دیگر بر عدالت خواهی و مصلحت اندیشی» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
ابعاد مصلحتاندیشی امیر المؤمنین علیه السّلام
بعد از اینکه از عدالتورزی امیر المؤمنین صلوات الله علیه که جامعهی انسانی تشنهی آن عدالت حضرت است، صحبت کردیم و بعد عرض کردیم یک وقتهایی حضرت مجبور میشدند به مصلحت فکر کنند و یک مختصری توضیح دادیم، به خاطر اهمّیّت آن که ممکن است بد برداشت شود، من باز یک مثال دیگر از این مصلحت عرض میکنم، این بحث ابعاد دیگری هم دارد.
مثالی که شب گذشته زدیم از آن دیدهبان مرزی بود که خشاب آن اشکال داشت. عرض کردیم آن جایی که مصلحت اتّفاق میافتد، جایی است که ما چند وظیفهی اصلی داریم یا میخواهیم چند شر را از خود دفع کنیم یا چند خیر را به سمت خود جلب کنیم، ولی به خاطر مشکلاتی، کم کاریهایی، چه کم کاری خود ما، چه دیگران یا مشکلاتی که پیش میآید دیگر آن شرایط وجود ندارد.
برای مثال اگر خدایی نکرده یا خصاصت صاحب استخر یا کم کاری ناجی که لب استخر ایستاده است، سه نوجوان داخل آب هستند و بعضی از آنها به سمتی رفته که دیگر فرصتی ندارند، حواس او هم جمع نبوده است. آنجا طبیعتاً انتخاب او این است که یکی را نجات بدهد و در واقع آن دو نفر را از دست بدهد، طبیعتاً اگر بتواند هر سه را نجات میدهد، امّا اگر شرایط به سمتی برود که این امکان نباشد مجبور است که یکی را نجات بدهد.
ما وقتی صحبت از مصلحت به معنای مصلحت فردی میکنیم فرض اینکه مثلاً یک نفر جیب خود را، فامیل خود را، نزدیکان خود را بخواهد لحاظ کند اسم آن مصلحت بگذارد، نیست، مصلحت یعنی آن جایی که ما میخواهیم اتّفاقاً به حق عمل کنیم ولی شرایط نیست که هم زمان به چند مورد عمل کنیم، طبیعتاً تا وقتی میشود باید اهمّها، مهمترها را لحاظ کنیم.
در رأس قرار دادن عدالتخواهی اهمّ از سوی امیر المؤمنین
لذا عرض کردیم امیر المؤمنین صلوات الله مواردی بود که ایشان نمیشد به همهی آن عدالتخواهیهای جزئی مورد به مورد عمل کند، مجبور میشدند بعضی را فدای اهم کنند. و اینجا ما طبیعتاً نمیخواهیم اشکال بگیریم، چون عرض کردیم یک تلخی در مصلحتاندیشی است. علّت تلخی هم این است که ارتکاز ما این است که یک کسی اشتباه کرده است. عرض کردم اشتباه ما لزوماً کار یک نفر خاص نیست، مثلاً همین کاری که در دورههای قبل انجام دادند که جامعه امیر المؤمنین را نشناسد، این باعث میشود که خوب به حرف حضرت گوش ندهند و آن مشکلات پیش بیاید.
- آقای شریعتی: و در واقع تنهایی حضرت.
– و عوامل دیگری که حالا شاید شبهای آینده فرصت کردیم به آن پرداختیم. یعنی اگر این اتّفاق بیفتد یک تلخی در آن وجود دارد، بالاخره آنجا یک تلخی است و این هم ما را اذیّت میکند لذا معمولاً از اسم مصحلت و محصلتاندیشی بیزار هستیم؛ چون یا مصلحت شخصی حساب میکنیم که معلوم است منظور ما نیست یا میگوییم در این بین یک نفر خطا کرده است. بله، یک نفر خطا کرده است، البتّه الآن در موضع آن فعلاً حق این است که همین مصلحت را انجام بدهیم. یعنی خلاف آن عمل کنیم اتّفاقاً خلاف عدالت است.
بعضی کارگزاران حضرت را هم مثال زدیم. برای نمونه عرض میکنم یکی از چیزهایی که در دورهی حکومت امیر المؤمنین صلوات الله علیه تعجّبانگیز است اینکه یک شخصی مثل ابوموسی اشعری که از اصحاب پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است و طبیعتاً ما شیعیان نسبت به ایشان نقدهای خیلی جدّی داریم، نقل شده که امیر المؤمنین هم نقدهای خیلی جدّی به ایشان داشتند.
جایگاه مالک اشتر در نزد امیر المؤمنین علیه السّلام
حضرت وقتی به حکومت میرسد همهی کارگزاران خلیفهی سوم را عزل میکند. در مورد این یکی در توضیحاتی که قبلاً دادیم، عرض کردیم در آن انقلاب گونهای که مردم کوفه یک سال پایانی انجام دادند، خودشان او را آوردند. یعنی در پایان حاکم مرضی الطّرفین شد. حضرت خواست او را عزل کند، مالک پیش امیر المؤمنین آمد و عرض کرد: آقا مردم کوفه از شما میرنجند، یعنی احساس میکنند شما به میل آنها توجّهی ندارید. حضرت این را نپذیرفتند که مردم از من میرنجند، ولی به یک دلیل دیگری که آن هم حفظ خود مالک بود –این تحلیل شخصی بنده است و إنشاءالله منتشر هم میشود- حضرت نسبت به مالک پذیرفتند که چند ماهی ابوموسی را تحمّل کنند.
شبهای قبل عرض کردیم اینکه مالک اشتر یک شخصیّتی بود که در کوفه اگر گوشهی چشمی اشاره میکرد شهر بسیج میشد و حاکم خلیفهی سوم را بیرون میکردند. حالا مردم کوفه توقّع دارند چون ارتباط امیر المؤمنین و مالک خیلی محبّتآمیز و نزدیک به عاشقانه و اینها است و نزد حاکم اسلامی جا دارد، بگویند این حاکم از ما است، از قبیلهی ما است و بگو امیر المؤمنین با او کاری نداشته باشد. این توقّع را مالک هم روی امانتداری منتقل میکند. یعنی اینطور نیست که مالک بخواهد جلوی حضرت بایستد، ولی البتّه اصرار میکند و این اصرار کردن هم به این دلیل است حتّی شاید مثل مالک اشتر که از افراد بینظیر تاریخ اسلام هستند، تفصیل اعتقادش نسبت به امیر المؤمنین مثل ما نباشد. چرا؟ چون بعد از رسول خدا ۲۵ سال امیر المؤمنین چنان حذف شخصیّتی شده است، کسی نیامده حضرت را توضیح بدهد و مالک هم صحابی پیغمبر اکرم نیست، یعنی از زبان مبارک رسول خدا شنیده باشد. یعنی از فیلتر ۲۵ سالهای که کسی راجع به امیر المؤمنین زیاد صحبت نمیکند، با این حال اینقدر عاشق امیر المؤمنین است و ما برای او خیلی احترام قائل هستیم.
نقل است که حضرت فرمود: کاش مثل تو یک نفر دیگر بود. یا مثلاً آن نقلی که جایگاه تو برای من مثل جایگاه من برای پیامبر است. حتّی اگر این را تقلیل در مواقع جنگ بدهیم این خیلی حیرتانگیز است. یعنی از این جهت این تنقیصی به جناب مالک نیست، ولی اینکه جناب مالک امیر المؤمنین را صاحب علم الهی از جنس الهام میداند. من نمیدانم میداند یا نمیداند یا عصمت برای امیر المؤمنین نمیدانم قائل است یا نه و این تنقیصی نیست، چون اینها هنوز تبیین نشده است، بیشتر اینها زمان امام صادق صلوات الله علیه فرصت پیدا شد دوباره بازخوانی شود.
- آقای شریعتی: ما داریم راجع به شرایط غبارآلود صدر اسلام صحبت میکنیم.
– لذا این شخصیّت برجسته میآید گاهی از روی دلسوزی به امیر المؤمنین اصرار میکند که آقا این کار را انجام بدهید، حضرت اینجا استدلال مالک را قبول ندارند که مردم کوفه از شما رنجیده میشوند. ولی برداشت حقیر این است که حضرت از جهت دیگر نگاه میکنند که با این کار مالک از دست میرود چون مردم کوفه اصل نظامیان حضرت هستند یعنی عمدهی لشگر حضرت هستند، فرماندهی لشگر هم مالک است. اگر قرار باشد جایگاه خود را بین نظامیها از دست بدهد بعداً در دفاع از حقیقت و حق، جاهایی که جبههی حق میخواهد فعّالیّت کند شاید مالک آن نفوذ خود را از دست بدهد، لذا اینجا حضرت برای حفظ مالک میپذیرد.
دستور عزل ابو موسی به مالک از سوی امیر المؤمنین
یک مدّت که میگذرد و ابو موسی چند کار را انجام میدهد که الآن عرض میکنم، حضرت مالک را صدا میکنند، میفرمایند: دیدی آن چیزی که فکر میکردی نشد. من از اوّل هم قبول نداشتم یعنی استدلال تو را قبول نداشتم، برو خودت ابوموسی را عزل کن. اینکه یک شخصیّتی را که امیر المؤمنین قبول ندارد، ولی برای یک حقیقت دیگری، برای یک مصلحت بالاتری، برای اینکه یک جایگاه مهمتری است، این همان مصلحتاندیشی است که …
- آقای شریعتی: میتوانیم در اوج این اتّفاق ماجرای حکمیّت را هم بگوییم که حضرت پذیرفتند.
– البتّه واقعیّت این است که صحبت کردن در سیما خیلی سخت است، اوج مصلحتاندیشی امیر المؤمنین که به مصلحت اسلام عمل کردند این است موقع هجوم به خانهی خود دفاع نکردند. این شدیدترین، سختترین، تلخترین لحظاتی است که امیر المؤمنین هم به جهت عقل خود فرمودند و هم به جهت دستور رسول خدا دندان روی جگر گذاشتند، فرمودند: خار در چشم، استخوان در گلو صبر کردند و این تلخترین صبر در تاریخ است و حکمیّت هم که خیلی تلخ است بعد از آن قرار میگیرد یا آتش بس امام حسن علیه السّلام با معاویه و موارد فراوانی که دارد.
- آقای شریعتی: اتّفاقاً آن نکتهای که گفتید مالک آمد و به امیر المؤمنین عرض کرد: شما این کار را انجام بدهید، میخواستم بگویم این خیرخواهیها به نوعی بیمعرفتی است، حالا بیمعرفتی نه به معنای بد کلمه باشد.
– بله، با شناختی که ما از امیر المؤمنین داریم. مثلاً امام زمان صلوات الله علیه تشریف بیاورند –یک زمانی هم بحث شد ما از امام معصوم میتوانیم انتقاد کنیم، انتقاد نکنیم؟ این بستگی دارد که چه کسی این کار را میکند. یک کسی که تازه مسلمان است یا یک کسی که از موضوعات خبر ندارد، چیزی نمیداند. امیر المؤمنین را یک شخصیّت ویژه و حتّی برتر از دیگران بداند ولی نه امیر المؤمنینی که ما شیعیان معتقد هستیم. طبیعتاً ممکن است، احتمال است، کما اینکه ما نسبت به ولیّ فقیه، مرجع تقلید این دید را داریم. دیدید بعضی وقتها مرجع تقلید یک حکمی صادر میکند، یک عالم برجستهای، یک استاد درس خارجی محضر او میرسد و با هم گفتگو میکنند و ممکن است نظر او را عوض کند، احترام قائل است، میگوید جای شما روی سر ما است، ولی شما معصوم نیستید. یعنی نظر مالک آنجا تنقیص مالک نیست. اگر ما با این شرایطی که داریم، به امیر المؤمنین اعتقاد داریم که داناترین فرد است، اگر این را بشناسد، میگوییم بله، از هر کسی این کار سر بزند بیمعرفتی است.
مثلاً فرض بفرمایید إنشاءالله یک روز امام زمان سلام الله علیه تشریف بیاورند، من فکر میکنم آیا با این شناخت اندکی که ما داریم، چنین پیشنهادی میدهیم؟ قطعاً این کار را نمیکنیم. اصلاً به خود اجازه نمیدهیم که بخواهیم پیشنهاد بدهیم. یعنی کسی که به الهام الهی سخن میگوید، معنا ندارد که من بخواهم …
- آقای شریعتی: در قصّهی کربلا مکرّر از این مصلحتاندیشیها و خیر اندیشیها و خیرخواهیها در مقابل امام عصر داشتیم.
- آن دو مورد ابوموسی را که عرض کردم بگویم، اگر فرصت باشد یک نکتهی خیلی مهم تعجّبانگیز باشد که عرض کنم و آن اینکه ابوموسی با اینکه حاکم شده بود، وقتی قرار بود از کارگزاران زیردست خود برای شهرهای کوچکتر برای امیر المؤمنین بیعت بگیرد، این کار را نمیکرد. لذا وقتی جنگ جمل بعد از یک سال حکومت تمام شد، تازه از شهرهای تابعهی زیر نظر کوفه که ابوموسی بود، حضرت یکی یکی بیعت گرفت. یعنی کارشکنی میکرد، با این حال امیر المؤمنین چند ماهی او را تحمّل میکرد. وقتی ماجرای کودتای جمل در بصره پیش آمد، ابوموسی با اینکه اینجا از طرف امیر المؤمنین حاکم است و سخنرانی کرد، گفت: این یک دعوای خانوادگی است و امثال اینها. حضرت دیدند اصلاً مصحلت اقتضا نمیکند که اینجا بخواهند او را تحمّل کنند.
ما صحبت از مصلحت میکنیم ولی این را هم عرض میکنم غالباً، اغلب مصلحت بر عدالتخواهی است. یعنی ما بحث مصلحت را میگوییم برای اینکه ابعاد وجودی امیر المؤمنین یک قدری کاملتر توضیح بدهیم. بحث ما این نیست که امیر المؤمنین در ۱۰۰ مورد، ۹۸ مورد مصلحت اندیشی کردند که این مصلحت درست است عرض میکنم. چون بدنام شدن جامعهی اسلامی خود از جهت عکس بدترین نوع خلاف مصلحت است، لذا حضرت توجّه بسیاری به اینها دارند.
عدم مصلحتاندیشی در اصل حکومت امیر المؤمنین
یک اتّفاقی که در حکومت حضرت است و اینجا اتّفاقاً حضرت مصلحتاندیشی نمیکنند، جایی است که ما شنیدیم و بحث میکنیم، خود ما هم عرض کردیم که امیر المؤمنین اجباری از کسی بیعت نگرفتند، اکراهی بیعت نگرفتند، امّا این به معنای اینکه بعضیها تصوّر کردند که مثلاً در حکومت امیر المؤمنین هر کسی هر چه دوست داشت میگفت، هر کاری دوست داشت انجام میداد و حضرت کاری نداشت ابداً اینطور نبود.
آنکه عرض کردیم بیعت اکراهی، اجباری نگرفت ابتدای حکومت بود، یعنی هنوز حکومت پا نگرفته حضرت باز گذاشتند که هر کس میخواهد بیاید و هر کس نمیخواهد نیاید تا حکومت مستقر شد، حکومت که مستقر شد اوّلاً گزارشها نشان میدهد اگر کسی به حضرت وارد میشد هر انتقادی میخواست به حکومت بکند، با توجّه به شناختی که آنها داشتند حضرت مانع نمیشدند، امّا اگر میخواست اصل حکومت را بزند، بگوید شما نامشروع هستید، به هیچ وجه حضرت کوتاه نمیآمدند. یعنی انتقاد به معنایی که امیر المؤمنین خطا کرده نیست، بارها تکرار کردیم. به این معنا که بگوید شما نامشروع هستید، حضرت برخورد میکرد، میفرمود: نه، به چه دلیل؟ اصلاً اجازه نمیداد حرف او ادامه پیدا کند. میفرمود: قضیه گذشته است، مشروعیّت حکومت واضح است، اشکالی است بگویید ما برطرف کنیم؟!
برای نمونه به امیر المؤمنین صلوات الله علیه خبر رسید که در بصره اتّفاقی افتاده است. با ادبیاتی که ما بعضاً متأسّفانه در فضاهای ژورنالیستی تاریخنگاری زیاد داریم، خیلی وقتها گروههایی بخواهند گروه دیگری را تخریب کنند، از آن استفاده میکنند. عدل علیّ بن ابیطالب اینطور بود که هر کس هر کاری دوست داشت انجام میداد، این یک توهّم است.
حضرت باخبر شدند که در بصره عدّهای زیر بار حکومت حضرت نرفتند. اوّلاً شنیدند معاویه حاکمی که حضرت فرستاده را پس فرستاده است. یعنی ظاهراً میگویند ما حکومت شما را قبول نداریم. وقتی که حکومت مستقر شده است، مثلاً بلاتشبیه کأنّ انتخاباتی برگزار شده است، بحثها شده و تمام است، حالا یکی مخالفت میکند، ابداً حضرت اینجا کوتاه نمیآیند. در هر دو مورد حضرت لشگر را به سمت آنها برده است، روز آغاز جنگ شروع کننده نبوده است، ولی هم در جنگ جمل امیر المؤمنین سپاه را به سمت بصره و هم با معاویه به سمت شام برده است. اینجا اصلاً جا ندارد که حضرت بفرماید دیگر انتقادپذیری است، هر کسی هر کاری دوست دارد انجام بدهد. گاهی آدم یک توهّمات عجیبی میبیند که میخواهند یک مدل جدید از آزاداندیشی را نشان بدهند، اسم این آزاد اندیشی نیست. این خلاف امنیّت و مصلحت جامعه است.
حضرت وقتی با خبر میشوند در بصره عدّهای کودتا کردند و میگویند ما حکومت علیّ بن ابیطالب صلوات الله علیه را قبول نداریم و حاکم بصره را مورد اذیّت و آزار قرار میدهند و چند نفر را میکشند، حضرت اینجا آمادهی یک جنگی میشوند که هزاران نفر در آن کشته میشوند. یعنی آدم میگوید صبر کنیم به فلان جا یک باجی بدهیم که نیمچه استان دست بعضی از اصحاب بدهید.
این سه نفر اصلی ماجرای جمل سه شخصیّت آبرودار در نظر مردم آن زمان هستند، خود حضرت هم میفرماید: من به چهار نفری مبتلا شدم که آنها با هم متحّد شدند. فلانی که پولدارترین است، فلانی که شجاعترین است، فلانی که خیلی بخشنده است و پولها را پخش میکند و آن همسر پیامبر که نزد مردم جایگاه بالایی دارد. یعنی تقدّس و پول و قدرت و بخشش کار خیلی سختی است. یا میگفتند آقا بصره را به فلان شخص بده تا کوتاه بیاید. ما هم عرض کردیم اینجا صد درصد خلاف مصلحت است. چرا؟ چون جامعهی اسلامی میبیند دستان آن چند نفری که اتهام دارد به اینکه دریافت کلان کردند، یعنی آن جایی که تمام جامعهی اسلامی این را یک انحرافی میبینند. یعنی اگر قرار باشد از فردا هر کسی طمع کند که بخواهد یک جایی را جدا کند و بگوید ما در این قسمت استقلال داشته باشیم. اینجا حضرت قبول نمیکنند و در برابر آن ایستادگی میکنند، جمل و صفین هزاران هزار کشته میدهد و جنگ بین دو گروه مسلمان هم است.
الآن چون فرصت اندکی داریم، شبهای بعد اگر راجع به این مسائل صحبت کردیم، عرض میکنیم حضرت برای کم شدن کشتار تلاش بسیاری کردند، ولی اینکه این هزاران نفر آدم کشته میشوند، کوتاه بیاییم یا اینکه یک حق مسلّمی، امنیّت جامعه اسلامی و یک بدعتی که هر کس از راه میرسد یک تکّه از جغرافیای جهان اسلام را بخواهد ببرد، اینجا اصلاً جای مصلحتاندیشی نیست و حضرت با آنها وارد مقابلهی جدّی میشود.
- آقای شریعتی: واقعاً شرایط سختی بود، امیر المؤمنین علی رغم آن اقتداری که داشتند، علی رغم آن صلابتی که داشتند، ولی به واسطهی تنها بودن خود اوج مظلومیّت را داشتند که بعد از ۲۵ سال سکوت و حفظ اسلام و بعد با ورود به حکومت با این مشکلات دست و پنجه نرم کردن کار خیلی سختی است. إنشاءالله این بحث را فردا شب ادامه خواهیم داد.
پاسخ دهید