همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ۱۴۴۰ هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز شنبه مورخ ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۸ مصادف با سحر بیست و ششمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «امیرالمؤمنین؛ دوستان و دشمنان» با محوریت «توجه به افکار عمومی و ارتقای دانش و بینش مردم» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
- سعی امیر المؤمنین علیه السّلام برای ارتقاء افکار عمومی جامعه
- آزادی بیان در حکومت امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام
- لزوم توجّه به افکار عمومی در بیانات امام علی علیه السّلام
- نامهی ۲۸ نهج البلاغه؛ بهترین نامهی امیر المؤمنین در جواب به معاویه
- آموزش مسائل توحیدی در حدّ فهم افکار عمومی توسّط امیر المؤمنین علیه السّلام
- اتّهامات وارده به امیر المؤمنین علیه السّلام
- دلالیل قانع کننده سلبی و ایجابی برای تفهیم افکار عمومی
- آقای شریعتی: شما در زندگی خود امام حسین دارید. خوشا به حال تمام کسانی که دل خود را به محبّت سیّد الشّهداء گره زدند و تمام کوله بار آنها همین محبّت است. إنشاءالله با تمام آن بشارتها و وعدههایی دادند خواهیم رسید.
از امیر المؤمنین علیه السّلام صحبت میکنیم. شافعی میگفت امیر المؤمنین شخصیّتی است که دوستان او از ترس فضائل او را نگفتند و دشمنان او از حسادت، امّا با این حال فضایل علی علیه السّلام شرق و غرب عالم را گرفته است و ما در حدّ بضاعت خود داریم از این شخصیّت بسیار بزرگ و نورانی صحبت میکنیم و نکتههای ناب حکومت حضرت را میشنویم.
سعی امیر المؤمنین علیه السّلام برای ارتقاء افکار عمومی جامعه
- موضوع بحث ما توجّه امیر المؤمنین و ارتقاء سطح افکار عمومی است. یعنی هم توجّه به افکار عمومی به صورت واقعی و نه شعاری و هم ارتقاء افکار عمومی است. این یکی از مسائل مهمّی است که من بدون اغراق وقتی نگاه میکنم بعضی از موارد در حکومت گاهی رشد کرده است. مثلاً خدمات حکومتها نسبت به حکومتهای گذشته خیلی متنوّع است. ممکن است حکومتهای گذشته خدمات خیلی مختصری داشته باشند و محدود باشد. فرض کنید بیمارستان و آموزش و پرورش و دانشگاه نداشته باشند.
امّا در موضوع افکار عمومی هم صداقت حضرت و هم توجّه حضرت به افکاری مثل و نظیری ندارد. ببینید یک وقتی میگوییم عدالت، امیر المؤمنین مظهر عدل است. توقّعی نیست که دیگران مانند امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم باشند. ولی افکار عمومی یک موضوع و یک کاربست برای حکومت است. امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم بین مردم هستند. حالا دورههایی ممکن است افرادی نگران ترور حضرت میشدند بنابراین نزدیک حضرت میآمدند تا حضرت حفظ شود. امروز هم ما هیچ گلهای نداریم اگر مسئول عالی رتبهای محافظ داشته باشد. چون این مسئولیّتها و مسئولین برای جامعه ارزشمند هستند و خدایی نکرده حذف آنها برای جامعه آسیبزا است. یعنی بنده به این هیچ اعتراض و نقدی ندارم. امّا این اجازه باعث نمیشود که امیر المؤمنین علیه السّلام بین مردم نباشد. هم درخواست او از مسئولان این بود که بین مردم و بدون واسطه تعامل کنید، هم خود حضرت اینطور بود. حضرت با عموم مردم و با نمایندههای مردم راحت ارتباط میگرفت. این روزها ما چیزهایی میشنویم، مثلاً مسئول بزرگواری با عرض تعجّب میگوید من اگر بخواهم نظر مردم را بفهمم از پشت شیشهی دودی ضدّ گلولهی خود مردم را نگاه میکنم! این اعتراف به این است که من بین مردم نیستم. امیر المؤمنین اینطور نیست. اوّلاً بین مردم است و نمیشود بین همهی مردم بود، مثلاً در جامعهی ۸۰ میلیونی ما یک نفر اگر بخواهد با مردم ارتباط دائمی داشته باشد باید کارهای خود را کنار بگذارد. این امکانپذیر نیست و کسی هم توقّع ندارد، ولی باید با نمایندهی انواع افکار عمومی باید دائماً ارتباط داشته باشد. بدون حاجب و بدون شیشهی دودی باید بشنوند.
حضرت اینطور است. در مسجد کوفه نماز میخواند و ظرفیّت اسمی مسجد ۴۰ هزار نفر است. هر روز هم شاید پر نمیشد، ولی بالاخره حضرت دائماً با تودهی مردم ارتباط دارد. همانطور که قبلاً در مورد عدالت حضرت و نظارت بر کارگزاران عرض کردیم، اگر کسی اشکال و شکایت به حضرت دارد به حضرت دسترسی دارد. یعنی هم خود مسئول و هم نمایندگان مورد وثوق با افکار عمومی متنوّع و متکثّر جامعه ارتباط داشته باشند و این ارتباط قطع نشود. حضرت به این موضوع حضور خیلی توجّه دارد و ثانیاً به حرفهایی که در جامعه زده میشود.
خیلی اوقات در مسائل کلان کشور مسئلهای مطرح میشود و این سؤال در ذهن افکار عمومی میماند و سالیان سال کسی هم جواب آن را نمیدهد. این یک ضعف بزرگ است و اینکه ارتباط مردم با بدنه و حکومت کمکم قطع میشود و شبهه و بیاعتمادی به وجود میآید.
- آقای شریعتی: از این ظرفیّت مردم آنگونه که باید استفاده نمیشود.
آزادی بیان در حکومت امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام
– حضرت شعار نمیدهد که فقط رأی بیاورد! ما میبینیم که این شعار دادن گاهی یک وسیلهی رأی آوردن میشد (برای جذب اذهان عمومی کاری نمیکردند). عرض کردم که اگر یک نفر بلند شود و در حضور حضرت بگوید من اصل حکومت تو را قبول ندارم، حضرت اجازه نمیدهد زیاد صحبت کند. یعنی اگر اشکالی میبینید بگویید. یعنی مانند این میماند که سال ششم ریاست جمهوری یک رئیس جمهور یک نفر بگوید شما شش سال پیش نامشروع بودید؛ شخص (رئیس جمهور) میگوید در مورد این در دادگاه شکایت کنید، امّا الآن مشکل کجا است! یعنی وقت عقب گرد نیست. جامعه مشکل دارد و ما جبههی در حال جنگ داریم، مسائل اقتصادی داریم. حالا اینکه برگردید بگویید آن سالی که با شما بیعت کردند من شما را قبول نداشتم، حضرت میفرمایند اکثریّت بیعت کردند. چون افکار عمومی میگفتند با خلفای قبلی بیعت عمومی شده است، حضرت هم میفرمایند بیعت عمومی شده است. اگر شیعه هستید و نصّ و غدیر و اینها را قبول دارید که هیچ، اگر هم نیستید که بیعت عمومی شده است مانند بقیّه و بلکه بیشتر. پس الآن فرصت این حرفها نیست، اگر اشکالی وجود دارد بگویید، اگر کسی کاری، خطایی کرده است بگویید. یعنی نمیخواهم بگویم که حضرت بیجهت وقت میگذاشتند که هر کسی هر چیزی میخواهد بگوید. ولی اگر کسی میخواست اشکالی بگیرد و ناراحتی را بیان کند به ویژه اگر میخواست تظلّم خواهی کند فضا کاملاً باز بود تا این شخص حرف بزند.
اگر میدید فردی که بلند شده است دارد افکار عمومی را منحرف میکند و میخواهد شانتاژ کند اینجا با او برخورد میکرد! ولی نه اگر میدید تظلّم خواهی است، اینجا به ما ظلم شده است، اینجا اینطور شده است، حضرت میفرمود ما بررسی میکنیم تا ببینیم چه شده است. اوّلاً ارتباط بود و ثانیاً به افکار عمومی توجّه داشت؛ اینکه چه چیزی الآن در جامعه مطرح است.
لزوم توجّه به افکار عمومی در بیانات امام علی علیه السّلام
مثلاً یک وقتی عمرو عاص از طرف معاویه یک نامه به ابن عبّاس نوشت و در آن نامه ابن عبّاس را به عرش اعلی برد و از او تجلیل کرد و چند بیت هم شعر خواند. عمرو عاص از جهات ادبیات خیلی شاعر قدری است. ابن عبّاس که این نامه را خواند خیلی ناراحت شد. گفت اینها روی من چه حسابی کردند که فکر کردند من علیّ بن ابیطالب را به معاویه میفروشم! پیش حضرت آمد و گفت آقا ببینید چه چیزی برای من نوشتند. حضرت فرمود باید جواب آن را بدهید. چون نامههای آن زمان رسانهای میشد. گفت آقا ارزش ندارد. حضرت فرمود قرار نیست که جواب او را بدهید!
یک نمونه نامه میخوانم که حضرت صراحتاً به معاویه میفرمود مخاطب من در نامهای که دارم پاسخ میدهم تو نیستی. یعنی تو (معاویه) سؤال کردی ولی …
- آقای شریعتی: که در تاریخ ثبت شود؟
– نه افکار عمومی. مردم میگویند معاویه این جمله را گفته است امیر المؤمنین چه جوابی به او داده است! اینها در جامعه مطرح است. حضرت به ابن عبّاس فرمود حتماً پاسخ او را بده. ابن عبّاس گفت عمرو عاص ارزش ندارد! حضرت فرمود باید جواب بدهید، این برای افکار عمومی سؤال است. یعنی این خیلی مهم است که این سؤال در ذهن افکار عمومی است. گاهی مسائلی پیش میآید. در دورههای انتخاباتی در کشور میبینیم که دو طرف یا چهار طرف یا شش طرف حملههای حیرت انگیزی به هم میکنند. بعد مردم نگاه میکنند که اینها در یک شورایی دور هم نشستند. این برای مردم سؤال است.
- آقای شریعتی: کسی نیست این علامت سؤالها را پاسخ بدهد.
– بله، در حکومت اسلامی باید به افکار عمومی پاسخ داده شود. این اتّهامات یا واقعی بوده است یا نبوده است. اگر مطرح کردید باید رسیدگی شود. یک وجهه شخص من است، یک وجهه کارگزار نظام میگوید اینها همدیگر را به خیلی چیزها متهّم کردند، پس همه اینطور هستند. چرا در ذهن مخاطبین در کشوری که صدها هزار شهید داده است این موضوع مطرح شود که گویا همه در شورا و مجمع فلان کنار هستند مثل هم هستند! من به دو طرف کار دارم، این نقد به دو طرف است.
بعد از انتخابات باید یک مرجعی باشد که این اتّهاماتی که زدید را پاسخ بدهید تا ذهن مخاطب را تطهیر کند.
- آقای شریعتی: این در اوج احترام حاکمیّت به افکار عمومی است.
- هم اوج احترام به افکار عمومی است، هم آموزش است که حق ندارید هر حرفی بزنید. شما نمیتوانید هر چیزی را بیان کنید و بیجهت به عِرض آبروی دیگران وارد شوید. اینجا حضرت میفرماید باید پاسخ عمر و عاص را بدهید، چون دیگران این حرف را شنیدند، ممکن است برای آنها سؤال شده باشد. چون ابن عبّاس عالم است پاسخ مکتوب خوبی مینویسد، او نویسنده است. حضرت میفرماید ولی تو شاعر خوبی نیستی! او آن شعر را در انتهای نامه نوشته بود (عمرو عاص در انتهای نامه برای ابن عبّاس شعری نوشته شود). یعنی اگر هنرمندانه تو را نقد کردند هنرمندانه آن را پاسخ بده. اگر آنها یک فیلم علیه ما ساختند شما به آنها ناسزا نگویید. اگر فیلم ساختند شما هم فیلم بسازید و جواب بدهید. اگر شعر را دکلمه کردند شما شعر را پاسخ بدهید. حضرت فرمود برادر تو شاعر بهتری است، بگو برادر تو شعر را جواب بدهد. هم پاسخ بدهید و هم نگویید انجام وظیفه است، آن را پاسخ میدهیم! نه، پاسخ شما باید سیاستمدارانه و عالمانه، ادیبانه باشد. قطعاً ابن عبّاس هم شاعر است، در تاریخ اشعار او است؛ یعنی هم بلد است شعر بگوید و هم عالمانه جواب میدهد. ولی حضرت میفرماید برادر تو هنرمندانهتر پاسخ میدهد. یعنی پاسخ جبههی حق فقط نباید گفتن حق به صورت عریان باشد. باید حق را بگویید، دقیق بگویید و زیبا بگویید.
شما ببینید ما در این زمینه خیلی با حضرت فاصله داریم. البتّه کسی توقّع ندارد که ما امیر المؤمنین باشیم، ولی باید به آن سمت برویم. لذا پاسخهایی که حضرت به معاویه دادند، مثلاً ابن ابی الحدید یکی از انتقاداتی که به حضرت میکند… بالاخره ایشان که مانند ما است، بعضی از اموری که امیر المؤمنین انجام میدهند متوجّه نیست. میگوید شأن علیّ بن ابیطالب علیه السّلام این نبود با معاویه دهان به دهان شود!
نامهی ۲۸ نهج البلاغه؛ بهترین نامهی امیر المؤمنین در جواب به معاویه
پاسخ این است که در نامهی ۲۸ نهج البلاغهی شریف که خود مرحوم سیّد رضی رحمت الله علیه میفرماید: «وَ هُوَ مِن مَحاسِن الکُتُب»[۱] این از بهترین و زیباترین نامههای حضرت است. این نامهای است که حضرت عبارات مهمّی در آن بیان کرده است؛ بسیار هوشمندانه، بسیار محکم و بسیار ادیبانه. یعنی شارحان نهج البلاغه با اینکه اینجا اواخر کتاب محسوب میشود… اوایل کتاب شرّاح هرچه دارند رو میکنند، مخصوصاً در خطبهی اوّل که خیلی هم خطبهی سنگین و عظیمی است. اینجا نتوانستند به راحتی از آن عبور کنند، بلکه دوباره به صورت مبسوط در مورد آن بحث کردند. یعنی هم اوج ادبیات است، هم اوج اتقان است و یک جملهای هم در آن دارد. حالا بعداً راجع به وحدت بین مذاهب اسلامی و توهین به مقدّسات از نگاه امیر المؤمنین بحث کنیم. اتّفاقاً حضرت در یک جایی از نامهی ۲۸ به آن پرداخته است.
اینجا وقتی معاویه توهینهای متعدّد به امیر المؤمنین علیه السّلام میکند، حضرت وقتی میخواهند پاسخ بدهند میفرمایند: «غَیْرَ مُخْبِرٍ لَک»[۲] مخاطب من تو نیستی! یعنی نامه را معاویه نوشته است و من دارم جواب او را میدهم، ولی این نامه را افکار عمومی میخواند. فضای رسانهای نامهی معاویه را شنیدند، حالا باید نامهی من را بشنوند. من دارم به آنها پاسخ میدهم. دوبار در این نامهی شریف حضرت میفرمایند پاسخ تو را نمیدهم. یعنی افکار عمومی احترام دارند، مهم هستند و حضرت دنبال ارتقاء افکار عمومی است.
این را آقای ابن ابی الحدید خیلی متوجّه نمیشود و میگوید آقا شأن شما این نیست. بله، ما هم قبول داریم که اگر افرادی بودند که میشد پاسخ معاویه را بدهند میدادند. دیگر نیازی به حضور حضرت نبود. امّا وقتی آن حق گویانی که باید باشند در بعضی برههها از دنیا رفتند مانند جناب عمّار یا توان ندارند در این حدّ و اندازه پاسخ بدهند. اینجا برای اینکه افکار عمومی حق را متوجّه شوند حضرت پاسخ میدهند.
شما ببینید امیر المؤمنین صلوات الله علیه مانند معاویه و جمل و دیگران قابل قیاس نبودند. برای یک شیعه هم هیچ وقت سؤال پیش نمیآید که امیر المؤمنین حق است یا دیگران! چون امیر المؤمنین علیه السّلام را مظهر حق میداند و ما در روایت داریم و برادران اهل سنّت هم روایت کردند که حق دور امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام میگردد. امیر المؤمنین متّحد با قرآن است. امّا وقتی سؤال میکنند میگویند حق را بشناس تا اهل آن را بشناسید. پس نباید بگذارم که یک طرف باطل در جامعه تزریق شود. اگر در جامعه باطل دارد تزریق میشود من باید حق را بیان کنم. وگرنه اینها در قیامت از من سؤال میکنند که چرا شما حقیقت را نگفتید.
– آقای شریعتی: یعنی در واقع آن وقت علی رغم جنگهایی که شکل میگرفت جنگ رسانهای و جنگ نرم هم بود.
– قبل از هر جنگ فضا کاملاً رسانهای برای جنگ سرد است، حتّی تهدید نظامی است.
- آقای شریعتی: بمباران شبهات است.
- از دو طرف پاسخگویی و بیان خیلی از مسائل کاملاً… نامهی ۲۸ نهج البلاغه از این جهت که جنگ سرد است و برای اینکه ادبیات حضرت را بیان کنیم عرض خواهم کرد.
حضرت اوّلاً حضور فیزیکی بین مردم دارند و ثانیاً در فضای رسانهای کاملاً حواس آنها جمع است. به ابن عبّاسها میگویند پاسخ بدهید، بعد خود ایشان پاسخ میدهند.
آموزش مسائل توحیدی در حدّ فهم افکار عمومی توسّط امیر المؤمنین علیه السّلام
بعد مرحلهی بعد سخنرانیهای متعدّد با مردم است. یعنی هم نشستند بین مردم حرفهای مردم را میشنوند و هم صحبت میکنند. یکی از گلههایی که به شارحان نهج البلاغه دارم این است که شارحان نهج البلاغه -که بعضی از آنها خیلی بزرگوار هستند و بنده از حیث علمی حقیقتاً نعلین آنها هم نمیشوم (من جایگاهی ندارم)- به خطبهی توحیدی نهج البلاغه که رسیدند فارغ از فضای صدور کلمات، حضرت غرق کلمات عظیم توحیدی حضرت شدند که مثلاً این لغت به چه معنا است، این توحید صفات است یا اسماء است! رفتند غرق مسائل توحیدی شدند! نکته اینجا است که امیر المؤمنین برای ارتقاء افکار عمومی آموزش هم دارند، فقط اطّلاع رسانی و واکنش نیست! به حضرت خبر میدهند که فلان استان غارت شده است و سپاهیان فرار کردند و به عدّهای از نوامیس مسلمین جسارت کردند. حالا اینجا اگر ما بودیم لشکری آماده میکردیم تا پاسخی کوبنده بدهیم! امّا حضرت این کار را نمیکنند. فهم ما از رفتار حضرت این است که این شخص هنوز نفهمیده است که مرگ دست خدا است. چرا نیروی نظامی فرار میکند؟ چون فکر میکند با فرار میتواند جان خود را حفظ کند. پس این مشکل توحید دارد و مشکل یاد مرگ و فهم از مرگ دارد و فکر میکند اگر در خانهی خود باشد کشته نمیشود و به جنگ برود کشته میشود!
- آقای شریعتی: یعنی حضرت میفرمایند که اینها باید ایمان خود را درست کنند.
– در نزدیکان خود در تهران داشتیم. در محلّهی ما شهید خیلی زیاد است. بچّههایی که در یک محلّه با هم فوتبال بازی میکردیم، آن کسانی که از ما بزرگتر بودند شهید شدند، یک نفر هم بود که پدر او میخواست مخفیانه پسر خود را به کشوری بفرستد که مثلاً این پسر سربازی بود. خیلی از آن رزمندهها شهید شدند، ولی چند برابر آنها برگشتند، الآن هم در آن منطقهی ما زندگی میکنند. ولی این پسر رفت و پولهای او را گرفتند و او را کشتند و جنازهی او برای این پدر نیامد. خدا میداند که ما نمیخواهیم ملامت کنیم. یعنی مرگ دست خدا است. اگر این پسر به جبهه میرفت و در برابر ظلم میجنگید چه مرگی زیباتر از مرگ سرخ و اگر هم سلامت برمیگشت که یک مجاهد در راه خدا به سلامت برگشته بود. چه بسا که خیلی از هم تیمیهای ما از جنگ برگشتند.
- آقای شریعتی: اتّفاقاً قبل از شما میگفتم که: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ»[۳] هر جا باشید به سراغ شما میآید، یعنی این باور باید درست شود.
حضرت وقتی میشنوند که فرماندهی سپاه آن منطقه و نیروهای نظامی فرار کردند…
شما میدانید که ما در هر شهری نیروی نظامی داریم. اگر خدایی نکرده اینها فرار کنند همان اتّفاقی که در موصل افتاد رخ میدهد. یک تعداد اندکی داعشی حمله کردند و نیروهای نظامی حفظ دژبانی شهر فرار کردند و اینها آمدند شهر را شخم زدند! دو میلیون و چند صد هزار نفر جمعیّت موصل را گرفتند و ۱۷۰۰ نفر از افسران نیروی هوایی را یکی یکی کشتند!
حضرت به جای اینکه اینها را تحریک نظامی کند، چون جنگ، عبادت و کار حضرت همه بندگی خدا است. طولانیترین سخنرانی حضرت برای تهییج سپاه، از مفصّلترین خطبههای توحیدی است. یعنی توقّع از شارح این است که بگوید امیر المؤمنین در چه شرایطی این جملات را فرمود. بنده خود را عرض میکنم و میگویم من اگر مخاطب کلام حضرت بودم چقدر فهم داشتم. چقدر حضرت احترام به فهم مخاطب گذاشتند! این رسالت سخنرانها را خیلی سنگین میکند.
- آقای شریعتی: یعنی مخاطب را دست بالا گرفتند (توجّه ویژهای به مخاطب کردند).
– یعنی حضرت مباحث عمیق توحیدی به چه کسانی میگوید؟ به همین مردم کوفه! یعنی سخنرانیهای حضرت یک دانشگاه است؛ نه صرف باز نشر و تقویم. بعضی از سخنرانیها تقویم هفته است و روزنامه خوانی.
- آقای شریعتی: بله، تاریخ مصرف دارد.
– امّا حضرت اوّلاً مباحثی فرمودند که هنوز که ما میخوانیم لذّت میبریم. شما میدانید که بخش زیادی از کتاب نهج البلاغه سخنرانی است. کتاب خیلی دقیقتر از سخنرانی است. این نهج البلاغه بیشتر سخنرانیهای امیر المؤمنین علیه السّلام است. یعنی اینقدر اتقان دارد. حالا ما توقّع نداریم، دیگران مانند امیر المؤمنین نیستند. ولی بالاخره حضرت میخواهد الگو مشخّص کند. اوّلاً حضرت وقتی برای مخاطب صحبت میکند در اوج عبارات، در دقیقترین حالت و در بالاترین سطح راجع به توحید صحبت میکند. نه اینکه شما ببینید صفات سلبی، صفات ثبوتی، توحید افعالی اینها هم خوب است که ما یاد بگیریم. طلبهها و بعضی از رشتههای دانشگاهی میخوانند. اینها باید یاد بگیرند، ولی حضرت میخواهد توحید را در زندگی ببرد. آن لحظهی جنگ خدا دارد شما را میبیند چرا فرار میکنید! اگر فرار کردید فهم حقیقت توحید ندارید. برگردید و اعتقادات خود را درست کنید.
- آقای شریعتی: اگر درست گرفتید از شما زهیر در میآید، حبیب در میآید.
– بله، همینطور است. وگرنه اینکه بگوییم آقا نیروها فرار میکنند پس پاداش را زیاد کنیم، اعدام صحرایی راه بیاندازیم و این چیزها نه. راه درمان این است که این چرا فرار میکند؟ این را باید اصلاح کرد. یعنی حضرت به ارتقاء توجّه دارد.
مرحلهی بعد چیست؟ آقا یاد مرگ باعث میشود که انسان به اعمال خود توجّه کند، ثانیاً مرگ دست خدا است. یعنی دو موضوع در سخنان حضرت خیلی پر شما است. مثلاً عنصر پایدار در شعر حافظ چیست؟ پیر مغان. عنصر پایدار در نهج البلاغه و نوع خطبههای امیر المؤمنین توحید و یاد مرگ است. یعنی توحید و یاد مرگ جزء موضوعاتی است که حضرت میخواهد آموزش هم بدهد. میفرماید شما نباید از این دو غافل شوید.
- آقای شریعتی: شخصیّت شما را میسازد.
– یعنی حضرت دارد ارتقاء میدهد. در سطحی که ۱۴۰۰ سال بعد تقریباً برای ما، اگر ۲۰ سال هم طلبگی خواندیم باز هم مرجع و مصدر است. با اینکه اینها سخنرانی بوده است و حضرت سعی کرده است طوری آن را بیان کند که مردم آن زمان هم آن را بفهمند. پس یک سطح دیگری از رفتار حضرت در فضای عمومی این است که حضرت سعی میکند ارتقاء دهد، به اینها آموزش بدهد و بعد با اینها صحبت کند.
اتّهامات وارده به امیر المؤمنین علیه السّلام
هیچ مسئلهی مهمّی نیست، الّا اینکه امیر المؤمنین صلّی الله علیه و آله و سلّم که راجع به موضوعی که سؤال افکار عمومی است پاسخ میدهد. اگر شبههای مطرح کنند، گاهی شبهات بسیار بیارزش. مثلاً گاهی اتّهاماتی به امیر المؤمنین زده شده است، از جمله نماز نخواندن حضرت که آدم تعجّب میکند که چقدر فهم در شام سخیف بوده است که مثلاً نماز جمعه چهارشنبه خوانده شده است و کسی هم چیزی نگفته است!
- آقای شریعتی: چقدر فضای رسانهای پررنگ بود.
- پمپاژ رسانههای مسموم زیاد بود. آن طرف معاویه حضور دارد و عمر و عاص حضور دارد. تخصّص اینها مسائل رسانهای است. از این طرف امیر المؤمنین صلوات الله علیه و آله و سلّم در پاسخ به شبهاتی مانند این سخیف…! یعنی اگر بگویند کاشانی نماز نمیخواند، کاشانی به ناموس مردم (معاذ الله) نظر دارد، من هیچ وقت در سخنرانی عمومی این حرفها را جواب نمیدهم. میگویم شأن ما نیست. این خیلی سخت است، چون گفتن این حرفها مظلومیّت دارد. حضرت میبینند که اینها را آن طرف در شام گفتند. سربازان گمنام امیر المؤمنین اخبار را میرسانند. در مسیر اخبار رساندن ممکن است خبر برسد که در شهر شام راجع به امیر المؤمنین یک چنین حرفی زده میشود.
اینجا هم افرادی هستند که گاهی آب زیر کاه دارند و نمونههای اهل نفاق و نفوذ داریم که -به آن خواهم پرداخت- اینها را پخش میکنند. امیر المؤمنین اینجا میبینند که افکار عمومی ممکن است پخش شود، باید آن را مصون کرد. لذا میآید صریح با مردم صحبت میکرد. حضرت شبهاتی که عمر و عاص با امیر المؤمنین مطرح میکند که ما شخصیّت عمر و عاص را…
من این شبها خیلی احتیاط میکنم. اگر کسی برود راجع به عمر و عاص تحقیق کند میبیند کسی است که واقعاً باید تأسّف خورد که در جامعهی آن روز این فرد فرماندهی بخشی از سپاهیان مسلمان شام را دارد. این آدم با آن سابقهی پدر و مادر! یعنی با سورهی مبارکهی کوثر، با آن مادری که متأسّفانه به رذالتهای اخلاقی عجیب شهره و مشهور است و فردی که خود او ۷۰ بیت در جسارت به رسول خدا شعر گفته است. در حبشه جلوی جعفر بن ابیطالب سلام الله علیه را گرفته است، از دشمنان شمارهی یک است. بعد این آدم به خود اجازه میدهد روایت میخواند. ناقص شدهی آن در صحیح بخاری است که از پیغمبر نقل کردند که خاندان ابوطالب رفقا و طرفداران من نیستند؛ خاندان ابو طالب یعنی امیر المؤمنین. او به خود اجازه میدهد که چنین شبهات سخیفی مطرح کند. البتّه در صحیح بخاری آل ابوطالب تبدیل به آل ابی فلان یا بنی فلان شده است و برچسب خورده است.
از این کارها زیاد در کتابها میشود که معلوم نشود چه کسی است. امیر المؤمنین نمیفرماید من چه کسی هستم و تو چه کسی هستی. گاهی حتّی این عبارت را هم در نامهی ۲۸ میفرمایند که: معاویه! اگر من با تو صحبت میکنم تو را هم شأن خود نمیدانم، با آن سابقهی قبل از اسلام شما، ولی مردم سؤال دارند. یعنی خیلی اوقات ما میگوییم در مورد بعضی از موضوعات با مردم صحبت کنید.
من پیش یکی از رؤسای قوا رفته بودم، من برای اینکه بعضی از انتقادات خود را مطرح کنم گفتم در آن یک شنبهی معروف، در آن مجلس معروف یک اتّهامی راجع به دو نفر مطرح شد. دولت گذشت و دولت بعدی آمده است. چند سال گذشته است و چه زمانی افکار عمومی باید متوجّه شود که چه بود؟! این مسئله رسانهای شد. احترام به افکار عمومی چیست؟ این است که آقا بیان کنید، حق را مشخّص کنید. آن کسی که خطا کرده است… امّا مسکوت گذاشتن آن فاصله افتادن است. حضرت ابداً… یعنی حضرت میتوانستند بگویند من کجا، عمر و عاص کجا. ابن ابی الحدید میگوید شأن شما نیست که با اینها هم کلام شوید. ولی حضرت به خاطر هدایت مردم، به این خاطر که مردم دچار خطا نشوند وارد میشوند و پاسخ میدهند.
- آقای شریعتی: یک وقتهایی شبهات کلان مطرح میشود و یک علامت سؤالهای بزرگی شکل میگیرد که به گوش مسئولین هم میرسد و این پاسخ که «میگویند بگذار بگویند» را میدهند و این اوج بیاحترامی است.
– هم اوج بیاحترامی است و هم مردم را از دست میدهید. حکومت وقتی موفّق است که مردم او را از خود بدانند.
دلالیل قانع کننده سلبی و ایجابی برای تفهیم افکار عمومی
نمونهی دیگر عرض کنم. مثلاً فرض کنید حضرت در جنگ جمل میخواهند شرکت کنند که خلاصهی جنگ جمل این است که عدّهای از اصحاب پیغمبر، طلحه و زبیر به بصره رفتند. حکومت بصره را گرفتند. بیت المال را برداشتند، مسئول حکومت امیر المؤمنین را مجازات کردند و تا هفتاد نفر کشتند. بعد حضرت به سمت آنها سپاه فرستادند. این برای مردم عجیب بود که میخواهیم با مسلمان بجنگیم! برویم همدیگر را بکشیم! همسر پیغمبر را چه کار کنم؟! طلحه الخیر را چه کار کنیم! در ذهن آنها این بود که این طلحه الخیر است، میگفتند او زبیر سیف الاسلام است، در ذهن آنها این بود که اینها اصحاب پیامبر هستند، روی اینها شمشیر بکشیم؟! حالا اینکه چه شد را کار ندارم، این بحث مفصّلی است. نمیدانم بتوانیم راجع به آن حرف بزنیم یا نه. وقتی جنگ تمام شد…
حالا که جنگ تمام شد این کسانی که آمدند جنگیدند گفتند حالا وقت غنیمت و برده و کنیز است. اینها مشوّقهای جنگ کردن بود. سهم ما چه میشود؟ وسط جنگ اگر چیزی میگرفتند حضرت نمیفرمود آن را پس بدهید. دشمن است و باید آن را تضعیف کرد. وقتی جنگ تمام شد، شکست قطعی شد و امکان نبرد نظامی نبود، لشکر جریان جمل پاشیده شد، حضرت فرمود هر چه هست پس بدهید. گفتند آقا یعنی چه؟ خون آنها را بریزیم، دیگ آنها را برنداریم؟! اینها در دیگ دشمن آش درست کرده بودند، از آن طرف یک نفر شنیده بود که امیر المؤمنین میگوید پس بدهید. او یک لگد زد و محتویات آش روی زمین ریخت و دیگ خود را برداشت و رفت. آنها خیلی ناراحت شدند. اینها پیش امیر المؤمنین علیه السّلام آمدند و گفت یعنی چه؟! ما برویم بجنگیم و دیگ اینها را نگیریم؟! برده نگیریم؟! کنیز نگیریم؟! حضرت هم ایجابی فرمود و هم سلبی. یعنی افکار عمومی را باید قانع کرد.
سلبی این بود که حضرت میدانستند سپاهیان خود آنها از برادران اهل سنّت –به ادبیات امروز- بودند، لذا حضرت فرمودند شما کنیز میخواهید؛ عایشه سهم چه کسی بود؟ میگفتند معاذ الله. حضرت فرمود چه فرقی میکند. من که به شما میگویم مسلمان را نمیشود برده و کنیز گرفت متوجّه نمیشوید. در آن سپاه عایشه هم است، اسیر شده است. شما میخواهید او را کنیز بگیرید؟! میگفتند نه. حضرت میفرمود من هم همین را میگویم!
یعنی این پاسخ علمی دقیق نیست. حضرت میبینید در ارتکاز ذهنی اینها یک نفر حرمت دارد، بقیّه شاید حرمت نداشته باشند، بگویند همسرهای بقیّه را بگیریم اشکال ندارد. حضرت میخواهد پاسخ بدهد هم «جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن»[۴] است، این جدال است دیگر. حضرت فرمود: عایشه را چه کار میکنید؟ میخواهید کنیز بگیرید! میگفتند نه، (معاذ الله). حضرت در واقع دارد به افکار عمومی پاسخ میدهند. این یک طرف ماجرا بود، بعد حضرت صحبت میکند و میفرماید ما بندهی خدا هستیم. «إِخْوَانُنَا قَدْ بَغَوْا عَلَیْنَا»[۵] اصلاً من شیفتهی این انصاف امیر المؤمنین هستم. برادران ما بغی کردند، چون بغی کردند ما باید اینها را مجازات کنیم. اگر با ما بجنگند آنها را میکشیم. ولی وقتی جنگ تمام شد نه خونی ریخته میشود و نه برده میگیریم ونه اموال آنها را برمیداریم؛ یعنی هم ایجابی و هم سلبی.
- آقای شریعتی: نهج البلاغه یک چیز عجیبی است، دون کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق. من عاشق نامهی ۳۱ هستم. هر کسی به من بگوید میخواهم نهج البلاغه را مطالعه کنیم میگویم نامهی ۳۱ نهج البلاغه، وصیّت امیر المؤمنین را مطالعه کنید. درست است که مخاطب نامهی ۳۱ امام مجتبی علیه السّلام هستند، ولی گویا برای ما نوشته شده است. چقدر لطیف و چقدر ظریف نگاه توحیدی را بیان میکنند. إنشاءالله در یک فرصت دیگری راجع به نامهها و خطبهها و حکمتهای نهج البلاغه صحبت کنیم و مستفیض شویم.
[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۸۵٫
[۲]– همان، ص ۳۸۶٫
[۳]– سورهی جمعه، آیه ۸٫
[۴]– سورهی نحل، آیه ۱۲۵٫
[۵]– یحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۲، ص ۳۴۵٫
پاسخ دهید