همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ۱۴۴۰ هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز یکشنبه مورخ ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ مصادف با سحر ششمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «امیرالمؤمنین؛ دوستان و دشمنان» با محوریت «مبارزه با قبیله گرایی در سیره امیرالمؤمنین علیه السلام» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
قبیلهگرایی در ماجرای حکمیّت
– آقای شریعتی: در مورد شخصیّت امیر المؤمنین صحبت میکنیم. «ذِکْرُ عَلِیٍّ عِبَادَهٌ»،[۱] محورهای مختلف شخصیّت حضرت، جاذبه و دافعهی حضرت، دوستان و دشمنان حضرت (را بحث میکنیم). داریم راجع به وحدت و هویّت دینی جامعهی اسلامی صحبت میکنیم، اینکه چه نقش و تأثیری در حکومت امیر مؤمنان، علی علیه السّلام داشته است. چه اتّفاقاتی افتاده و منجر به چه فجایعی شده است؟ گفتن آن به نظر من یک الگو برای جامعهی امروز ما و زندگی ما است.
– ما بنا داشتیم فضائل امیر المؤمنین را بیان کنیم، هم برنامهی ما متبرّک شود، هم مقدّمهای برای تحلیلهای بعدی باشد. ولی موضوع قبیلهگرایی به خاطر اتّفاقی که در جامعهی ما افتاد و خیلی بحث مهمّی است (مطرح شد). اگر من بخواهم فقط روی مثالهای اصلی این موضوع تمرکز کنم، مثالهای عجیب زیادی در ذهن من است. إنشاءالله شب آخر این بحث است برای اینکه تنوّع بحث حفظ شود. راجع به کربلا هم مطالبی عرض خواهم کرد. با اینکه خروج از بحث است، ولی چون بسیار عبرتانگیز است (بیان میشود). این قبیلهگرایی در کربلا چه اثر عجیبی گذاشت؟ بعد هم بحث قبیلهگرایی را جمع کنیم.
عرض کردیم مردم کوفه اصلاً در حقّانیّت امیر المؤمنین و عدم حقّانیّت معاویه، اینکه (امیر المؤمنین) درست عمل کردهاند شک نداشتهاند. حتّی افتخار میکردند به اینکه اتّفاقات قبلی افتاده و انقلابی صورت گرفته و امیر المؤمنین سر کار آمده است. چه چیزی باعث شد سراغ حکمیّت آمدند؟ گفتند: شاید به ما عربهای یمنی کوفه چیزی برسد! اتّفاقاً ابوموسی را مطرح کردند، به این دلیل که ابوموسی یمنی الاصل بود، میگفتند: او یا یک یمنی را انتخاب میکند، یا چون پدر خانم پسر خلیفهی دوم است حاکم میشود، باز ما یک رابطهای (با حکومت) میگیریم، یک چیز اضافهای به دست میآوریم. فاجعهی حکمیّت و خوارج و غارتهای معاویه از بلاد اسلامی، این همه فجایع، برای این (قبیلهگرایی) بود.
جا دارد در جلساتی که فرصت هست، ابعاد مختلف این موضوع بحث شود. از این طرف عرض کردیم امیر المؤمنین صلوات الله علیه اصلاً اهل این موضوع نبود. دو سه مثال کوچک عرض میکنم، اعتراف میکنم وقتی یک مورد را بیان میکنم خیلی تأسّف میخورم به اینکه ما در دورهی غیبت امام زمان صلوات الله علیه هستیم. این حس را از معصوم نچشیدهایم. دو خانم نزد امیر المؤمنین آمدند، هر دو تقاضای کمک کردند. حضرت به هر دو یکسان بخشیدند؛ یکی از آنها عرب بود و یکی از آنها غیر عرب بود. خانمی که عرب بود اعتراض کرد. به کم بودن اعتراض نکرد، گفت: شما به من توهین کردهاید! چرا مساوی به ما دادید؟! مگر شأن من و او (غیر عرب) یکی است؟!
شما جامعه را ببینید، حتّی کسی که به دریوزگی هم افتاده (وضع مالی بسیار بدی دارد) این شأن را برای خود قائل هست که درست است من الآن وضع مالی خوبی ندارم، ولی نژاد من برتر است! حضرت فرمود: من در قرآن و روایات نبوی ندیدم که بین فرزندان اسماعیل ـ که همه انبیا هستند ـ با بقیّه فرقی وجود داشته باشد. این یک نمونه است.
عدالت امیر المؤمنین دربارهی همهی اقوام
از این نمونهها فراوان است که حضرت تلاش میکند فضای جامعه را تغییر بدهد. مثلاً فرض بفرمایید یک روز اشعث ـ بعدها شاید راجع به این صحبت کنیم با حکومت حضرت چه کرد ـ آمد و دید ایرانیها دور حضرت را گرفتهاند، شلوغ است. چرا؟ چون ایرانیها مسلمان شدند و بالاخره از آیین خود برگشتهاند، حقّانیّت اسلام را هم قبول کردهاند. میتوانستند قبول نکنند، کما اینکه مدّتها طول کشید بعضی از ایرانیها ایمان بیاورند. کسی به اجبار ایمان نمیآورد. این افراد میدیدند در دوران قبلی کسی به آنها اهمّیّت نمیدهد، اینجا امیر المؤمنین بین خود و آنها، بین سران قوم و آنها، عرب و عجم اصلاً فرقی قائل نیست. آنها را میبیند، اگر پیشرفتی دارند، اگر نقطهی قوّتی دارند، اگر دانشی دارند، حضرت از آنها تجلیل میکند. در آن دورهای که شایستگیها دیده نمیشد خیلی این رفتار به چشم میآید.
– آقای شریعتی: محورهای برتری در آن زمان کاملاً متفاوت میشد.
– زمینهی پیشرفت فراهم است. میگوید من اگر خوب باشم این آقا خوبی را میبیند. نه اینکه من چه کسی هستم، پسر چه کسی هستم.
– آقای شریعتی: این (لیاقت شخصی) فضیلت میشود.
– بله. اشعث میبیند اطراف حضرت شلوغ است، میگوید: یعنی چه اینها (ایرانیها) اینجا هستند؟! ـ عذر میخواهم ـ این قاذورات چرا به اینجا آمدهاند؟! با پا به آنها (ایرانیها) ضربه میزد، یعنی اینجا شأن شما نیست، بروید دورتر بنشینید.
– آقای شریعتی: رفتار بسیار زننده و مشمئز کننده است!
– اخلاق آنها اینطور بود، اگر یک سفرهی بزرگی پهن بود و برای ۱۰۰ نفر دور سفره جا بود، یک عرب مینشست دیگر نباید کسی مینشست! مگر اینکه از نژاد همان عرب باشد. (میگفتند) بقیّه به جای دیگری بروند.
– آقای شریعتی: هم سفره نباشند.
– حضرت بلافاصله فرمود: چه کسی من را از دست این (اشعث) راحت میکند؟! بقیّه هم که نسبت به اشعث احساس خوبی نداشتند به او اخم کردند. اشعث هم دید اوضاع خوب نیست، عقب رفت. یعنی اینجا جا نیست، فرقی نمیکند چه کسی باشد، اینجا انسان نشسته است. متأسّفانه این برخورد را در رفتار افراد قبل از امیر المؤمنین نمیدیدند. یعنی اسلامی که نسخهی آن را امیر المؤمنین معرّفی میکند خیلی از دیگران متفاوت است.
یک نمونه بگویم، من همیشه مشتاق هستم، میگویم کاش ما یک وقت معصوم را زیارت کنیم.
امیر المؤمنین صلوات الله علیه یک بردهای را به نام میثم تمّار آزاد کرد، میثم تمّار معروف، عالم جلیل القدر. در آن جامعهی نژاد پرست که عادت کرده بودند متأسّفانه به بردهی آزاد شده این نگاه را داشتند که ـ ببخشید ـ انسان نیست! از آن طرف میدیدند امیر المؤمنین وقتی وارد بازار میشود، حجرهی آنها با تبختر و شکوه فراوان آنجا بود، حضرت هم حاکم جامعهی اسلامی بود. حضرت از همهی حجرههای بزرگ میگذشت، میآمد در دکّان کوچکی که یک سینی خرما بود و میثم در آنجا نشسته بود وارد میشد، پیش میثم مینشست.
ما در تاریخ مورد داریم میثم کار داشته، امیر المؤمنین فرموده: تو برو، من به جای تو خرماها را میفروشم.
– آقای شریعتی: خیلی این صحنه دیدنی است.
– ما اصلاً این را درک نکردهایم. یعنی از این جهت محروم هستیم. اینکه امام صادق سلام الله علیه فرمود: من به حال شیعیان آخر الزّمان نگاه کردم، برای اینکه دست آنها از دامن امام زمان ـ سلام الله علیه ـ کوتاه است برای آنها گریه کردم.
– آقای شریعتی: شاید یک وجه شکایت که در دعای افتتاح آمده همین است.
– بله. امیر المؤمنین در جنگ بدر فرمود: «اللَّهُمَّ أَشکوا فَقْدَ نَبِیِّنَا». من همیشه میگویم امیر المؤمنین که امیر المؤمنین است میفرماید: خدایا از فقدان پیغمبر شکایت میکنم. ما چه بگوییم که در دعای افتتاح میگوییم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَهَ وَلِیِّنَا».[۲] خیلی عجیب است. این یک قسمت بحث است.
جاذبه و دافعهی امیر المؤمنین
یعنی در مورد امیر المؤمنین شاید میشود صدها مورد پیدا کرد که نگاه حضرت طوری است… به قول یکی از شاگردان حضرت به نام ضِرار میگوید: ما مقابل او بودیم، مثل موش در برابر شیر شرزه (بودیم)، حضرت اینقدر هیبت داشت، ولی از مادر مهربانتر بود. میگوید: از هیبت ایشان نمیتوانستیم صحبت کنیم، ولی نگاه ما به صورت ایشان میافتاد گویی از مادر مهربانتر بود. اصلاً کاری نداشت که ما چه کسی هستیم، از کجا آمدهایم، اتّفاقاً همین هم زمینهی رشد را فراهم میکرد.
چون این قضیّه حسّاس است و صحبت کردن از آن راحت نیست، به صورت سؤال مطرح میکنم تا به موضوع کربلا بپردازیم. شهدای کربلا را بررسی میکنیم، در بین آنها ایرانی نیست. چرا؟ خوب است در مورد این موضوع فکر کنیم، چرا اینطور است؟
– آقای شریعتی: یعنی نیامدند؟
– اصلاً شما ببینید روابط قومی طوری است که ارتباطی بین اینها (ایرانیها و عربها) وجود ندارد. اگر سیّد الشّهداء به کوفه میآمد و صحبت میکرد… گفتیم که حضرت با جُون چه کرد، ولی هنوز اینها حضرت را ندیدند. اینها در درگیریهای داخلی… چرا کوفه کوفه شد؟ چون حتّی طرفداران سیّد الشّهداء در بین خود مرزبندی داشتند. چرا؟ چون هنوز با امام در تماس نبودند، امام در مدینه بود و آنها در کوفه بودند، اینها عادات زشت… بالاخره امیر المؤمنین سال ۴۰ شهید شده، سال ۶۰ حادثهی کربلا اتّفاق افتاده، ۲۰ سال معاویه حاکم بوده است.
– آقای شریعتی: یعنی در واقع نگذاشتند علی را بشناسند.
– عادات زشت دوباره (تکرار شد)، چون اینها به غرایض برمیگردد و به تبختر مربوط میشود.
– آقای شریعتی: مدام دور خود حصار میکشیدند (خود را از بقیّه جدا میکردند).
– نمونهای که میخواهم عرض کنم، إنشاءالله فرصت کنم درست توضیح بدهم، یک دقّت کوچکی در یک نکتهی تاریخی داشته باشیم. چه شد که کربلا کربلا شد؟ این همین موضوع قبیلهگرایی ما است، ببینید چقدر اهمّیّت دارد. یک مقدّمهی مختصر عرض میکنم، فضای شهر کوفه اینطور بود که شهر را به چهار قسمت بزرگ تقسیم کرده بودند. هر قسمت را چند قسمت کرده بودند، آمار آنها خیلی دقیق بود. مثل مرکز آمار ما که تورم از ۴۰ درصد بالاتر اعلام نمیکند نبود!
– آقای شریعتی: خیلی دقیق بود.
– کسی از دنیا میرفت دقیق معلوم بود، چون روزانه میخواستند حقوق بدهند آمار آنها دقیق بود. کسی که به دنیا میآمد ثبت میکردند. شهر را به چهار قسمت تقسیم کرده بودند، هر قسمت را دوباره به چند قسمت تقسیم کرده بودند، هر چند قسمت را چند عَرافه کرده بودند. جمع آن عرفا میشود که ما به اشتباه فکر میکنیم جمع عارف است. جمع عارف سالم است، مثل «یَا غَایَهَ آمَالِ الْعَارِفِینَ».[۳] عرفا جمع عَریف است، یعنی چه؟ یعنی رئیس این عرافه. یعنی کلّ شهر به چندین عرافه تقسیم شده بود.
مثلاً هر چند صد نفر (یک عرافه بودند)، چه میکردند؟ حکومت یک مسئول از بین خود آنها انتخاب میکرد، اینکه چه کسی از دنیا رفت و چه کسی به دنیا آمد را بشناسد. هم جنبهی امنیتی داشت، اگر یک نفر روبند در مسجد زده بود، بلند میشد و به حاکم اعتراض میکرد، خیلی زود لو میرفت (معلوم میشد) چه کسی است. اگر میخواستند به کسی کمک کنند، این عریف که رئیس گروه عرافه بود کسی را میخرید (تطمیع میکرد)، کسی را تهدید میکرد، مثل موم در دست حکومت بودند (حکومت به راحتی آنها را کنترل میکرد). پولی که حکومت به سردستههای کوفه میداد به قدری بود که اینها دیگر به کار کردن نیاز نداشتند.
– آقای شریعتی: یعنی پول زیادی بود.
– بله زیاد بود. چون فقط به عربها میدادند، به ایرانیها نمیدادند. بعد از امیر المؤمنین دوباره به اوضاع قبل برگشت.
– آقای شریعتی: سهم آنها کم شده بود.
استفاده از قبیلهگرایی بر علیه امام حسین علیه السّلام
– دورهی کربلا را عرض میکنم. وقتی جناب مسلم برای حمایت از هانی دور کاخ عبید الله زیاد مستقر شد، ۲۰ هزار نفر اطراف او بودند. کلّاً عبید الله زیاد ۳۰۰ نفر در قصر نیرو داشت. چرا؟ چون شهر کوفه نظامی بود، مثلاً ۳۰۰ نفر پلیس و نیروی انتظامی و شرطه داشت. بقیّهی لشگریان خود مردم بودند. ۲۰ هزار نیروی نظامی با جناب مسلم سلام الله علیه رفتند که هانی را نجات بدهند.
چطور این ۲۰ هزار نفر از هم پاشیده شد و متفرّق شدند و مسلم تنها شد؟
– آقای شریعتی: واقعاً چه اتّفاقی افتاد؟
– اتّفاقی که افتاد این بود، در تاریخ مثل «تاریخ طبری» و دیگر تاریخها نوشته شده است اوّل عبید الله زیاد به لرزه افتاد (به وحشت افتاد)، دیدند از ترس هذیان میگوید، میگوید: اگر آنها بیایند ما را میخورند (از بین میبرند)! چون خیلی ظلم کرده بودند، مردم هم از ظلم اینها منزجر بودند. یک مرتبه به ذهن او رسید، گفت: «أَینَ العُرَفاء» «أینَ العُرَفاء» یعنی عریفها را صدا کنید.
از در پشتی قصر وارد شدند، گفت: چند کار به شما میگویم؛ اگر از هر عرافه ـ یعنی همین گروههای کوچک ـ یک نفر به مسلم بپیوندد من حقوق کلّ عرافه را قطع میکنم. من عرض کردم این عرافههای کوچک چطور بودند، همه فامیل بودند. مثلاً یک نفر با بستگان درجهی یک او ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر میشدند، یک نفر هم مسئول آنها بود.
– آقای شریعتی: همه یک پیوستگی داشتند.
– همه یک پیوستگی فامیلی داشتند. گفت: یک نفر از شما، از هر عرافه یک نفر به مسلم بپیوندد، حقوق کلّ آن عرافه را قطع میکنم. یک سربازی که پیش جناب مسلم آمده میگوید: من اگر اینجا بمانم حقوق تمام خانواده و فامیل من را قطع میکنند.
– آقای شریعتی: به همهی خانوادهی من فشار میآید.
– بعد رفتار فامیل با من بد خواهد بود، میگویند تو اگر انقلابی هستی ما چرا باید هزینهی آن را بدهیم؟! یعنی اینها را درگیر قبیله میکند.
از آن طرف گفت: اگر از هر قبیله یک نفر پیش مسلم بیاید، من به جای ذلیل (فرد بیاهمّیّت)، عزیز، بزرگ شما را دستگیر میکنم. تهدیدهای دیگری هم داشت. این تهدید چه اثری داشت؟ شما در تاریخ نگاه کنید فامیلها آمدند یکی یکی جوانها را از کنار مسلم بردند. میگفتند: تو میخواهی به مسلم ملحق شوی چرا حقوق پسر من قطع شود؟! چرا پسر من را به زندان بیندازند؟! این عُلقهی قبیلهای به شدّت پررنگ (این تأثیر را داشت). تعداد آنها هم زیاد بود، ۲۰ هزار نفر بود، نیروهای مقابل ۳۰۰ نفر بودند.
(میگفتند) تکلیف واجب عینی نیست، واجب کفایی است! از این توجیهات که ما بلد هستیم! صبح ۲۰ هزار نفر بودند، سپاه مسلم به مغرب که رسید دو سه نفر شدند!
– آقای شریعتی: اصلاً سپاهی باقی نماند.
– بله. من یک چیز عجیب به شما بگویم. آن کسی که در تاریخ نقل کرده مسلم بعد از نماز تنها شد، چپ و راست را نگاه کرد، نمیدانست کجا برود؛ یکی از فرماندههای سپاه او است. یعنی اینقدر تنها شد. عامل این تنهایی چه بود؟ عامل تنهایی این بود پیوند قومی قبیلهای که دستگاه معاویه و خلفا قبل از امیر المؤمنین درست کرده بودند، یک بخش امنیتی غیر از بخش اقتصادی داشت. درست است ظاهر این بود که آمار درست باشد حقوق بیت المال تقسیم شود. این عریف حقوق را از طرف حکومت میداد.
– آقای شریعتی: در واقع میخواستند آمار همه را داشته باشند.
– آمار همه را داشته باشند، وقتی عریف حقوق میدهد میتوانست حقوق یک نفر را یک سال عقب بیندازد. او هم مجبور بود گوش بدهد. فامیل هم با هم درگیر شدند.
– آقای شریعتی: عجب سیاستی داشتند!
– یعنی این حسّ قبیله دوستی و آن علقهای که عرض کردم، علقهی به جمع جلوی دین قرار بگیرد؛ باعث شد متأسّفانه ۲۰ هزار نفر مقابل ۳۰۰ نفر، یعنی فقط مقابل یک تهدید، شکست خوردند.
– آقای شریعتی: در واقع برای بقای خود و برای پیشبرد اهداف خود، تمام تلاش خود را میکردند که این حسّ قبیلهگرایی را تقویت کنند.
– همینطور است.
– آقای شریعتی: و چه فجایعی رقم خورد. إنشاءالله خدا به همهی ما توفیق بدهد ملاک و معیار ما، ملاک قرآن باشد. گفتیم: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ».[۴] إنشاءالله همهی ما به سمت امّت واحده پیش برویم.
[۱]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۲۸۳٫
[۲]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۸۹٫
[۳]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۳٫
[۴]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
پاسخ دهید