همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ۱۴۴۰ هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز چهارشنبه مورخ ۰۱ خرداد ماه ۱۳۹۸ مصادف با سحر شانزدهمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «امیرالمؤمنین؛ دوستان و دشمنان» با محوریت «معاویه و زمینه سازی توهین به حضرت» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
- فضایل امیر المؤمنین از زبان پیامبر صلوات الله علیه
- چگونگی فراهم کردن زمینه برای دشنام به امیر المؤمنین
- نادیده گرفتن فضایل امیر المؤمنین و تحذیرهای پیغمبر از سوی بنی امیّه
- زمینههای ناسالم برای تخریب رسول خدا صلوات الله علیه
- عمار علامت جبههی حق، امیر المؤمنین امام جبههی حق
- علّت خلأ تئوریک سپاه معاویه چه بود؟
- حرفهای شنیع مغیره راجع به پیامبر اکرم
- عکس العمل ابن عباس به سنّت رسول خدا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
فضایل امیر المؤمنین از زبان پیامبر صلوات الله علیه
این چند شب اخیر از غربت امام حسن علیه الصّلاه و السّلام بحث میکردیم که میخواستند فضا را کمی نسبت به اهل بیت تلطیف کنند، احساس کردم بد نیست از این زاویه وارد شویم که آن همه محبّت رسول خدا به اهل بیت و امیر المؤمنین زیاد بود -یکی، دو مورد از آن را عرض میکنم که فضیلت را عرض کرده باشم- ولی کار به جایی رسید که بعداً امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام هم خیلی شاکی بود و هم خیلی با غم از دنیا رفت. چرا اینطور شد؟
در ابتدا چند فضیلت عرض میکنم که فضا را متبرّک کنم. محضر رسول خدا آمدند و گفتند: آقا جان! از اصحاب خود برای ما بگویید. حالا یکی از اصحاب را تعریف کردند و یکی دیگر را تخریب کردند، گفتند کدام بهتر است، دیدند اسمی از امیر المؤمنین نیست. اینجا چند نوع روایت داریم که همه یک مفهوم است. من یک نقل از آن را عرض میکنم، گفتند آقا جان پس علی چه؟ فرمود: «إِنَّمَا سَأَلْتَنِی عَنِ النَّاسِ (لا عن نفسی) وَ لَمْ تَسْأَلْنِی عَنْ نَفْسِی»[۱] شما از مردم پرسیدید، از اصحاب پرسیدید من هم گفتم، نه از خودم. «علیٌّ نفسی» علی نفس من است. در یک جای دیگر فرمود: آدم که راجع به خود صحبت نمیکند. شما گفتید اصحاب چطور هستند؟ من هم گفتم اینها اصحاب من هستند.
باز در روایتی داریم لحظات آخر عمر شریف رسول خدا بود –اینها نقلهای به این گستردگی است- حضرت فرمود: «ادْعُوا لِی حَبِیبِی»[۲] حبیب من را صدا کنید، دویدند و رفتند ابوبکر را صدا کردند، حضرت فرمودند: نه، حبیب من را صدا کنید. گفتند: چه کسی را بیاوریم. خلیفهی دوم را صدا کردند، حضرت فرمودند: حبیب من را صدا کنید. در پایان یکی از همسران پیامبر گفت: علی را بگویید بیاید، وقتی میگوید حبیب من را صدا کنید. امیر المؤمنین که وارد شد، رسول خدا روبند خود را کنار زدند، دست خود را دراز کرد که بیا تو را در آغوش بگیرم. امیر المؤمنین را در آغوش گرفت و فشرد و نوشتند خیلی نگذشت که مرغ جان رسول خدا به ملأ اعلی رفت. یعنی این حالتی است که امیر المؤمنین به پیامبر عشق میورزید و رسول خدا هم به امیر المؤمنین عشق میورزید.
از این نقلها فراوان داریم. یعنی اگر ما یک وقتی میخواستیم ۳۰ شب فقط روایات رسول خدا را راجع به امیر المؤمنین بیان کنیم، یقین بدانید نه جا داشت، وقت هم کم میآوردیم. حالا چه شد که امیر المؤمنین با آن عظمت خود هزاران هزار منبر ایشان را لعن کردند؟ چه زمینهای باعث شد؟ چه شد که امیر المؤمنین میفرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ»[۳] خدایا من از تو میخواهم که از طرف من با این قریش دشمنی کنی.
این کتاب صحیح بخاری است. این کتاب صحیح بخاری نزد برادران غیر شیعی یک کتاب بسیار معتبری است، یک روایتی دارد خیلی عجیب است، از امیر المؤمنین است، در کتاب المغازی، باب قتل أبی جهل، روایت ۳۹۶۵ میگوید: دیدم امیر المؤمنین فرمود: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ یَجْثُو بَیْنَ یَدَیِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَهِ یَوْمَ القِیَامَهِ»[۴]اوّلین کسی که روز قیامت در دادگاه عدل الهی زانو میزنم، فریاد میزنم، میگویم حق من خورده شده است، من هستم.
آنها با امیر المؤمنین چه کار کردند؟ اوّلاً سؤال اینکه با حضرت چه کار کردید؟ آن امیر المؤمنینی که امام باقر میفرماید: به بازار میرود تا خرید کند، دو لباس میخرید، به بردهی خود میفرمود: تو انتخاب کن، آن یکی را من میپوشم. امیر المؤمنین کسی نیست که از کسی نگذرد. امیر المؤمنینی که غذای امام حسن و امام حسین و حضرت زینب را به کافر حربی که اسیر است میدهد، کسی که کوه حلم است، عرض کردیم امام سجّاد در آن خطبهی شام فرمود: «وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ»[۵] چه بلایی سر ایشان آوردند که فرمود: من نمیگذرم هیچ، کوتاه نمیآیم هیچ، نمیبخشم هیچ، بلکه اوّلین هستم. این اوّلین هستم. چرا اوّلین هستم؟ به جهت اهمّیّت ظلمی که شده است.
چگونگی فراهم کردن زمینه برای دشنام به امیر المؤمنین
چه ظلمی به امیر المؤمنین صورت گرفته است؟ مختصر یکی این است که امیر المؤمنین سلام الله علیه را هزاران هزار منبر لعن کردند، دشنام دادند. چطور این زمینه فراهم شد؟ متأسّفانه زمینه کجا فراهم شد؟ زمینه آن جایی فراهم شد که از یک طرف وقتی شما این همه روایت در اهمّیّت امیر المؤمنین از زبان پیغمبر دارید، از آن طرف رسول خدا برای اینکه دشمنان امیر المؤمنین سر جای خود بنشینند، روایات فراوانی دارد که آنها را سر جای خود بنشاند یعنی هم اثبات امیر المؤمنین و هم نفی بعضی است. مثلاً پیغمبر اکرم فرمود: «أوّلُ مَن یُبدلُ سُنَّتی رجلٌ من بَنی أمیّه»[۶] اوّلین کسی که سنّت من را تغییر میدهد یکی از بنی امیّه است.
ناصر الدّین البانی از بزرگان است که به او بخاری زمان میگویند. به صاحب کتاب بخاری، بخاری عصر میگویند. میگوید منظور از تغییر سنّت این است خلافت به موروثی و وراثت تبدیل شد. معاویه این کار را کرد که یزید را جانشین خود قرار داد. یا پیغمبر اکرم فرمود: «هَلاَکُ أُمَّتِی عَلَى یَدَیْ أغیِلْمَهٍ مِنْ (غلمان) قُرَیْشٍ»[۷] امّت من به دست جوانکهایی از قریش هلاک میشوند. همان که امیر المؤمنین میفرماید: خدایا من از تو میخواهم که با قریش دشمنی کنی. اینها چه کار کردند؟ مگر پیغمبر این جملات را نفرمود؟ مگر آن فضائل را نفرمود؟ چه کار کردند تا توانستند به امیر المؤمنین دشنام بدهند؟
- مجری: یعنی یک مقطعی و یک برشی از فاصلهی رحلت پیغمبر تا این اتّفاقی که شما میگویید سب امیر المؤمنین …
- بله، این اتّفاق و بعد چند سال دیگر.
- مجری: یعنی کم کم جرأت پیدا کردند یا نه، یک دفعه …
- یعنی سال ۱۰ و ۱۱ هجری تا سال ۶۰ را بگیرید. در این ۵۰ سال که بخشی تا سال ۴۰ زمان امیر المؤمنین است و بعد از آن چه اتّفاقی افتاد که جامعه را به این سمت بردند که اینقدر فضائل و اینقدر تحذیرهای پیغمبر را نادیده بگیرند. یکی را عرض میکنم که واقعاً عجیب است. الآن من چند روایت به ضرر بنی امیّه خواندم. یکی روایت هم از یک کتاب بسیار مهم عرض میکنم بعد شما ببینید بنی امیّه چطور توانستند این کار را انجام بدهند.
نادیده گرفتن فضایل امیر المؤمنین و تحذیرهای پیغمبر از سوی بنی امیّه
در این کتاب صحیح مسلم که او هم برادر این کتاب است، یک روایتی است که میگوید رسول خدا به ابن عباس فرمود: برو معاویه را صدا کن. میگوید رفتم معاویه را صدا کردم، گفت: دارم غذا میخورم. آمدم به پیغمبر عرض کردم، آقا جان دارد غذا میخورد، این کار چند بار تکرار شد. رسول خدا فرمود: «لَا أَشْبَعَ اللهُ بَطْنَهُ»[۸] خدا شکم او را سیر نکند. میگوید من خیلی تعجّب کردم. گفتیم آقا با او چه کار کنیم؟ یعنی به پیغمبر نفرین کرده است، یعنی پیغمبر «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ»[۹]، «رَحْمَهً لِلْعالَمینَ»[۱۰] نرم است، فظ غلیظ نیست، چرا باید یک نفر که دارد غذا میخورد را لعن کند؟ این را چطور میشود حل کرد؟ یعنی چطور میشود در یک جامعهای معاویه آمده جای امیر المؤمنین عالم اسلام را گرفته است؟! چطور ممکن است؟ چطور جرأت کرده در آن فضای جامعهی اسلامی بگوید من پسر هند هستم؟ آیا هند افتخار دارد؟ در دورهی قبل از اسلام اهل فسق و فجور بود، در دورهی بعد از اسلام جگر حمزه را دریده است، این چه افتخاری دارد؟!
- مجری: حالا ادّعای جانشینی پیامبر را میکند؟
– چطور شده است؟ یک اتّفاقی افتاده است، شما ببینید در این میان رسول خدا مظلوم است. چه کار کنیم که فضایل امیر المؤمنین کم قیمت شود و این تحذیرها هم بیاثر باشد؟ این کار را بنی امیّه انجام داد بعد به اسم دیگران ثبت کرد. گفتند اگر بخواهیم بگوییم رسول خدا سخن جدّی فرموده است، هیچ کاری نمیشود کرد، میگوییم رسول خدا گاهی عصبانی میشود. یک چیزهایی معاذ الله میگوید که دقیق نیست.
یعنی شما ببینید نه اینکه به امیر المؤمنین رحم نکردند، شاید باور نکنید در همین کتاب متن آن آمده است که یک روزی پیغمبر با خدا صحبت میکرد، عرض کرد خدایا من یک بشری مثل بشرهای دیگر که یک دفعه خشمگین میشوم، دشنام میدهم، لعن میکنم، فحش میدهم و بعد یک دفعه ناحق معاذ الله به کسی فحش میدهم، جسارت میکنم؛ اگر من به کسی لعن کردم، دشنام دادم و خدایا من هم که مستجاب الدعوه هستم، هر چه بگویم گوش میدهی، این بیچاره در دنیا است، میگویند معاویه هفت بار در روز غذای مفصّل میخورد، هر کسی که من لعن کردم تو او را به خودت نزدیک کن. هر کسی که من او را لعن کردم، لعن من را مایهی قرب به خودت قرار بده. یعنی اینکه باید بگوییم خوش به سعادت کسی که پیغمبر او را لعن کرده است. دو دانشمند هستند که این را در مورد معاویه گفتند.
بحث این بود که این همه فضیلت امیر المؤمنین سلام الله علیه، این همه تحذیر رسول خدا نسبت به مخالفان حضرت، چطور شد که امیر المؤمنین در آن جامعهی اسلامی لعن شد، در حالی که هنوز ۵۰ سال از شهادت رسول خدا نگذشته بود؟ عرض کردیم دو روایت در کتاب صحیح مسلم است که به هم چسبیده و پشت سر هم است. آنطور که نقل شده در یکی پیغمبر میفرماید: خدایا من یک بشر هستم، همینطور مثل بقیّه خشمگین میشوم، خوشحال میشوم. وقتی خشمگین شوم همینطور حرف میزنم.
– مجری: تکلیف آن «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»[۱۱] چه میشود؟
- اتّفاقات زیادی میافتد، من اینجا بیشتر نگاه تاریخی دارم نه نگاه نقد حدیثی و کلامی. میخواهم بگویم چه اتّفاقی افتاد، بالاخره یک عدّه طرفدار این حرف شدند که من خشمگین شوم سخن میگویم و سخن بگویم، معاذ الله عصبانی شوم لعن میکنم، فحش میدهم و اگر لعن و نفرین کنم، چون پیغمبر هستم مستجاب الدعوه هستم و یک دفعه اتّفاقی هم که نباید بیفتد، میافتد. معاویه را لعن میکنم که مثلاً خدا شکم تو را سیر نکند، سیر هم نمیشد و هفت بار در روز غذا میخورد.
- مجری: خدایا تو خود جبران کن.
- ذهبی میگوید «هَذِهِ مَنْقَبَهٌ لِمُعَاوِیَهَ»[۱۲] این منقبت است. ابن عساکر میگوید صحیحترین منقبت معاویه این است، چون در صحیح مسلم آمده است. ابن کثیر میگوید «قَد انتَفَعَ مُعاویَه بِهَذِهِ الدَّعوه فِی دُنیاهُ وَ اخراهُ»[۱۳] با این نفرین هم در دنیا و هم در آخرت سود برد. در دنیا روزی هفت بار غذا میخورد، در آخرت هم که به خدا نزدیکتر میشد. یعنی باید بگوییم ای کاش ما در آنجا بودیم رسول خدا را اذیّت میکردیم و به ما یک نفرینی میکرد تا به خدا نزدیک میشدیم. خود این جسارت به رسول خدا است، طبیعی است که خیلی بیمعرفتی است.
زمینههای ناسالم برای تخریب رسول خدا صلوات الله علیه
اگر شما میبینید یک روزی رسول خدا میخواهد وصیّت کند، یک نفر میگوید آقا رها کنید، الآن حال او خوب نیست، میخواهم بگویم زمینههایی برای این فکر ناسالم است که به محضر مبارک پیغمبر جسارت میشود که الآن وضع جسمی حضرت خوب نیست، شاید مثلاً بیماری غلبه کرده است. این در واقع تخریب رسول خدا است که آثار روایت پیغمبر را تحت الشّعاع قرار بدهد. من نمیخواهم بگویم همهی اینها پذیرفتند، ولی بالاخره وجود داشت و طرفدارانی داشت و اتّفاقاً بنی امیّه دوست داشت که این اتّفاق بیفتد.
- مجری: همینها باعث شد که آن اتّفاقات تلخ توجیه شود.
- بله، بتوانند توجیه کنند و در واقع شروع شد برای اینکه بتوانیم از پیغمبر اینقدر نترسیم. یک وقتی منافقان زمان خدا «یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ»[۱۴] میگفتند نکند آیه علیه ما نازل شود؟! نکند پیامبر جملهای بگوید، ولی با این فضا میشود گفت نه، اینجا خشمگین بود، حالا اینکه چه خدایی با خشم ناروا معاذ الله علیه کسی کاری میکند یا از کجا تشخیص میدهید پیامبر ناروا بوده است؟!
کارهای گسترده رسول خدا برای هدایت بشر و معرّفی امیر المؤمنین به جامعه اسلامی
یک مثال دیگری برای شما میزنم که خیلی عجیب است. شاید راجع به این بعداً مفصّلتر صحبت کنیم. رسول خدا برای اینکه بتواند جامعه را هدایت کند، هم برای معرّفی امیرالمؤمنین و هم برای جلوگیری از بعضی از مشکلات کارهای گستردهی زیادی انجام داده است. بعضی وقتها هم حضرت به فرد فرد تذکّر داده است. مثلاً به زبیر فرموده است: یک روزی مقابل علی میایستی در حالی که تو ظالم هستی. برای اینکه او در جمل کوتاه میآید.
عمار علامت جبههی حق، امیر المؤمنین امام جبههی حق
یکی از روایات خیلی مشهوری که از رسول خدا رسیده است و شیعیان و برادران اهل سنّت همه این را صحیح و بلکه متواتر میدانند. اینکه دیدند جناب عمار داشتند مسجد میساختند، همه یک بلوک بلوک اینها را میبردند، با اینکه سن و سال عمار بالا بود دو تا دو تا میبرد و صورت او خیس عرق بود. رسول خدا نگاهی کردند و فرمودند: «وَیْحَ»[۱۵] -در این یک ترحم و مهربانی است- «وَیْحَ عَمَّارٍ» یعنی وای عمار من! «تَقْتُلُهُ الْفِئَهُ الْبَاغِیَه» گروه ظالم میکشد. «وَ یَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّهِ وَ یَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ». این روایت در همین صحیح بخاری که من آوردم دو بار آمده است. یک بار با این عبارت که یعنی عمار آنها را به بهشت دعوت میکند، آنها هم عمار را به آتش دعوت میکنند. یک بار دیگر آمده است که عمار آنها را به خدا دعوت میکند، آنها عمار را به آتش دعوت میکنند.
لذا وقتی عمار به جمل آمد، در جنگ جمل جملیها نگران شدند، وقتی عمار در صفین حضور داشت، ببینید امیر المؤمنین چقدر مظلوم است که پیامبر میداند ممکن است فضایل امیر المؤمنین آن قدر به محاق برود و بیان نشود، حق کتمان بشود و حجّت تمام شود، لذا چیزهایی برای عمار فرمودند که عمار علامت جبههی حق است، با این تفاوت که عمار سرباز جبهه است و امیر المؤمنین امام جبهه است. لذا بزرگانی مثل ابن حجر عسقلانی که از اعاظم شیخ الاسلام برادران اهل سنّت است، میگوید این فضیلت ظاهره برای علیّ بن ابیطالب است، چون امام آن جبههی حق که عمار از آن سخن میگوید، امیر المؤمنین است.
- مجری: یعنی معموم و معیار میشود، خط کش میشود.
– بله. برای امیر المؤمنین هم داریم «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ»[۱۶]ولی پیامبر میداند که احتمالاً اینها زیاد در جامعه پخش نمیشود و ممکن است کسانی نشنوند، اینها را هم میگویند. یعنی اگر بخواهیم تدابیر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را بحث کنیم خیلی حضرت زحمت کشیدند. حالا من همهی حرفها را زدم برای اینکه به بحث خود ما مربوط شود که تعجّبانگیز است.
علّت خلأ تئوریک سپاه معاویه چه بود؟
وقتی در صفین سپاه معاویه حمله میکرد به آن نقطهای که عمار بود حمله نمیکرد، چون میترسیدند، نگران بودند. عمار رحمه الله علیه هم ۹۲ ساله بود، ولی فرماندهی وسط میدان امیر المؤمنین بود و خیلی هم چالاک و زرنگ بود. مثل یک جوان ۲۵ ساله میجنگید. در شب لیله الهریر که خیلی شلوغ شد و در تاریکی حمله کردند، یک نفر که از عمار کینه داشت او را کشت. غوغایی در سپاه معاویه به راه افتاد، گفتند یعنی ما به ناحق آمدیم؟! اصلاً دچار خلأ تئوریک شدند.
حالا یک نکتهای دارم که اینجا عرض میکنم که ادامهی بحث خود را بعداً عرض میکنم. این روایت کار را تمام کرده است که جبههی حق معلوم است، امیر المؤمنین و سربازان او هستند، جبههی باطل معلوم است و رسول خدا هم فرموده است. در صحیح مسلم این را در ذیل بابی آورده که فتنه شود ندانیم حق با کیست. پیغمبر هم فرموده است این تمام است. جالب است که همه میگویند واضح است که حق با امیر المؤمنین بود و آنها خطا کردند.
ابن رجب حنبلی از علمای بزرگ حنبلی میگوید: اینجا روایت پیغمبر را چه کار کنیم؟ میگوید اینجا پیغمبر ارتجازی فرموده است. یعنی پیغمبر اینجا جدّی حرف نزده است. مثلاً شما لالایی میخوانید که مثلاً بچّهی من بزرگ میشود، دکتر میشود. مثلاً پیغمبر میخواست عمار را شیر کند، گرم کند که آجرها را میبرد و میآورد، یک جملاتی از دهان حضرت معاذ الله خارج شده که قصد نداشته است. یعنی شما این فضا را ببینید. من میخواهم بگویم این فضا مربوط به یک گروهی است نه همهی مسلمین و حتّی نه همهی برادران اهل سنّت نه همهی شیعه، یک گروه است. آنها آمدند عظمت… شما این حرف را بزنید راجع به هر روایتی از روایات رسول خدا میشود گفت و اصلاً باید یک نفر را پیدا کنیم که تشخیص بدهد که الآن پیامبر جدّی است، شوخی است. من کاری ندارم که حق و باطل اینجا چیست، یعنی این نوع نگاه به پیامبر وقتی اتّفاق بیفتد حالا شما بگویید «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ» میگوید ارتجاز است. یعنی هر چه شما بفرمایید، رسول خدا در فلان جا این جمله را فرمود، ارتجازی است. یعنی عظمت رسول خدا را از بین برده است.
- مجری: پس با این حساب به نظر من اینها با امیر المؤمنین خیلی مشکل نداشتند، یعنی مشکل آنها با اصل اسلام و با پیامبر بوده است.
- دقیقاً همینطور است.
- مجری: خجالت میکشیدند که با پیامبر رو به رو شوند و بعد راجع به آن صحبت کنند.
حرفهای شنیع مغیره راجع به پیامبر اکرم
- زبیر بن بکار که طرفدار اهل بیت هم نیست، در کتاب الموفقیّات خود این روایت را که شاید خیلی از افراد شنیده باشند آورده است. عرب جاهلی بتپرست وقتی میخواست به رسول خدا دشنام بدهد یک عبارت خاصّی میگفت که من عذر میخواهم و نمیگویم، چون دوست ندارم از دهانم خارج شود. مغیره یک شخصیّتی است که خیلی در فسق و فجور آدم عجیبی است – به تعبیری من برنامهها را درجهبندی میکنم، من شوخی میکنم، اگر بخواهم حرفهایی راجع به مغیره بزنم مثبت ۸۰، ۹۰ سال است، اصلاً نمیشود گفت- آنقدر که ایشان بیپروا حرفهای شنیعی زده است. حالا یک بیحیا و گزارشگر که زبیر بن بکّار است که با اهل بیت خوب نیست. میگوید یک روز دیدند مغیره عصبانی است، گفتند چه شده است؟ گفت: این معاویه… گفتند: چه شده است، از دست معاویه عصبانی هستی؟ گفت: نشسته بودیم، دیدم صدای «أشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسولَ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم» از مئذنه که آمد، او آن لفظ زشتی که بتپرستها به پیغمبر میگفتند را گفت، گفت: تا وقتی که صدای او را با آن ادبیات از این مئذنه پایین نیاورم کوتاه نمیآورم.
پیغمبر اکرم روحی له الفداء یک رمزی فرموده بود که این هم اسم رمز پیروزی است و هم اسم رمز شکست است. پنج بار پیغمبر فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ»[۱۷] در همین کتاب صحیح مسلم هم به یک نوعی آمده است، روایت مورد قبول شیعه و سنّی است. من بین شما دو چیز را به یادگار میگذارم «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی … مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا» تا وقتی به این دو تمسّک کنید گمراه نمیشوید و این دو از هم جدا نمیشود. اگر کسی بخواهد هدایت شود این اسم رمز است یعنی مادامی که قرآن را گرفتید و به اهل بیت تمسّک کردید که مفسّرهای قرآن هستند، آسوده خاطر باشید که هدایت شدید. حالا اگر خواستیم جامعه را منحرف کنیم چه کار کنیم؟ این هم دارد که وقتی اسم رمز هدایت است یعنی اگر قرآن را از جامعه بگیرید یا اهل بیت را بگیرید یا هر دو را بگیرید، آن وقت این جامعه دیگر هدایت نخواهد شد. پس اگر شما بخواهید اسلام را نابود کنید معاذ الله اینطور تصوّر میکنید که به سراغ اهل بیت بروید.
عکس العمل ابن عباس به سنّت رسول خدا
اینکه شما میبینید به سنّت پیغمبر رحم نکردند، از همین باب است. یک روزی ابن عباس در منا، در خیمه نشسته بود، در حج و مناسک حج یکی از ذکرهای خیلی وارد «اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ لَا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَهَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لَا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ»[۱۸] هیچ سیاسی هم نیست، حزبی هم نیست، فرقهای هم نیست. خلاصه لبیک میگوییم که خدایا تو شریکی نداری. ابن عباس پیر شده بود، گوش خود را گرفت و گفت: «مَا لَهُم لا یَلُبُّون» اینها برای چه لبیک نمیگویند؟
این روایت در منابع برادران اهل سنّت به وفور با سند صحیح است. گفتند از معاویه میترسند. گفت: «یَا لَلعَجَب» دیگر شرک و خدا شریک ندارد به معاویه چه کار دارد! تا این را شنید، از خیمه بیرون آمد، «خَرَجَ مِنَ الفُسطَاط» فریاد زد، «لَبَّیْکَ، اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ» بعد گفت: خدایا اینها از بغض علی سنّت را ترک کردند. چرا؟ چون علیّ بن ابیطالب نفس پیغمبر است، چون پایبند به سنّت است، این سنّت باید حذف شود. منتها اگر روز اوّل میخواستیم بگوییم سنّت را حذف کنید، مردم میگفتند دارید با رسول خدا مخالفت میکنید، الآن دیگر نمیگویند. ۷۰ هزار منبر امیر المؤمنین را لعن میکنند، میگویند این لبیک علامت رفتار علی است، این را هم حذف میکنیم. یعنی سنّت را حذف میکردند.
- مجری: یعنی یکی یکی نشانهها را دارند حذف میکنند.
– یعنی اگر روز اوّل میخواستند بگویند ما مخالف پیغمبر هستیم حتماً این اتّفاق نمیافتاد، ولی میگویند نه، ما با علیّ بن ابیطالب مخالف هستیم، در حالی که این همان است.
- مجری: پس به مظلومیّت پیغمبر و امیر المؤمنین و مظلومیّت اسلام و در نهایت به مظلومیّت خدا رسیدیم. یعنی واقعاً همه از همانجا است و از حب و بغضهای شخصی است.
- پیغمبر فرمود: اسلام غریب شروع شد «وَ سَیَعُودُ غَرِیباً»[۱۹] دوباره هم غریب خواهد شد. یعنی کار به جایی میرسد که تمسّک به دین و چیزهای دیگر غریب میشود.
[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۱، ص ۲۷۹٫
[۲]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۶۳۷٫
[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۴۶٫
[۴]– صحیح بخاری، باب قتل أبی جهل، ج ۵، ص ۷۵٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۱۳۸٫
[۶]– شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهم السلام، ج ۲، ص ۵۳۲٫
[۷]– سلسله الأحادیث الضعیفه و الموضوعه و أثرها، باب ۴۹۳۰، ج ۱۰، ص ۶۰۹٫
[۸]– صحیح مسلم، باب ۲۵، باب من لعنه النبی صلی الله علیه و سلم، ج ۴، ص ۲۰۱۰٫
[۹]– سورهی قلم، آیه ۴٫
[۱۰]– سورهی انبیاء، آیه ۱۰۷٫
[۱۱]– سورهی نجم، آیه ۳٫
[۱۲]– سیر أعلام النبلاء (-الرساله)، باب النسائی أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب، ج ۱۱، ص ۱۳۰٫
[۱۳]– البدایه و النهایه (ط-الفکر)، باب و هذه ترجمه معاویه و ذکر شئ من أیامه و ما ورد، ج ۸، ص ۱۱۹٫
[۱۴]– سورهی توبه، آیه ۶۴٫
[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۳، ص ۲۲٫
[۱۶]– کفایه الأثر فی النص على الأئمه الإثنی عشر، ص ۲۰٫
[۱۷]– همان، آیه ۱۳۷٫
[۱۸]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۳۳۵٫
[۱۹]– کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۲۰۱٫
پاسخ دهید