همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ۱۴۴۰ هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز پنجشنبه مورخ ۰۲ خرداد ماه ۱۳۹۸ مصادف با سحر هفدهمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «امیرالمؤمنین؛ دوستان و دشمنان» با محوریت «حدیث غدیر و بیان امام هادی علیه السلام» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
- کتمان ماجرای غدیر از سوی علما
- تعجّب ابوطفیل از فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام
- تعجّب مردم از ابو ایوّب انصاری از مولا خواندن امیر المؤمنین علیه السّلام
- ایجاد خفقان در زمان بنی امیّه
- مناجات امام هادی علیه السّلام با امیر المؤمنین
- معنای حدیث غدیر
- معرّفی امیر المؤمنین از سوی پیامبر نزد مردم در حجه الوداع
- معنای مولای در حدیث غدیر
- علّت اهمّیّت داشتن غدیر
- تفویض امیر المؤمنین در روز غدیر از سوی رسول اکرم صلوات الله علیه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
کتمان ماجرای غدیر از سوی علما
موضوع ما ماجرای غدیر و نگاه امام هادی سلام الله علیه به بحث غدیر است و نکات مهمی که در این زمینه وجود دارد. اگر بخواهم حقیقت را بگویم، اگر بعد از امشب که این حرفها را زدم از دنیا رفتم، آسوده خاطر هستم که با لباس روحانیّتی که با عدم شایستگی به تن دارم، وظیفهی تبلیغی خود را انجام دادم. من نیّت میکنم به نیابت از زهرای مرضیّه سلام الله علیها این حرفها را بزنم، اگر عزیزان هم دوست داشتند به نیابت از ایشان بشنوند.
این شبها چند بار به وجوه مختلف عرض کردیم که فضایل امیر المؤمنین کتمان شد، سعی شد که فراموش شود، با کسانی که امیر المؤمنین را مدح میکردند مبارزه میشد. به گونهای که متأسّفانه حتّی علما به خاطر شرایطی که برای آنها پیش میآمد، سعی آنها در طول قرون اوّلیه بر این بود که راجع به غدیر صحبت نکنند. یک کتاب السنّهای است که بسیار مهم است و خلّال آن را نوشته است، سعی کرده امام احمد حنبل را آنجا خیلی خوب معرّفی کند، سندهای او هم صحیح و معتبر است، درست است.
میگوید: مردم، شاگردها، محدّثین میگفتند آقا این وجه «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ» چیست؟ -حالا ما راجع به اهمّیّت کلمهی مولا و عظمت آن إنشاءالله حرف میزنیم- میگفت: «دَعِ الحَدیث کَمَا جاء» حدیث را کنار بگذارید، به این یکی کاری نداشته باشید. چرا؟ برای اینکه حکومت را دچار دردسر میکند، رها کنید، نگذارید این حرفها را بزنند.
– آقای شریعتی: چه علامت سؤالهای متفاوتی شکل میگیرد.
– اصلاً نگوییم و راجع به آن حرف نزنیم، از ترس، از فشاری که حکومتها میآورند. حالا خود آقای احمد حنبل در کتاب خود بارها حدیث غدیر را آورده است، ولی در آن جمع صلاح ندانسته حرف بزند، شاید گفته جاسوس حکومت آنجا است. میخواهم بگویم علما را تحت فشار قرار میدادند که صدایی در نیاورند. این بنده خداها هم در فشار میافتادند، به زحمت میافتادند، بالاخره مجبور بودند کتمان کنند. (زمینهی تاریخی کتمان حدیث غدیر را عرض میکنم).
تعجّب ابوطفیل از فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام
وقتی امیر المؤمنین به حکومت رسید و وارد کوفه شد و در آن میدان بیرونی شهر کوفه سخنرانی کرد، آنجا فرمود: آن کسانی که به یاد دارند پیغمبر اکرم در حدیث دربارهی من فرموده است: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»[۱] – إنشاءالله راجع به معنی آن صحبت میکنیم- ۱۲، ۱۶، ۱۷ نفر بلند شدند گفتند ما به یاد داریم. مردم گفتند: این حدیث با این معنای عجیب، سنگین را شما به یاد دارید؟!
یکی از شیعیان امیر المؤمنین و از افراد برجسته که در آن جلسه بود، اسم او ابو طفیل است، میگوید: پیش زید بن ارقم از اصحاب پیغمبر رفتم، – یعنی از فضیلت امیر المؤمنین چیزی نشنیده بودند- گفتم: علیّ بن ابیطالب چه میگوید؟ گفت: داری چه چیزی را انکار میکنی؟ -زید بن ارقم هم با امیر المؤمنین خیلی هم راستا نبود- خود من از پیغمبر شنیدم. میگوید تعجّب من بیشتر شد، گفتم: اگر چنین چیزی بود چرا ما تا حالا نشنیدم؟ این همه آدم شنیده بودند، تازه پیغمبر اکرم در غدیر، در بعد از راه مکّه به مدینه به آنها فرموده بود، آنها در کوفه هستند. یعنی گوشهای از مسلمانانی که آن روز بودند، حالا الآن در کوفه هستند. این همه آدم در یک مجلسی که حضرت فراخوان نداده بود بسمه تعالی، آن کسانی که حدیث غدیر را شنیدند، فلان روز جمع شوند. در یک مجلس عادی این همه آدم حضور داشتند. گفت: تا الآن این حدیث کجا بود و چرا ما نشنیدیم؟ این فشاری است که بر روی علما میآورند.
تعجّب مردم از ابو ایوّب انصاری از مولا خواندن امیر المؤمنین علیه السّلام
برای مثال یک روز جناب ابو ایوب انصاری که از اصحاب برجستهی پیغمبر است و بعد هم شهید شده است، این چیزهایی که من میگویم اسناد آن نزد برادران غیر شیعی معتبر است، مثلاً شعیب الارنووط میگوید این روایت صحیح است، هم ما اینها را قبول داریم و هم مذاهب دیگر قبول دارند وارد شد تا امیر المؤمنین را دید، گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَانَا»[۲]. (در بحثهای قبیلهگرایی عرض میکردیم عرب هرگز عرب را اسیر نمیگرفت و میگفتند مولا، آقا، سرور، امام؛ هرگز یک عرب نمیتواند ذیل یک کسی قرار بگیرد) آنقدر جدید بود برای بعضی سؤال پیش آمد ما که قوم عرب هستیم، ابو ایّوب هم عرب است، برای چه به امیر المؤمنین مولا میگوید؟ مگر تو برده هستی؟ یعنی معنای مولا برای آنها عظیم بود. گفتند: این چه حرفی است که میزنی؟ گفت: خود من از پیغمبر شنیدم که «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» پیغمبر فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی هم مولای او است. تعجّب میکردند، برای آنها جدید بود.
ایجاد خفقان در زمان بنی امیّه
برای مثال فرض بفرمایید گاهی که پیش میآمد، به سعد بن ابی وقاص میگفتند تو چرا به علیّ بن ابیطالب فحش نمیدهی؟ گفت: پیغمبر فرموده است «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» یعنی میففهمیدند معنای آن خیلی بزرگ است، ولی عموم مردم، غیر صحابه کم شنیده بودند. نه اینکه این اصحاب نخواهند بگویند، فضایی که بنی امیّه ایجاد کرده بود خفقان بود.
– آقای شریعتی: یعنی اصلاً ترجیح میدادند به آن سمت نروند، درست است؟
– به دردسر میافتادند. زندگی آنها به آسیب میخورد، مال آنها به خطر میافتاد. ام سلمه سلام الله علیها از امیر المؤمنین دفاع کرد، حقوق او را از بیت المال قطع کردند. یک بانویی هم بود که بعد از پیغمبر اکرم تحت تکفّل کسی نبود، برای اینکه بگویند حواس خود را جمع کن. این فضای کتمان است، من وارد شوم، بگویم ائمّهی ما به ویژه امام هادی سلام الله علیه چه کردند، إنشاءالله در بخش بعدی به جای معنای این و اینکه شیعیان و غیر شیعه راجع به معنای آن حرف زدند، یک قدری صحبت میکنیم.
مناجات امام هادی علیه السّلام با امیر المؤمنین
امام هادی سلام الله علیه در اوایل امامت خود به عراق تشریف میبرند و آنجا روز عید غدیر زیارت امیر المؤمنین مشرّف میشوند، خود زیارت میخوانند. حضرت زیارت را برای آموزش نمیخواند، برای خود میخواند و اگر فرزند برومند ایشان امام عسگری سلام الله علیه برای ما نفرموده بود و یا نائبان امام زمان هم از قول امام عسگری نقل نمیکردند، اصلاً به دست ما نمیرسید.
در کتاب بسیار مهم المزار الکبیر که یکی از علمای بزرگ شیعه به اسم مرحوم مشهدی که در قرن هفتم زندگی میکرد، این زیارت آمده است و بزرگان ما راجع به عظمت این زیارت و سند برجستهی آن بسیار صحبت کردند. زیارت غدیریهی امام هادی سلام الله علیه در کتاب شریف مفاتیح هم موجود است، سند صحیحه و معتبر است، اصل آن هم اینجا است.
– آقای شریعتی: فدای امام هادی که هم زیارت جامعهی کبیره یادگار ایشان است و هم زیارت غدیریه.
- رهبر معظّم انقلاب سال گذشته که اوّل فروردین روز شهادت امام هادی بود، فرمودند: دو زیارت که یکی زیارت غدیریه و دیگری زیارت جامعه است. زیارت غدیریه از غرر زیارات ما است. حالا من چند جمله را عرض میکنم، یک جا که به نظر من اوج است را که امام هادی با امیر المؤمنین مناجات کرده را در آخر بیان میکنم.
حضرت وقتی با «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدَ الْوَصِیِّینَ، وَ وَارِثَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ»[۳] از اینجا شروع میکنند، بعد میفرمایند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّهِ الْقَوِیمَ» سلام بر تو که دین قویم خدا هستی. اصلاً دین بدون تو دین نیست، آبروی دین تو هستی. «وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ» صراط مستقیم تو هستی «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبَأُ الْعَظِیمُ» اگر تو صراط مستقیم هستی یا امیر المؤمنین، هر کس از تو روی برگرداند، از دین روی برگردانده است. لذا فرمود: شهادت میدهم امیر المؤمنین حق تو هستی و شهادت میدهم هر کسی در تو شک کند به دین پیغمبر شک کرده است و اصلاً ایمان نیاورده است. چرا؟ چون تو صراط مستقیم هستی و اگر کسی از تو عدول کند، از صراط مستقیم عدول کرده است. حضرت فرمود: «أَشْهَدُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّ الشَّاکَّ فِیکَ مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِینِ»[۴] ایمان او فایدهای ندارد، چون از اصل دین، از دین قویم جدا شده است. «وَ أَنَّ الْعَادِلَ بِکَ غَیْرَکَ عَادِلٌ عَنِ الدِّینِ الْقَوِیمِ» کسی که از تو روی بگرداند از دین روی برگردانده است. بعد فرمود: شهادت میدهم «وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْمَعْنِیُّ بِقَوْلِ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ»» شهادت میدهم این آیه که «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ» تو هستی.
عبارات حضرت فوق العاده است، من نگران هستم که الآن نتوانم این جمله را بگویم. شما میخواهید ببینید ما فکر میکنیم امیر المؤمنین را دوست داریم، ببینیم امام هادی چه فرموده است. اوّلاً امام هادی در این زیارت مکرّر میفرماید: «مَوْلَایَ» یعنی ای مولای من. میفرماید: روز غدیر روزی است که خداوند «وَ أَنَّکَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ»[۵] خدا تو را مولای من و مولای مؤمنان قرار داد.
ماجرای غدیر را توضیح میدهند، فضایل حضرت را توضیح میدهد، به یک جایی میرسند. ما تصوّر میکنیم روز قیامت امید داریم که امیر المؤمنین دست ما را بگیرد، اگر من به خود نپردازم، تصوّر میکنم سطح من این بوده که خدا امیر المؤمنین را به من بدهد، نه امیر المؤمنین امام الأئمّه است. خدا منّت گذاشته بدون اینکه من هم شایستگی داشته باشم با مثل خاتم انبیاء و با مثل امیر المؤمنین ما را هدایت کرده است. شما این جمله را ببینید من خیلی لذّت میبرم و سرمست میشوم.
حضرت هادی عرض کرد «مَوْلَایَ فَضْلُکَ لَا یَخْفَى» برتریهای تو که اصلاً پوشیده نیست «وَ نُورُکَ لَا یُطْفَى» اصلاً نور تو را کسی نمیتواند خاموش کند. «وَ إِنَّ مَنْ جَحَدَکَ الظَّلُومُ الْأَشْقَى» هر کسی تو را انکار کرد بیچاره شد، دلم به حال او میسوزد که از تو دور شده است. بعد عبارت حیرتانگیزی فرمود، فرمود «مَوْلَایَ» محضر امیر المؤمنین عرض کرد، مولای من «أَنْتَ الْحُجَّهُ عَلَى الْعِبَادِ» تو حجّت خداا بر بندگان هستی «وَ الْهَادِی إِلَى الرَّشَادِ» تو هدایت کنندهی ما به سوی سداد و صلاح و رشاد هستی «وَ الْعُدَّهُ لِلْمَعَادِ» تو همهی دار و ندار من در قیامت هستی. امام هادی سلام الله علیه به امیر المؤمنین فرمود: عُدّهی من، ذخیرهی من در این دنیا که در قیامت به آن امید دارم تو هستی. اینکه من به تو ایمان دارم.
در بخش قبل مقدّمهای عرض کردیم که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هر چه توانست فضایل امیر المؤمنین و حقایق را بیان فرمود، عدّهای نخواستند به گوش مردم برسد. علما را هم به زحمت انداختند، با این حال خیلی از افراد سعی کردند در کتابهای خود حقایق را ثبت کنند و این اتّفاق هم افتاد. کتابهای شیعیان و اهل سنّت پر از فضایل امیر المؤمنین است، یکی از آنها حدیث غدیر است.
عرض کردیم امام هادی سلام الله علیه دربارهی حدیث غدیر چه کردند که ای کاش عزیزان فرصت کنند تیمناً، تبرّکاً تبرّق کنند و معنی آن را ببینند.
معنای حدیث غدیر
حالا معنی حدیث غدیر چیست؟ آن جایی که همه میدانند را من خیلی سریع عبور میکنم که رسول خدا در حجّه الوداع، بعد از خروج از مکّه مردم را در جحفه جمع کردند، دست امیر المؤمنین صلوات الله علیه را بالا بردند، یا ایشان را بلند کردند، رسول خدا عمامهی سیاهی بر سر داشت، آن را برداشت، این را در صلح حدیبیّه، در نماز عید، در دیدار با سفرای کشورهای دیگر سر میگذاشت، لباس رسمی حکومتی بود، به اسم سحاب این را برداشت، سر امیر المؤمنین گذاشت، امیر المؤمنین تا آن روزهای آخر این عمامهی سیاه را بر سر مبارک داشت. در واقع به نوعی انتقال قدرت صورت گرفت که همه بدانند بعد از پیامبر اکرم چه کسی حاکم مسلمین و امام مسلمین است.
معرّفی امیر المؤمنین از سوی پیامبر نزد مردم در حجه الوداع
آنجا یک آیهای از قرآن را بیان فرمود و از مردم شاهد خواست، «لنَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۶]، «ألست اولی بکم من انفسکم» این آیهای از آیات سورهی مبارکهی احزاب است که به آن میپردازیم. آیا من اولی به شما نیستم؟ (من تفاسیر همهی شیعیان و اهل سنّت را نگاه میکردم یک مدل معنا کردند) آیا من در همه چیز مقدّم نیستم؟ امام نیستم؟ ای مردم ارادهی من بر شما مقدّم نیست؟ هر چه من بخواهم شما نباید عمل کنید؟ قرآن نفرموده است من هر چه میگویم شما باید اجابت کنید؟ محبّت من را به محبّت خود نباید ترجیح دهید؟ امثال این موارد که این عنوان بالاتر از یک ریاست ساده است. وقتی مردم یک صدا گفتند: بله. فرمود: «فَـ» در نتیجه هر کسی من مولای او هستم، علی هم مولای او است.
اینجا نکات خیلی ظریف زیاد است، ما سال گذشته توفیق داشتیم نزدیک ۴۰ جلسه راجع به این حدیث در حوزه گفتگوی علمی داشتیم و خدا روح ملکوتی مرحوم آیت الله میر حامد حسین را رحمت کند که اگر کتاب ایشان را به امروز حساب کنید چهار، پنج هزار صفحه بخش غدیر عبقات است. ما توفیق داشتیم با دوستان این را مذاکره میکردیم. معنای این حرف که من مولای او هستم، علی مولای او است را یکی از جاهایی که خیلی خوب معنا کرده است، این کتاب بسیار مهم صحیح بخاری است.
ما هم تقریباً همین معنایی که ایشان فرمودند را قبول داریم. دو بار این روایت در این کتاب آمده است، یک بار در کتاب بخش تفسیر این کتاب، اوّلین روایت از سورهی احزاب است. «لنَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۷] آیهی شریفهی قرآن از رسول خدا است که آقای ابوهریره این روایت را بیان کرده است. پیغمبر اکرم فرمود: «ما مِن مُؤْمِنٍ إلَّا و أنا أوْلَى النَّاسِ به فی الدُّنْیا و الآخِرَهِ» هیچ کس مؤمن نیست مگر اینکه من در دنیا و آخرت اولی به او هستم. یعنی در همه چیز بر او مقدّم هستم. امام او هستم، قائد او هستم، پیشوای او هستم، باید محبّت من را به محبّت خود ترجیح بدهد، باید خواستهی من را به خواستهی خود ترجیح بدهد، من امام او هستم، سرپرست او هستم و او هم باید نسبت به من وجود خود را اینطور تبعیّت کند.
بعد پیغمبر اکرم فرمود: «اقْرَؤُوا إنْ شِئْتُمْ» در واقع رسول خدا به نوعی معنا کرد. یا به عبارت دیگر بگویید آیه را خواند «لنَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» بعد فرمود: «فأیُّما مُؤْمِنٍ تَرَکَ مالًا» اگر مؤمنی میراثی به جا گذاشت، این برای فامیل او باشد، من نمیخواهم. «فإنْ تَرَکَ دَیْنًا أو ضیاعاً» اگر بدهی بالا آورد «فَلیَأتِنى» پیش من بیایید «وَ أَنَا مَولاهُ» من مولای او هستم، من سرپرست او هستم، بدهی او را خود پرداخت میکنم.
معنای مولای در حدیث غدیر
پیغمبر اکرم فرمود: هر مؤمنی که من اولی به او هستم، همینطور در قرآن فرموده است: «لنَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنی در همه چیز او من مقدّم هستم، سرپرست او من هستم، پس اگر بدهی داشت و گرفتاری داشت، از دنیا رفت، او را شماتت نکنید، بیایید خودم بدهی او را پرداخت میکنم. چرا؟ یک کلمه را به جای آیهی «لنَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» قرار داد، پیغمبر «أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» است یعنی مولا است. فرمود: پس اگر بدهکار شد بیایید خود من سرپرست او هستم «أنا مَولاهُ». مولا در این روایت شریف دقیقاً همان چیزی را ییان میکند که در حدیث غدیر است.
– آقای شریعتی: همان سرپرستی، همان ولایت.
– بله، بالاتر از حاکمیّت یعنی «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ» من مولای هر کس هستم که در همه چیز من مقدّم هستم «فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» حالا علیّ بن ابیطالب صلوات الله علیه مولا است. مولای او است، از ولیّ او هم در واقع رفیعتر است. برای همین هم تعجّب کردند و به ابو ایّوب گفتند چطور «یا مولاه» میگویی؟
فرض کنید در کتاب صحیح مسلم است برده نسبت به صاحب خود که همه چیز او برای صاحبش است، نباید مولای من بگوید، مولا کلمهای است که به خدا میگوییم. روایت داریم.
– آقای شریعتی: بله، خود امیر المؤمنین میگوید: «مَوْلَایَ یَا مَوْلَایَ»[۸].
- یا فرض بفرمایید بعضی از بزرگان مثل مفتیهای اعظم عربستان پرسیدند آیا میشود به یک آدم عادی مولای گفت؟ یعنی کلمهی مولای یک کلمهی عادی نیست، صرف رئیس، آن هم در این جایگاه که رسول خدا به خود نسبت داده است. به این معنا است که در همه چیز اولویّت با من است، ارادهی شما تابع من است، حکومت هم از جملهی آن است.
– آقای شریعتی: یعنی حکومت یکی از شئون آن است.
– حالا چرا غدیر اینقدر مهم است؟ از این عبارات که رسول خدا برای امیر المؤمنین زیاد داشتند، مثلاً منزلت را با هم فرمودیم. چون روز غدیر یک اتّفاقی بالاتر از بیان افتاد. هم قرآن فرموده است «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ»[۹] آن روز چه اتّفاقی افتاده است. ما میدانیم رسول خدا از همان ابتدا از یوم الداری که فامیلها را دعوت کرد، امیر المؤمنین را به عنوان وصی و جانشین تا روز آخر معرّفی کردند.
علّت اهمّیّت داشتن غدیر
این غدیر چه خصوصیّتی داشت که امروز دین کامل شد؟ اگر شما بگویید پیامبر اکرم امیر المؤمنین را به این جایگاه جانشینی معرّفی کرد، من میگویم ما که حدیث منزلت را عرض کردیم، آنجا خلیفه بود، جانشین بود، شریک ود و روایاتی که عزیزان ما بیش از من شنیدند. این چه بود که امروز دین کامل شد؟ جالب است خلیفهی دوم وقتی خواست به امیر المؤمنین تبریک بگوید، او هم همین فهم درست را داشت.
ملّا علی قاری میگوید این روایت کمِ کم نیکو است. یعنی دیگر خیلی کوتاه بیاییم معتبر است. اصلاً چرا خلیفهی دوم خواست به امیر المؤمنین تبریک بگوید؟ اگر معنای مولا یک معنای سادهای بود که علی را دوست بدارید. هر مؤمنی را باید دوست بدارید و این حرف جدیدی نیست که پایان عمر پیغمبر اکرم یک دفعه امروز دین کامل شود.
– آقای شریعتی: اینکه در گرمای آن روز آن کسانی که رفتند برگردند، آن کسانی که نیامدند برسند
- ولی آخر دین نیست، اصلاً همهی مؤمنان وظیفه دارند نسبت به هم یاور باشند، همدیگر را دوست بدارند. وقتی شنیدند که پیامبر گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» خیلی از افراد آمدند بیعت کردند، تبریک گفتند. از جمله خلیفهی دوم. یعنی کاملاً معنای حدیث را درست فهمیده است، آمد و گفت: «بَخٍ بَخٍ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ»[۱۰] -به فارسی یعنی به به، به نوعی داشت تبریک میگفت- تبریک میگویم «أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ» یا «أصحبت الیوم مولای» امروز مولای من و مولای مؤمنان شدی؛ یعنی تا دیروز نبودی. در صورتی که اگر صحبت از دوست داشتن بود، مؤمنین وظیفه دارند با مؤمنان دیگران، برادرانه رفتار کنند، به اولیاء ابراز محبّت کنند. آن روز غدیر چه اتّفاقی افتاد؟ فرق غدیر با منزلت چیست؟ فرق غدیر با باقی روایات فضایل چیست؟
تفویض امیر المؤمنین در روز غدیر از سوی رسول اکرم صلوات الله علیه
اینکه پیامبر اکرم در طول دورهی نبوّت خود بارها خلافت امیر المؤمنین را بیان کردند، ولی روز غدیر روز تفویض بود، روز تنفیذ بود. بلا تشبیه مثال میزنم وقتی زمان رئیس جمهور در سال ۱۴۰۰ تمام میشود، انتخابات قبل از آن برگزار میشود و رئیس جمهور منتخب مردم انتخاب میشود که امیدوار هستیم خداوند إنشاءالله یک شخص جهادی پر کار که برای مردم فایدهای داشته باشد و دلسوز مردم باشد را انتخاب کند. هنوز رئیس جمهور قبلی که فعلی باشد، فرصت دارد، محضر رهبر معظّم انقلاب میروند و حکم تنفیذ را میزنند، بعد اعلام میشود. تا وقتی که این جا به جایی صورت بگیرد، نفر قبلی هنوز سر کار است.
رسول خدا هستند بلافاصله برای بعد از خود حکم صادر کردند، بیعت گرفتند، ثبت و ضبط کردند، لباس رسمی خلافت هم به امیر المؤمنین دادند، دیگر از بیان به عمل تبدیل شد. یعنی تا دیروز هر چه بیان بود، بود از امروز تنفیذ صورت گرفت. لذا فرمودند: «سَلِّمُوا عَلَى عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ الْمُؤْمِنِینَ»[۱۱] برای اینکه تمرین کنید از امروز علی را دیدید، بگویید: «السَّلامُ عَلَیکَ یَا أمیرَ المُؤمِنین».
امیر المؤمنین تا آخر عمر شریف رسول خدا در مجامع که وارد میشد، با لباس رسمی و آن عمامهی سیاه که اسم آن سحاب بود، وارد میشد و میگفتند: «أَتَاکُمْ عَلِیٌّ فِی السَّحَابِ»[۱۲] علی در سحاب آمد. بعضی از قصّهنویسها خواستند شیعیان را متّهم به خرافات کنند، گفتند: شیعیان میگویند علی سلام الله علیه در سحاب آمد، یک معنای سحاب هم ابر است. فکر میکنند ما میگوییم امیر المؤمنین در ابرها میآید. نه، «أَتَاکُمْ عَلِیٌّ فِی السَّحَابِ» برای مردم جالب بود، حضرت که از بازار عبور میکرد، میگفتند علی با سحاب میآید. این سحاب یعنی آن عمامهی سیاه علامت حاکمیّت. یعنی پیغمبر اکرم همهی کارها را فراهم کرد تا حاکمیّت امیر المؤمنین در جامعه رخ بدهد.
– آقای شریعتی: در واقع یک اتمام حجّتی برای جامعه بود.
- این در واقع روز غدیر فراتر از بیان بود، روز عمل بود.
[۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۲۹۴٫
[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۱، ص ۲۱۳٫
[۳]– المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۲۶۴٫
[۴]– همان، ص ۲۶۶٫
[۵]– همان، ص ۲۶۹٫
[۶]– سورهی احزاب، آیه ۶٫
[۷]– صحیح بخاری، باب النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم، ج ۶، ص ۱۱۶٫
[۸]– المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۱۷۴٫
[۹]– سورهی مائده، آیه ۳٫
[۱۰]– البدایه و النهایه، باب ذکر شیء من فضائل أمیر المؤمنین علی بن ابیطالب، ج ۷، ص ۳۴۹٫
[۱۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۲۹۲٫-
[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۸، ص ۲۹۷٫
پاسخ دهید