همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان ۱۴۴۰ هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز دوشنبه مورخ ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ مصادف با سحر چهاردهمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «امیرالمؤمنین؛ دوستان و دشمنان» با محوریت «امیرالمؤمنین در بیان امام حسین و امام سجاد علیهم السلام» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.
– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
– آقای شریعتی: عید میلاد باسعادت امام مجتبی را تبریک میگوییم. إنشاءالله تلاش کنیم امام مجتبی را از غربت و مهجوریّت دربیاوریم. شنیدن از امیر المؤمنین شیرین است، بحث شما را خواهیم شنید.
ناکامی در تلاش برای محو امیر المؤمنین
بحث ما از نگاه حضرت مجتبی صلوات الله علیه و شرایط ایشان بود. اواخر بحث به سیّد الشّهداء علیه السّلام رسید. بخشی از امشب را به فرمایشات سیّد الشّهداء راجع به امیر المؤمنین میپردازیم. طور دیگری هم میتوانیم نگاه کنیم، آن هم این است حادثهی عظیم کربلا با پیش زمینههایی آغاز شد و با یک بیانیهی آتشین استثنایی در شام به پایان رسید. این را میخواهیم روایت کنیم.
قبلاً محضر شما عرض کردیم، با توجّه به شرایطی که در جامعه ایجاد کردند، تا جایی که توانستند سعی کردند امیر المؤمنین سلام الله علیه را به محاق ببرند، به غربت بکشانند. اتّفاقاً خیلی این را گفتهاند: عجیب است این همه تلاش کردند تو را مخفی کنند، این همه زبان بریدند، این همه کتک زدند، این همه پول خرج کردند، این همه رشوه دادند، این همه شعرا را خریدند.
– آقای شریعتی: که تو را کمرنگ کنند (بیاهمّیّت کنند).
– به فراموشی سپرده شوی، امّا باز عالم را فضائل تو پر کرده است. از حیث کمیت قبلاً عرض کردیم روایات فضائل امیر المؤمنین فقط در کتب شیعه نه، (در کتب) همهی مذاهب اسلامی (آمده است). با هیچکس قابل قیاس نیست. با اینکه (در مورد) فضائل دیگران، بعضی اوقات محدّثان همان مذاهب میگویند: واضح است که در ذکر این فضائل جعلیّات زیاد است. به خاطر اینکه در دورهی بنی امیّه برای حذف امیر المؤمنین و حبّ به آنها (بنی امیّه) خیلی تلاش شد. خیلی تلاش شد (شخصیّت امیر المؤمنین) مقارنسازی شود، شبیهسازی شود، ولی الحمدلله نشد.
خداوند این محبّت و ولایت امیر المؤمنین سلام الله علیه را که فطری ما است (قرار داده است). امور فطری اینطور است که آموزش دادنی نیست. امور فطری اموری است که درون ما وجود دارد.
– آقای شریعتی: با دل سر و کار دارد.
– مگر اینکه شرایط روزگار روی آن گرد و غبار نشانده باشد. با یک تماشا، با یک شنیدن، اینقدر به ما فرمودهاند فضائل علیّ بن ابیطالب را بگویید، بشنوید، بنویسید، چرا گفتهاند؟ برای اینکه یک لحظه در این نمایشگاه معجزهی عظیم الهی که قرار بگیرید، آن وقت میبینید که… همانطور که آن شاعر بزرگ مسیحی گفت: اگر شجاعت میخواهید بروید قصّههای شجاعت علی ـ سلام الله علیه ـ را بخوانید، اگر ادبیات و فصاحت میخواهید بروید خطبههای او را بخوانید، اگر دل شما میخواهد از دنیا بیزار شوید زهد او را ببینید، اگر میخواهید مهربان باشید مهربانیهای او را ببینید.
– آقای شریعتی: انسان کامل است.
– هر چیزی را خدا در درون ما ودیعه گذاشته اگر راجع به آن صحبت کنیم، احساس میکنیم قلب ما (به سمت آن تمایل دارد).
– آقای شریعتی: یعنی جاذبه وجود دارد، کشش به وجود میآید.
– بله. فقط لازم است کمی گرد و غبار کنار برود (غفلت از بین برود) یا تذکّر داده شود. با اینکه خیلی تلاش کردند امیر المؤمنین سلام الله علیه را محو کنند. خدا میداند هم شرایط ماه مبارک رمضان، هم اینکه برنامه در سیما است، من خیلی سعی میکنم مسائلی را که ممکن است عزیزی از گوشهای از این کشور ما بشنود و ناراحت شود عنوان نکنم. نمیخواهم اذیّت کنم خیلی حرفها را نمیگویم، بعضی اوقات خود شیعیان شاید نتوانند تحمّل کنند. یعنی خدا میداند بعضی شبها که مشغول مطالعه هستم، بعضی وقتها عباراتی را میبینم، فکر کنید بدترین بهتان ممکن که میشود به حضرت نسبت داد چیست؟ این بهتانهایی که میبینم از آنها هم بدتر است!
تلاش تمامی ائمّه برای معرّفی امیر المؤمنین
انسان نگاه میکند در آن شرایط، ائمّهی ما از امام دوم که حضرت مجتبی صلوات الله علیه است، تا امام عسکری، همه یکپارچه، یکی از شغلهای آنها، نه کار فرعی آنها؛ یکی از کارهای رسمی آنها این است که از امیر المؤمنین سلام الله علیه اوّلاً اعادهی حیثیت کنند. ایشان را به جامعه برگردانند. چرا؟ چون زهرای مرضیّه سلام الله علیه ـ این را عنوان نکردیم ـ فرمود: اگر اجازه میدادید او سر کار بیاید و شما را به مسیری ببرد که قرار بود ببرد، میدید برکات آسمانها و زمین بر شما نازل میشود. میفرماید: ما دوست داشتیم شما به روح اسلام برسید.
برای اینکه مردم نجات پیدا کنند، در واقع مهمترین شیعیان امیر المؤمنین سلام الله علیه، ائمّه هستند. اینکه میبینیم امام حسن سلام الله علیه اجازه نمیدهد به او امیر المؤمنین بگویند. ای کاش یک قراری بگذاریم قبل از اینکه من بحث را شروع کنم، هر وقت خواستیم اسم حضرت را بیاوریم امیر المؤمنین بگوییم. به چند جهت؛ چون وقتی امام حسن علیه السّلام اجازه نمیدهد به او امیر المؤمنین بگوییم، (یعنی) این صفتِ اختصاصی است.
– آقای شریعتی: همینطور است.
– یعنی هم ولایت است هم برائت است. او امیر المؤمنین است و غیر او امیری نیست. هر مرتبه که ما این لفظ را بگوییم داریم فضیلت امیر المؤمنین را بیان میکنیم. پیغمبر اکرم فرمود: «سَلِّمُوا عَلَى عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ الْمُؤْمِنِینَ»،[۱] به علی ـ سلام الله علیه ـ که میخواهید سلام کنید «السّلام علیک یا امیر المؤمنین» بگویید. هر مرتبه که امیر المؤمنین بگوییم ملائکه شروع به نوشتن میکنند. نوشتن اینقدر برای من مهم نیست که عرض ادب به محضر مولای ما مهم است.
– آقای شریعتی: یک جایی میخواندم این لقب امیر المؤمنین را خود پیغمبر اکرم به حضرت دادند. یک وقت ایشان (امیر المؤمنین) وارد شد، (پیغمبر) فرمود: «السَّلَامُ عَلیک یَا امیرَ المُؤمنین». در زمان حیات حضرت (پیامبر) بود.
– هم خود ایشان (پیغمبر) فرمودند، هم فرمودند: وقتی میخواهید با علیّ بن ابیطالب سلام الله علیه سلام و علیک کنید «سَلِّمُوا عَلَى عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ الْمُؤْمِنِینَ»، «السّلام علیک یا امیر المؤمنین» بگویید.
– آقای شریعتی: صفت اختصاصی و لقب اختصاصی امیر المؤمنین است.
– حضرت رضا هم یک تعبیر اضافهای روی آن آوردهاند. پرسیدند: چطور اختصاصی ایشان (امیر المؤمنین) است؟ حضرت رضا فرمود: برای اینکه شما ـ تعبیر از من است، ترجمه را با تغییراتی که به فارسی راحت بشود بیان کرد میگویم ـ سر سفرهی او هستید، او است که شما را تغذیهی معنوی میکند.
– آقای شریعتی: امیر المؤمنین، علی علیه السّلام، امّ المؤمنین، خدیجهی کبری سلام الله علیها.
– در این شرایطی که یکی از تلخترین دورانها است، دورهی بنی امیّه است، (بنی امیّه) تمام تلاش خود را کردهاند. اینقدر جسارت آنها شنیع است، افرادی مثل ابن تیمیّه که هر طور شده سعی میکنند در مورد مظلومیّت حضرت و فضائل حضرت به شکلی إن قلت کنند (به یک شکلی از آن ایراد بگیرند)، اینجا میگویند: اتباع معاویه ـ خود ابن تیمیّه در مجموعهی فتاوی میگوید ـ یاران معاویه، خیلی به علی جسارت کردند.
در این شرایط امام حسن شروع به بیان کردن (فضائل امیر المؤمنین) کردند.
یادآوری فضائل امیر المؤمنین توسّط سیّد الشّهداء
سیّد الشّهداء علیه السّلام قبل از قیام خود شروع به اقدام اساسی کردند. یکی از کتابهایی که تا به حال در این شبها اسم نبردهایم و از جهت فنّی و تاریخی نکات زیادی راجع به آن مطرح است ـ إنشاءالله در جای خود عرض میکنیم ـ کتاب سُلیم بن قیس است. سلیم بن قیس هلالی کتابی دارد که این کتاب از منابع بسیار قدیمی است.
– آقای شریعتی: کتاب تاریخی است.
– کتاب تاریخی ـ روایی است. ایشان (سلیم) از یاران امیر المؤمنین شمرده شده است. من نمیخواهم راجع به خود کتاب صحبت کنم. اینجا یک روایتی آمده که خیلی مهم است، اتّفاقاً فقرات روایت با روایاتی که نسبت به امام حسن علیه السّلام وجود دارد مشابه است. این نشان میدهد دقیقاً در همان شرایط است. در آن شرایطی که امیر المؤمنین دارد حذف میشود، فضائل او کتمان میشود؛ به جای اینکه امام معصوم بیاید و روح این روایات را بیان کند، حقیقت آن را بیان کند ـ یعنی سطح کلاس درس را بالا ببرد ـ میبینیم به یادآوری اکتفا میکند.
در این کتاب آمده امام حسین علیه الصّلاه و السّلام وقتی در سال ۵۹ هجری به منا تشریف برده بودند، تقریباً یک سال و سه چهار ماه قبل از حادثهی شهادت ایشان است. بنی هاشم را جمع کردند، اقوام اصلی را جمع کردند، شما اوضاع را نگاه کنید. بعد فرمودند: بروید افراد مورد اعتماد از اصحاب پیغمبر را جمع کنید. ۷۰۰ نفر جمع شدند، نخبگان بودند، مخفیانه بود، شرایط اجازه نمیداد (آشکار باشد). حضرت آنجا سخنرانی کردند. چه فرمودند؟ آیا روح معانی را فرمودند؟ یک فضیلتی بگویند آنها بفهمند حقیقت و فهم آنها (بالاتر برود)؟ نه، حضرت فرمودند: من چند جمله به شما میگویم.
اوّل فرمودند: «فَإِنِّی أَتَخَوَّفُ أَنْ یَدْرُسَ هَذَا الْأَمْرُ»،[۲] من نگران هستم این امر ولایت امیر المؤمنین که در واقع عامل هدایت شما است مندرس شود، از بین برود. اجازه نمیدادند این ولایت جایی مطرح شود، کسی نمیشناخت. (فرمود) من از شما تعهّد میگیرم وقتی به میان خانواده، فامیل، قبیلهی خود رفتید، افراد قابل اعتماد را که ـ برای اینکه لو نروید ـ دیدید، این فضائل را عنوان کنید.
چه مواردی را فرمودند؟ فرمودند: من شما را قسم میدهم آیا علیّ بن ابیطالب ـ صلوات الله علیه ـ برادر پیغمبر نبود؟ گفتند: بله. این به چه معنی است؟ من بخواهم منبر بروم سخنرانی کنم میگویم یک چیز جذّابتر بگویید، این را که مردم میدانند. چرا؟ چون مردم عزیز ما سر سفرهی روایات اهل بیت، زیارت جامعهی کبیره، خیلی به درک بالایی رسیدهاند. لذا من اگر راجع به برادری امیر المؤمنین میخواهم صحبت کنم باید بگردم نکات جدید پیدا کنم و بگویم. ولی امام حسین سلام الله علیه که علم او با افراد عادی قابل قیاس نیست، معصوم است، نیاز نمیبیند توضیح بدهد. چون اصل موضوع فراموش شده، میخواهند که اصل مطلب فعلاً از بین نرود.
فرمود: پیغمبر وقتی در خانهها را به سمت مسجد بست، جز در خانهی علیّ بن ابیطالب باز نبود، این را به یاد ندارید؟ گفتند: بله. فرمود: به یاد دارید خلیفهی دوم یک پنجرهی کوچکی (به سمت مسجد) باز کرد، ولی پیغمبر به او اجازه نداد و فرمود اینجا باید کسانی که هرگز طهارت آنها از بین نمیرود راه به مسجد داشته باشند؟ این را به یاد دارید؟ گفتند: بله به یاد داریم. بعد فرمود: به یاد دارید حضرت در غدیر فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»؟[۳] گفتند: بله. هیچ توضیحی نمیدهند.
من إنشاءالله یک شب میخواهم راجع به غدیر صحبت کنم. اینجا حضرت هیچ توضیحی نمیدهند.
– آقای شریعتی: فقط اشاره میکنند.
– فرمود: حدیث منزلت ـ آن را بحث کردیم ـ در مورد جایگاه امیر المؤمنین که به عنوان خلیفهی پیغمبر است، منزلت او مثل منزلت هارون نسبت به موسی است، این جایگاه را دارد، به یاد دارید؟ گفتند: بله، به یاد داریم. فرمود: به یاد دارید پیغمبر فرمود دروغ گفته کسی که بگوید پیغمبر را دوست دارم و علیّ بن ابیطالب را دشمن بدارد؟ گفتند: بله، به یاد داریم. این فضا را ببینید.
عادی شدن جسارت به امیر المؤمنین!
یک حدیث دیگر از حضرت امّ سلمه سلام الله علیها بگویم. این فضا طوری بود جسارت به امیر المؤمنین خیلی عادی بود! ما میخواهیم از زمین برخیزیم یا علی میگوییم، آنها ـ معاذ الله ـ به امیر المؤمنین دشنام میدادند! یعنی سبک زندگی مردم ـ معاذ الله ـ بر مدار بغض امیر المؤمنین بود! میخواستند کاری را شروع کنند که یُمن داشته باشد (با برکت باشد) امیر المؤمنین را لعن میکردند! میخواستند نسبت به یک امر ناخوشایندی پناه ببرند به حضرت دشنام میدادند! یعنی فضای جامعه به سمتی رفته بود (توهین و ناسزا) عادی شده بود. محدّثان را خریده بودند، شعرا را خریده بودند.
– آقای شریعتی: با سبّ امیر المؤمنین تقرّب میجستند!
– جزء دین شده بود. باز عرض خواهم کرد. حضرت امّ سلمه سلام الله علیها یکی از این افراد (ناسزاگو به امیر المؤمنین) را صدا کردند. این در روایات اهل سنّت است، صحیح هم هست. یعنی روایت معتبر است. فرمودند: چرا به پیغمبر ناسزا میگویید؟! گفتند: ما غلط میکنیم! ما به رسول خدا دشنام بدهیم؟! فرمودند: بله، شما دشنام میدهید. گفتند: ما چه زمانی این کار را انجام دادیم؟! فرمود: من از پیغمبر شنیدم «مَنْ سَبِّ عَلِیّاً فَقَدْ سَبَّنِی».[۴] شما به علیّ بن ابیطالب ـ صلوات الله علیه ـ دشنام میدهید، پیغمبر فرموده هر کس به علی دشنام بدهد به من دشنام داده است.
امام حسین سلام الله علیه اشاره کردند: مگر شما مباهله را به یاد ندارید؟ نفس پیغمبر چه کسی بود؟ حالا ببینید اگر ابا عبد الله الحسین علیه الصّلاه و السّلام بخواهد راجع به نفس پیغمبر توضیح بدهد سخن زیاد است. فرمود: به یاد دارید وقتی بحثی پیش آمد در مورد اینکه جعفر بن ابیطالب سلام الله علیه برتر است یا امیر المؤمنین برتر است، پیغمبر فرمود: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکَ».[۵]
این را عرض کردیم، روایات خیلی شبیه روایات حضرت مجتبی است. چون در فضای آن جامعه اصل فضائل فراموش شده است. وقتی پیغمبر اکرم میخواستند اوائل سورهی توبه را ارسال کنند، کسی را فرستادند، بعد به او گفتند برگرد. او گریهکنان برگشت، فکر کرد آیه بر علیه او نازل شده است. پیغمبر فرمودند: نه، خداوند فرموده یا من یا علیّ بن ابیطالب ـ صلوات الله علیه ـ (این کار را انجام بدهیم). چرا؟ چون او (امیر المؤمنین) از من است. فرمود: اینها را به یاد دارید؟ همه اقرار کردند.
حضرت فرمود: از شما تعهّد میگیرم که این موارد را به افراد مورد اطمینان برسانید. این شروع قیام سیّد الشّهداء است، حضرت میفرماید: من نگران هستم یک دورهای بیاید و مردم وقتی اسم امیر المؤمنین را میشنوند، نه از جنگاوری، نه از عبادات، نه از شجاعتها، هیچ چیزی نماند و هر چه دشنام است جزء افکار مردم شود. این شروع حرکت سیّد الشّهداء است، قبل از اینکه یزید بخواهد از ایشان بیعت اجباری بگیرد.
– آقای شریعتی: حرفهای زیادی میشود بیان کرد، ولی به یک اشاره کفایت میکنیم. إنشاءالله دوستانی که اهل تدبّر و اهل تعمّق و اهل مطالعه هستند، بروند بگردند با امیر المؤمنین و فضائل ایشان آشنا شوند. یک نکته، اینکه این معرفت چقدر برای امروز ما ضروری و حیاتی است؟ امیر المؤمنین که قرار است محبّت او باعث نجات ما شود، مستلزم این است ما با این محبّت، تبعیّت کنیم. این تبعیّت محقّق نمیشود مگر اینکه به مقام حضرت معرفت داشته باشیم. داریم از امام حسین علیه السّلام راجع به شخصیّت امیر المؤمنین میشنویم.
– عرض کردیم سیّد الشّهداء ۱۳، ۱۴ ماه قبل از شهادت خود این احساس نیاز را کردند که حتّی به نخبگان اصحاب یادآوری کنند همان موارد اصلی را برای مردم به شکل خصوصی، مخفیانه بیان کنید. این مسیر ادامه پیدا کرد، یزید آمد خواست از ایشان اضطراراً بیعت بگیرد، ماجرای کربلا شروع شد. در این ماجرای کربلا شما میبینید که رجز سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام در کربلا چیست؟
وسط میدان میرود، اواخر کار که نزدیک به شهادت ایشان است میفرماید:
«لَا لِشَیْءٍ کَانَ مِنِّی قَبْلَ ذَا غَیْرَ فَخْرِی بِضِیَاءِ النَّیِّرَیْن»[۶]
من چه گناهی کرده بودم که میخواهید من را بکشید؟ گناه من چیست؟ غیر از اینکه من به دو نور نیّر افتخار میکنم؟
«فَاطِمُ الزَّهْرَاءُ أُمِّی وَ أَبِی قَاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ»
پدر من، در هم شکنندهی کفّار در بدر و حنین است. شما نگاه کنید در آن شرایطی که اینقدر حادّ است، حضرت از فضائل امیر المؤمنین دست برنمیدارد. من دارم تلخیص میکنم، تا اینکه سیّد الشّهداء صلوات الله علیه به شهادت میرسند.
قیام کربلا و اعادهی حیثیّت امیر المؤمنین
این سؤال مطرح است که چرا حضرت قیام کردند؟ اهداف قیام چه بود؟ دنبال چه آثاری بودند؟ این اسرای اهل بیت که قلب ما پاره پاره میشود از اینکه بشنویم نوامیس خدا، آل رسول الله، با آن وضعیّت از کربلا به کوفه و از کوفه به شام برده شدند (به چه علّت دچار این حادثه شدند؟). در واقع پایانبخش این قیام (مهم است). من این را از رفتاری از امام سجّاد متوجّه میشوم، در آخر حضرت سجّاد از یزید میخواهد که اجازه بدهد صحبت کند. «ائْذَنْ لِی حَتَّى أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ»،[۷] اجازه بده روی این تخته پاره ـ منبر نمیفرماید ـ بروم. (یزید) اوّل اجازه نمیدهد.
شامیها میگویند چقدر فصیح صحبت کرد، تا به حال هر چه اسیر گرفته بودند ـ معاذ الله ـ با کفّار میجنگیدند، رنگ پوست آنها با ما فرق داشت، زبان آنها را نمیفهمیدیم.
– آقای شریعتی: اصلاً نمیشناختند.
– میگفتند: اصلاً زبان آنها را نمیفهمیدیم. چون هرگز در تاریخ اسلام عرب، اسیر عرب به خاطر بحث قبیلهگرایی نگرفت. این بحث را عرض کردیم. گفتند: چطور اینقدر فصیح عربی صحبت میکند؟ چه لهجهی خوبی دارد، مخارج حروف را چطور ادا کرد؟ بگذارید ببینیم چه میگوید. برای آنها جذّاب بود. (یزید) قبول نمیکرد، میگفت برود حرف بزند رسوا میشویم. ولی گفتند نمیشود، بالاخره در یک جشن حاکم مسلمین، به اسیر اجازه نمیدهند صحبت کند؟ اجازه دادند صحبت کند.
آقای ما آنجا چه فرمود؟ چرا میخواست صحبت کند؟ به این مردم بگوید ما را کشتید، ما چه کردیم، برای چه پدر من با یزید بیعت نکرد؟ یک بیعت اضطراری و اجباری میکرد، چه شد که راضی نشد؟ به جای همهی این سؤالات، حضرت وقتی خواست سخن بگوید آن خطبهی معروف و مشهور را خواند که تقریباً بدنهی اصلی خطبهی زین العابدین صلوات الله علیه…
همانطور که عرض کردم شغل ائمّهی ما است، امثال من حق ندارند فکر کنند دارند از امیر المؤمنین میگویند. حداکثر یک باز نشر کنندهی ناقص هستیم. عمدهی خطبهی زین العابدین بیان فضائل امیر المؤمنین است. چند جمله را میخوانم تا ببینیم حضرت واقعاً در آن شرایط (چه فرمودند). اگر میبینیم میثم تمّار ـ سلام خدا بر او ـ وقتی او را به دار میکشند از فضائل امیر المؤمنین میگفت، کار امام سجّاد سختتر است. اگر امام سجّاد را به دار میکشیدند راحتتر بود تا زینب کبری سلام الله علیها با آن نوع لباسی که در شأن آل الله نبود بایستد، خانوادهی ایشان بایستند، در آن جمعی که همه کف میزنند، هلهله میکنند. حضرت از این فرصت برای چه کاری استفاده کرد؟
امام اگر حکیم است که هست، اگر معصوم است که هست، اگر علم الهی دارد که دارد، بهترین کار در اینجا چیست؟ این شامیها حداقل ۲۰ سال، بلکه بیشتر، از سال ۱۸ حساب کنیم نزدیک ۴۰ سال امیر المؤمنین را از نگاه معاویه شناختهاند. من (امام سجّاد) فرصت دارم خون مبارک گلوی سیّد الشّهداء داده شود تا من اینجا بیایم. یکی از اهداف قیام این است که من از امیر المؤمنین اعادهی حیثیّت کنم. با آن بیان الهی (این کار انجام شود).
چند جمله را میخوانم. حضرت فرمود: «أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».[۸] اگر شما مسلمان هستید جدّ من اسلام را برای شما آورده است. شمشیر علیّ بن ابیطالب صلوات الله علیه مسلمان درست کرد، وقتی که در واقع سدّ طواغیت را شکست تا حرف اسلام به مستضعفین برسد، با جان و دل قبول کنند.
یادآوری صفات امیر المؤمنین در مجلس یزید
«أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ»، من هستم فرزند آن کسی که با دو دست مقابل پیغمبر شمشیر زد و از پیغمبر خدا دفاع کرد. اگر مسلمان هستید جان پیغمبر شما را جدّ من در جنگها حفظ کرده بود.
من میگذرم، به این قسمت میرسم: «أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ». شما نگاه کنید آن علیّ بن ابیطالب که اینها (شامیها) میشناسند، این هم یک شخصی که فکر میکنند ـ معاذ الله ـ اسیر خارجی به معنای خروج کننده یا کافر است. توقّع دارند غیر عرب باشد، با این لهجه (فصیح) آنها را دچار حیرت میکند. فرمود: «قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ»، در هم شکنندهی ملحدان، «یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ»، شاه مسلمین، سرور مسلمین، «نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ»، زینت عابدان است. «تَاجِ الْبَکَّائِینَ»، تاج سر اهل گریه، «أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ». اگر یک وقت فرصت شد عرض میکنم این اصبر صابرین چه مقامی است.
بعد فرمود: من فرزند کسی هستم که از حرم پیغمبر و حرم مسلمین دفاع کرد. نگاه کنید هنر امام سجّاد سلام الله علیه در خانهی قاسطین، در شام این است. فرمود: «وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ». من با افتخار فرزند آن کسی هستم که در صفّین، وقتی شما میخواستید ظلم کنید، ضجّهی شما را درآورد.
بعد از این فرمود: جدّ من امیر المؤمنین اوّلین کسی بود که اسلام آورد. «سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ»، فضائل حضرت (امیر المؤمنین) را یکی یکی بیان کردند. من دو سه جمله عرض کنم، بعد آن را تحلیل کنم. اینها را به این جهت میگویم إنشاءالله حضرت سجّاد سلام الله علیها روزی کند اربعین کربلا باشیم. فضائل امیر المؤمنین را از زبان حضرت سجّاد بشنویم بهتر است تا از زبان من بشنویم.
فرمود: «لَیْثُ الْحِجَازِ»، «صَاحِبَ الأعجاز»[۹] شیر حجاز، کسی که رفتار او مثل معجزه بود. بعد فرمود: «الإمام بالنّص و الاستحقاق»، به نصّ نبوی امام بود. چند جملهی پایانی، فرمود: «وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ أَبُو السِّبْطَیْنِ»[۱۰] «و الحَسَنِ وَ الحُسَین».[۱۱] چون مردم شنیده بودند اینها سیّد شباب اهل الجنّه هستند. «مَظهَرُ العَجَائِب»، او را میدیدند مظهر عجائب بود.
«مُفَرِّقُ الکَتَائِب»، لشگرها در هم شکست. «وَ الشَّهَابُ الثَّاقِب وَ النُّورُ العَاقِب أَسَدُ اللّهِ الغَالِب». اینها را در هیئت دوستداران نفرموده، در جایی فرموده که حضرت برای هر یک از اینها آمادهی هلهله و دشنام است. اصلاً بعید نبود این اتّفاق بیفتد. «مَطلوبُ کُلِّ طَالِب»، هر کس دنبال هر خیری است آن را در امیر المؤمنین پیدا میکند. «غَالِبُ کُلِّ غَالِب ذَاکَ جَدّی عَلیُّ بن أبی طالب».
این را که بیان فرمود در شرایطی شبیه به این که دعوا شد و اجازه ندادند ادامه بدهد، اذان گفتند. شبیه این واقعه یک نفر آمد دشنام داد. شبیه این عبارات را شنید. یک پیرمردی عمّامه برداشت و به زمین زد، گفت: شما فرزند پیغمبر هستید؟! یعنی اینها دیدند اگر این آقا دروغ میگوید این لهجه را از کجا آورده است؟ این بیان نورانی را از کجا آورده است؟
– آقای شریعتی: این فصاحت را از کجا آورده است؟
– در این شرایط، بخواهند یک نفر را به ظاهر تحقیر کنند ناموس او را ببندند، بعد اینطور صحبت کند؟!
– آقای شریعتی: یزید هم نمیتواند بگوید دروغ میگویی.
– بله. حضرت چیزی بیش از اینکه من فرزند این آقا (امیر المؤمنین) هستم نفرمود.
نکته اینجا است، فرزند طلحه وقتی امام زنجیر به گردن داشت آمد و گفت: چه کسی برنده شد؟ میخواست طعنه بزند. واضح است که در ظاهر امر آقا زنجیر به گردن دارد، یزید هم دارد شراب میخورد و شادی و هلهله میکنند. حضرت فرمود: اگر میخواهی ببینی چه کسی پیروز شد، «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاهِ»،[۱۲] موقع نماز که شد، «فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ». یک اذان و اقامه بگو، هنوز شهادت به رسول خدا بر مأذنهی مسجد بنی امیّه هم انجام میشود. ما رفتیم و پیروز برگشتیم. سر دادیم ولی من آمدم…
یک جمله به شما بگویم شاید جالب باشد، ۴۰ سال تخریب امیر المؤمنین در شام، با این خطبهی حضرت سجّاد سلام الله علیه بینتیجه ماند، ورق برگشت (اوضاع تغییر کرد). اگر عزیزان باور نمیکنند بروند تاریخ مدینهی دمشق را ببینند. روایاتی که روات شامی جمع کردهاند، ابن ابی عساکر از علمای برجسته جمع کرده است. بین روایات مملو از فضائل امیر المؤمنین است، چطور این اتّفاق افتاده است؟ اصلاً ورق برگشت (اوضاع خیلی تغییر کرد)، تعداد زیادی دیدند…
– آقای شریعتی: یعنی یک تکان جدّی برای آنها بود.
– بله. إنشاءالله شبهای آینده فرصت شود عرض میکنم این مسیر را ائمّهی ما شبیه دوی امدادی تا اینجا به امام بعد رساندند. این مسیر را به جایی بردند که اوضاع خیلی متفاوت شد.
– آقای شریعتی: گفت:
ابتدای کربلا مدینه نیست ابتدای کربلا غدیر بود
علیرضا قزوه گفته و واقعاً هم همینطور است. با این نکاتی که شما گفتید، بغضی که در سینهها بود و آن غربتی که به واسطهی شرایط و فضای آن زمان امیر المؤمنین را احاطه کرده بود.
[۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۲۹۲٫
[۲]– کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج ۲، ص ۷۸۹٫
[۳]– کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج ۲، ص ۸۳۷٫
[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۹، ص ۳۱۲٫
[۵]– کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج ۲، ص ۷۹۱٫
[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۴۸٫
[۷]– همان، ص ۱۳۷٫
[۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۱۳۸٫
[۹]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۲، ص ۱۲۷٫
[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۱، ص ۲۱۰٫
[۱۱]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۲، ص ۱۲۷٫
[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۱۷۷٫
پاسخ دهید